آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :((تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همه قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر, پسر وروح القدس تعمید دهید.))
۱۳۹۴ مهر ۸, چهارشنبه
۱۳۹۴ مهر ۷, سهشنبه
ادعای مخالفان مسیحیت: جوامع مسیحی اصول اخلاقی را رعایت نمی کنند.
دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یکی از ادعای دیگر مخالفان آن است که جوامع مسیحی اصول اخلاقی را رعایت نمی کنند . دلیل آن ها وجود مراکز فساد و فحشا در کشورهای غربی است. بنابراین کسانی که مسیحی می شوند، اصول اخلاقی را فراموش می کنند. متاسفانه بسیاری کورکورانه این نظریه غلط را می پذیرند. مهم ترین دلیل پذیرش این ادعا، عدم آشنایی با جوامع غربی و نبود ارتباط با مردم کشورهای غربی است.
1. کتاب مقدس دنیا را سقوط کرده و آغشته به گناه معرفی می کند:"به این دنیای گناه آلود و به آنچه به آن تعلق دارد، دل نبندید. کسی که به این چیزها دل ببندد، در واقع نشان می دهد که به خدا دلبستگی ندارد. دنیا نابود خواهد شد و چیزهای گناه آلود آن نیز از بین خواهد رفت، اما هر که طبق خواست خدا زندگی کند، همیشه برقرار می ماند (اول یوحنا فصل 2 آیات 15- 17). همه می دانند که فحشا و انحرافات اخلاقی در تمام کشورها و جوامع وجود دارد. اگر باور ندارید، صفحات حوادث را در روزنامه ها مطالعه کنید.
2. افراد دائم الخمر یا روسپیان نگرش مثبتی به خدا ندارند یا وجود او را انکار می کنند. کسانی که برای عیش و عشرت به مراکز فساد می روند، محتوای کتاب مقدس را دروغ و افسانه می پندارند و ایمانداران مسیحی را تمسخر می کنند. فرض کنیم یک نفر مسیحی می شود. اگر بخواهد با افراد فاسد و منحرف معاشرت کند، بعد از مدتی همشکل جماعت گمراه خواهد شد و دیگر تمایلی به ارتباط و مصاحبت با کلیسا و محافل ایمانداران مسیحی نخواهد داشت. کتاب مقدس می فرماید:"با افراد فاسد پیوند و همبستگی نداشته باشید. آیا می تواند بین پاکی و گناه پیوندی باشد؟ آیا نور و تاریکی با یکدیگر ارتباط دارند؟ آیا بین مسیح و شیطان توافقی وجود دارد؟ (دوم قرنتیان فصل 6 آیات 14- 15).
3. همه مردم کشورهای غربی مسیحی واقعی نیستند. بسیاری از آنان، "مسیحی اسمی" می باشند و فقط عنوان مسیحی را به یدک می کشند. برخی نیز وجود خدا را انکار می کنند و به کتاب مقدس ایمان ندارند. مسیح فرمود:"جاده ای که به طرف جهنم می رود، خیلی پهن است و دروازه اش بسیار بزرگ. عده زیادی در این مسیر گام برمی دارند. اما دری که به زندگی جاودان باز می شود، کوچک است و راهش باریک و تنها عده کمی می توانند به آن راه یابند" (متی فصل 7 آیات 13- 14). به عبارت دیگر، مقصود مسیح آن است که تعداد پیروان واقعی او کم هستند. او در جای دیگر می فرماید:"گمان نکنید هر که خود را مومن نشان دهد، به بهشت خواهد رفت. حتی عده ای مرا خداوند خطاب می کنند، اما به حضور خداوند راه نمی یابند. فقط آنانی می توانند به حضور خدا برسند که اراده پدر آسمانی مرا به جا آورند" (متی فصل 7 آیه 21).
4. مسیحی واقعی کسی است که گناهش توسط خدا بخشیده شده و با خدا ارتباط صمیمی و دوستانه دارد. مسیحی واقعی با قدرت روح القدس می تواند زندگی پاکی داشته باشد. او به روح خدا متکی است، بنابراین می تواند بر گناه غلبه کند. مسیحی واقعی کسی است که هدف زندگی اش رضایت و خشنودی خداوند است. او به چیزهایی اهمیت می دهد که برای خدا مهم هستند. مسیحی واقعی، عاشق حقیقی خداست.
۱۳۹۴ مهر ۶, دوشنبه
دیدگاه الحاد: خدا وجود ندارد، انسان خودش باید برای حل مشکل اقدام کند. دیدگاه ادیان: خدا وجود دارد، ولی انسان خودش باید با کارهای نیکو، خدا را خشنود سازد. مطابق دیدگاه الهیات اسلام، اگر کسی به خاطر خدا شهید شود، او مستقیم به بهشت می رود. ولی اشخاصی به طور عادی فوت کنند، خداوند درباره ابدیت آن ها تصمیم می گیرد. نگرش مسیحیت: خداوند است که انسان را از قلمرو قدرتمند شیطان نجات می بخشد. اوست که تغییر و تحول را در انسان ایجاد می کند و سرانجام خداوند قدرت مافوق طبیعی می دهد تا احکام الهی را انجام دهیم.
آیا مقصود مسیح از تسلی دهنده، اشاره به پیامبر جدید بود؟
یک. نقل قول یک آیه از کتاب مقدس به طور ناقص یا بدون در نظر گرفتن کل متن، غالبا مفهومی کاملا اشتباه را به دست می دهد. مثلا حذف آیه 17 از فصل 14 انجیل یوحنا، می تواند به این تصور دامن بزند که مقصود مسیح از "تسلی دهنده دیگر" شاید پیشگویی ظهور پیامبر جدید باشد. در حالی که در آیه هفدهم به روشنی به روح القدس اشاره گردیده است.
در یوحنا فصل 14 آیات 16- 17 می خوانیم که مسیح می فرماید:"من از پدرم درخواست خواهم کرد تا پشتیبان و تسلی بخش دیگری به شما عطا نماید که همیشه با شما بماند. این پشتیبان و تسلی بخش همان روح القدس است که شما را با تمام حقلیق آشنا خواهد کرد."
فصل های چهاردهم تا شانزدهم درباره عملکرد روح القدس در زندگی ایمانداران مسیحی می باشد و هرگز درباره پیامبر دیگر اشاره و پیشگویی نشده است.
دو. در بیش از شش هزار نسخه دست نویس یونانی از عهد جدید، مطلقا حتی یک نسخه دست نویس وجود ندارد که به واژه ای غیر از تسلی دهنده یا مدافع نوشته شده باشد.
سه. تسلی دهنده که عیسی وعده داده بود می بایست همیشه با شاگردان و ایمانداران مسیحی بماند (آیه شانزدهم)، ولی اکنون سیزده قرن است که پیامبر اسلام چشم از جهان فرو بسته است. بنابراین، او ویژگی خاص این تسلی دهنده را نداشت.
چهار. عیسی به شاگردانش گفت:"شما تسلی دهنده را می شناسید"، ولی شاگردان مسیح، پیامبر اسلام را نمی شناختند و نمی توانستند بشناسند، زیرا او شش قرن بعد به دنیا آمد. عیسی هم چنین به شاگردانش گفت که تسلی دهنده در شما خواهد بود. پیامبر اسلام نمی توانست در شاگردان مسیح باشد، زیرا آنان ششصد سال قبل از او زندگی می کردند و اطلاعی از او نداشتند.
پنج. عیسی به صراحت تاکید کرد که تسلی دهنده "به نام من" یعنی به نام عیسی فرستاده خواهد شد. با این توصیف، هیچ مسلمانی این را قبول ندارد که پیامبر اسلام توسط عیسی و به نام عیسی فرستاده شده باشد.
یکی از رسالت های تسلی دهنده این است که عیسی مسیح را جلال دهد (یوحنا فصل 16 آیه 14). اما مطابق دیدگاه اسلام، پیامبر مسلمان برتر از عیسی و آخرین پیامبر است. در این صورت او عیسی را که پیش از او آمده و به عبارت دیگر در مرتبه پایین تری قرار دارد، جلال نمی دهد.
شش. سرانجام این که عیسی مسیح به صراحت بیان کرد که تسلی دهنده بعد از "اندک ایامی" خواهد آمد (اعمال رسولان فصل 1 آیه 5)، در حالی که تا ششصد سال بعد خبری از پیامبر اسلام نبود. چند روز بعد، روح القدس در روز پنطیکاست آمد (اعمال رسولان فصل دوم). مسیح به شاگردان گفت که در اورشلیم بمانید و منتظر روح القدس باشید (اعمال رسولان فصل 1 آیه 4). آیا شاگردان می توانستند قرن ها عمر کنند تا پیامبر اسلام را که درسرزمین دیگر و نه اورشلیم و سرزمین فلسطین، ظهور نمود، مشاهده کنند؟
۱۳۹۴ مهر ۵, یکشنبه
۱۳۹۴ مهر ۳, جمعه
* در کتاب مقدس از داود گناه کار ، بنحوی یاد شده که دل خداوند موافق دل وی میباشد و خداوند از او بسیار خشنود است ! زیرا داود به گناهکار بودن خود پی برده بود و اینگونه خود را در قلب پدر آسمانی جای نموده و از زندگی گذشته اش نادم و پشیمان شده و بازگشت کرده بود . شناخت گناه / اعتراف به آن / ماتم گرفتن از عملکرد خود / اعلام توبه و بازگشت / اقرار به بخشنده گی خدا . همگی اینها موجب تسلی یافتن و قوت گرفتن و در شادی و پیروزی قرار داشتن در خداوند خواهد شد ... آمین
۱۳۹۴ مهر ۲, پنجشنبه
۱۳۹۴ مهر ۱, چهارشنبه
آیا خدای مسیحیان آنقدر ضعیف است که انسان ها توانستند او را مصلوب کنند؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یکی از سوءتفاهم های مخالفان مسیحیت آن است که خدایی که مسیحیان معرفی می کنند، آنقدر ضعیف و ناتوان است که انسان ها به آسانی او را مصلوب کردند تا کشته شود! قبل از بررسی این ادعا، ابتدا سئوالاتی را از مخالفان می پرسیم:
اگر شما معتقدید که کتاب مقدس تحریف شده، چرا خدا آنقدر ضعیف و ناتوان بود که انسان ها به آسانی توانستند کتاب او را تغییر دهند؟
اگر کلام خدا برتر از همه چیز است و در اولویت می باشد، چرا خدا اجازه داد تا کلامش تحریف شود؟ چرا خدا با باطل کردن کلامش، باید اجازه دهد تا قرن ها یا هزاران سال مردم در سرگردانی، گمراهی و جهالت به سر ببرند؟
بعد از صعود مسیح به آسمان، چرا خدا اجازه داد تا به مدت 600 سال مردم این دروغ را باور کنند که مسیح بر صلیب مرد؟
چرا تا امروز خدا اجازه داده است ملحدها با تاسیس بنیادها و انتشار کتاب و رسانه ها وجود او را انکار کنند؟
چرا خدا تا به امروز اجازه داده ملحدها او را با ناسزاگویی، جوک و کاریکاتور، تحقیر و تمسخر کنند؟
اگر عامل اصلی نفاق و تفرقه میان فرقه های شیعه و سنی ابرقدرت ها هستند، چرا خدا تاکنون نتوانسته مانع عملکرد قدرت های سیاسی شود و امت واحد اسلامی را به وجود آورد؟
اگر خداوند کتاب مقدس را تحریف کرده، چرا اجازه داده که مسیحیت در جهان گسترش یابد و در عرصه های مختلف (نظامی،سیاسی، اقتصادی، علم و تکنولوژی) موفقیت به مراتب بهتری از ادیان و مکاتب دیگر داشته باشد؟
چرا خدا اجازه داد تا سال میلادی، تقویم اصلی جهان باشد؟
چرا خدا اجازه داد تا سال میلادی، تقویم اصلی جهان باشد؟
بنابراین آیا ضعف خدا فقط محدود به چند ساعتی بود که او را دستگیر کرده و سپس به صلیب آویختند؟
بر اساس نگرش غیرمسیحیان، اگر خدا درد و رنج را متحمل شود، به معنای آن است که کنترل جهان را در اختیار ندارد. از دیدگاه آنان خدا ماورای این گونه احساسات است. خدا فقط اطاعت محض را از بنده خود می طلبد، در غیر این صورت خاطی را مجازات می کند. اگر بنده از احکام الهی اطاعت کرد، برکت می یابد، ولی نفع و سودی عاید خدا نمی شود. بنابراین چنین خدایی خودش را با رنج و درد و حزن مواجه نمی سازد.
آیا مخالفان مسیحیت تجربه خودشان را فراموش کرده اند که وقتی اندرزها و نصیحت های مستمر آنان با بی توجهی روبرو شده، گفته اند بگذار سرش به سنگ بخورد. چقدر بگویم! گوش نمی ده! خداوند هم دقیقا همین برخورد را می کند. شاید سال ها تحمل و صبر خدا نادیده گرفته شده است. با این توصیف، او شخص نافرمان را رها نمی کند و توسط مشکلات و موانع سبب تغییر عقیده او می شود. البته گاهی شخص نمی خواهد بازگشت کند و در نتیجه زندگی فعلی و ابدیت خود را به خطر می اندازد.
دیدگاه های اسلام و مسیحیت درباره خدا
متفکران مسلمان معتقدند که انسان به علت محدودیت، قادر به شناخت خدا نیست. غزالی در مقدمه کتابش می گوید:"هیچکس نمی تواند خدا را بشناسد. خدا فقط خودش را می شناسد". در کتاب معارف اسلامی که در دانشگاه های ایران تدریس می شود، ذکر شده (بخش "شناخت ذات و صفات خدا"): یکی از مبانی خداشناسی اسلامی آن است که شناخت ذات الهی برای هیچ موجود دیگری از جمله انسان ممکن نیست". الفروغی (استاد مسلمان اسلام شناسی) در کتابش "اسلام" می گوید که خدا خودش را به هیچکس مکشوف نمی کند. متفکر و کارشناس دیگر مسلمان، شبیر اختر نام دارد کتابی نوشته به نام "ایمانی برای تمام فصل ها". او در کتابش می نویسد:" قرآن بر خلاف کتاب مقدس هیچگاه از ذات خدا سخن نمی گوید. فقط توصیف های مبنی بر صفات را می توان به خدا نسبت داد، که آن هم محدود است در اراده خدا با انسان. جزئیات شخصیت خدا، اسرار است".
اما دیدگاه کتاب مقدس آن است که می توان ذات خدا را شناخت:"مرد دانا به حکمت خود افتخار نکند و شخص نیرومند به قوت خود نبالد و ثروتمند به ثروت خود فخر نکند، بلکه هر که به این افتخار کند که مرا می شناسد و می داند که خداوند هستم و رحمت و انصاف و عدالت را بر زمین به جا می آورم. چیزهایی که موجب خشنودی من است" (ارمیا فصل 9 آیات 23- 24). چنین آیه ای در قرآن یافت نمی شود، زیرا مطابق نگرش اسلام خدا، انسان را خلق کرد تا از او فقط اطاعت نماید. بنابراین خدا هرگز پدر انسان نیست و انسان ها نیز فرزند او محسوب نمی شوند. چنین خدایی می تواند اراده کند که کتاب مقدس باطل شود. اما دیدگاه کتاب مقدس آن است که خدا نمی تواند عهد خویش را بشکند و آن را باطل سازد.
مسیح فرمود:"پدر آسمانی همه چیز را به من سپرده است. فقط پدر آسمانی است که پسرش را می شناسد و همین طور پدر آسمانی را فقط پسرش می شناسد و کسانی که پسر بخواهد او را به آنان بشناساند" (متی فصل 11 آیه 27).
مسیح فرمود:"پدر آسمانی همه چیز را به من سپرده است. فقط پدر آسمانی است که پسرش را می شناسد و همین طور پدر آسمانی را فقط پسرش می شناسد و کسانی که پسر بخواهد او را به آنان بشناساند" (متی فصل 11 آیه 27).
این آیه ادعای پولس یا پدران کلیسا نیست، بلکه نقل قولی از مسیح است.
هم چنین در انجیل یوحنا فصل 1 آیه 18 می خوانیم:"هیچکس هرگز خدا را ندیده است، اما عیسی، فرزند یگانه خدا، او را دیده است، زیرا همواره همراه پدر خود، خدا می باشد. او هر آنچه را که ما باید درباره خدا بدانیم، به ما گفته است". مسیح فرمود:"زندگی جاوید از این راه به دست می آید که تو را که خدای واقعی و بی نظیر هستی و عیسی مسیح را که به این جهان فرستاده ای، بشناسند" (یوحنا فصل 17 آیه 3). پولس چنین نوشت:"زیرا همان خدایی که فرمود:"نور از میان تاریکی بدرخشد"، نور خود را در دل های ما نیز تابید تا درک کنیم که این نور پر جلال اوست که از چهره عیسی مسیح می درخشد" (دوم قرنتیان فصل 4 آیه 6).
در اسلام باید با عقل خودت خدا را بشناسی، ولی کتاب مقدس تعلیم می دهد این خداوند است که خودش را به انسان مکشوف می سازد. خدا آن طور که در ذات خویش است، خود را آشکار می سازد. به عبارت دیگر، خدا خود را متفاوت از ذات خویش معرفی نمی کند. خدا حکمی را صادر نمی کند که با ذات او در تناقض است. رسولان آن گونه که با خدا روبرو شدند، و آن طور که خدا خودش را به آن ها مکشوف کرده، اناجیل و رسالات را به رشته تحریر درآوردند. ذات خدا را باید به مدد خدا بشناسیم.
بدون درک مفهوم قدوسیت خدا، صلیب منطقی نیست
در کتاب مقدس گناه به معنای خیانت به خدا و برهم خوردن رابطه بشر با خداوند است. نزد خداوند گناهان بزرگ و کوچک وجود ندارد. یک قطره سم کافی است تا انسان را از پای درآورد. پس نیازی به نوشیدن بطری حاوی سم نیست! در عهد عتیق حتی خدا قوم اسرائیل (قوم برگزیده اش) را بارها و بارها تنبیه کرد. اما خداوند قدوس، مجسم شد تا بر روی صلیب جریمه گناه ما را بپردازد تا انسان نابود نشود. کلام خدا می فرماید:"رحمت و راستی با هم ملاقات کرده اند، عدالت و صلح یکدیگر را بوسیده اند! راستی از زمین می روید و عدالت از آسمان به زمین می نگرد" (مزمور 85 آیات 10- 11). این حقیقت خداست در الهیات مسیحی.
کتاب مقدس نشان می دهد که خدا به گناهان و خیانت بشر بی تفاوت نیست و غمگین و محزون می شود. این واکنش خدا به علت ضعف و زبونی او نیست، بلکه چون ذات خدا محبت است. مرکز محبت، ایثار و فداکاری است. اگر خدا فقط ارباب باشد و بشر بنده او، بنابراین نیازی نیست که او به شباهت انسان ها دربیاید و برای گناهان آنان فدا شود، زیرا نوع ارتباط بر اساس عشق و محبت و رابطه سمبلیک پدر و فرزند نیست. خداوند در قرآن حدود صد اسم و صفت دارد، اما از نام پدر روحانی خبری نیست.وقتی به عشق بی وفایی می کنیم، عشق دلش شکسته می شود. کتاب مقدس از خدا تصویر یک ژنرال مستبد را نشان نمی دهد که اگر سربازان نااطاعتی کردند، فورا آن ها را تنبیه و مجازات کند، بلکه خدایی را معرفی می کند که خودش هم وارد درد و رنج بشر شده و با آن شریک می شود.
ایثار و فداکاری نشانه ضعف و زبونی نیست. افراد فداکار همواره به عنوان قهرمان شناخته شده اند. با چنین دیدگاهی صلیب قابل باور است و دارای معنا و مفهوم می باشد. این خدا برای نجات گناهکاران روی صلیب هم قرار گرفت. آن میخ ها نبود که مسیح را روی صلیب آویزان کرد، بلکه محبت خدا به بشر بود.
معنای قدوسیت و محبت در قرآن و کتاب مقدس متفاوت است. دو بار در باره واژه قدوس در قرآن ذکر شده (سوره حشر آیه 23، سوره جمعه آیه 1).
در قرآن آیاتی وجود دارد که خدا چه کسانی را دوست ندارد. در ایمان مسیحی محبت خدا بدون قید و شرط (بلا شرط) است، در قرآن محبت خدا بر اساس اطاعت و وفاداری به خداست. در مسیحیت با خدایی روبرو می شویم که علی رغم گناهان بشر، عشق و محبت می ورزد. اما در اسلام باید مسلمان وفاداری اش را به خدا نشان دهد تا لطف و محبت الهی شامل حال او شود. سوره 2 آیه 190 خدا افراد گناهکار را دوست ندارد.
خداوند به قوم اسرائیل فرمود:"شما کوچک ترین قوم روی زمین بودید، پس او شما را به سبب این که قومی بزرگ تر از سایر قوم ها بودید، برنگزید و محبت نکرد" (تثنیه فصل 7 آیه 7).
مسیح فرمود:" خدا مردم جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را فرستاد" (یوحنا فصل 3 آیه 16).
مسیح فرمود:" خدا مردم جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را فرستاد" (یوحنا فصل 3 آیه 16).
پولس چنین نوشت:"در آن هنگام که ما درمانده و ذلیل بودیم، درست در زمان مناسب، مسیح آمد و در راه ما گناهکاران جان خود را فدا کرد! ببینید خدا چقدر ما را دوست داشت که با وجود این که گناهکار بودیم، مسیح را فرستاد تا در راه ما فدا شود" (رومیان فصل 5 آیات 6 و 8). بنابراین در کتاب مقدس خدا نمی گوید اگر مرا دوست داشته باشی، من هم تو را دوست دارم. خدا نمی گوید اگر اول شریعت و احکام مرا نگاه داری و اطاعت کنی، من تو را دوست خواهم داشت. کتاب مقدس تعلیم می دهد که محبت خدا بلا شرط است. چگونه انسانی که در گناه غرق شده می تواند خدا را محبت کند؟
مسیح دوست افراد باجگیر (متی)، چریک های یهودی (یهودا)، فاحشه ها (مریم مجدلیه)، کسانی که قوم یهود آن ها را رد کرده بود (سامری ها)... بود. در محبت خدا قید و شرط وجود ندارد. بدون درک عشق خداوند به انسان، تجسم خدا و صلیب معنا و مفهوم ندارد.
تفاوت نگرش اسلام و مسیحیت به خدا حتی در داستان های مشترک هم نمایان است. به عنوان مثال، داستان نوح و وقوع طوفان در کتاب مقدس و قرآن ظاهرا روایت مشابهی دارند (سوره اعراف آیات 59- 64، سوره هود آیات 25- 49، سوره مومنون آیات 23- 30... و سوره نوح). طبق روایت قرآن و کتاب مقدس، خدا گناهکاران را با طوفان مجازات می کند و نوح و خانواده اش نجات می یابند. اما در کتاب پیدایش فصل 6 آیات 5- 7 سه بار می خوانیم که خدا از دیدن سقوط انسان در گناه، محزون و غمگین شد. او بشر را به شباهت خودش آفرید و از دوری او به شدت غمگین شد. به عبارت دیگر داستان نوح، روایت عصبانیت خدا نیست، بلکه داستان حزن و غم خداست. چنین نکته ای در قرآن ذکر نشده. کتاب مقدس خدا را مانند شوهر سرشار از احساس عشق وعاطفه به تصویر درمی آورد که از بشر گناهکار و بی وفا خواهش و التماس می کند تا برای آشتی برگردد (کتاب های هوشع و ارمیاء). تصویر خدا در کتاب هوشع مانند ژنرال مستبد نیست، بلکه مانند پدر و شوهری است که زن و فرزندش به او بی وفایی و خیانت کرده اند.
خداوند می فرماید:"اگر مردی زن خود را طلاق دهد و زن برود شوهر کند، آن مرد نباید دوباره او را به همسری بگیرد، چون دیگر فاسد و بی عفت شده است. ولی تو (قوم اسرائیل) هر چند مرا ترک کردی و به من خیانت ورزیدی، با وجود این از تو می خواهم که نزد من بازگردی... ای فرزند خطاکار به سوی من بازگردید، چون من صاحب شما هستم و شما را در هر جا باشید بار دیگر به سرزمین اسرائیل باز می گردانم" (ارمیا فصل 3 آیات 1 و 14). در قرآن، الله با انسان این گونه سخن نمی گوید و چنین تصاویر و تشبیهاتی وجود ندارد.
آیا خدای نادیده را می توان دید؟
نباید فکر کنیم که چون خدای پدر را ندیده ایم، پس از این امتیاز محروم شده ایم. مسیح فرمود:"من و پدر یک هستیم" (یوحنا فصل 10 آیه 30). "کسی که مرا دیده، فرستنده من را دیده است" (یوحنا فصل 12 آیه 45). با مطالعه انجیل یوحنا درمی یابیم که الوهیت پدر و پسر متمایز است. یعنی خداوند مسیح، کاملا متمایز از خدای پدر است. یکی جسم گردید و دیگری خیر. در عین حال، جلال مسیح همان جلال پدر است:"مسیح چهره دیدنی خدای نادیدنی است" (کولسیان فصل 1 آیه 15).
چرا مسیح بر روی صلیب مرد؟
از دیدگاه خداوند، برای بخشش گناه، خون باید ریخته شود. در دوران عهد عتیق (شریعت)، حیوان بایستی قربانی می گردید. بنابراین "حیوان بی گناهی" به جای شخص گناهکار فدا می شد. مرگ حیوان (که خون گواه آن بود) گناه را کفاره می کرد و بدین ترتیب خدا فرد گناهکار را می بخشید.
در عهد جدید، یک فرد بی گناه باید برای گناه بشر قربانی می گردید و از آن جا که فقط خداوند بی گناه بود، او این مسئولیت را بر عهده گرفت تا برای نجات انسان فدیه شود.
اگر مسیح اجازه نمی داد مصلوب شود، برای همیشه اعتبار خود را به عنوان نجات دهنده و پسر خدا از دست می داد. مرگ به معنای نیستی و نبود قدرت نیست. وقتی یک پیامبر فوت می کند یا شهید می شود، آیا روح او نیز می میرد؟ یا این که وقتی پیامبری فوت می کند، روح او زنده است و به بهشت می رود؟ روح مسیح با مرگ نابود نشد، بلکه فقط جسم او مرد.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود. قربانی مسیح از روی محبت بود. قربانی کردن حیوانات به خاطر انجام مقررات و تشریفات شریعت بود. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
پیشگویی های عهد عتیق درباره رنج و مصلوب شدن مسیح
تصور مخالفان مسیحیت آن است که الوهیت مسیح و هم چنین مرگ او حاصل تحریف رسولان و پدران کلیساست. غافل از آن که در عهد عتیق در مورد خداوند بودن مسیح و مصلوب شدن او پیشگویی شده بود:
الوهیت مسیح (مزمور 110 آیه 1)
شکنجه شدن مسیح (زکریا فصل 13 آیه 6، میکاء فصل 5 آیه 1، مزمور 22 آیات 7- 8).
مصلوب شدن مسیح (مزمور 22 آیه 16، زکریا فصل 12 آیه 10)
بر بالای صلیب از تشنگی رنج می برد (مزمور 69 آیه 21)
لباس مسیح را تقسیم کردند (مزمور 22 آیه 18)
به پهلوی او نیزه زدند (زکریا فصل 12 آیه 10)
شکنجه شدن مسیح (زکریا فصل 13 آیه 6، میکاء فصل 5 آیه 1، مزمور 22 آیات 7- 8).
مصلوب شدن مسیح (مزمور 22 آیه 16، زکریا فصل 12 آیه 10)
بر بالای صلیب از تشنگی رنج می برد (مزمور 69 آیه 21)
لباس مسیح را تقسیم کردند (مزمور 22 آیه 18)
به پهلوی او نیزه زدند (زکریا فصل 12 آیه 10)
زمین تاریک شد (عاموس فصل 8 آیه 9، تحقق پیشگویی متی فصل 27 آیه 45)
یکی از اولین مورخانی که درباره مسیح گزارش هایی ارائه داد، تالوس نام داشت. پدران اولیه کلیسا نیز از تالوس نقل قول هایی کرده اند. او درسال 52 میلادی، در جلد سوم کتاب تاریخی خود، از تاریکی که در زمان مصلوب شدن عیسی زمین را فرا گرفت، سخن گفت و از آن به عنوان کسوف یاد کرد. تالوس مصلوب شدن مسیح را به عنوان یک رویداد مسلم تاریخی گزارش می کند. او زمان مصلوب شدن مسیح را به دوره ای که طیبریوس، امپراطور روم بود، مرتبط می سازد. لوقا در فصل سوم انجیل خود، زمان شروع خدمت یحیی تعمید دهنده را در سال پانزدهم فرمانروایی طیبریوس اعلام می کند. طیبریوس، امپراطور روم، از سال 14 میلادی تا 37 میلادی حکومت کرد.
یکی از اولین مورخانی که درباره مسیح گزارش هایی ارائه داد، تالوس نام داشت. پدران اولیه کلیسا نیز از تالوس نقل قول هایی کرده اند. او درسال 52 میلادی، در جلد سوم کتاب تاریخی خود، از تاریکی که در زمان مصلوب شدن عیسی زمین را فرا گرفت، سخن گفت و از آن به عنوان کسوف یاد کرد. تالوس مصلوب شدن مسیح را به عنوان یک رویداد مسلم تاریخی گزارش می کند. او زمان مصلوب شدن مسیح را به دوره ای که طیبریوس، امپراطور روم بود، مرتبط می سازد. لوقا در فصل سوم انجیل خود، زمان شروع خدمت یحیی تعمید دهنده را در سال پانزدهم فرمانروایی طیبریوس اعلام می کند. طیبریوس، امپراطور روم، از سال 14 میلادی تا 37 میلادی حکومت کرد.
اثر دیگری که مشابه گزارش تالوس است، متعلق به فلگون است. او که مورخ رومی بود در کتاب "تاریخ نگاری" خود از مرگ و قیام عیسی مسیح گزارش می دهد:"عیسی وقتی زنده بود، هیچ کاری برای رهایی خود نکرد، اما پس از مرگ برخاست و نشانه های محکومیت خود و جای زخم های خود را که با میخ سوراخ شده بود، نشان داد." فلگون حتی از ذکر این نکته غافل نمانده که در زمان فرمانروایی طیبریوس قیصر که عیسی ظهور کرد و مصلوب شد، کسوف و به دنبال آن زلزله عظیمی روی داد.
الهیات مسیحی در چارچوب کتاب مقدس دارای معنا و مفهوم است. مخالفان باید مسیحیت را با دقت مطالعه کنند تا بدانند به چه علت آن را رد می کنند. آن ها باید با درک درست از اصول اعتقادات، مسیحیت را رد کنند. متاسفانه مخالفان، تخیلات، سوء تفاهم ها و شایعات را رد می کنند و از حقایق کتاب مقدس ناآگاهند.
۱۳۹۴ شهریور ۳۱, سهشنبه
۱۳۹۴ شهریور ۳۰, دوشنبه
* در اول قرنتیان 3: 9 خداوند از ما ، خودمان را میخواهم ، نه خدماتمان را . او میخواهد در ما کشت کند و ما را پرورش بدهد ؛ او میخواهد ما را بنا کند و بلند نماید . اما بعضی وقتها این ما هستیم که میخواهیم برای خدا مزرعه ایی و بنایی را بسازیم و ارادت خود را به او نشان بدهیم ... زیرا ما بخواهیم شخم بزنیم ، بسیار راحتتر از این است که اجازه بدهیم روح خداوند وجود ما را شخم بزند !!! آمین
۱۳۹۴ شهریور ۲۹, یکشنبه
* رمز موفقیت در روحانیت این است که : _خود و زندگی خود را کاملا به خالقمان بسپاریم. _در هر وضعی که هستیم تسلیم او و راضی به رضای او باشیم. _برای کارهای عجیبی که او در زندگی ما و از زندگی ما انجام خواهد داد شاد باشیم و در آرامش به پیش برویم. _ فکوس خود را بر روی کارهایی نگذاریم که میتوانیم انجام بدهیم، بلکه بر روی کارهایی قرار دهیم که روح از ما میخواهد انجام دهیم و ما هر بار از آنها طفره میرویم! سپس خواهیم دید و دیده خواهد شد که چه معجزاتی در زندگی ما در حال وقوع می باشند... آمین آمین و آمین
۱۳۹۴ شهریور ۲۸, شنبه
آیا خدا عامل ایجاد اغتشاش و هرج و مرج است؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مخالفان مسیحیت می گویند که کتاب مقدس تعلیم می دهد که خدا مخالف هرج و مرج است (اول قرنتیان فصل 14 آیه 33)، ولی کتاب پیدایش، خدا را عامل هرج و مرج معرفی می کند (فصل 11 آیات 8- 9). مخالفان می پرسند: آیا خدا عامل هرج و مرج است یا مخالف آن؟
ابتدا آیات مورد نظر مخالفان مسیحیت را مطالعه و سپس بررسی می کنیم:
ماجرای برج بابل (پیدایش فصل 11 آیات 1- 9)
در آن روزگار (دنیای بعد از طوفان نوح) مردم به یک زبان سخن می گفتند. جمعیت به تدریج افزایش می یافت. کسانی که در دشت بابل سکونت داشتند، تصمیم گرفتند به جای پراکندگی و مهاجرت به مناطق دیگر، شهری را تاسیس کنند و در آن شهر برج سر به فلک کشیده بسازند. پس دست به کار شدند و برای بنای شهر و برج آن، خشت های پخته تهیه نمودند. از این خشت ها به جای سنگ و از قیر به جای گچ استفاده کردند.
تمرکز جمعیت در یک منطقه، عصیان بر علیه حکم خداوند بود (پیدایش فصل 9 آیه 1). آن ها در سرپیچی مستقیم از حکم خدا مبنی بر تکثیر شدن و پر کردن زمین، نقشه کشیدند که از طریق وحدت و تمرکز، قدرتمند شوند. هدف از ساخت برج، فقط برای اثبات این نکته بود که انسان به خودش متکی است و نیازی به خداوند ندارد.
احداث برج با واقعه طوفان در گذشته ارتباط داشت. اهالی شهر بابل به وعده خدا مبنی بر "دیگر طوفانی این چنین رخ نخواهد داد" (پیدایش فصل 9 آیه 11)، اعتماد نداشتند. برج مرتفع و مستحکم که در ساخت بدنه آن از قیر استفاده شد (آیه 5) مانع از نفوذ آب می گردید و از فاجعه انسانی جلوگیری می کرد. قیر در کشتی نوح نیز استفاده گردید (فصل 6 آیه 14). مادر موسی نیز سبدی را قیر اندود کرد تا آب داخل سبد نشود، سپس موسی را که نوزاد سه ماهه بود، در آن گذاشت (خروج فصل 2 آیه 3). اگر خدا می خواست برج را ویران سازد، وقوع زلزله کافی بود مانند فرو ریختن دیوارهای مستحکم اریحا (یوشع فصل 6 آیه 20). هم چنین این سئوال مطرح می شود: آیا اهالی بابل می توانستند برج را بلندتر از قله کوه ها بسازند تا طوفان آنان را نابود نکند؟ (پیدایش فصل 7 آیات 19- 20).
برج بابل، نمادی از خودمختاری و جدایی انسان از خداست. سازندگان برج بر این باور بودند که نیازی به خدا ندارند. اما نکته طنزآمیز آن است که همان برج به بتکده ای مبدل می شود برای پرستش خدای خیالی و غیرواقعی! آن ها فقط به جامعه انسانی و مهارت و توانایی خود متکی بودند. در حالی که اگر با فروتنی از اوامر و دستورات خداوند اطاعت می کردند، او آن ها را سربلند می کرد. ابراهیم با فروتنی به خدا ایمان داشت و خداوند به او چنین وعده داد:"من تو را پدر امت بزرگ می گردانم و تو را برکت می دهم و نامت را بزرگ می سازم و تو مایه برکت خواهی بود" (پیدایش فصل 12 آیه 2).
برج بابل شاهکار بشر و از عجایب دنیا بود. اما به جای آن که برای خدای حقیقی ساخته شود، برای جلال یافتن انسان و بت ها ساخته شد! در زمان حاضر نیزانسان عجایبی برای خود می سازد، نظیر خانه بزرگ، اتومبیل آخرین سیستم، شغل مهم، لباس های گران... تا جلب توجه کنیم. البته این چیزها به خودی خود بد نیستند، اما وقتی هویت و ارزش خود را در آن ها می جوییم، جانشین خدا در زندگی ما می شوند.
در مقایسه با روستاهای کوچک، دورافتاده و آسیب پذیر، شهر بابل از جمعیت متمرکز، معماری زیبا و امنیت برخوردار بود. خداوند مخالف شهر بزرگ با ظاهر پر زرق و برق نیست. او می خواست به جای یک شهر، شهرهای بزرگ و کوچک دیگر نیز تاسیس شود. در ضمن خداوند امنیت کسانی که به مناطق دیگر مهاجرت می کردند، تضمین می کرد. اقامت در یک منطقه مانع بزرگی برای پیشرفت جامعه انسانی در دراز مدت ایجاد می کرد. مثلا معادن و مواد اولیه برای گسترش شهر و تولید در یک منطقه متمرکز نبود. بسیاری از معادن در مناطق دور قرار داشتند.
پراکندگی مردم سبب اکتشاف منابع طبیعی و مناطق ناشناخته می گردید. یا اگر قحطی حادث می شد، اهالی تنها منطقه مسکونی دنیا نمی دانستند آیا در نقاط دورتر به غذا دسترسی خواهند داشت یا خیر. اگر زلزله شدیدی رخ می داد، شاید نژاد بشری کاملا نابود می شد. شاید سرایت بیماری های کشنده نیز عامل انقراض انسان ها می گردید. هم چنین به علت نوع سیستم حکومتی، فقط عده معدودی ثروتمند بودند و اکثر مردم تبدیل به برده می شدند. بدین ترتیب، استعداد بسیاری از مردم شکوفا نمی شد و اختراعات بسیار معدود بود. در ضمن سفر و سیر و سیاحت هرگز انجام نمی شد. هیچکس این شجاعت و انگیزه را نداشت، منطقه پرجمعیت را ترک گوید و به نواحی غیرمسکونی و ناشناخته سفر کند. اگر کسانی هم مخالف حکومت بودند و از شهر می گریختند، حکومت و سرزمین دیگری وجود نداشت تا از آنان حمایت و پشتیبانی نماید.
ایمان به خدای حقیقی در یک جامعه متمرکز بت پرست تقریبا غیرممکن بود. حتی اگر والدین ایماندار بودند، فرزندان شان همرنگ جامعه فاسد می شدند. بنابراین یک جامعه متمرکز نمی توانست مکان مناسبی برای ایمانداران باشد. به یاد آورید: خدا ابراهیم را از جامعه بت پرست خارج کرد و قوم اسرائیل را از مصر بیرون آورد.
بنابراین، خدا نقشه اهالی بابل را تایید نکرد. انسان گناهکار و سقوط کرده، به فردی ترسناک تبدیل شده و درد و رنج را برای همنوعانش به ارمغان می آورد. خدا می دانست که نقشه نجات او با اسکان متمرکز انسان های بت پرست و متکبر در یک شهر، هرگز عملی نخواهد شد.
بنابراین، خدا نقشه اهالی بابل را تایید نکرد. انسان گناهکار و سقوط کرده، به فردی ترسناک تبدیل شده و درد و رنج را برای همنوعانش به ارمغان می آورد. خدا می دانست که نقشه نجات او با اسکان متمرکز انسان های بت پرست و متکبر در یک شهر، هرگز عملی نخواهد شد.
خداوند فرمود:" زبان آن ها را تغییر خواهیم داد تا سخن یکدیگر را نفهمند" (آیه 7). از این آیه درمی یابیم که زبان ها توسط انسان اختراع نشده اند.
اولین داوری خداوند در بعد از طوفان بزرگ، به وقوع پیوست. مهم نبود که چه تعداد افراد با تکبر علیه خدا در ستیز بودند. خداوند نقشه خود را تحقق بخشید. او در بابل فقط با تغییر دادن زبان مردم، هماهنگی آن ها را غیرممکن ساخت. هر خانواده یا طایفه با زبان خاص خود از بابل خارج شدند. خدا از طریق پراکنده کردن اهالی شهر بابل، هدف خود را به اجرا درآورد. آنچه را خداوند خواست، به اجرا درآورد.
وقتی خدا بخواهد کاری را انجام دهد، فرقی نمی کند اوضاع و شرایط چگونه است. فرقی نمی کند مردم به شما چه می گویند. او خواست خود را محقق می کند. هیچکس و هیچ چیزی نمی تواند جلوی قدرت معجزه خداوند را در زندگی شما بگیرد. وقتی خدا بخواهد، موانع و مشکلات غیر قابل حل، محو و نابود خواهند شد. به خدا اعتماد کنید.
وقتی خدا بخواهد کاری را انجام دهد، فرقی نمی کند اوضاع و شرایط چگونه است. فرقی نمی کند مردم به شما چه می گویند. او خواست خود را محقق می کند. هیچکس و هیچ چیزی نمی تواند جلوی قدرت معجزه خداوند را در زندگی شما بگیرد. وقتی خدا بخواهد، موانع و مشکلات غیر قابل حل، محو و نابود خواهند شد. به خدا اعتماد کنید.
محل واقعی برج، اکنون با ویرانه های شمال معبد مردوک یکی محسوب می شود. در آن مکان کتیبه ای قدیمی کشف شد که مضمون آن چنین بود:"بنا کردن این برج مشهور، خدایان را آزرده ساخت و شبی، خدایان مردم را پراکندند و گفتارشان را عجیب کردند". این متن، شبیه گزارش کتاب مقدس است. هنگامی که برج برپا بود، از چندین طبقه ایوانی شکل تشکیل شده بود که هرچه به طرف بالا می رفتند، کوچک تر می شدند و بر نوک برج، مذبحی برای برای "مردوک" (خدای بابل) قرار داشت.
اما عطای زبان ها در روز پنطیکاست (تاسیس کلیسا)، برخلاف اغتشاش زبان ها در بابل بود. آن روز در شهر اورشلیم، همه زائران و غیر یهودیان پیام انجیل را به زبان خود شنیدند که سبب ایمان آوردن و اتحاد گردید (اعمال رسولان فصل دوم). هم چنین زمانی فرا خواهد رسید که "ایمانداران از تمام قوم ها، قبیله ها، نژادها و زبان ها، در پیشگاه تخت خداوند و در برابر مسیح خواهند ایستاد" (مکاشفه فصل 7 آیه 9).
پولس در نامه اش خطاب به مسیحیان کلیسای قرنتس چنین نوشت:"خدا هرج و مرج را دوست ندارد، بلکه هماهنگی و نظم و ترتیب را" (اول قرنتیان فصل 14 آیه 33).
پولس به مشکل ناهماهنگی در پرستش مسیحیان کلیسای قرنتس اشاره می کند. هر کاری که در جلسه عبادتی انجام می شود، باید برای عبادت کنندگان مفید باشد. متاسفانه مراسم پرستش کلیسای قرنتیان، مغشوش، ناهماهنگ و بدون برنامه ریزی بود. پولس راهکارها و دستوراتی را برای رفع مشکل ارائه داد (فصل 14 آیات 26- 33).
نتیجه گیری
در ماجرای برج بابل، اتحاد بر علیه حکم خدا (پراکندگی انسان ها در دنیا) و گرایش به بت پرستی بود. در حالی که در کلیسای قرنتس پرستش خدای حقیقی بدون نظم و هماهنگی انجام می شد، که مورد تایید خداوند نبود.
۱۳۹۴ شهریور ۲۷, جمعه
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود (روایات یهودیان) و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم: یک. عیسی یک معلم یهودی بود. دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است. سه. او از سوی رهبران یهود رد شد. چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد. پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند. شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند. این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند
۱۳۹۴ شهریور ۲۶, پنجشنبه
* کار شیطان این است که مسائل غیر الهی را نشانمان دهد ، به فکرمان وادارد ، بگذارد احساسش کنیم ، در ذهن خود به تصویرش بکشیم ، سپس به جسم و فیزیکی نیز تبدیل خواهند شد . پس حواسمان باشد که به چه چیزهایی نگاه میکنیم . هرچند که عکس این مسائل هم صادق است و اگر بتوانیم چیزهای نیک را ببینیم و به آنها فکر کنیم و آنها را احساس نمائیم و در اراده طالب آنها باشیم ؛ عینا نیز در زندگی ما همه آنها بوقوع خواهند پیوست !!! آمین
۱۳۹۴ شهریور ۲۵, چهارشنبه
سخنی با مخالفان مسیحیت
مهران پورپشنگ
فرماندار رومی اورشلیم، مورخان غیر مسیحی قرن اول و گزارش های امپراطوری روم در قرن اول میلادی مرگ مسیح بر روی صلیب را تایید کردند. آیا مخالفان مسیحیت شواهد معتبرتاریخی از قرن اول میلادی دارند که ثابت می کند، مسیح مصلوب نشده است؟ شاید برخی از مخالفان ادعا کنند که ممکن است پیلاطس (فرماندار رومی شهر اورشلیم) گزارش دروغ به دولت روم ارسال کرده بود. در پاسخ باید گفت که مجازات گزارش دروغ به امپراطور و دولت روم، خلع مقام و اعدام بود. اگر فرض کنیم پیلاطس گزارش دروغ ارائه داده، مقامات و کارمندان رومی که با پیلاطس همکار بودند، واقعیت را محرمانه با دولت روم درمیان می گذاشتند. باید در نظر داشت که پیلاطس در محل کار خود، رقبایی داشت که تشنه قدرت و مشتاق ارتقاء بودند. از سوی دیگر، پیلاطس با گزارش دروغ درباره مسیح، چه نفعی عایدش می شد؟ اگر پیلاطس در مورد مسیح گزارش کذب ارائه داده است، بنابراین تردیدی نیست که در موارد دیگر نیز به امپراطور و دولت روم خلاف واقعیت را گزارش می داد. در حالی که پیلاطس قبل از آن که فرماندار نظامی شود، وفاداری خود را به دولت روم ثابت کرده بود. بنابراین، پیلاطس می دانست که همکاران رومی اش او را تحت نظر دارند و تردیدی نداشت که دولت روم از آن ها درباره او تحقیق به عمل می آورد. نکته دیگر آن که رهبران مذهبی یهود مسیح را می شناختند. آن ها خواهان مرگ او بودند. اگر شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد، چگونه آنان تشخیص ندادند که محکوم به اعدام عیسی نیست؟ مردم نیز با مسیح آشنا بودند. اگر عیسی مصلوب نشد، چگونه آنان پی نبردند که شخصی که صلیب را حمل می کند و سپس مصلوب می شود، مسیح نیست؟ پیروان مسیح از جمله مریم (مادر او) و یوحنا (شاگرد وفادارش) هم در محل اعدام مسیح حضور داشتند و همگی شهادت دادند مسیح بر روی صلیب بود. اگر شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد، چرا در ساعاتی که بر روی صلیب آویزان بود، اعتراض نکرد که او مسیح نیست؟ می توانست بگوید که بشنوید که حتی صدای من، صدای مسیح نیست. ببینید: ظاهر و چهره و قد من با مسیح متفاوت است. مخالفان مسیحیت مدعی اند که شخصی به جای مسیح مصلوب شد. چرا شخصی بی گناه به جای مسیح مصلوب شد؟ آیا خدا اجازه داد آن شخص به نمایندگی از مسیح برای گناهان بشر قربانی شود؟ آیا مخالفان مسیحیت شواهد معتبرتاریخی از قرن اول میلادی دارند که ثابت می کند، مسیح مصلوب نشده است؟
فرماندار رومی اورشلیم، مورخان غیر مسیحی قرن اول و گزارش های امپراطوری روم در قرن اول میلادی مرگ مسیح بر روی صلیب را تایید کردند. آیا مخالفان مسیحیت شواهد معتبرتاریخی از قرن اول میلادی دارند که ثابت می کند، مسیح مصلوب نشده است؟ شاید برخی از مخالفان ادعا کنند که ممکن است پیلاطس (فرماندار رومی شهر اورشلیم) گزارش دروغ به دولت روم ارسال کرده بود. در پاسخ باید گفت که مجازات گزارش دروغ به امپراطور و دولت روم، خلع مقام و اعدام بود. اگر فرض کنیم پیلاطس گزارش دروغ ارائه داده، مقامات و کارمندان رومی که با پیلاطس همکار بودند، واقعیت را محرمانه با دولت روم درمیان می گذاشتند. باید در نظر داشت که پیلاطس در محل کار خود، رقبایی داشت که تشنه قدرت و مشتاق ارتقاء بودند. از سوی دیگر، پیلاطس با گزارش دروغ درباره مسیح، چه نفعی عایدش می شد؟ اگر پیلاطس در مورد مسیح گزارش کذب ارائه داده است، بنابراین تردیدی نیست که در موارد دیگر نیز به امپراطور و دولت روم خلاف واقعیت را گزارش می داد. در حالی که پیلاطس قبل از آن که فرماندار نظامی شود، وفاداری خود را به دولت روم ثابت کرده بود. بنابراین، پیلاطس می دانست که همکاران رومی اش او را تحت نظر دارند و تردیدی نداشت که دولت روم از آن ها درباره او تحقیق به عمل می آورد. نکته دیگر آن که رهبران مذهبی یهود مسیح را می شناختند. آن ها خواهان مرگ او بودند. اگر شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد، چگونه آنان تشخیص ندادند که محکوم به اعدام عیسی نیست؟ مردم نیز با مسیح آشنا بودند. اگر عیسی مصلوب نشد، چگونه آنان پی نبردند که شخصی که صلیب را حمل می کند و سپس مصلوب می شود، مسیح نیست؟ پیروان مسیح از جمله مریم (مادر او) و یوحنا (شاگرد وفادارش) هم در محل اعدام مسیح حضور داشتند و همگی شهادت دادند مسیح بر روی صلیب بود. اگر شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد، چرا در ساعاتی که بر روی صلیب آویزان بود، اعتراض نکرد که او مسیح نیست؟ می توانست بگوید که بشنوید که حتی صدای من، صدای مسیح نیست. ببینید: ظاهر و چهره و قد من با مسیح متفاوت است. مخالفان مسیحیت مدعی اند که شخصی به جای مسیح مصلوب شد. چرا شخصی بی گناه به جای مسیح مصلوب شد؟ آیا خدا اجازه داد آن شخص به نمایندگی از مسیح برای گناهان بشر قربانی شود؟ آیا مخالفان مسیحیت شواهد معتبرتاریخی از قرن اول میلادی دارند که ثابت می کند، مسیح مصلوب نشده است؟
۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سهشنبه
* با سپاس از کشیش سپهر عزیز : "حداکثرت باش در حداقل هایت." برگ ها با تغییر رنگ خیلی زود میفهمند که پاییز در راه است اما به روی خودشان نمیآورند و ناامید نمیشوند بلکه برعکس تا آخرین لحظه جدا شدن ازشاخه با شور و نشاط و هیجان خاصی به زندگی ادامه میدهند و رقص کنان تا به آخر میایستند و نمیگذارند هیچکس طعم مرگ را قبل از رفتن به آنها بـچــشـانـد. اما برعکس گلها ازترس پاییز بخود میلرزند و آرزو میکنند زودتر کسی بیاید آنها را بچیند و به مراسمی ببرد و درگلدان زیبایی برروی میز گرانبهایی بگذارد غافل از اینکه در شب همانروز به سطل آشغال انداخته و فردا صبح به قبرستان دفع زباله ها منتقل میشوند . روی سخنم با تو جوان عزیزاست که شاید بخاطر نگرانی از آینده دلت را باخته ای. با تو عزیزی که بخاطر ترس از تنها ماندن حاضری به هرنوع رابطه نامناسبی تن بدهی با تو پناهنده عزیز که از ترس آوارگی حاضر به همکاری با قاچاقچیان بیرحم شده ای با تو عزیزی که بخاطر شنیدن جواب منفی دکتر روحیه ات را شاید از دست داده ای . و با تو نازنینی که مرگ را قبل از هر اتفاقی با فکرهای منفی بخودت تزریق میکنی . جامعه 3 : 1 و 11 میگوید: در زیر آسمان برای هرچیزی وقتی ست و خدا هر چیز را در وقتش نیکو آفریده مطمئن باش تا کار خدا با تو به آخر نرسیده باشد کار تو در این دنیا به آخـر نخـواهـد رسید. بنابراین همه مـا باید با امید و اعتماد منتظر اعمال ممکن خدا در لحظات غیر ممکن زندگی مان باشیم و ازحداقـل فرصـتهایمـان حداکـثر بهـره را ببـریم وگـرنـه ازحداکتز امکاناتمان حداقل منفعت را نخواهیم بــرد..
* اگر کسی بخواهد بحضور پادشاه شرفیاب بشود ، بعد از طی کلی قرارها و تعیین وقت و انجام مراحل حفاظتی و تشریفاتی، مسئول برنامه های پادشاه او را به تالار ملاقات برده و به وی گوشزد میکند که : 1. پادشاه وارد تالار شد باید تعظیم کنی 2. تا پادشاه دستش را بسویت نیاورد دستت را جلو نمی بری 3. تا پادشاه سئوالی نپرسید حرف نمی زنی 4. جواب پادشاه را با کلمه جانثار شروع می کنی 5. جوابت هم باید بسیار کوتاه و مختصر باشد و زیاده گویی نکنی و سپس پادشاه دستورات لازم را خواهند داد. اما همین پادشاه وقتی تالار را ترک میکند و به اطاقش میرود، یکمرتبه یک بچه کوچک به سرو کولش پریده و مویش را کشیده و حتی به وی مشت میزند و بازی میکند و پادشاه هرگز به ماموران خود دستور نمیدهد که آمده و بچه را تنبیه نمایند زیرا آن بچه شاهزاده است و حتی از اینگونه کارهای او هم لذت خاصی نیز می برد. حال نکته در اینجاست : انسان بوسیله مذهب در تالار باید بحضور خدا آن شاه شاهان برسد ، و اما مسیح آمد تا ما را وارد خانواده الهی و بحضور پدر آسمانی ببرد ! آمین آمین و آمین
۱۳۹۴ شهریور ۲۳, دوشنبه
اگر مخالفان کتاب مقدس باید همه چیز را با عقل و منطق بپذیرند، چرا به شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی درباره کتاب مقدس توجه نشان نمی دهند؟ دیدگاه ما نسبت به شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی کتاب مقدس باید همانند کتاب تاریخی باشد. مخالفان مسیحیت نباید وقایع را آن طور که ذکر نشده اند، با لحنی متفاوت ارائه دهند.
۱۳۹۴ شهریور ۲۰, جمعه
پیشگویی مسیح درباره تبدیل هیئت او، چند روز بعد رخ داد: شش روز یا هشت روز؟
دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یکی دیگر از انتقادهای مخالفان آن است که مسیح درباره تبدیل هیئت خود پیشگویی کرد و مطابق روایات اناجیل چند روز بعد تحقق یافت. متی و مرقس گزارش داده اند شش روز بعد، اما لوقا ادعا کرده هشت روز بعد تبدیل هیئت مسیح رخ داد. مخالفان می پرسند:" کدامیک از روزها را بپذیریم: شش روز یا هشت روز؟"
عیسی به شاگردان خود فرمود:"بعضی از شما که الان این جا ایستاده اید، پیش از مرگ، ملکوت خدا را با تمام شکوهش خواهید دید" (مرقس فصل 9 آیه 1). در واقع اشاره مسیح به تبدیل هیئت او بود. چند روز بعد عیسی با پطرس، یعقوب و یوحنا به بالای تپه ای رفت. ناگاه چهره عیسی به طرز پرشکوهی شروع به درخشیدن کرد. و لباسش درخشان و مثل برف سفید شد. آن گاه ایلیاء و موسی ظاهر شدند و با عیسی به گفتگو پرداختند.
متی (فصل 17 آیه 1) و مرقس (فصل 9 آیه 2) گزارش می دهند شش روز بعد از پیشگویی مسیح، تبدیل هیئت او رخ داد.
اما لوقا نوشته است هشت روز بعد پیشگویی تحقق یافت (فصل 9 آیه 28).
اما لوقا نوشته است هشت روز بعد پیشگویی تحقق یافت (فصل 9 آیه 28).
وقتی "متن یونانی" اناجیل متی، مرقس و لوقا را بررسی کنیم، درمی یابیم که متی و مرقس گزارش داده اند "بعد از شش روز". واژه "بعد از" در زبان یونانی "می تا" می باشد که در اناجیل متی و مرقس استفاده شده است.
اما در انجیل لوقا از واژه دیگری استفاده شده: "هاسی" که به معنای "تقریبا" یا "در حدود" است. بنابراین لوقا نوشته است:"تقریبا هشت روز بعد از" این سخنان، عیسی به همراه پطرس، یعقوب و یوحنا بر فراز تپه ای بر آمد.
از آن جا که کتاب مقدس های "ان آی وی" و "آر اس وی" و "ای اس" از قدیمی ترین نسخه های عهد عتیق و عهد جدید ترجمه شده اند و همواره مورد استفاده مفسران، کارشناسان، استادان و دانشجویان الهیات مسیحی می باشند، این تفاوت و دوگانگی به چشم نمی خورد. لوقا تقریبی گزارش داده، در حالی که متی و مرقس زمان دقیق را ذکر کرده اند
۱۳۹۴ شهریور ۱۹, پنجشنبه
اگر مسیح اختیار آسمان و زمین را دارد چرا می گوید من اين اختيار را ندارم كه بگويم چه كسي در دست راست يا چپ من بنشيند؟ (متی فصل 20 آیه 23)
دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که مسیح مدعی شده اختیار آسمان و زمین را دارد (متی فصل 28 آیه 18)، اما به مادر یعقوب و یوحنا می گوید:"من اين اختيار را ندارم كه بگويم چه كسي در دست راست يا چپ من بنشيند" (متی فصل20 آیه 23). مخالفان می پرسند:"کدام سخن عیسی را باور کنیم اینکه اختیاری ندارد یا تمام اختیار آسمان و زمین به او داده شده است؟"
مطابق گزارش متی (فصل 20 آیات 20- 28)، مادر یعقوب و یوحنا، دو پسر خود را نزد عیسی آورد و از او خواهش کرد:"وقتی در ملکوت خود، بر تخت سلطنت نشستید، اجازه بفرمایید یکی از پسرانم در دست راست و دیگری در دست چپ شما بنشیند." عیسی در جواب گفت:"تو نمی دانی چه می خواهی؟"
مطابق گزارش متی (فصل 27 آیه 56)، مادر یعقوب و یوحنا وقتی عیسی را مصلوب کردند، در پای صلیب بود. برخی از کارشناسان کتاب مقدس معتقدند که او خواهر مریم، مادر عیسی بوده است. شاید رابطه خویشاوندی نزدیک موجب شد که او این درخواست جاه طلبانه را برای پسرانش از عیسی بکند.
نشستن بر دست راست و دست چپ، نشانه قدرت و شهرت بود.
یعقوب، یوحنا و مادرشان تعلیم قبلی عیسی درباره پاداش (فصل 19 آیات 16- 30) و زندگی جاودانی (فصل 20 آیات 1- 16) را درک نکرده بودند. مسیح در فصل 19 آیه 28 فرمود:"وقتی من در آن دنیا جدید بر تخت بنشینم، شما شاگردان من نیز بر دوازده تخت نشسته، دوازده قبیله اسرائیل را داوری خواهید کرد." این پاداش پس زمینه ای از درخواست مادر یعقوب و یوحنا بود. شاگردان با شنیدن این پیشنهاد یعقوب و یوحنا و مادرشان، سخت رنجیدند (آیه 24). زیرا این درخواست، مقام یعقوب و یوحنا را از سایر شاگردان در وضعیت برتر قرار می داد. در حالی که مسیح هرگز به این نکته اشاره نکرده بود که کسانی که در سمت چپ و راست او بنشینند، برتر از سایر شاگردان خواهند بود!
یعقوب، یوحنا و مادرشان تعلیم قبلی عیسی درباره پاداش (فصل 19 آیات 16- 30) و زندگی جاودانی (فصل 20 آیات 1- 16) را درک نکرده بودند. مسیح در فصل 19 آیه 28 فرمود:"وقتی من در آن دنیا جدید بر تخت بنشینم، شما شاگردان من نیز بر دوازده تخت نشسته، دوازده قبیله اسرائیل را داوری خواهید کرد." این پاداش پس زمینه ای از درخواست مادر یعقوب و یوحنا بود. شاگردان با شنیدن این پیشنهاد یعقوب و یوحنا و مادرشان، سخت رنجیدند (آیه 24). زیرا این درخواست، مقام یعقوب و یوحنا را از سایر شاگردان در وضعیت برتر قرار می داد. در حالی که مسیح هرگز به این نکته اشاره نکرده بود که کسانی که در سمت چپ و راست او بنشینند، برتر از سایر شاگردان خواهند بود!
مسیح از یعقوب و یوحنا پرسید:"آیا می توانید مانند من متحمل رنج و عذاب بشوید؟" آن ها جواب دادند:" بله، می توانیم."
شاید پاسخ مثبت برادران ناشی از تعصب بود تا آگاهی. آن ها نمی فهمیدند که قبل از زندگی در جلال ملکوت خدا، با چه رنج و عذابی روبرو خواهند شد. مثلا مسیح باید با رنج صلیب روبرو می شد. آنان خواهان تاج پادشاهی بدون رنج و عذاب صلیب (مشکلات و جفا و آزار اذیت از سوی مخالفان مسیحیت) بودند. به یاد آورید وقتی مسیح در باغ جستسیمانی غرق غم و اندوه بود، یعقوب و یوحنا به جای دعا، خوابیده بودند (فصل 26 آیات 37- 38 و 40، 43). و وقتی مسیح دستگیر شد، گریختند (فصل 26 آیه 56).
عیسی به آن ها اطمینان بخشید که در واقع آن ها از جام او خواهند نوشید. بعدها، یعقوب را به خاطر ایمانش به قتل رساندند و یوحنا را به جزیره پطموس تبعید کردند. تحول عمیق یعقوب و یوحنا از روز پنطیکاست (تاسیس کلیسا) آغاز شد. در آن روز، روح القدس قدرت مافوق طبیعی به شاگردان مسیح داد. آنان به افراد شجاع و بی باک و به عطایای روحانی مانند تعلیم و شفا دادن مجهز شدند (اعمال رسولان فصل 1 آیه 8، فصل 2). نتایج عملکرد روح القدس در شاگردان مسیح فوق العاده شگفت انگیز بود.
سپس عیسی به تثلیث (پدر، پسر و روح القدس) اشاره فرمود. او توضیح داد که او خدای پدر در این مورد تصمیم خواهد گرفت. او پاداش های عالی را به کسانی خواهد داد که علی رغم مشکلات و سختی ها، به مسیح وفادار ماندند. پدر، پسر و روح القدس هرکدام وظایف مستقلی را بر عهده دارند. آفرینش نمونه بارزی است: کتاب مقدس از خدای پدر به عنوان طراح عالم هستی یاد کرده (اعمال رسولان فصل 4 آیه 24)، خدای پسر، جهان را آفرید (یوحنا فصل 1 آیه 3) و روح القدس نیز مقدمات کار آفرینش را برای نظم و مقصودی که خدای پدر در شش دوران بعدی پدید می آورد، آماده می کرد (پیدایش فصل 1 آیه 2).
مسیح به قانون ملکوت خدا اشاره کرد:"در این دنیا، حکمرانان بر مردم ریاست می کنند و به زیردستان خود دستور می دهند. ولی شما چنین نباشید. اگر کسی از شما می خواهد در میان شما از همه بزرگ تر باشد، باید خدمتگزار همه باشد. اگر می خواهد مقامش از همه بالاتر باشد، باید غلام همه باشد. من که مسیحم، نیامدم تا به من خدمت کنند. من آمده ام تا به مردم خدمت کنم و جانم را در راه نجات بسیاری فدا سازم." (آیات 25- 28).
مسیح روش جدیدی از رهبری را توصیف کرد: به جای بهره کشی، به مردم خدمت کنیم. رهبر واقعی برای دیگران ارزش قائل می شود و روحیه فداکاری دارد.
مسیح نمونه کامل خدمت متواضعانه است. تمام هدف او از آمدن به زمین، خدمت و فدا کردن جانش برای نجات بشر از قلمرو گناه بود. فکر کردن به این نکته که خداوند در آخور متولد شد و با فروتنی بر صلیب مصلوب شد، شگفت انگیز است. عظمت او در عمق فروتنی و تواضعش ظهور نمود. زندگی مسیح، الگویی است برای ما.
بنابراین، هر شخص آرزوی بزرگی دارد و می خواهد اول شود، باید به یک خادم فروتن تبدیل شود.
* اگر مسابقه ایی انجام نگیرد ، برای دادن مدال به افراد بی عدالتی پیش خواهد آمد، و هیچکس نیز شایستگی فردی افراد را قبول و باور نخواهند کرد و نمیتوان درست نیز قضاوت نمود ، پس در راه تندازی مسابقات است که همگی خواهند دید و قبول خواهند کرد که چه کسی برنده میشود. و در رساله دوم تسالونیکیان 1: 5 نیز می خوانیم ؛ " آزارهایی که شما در مسیر ایمانتان می بینید ! از بی عدالتی خداوند نیست ؛ بلکه برعکس ، از انصاف خداست و او می خواهد که تاج جلال پادشاهی به اهلش برسد." آمین
۱۳۹۴ شهریور ۱۸, چهارشنبه
آیا منظور مسیح از گفتن "پیامبر همه جا مورد احترام مردم است، مگر در شهر خود"، آن بود که خود را پیامبر معرفی کرد؟ (متی فصل 13 آیه 57)
دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
عیسی به ناصره بازگشته بود. جایی که یک سال قبل از آن او را از کنیسه اخراج کردند (لوقا فصل چهارم آیات شانزده تا سی). مسیح دوباره به اهالی شهر ناصره فرصت دیگری داد تا کلام او را بشنوند، ایمان بیاورند و نجات بیابند. اما قلب مردم هنوز سخت بود.
مردم ناصره چه مشکلی با عیسی داشتند؟ مسیح حدود سی سال با آن ها زندگی کرده بود. او را در کارگاه نجاری یوسف دیده بودند. از دید آن ها عیسی فقط یکی از اهالی ناصره بود. یک آدم معمولی که شغلش نجاری بود! اما مسیح بیش از یک نجار بود.
عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل دوم آیه یازدهم). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل چهاردهم آیه سی و سوم و فصل بیست و هشتم آیه نهم، انجیل یوحنا فصل نهم آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند. مسیح به رهبران مذهبی یهود گفت که او پیش از ابراهیم وجود داشت. آنان سخن او را کفرآمیز تلقی کردند و تصمیم گرفتند تا او را سنگسار کنند.
مسیح در تعالیم خویش هرگز نمی گفت:"خداوند می فرماید". او با اقتدار تعلیم می داد:"اما من می گویم" (متی فصل های پنجم تا هفتم). عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل بیست و دوم آیه 43). او به جرم کفرگویی مصلوب شد.
با این توصیف، مردم ناصره عیسی را یک آدم معمولی می دیدند و دلیلی نداشت که خود را نسبت به او متعهد ببینند. وقتی تعلیم و معجزات او را دیدند این سئوال برای آن ها مطرح شد: از کجا این قدرت و حکمت را یافته است؟ آیا از خدا یا شیطان؟
مردم منتظر مسیح موعود و سلطنت مربوط به دنیا بودند. سلطنتی که از طریق قیام مسلحانه و حکومت زمینی برقرار می شود. آن ها انتظار داشتند مسیح موعود اسرائیل از از استثمار امپراطوری روم آزاد سازد.
اهالی ناصره نتوانستند خود را راضی کنند که به پیغام مسیح ایمان بیاورند. آشنایی آنان با شرایط زندگی مسیح، مانع از شناخت حقیقت شد. عیسی تمامی قدرت را در اختیار داشت، اما در میان مردمی که ایمان نداشتند، نتوانست کاری بکند. مسیح برای شخصی که ایمان ندارد، نمی تواند کاری انجام دهد.
اهالی ناصره نتوانستند خود را راضی کنند که به پیغام مسیح ایمان بیاورند. آشنایی آنان با شرایط زندگی مسیح، مانع از شناخت حقیقت شد. عیسی تمامی قدرت را در اختیار داشت، اما در میان مردمی که ایمان نداشتند، نتوانست کاری بکند. مسیح برای شخصی که ایمان ندارد، نمی تواند کاری انجام دهد.
در این جا مسیح یک اصطلاح معروف یهودی را به کار می برد. او می گوید:"پیامبر همه جا مورد احترام مردم است، جز در شهر خود". این اصطلاح در میان یهودیان بسیار رایج بود و آن ها در حین مکالمات روزمره از این اصطلاح استفاده می کردند. مقصود مسیح آن نبود که او پیامبر است، بلکه از این اصطلاح عام برای نقد رفتار مردم ناصره استفاده کرد.
در آن دوران فقط شاگردان مسیح و شیطان به خدا بودن عیسی اعتقاد داشتند. اما بعد از تاسیس کلیسا، روح القدس به یهودیانی که به مسیح ایمان آوردند، آشکار کرد که عیسی خداوند است. مسیح هرگز خود را صرفا پیامبر معرفی نکرد و رسولان نیز چنین تعلیمی ندادند.
در آن دوران فقط شاگردان مسیح و شیطان به خدا بودن عیسی اعتقاد داشتند. اما بعد از تاسیس کلیسا، روح القدس به یهودیانی که به مسیح ایمان آوردند، آشکار کرد که عیسی خداوند است. مسیح هرگز خود را صرفا پیامبر معرفی نکرد و رسولان نیز چنین تعلیمی ندادند.
۱۳۹۴ شهریور ۱۷, سهشنبه
۱۳۹۴ شهریور ۱۶, دوشنبه
آیا می خواهید دعاهای تان تاثیرگذار و قدرتمند باشد؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
در ابتدا باید با نگرش مسیحیت درباره دعا آشنا شد:
ساعات مشخصی از روز برای دعای مسیحیان وجود ندارد. دعای مسیحیان بدون وقفه است: به هنگام رانندگی، کار، خرید، پیاده روی، غذا پختن. خدا طالب چیزی بیش از یک قرار ملاقات روزانه با انسان است. او می خواهد در هر فعالیت، گفتگو، مشکل و حتی هر فکر شما حضور داشته باشد.
خدا مشتاق است تا بهترین دوست ما باشد. بنابراین، هم چنین در گفتگوی صمیمانه با خدا بایستی از جملات تکراری و از قبل حفظ شده، اجتناب کرد. ساده و عامیانه با خدا صحبت کنید.
مسیحیان به زبان مادری خود با خدا سخن می گویند. برای گفتگو با خدا نیازی به استفاده جملاتی به زبان های دیگر نیست.
مسیحیان خدا را "پروردگار" خطاب نمی کنند. آن ها خدا را پدر می نامند. طبق نگرش مسیحیت، ما فرزندان او هستیم و نه بندگان خدا.
به هنگام گفتگو با خدا، او فقط به کلمات ما گوش نمی دهد، بلکه به دل و نیز به طرز رفتار ما می نگرد. دعایی که از عمق دل نباشد، اصلا دعا نیست! چیزی است بی ارزش و توهینی است به خدا.
مسیحیان به سمت مکان خاص، برای دعا نمی ایستند. مکان پرستش در گفتگوی صمیمانه با خدا، اهمیت ندارد. خدا روح است و در همه جا حضور دارد. محل پرستش یا شکل آن اهمیتی ندارد.
خواست و اراده خدا این است که ما را برکت دهد. خدا نمی خواهد ما دعاهای تکراری و یکنواخت بکنیم. او می خواهد دعاهای موثر به زبان آوریم. خدا می خواهد ورای مشکلات و محدودیت های مان دعا کنیم. از خدا بخواهید که بیشتر از گذشته، برکات و معجزاتش را در زندگی تان ظاهر سازد. این درخواستی خودخواهانه نیست. کتاب مقدس می فرماید:"علت این که آنچه می خواهید ندارید، این است که آن را از خدا درخواست نمی کنید" (یعقوب فصل 4 آیه 2). اگر می خواهیم زندگی مان سرشار از لطف خداوند شود، باید دعاهای مان جسورانه باشد.
اکثر اوقات فکر می کنیم که درخواست های مان بسیار بزرگ است و سبب رنجش و عصبانیت خدا می گردد! تصور می کنیم که این نوع دعاها، ما را طمعکار و خودخواه معرفی می کند. یا شاید گمان می کنیم تقاضاهای کوچک زود و سریع اجابت می شوند ولی ممکن است درخواست های بزرگ مورد تایید خداوند نباشد. در حالی که این روش دریافت برکات خداوند نیست!
خدا منتظر است تا از او بخواهید. او در انتظار درخواست های شماست. اگر لطف و رحمت خدا را طلب نکنید، در واقع مانع ظهور ایمان تان می شوید. در نتیجه، برکات و معجزات الهی هرگز شما را تعقیب و غافلگیر نمی کنند. از پیشرفت، موفقیت و ارتقاء و معجزه خبری نخواهد بود. خدا جایی کار می کند که ایمان باشد. بی ایمانی سبب شکست و ناکامی تان خواهد شد و ممکن است به بدبینی به خدا انجامد.
یوشع و سپاهیانش در نبردی بزرگ و سرنوشت ساز حضور داشتند.
یوشع و سپاهیانش در نبردی بزرگ و سرنوشت ساز حضور داشتند.
آن ها بایستی سپاه دشمن را کاملا شکست می دادند، اما چیزی به غروب آفتاب و فرا رسیدن شب نمانده بود. آن ها در حال تعقیب سپاهیان دشمن بودند و تاریکی شب می توانست مانع بزرگی برای دستیابی به پیروزی قاطع باشد. اگر یوشع از ادامه نبرد دست می کشید، در آینده نزدیک سپاه دشمن با تجدید قوا و نیروی بیشتر، مشکلات فراوانی را به وجود می آورد. به خصوص اگر به یاد بیاوریم که سپاهیان دشمن در واقع ائتلافی از نیروهای مسلح پنج پادشاه بودند (یوشع فصل 10 آیه 5).
یوشع می توانست به آسانی ناامید شود، جا بزند و به خودش بگوید:"دیگه کاری نمیشه کرد. هوا داره تاریک میشه و تعقیب دشمن غیر ممکنه. سپاه دشمن این منطقه را خوب می شناسد و شاید ما را به دام اندازند و شکست دهند. پس صلاح نمی بینم به نبرد و تعقیب دشمن ادامه بدهم". ولی یوشع ایمان به خدایی داشت که کارهای غیرعادی می کند. او در گذشته بارها معجزات خداوند را مشاهده کرده بود.
این ایمان، یوشع را به مردی قهرمان و برجسته مبدل ساخته بود. بنابراین، او ابتدا مشکل را با خدا در میان گذاشت. اگرچه کتاب مقدس جزئیات دعای او را ثبت نکرده، اما می توان حدس زد که چه عباراتی را به خداوند گفت. او احتمالا به خدا چنین گفت:"ای خداوند، من می دانم که تو خدایی مافوق طبیعی هستی و عالم هستی را از نیستی آفریدی. من می دانم که تو بر تمام امور دنیا حاکمیت مطلق داری و همه چیز تحت تسلط توست. درخواست من این است که خورشید غروب نکند تا بتوانم ماموریتم را با موفقیت خاتمه دهم" بخش آخر دعای او در کتاب یوشع فصل 10 آیه 12 ثبت شده است.
این ایمان، یوشع را به مردی قهرمان و برجسته مبدل ساخته بود. بنابراین، او ابتدا مشکل را با خدا در میان گذاشت. اگرچه کتاب مقدس جزئیات دعای او را ثبت نکرده، اما می توان حدس زد که چه عباراتی را به خداوند گفت. او احتمالا به خدا چنین گفت:"ای خداوند، من می دانم که تو خدایی مافوق طبیعی هستی و عالم هستی را از نیستی آفریدی. من می دانم که تو بر تمام امور دنیا حاکمیت مطلق داری و همه چیز تحت تسلط توست. درخواست من این است که خورشید غروب نکند تا بتوانم ماموریتم را با موفقیت خاتمه دهم" بخش آخر دعای او در کتاب یوشع فصل 10 آیه 12 ثبت شده است.
این دعا، توهم یا تصور احمقانه یوشع نبود. او از خدا چیزی را درخواست کرد که تاکنون در تاریخ رخ نداده بود. البته خدا می توانست چنین پاسخ دهد:"یوشع، عزیز من، چه کسی تا امروز چنین درخواستی کرده که تو نفر دوم باشی؟ این دیگه چه دعایی ست؟ این دعای تو باعث میشه که زندگی مردم در سرزمین های دیگه مختل بشه. من چنین کاری نمی کنم و مانع غروب خورشید نمی شوم". ولی خدا چنین واکنشی نشان نداد.
دعای یوشع یک درخواست غیرعادی از خدای مافوق طبیعی بود. وقتی ما ایمان فوق العاده ای داریم، لبخند بر چهره خدا نمایان می شود. من معتقدم که خدا به فرشتگانش گفت:"گوش کنید به آنچه این مرد به زبان می آورد. او آدمی است با ایمان عجیب، محکم و استوار. او ایمان داره که من می توانم هرکاری انجام دهم. او معتقد است که هیچ کاری برایم غیرممکن نیست. او از من خواسته که خورشید غروب نکنه".
بنابراین خدا به درخواست یوشع پاسخ مثبت داد و خورشید با تاخیر زیاد غروب کرد. به عبارت دیگر، واکنش مثبت خدا به درخواست غیرعادی یوشع بدین معنا بود که وقتی انسان با ایمان درخواست عجیب و غیرعادی مطرح می کند، خداوند هم کار غیرعادی و شگفت انگیزی انجام می دهد. کتاب مقدس می فرماید که خورشید تا زمانی که قوم اسرائیل دشمن را کاملا شکست نداد، غروب نکرد (یوشع فصل 10 آیه 13). مدت روز به وسیله معجزه طولانی شد و مداخله خدا موجب گردید که جنگ به نفع قومش تمام شود.
از تقاضاهای کوچک و ناچیز دست بردارید. خدای ما فقیر، مفلس، ناتوان و شکست خورده نیست. به عبارت دقیق تر، ایمان عجیب برکت مضاعف نصیب شما خواهد کرد، طوری که مردم از دیدن معجزات در زندگی شما شگفت زده می شوند. وقتی ایمان عجیب دارید، ما به نورچشمی های خداوند مبدل می شویم.
با شهامت دعا کنید:"ای پدر، می خواهم آنقدر مرا برکت بدهی که اطرافیان و دیگران نیز از آن بهره مند شوند تا بدانند که تو متخصص حل مشکلات هستی". بنابراین خودتان را به تقاضاهای کوچک محدود نکنید. اگر درخواست های محدود به زبان آورید، چیزهای کوچک هم دریافت خواهید کرد. اگر مانند یوشع جسور باشید، عده بی شماری تحت تاثیر معجزه خدا قرار خواهند گرفت. انتخاب با شماست.
۱۳۹۴ شهریور ۱۵, یکشنبه
انجیل مرقس 13: 1 - 31 را بخوانید "حال، از درخت انجیر این درس را فراگیرید: به محض اینکه شاخههای آن جوانه زده، برگ میدهد، درمییابید که تابستان نزدیک است". (مرقس 13: 28) عیسی به درخت انجیری اشاره کرد تا به شاگردانش درباره علایم زمانها چیزی بیاموزد. پاییز، زمستان، بهار و تابستان. آیا میتوانی فصلهای زندگی روحانی خود را تشخیص بدهی؟ فشارها و سختیهای زمستان منجر به رشد و بلوغ، هم در دنیای مادی و هم در دنیای روحانی میشود. بنابراین اگر با موضوع ناخواسته ای در نبرد هستی، درس درخت انجیر را بخاطر بیاور. دوره های طولانی آماده سازی شخصیت در هوای زمستان، همیشه قبل از آمدن تابستان است. و وقتی هوای گرمتر بیاید، از پرباری خودت متحیر خواهی شد.
۱۳۹۴ شهریور ۱۴, شنبه
* ارمیا ۲۹: ۱۱ تنها من هستم که از سرنوشتی که برای شما تعیین کرده ام، آگاهم، سرنوشتی که برای شما رفاه و سعادت می آورد نه مصیبت، نقشه ایی برای آینده ای که در انتظار آن هستید. ...................................................... پس بدانیم که پول، مدرک، قدرت، و... موفقیت و خوشبختی نمی آورد، بلکه شناخت و انجام اراده خداوند ، و همینک قدم زدن در سرنوشت الهی !!! آمین
۱۳۹۴ شهریور ۱۳, جمعه
در ادیان دیگر، گناه عبارت است از نااطاعتی از احکام الهی. اما بر اساس کتاب مقدس گناه فقط نااطاعتی یا تخلف از شریعت نیست. گناه یعنی گسیختگی رابطه شخصی با خداوند. کتاب مقدس تعلیم می دهد که خداوند آدم و حوا را شبیه خودش آفرید (پیدایش فصل 1 آیات 26- 27). شباهت انسان به خدا از جنبه های عواطف و اندیشه است. ما هرگز کاملا مانند خدا نخواهیم شد، چون او خالق ما و از ما برتر است. انسان خصوصیات خدا را نظیر محبت، صبر، بخشش، مهربانی و وفاداری منعکس می سازد. در نتیجه خدا قابلیت ایجاد ارتباط انسان با خالق را پدید آورد. اگر خدا پدر روحانی ماست، به آن علت است که ما را شبیه خود آفرید. گناه بشر تاثیر منفی می گذارد در رابطه انسان با خدا و رابطه انسان با همنوعانش. به عبارت دیگر، گناه یعنی بر هم خوردن رابطه انسان با خدا.
۱۳۹۴ شهریور ۱۲, پنجشنبه
چرا مسلمانان تثلیث را رد می کنند؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
متفکران مسلمان معتقدند که انسان به علت محدودیت، قادر به شناخت خدا نیست. غزالی در مقدمه کتابش می گوید:"هیچکس نمی تواند خدا را بشناسد. خدا فقط خودش را می شناسد". در کتاب معارف اسلامی که در دانشگاه های ایران تدریس می شود، ذکر شده (بخش "شناخت ذات و صفات خدا"): یکی از مبانی خداشناسی اسلامی آن است که شناخت ذات الهی برای هیچ موجود دیگری از جمله انسان ممکن نیست". الفروغی (استاد مسلمان اسلام شناسی) در کتابش "اسلام" می گوید که خدا خودش را به هیچکس مکشوف نمی کند.
متفکر و کارشناس دیگر مسلمان، شبیر اختر نام دارد کتابی نوشته به نام "ایمانی برای تمام فصل ها". او در کتابش می نویسد:" قرآن بر خلاف کتاب مقدس هیچگاه از ذات خدا سخن نمی گوید. فقط توصیف های مبنی بر صفات را می توان به خدا نسبت داد، که آن هم محدود است در اراده خدا با انسان. جزئیات شخصیت خدا، اسرار است".
در پیام به مریم، خدا از ضمیر مفرد را استفاده می کند و می گوید: "من". سپس وقتی از روحش سخن می گوید ضمیر جمع را به کار می برد (سوره مریم آیه 21). این در حالی است که خدا به همکار و مشاور نیاز ندارد. وقتی می پرسم چرا ضمیر جمع؟ پاسخ می دهند که این جزء اسرار شخصیت خداوند است.
خداوند در قرآن حدود صد اسم و صفت دارد، اما از نام پدر روحانی ذکری به میان نیامده است. اگر خدا فقط ارباب باشد و بشر بنده او، بنابراین نیازی نیست که او به شباهت انسان ها دربیاید و برای گناهان آنان فدا شود، زیرا نوع ارتباط بر اساس عشق و محبت و رابطه سمبلیک پدر و فرزند نیست. او فقط اطاعت محض را می خواهد و اگر بنده نااطاعتی کرد، او را تنبیه می کند. نگرش مسلمانان در این چارچوب است، پس نمی توان انتظار داشت که دیدگاه کتاب مقدس را بپذیرند. تفاوت نگرش اسلام و مسیحیت به خدا حتی در داستان های مشترک هم نمایان است.
به عنوان مثال، داستان نوح و وقوع طوفان در کتاب مقدس و قرآن ظاهرا روایت مشابهی دارند (سوره اعراف آیات 59- 64، سوره هود آیات 25- 49، سوره مومنون آیات 23- 30... و سوره نوح). طبق روایت قرآن و کتاب مقدس، خدا گناهکاران را با طوفان مجازات می کند و نوح و خانواده اش نجات می یابند. اما در کتاب پیدایش فصل 6 آیات 5- 7 سه بار می خوانیم که خدا از دیدن سقوط انسان در گناه، محزون و غمگین شد. او بشر را به شباهت خودش آفرید و از دوری او به شدت غمگین شد. به عبارت دیگر داستان نوح، روایت عصبانیت خدا نیست، بلکه داستان حزن و غم خداست. چنین نکته ای در قرآن ذکر نشده.
بسیاری از مخالفان مسیحیت، عبارت "پسر خدا" را این طور استنباط می کنند که مسیحیان معتقدند که تولد عیسی مسیح حاصل رابطه جنسی خدا با یک دختر یهودی بوده است! در کتاب مقدس حتی یک آیه وجود ندارد که نگرش مخالفان را تایید نماید. کتاب مقدس بارداری معجزه آسای مریم را بدون ارتباط جنسی ذکر می کند (متی فصل 1 آیات 18- 24، لوقا فصل 1 آیات 26- 35). حتی قرآن نیز تولد عیسی از باکره (مریم آیات 16- 21، آل عمران آیات 37- 47) را تایید کرده است.
قرآن حتی تایید می کند که مسیح بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد (مریم آیات 29- 31، مائده 110) و سپس "خدا او را بالا برد" (نساء 158). بنابراین مسلمانان به تولد، معجزات و پایان غیر طبیعی زندگی عیسی بر زمین (یعنی صعود او به آسمان) ایمان دارند. مطابق نگرش قرآن، مسیح تنها پیامبری است که این سه ویژگی مذکور را با هم داشت. این موقعیت خاص، مسیح را تبدیل به منحصر به فرد ترین انسان ماورای طبیعی در جهان ساخته است. در آل عمران آیه 47 عیسی برتر از همه، چه در این عالم و چه در عالم آینده توصیف شده است. هم چنین در سوره نساء آیه 159 می خوانیم که انسان ها قبل از مرگ باید به عیسی مسیح ایمان بیاورند.
اعراب می دانند که در زبان عربی برای "پسر" دو کلمه وجود دارد: واژه "ولد" اشاره به پسری است که حاصل ارتباط جنسی است. بنابراین مسیح در چارچوب این تعریف نمی گنجد. کلمه دیگر "ابن" است که می تواند مفهوم استعاری داشته باشد، مانند "ابن سبیل" (پسر راه). در این مفهوم می توان مسیح را "ابن خدا" نامید.
در ادبیات مسلمانان، عبارات و اصطلاحاتی وجود دارد که انتظار ندارند کسی آن ها را تحت الفظی و مادی تعبیر کند، نظیر: "اسدالله (شیر خدا)، یدالله (دست خدا). مسیح نیز "روح الله" لقب گرفته است.
مسیحیان که صدها سال قبل از پیامبر اسلام می زیستند، درک اشتباه از "پسر خدا" را محکوم می کردند. لاکتانتیوس، یکی از نویسندگان مسیحی در اوایل قرن چهارم میلادی نوشت:"کسی که عبارت پسر خدا را می شنود، نباید حتی این تصور بسیار شرارت آمیز را به ذهن خود راه دهد که پسر خدا حاصل ازدواج و آمیزش با زن است."
اصطلاحات "پدر" و "پسر" با زاد و ولد مادی یا آفرینش خدای دیگر مترادف نیست، بلکه به روابط نزدیک و بی نظیر اشاره دارد. همان طور که مسلمانان قرآن (کلام الله) را الله نمی دانند، بلکه معتقدند که از الله صادر شده است. مسیحیان، مسیح را "کلمه خدا" می دانند که از ازل با خدا بوده است. در کتاب مقدس، کلماتی نظیر "مولود شدن" و "صادر شدن" نه به معنی جسمانی و جنسی، بلکه به مفهوم ارتباطی استفاده می شود.
مطابق دیدگاه مسلمانان، قرآن بیان اراده خدا است و ازلی و نامخلوق است. هر چند با خود خدا یکی است، ولی بیان فکر خدا و همانند او جاودانی است. بنابراین با نوعی کثرت در وحدت مواجه هستیم: چیزی که خدا نیست و با این حال با خدا یکی است. مسلمانان به دو وجود ابدی و نامخلوق اعتقاد دارند. علاوه بر این، مسلمانان به این نکته اشاره می کنند که پیامبر اسلام در آن واحد پیامبر، شوهر و رهبر بود. به عبارت دیگر، دین اسلام مبین کثرت در وحدت است.
تجربه ایمانداران مسیحی
مسیحیت محدود به اصول اعتقادات نیست، بلکه شامل تجربیات هم می باشد. ایمان کورکورانه آن است که انسان به چیزی ایمان و اعتقاد داشته باشد که آن را هرگز تجربه و مشاهده نکرده است. تعصب یعنی ایمان کورکورانه به اصول اعتقاداتی در زندگی تجربه نشده است. چیزی را که تجربه نکرده ام، چرا باید به آن معتقد باشم؟
آیا تجربه نشان داده که دعاها به نام عیسی مسیح خداوند اجابت می شوند؟ آیا در نام عیسی مسیح خداوند، اشخاص منفی و غیر قابل تحمل به افراد مثبت و مفید تبدیل می شوند؟ شاید منتقدان بگویند که در ادیان دیگر هم معجزه مشاهده شده. اما بزرگ ترین معجزه، تغییر انسان منفی به شخص مثبت است. اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ اگر معجزات به نام مسیح خداوند رخ نمی داد، بدون تردید ایمانداران مسیحی پیرو مسیح نمی شدند. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
شخصی که توسط خدا تبدیل شده، می داند که متن کتاب مقدس حقیقت دارد. دعاهای او به نام عیسی خداوند اجابت می شود و عملکرد روح القدس را در زندگی خود مشاهده و تجربه می کند. برخی از مخالفان عملکرد روح القدس را به شیطان نسبت می دهند. در حالی که ذات شیطان اخلاق گرا نیست، و در نتیجه نمی تواند شخص منفی را به فرد مثبت و مفید تبدیل کند. در شیطان هیچ گونه نیکویی ساکن نیست. همه می دانند که دروغ و فریب قادر به تغییر و تحول عمیق روحانی نمی باشد. چگونه ایماندار مسیحی می تواند با قدرت شیطان، دشمن خود را ببخشد و آرامش و صبر الهی را در زندگی خود مشاهده کند؟ کسی که از شیطان پیروی می کند، وضع او بد و بدتر خواهد شد. درخت را از میوه هایش می شناسند. تعالیم الهی و اخلاقی مسیح با ذات شیطان کاملا متضاد است.
روح القدس به ایمانداران مسیحی قدرت می بخشد تا به دشمنان خود محبت کنند، در مقابل مشکلات کمرشکن روزمره مقاومت و صبر داشته باشند، از آرامش الهی برخوردار باشند. در امور مختلف زندگی، روح القدس آن ها را هدایت کند.
وقتی مسیح و رسولان از مردم می خواستند ایمان بیاورند، منظورشان "ایمانی کورکورانه" نبود، بلکه ایمانی "منطبق بر عقل و منطق". شخصی که زندگی اش توسط خداوند متحول شده و به انسان مفید و مثبت تغییر یافته، نمی تواند این تجربه غنی و ارزشمند را که با چشمان خود مشاهده کرده (شاهد عینی) و با فکر، اراده و احساسات (عقل و منطق) پذیرفته، هرگز فراموش کند. روح القدس در قلوب افراد، ایمانی کورکورانه و بی اساس به عمل نمی آورد. مسیح فرمود:"حقیقت را خواهید شناخت (نه این که از آن غافل خواهید ماند و فقط به آن اعتقاد داشته باشید) و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد (یوحنا فصل 8 آیه 32). به عبارت دیگر مقصود مسیح این بود که به جای باور کورکورانه، حقیقت را "تجربه" کنید.
وقتی مسیح و رسولان از مردم می خواستند ایمان بیاورند، منظورشان "ایمانی کورکورانه" نبود، بلکه ایمانی "منطبق بر عقل و منطق". شخصی که زندگی اش توسط خداوند متحول شده و به انسان مفید و مثبت تغییر یافته، نمی تواند این تجربه غنی و ارزشمند را که با چشمان خود مشاهده کرده (شاهد عینی) و با فکر، اراده و احساسات (عقل و منطق) پذیرفته، هرگز فراموش کند. روح القدس در قلوب افراد، ایمانی کورکورانه و بی اساس به عمل نمی آورد. مسیح فرمود:"حقیقت را خواهید شناخت (نه این که از آن غافل خواهید ماند و فقط به آن اعتقاد داشته باشید) و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد (یوحنا فصل 8 آیه 32). به عبارت دیگر مقصود مسیح این بود که به جای باور کورکورانه، حقیقت را "تجربه" کنید.
جهان بینی الحاد: خدا وجود ندارد/ اگر خدا وجود داشته باشد، مهربان نیست
دیدگاه ادیان: خدا مهربان است
نگرش مسیحیت: خدا آنقدر جهان را محبت نمود که به میان انسان ها آمد و برای نجات بشر از گناه، بهاء گزافی پرداخت (یوحنا فصل 3 آیه 16)
ملحدها می گویند که خدا وجود ندارد، چون هرگز به جهان نیامده است و خود را نشان نداده. آن ها برای تایید ادعای خود می گویند حتی ادیان دیگر هم تصدیق می کنند که خدا به میان انسان ها نیامده است. در حالی که نگرش مسیحیت این است که خدا به شباهت انسان درآمد. آیا می توان به خدایی اعتقاد داشت که جسم و انسان را می آفریند، اما نمی خواهد به میان آدم ها بیاید؟ مثل آن که پدر ما حاضر نیست به خانه بیاید، اما به ما می گوید که من مهربان هستم! به شما پول می دهم، نماینده ام را می فرستم، اما به میان اعضای خانواده نمی آیم! نماینده، سخنگوی من است و حتی جانش را برای حفاظت و مراقبت از شما فدا می کند! آیا شما این شخص را پدر مهربان می نامید؟ ادیان می گویند:"خدا مهربان است". اما نگرش مسیحیت این است که خدا آنقدر انسان ها را دوست داشت، که به شباهت بشر درآمد (یوحنا فصل 3 آیه 16). اگر عالم هستی مانند قطره ای آب در برابر اقیانوس بیکران خداوند است، پس محبت او محدودیت ندارد. چگونه خدا می تواند به انسان درس فروتنی دهد، در حالی که خودش نمی خواهد فروتن شود؟ چگونه خدا می خواهد درس ایثار و فداکاری دهد، در حالی که حاضر نیست به میان انسان ها بیاید؟ خدا با عملکرد خودش نیز نشان می دهد که فقط سخنگو نیست.
کسانی که فقط به خدا "اعتقاد" دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم خدا بتواند انسان شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. پس می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان داد که او عاشق انسان ها است. او به این جهان آمد تا به ما بگوید چقدر به انسان علاقه دارد. او با حضور فیزیکی در میان انسان ها، الگوی واقعی محبت را تعیین کرد. بنابراین، بر خلاف ادعای ملحدها، خدا مغرور و متکبر نیست.خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند و به شباهت انسان درآید.
اشتراک در:
پستها (Atom)