۱۳۹۲ آبان ۹, پنجشنبه

قربانیان افراد شرور، دچار رنج و مصیبت می شوند. چرا خداوند ساکت است؟ چرا کاری نمی کند؟ چرا اجازه می دهد آن ها به کشتار خود ادامه دهند و مردم را بی رحمانه نابود کنند؟ (بخش اول)

تفسیر کتاب مقدس
10/29/2013
هفتم آبان 1392

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

بررسی کتاب حبقوق نبی
چارچوب تاریخی
بابل و مصر پس از سقوط حکومت آشور، دو قدرت برتر دنیا بودند. حبقوق سقوط یهودا توسط بابل را در سالی که در نبرد کرکمیش در شمال سوریه، مصر از بابل شکست خورد، نبوت کرد (605 ق. م). در سال 609 قبل از میلاد، نکو پادشاه مصر برای کمک به آشوری هاعازم کرکمیش شد. بابلی ها سه سال قبل، نینوا پایتخت آشور را نابود کرده بودند. آشوری های شکست خورده دوباره در حاران و کرکمیش جمع شدند، اما بابل سپاه خود را فرستاد تا آن ها را یک بار برای همیشه نابود سازد. از سوی دیگر، نکو، فرعون مصرکه می خواست کشورش قدرت جهانی باشد، از قدرت فزاینده بابل نگران بود. از اینرو، سپاهش را از طریق یهودا عازم شمال کرد تا در کرکمیش به آشوری ها کمک کند. اما یوشیا، پادشاه حکومت یهودا، سعی کرد در مجدو از عبور نکو از سرزمینش و رسیدن به کرکمیش جلوگیری کند. یوشیا کشته شد و یهودا تابع مصر گردید. نکو به کرکمیش رسید و به مدت چهار سال حمله بابلی ها را به تاخیر انداخت. اما در سال 605 مصری ها و آشوری ها شکست سختی خوردند و بابل ابر قدرت تازه بود.
نکو یکی از پسران یوشیا را به نام یهویاقیم برگزید تا پادشاه یهودا باشد. یهویاقیم دست نشانده ای بیش نبود. با آن که یوشیا از خدا اطاعت کرد، اما پسرش یهویاقیم شرور بود. او اوریای نبی را کشت (ارمیاء فصل بیست و ششم آیات بیست تا بیست و سوم). او متقلب و طماع و با مردم ناراست بود (ارمیاء فصل بیست و دوم آیات سیزدهم تا نوزدهم).
در سال 601 ق.م. ارتش بابل به رهبری نبوکدنصر به مصر لشکرکشی نمود. کتیبه های بابلی بدون پرده پوشی اظهار می دارند که در این نبرد هر دو طرف تلفات سنگینی را متحمل گردیدند. همین شکست، نبوکدنصر را به عقب نشینی واداشته و موجب گردید که او طی سال بعد تمام هم خود را صرف جمع آوری اسب و تهیه عرابه های جنگی برای تجهیز مجدد ارتش خود نماید. در نتیجه پادشاه بابل برای سال های متمادی از حمله مجدد به مصر بازداشته شد.
در دسامبر 598 ق.م. نبوکدنصر بار دیگر به سمت غرب لشکر کشید. گزارش مربوط به این واقعه در کتیبه های بابلی موجود است که در آن ها اورشلیم قاطعانه به عنوان هدف این لشکرکشی معرفی شده است. یهویاقیم با تکیه بر مصر، از دادن جزیه به نبوکدنصر ابا کرد و شورش نمود. کار او اشتباه بزرگی بود که سرنوشت کشور را رقم زد. نبوکدنصر شورش یهویاقیم را در هم کوبید و او را به بابل برد (دوم تواریخ فصل سی و ششم آیه ششم). پس از مرگ یهویاقیم، پسرش یهویاکین، پادشاه یهودا شد، اما تنها چند هفته بعد از تاجگذاری (597 ق. م) بود که او با قدرتمندترین ارتش آن روزگار رو در رو شد. بابلی ها در دومین حمله از سه تهاجم خود، معبد را غارت کردند و بیشتر رهبران از جمله پادشاه را به اسارت بردند. پادشاه مصر هرگز از مرزهای خود خارج نشد، زیرا پادشاه بابل تمام متصرفات مصر را که شامل یهودا هم می شد، از نهر مصر تا رود فرات، اشغال نمود. شرارت، یهودا را فرا گرفته بود و خشم خدا از قوم سرکش فزونی یافت. ارتش بابل وارد اورشلیم شد، معبد را آتش کشیدند، دیوارهای عظیم شهر را منهدم ساختند و مردم را به اسارت بردند. علی رغم آن که یهودیان مستحق مجازات بودند، اما خدا یک بار دیگر با دادن فرصت های مکرر به آنان برای توبه، رحمت خود را نشان داد.


شکایت حبقوق (فصل اول آیات یک تا چهار)
آنچه در آیه دوم مایه شگفتی حبقوق شده، انتظار طولانی او برای عملکرد خدا علیه ظلم و ستم است. در آیه سوم، حبقوق می خواهد بداند که چرا خداوند و او باید شش مشکل را تحمل کنند. این مشکلات عبارتند از بی عدالتی، درد و رنج غیر منصفانه، خرابی، خشونت، نزاع و جنگ. در آیه چهارم مشکلات مذکور به چهار بخش تقسیم می شوند:
قانون اجرا نمی شود و کارایی خود را از دست داده، عدالت بر ظلم چیره نمی شود و شروران، درستکاران را در تنگنا گذاشته اند. دلیل وجود سه مشکل مذکور آن است که عدالت به تباهی کشانده شده است. در واقع، فساد سیاسی حکومت جنوبی (یهودا) زمینه ساز شکایت حبقوق بوده است.
حبقوق زمانی پرسش خود را مطرح کرد که به بازگشت عدالت و نیکوکاری که درزمان یوشیا پادشاه برقرار گردید، امیدوار بود. بعد از کشف کتاب تثنیه (622 قبل از میلاد- دوم پادشاهان فصل های بیست و دوم و بیست و سوم)، یوشیا پادشاه مردم را به اجرای احکام خداوند سوق داد، تا عدالت و نیکویی دوباره فعال و پویا شود. اما یوشیا در نبرد با نکو، فرعون مصر، در سال 609 ق. م کشته شد. حبقوق در زمان یهویاقیم (پسر یوشیا) زندگی و نبوت می کرد (دوم پادشاهان فصل بیست و سوم آیه سی و چهارم تا فصل بیست و چهارم آیه پنجم). بنابراین، فساد سیستم سیاسی حکومت یهویاقیم در یهودا، عامل اصلی شکایت تاریخی حبقوق از اوضاع و احوال شد.
با آن که یوشیا از خدا اطاعت کرد، اما پسرش یهویاقیم شرور بود. او متقلب، طماع و با مردم ناراست بود (ارمیا فصل بیست و دوم آیات سیزدهم تا نوزدهم). یهویاقیم، اوریای نبی را نیز کشت (ارمیا فصل بیست و ششم آیات بیست تا بیست و سوم).
پاسخ خداوند (فصل اول آیات پنجم تا یازدهم)
حبقوق از مشکلات وطن خود شکایت کرد، اما پاسخ خداوند جنبه بین المللی داشت. عملکرد خداوند فقط به یهودا محدود نبود، بلکه فراتر از مرزهای یهودا بود. خداوند به حبقوق گفت که او و مردم یهودا شاهد اتفاقات باورنکردنی خواهند بود: افول قدرت مصر، شکست مجدد باقیمانده سپاهیان آشور و ظهور بابل به عنوان ابر قدرت جدید. باور کردن سخنان خدا، آسان نبود، با این توصیف مردم این رویدادها را در سال های بعد مشاهده کردند.
شکایت دوم حبقوق (فصل اول آیه دوازدهم تا فصل دوم آیه اول)
اعتراض حبقوق به خدا در آیات سیزدهم و هفدهم به دو چیز است:
یک. بابلی ها از مردم یهودا گناهکارترند، بنابراین چرا خدا بی انصافی را تحمل می کند؟
دو. قربانیان افراد شرور، دچار رنج و مصیبت می شوند. چرا خداوند ساکت است؟ چرا کاری نمی کند؟ چرا اجازه می دهد آن ها به کشتار خود ادامه دهند و مردم را بی رحمانه نابود کنند؟

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "تفسیر کتاب مقدس" محفوظ است. درج کامل مقالات "تفسیر کتاب مقدس" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.

چه دلایلی ثابت می کند که مسیح خداوند است؟ (بخش دوم)

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
10/29/2013
هفتم آبان 1392

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

یازده. مسیح هرگز خود را پیامبر معرفی نکرد و رسولان نیز چنین تعلیمی ندادند.
دوازده. معجزات افسانه های دوران باستان نمی توانست الهام بخش معجزات مسیح باشند. در مواردی، هم روایات اناجیل و هم گزارش های مورخان، معجزات را تایید کرده اند. به هنگام معجزات مسیح، شاگردان، مردم و حتی مخالفان عیسی نیز حضور داشتند. در تلمود یهودیان، به معجزات مسیح اشاره شده است. مورخان (مانند یوسفوس که تقریبا هم عصر مسیح بود)، از مشاهدات مردم اسرائیل درباره وقوع معجزات گزارش تهیه کرده اند. در حالی که هیچ گونه شواهد تاریخی و شاهدان عینی برای افسانه های بت پرستان وجود ندارد.
سیزده. بر خلاف باور مخالفان مسیحیت، مدارک و شواهد مسلم تاریخی درباره مرگ مسیح وجود دارد. مورخین و نویسندگان غیر مسیحی قرن اول میلادی به مرگ مسیح اشاره کرده اند. در کتاب تلمود یهودیان نوشته شده است که در شامگاه عید فصح، یشوع ناصری را اعدام کردند. "یشوع" تلفظ اصلی نام عیسی در زبان عبری است و اشاره به او تحت عنوان ناصری، ارتباط این شخص را با عیسی مسیح محکم تر می سازد. هم چنین اشاره به این نکته که مصلوب شدن مسیح در عید فصح با یوحنا فصل نوزدهم آیه چهاردم توافق دارد. این متن گزارش تلمود به روشنی تاریخی بودن عیسی و مرگ او را تایید می کند. هم چنین دست داشتن مقامات یهودی در محکومیت او را مورد تایید قرار می دهد، اما می کوشد عمل آنان را توجیه کند. در تلمود حتی به معجزات عیسی اشاره می شود، اما آن ها را جادوگری و شعبده بازی جلوه می دهد، همان واکنشی که نویسندگان اناجیل از مخالفان مسیح ذکر کرده اند (مرقس فصل سوم آیه بیست و دوم متی فصل نهم آیه سی و چهارم، متی فصل دوازدهم آیه بیست و چهارم).
لوسیان مورخ و نویسنده یونانی از مسیح به عنوان مردی که به خاطر آوردن آئینی جدید به جهان، در فلسطین مصلوب شد، صحبت می کند.
تالوس مورخ قرن اول میلادی در حدود سال 52 میلادی از تاریکی که در زمان مصلوب شدن عیسی زمین را فرا گرفت، سخن گفت و از آن به عنوان کسوف یاد کرد.
نامه مارا به سراپیون در حدود 73 میلادی که در موزه بریتانیا نگه داری می شود، از مرگ عیسی سخن می گوید و می پرسد:"یهودیان از کشتن مسیح چه نفعی بردند؟"
فلاویوس یوسفوس، مورخ یهودی معاصر مسیح چنین گزارش داده است:"پیلاطس به پیشنهاد مردان مهم و صاحب نفوذ بین ما، او را محکوم به صلیب کرد."
مورخ رومی به نام کرنلیوس تاسیتوس در کتاب مشهور خود "سالنامه" نوشته است:"مرد حکیمی که نامش عیسی بود، پیلاطس او را به مرگ محکوم کرد." او هم چنین اشاره می کند که شاگردان عیسی اظهار کردند که مسیح سه روز بعد از مصلوب شدن، زنده بر آن ها ظاهر شد.
فلگون، مورخ رومی، در کتاب "تاریخ نگاری" خود از مرگ و قیام عیسی مسیح گزارش می دهد:"عیسی وقتی زنده بود، هیچ کاری برای رهایی خود نکرد، اما پس از مرگ برخاست و نشانه های محکومیت خود و جای زخم های خود را که با میخ سوراخ شده بود، نشان داد." فلگون حتی از ذکر این نکته غافل نمانده که در زمان فرمانروایی طیبریوس قیصر که عیسی ظهور کرد و مصلوب شد، کسوف و به دنبال آن زلزله عظیمی روی داد.
سوینونیوس مورخ رومی و از مقامات دربار و نگارنده سالنامه های دربار روم، چنین گزارش داده است که مسیحیان به خاطر اعتقادشان به این که عیسی مسیح واقعا زیست، مرد و بار دیگر زنده شد، شکنجه می شوند و می میرند.


چهارده. چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص منفی و غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
پانزده. مسیح فرمود:"شما شاهدان من خواهید بود" (اعمال رسولان فصل اول آیه هشتم). هر ایماندار مسیحی شاهدی است از کار برجسته مسیح در زندگی اش. مسیح فرمود:"اگر کسی به راستی بخواهد مطابق خواست خدا زندگی کند، پی خواهد برد که آنچه من می گویم، از خداست" (یوحنا فصل هفتم آیه هفدهم).
شانزده. ذات خدا را باید به یاری و مدد خود او بشناسیم‌، نه با کمک عقلی که حتی قادر به شناخت عالم مخلوق نیست‌. از این رو است که کلام خدا می فرماید:" کسی که روحانی نیست‌، نمی‌تواند تعالیم روح خدا را بپذیرد، زیرا به عقیده او این تعالیم پوچ و بی‌معنی هستند. و در واقع‌، چون تشخیص این گونه تعالیم محتاج به بینش روحانی است‌، آنها نمی‌توانند آن را درک کنند" (اول قرنتیان فصل دوم آیه چهاردهم). اگر درباره الوهیت مسیح شک دارید، لطفا با خدا دوست و صمیمی شوید، تا ابهام برای همیشه رفع شود. این تجربه را ایمانداران مسیحی کسب کرده اند.
مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.

چه دلایلی ثابت می کند که مسیح خداوند است؟ (بخش اول)

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
10/29/2013
هفتم آبان 1392
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

مسیح فرمود:"من و پدر یکی هستیم (یوحنا فصل دهم آیه 30). یهودیان بلافاصله خواستند او را سنگسار کنند. در موقعیت دیگر فرمود:"من قبل از ابراهیم وجود داشتم" رهبران مذهبی که طاقت شنیدن سخنان او را نداشتند، سنگ برداشتند تا او را بکشند (یوحنا فصل هشتم آیات پنجاه و هشتم و پنجاه نهم).
در مورد ادعای مسیح، چهار احتمال وجود دارد:
یک. آیا مسیح مخاطبین خود را فریب می داد؟ کم تر کسی نظریه دروغگویی مسیح را باور می کند. حتی کسانی که منکر الوهیت مسیح هستند او را یک معلم بزرگ اخلاق می نامند. گزارش های مورخان غیر مسیحی قرن اول میلادی هم بر اخلاق گرا بودن مسیح و مسیحیان تاکید می ورزند. شخصی که فقط یک انسان باشد و ادعای خدایی کند، نمی تواند استاد اخلاقیات باشد. اگر او نمی توانست ادعاهایش را بر مبنای حقیقت ثابت کند، پس او واقعا دروغگو بود. و بالاخره چرا باید به علت ادعاهای غیر واقعی اش، جان خود را بر صلیب از دست بدهد؟ به خاطر همین ادعای مسیح، همه شاگردان مسیح با شکنجه روبرو شدند و همگی جز یوحنا، جان خود را از دست دادند. مردم به خاطر آنچه می دانند درست است، جان خود را از دست می دهند، حتی اگر آن عقیده نادرست باشد. اما هیچکس به خاطر عقیده ای که می داند دروغ است، زندگی خود را به خطر نمی اندازد.
دو. آیا مسیح دیوانه بود؟ اگر امروز کسی ادعا کند که ساندویچ کالباس است، او را دیوانه می پنداریم. اما نسبت دادن دیوانگی به مسیح احمقانه خواهد بود. رفتار مسیح در اناجیل و گزارش های مورخان غیر مسیحی نشان می دهند که او از هوشیاری و عقل سالم برخوردار بوده است. کافی است بخش های مربوط به دستگیر و بازجویی، شکنجه و مصلوب شدن او را با دقت بخوانید، تا دریابید که او وقار و آرامش خود را در سخت ترین ساعات حفظ کرد.
سه. آیا مسیح افسانه بود؟ تاریخ به معنای "کسب اطلاعات بر اساس شهادت افراد می باشد". اگر کسی بگوید که من اعتقادی به این تعریف ندارم، باید از او سئوال کرد:"آیا ناپلئون شخصیت تاریخی بوده است؟" پاسخ او مثبت است. سئوال دوم:"آیا تا به حال او را از نزدیک دیده ای؟" آن شخص اعتراف می کند که هرگز ناپلئون را ندیده است. سئوال بعدی این است که "اگر ناپلئون را ندیده ای، چگونه او را می شناسی؟"
آن شخص ناگزیر است تا آن تعریف تاریخ را بپذیرد. مدارک و شواهد تاریخی، وجود ناپلئون را تایید کرده اند. این تعریف دقیق از تاریخ دارای یک نکته تفکیک ناپذیر است. شواهد و شهادت ها بایستی کاملا موثق باشند. آنچه مشاهده یا شنیده شده، بایستی صحیح و درست باشد. خوشبختانه شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی، وقایع و رویدادهای کتاب مقدس را تایید کرده اند. مورخین امروزی شکی ندارند که مسیح در تاریخ ظهور کرده است. حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم که مسیح معجزات به عمل آورد، ادعا کرد که خداوند است، مصلوب شد، زنده شد و به آسمان صعود کرد. هم چنین در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند. این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
چهار. چه دلایلی ثابت می کند که عیسی، خداوند است؟
یک. در ابتدا باید در نظر داشت که خدا دنیا را خلق نکرد تا آن را رها کند، خدا دنیا را آفرید تا با آن ارتباط برقرار کند. خدا می خواهد به گونه ای موثرتر با انسان ارتباط برقرار کند.
دو. ملحدها می گویند که خدا وجود ندارد، چون هرگز به جهان نیامده است و خود را نشان نداده. آن ها برای تایید ادعای خود می گویند حتی ادیان دیگر هم تصدیق می کنند که خدا به میان انسان ها نیامده است. در حالی که نگرش مسیحیت این است که خدا به شباهت انسان درآمد.
سه. اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند. اما او هرگز نمی تواند مرتکب گناه گردد.
چهار. برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. برخلاف ادعای ملحدها، خدا متکبر و مغرور نیست.
پنج. عبادت یهودیان همراه با ترس بود. خدا با ظاهر شدن به صورت یک طفل، همه را حیرت زده کرد. آیا می توان از یک طفل ترسید؟ خدا از طریق عیسی راهی برای ارتباط با انسان یافت که آمیخته به ترس نبود. به عبارت دیگر، خدا مانند یک نقاش، جزیی از نقاشی اش شد. یا مثل یک نمایشنامه نویس، خودش یکی از شخصیت های نمایشش شد.
شش. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و خون از بدنش جاری نمی شد.
هفت. اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
هشت. عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل بیست و دوم آیه 43).
نه. عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل دوم آیه یازدهم). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل چهاردهم آیه سی و سوم و فصل بیست و هشتم آیه نهم، انجیل یوحنا فصل نهم آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند.
ده. .مسیح در تعالیم خویش هرگز نمی گفت:"خداوند می فرماید". او با اقتدار تعلیم می داد:"اما من می گویم" (متی فصل های پنجم تا هفتم).

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است