آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :((تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همه قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر, پسر وروح القدس تعمید دهید.))
۱۳۹۳ خرداد ۳, شنبه
شواهد تاریخی قرن اول میلادی درباره مرگ و زنده شدن مسیح
مطالعه کتاب مقدس
مترجم: مهران پورپشنگ
به عنوان ایماندار مسیحی و مترجم این مقاله، افتخار می کنم که کتاب مقدس، کلام خداست و شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی، وقایع و گزارش های کتاب مقدس را تایید می کند.
مخالفان مسیحیت می گویند که مسیح هرگز مدعی نشد که خداوند است، بلکه این شاگردانش بودند که زندگی عیسی را مبالغه آمیز جلوه دادند و از آن یک مذهب ساختند. مسیح آن شخصی نبود که در عهد جدید توصیف شده است. آیا شواهد تاریخی، کشفیات باستان شناسی و مکان های جغرافیایی ادعای مخالفان را تایید می کنند؟
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم:
یک. عیسی یک معلم یهودی بود.
دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است.
سه. او از سوی رهبران یهود رد شد.
چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد.
پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند.
شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند.
این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
احتمالا یکی از اولین مورخانی که درباره مسیح گزارش هایی ارائه داد، تالوس نام داشت. پدران اولیه کلیسا نیز از تالوس نقل قول هایی کرده اند. او درسال 52 میلادی، در جلد سوم کتاب تاریخی خود، از تاریکی که در زمان مصلوب شدن عیسی زمین را فرا گرفت، سخن گفت و از آن به عنوان کسوف یاد کرد. تالوس مصلوب شدن مسیح را به عنوان یک رویداد مسلم تاریخی گزارش می کند. او زمان مصلوب شدن مسیح را به دوره ای که طیبریوس، امپراطور روم بود، مرتبط می سازد. لوقا در فصل سوم انجیل خود، زمان شروع خدمت یحیی تعمید دهنده را در سال پانزدهم فرمانروایی طیبریوس اعلام می کند. طیبریوس، امپراطور روم، از سال 14 میلادی تا 37 میلادی حکومت کرد.
اثر دیگری که مشابه گزارش تالوس است، متعلق به فلگون است. او که مورخ رومی بود در کتاب "تاریخ نگاری" خود از مرگ و قیام عیسی مسیح گزارش می دهد:"عیسی وقتی زنده بود، هیچ کاری برای رهایی خود نکرد، اما پس از مرگ برخاست و نشانه های محکومیت خود و جای زخم های خود را که با میخ سوراخ شده بود، نشان داد." فلگون حتی از ذکر این نکته غافل نمانده که در زمان فرمانروایی طیبریوس قیصر که عیسی ظهور کرد و مصلوب شد، کسوف و به دنبال آن زلزله عظیمی روی داد.
یوسفوس، مورخ یهودی، چند سال بعد از صعود مسیح به آسمان متولد شد (متولد 37 میلادی، در بعد از 100 میلادی درگذشت). مهم ترین کتاب های او "جنگ یهود" (در حدود 75 میلادی) و "دوران باستان یهودیان" (حدود94 میلادی) می باشند. "جنگ یهود" شرح شورش یهودیان علیه اشغال اسرائیل توسط رومی ها (66-70 میلادی) بوده و "دوران باستانی یهودیان" گزارش تاریخی است برای مخاطبان رومی. این دو اثر، اسناد ارزشمندی از یهودیت در قرن نخست میلادی محسوب می شوند. او عضو دربار امپراطور شد و نام امپراطور یعنی فلاویوس را به عنوان نام رومی اش انتخاب کرد. یوسفوس نیز نام یهودی او بود.
در کتاب "دوران باستان یهودیان" یوسفوس درباره مسیح چنین می نویسد:"در همین زمان، شخصی به نام مسیح زندگی می کرد. او مرد دانایی بود. اگر درست باشد که او را انسان بنامیم، زیرا او کارهای شگفت انگیزی انجام داد. او معلم افرادی بود که حقیقت را با خرسندی می پذیرفتند. او بسیاری از یهودیان و یونانیان را به سوی خود جذب نمود. او مسیح موعود بود. وقتی پیلاتس به اتهاماتی که بزرگان ما به مسیح وارد کردند، توجه نمود و او را محکوم به اعدام کرد، کسانی که از ابتدا او را دوست می داشتند، از محبت شان نسبت به او دست نکشیدند. در روز سوم، او زنده شد و خود را به آنان ظاهر کرد. همان طور که انبیای خدا این را و چیزهای شگفت انگیز بسیار زیادی را در مورد او پیشگویی کردند. طایفه مسیحیان که نام آن ها را از مسیح گرفته اند، تا به امروز باقی مانده اند".
آنچه مسلم است یوسفوس از دوستداران مسیح نبوده، بلکه گزارش و اظهارات او از ارزش تاریخی برخوردار است. او شهادت می دهد که عیسی زاییده تخیلات کلیسا نبوده، بلکه چهره ای واقعی در تاریخ بوده است.
نامه مارا بار سراپیون
در اوایل دهه هفتاد میلادی، مارا بار سراپیون که احتمالا فیلسوف اهل سوریه بود، نامه ای از زندان برای پسرش نوشت. او پسرش را تشویق کرد تا به دنبال حکمت باشد. این نامه ارزشمند، درسی است از "مارا بار سراپیون" که به حقایق تاریخی شهادت می دهد. این نامه در موزه بریتانیا نگه داری می شود.
مارا بار سراپیون نوشت:"آتنی ها با کشتن سقراط، چه نفعی عاید شان شد؟ جز آن که قحطی و طاعون مثل مجازات بر آن ها نازل شد. مردان ساموس با سوزاندن پیتاگوراس، چه نفعی بردند؟ در یک لحظه شن سرزمین شان را پوشاند. یهودیان با قتل پادشاه دانای خود چه نفعی به دست آوردند؟ جز آن که حکومت شان را از بین رفت. خداوند منصفانه انتقام سه مرد دانا را گرفت: آتنی ها از گرسنگی مردند، شهر ساموس ها به زیر آب دریا فرو رفت و یهودیان سرزمین شان ویران شد و از وطن شان رانده شده، در دنیا پراکنده گردیدند".
مارا بار سراپیون مسیحی نبود، زیرا عیسی را هم ردیف با سقراط و پیتاگوراس قرار می دهد. از سوی دیگر، در بخشی از نامه اش، اعتقاد به چند خدایی به چشم می خورد. با این توصیف، اشاره او به مسیح نشانگر این است که او به واقعی بودن مسیح اطمینان داشت و از آنچه که برای عیسی رخ داد، مطلع بود.
وقتی یهودیان از فرمانده رومی برای مسیح تقاضای اعدام کردند، چنین فریاد زدند:"خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد!" (انجیل متی فصل بیست و هفتم آیه 25). رد کردن مسیح توسط یهودیان در طول تاریخ برای آن ها فجایع و مشکلات بزرگی به وجود آورد. عیسی واقعه هفتاد میلادی را پیشگویی کرد (متی فصل بیست و چهارم آیات اول و پانزدهم و شانزدهم). مسیح زمانی این پیشگویی را به زبان آورد که مردم و رهبران مذهبی یهود، نسبت به خدا بی توجه شده بودند (متی فصل بیست و سوم) و او راهی اورشلیم شده بود تا جان خود را برای نجات انسان ها از قلمرو قدرتمند گناه و شیطان، فدا سازد.
کرنیلیوس تاسیتوس
تاسیتوس در نزد مورخان امروزی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از دیدگاه تاریخ شناسان، او معتبرترین مورخ تاریخ در قرن اول میلادی می باشد. دقت و وسواس او در نگارش وقایع، سبب شده تا پژوهشگران و مورخان امروزی صداقت او را تحسین کنند.
تاسیتوس حدود 55 میلادی متولد شد و در سال 125 میلادی درگذشت. او یکی از سناتورهای دوره امپراطوری وسپازیان (69-79 میلادی) بود و سپس به فرماندار آسیای صغیر (ترکیه کنونی) منصوب شد. او چند اثر از جمله "فن سخنرانی" را نگاشته است. مهم ترین اثر تاسیتوس، سالنامه هایش است که شامل دوره زمانی میان مرگ آگستوس در سال 14 میلادی تا مرگ نرون در 64 میلادی را در بر می گیرد. اثر مهم دیگر او "نوشته های تاریخی" است که از زمان نرون آغاز می شود و تا مرگ دومیتیان در سال 96 میلادی ادامه می یابد.
تاسیتوس چنین نوشت:"نرون، مسیحیان را مانند مجرم با بدترین شکنجه ها مجازات کرد. کریستوس، بنیانگزار این نهضت بود. او در زمان طیبریوس، با حکم پنطیوس پیلاتس به اعدام محکوم شد و این عقاید خرافی خطرناک تا مدتی مهار گردید. تا این که دوباره اشاعه یافت و نه تنها یهودیه، خاستگاه این خرافات، را فرا گرفت بلکه تا به روم گسترش یافت".
این گزارش با فعالیت مسیحیان شهر روم و آزار و جفای آنان توسط حکومت روم ادامه می یابد. توضیحات تاسیتوس بیانگر این است که مسیح در دوره امپراطوری طیبریوس می زیست و فرمانداری به نام پنطیوس پیلاتس او را اعدام کرد. تاسیتوس از مرگ مسیح به عنوان واقعه تاریخی یاد کرده است. به متن گزارش توجه کنید. او ننوشت که این واقعه را از شخص یا کسانی نقل قول می کند. طبق نظر کارشناسان و مورخان، تاسیتوس گزارش هایش را بر اساس اسناد و مدارک دولتی به رشته تحریر در آورده است. او به عنوان سناتور و فرماندار ایالت مهم آسیای صغیر (ترکیه) می توانست به اسناد دولتی دسترسی داشته باشد. این نکته را حتی تاسیتوس در سالنامه هایش تایید کرده است. برای مثال در فصل چهارم سالنامه، عبارت دهم می نویسد که برای تهیه گزارش، مدارک و اسناد زیادی را که در اختیار داشته است. هم چنین در فصل چهارم عبارت 57 می گوید:"من دارم آثار زیادی از مورخان را مطالعه می کنم".
تاسیتوس با دقت و وسواس گزارش هایش را می نوشت. او از منابع غیرموثق نقل قول نمی کرد، بلکه طبق ادعای خودش منابع او مورخان و اسناد رسمی دولتی بودند. اگر واقعه ای توسط اسناد دولتی و چند تن از مورخان مورد تایید قرار می گرفت، او آن رویداد را در گزارش هایش ثبت می کرد.
تاسیتوس اسناد و مدارک دولتی را به خوبی می شناخت. در مورد مرگ مسیح، منبع اطلاعاتی او یهودیان و مسیحیان نبودند، بلکه گزارش های روزانه پیلاطس را در اختیار داشت. بنابراین، آنچه پیلاطس برای دولت روم گزارش کرده بود، تاسیتوس به عنوان حقیقت تاریخی در سالنامه اش ثبت می کرد.
شاید برخی از مخالفان ادعا کنند که ممکن است پیلاطس گزارش دروغ به دولت روم ارسال کرده بود. در پاسخ باید گفت که مجازات گزارش دروغ به امپراطور و دولت روم، خلع مقام و اعدام بود. اگر فرض کنیم پیلاطس گزارش دروغ ارائه داده، مقامات و کارمندان رومی که با پیلاطس همکار بودند، واقعیت را محرمانه با دولت روم درمیان می گذاشتند. باید در نظر داشت که پیلاطس در محل کار خود، رقبایی داشت که تشنه قدرت و مشتاق ارتقاء بودند. از سوی دیگر، پیلاطس با گزارش دروغ درباره مسیح، چه نفعی عایدش می شد؟ اگر پیلاطس در مورد مسیح گزارش کذب ارائه داده است، بنابراین تردیدی نیست که در موارد دیگر نیز به امپراطور و دولت روم خلاف واقعیت را گزارش می داد. در حالی که پیلاطس قبل از آن که فرماندار نظامی شود، وفاداری خود را به دولت روم ثابت کرده بود. بنابراین، پیلاطس می دانست که همکاران رومی اش او را تحت نظر دارند و تردیدی نداشت که دولت روم از آن ها درباره او تحقیق به عمل می آورد.
به عنوان ایماندار مسیحی و مترجم این مقاله، افتخار می کنم که کتاب مقدس، کلام خداست و شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی، وقایع و گزارش های کتاب مقدس را تایید می کند.
مخالفان مسیحیت می گویند که مسیح هرگز مدعی نشد که خداوند است، بلکه این شاگردانش بودند که زندگی عیسی را مبالغه آمیز جلوه دادند و از آن یک مذهب ساختند. مسیح آن شخصی نبود که در عهد جدید توصیف شده است. آیا شواهد تاریخی، کشفیات باستان شناسی و مکان های جغرافیایی ادعای مخالفان را تایید می کنند؟
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم:
یک. عیسی یک معلم یهودی بود.
دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است.
سه. او از سوی رهبران یهود رد شد.
چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد.
پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند.
شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند.
این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
احتمالا یکی از اولین مورخانی که درباره مسیح گزارش هایی ارائه داد، تالوس نام داشت. پدران اولیه کلیسا نیز از تالوس نقل قول هایی کرده اند. او درسال 52 میلادی، در جلد سوم کتاب تاریخی خود، از تاریکی که در زمان مصلوب شدن عیسی زمین را فرا گرفت، سخن گفت و از آن به عنوان کسوف یاد کرد. تالوس مصلوب شدن مسیح را به عنوان یک رویداد مسلم تاریخی گزارش می کند. او زمان مصلوب شدن مسیح را به دوره ای که طیبریوس، امپراطور روم بود، مرتبط می سازد. لوقا در فصل سوم انجیل خود، زمان شروع خدمت یحیی تعمید دهنده را در سال پانزدهم فرمانروایی طیبریوس اعلام می کند. طیبریوس، امپراطور روم، از سال 14 میلادی تا 37 میلادی حکومت کرد.
اثر دیگری که مشابه گزارش تالوس است، متعلق به فلگون است. او که مورخ رومی بود در کتاب "تاریخ نگاری" خود از مرگ و قیام عیسی مسیح گزارش می دهد:"عیسی وقتی زنده بود، هیچ کاری برای رهایی خود نکرد، اما پس از مرگ برخاست و نشانه های محکومیت خود و جای زخم های خود را که با میخ سوراخ شده بود، نشان داد." فلگون حتی از ذکر این نکته غافل نمانده که در زمان فرمانروایی طیبریوس قیصر که عیسی ظهور کرد و مصلوب شد، کسوف و به دنبال آن زلزله عظیمی روی داد.
یوسفوس، مورخ یهودی، چند سال بعد از صعود مسیح به آسمان متولد شد (متولد 37 میلادی، در بعد از 100 میلادی درگذشت). مهم ترین کتاب های او "جنگ یهود" (در حدود 75 میلادی) و "دوران باستان یهودیان" (حدود94 میلادی) می باشند. "جنگ یهود" شرح شورش یهودیان علیه اشغال اسرائیل توسط رومی ها (66-70 میلادی) بوده و "دوران باستانی یهودیان" گزارش تاریخی است برای مخاطبان رومی. این دو اثر، اسناد ارزشمندی از یهودیت در قرن نخست میلادی محسوب می شوند. او عضو دربار امپراطور شد و نام امپراطور یعنی فلاویوس را به عنوان نام رومی اش انتخاب کرد. یوسفوس نیز نام یهودی او بود.
در کتاب "دوران باستان یهودیان" یوسفوس درباره مسیح چنین می نویسد:"در همین زمان، شخصی به نام مسیح زندگی می کرد. او مرد دانایی بود. اگر درست باشد که او را انسان بنامیم، زیرا او کارهای شگفت انگیزی انجام داد. او معلم افرادی بود که حقیقت را با خرسندی می پذیرفتند. او بسیاری از یهودیان و یونانیان را به سوی خود جذب نمود. او مسیح موعود بود. وقتی پیلاتس به اتهاماتی که بزرگان ما به مسیح وارد کردند، توجه نمود و او را محکوم به اعدام کرد، کسانی که از ابتدا او را دوست می داشتند، از محبت شان نسبت به او دست نکشیدند. در روز سوم، او زنده شد و خود را به آنان ظاهر کرد. همان طور که انبیای خدا این را و چیزهای شگفت انگیز بسیار زیادی را در مورد او پیشگویی کردند. طایفه مسیحیان که نام آن ها را از مسیح گرفته اند، تا به امروز باقی مانده اند".
آنچه مسلم است یوسفوس از دوستداران مسیح نبوده، بلکه گزارش و اظهارات او از ارزش تاریخی برخوردار است. او شهادت می دهد که عیسی زاییده تخیلات کلیسا نبوده، بلکه چهره ای واقعی در تاریخ بوده است.
نامه مارا بار سراپیون
در اوایل دهه هفتاد میلادی، مارا بار سراپیون که احتمالا فیلسوف اهل سوریه بود، نامه ای از زندان برای پسرش نوشت. او پسرش را تشویق کرد تا به دنبال حکمت باشد. این نامه ارزشمند، درسی است از "مارا بار سراپیون" که به حقایق تاریخی شهادت می دهد. این نامه در موزه بریتانیا نگه داری می شود.
مارا بار سراپیون نوشت:"آتنی ها با کشتن سقراط، چه نفعی عاید شان شد؟ جز آن که قحطی و طاعون مثل مجازات بر آن ها نازل شد. مردان ساموس با سوزاندن پیتاگوراس، چه نفعی بردند؟ در یک لحظه شن سرزمین شان را پوشاند. یهودیان با قتل پادشاه دانای خود چه نفعی به دست آوردند؟ جز آن که حکومت شان را از بین رفت. خداوند منصفانه انتقام سه مرد دانا را گرفت: آتنی ها از گرسنگی مردند، شهر ساموس ها به زیر آب دریا فرو رفت و یهودیان سرزمین شان ویران شد و از وطن شان رانده شده، در دنیا پراکنده گردیدند".
مارا بار سراپیون مسیحی نبود، زیرا عیسی را هم ردیف با سقراط و پیتاگوراس قرار می دهد. از سوی دیگر، در بخشی از نامه اش، اعتقاد به چند خدایی به چشم می خورد. با این توصیف، اشاره او به مسیح نشانگر این است که او به واقعی بودن مسیح اطمینان داشت و از آنچه که برای عیسی رخ داد، مطلع بود.
وقتی یهودیان از فرمانده رومی برای مسیح تقاضای اعدام کردند، چنین فریاد زدند:"خونش به گردن ما و فرزندان ما باشد!" (انجیل متی فصل بیست و هفتم آیه 25). رد کردن مسیح توسط یهودیان در طول تاریخ برای آن ها فجایع و مشکلات بزرگی به وجود آورد. عیسی واقعه هفتاد میلادی را پیشگویی کرد (متی فصل بیست و چهارم آیات اول و پانزدهم و شانزدهم). مسیح زمانی این پیشگویی را به زبان آورد که مردم و رهبران مذهبی یهود، نسبت به خدا بی توجه شده بودند (متی فصل بیست و سوم) و او راهی اورشلیم شده بود تا جان خود را برای نجات انسان ها از قلمرو قدرتمند گناه و شیطان، فدا سازد.
کرنیلیوس تاسیتوس
تاسیتوس در نزد مورخان امروزی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از دیدگاه تاریخ شناسان، او معتبرترین مورخ تاریخ در قرن اول میلادی می باشد. دقت و وسواس او در نگارش وقایع، سبب شده تا پژوهشگران و مورخان امروزی صداقت او را تحسین کنند.
تاسیتوس حدود 55 میلادی متولد شد و در سال 125 میلادی درگذشت. او یکی از سناتورهای دوره امپراطوری وسپازیان (69-79 میلادی) بود و سپس به فرماندار آسیای صغیر (ترکیه کنونی) منصوب شد. او چند اثر از جمله "فن سخنرانی" را نگاشته است. مهم ترین اثر تاسیتوس، سالنامه هایش است که شامل دوره زمانی میان مرگ آگستوس در سال 14 میلادی تا مرگ نرون در 64 میلادی را در بر می گیرد. اثر مهم دیگر او "نوشته های تاریخی" است که از زمان نرون آغاز می شود و تا مرگ دومیتیان در سال 96 میلادی ادامه می یابد.
تاسیتوس چنین نوشت:"نرون، مسیحیان را مانند مجرم با بدترین شکنجه ها مجازات کرد. کریستوس، بنیانگزار این نهضت بود. او در زمان طیبریوس، با حکم پنطیوس پیلاتس به اعدام محکوم شد و این عقاید خرافی خطرناک تا مدتی مهار گردید. تا این که دوباره اشاعه یافت و نه تنها یهودیه، خاستگاه این خرافات، را فرا گرفت بلکه تا به روم گسترش یافت".
این گزارش با فعالیت مسیحیان شهر روم و آزار و جفای آنان توسط حکومت روم ادامه می یابد. توضیحات تاسیتوس بیانگر این است که مسیح در دوره امپراطوری طیبریوس می زیست و فرمانداری به نام پنطیوس پیلاتس او را اعدام کرد. تاسیتوس از مرگ مسیح به عنوان واقعه تاریخی یاد کرده است. به متن گزارش توجه کنید. او ننوشت که این واقعه را از شخص یا کسانی نقل قول می کند. طبق نظر کارشناسان و مورخان، تاسیتوس گزارش هایش را بر اساس اسناد و مدارک دولتی به رشته تحریر در آورده است. او به عنوان سناتور و فرماندار ایالت مهم آسیای صغیر (ترکیه) می توانست به اسناد دولتی دسترسی داشته باشد. این نکته را حتی تاسیتوس در سالنامه هایش تایید کرده است. برای مثال در فصل چهارم سالنامه، عبارت دهم می نویسد که برای تهیه گزارش، مدارک و اسناد زیادی را که در اختیار داشته است. هم چنین در فصل چهارم عبارت 57 می گوید:"من دارم آثار زیادی از مورخان را مطالعه می کنم".
تاسیتوس با دقت و وسواس گزارش هایش را می نوشت. او از منابع غیرموثق نقل قول نمی کرد، بلکه طبق ادعای خودش منابع او مورخان و اسناد رسمی دولتی بودند. اگر واقعه ای توسط اسناد دولتی و چند تن از مورخان مورد تایید قرار می گرفت، او آن رویداد را در گزارش هایش ثبت می کرد.
تاسیتوس اسناد و مدارک دولتی را به خوبی می شناخت. در مورد مرگ مسیح، منبع اطلاعاتی او یهودیان و مسیحیان نبودند، بلکه گزارش های روزانه پیلاطس را در اختیار داشت. بنابراین، آنچه پیلاطس برای دولت روم گزارش کرده بود، تاسیتوس به عنوان حقیقت تاریخی در سالنامه اش ثبت می کرد.
شاید برخی از مخالفان ادعا کنند که ممکن است پیلاطس گزارش دروغ به دولت روم ارسال کرده بود. در پاسخ باید گفت که مجازات گزارش دروغ به امپراطور و دولت روم، خلع مقام و اعدام بود. اگر فرض کنیم پیلاطس گزارش دروغ ارائه داده، مقامات و کارمندان رومی که با پیلاطس همکار بودند، واقعیت را محرمانه با دولت روم درمیان می گذاشتند. باید در نظر داشت که پیلاطس در محل کار خود، رقبایی داشت که تشنه قدرت و مشتاق ارتقاء بودند. از سوی دیگر، پیلاطس با گزارش دروغ درباره مسیح، چه نفعی عایدش می شد؟ اگر پیلاطس در مورد مسیح گزارش کذب ارائه داده است، بنابراین تردیدی نیست که در موارد دیگر نیز به امپراطور و دولت روم خلاف واقعیت را گزارش می داد. در حالی که پیلاطس قبل از آن که فرماندار نظامی شود، وفاداری خود را به دولت روم ثابت کرده بود. بنابراین، پیلاطس می دانست که همکاران رومی اش او را تحت نظر دارند و تردیدی نداشت که دولت روم از آن ها درباره او تحقیق به عمل می آورد.
اشتراک در:
پستها (Atom)