زندگی هدفمند
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
پولس قبل از ایمان به مسیح، شخص متعصب مذهبی بود. او با تمام قوا و با تعصب به وظیفه ای که اعتقاد داشت عمل می کرد و آن وظیفه عبارت بود از نابودی کلیسای مسیح. تردیدی نیست که پولس درباره معجزات مسیح شنیده بود یا شاید با چشم خود دیده بود. ولی معجزات توجه او را جلب نکرد. او شاهد سنگسار شدن استیفان (اولین شهید مسیحی) بود و حتی متوجه شد که صورت استیفان مانند فرشتگان شد. ولی این هم توجه او را به مسیح جلب نکرد. تا این که او ماموریت یافت تا ایمانداران مسیحی را در دمشق دستگیر کند و به اورشلیم بیاورد. در راه دمشق، خدا توجه او را جلب کرد. او با تاباندن نور قوی، پولس را از روی اسب بر زمین انداخت. پولس به طور موقت نابینا شد. مسیح با او سخن گفت (اعمال رسولان فصل نهم).
اگر لازم بود پولس دچار نابینایی و خفت و خواری موقت شود تا توجهش به خدا جلب شود، واقعا ارزشش را داشت، زیرا بخش وسیعی از امپراطوری روم توسط او پیام انجیل را شنید. در زمان پولس بود که اولین کلیساها در اروپا تاسیس شدند. نیمی از عهدجدید توسط پولس نوشته شد. بنابراین، خدا حق داشت که آن گونه توجه او را جلب کند.
ممکن است بگویید:"اما من یک آدم عادی هستم. چطور ممکن است خدا از من استفاده کند؟ چه کاری از من برمی آید؟"
دوست عزیز، ما اغلب فراموش می کنیم که خدا وقتی به زندگی ما نگاه می کند، نه تنها گذشته ما را می بیند، بلکه آینده ما و آنچه را می توانیم انجام دهیم نیز می بیند. خدا از مردم معمولی مثل من و شما برای انجام کارهای خارق العاده استفاده می کند. خدا دنبال قدرت بزرگ نیست. دنبال تحصیلات بالا نیست. او فقط دنبال قلبی مشتاق می گردد. خدا دنبال توانایی نیست. او دنبال آمادگی می گردد.
اگر اندکی از آنچه را که قطعا دارید به خدا بدهید، او آن را می گیرد و چند برابر بیشتر می کند. او حتی بیش از آنچه تصور کنید، زندگی شما را پیش می برد. نقشه خدا برای زندگی شما بزرگ تر و عالی تر از آنی است که حتی تصورش را بکنید. خداوند نگاه نمی کند که ما چه هستیم، بلکه به این می نگرد که چه می توانیم بشویم، اگر در دست های او قرار بگیریم.
روزی به پشت سر خود و به آنچه که آن را بدترین حادثه می نامیم، نگاه می کنیم و می فهمیم که خدا از آن گرفتاری سود جسته تا ما را شکل بدهد و اصلاح کند. در نتیجه، خدا برای چیزهای خوبی که در پیش داریم آماده مان می کند. به عبارت دقیق تر، مشکلات و گرفتاری ها ما را به طرف چیز بهتر و حتی عالی تر هل می دهد.
گاهی ما در زندگی احتیاج به یک فشار داریم. خدا می خواهد ما دائما رشد کنیم، در نتیجه برای جلو راندن ما از یک گرفتاری استفاده می کند. او می گذارد تا فشار زندگی شما را به جلو هل دهد. از سوی دیگر، خدا از استعدادها و توانایی که در وجود هر کدام از ما گذاشته، خبر دارد. او می داند که شما قادر به انجام چه کارهایی هستید. بنابراین، هر کاری لازم باشد برای رساندن شما به هدف مورد نظرش انجام می دهد. خدا می داند اگر برای هدف های او کار کنیم، چه معجزات و اتفاقات عظیم روحانی به وقوع خواهند پیوست.
وقتی خدا شما را از محل امن خارج می کند، قدم به منطقه ایمان می گذارید. آن وقت حیران و متعجب خواهید شد که ببینید چه کارهایی را می توانید انجام دهید. وضعیت کنونی شما هرچه باشد، مطمئن باشید که خدا کارهایش را بدون دلیل انجام نمی دهد. اگر اجازه داده است مشکلات و سختی وارد زندگی شما شود، بدانید که برای آینده تان نقشه مهمی را در نظر گرفته است.
پولس قبل از ایمان به مسیح، شخص متعصب مذهبی بود. او با تمام قوا و با تعصب به وظیفه ای که اعتقاد داشت عمل می کرد و آن وظیفه عبارت بود از نابودی کلیسای مسیح. تردیدی نیست که پولس درباره معجزات مسیح شنیده بود یا شاید با چشم خود دیده بود. ولی معجزات توجه او را جلب نکرد. او شاهد سنگسار شدن استیفان (اولین شهید مسیحی) بود و حتی متوجه شد که صورت استیفان مانند فرشتگان شد. ولی این هم توجه او را به مسیح جلب نکرد. تا این که او ماموریت یافت تا ایمانداران مسیحی را در دمشق دستگیر کند و به اورشلیم بیاورد. در راه دمشق، خدا توجه او را جلب کرد. او با تاباندن نور قوی، پولس را از روی اسب بر زمین انداخت. پولس به طور موقت نابینا شد. مسیح با او سخن گفت (اعمال رسولان فصل نهم).
اگر لازم بود پولس دچار نابینایی و خفت و خواری موقت شود تا توجهش به خدا جلب شود، واقعا ارزشش را داشت، زیرا بخش وسیعی از امپراطوری روم توسط او پیام انجیل را شنید. در زمان پولس بود که اولین کلیساها در اروپا تاسیس شدند. نیمی از عهدجدید توسط پولس نوشته شد. بنابراین، خدا حق داشت که آن گونه توجه او را جلب کند.
ممکن است بگویید:"اما من یک آدم عادی هستم. چطور ممکن است خدا از من استفاده کند؟ چه کاری از من برمی آید؟"
دوست عزیز، ما اغلب فراموش می کنیم که خدا وقتی به زندگی ما نگاه می کند، نه تنها گذشته ما را می بیند، بلکه آینده ما و آنچه را می توانیم انجام دهیم نیز می بیند. خدا از مردم معمولی مثل من و شما برای انجام کارهای خارق العاده استفاده می کند. خدا دنبال قدرت بزرگ نیست. دنبال تحصیلات بالا نیست. او فقط دنبال قلبی مشتاق می گردد. خدا دنبال توانایی نیست. او دنبال آمادگی می گردد.
اگر اندکی از آنچه را که قطعا دارید به خدا بدهید، او آن را می گیرد و چند برابر بیشتر می کند. او حتی بیش از آنچه تصور کنید، زندگی شما را پیش می برد. نقشه خدا برای زندگی شما بزرگ تر و عالی تر از آنی است که حتی تصورش را بکنید. خداوند نگاه نمی کند که ما چه هستیم، بلکه به این می نگرد که چه می توانیم بشویم، اگر در دست های او قرار بگیریم.
روزی به پشت سر خود و به آنچه که آن را بدترین حادثه می نامیم، نگاه می کنیم و می فهمیم که خدا از آن گرفتاری سود جسته تا ما را شکل بدهد و اصلاح کند. در نتیجه، خدا برای چیزهای خوبی که در پیش داریم آماده مان می کند. به عبارت دقیق تر، مشکلات و گرفتاری ها ما را به طرف چیز بهتر و حتی عالی تر هل می دهد.
گاهی ما در زندگی احتیاج به یک فشار داریم. خدا می خواهد ما دائما رشد کنیم، در نتیجه برای جلو راندن ما از یک گرفتاری استفاده می کند. او می گذارد تا فشار زندگی شما را به جلو هل دهد. از سوی دیگر، خدا از استعدادها و توانایی که در وجود هر کدام از ما گذاشته، خبر دارد. او می داند که شما قادر به انجام چه کارهایی هستید. بنابراین، هر کاری لازم باشد برای رساندن شما به هدف مورد نظرش انجام می دهد. خدا می داند اگر برای هدف های او کار کنیم، چه معجزات و اتفاقات عظیم روحانی به وقوع خواهند پیوست.
وقتی خدا شما را از محل امن خارج می کند، قدم به منطقه ایمان می گذارید. آن وقت حیران و متعجب خواهید شد که ببینید چه کارهایی را می توانید انجام دهید. وضعیت کنونی شما هرچه باشد، مطمئن باشید که خدا کارهایش را بدون دلیل انجام نمی دهد. اگر اجازه داده است مشکلات و سختی وارد زندگی شما شود، بدانید که برای آینده تان نقشه مهمی را در نظر گرفته است.