۱۳۹۳ فروردین ۲۰, چهارشنبه

وقتی زندگی معنا ندارد، به خدا اعتماد کنید

زندگی هدفمند 
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

پولس قبل از ایمان به مسیح، شخص متعصب مذهبی بود. او با تمام قوا و با تعصب به وظیفه ای که اعتقاد داشت عمل می کرد و آن وظیفه عبارت بود از نابودی کلیسای مسیح. تردیدی نیست که پولس درباره معجزات مسیح شنیده بود یا شاید با چشم خود دیده بود. ولی معجزات توجه او را جلب نکرد. او شاهد سنگسار شدن استیفان (اولین شهید مسیحی) بود و حتی متوجه شد که صورت استیفان مانند فرشتگان شد. ولی این هم توجه او را به مسیح جلب نکرد. تا این که او ماموریت یافت تا ایمانداران مسیحی را در دمشق دستگیر کند و به اورشلیم بیاورد. در راه دمشق، خدا توجه او را جلب کرد. او با تاباندن نور قوی، پولس را از روی اسب بر زمین انداخت. پولس به طور موقت نابینا شد. مسیح با او سخن گفت (اعمال رسولان فصل نهم).
اگر لازم بود پولس دچار نابینایی و خفت و خواری موقت شود تا توجهش به خدا جلب شود، واقعا ارزشش را داشت، زیرا بخش وسیعی از امپراطوری روم توسط او پیام انجیل را شنید. در زمان پولس بود که اولین کلیساها در اروپا تاسیس شدند. نیمی از عهدجدید توسط پولس نوشته شد. بنابراین، خدا حق داشت که آن گونه توجه او را جلب کند.
ممکن است بگویید:"اما من یک آدم عادی هستم. چطور ممکن است خدا از من استفاده کند؟ چه کاری از من برمی آید؟"
دوست عزیز، ما اغلب فراموش می کنیم که خدا وقتی به زندگی ما نگاه می کند، نه تنها گذشته ما را می بیند، بلکه آینده ما و آنچه را می توانیم انجام دهیم نیز می بیند. خدا از مردم معمولی مثل من و شما برای انجام کارهای خارق العاده استفاده می کند. خدا دنبال قدرت بزرگ نیست. دنبال تحصیلات بالا نیست. او فقط دنبال قلبی مشتاق می گردد. خدا دنبال توانایی نیست. او دنبال آمادگی می گردد.
اگر اندکی از آنچه را که قطعا دارید به خدا بدهید، او آن را می گیرد و چند برابر بیشتر می کند. او حتی بیش از آنچه تصور کنید، زندگی شما را پیش می برد. نقشه خدا برای زندگی شما بزرگ تر و عالی تر از آنی است که حتی تصورش را بکنید. خداوند نگاه نمی کند که ما چه هستیم، بلکه به این می نگرد که چه می توانیم بشویم، اگر در دست های او قرار بگیریم.
روزی به پشت سر خود و به آنچه که آن را بدترین حادثه می نامیم، نگاه می کنیم و می فهمیم که خدا از آن گرفتاری سود جسته تا ما را شکل بدهد و اصلاح کند. در نتیجه، خدا برای چیزهای خوبی که در پیش داریم آماده مان می کند. به عبارت دقیق تر، مشکلات و گرفتاری ها ما را به طرف چیز بهتر و حتی عالی تر هل می دهد.
گاهی ما در زندگی احتیاج به یک فشار داریم. خدا می خواهد ما دائما رشد کنیم، در نتیجه برای جلو راندن ما از یک گرفتاری استفاده می کند. او می گذارد تا فشار زندگی شما را به جلو هل دهد. از سوی دیگر، خدا از استعدادها و توانایی که در وجود هر کدام از ما گذاشته، خبر دارد. او می داند که شما قادر به انجام چه کارهایی هستید. بنابراین، هر کاری لازم باشد برای رساندن شما به هدف مورد نظرش انجام می دهد. خدا می داند اگر برای هدف های او کار کنیم، چه معجزات و اتفاقات عظیم روحانی به وقوع خواهند پیوست.
وقتی خدا شما را از محل امن خارج می کند، قدم به منطقه ایمان می گذارید. آن وقت حیران و متعجب خواهید شد که ببینید چه کارهایی را می توانید انجام دهید. وضعیت کنونی شما هرچه باشد، مطمئن باشید که خدا کارهایش را بدون دلیل انجام نمی دهد. اگر اجازه داده است مشکلات و سختی وارد زندگی شما شود، بدانید که برای آینده تان نقشه مهمی را در نظر گرفته است. 

ذهن خود را با وعده ها و سخنان خداوند مشغول کنید

زندگی هدفمند

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

بسیاری درک نمی کنند که ما می توانیم افکارمان را انتخاب کنیم. هیچکس نمیتواند ما را وادار کند که به چیزی فکر کنیم. خدا هم این کار را نخواهد کرد. شیطان هم نمی تواند. این ما هستیم که تصمیم می گیریم ذهن ما به چه فکری سرگرم شود. اگر شخصی یک فکر منفی و مایوس کننده در مغز شما کاشته، به آن معنا نیست که شما مجبورید آن فکر را "آب بدهید"، پرورش بدهید، مراقبت کنید و کمکش کنید تا رشد کند. نه، این طور نیست. شما می توانید آن فکر منفی و آشغال را دور بریزید و از ذهن خود اخراج کنید.
ذهن انسان مثل کامپیوتر بسیار پیشرفته است که مغز همه افکاری را که وارد می شود، ذخیره می کند. مثل همه مطالب زشت، کلمات مستهجن، تصورات کثیف و افکار دیگر. وقتی یک فکر منفی در کامپیوتر مغرتان ذخیره شده، به آن معنا نیست که باید آن را بیاورید روی صفحه ذهن تان. اگر مرتکب این اشتباه شوید و ذهن تان را با آن مشغول کنید آن فکر، عواطف و نقطه نظرات تان را تحت تاثیر قرار می گیرد و اگر ادامه دهید، رفتارتان را هم تحت تاثیر قرار می دهد. جنایات و انحرافات اخلاقی نتیجه رشد و نمو افکار منفی است.
پرورش و رشد افکار منفی، شما را برای افسردگی، پذیرش شکست و عقب ماندگی آماده می سازد. اگر به تامل به افکار منفی ادامه دهید، انگیزه حرکت به جلو در جهت مثبت را از دست خواهید داد. هرچه بیشتر به افکار منفی مجال دهیم، مثل این است که در اطاق را باز کردیم و تابلویی آویزان می کنیم که متن آن این است:"لطفا آشغال های تان را این جا بریزید. متشکرم".
همه گاه و بی گاه نومید و افسرده می شوند. زندگی سخت است و گاهی آسیب می بینیم. حتی شکست می خوریم و نقش زمین می شویم. ولی لزومی ندارد که همیشه روی زمین بمانیم. اگر افسرده ایم، باید درک کنیم که هیچکس ما را افسرده نکرده است. اگر شاد نیستیم، هیچکس ما را وادار نکرده که غمگین باشیم. اگر منفی هستیم و نگرش بدی داریم، هیچکس ما را مجبور نکرده که کسل، فاقد حس همکاری بدبین و عبوس باشیم. خومان انتخاب کردیم که در این شرایط باقی بمانیم.
تنها شخصی که می تواند وضعیت ما را عوض کند، خودمان هستیم. باید مسئولیت اعمال مان را بپذیریم. تا وقتی که عذر و بهانه می تراشیم و خانواده، محیط، گذشته و حتی خدا را مقصر می پنداریم، هرگز آزاد نخواهیم شد و از نظر دچار مشکلات روحی و عاطفی خواهیم بود. شاید بگویید:"قبول ندارم. اوضاع و احوال من را زمین زده". واقعیت این است که اوضاع و احوال شما را زمین نزده. افکارتان درباره اوضاع، شما را زمین زده است.
البته نمی توانیم مشکلات را نادیده بگیریم و مانند کبک سرمان را زیر برف کنیم. حتی برای آدم های خوب هم اتفاقات بد رخ می دهد. اگر مریض هستید، اشکالی ندارد. آن را بپذیرید و افکارتان را به مسیح شفادهنده معطوف کنید. اگر ذهن تان فرسوده است، ایرادی ندارد. استراحت کنید. اما در هر شرایطی که هستید چه خوب یا بد، فکرتان را به این وعده خدا متمرکز کنید:"آنانی که منتظر خداوند باشند، قوت تازه خواهند یافت و مثل عقاب پرواز خواهند کرد. خواهند دوید و خسته و درمانده نخواهند شد" (اشعیاء فصل چهل آیه 31).
کلام خدا می فرماید:"اکنون باید طبیعت کهنه و گناه آلود خود را که بر اثر شهوات فریبنده فاسد و فاسدتر می شود، از خود بیرون نمایید. فکر و ذهن شما باید هر روز تغییر کند و به سوی کمال پیش رود. شما باید شخصی جدید و متفاوتی شوید. شخصی مقدس و درستکار. این طبیعت نو را که به صورت خداست، بپوشید" (فسسیان فصل چهارم آیات بیست و دوم تا بیست و چهارم).
اولین جایی که باید پیروزی را از آن خود کنیم، ذهن خودمان است. وقتی افکارمان را با افکار خدا همسو کنیم و ذهن خود را با وعده های خدا تغذیه نماییم، به سوی جلو حرکت خواهیم کرد. وقتی عالی و مثبت فکر کنید، به خدا که منبع محبت، خوشی، آرامش بردباری، مهربانی، نیکوکاری، وفاداری، فروتنی و خویشتنداری است، متصل خواهیم شد. شگفت انگیز نیست؟
اگر می خواهید مثل خدا زندگی کنید و کسی باشید که او می خواهد، باید نگرش تان را با او هماهنگ کنید. روح القدس (خدا) به شما کمک خواهد کرد. وقتی ذهنیت منفی می گوید:"موفق نخواهید شد"، خدا می گوید که مسیح کمک تان خواهد کرد. ذهنیت منفی می گوید:"هرگز از زیر بار قرض در نمی آیید"، خدا می گوید:" نه فقط از زیر بار قرض خارج می شوی، بلکه وضعیت شما از این هم بهتر می شود". ذهنیت منفی می گوید:"مشکلات شما خیلی بزرگ است و امیدی نیست". خداوند می گوید:"مشکلات شما مانند دانه ای شن است در برابر عالم هستی". وقتی شروع کنید مثل خدا فکر کردن، افکار مثبت، آرامش و شادی وارد ذهن تان می شود. افکار خدا شما را می سازد. افکار خدا دلگرم تان می کند. افکار خدا به شما قدرت ادامه می دهد. افکار خدا به شما ذهنیت "می توان انجام داد" را می بخشد.