نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مخالفان مسیحیت به این سخن مسیح اعتراض می کنند و می پرسند:"چرا مسیح به پیروانش فرمان داد تا چشم خود را از حدقه درآورند یا دست خود را قطع کنند؟" برای بررسی این ادعای مخالفان، ابتدا باید متن انجیل متی فصل 5 آیات 27- 30 را مطالعه کنیم.
مسیح فرمود:"شنیده اید که گفته شده:"زنا نکن"، اما من به شما می گویم هرگاه مردی از روی شهوت به زنی نگاه کند، در دل خود با او زنا کرده است. پس اگر چشم راست تو باعث گمراهی تو می شود، آن را بیرون بیاور و دور انداز، زیرا بهتر است که عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا این که با تمام بدن به جهنم افکنده شوی. اگر دست راستت تو را گمراه می سازد، آن را قطع کن و دور انداز، زیرا بهتر است عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا این که با تمام بدن به جهنم بیفتی."
حکم "زنا نکن" برای نخستین بار در شریعت عهد عتیق ذکر شد (خروج فصل 20 آیه 14). با این توصیف، به نظر می رسد که یهودیان (عبرانیان) از این حکم آگاهی داشتند، زیرا همگی از مخالفت یوسف با پیشنهاد زن فوطیفار مطلع بودند. یوسف به آن زن اغواگر گفت:"این عمل گناهی بزرگ نسبت به خداست" (پیدایش فصل 39 آیه 9). شکی نیست که خدا حکم "زنا نکن" را با نسل آدم و هم چنین نوح، خنوخ و ابراهیم درمیان گذاشته بود. خدا نمی خواست که امور غیراخلاقی وارد زندگی ایمانداران شود.
یوسف به زن فوطیفار نگفت:"ممکن است با این عمل به تو آسیب برسانم" یا "این عمل، گناهی است نسبت به فوطیفار". یوسف می دانست که گناه جنسی فقط بین دو نفری که با هم گناه می کنند نیست، بلکه این کار نااطاعتی از خداست. قرن ها بعد، خداوند حکم "زنا نکن" را در شریعت یهود گنجاند و این حکم به طور مکتوب در اختیار قوم اسرائیل قرار گرفت.
حکم "زنا نکن" فقط به بی وفایی و خیانت در زندگی زناشویی محدود نمی شود و دربرگیرنده محدوده وسیع تری می باشد. این حکم دربردارنده هرگونه رابطه جنسی خارج از روابط زناشویی است که شامل اعمالی نظیر لاس زدن، ماجراجویی های جنسی و تجربیات فرد مجرد در امور جنسی نیز می باشد. بنابراین این حکم در مورد تمام جوانب انحرافات جنسی صادق می باشد.
در دوران شریعت، یک شخص ممکن است از این که هیچگاه از این فرمان سرپیچی نکرده است، احساس غرور و تقدس کند، در حالی که "چشمانش سرشار از زنا" است (دوم پطرس فصل 2 آیه 14). از آن جا که مردم درون آن شخص را نمی بیند، به او احترام می گذارند. اما مسیح به شاگردانش فرمود که حفظ ظاهر کافی نیست.
وقتی عیسی می گوید" من می گویم"، منظورش منسوخ کردن احکام خدا یا اضافه کردن عقاید شخصی خود به آن نبود. او قصد داشت مفهوم کاملی ارائه دهد از این که چرا خدا چنین حکمی را تعیین کرده است. شریعت عمل زنا را ممنوع کرد، اما مسیح حتی تمایل به زنا را ممنوع اعلام نمود:"هرگاه مردی از روی شهوت به زنی نگاه کند، در دل خود با او زنا کرده است." به عبارت دیگر، گناه از ذهن آغاز شده و اگر آن را پرورش دهیم، عاقبت مرتکب همان گناه خواهیم شد. پس معنی واقعی حکم "زنا نکن" بسیار گسترده تر از پرهیز از خود عمل جنسی است. بدین ترتیب ما با گفتارمان می توانیم مرتکب قتل شویم (متی فصل 5 آیه 22) و با فکرمان مرتکب زنا شویم (متی فصل 5 آیه 28) .
آیا خدا با روابط جنسی مخالف است؟
خدا با روابط جنسی کاملا موافق است. اگر مخالف بود آن را هرگز خلق نمی کرد. از دیدگاه خدا، روابط جنسی بسیار نیکو است، مشروط بر آن که در چارچوب درست قرار بگیرد.
کلام خدا می فرماید:"با زنت خوش باش و از همسر خود که در ایام جوانی با او ازدواج کرده ای، لذت ببر. دلبری ها و آغوش او تو را کافی باشد و قلب تو فقط از عشق او سرشار گردد" (امثال سلیمان فصل 5 آیات 18- 19). اراده خدا این نیست که ازدواج خسته کننده، بی روح و تحمیلی باشد. رابطه جنسی هدیه ای است که خدا به اشخاص متاهل می دهد تا از یکدیگر لذت ببرند. لذت جنسی را باید در چارچوبی که خدا فراهم کرده است، یعنی ازدواج بیابیم. هم چنین کتاب غزل غزل ها، شعری در مدح شادی های زندگی زناشویی است.
در کتاب مقدس آیه ای یافت نمی شود که روابط جنسی را گناه آلود، ناپاک و اشتباه قلمداد کند. روابط جنسی درخارج از چارچوب ازدواج تایید نشده است. در نظر خدا، سکس امر بسیار نیکو و عالی می باشد. خداوند به سه دلیل سکس را به وجود آورد: تولید مثل، اتحاد میان زن و شوهر و لذت و شادی.
بسیاری از مردم تصور می کنند خدا مخالف لذت و سرگرمی جنسی است. آنان فکر می کنند که خدا می خواهد تا عواطف جنسی دائما سرکوب شود. در حالی که این استنباط نادرست، به عقده های روانی منجر می شود. البته خدا می توانست روابط جنسی را کسل کننده و اجباری خلق کند. اما او این کار را نکرد، بلکه آن را به تجربه ای جذاب، رمانتیک، نشاط آور و هیجان انگیز تبدیل کرد.
چرا خدا برای روابط جنسی محدودیت گذاشته است؟
دلیل آن محبت خدا نسبت به ما می باشد. این محبت ما را از عواقب و پیامدهای منفی بازمی دارد. بسیاری معتفدند که روابط جنسی قبل از ازدواج، مفید و سالم است، در حالی که تجربه نشان داده، عواقب آن به رنج و درد منجر می شود. ابتلا به بیماری های مقاربتی می تواند یکی از اثرات و نتایج برقرار کردن رابطه جنسی باشد. تصورش را بکنید که چقدر دردآور است، وقتی شخص سال ها بعد پی ببرد که با داشتن روابط جنسی بر بدن خود، آسیبی التیام ناپذیر وارد آورده است. در امثال سلیمان فصل 5 آیات 11- 12 می خوانیم:"عاقبت بیمار شده و از شدت درماندگی بنالید و بگویید که کاش گوش می دادم! کاش که تسلیم هوی و هوس هایم نمی شدم" هم چنین رابطه جنسی به تولد فرزندان نامشروع و سقط جنین منجر می شود. هر کدام از این ها به نوبه خود عاقبتی دردناک دارد.
برای مثال در موقع بارداری، بدن برای حفظ جنین و نیز مراحل زایمان آماده میشود و غدد با ترشح هورمنهای مختلف، بدن را برای این روند جدید آماده میکنند. وقتی روند سقط جنین شروع می شود، بدن برای این دخالت نا بههنگام آمادگی ندارد و در اثر ترشح هورمون ها، ناهنجاری به وجود میآید که منجر به عوارض جسمی و روانی ناشی از سقط جنین میگردد.
تحقیقات نشان داده است، زنانی که تقریبا هم زمان با چند مرد رابطه جنسی دارند، میزان لذت جنسی آنان به مراتب کم تر از زنی است که با شوهر خود رابطه برقرار می کند. به هنگام قرار ملاقات های زن و مرد جهت آشنایی بیشتر، زنا مانع می شود تا صمیمیت عمیق میان آن دو شکل بگیرد و یکدیگر را به درستی بشناسند. دختر و پسری که با یکدیگر رابطه نامشروع برقرار می کنند، اغلب نظرشان در مورد یکدیگر تغییر می کند. پسر پی می برد که دیگر احساس سابق را نسبت به آن دختر ندارد و او در نظرش کم تر جذاب به نظر می آید. دختر هم حس می کند که مورد سوءاستفاده قرار گرفته است. گزارش کتاب مقدس را در مورد امنون جوان به خاطر بیاورید که چگونه در عشق تامار می سوخت. اما بعد از روابط جنسی با تامار، "عشق امنون به نفرت تبدیل شد و شدت نفرتش بیش از عشقی بود که قبلا داشت. او به تامار گفت: از این جا برو بیرون" (دوم سموئیل فصل 13 آیه 15). عشق و شهوت با هم تفاوت دارند. امنون بعد از تجاوز به خواهر ناتنی خود، عشقش به نفرت تبدیل شد. اگرچه ادعا کرده بود که عاشق است، اما در واقع شهوت بر او چیره شده بود. عشق صبور است، اما شهوت ارضای جنسی فوری می طلبد.
تحقیقات کارشناسان ثابت کرده که اکثر زوج هایی که از زندگی زناشویی طولانی برخوردار بوده اند، از نظر روانی و جسمی سالم تر از مجردهایی بوده اند که در طول زندگی شان بارها با زنان یا مردان، روابط کوتاه مدت داشته اند. عدم اعتماد به کیفیت وسایل پیشگیری از حاملگی، ترس و نگرانی ازابتلا به بیماری های مقاربتی، احساس تقصیر و گناه، آسیب های روانی، سوءاستفاده از احساسات و عواطف، هدر شدن وقت و صرف بودجه از مشکلات روابط کوتاه مدت خارج از ازدواج است.
محبت واقعی حسود و خودخواه نیست (اول قرنتیان فصل 13 آیات 4- 5). محبتی که بنا کننده رابطه جاودانی است، نمی تواند بر اساس شهوت کورکورانه باشد.
خداوند فرمود:"زنا نکن" (خروج فصل 20 آیه 14). مقصود او این بود که جامعه به بی بند و باری و فساد اخلاقی سوق داده نشود و در زندگی زناشویی خیانت و عدم اعتماد میان زن و شوهربه وجود نیاید. آسیب های روانی، بچه های طلاق، کودکان بی سرپرست یا فرزندان بدون مادر یا پدر از مضرات خیانت و زنا است. بدین ترتیب، چهره جامعه زشت و افسرده شده و زمینه را برای بزهکاری، اعتیاد وفحشاء آماده می سازد. در نتیجه پلیس، زندان، مراکز بازپروری و صرف بودجه های هنگفت نیز نمی توانند این گونه مشکلات را از سراسر جامعه پاک نمایند. اگر خدا و قوانین الهی وجود نداشت، روابط جنسی بی هدف و ویرانگر بود.
بنابراین، مخالفت خدا با زنا برای حفظ سلامت جسم و روان فرد و اجتناب از سقوط جامعه کاملا قابل درک است. در مسیحیت، قانون صیغه وجود ندارد. مسیحیت مردم را به ازدواج ماندگار و دائمی تشویق و ترغیب می کند تا زن و شوهر در چارچوب ازدواج از مزایای روابط جنسی لذت ببرند.
ازدواج آزمایشی یا شهوت جسم
در دنیای امروز، بسیاری از زوج ها ادعا می کنند که زندگی مشترک پیش از ازدواج، آن ها را یاری می کند تا دریابند تا چه حد با یکدیگر هماهنگی دارند. اما ازدواج آزمایشی حساس ترین جنبه ازدواج، یعنی "تعهد" را محک نمی زند. هیچ ترتیبات دیگری به جز ازدواج نمی تواند برای هر دو طرف تا این حد احساس مصونیت و ایمنی به ارمغان آورد، همبن طور برای فرزندانی که ممکن است از این پیوند به وجود آیند. از دیدگاه خدا، زندگی مشترک با رضایت طرفین و بدون امتیاز ازدواج، زنا محسوب می شود (اول قرنتیان فصل 6 آیه 18، عبرانیان فصل 13 آیه 4).
چرا مسیح به پیروانش فرمان داد تا چشم خود را از حدقه درآورند یا دست خود را قطع کنند؟
استدلال عیسی چنین است: اگر نگاه شهوانی معادل زنا در دل است، زیرا چشم جسمانی، چشم دل را تحریک می کند، پس تنها راه برای حل مشکل کنترل چشم است. ایوب چنین دعا کرد:"با چشمان خود عهد بسته ام، پس چگونه بر دوشیزه ای نظر افکنم؟... اگر قلبم در پی چشمانم رفته..." (ایوب فصل 31 آیات 1، 7 و 9). ایوب که در دوران قبل از شریعت زندگی می کرد، می پذیرد که چشم جسمانی می تواند ذهن او را آلوده سازد و در نتیجه مستحق مجازات الهی می باشد.
در این جا باید به نحوه پوشیدن لباس اشاره کرد. پوشیدن لباس زیبا یک چیز است و پوشیدن لباس به منظور جلب جنس مخالف، چیز دیگر. خانم ها تفاوت این دو را می دانند، ما مردان نیز می دانیم.
به آیات 29 و 30 توجه می کنیم:"اگر چشم راست تو باعث گمراهی تو می شود، آن را بیرون بیاور و دور انداز، زیرا بهتر است که عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا این که با تمام بدن به جهنم افکنده شوی. اگر دست راستت تو را گمراه می سازد، آن را قطع کن و دور انداز، زیرا بهتر است عضوی از بدن خود را از دست بدهی تا این که با تمام بدن به جهنم بیفتی."
اگر مقصود واقعی مسیح، کندن چشم و قطع دست و پا بود، بنابراین او حکمی خشن و تکان دهنده ارائه داده است! آیا مقصود مسیح آن بود که ایمانداران مسیحی برای مقابله با گناه، خود را معلول و ناقص العضو سازند؟ آیا نابینایان در دل خود شهوت ندارند؟
وقتی عیسی گفت دست یا چشم خود را دور افکنید، در واقع دست یا چشم را به طور استعاری به کار می برد. منظور او این نبود که به حذف فیزیکی اعضای بدن اقدام کنیم. مثلا مسیح در جای دیگر تعلیم می دهد که پیروانش باید صلیب خود را بردارند. آیا منظور او آن بود که همه پیروانش شهید خواهند شد؟ برداشتن صلیب برای پیروی از عیسی، یعنی پشت کردن به اعمال گناه آلود، آن هم با چنان قاطعیتی که گویی گناهان را به مرگ سپرده ایم (مرقس فصل 8 آیه 34، رومیان فصل 8 آیه 13، غلاطیان فصل 5 آیه 24، کولسیان فصل 3 آیه 5). در واقع، مسیح مثال می زند و یک فرض را مطرح می کند.
قطع اعضای بدن مانند دست، پا و چشم نمی تواند مانع گناه شود. هدف خدا آن نیست که برای مقابله با گناه، خود را به فرد ناقص و معلول تبدیل سازیم. گناه در فکر و اندیشه انسان حضور دارد و قطع اعضای بدن، مانع از ارتکاب گناه در ذهن نخواهد شد. واقعیت این است که عملکرد دست و پا و چشم، حاصل اندیشه و تفکرات است. اگر اندیشه منفی به تفکر مثبت تبدیل شود، عملکرد اعضای بدن نیز مفید و سودمند خواهد بود. برخی می گویند که قطع دست و پا یا چشم مانع از تکرار جنایت و ناامنی خواهد شد، در حالی که قضاوت و داوری خداوند شامل درون انسان هم می شود که از دیده ها پنهان است. عیب رهبران مذهبی یهود آن بود که به اطاعت ظاهری از احکام قانع بودند، بی آن که اجازه دهند احکام خدا، درون آن ها را تغییر دهد.
وقتی به وسوسه ها جواب منفی می دهیم، به زبان مجازی و استعاری، چشم مان را در می آوریم، یا دست و پای مان را قطع می کنیم. مثلا از خواندن برخی مطالب، شنیدن جوک های کثیف، دیدن فیلم یا رفتن به برخی از مکان ها خودداری می کنیم. بهتر است از برخی از امکانات انحرافی که دنیای سقوط کرده و آغشته به گناه در اختیارمان می گذارد، چشم پوشی کنیم، تا ابدیت را با خدا بگذرانیم، در غیر این صورت در خطر هلاکت ابدی قرار می گیریم. شکی نیست که دیگران ما را تمسخر خواهند کرد، اما این سئوال مطرح می شود: آیا حاضریم به خاطر منافع ابدی، این تمسخر را تحمل کنیم یا نه؟ آیا می خواهیم همرنگ جماعت شویم یا همرنگ عیسی؟ آیا می خواهیم برای این دنیا زندگی کنیم یا برای عالم آینده؟
یکی از شباهت های مسیحیت با ادیان دیگر، اعتقاد به قانون طلایی است. مثلا حکم "زنا نکن" در ادیان دیگر نیز یافت می شود. اگر تنها کاری که عیسی مسیح می کرد این بود که موعظه و قانون طلایی را به ما بدهد، در عمل بیشتر سرخورده می شدیم. عده اندکی این احکام را مراعات می کنند. مشکل ما هرگز این نبود که نمی دانیم چه کار بکنیم. مشکل ما بیشتر این است که قدرت یا توانایی انجام کارهایی را نداریم که می دانیم سودمند، اخلاقی، نیکو، عادلانه، درستکارانه و پر محبت است.
عیسی مسیح نه تنها قانون طلایی را تعلیم داد، بلکه آمد تا قدرت انجام آن را نیز به ما بدهد. این تمایز اصلی میان مسیحیت و سایر ادیان است. مسیح قدرت خود را به ما ارزانی می دارد تا آن گونه که باید زندگی کنیم. او کاری برای ما انجام می دهد که ما برای خود نمی توانیم انجام دهیم.
وقتی به وسوسه ها جواب منفی می دهیم، به زبان مجازی و استعاری، چشم مان را در می آوریم، یا دست و پای مان را قطع می کنیم. مثلا از خواندن برخی مطالب، شنیدن جوک های کثیف، دیدن فیلم یا رفتن به برخی از مکان ها خودداری می کنیم. بهتر است از برخی از امکانات انحرافی که دنیای سقوط کرده و آغشته به گناه در اختیارمان می گذارد، چشم پوشی کنیم، تا ابدیت را با خدا بگذرانیم، در غیر این صورت در خطر هلاکت ابدی قرار می گیریم. شکی نیست که دیگران ما را تمسخر خواهند کرد، اما این سئوال مطرح می شود: آیا حاضریم به خاطر منافع ابدی، این تمسخر را تحمل کنیم یا نه؟ آیا می خواهیم همرنگ جماعت شویم یا همرنگ عیسی؟ آیا می خواهیم برای این دنیا زندگی کنیم یا برای عالم آینده؟
یکی از شباهت های مسیحیت با ادیان دیگر، اعتقاد به قانون طلایی است. مثلا حکم "زنا نکن" در ادیان دیگر نیز یافت می شود. اگر تنها کاری که عیسی مسیح می کرد این بود که موعظه و قانون طلایی را به ما بدهد، در عمل بیشتر سرخورده می شدیم. عده اندکی این احکام را مراعات می کنند. مشکل ما هرگز این نبود که نمی دانیم چه کار بکنیم. مشکل ما بیشتر این است که قدرت یا توانایی انجام کارهایی را نداریم که می دانیم سودمند، اخلاقی، نیکو، عادلانه، درستکارانه و پر محبت است.
عیسی مسیح نه تنها قانون طلایی را تعلیم داد، بلکه آمد تا قدرت انجام آن را نیز به ما بدهد. این تمایز اصلی میان مسیحیت و سایر ادیان است. مسیح قدرت خود را به ما ارزانی می دارد تا آن گونه که باید زندگی کنیم. او کاری برای ما انجام می دهد که ما برای خود نمی توانیم انجام دهیم.