آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :((تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همه قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر, پسر وروح القدس تعمید دهید.))
۱۳۹۲ شهریور ۱, جمعه
چگونه بدانم که مسیحیت بهترین دین است؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
آنچه مسلم است الهیات ادیان با یکدیگر متفاوت و متضاد می باشند. یک مسلمان هرگز به درگاه اهورامزدا دعا نمی کند و پیرو دین زرتشت اصول اعتقادات آئین هندو را نمی پذیرد. این در حالی است که همه ادیان و مکاتب، ادعا می کنند که بهترین گزینه هستند. پس چگونه می توان بهترین دین را انتخاب کرد؟
در ابتدا باید بدانیم نوع اعتقادات را شخص باید انتخاب کند. فرض کنید اگر فردی به جای تولد در خانواده زرتشتی، در خانواده بودایی متولد می گردید، بدون تردید او برای آئین بودا، تعصب و غیرت نشان می داد. دیدگاه او این بود که آئین بودا کامل ترین و بهترین راه و روش در جهان است. بنابراین، اگر چنین اظهار نظر کنیم که از آن جا که اجداد و والدین من این آئین و روش را داشتند، من هم باید پیرو آن باشم، این انتخابی بر مبنای گزینش نسل های قبل است و انتخابی فکورانه نیست.
اما در مورد مسیحیت چه باید گفت؟ در ابتدا باید خاطر نشان کرد که مسیحیت، مذهب نیست. به یاد بیاورید که آدم و حوا، دین نداشتند. ارتباط آن ها با خداوند کاملا مستقیم بود. آن ها با خالق خود دوست و صمیمی بودند. مسیح نیامد تا دین جدیدی را معرفی کند. او به جهان آمد تا انسان ها همان رابطه ایده ال والدین اولیه خود را با خدا داشته باشند.
ادیان دیگربه اصول اعتقادات و انجام مراسم مذهبی محدود هستند. در حالی که مسیحیت، "تجربه روحانی" را ارائه می دهد. تجربیاتی مانند آزادی از قلمرو گناه، تغییر و تحول عمیق در شخصیت و دریافت کمک الهی برای انجام دستورات خداوند. مثلا یک دزد، فاحشه، یا فرد غیر قابل تحمل به اشخاص مفید و مثبت تبدیل می شوند. وقتی درباره این "تجربه روحانی" با ادیان دیگر سخن می گوییم، آن را باور نمی کنند. دلیل اصلی آن، نبود تجربه مذکور در آن ادیان است. در ادیان دیگر شخص با تلاش و توانایی خود باید بکوشد تا رضایت خدا را جلب کند، در حالی که در مسیحیت، خداوند عامل اصلی نجات از گناه است. اوست که شخصیت منفی را به مثبت تبدیل می کند و توانایی انجام دستورات الهی را به شخص نجات یافته، عطا می فرماید. مثلا انتقام گرفتن بسیار آسان است، اما بخشیدن دشمنان نیاز به کمک خداوند دارد. قدرت مافوق طبیعی خداوند این امکان را به ایماندار می دهد تا دشمن خود را ببخشد و به او محبت کند.
وجود تجربیات روحانی، صحت کلام خدا را تایید می کند و در نتیجه، ایماندار مسیحی هرگز به ورطه شک و تردید نمی لغزد که آیا خدا وجود دارد؟ آیا کتاب مقدس حقیقت را بیان می کند؟ او با خدا دوست و صمیمی است و معجزات الهی را در زندگی اش مشاهده کرده است. او هم چنین ایمان دارد که مسیح، خداوند است. او هرگاه به نام عیسی مسیح خداوند دعا می کند، پاسخ خود را دریافت می کند و شاهد تغییر و تحول عمیق روحانی در زندگی اش می شود. اگر عیسی خداوند نبود، هرگز اتفاقی رخ نمی داد. بنابراین، تفاوت ایماندار مسیحی با پیروان مذاهب دیگر در داشتن تجربیات غنی روحانی است.
دلیل دیگر، اطمینان از نجات و زیستن با خدا در ابدیت است. خداوند نام آن شخص نجات یافته را در دفتر حیات ثبت نموده و او عضو خانواده الهی است. در حالی که اگر از پیروان ادیان دیگر بپرسید که مطمئن هستید که بعد از مرگ نزد خدا می روید؟ با شک و تردید پاسخ می دهند و معمولا جواب آن ها این است:"اگر مورد لطف و عنایت خدا قرار بگیرم، شاید من را بپذیرد". اما ایماندار مسیحی، اعتقاد راسخ دارد که وقتی این جهان را ترک کند، مسیح را مقابل خود می بیند.
آنچه مسلم است الهیات ادیان با یکدیگر متفاوت و متضاد می باشند. یک مسلمان هرگز به درگاه اهورامزدا دعا نمی کند و پیرو دین زرتشت اصول اعتقادات آئین هندو را نمی پذیرد. این در حالی است که همه ادیان و مکاتب، ادعا می کنند که بهترین گزینه هستند. پس چگونه می توان بهترین دین را انتخاب کرد؟
در ابتدا باید بدانیم نوع اعتقادات را شخص باید انتخاب کند. فرض کنید اگر فردی به جای تولد در خانواده زرتشتی، در خانواده بودایی متولد می گردید، بدون تردید او برای آئین بودا، تعصب و غیرت نشان می داد. دیدگاه او این بود که آئین بودا کامل ترین و بهترین راه و روش در جهان است. بنابراین، اگر چنین اظهار نظر کنیم که از آن جا که اجداد و والدین من این آئین و روش را داشتند، من هم باید پیرو آن باشم، این انتخابی بر مبنای گزینش نسل های قبل است و انتخابی فکورانه نیست.
اما در مورد مسیحیت چه باید گفت؟ در ابتدا باید خاطر نشان کرد که مسیحیت، مذهب نیست. به یاد بیاورید که آدم و حوا، دین نداشتند. ارتباط آن ها با خداوند کاملا مستقیم بود. آن ها با خالق خود دوست و صمیمی بودند. مسیح نیامد تا دین جدیدی را معرفی کند. او به جهان آمد تا انسان ها همان رابطه ایده ال والدین اولیه خود را با خدا داشته باشند.
ادیان دیگربه اصول اعتقادات و انجام مراسم مذهبی محدود هستند. در حالی که مسیحیت، "تجربه روحانی" را ارائه می دهد. تجربیاتی مانند آزادی از قلمرو گناه، تغییر و تحول عمیق در شخصیت و دریافت کمک الهی برای انجام دستورات خداوند. مثلا یک دزد، فاحشه، یا فرد غیر قابل تحمل به اشخاص مفید و مثبت تبدیل می شوند. وقتی درباره این "تجربه روحانی" با ادیان دیگر سخن می گوییم، آن را باور نمی کنند. دلیل اصلی آن، نبود تجربه مذکور در آن ادیان است. در ادیان دیگر شخص با تلاش و توانایی خود باید بکوشد تا رضایت خدا را جلب کند، در حالی که در مسیحیت، خداوند عامل اصلی نجات از گناه است. اوست که شخصیت منفی را به مثبت تبدیل می کند و توانایی انجام دستورات الهی را به شخص نجات یافته، عطا می فرماید. مثلا انتقام گرفتن بسیار آسان است، اما بخشیدن دشمنان نیاز به کمک خداوند دارد. قدرت مافوق طبیعی خداوند این امکان را به ایماندار می دهد تا دشمن خود را ببخشد و به او محبت کند.
وجود تجربیات روحانی، صحت کلام خدا را تایید می کند و در نتیجه، ایماندار مسیحی هرگز به ورطه شک و تردید نمی لغزد که آیا خدا وجود دارد؟ آیا کتاب مقدس حقیقت را بیان می کند؟ او با خدا دوست و صمیمی است و معجزات الهی را در زندگی اش مشاهده کرده است. او هم چنین ایمان دارد که مسیح، خداوند است. او هرگاه به نام عیسی مسیح خداوند دعا می کند، پاسخ خود را دریافت می کند و شاهد تغییر و تحول عمیق روحانی در زندگی اش می شود. اگر عیسی خداوند نبود، هرگز اتفاقی رخ نمی داد. بنابراین، تفاوت ایماندار مسیحی با پیروان مذاهب دیگر در داشتن تجربیات غنی روحانی است.
دلیل دیگر، اطمینان از نجات و زیستن با خدا در ابدیت است. خداوند نام آن شخص نجات یافته را در دفتر حیات ثبت نموده و او عضو خانواده الهی است. در حالی که اگر از پیروان ادیان دیگر بپرسید که مطمئن هستید که بعد از مرگ نزد خدا می روید؟ با شک و تردید پاسخ می دهند و معمولا جواب آن ها این است:"اگر مورد لطف و عنایت خدا قرار بگیرم، شاید من را بپذیرد". اما ایماندار مسیحی، اعتقاد راسخ دارد که وقتی این جهان را ترک کند، مسیح را مقابل خود می بیند.
مطالعه کتاب مقدس
آیا روایت های متی و مرقس با روایت لوقا مبنی بر توبه یکی از دزدان بر صلیب، متضاد است؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
طبق روایت اناجیل متی، مرقس و لوقا، دو دزد را در دو طرف صلیب مسیح، مصلوب کردند. متی و مرقس گزارش داده اند که دو دزد به مسیح دشنام می دادند، در حالی که لوقا به توبه یکی از دزدها اشاره می کند. آیا روایات اناجیل متناقض نیست؟
برای بررسی این سئوال، به نکات زیر توجه کنید:
یک. عیسی انجیلی ننوشت. انجیل ها را دیگران نوشتند. این واقعیت که انجیل ها را عیسی ننوشت، حائز کمال اهمیت است. اگر او چیزی نوشته بود، به احتمال زیاد اثری به وجود می آمد که کم تر شبیه به انجیل ها و بیشتر شبیه کتاب های نبوتی عهد عتیق بود. بنابراین، انجیل ها کتاب هایی نیستند که به دست عیسی نوشته شده باشند، بلکه درباره او نوشته شده اند که در عین حال، شامل مجموعه گسترده ای از تعالیم او نیز می گردند.
دو. مخالفین کتاب مقدس این ادعا را مطرح کرده اند که متن چهار انجیل دارای تناقضات فراوان است. در پاسخ باید گفت که منظور ایشان از تناقض چیست؟ آیا یک انجیل می گوید مسیح مصلوب شد و انجیل دیگر انکار و تکذیب می کند. آیا یک انجیل می گوید که مسیح از بعد از مرگ زنده شد و انجیل دیگر این نکته را رد می کند. آیا یک انجیل می گوید مسیح در اورشلیم مصلوب شد و انجیل دیگر شهر دیگری را برای مصلوب شدن مسیح معرفی می کند؟ آیا در یک انجیل می خوانیم که مسیح فرمان محبت را صادر می کند اما در انجیل دیگر دستور می دهد با شورش و جنگ مسلحانه، قلمرو مسیحیت را گسترش دهید؟
در واقع خود منتقدان هم به سئوالات مذکور، پاسخ منفی می دهند. حتی منتقدین با این دلیل که تناقض در تعالیم، جغرافیا و زمان وقایع و نوع واقعه وجود ندارد، کاملا موافق هستند. تنها اشاره آن ها به برخی از روایت هایی است که مثلا در یک انجیل ذکر شده که دو نفر هم زمان شفا یافتند، در حالی که در انجیل دیگر می خوانیم در آن واقعه یک نفر شفا یافت. باید در نظر داشت که اناجیل در همان روز واقعه نوشته نشدند، بلکه بیست یا سی سال بعد از صعود مسیح نگارش اناجیل انجام شد. بنابراین، حافظه یک نویسنده دو نفر را به خاطر داشته و نویسنده دیگر فقط یک نفر را به یاد می آورده است. اما در همان واقعه، تضاد جغرافیایی و تعلیمی وجود ندارد. آنچه مسلم است مخالفان کتاب مقدس با طرح چنین سئوالاتی، در واقع چشمان خود را بر حقیقت نجاتبخش پیام خدا می بندند.
سه. خدا به جای کنار گذاشتن شخصیت نویسندگان کتاب مقدس، به آن ها تعلیم می داد، آن ها را از تجربیات روحانی عبور می داد تا ایمان آن ها را بنا کند. خدا به آن ها بصیرت و شناخت مافوق طبیعی عطا می کرد. به عبارت دیگر، خدا از آن ها به عنوان ماشین صرف استفاده نمی کرد. سهم و نقش آن ها تنها انتقال کلامی که خدا در ذهن آن ها می گذاشت و یا به آن ها می گفت، نبود. البته در اغلب مواقع آن ها کلمات را واقعا آن طور که از خدا می شنیدند، ثبت می کردند. اما در ضمن این موضوع روشن است که خدا از گنجینه لغات، سبک و تجربیات خود نویسندگان در انتقال و بیان واقعیات مورد استفاده قرار می داد. تناقض در تعلیم، مکان وقوع و تعلیم وجود ندارد. یک نویسنده صرفا به گزارش اتفاق بسنده کرده و دیگری جزئیات را افزوده. اگر جزئیات بر خلاف آن واقعه، تعلیم و مکان جغرافیایی بود، آن را تناقض می نامیدیم. مثلا اگر می خواندیم که "مسیح از قایق پیاده شد و قدم به ساحل اورشلیم گذاشت، جایی که محل تولد او بود" فورا درمی یافتیم که اشتباهات جغرافیایی در متن وجود دارد. بدون تردید، شاگردان مسیح و یهودیان نیز در همان قرن اول میلادی از این آیه انتقاد می کردند و انجیل مشکوک و جعلی معرفی می گردید. مرقس به تولد مسیح اشاره نکرده، در حالی که متی تولد مسیح تشریح کرده است. لوقا جزئیات بیشتری را در مورد تولد مسیح ارائه داده. اگر چهار انجیل وقایع و تعالیم مربوط به زندگی مسیح دقیقا تکرار و کپی می کردند، چه نیازی به سه انجیل دیگر بود؟
چهار. متی، مرقس و لوقا در محل اعدام مسیح حضور نداشتند، بلکه گزارش ها را از طریق یوحنا، مریم (مادر عیسی) و احتمالا جمعی از زنانی که از پیروان مسیح بودند و در تپه جلجتا شاهد عینی بوده اند، به دست آورده اند. این شاهدان بیست یا سی سال بعد از مصلوب شدن مسیح، آنچه را به یاد می آوردند به لوقا و متی گفته اند. مرقس با کمک پطرس و احتمالا برخی از شاهدان عینی، انجیل را نوشت. پطرس هم آنچه را به یاد داشت به مرقس منتقل کرد.
پنج.اگر دروغ یا تحریف واقعیت توسط یکی از اناجیل ارائه می شد، بدون تردید شاهدان عینی که تا آن زمان هم چنان در قید حیات بوده اند، به شدت اعتراض می کردند و مطالعه آن انجیل ممنوع می گردید. همه شاگردان مسیح با شکنجه روبرو شدند و همگی جز یوحنای رسول، در راه تعالیم و اعتقادات خود به شهادت رسیدند. افراد به خاطر آنچه می دانند درست است جان فدا می کنند، حتی اگر آن عملا نادرست باشد، اما نه در راه چیزی که خودشان هم می دانند دروغ است.
شش. نکته دیگر این که اگر کتاب مقدس (عهد جدید و عهد عتیق) کلام خداست، بنابراین خداوند برای آن غیرت دارد و از آن دفاع می کند. خداوند، ضعیف، ناتوان، محدود و کوچک نیست که نتواند از کتابش حمایت کند. باید این سئوال را مطرح کرد که آیا خدا اجازه می دهد کتابش توسط انسان تحریف شود؟ نظریه تحریف، غیرت و قدرت مطلق خدا را زیر سئوال می برد و خداوند را در حمایت از کتابش ضعیف و ناتوان معرفی می کند. بعضی می گویند که وقتی خدا پیامبر جدیدی می فرستاده، کتاب های مقدس قبل از او منسوخ و باطل می شده اند و خدا دیگر توجهی به آن کتاب ها نداشته و اجازه داده که تحریف شوند. در پاسخ باید گفت که تاریخ نشان داده، هر پیامبر جدیدی که ظهور کرده، بدون استثنا رسالت خود را بر پایه کتاب های آسمانی قبلی استوار کرده است. یعنی نه فقط به آن ها استناد و اشاره کرده، بلکه آن ها را مورد تایید قرار داده و رسالت خود را دنباله رسالت آن انبیا دانسته است. پس اگر پس از ظهور یک پیامبر جدید، قرار باشد کتاب های قبلی تحریف و باطل شوند، چه کسی می تواند ادعای این پیامبر جدید را به محک آزمایش بزند و آن را با کتاب های قبلی مقایسه کند؟ اگر هر کتاب دینی با ظهور پیامبری جدید از میان رفته باشد، در مقابل وجود ده ها هزار نسخه خطی قدیمی از عهد عتیق و عهد جدید، چه باید گفت؟ نسخه هایی که ثابت می کنند این کتاب ها تحریف نشده اند. این نسخه ها ثابت کرده اند که خداوند از کلامش حمایت کرده است.
هفت. هر چهار انجیل تایید می کنند که دو نفر با مسیح مصلوب شده اند. اناجیل تاکید می کنند که آن دو نفر دزد بوده اند. طبق روایات اناجیل، آن دو به همراه مسیح در تپه جلجتا مصلوب گردیدند. بنابراین، از نقطه نظر جغرافیایی و زمان وقوع واقعه اعدام، تضادی مشاهده نمی شود.
هشت. طبق روایت های متی و مرقس، دو دزد به مسیح دشنام می دادند. علت نارضایتی آن دو چه بود؟ مخالفان مسیح به او می خندیدند و مسخره کنان می گفتند:"برای دیگران معجزات زیادی انجام داد، اگر واقعا مسیح و برگزیده خداست، خود را نجات دهد".
دو دزد نیز درباره معجزات مسیح آگاهی داشتند. آن ها انتظار داشتند تا مسیح توسط معجزه آن ها را از این وضعیت نجات دهد. اما بر خلاف تصورشان، مسیح هیچ کاری انجام نداد. بنابراین، به شدت سرخورده، نومید و عصبانی شدند و با مخالفان هم صدا شده، به مسیح دشنام دادند.
نه. لوقا گفتگوی کوتاه میان دو دزد و مسیح را به نقل از شاهدان عینی گزارش کرده است. این نقل قول بعد از بخشیدن دشمنان توسط مسیح انجام گرفته است. واکنش منطقی و صحیح مسیح در قبال دشمنان و زجر و شکنجه صلیب، یکی از دزدها را بعد از ساعت ها به خود آورد. به عبارت دیگر، آن دزد می توانست به دشنام دادن مسیح و سربازان و مقامات دینی و سیاسی ادامه دهد و یا واکنشی مشابه مسیح داشته باشد. او گزینه دوم را انتخاب کرد. عیسی حتی در رنج و درد نیز به این جنایتکار که تصمیم داشت به او ایمان بیاورد، ترحم نشان داد. نکته جالب این که نه فقط آن دزد، بلکه افسر رومی که مامور اجرای حکم بود، اعتراف کرد که مسیح حقیقتا بی گناه بود (لوقا فصل بیست و سوم آیه چهل و هفتم). بعدها پولس نیز که از دشمنان مسیح و مسیحیت بود، بعد از ملاقات با مسیح، متحول شد. ما نیز زمانی در جرگه مخالفان، ناباوران و شکاکان بودیم، پس از روبرو شدن با مسیح، دگرگون شدیم.
ده. روایت های اناجیل نه فقط متضاد نیستند، بلکه یکدیگر را تکمیل می کنند. مخالفان این سئوال را از خود بپرسند:"چرا بعد از هر حادثه ای، پلیس از شاهدان عینی سئوالاتی را می پرسد؟" پلیس با جمع آوری اطلاعات از شاهدان، جزئیات را تکمیل می کند تا بتواند علت وقوع حادثه را جویا شود. اگر یک شاهد صادقانه اطلاعات کم تر و شاهد دیگر نیز با صداقت، اطلاعات بیشتر در اختیار پلیس قرار داد، آیا داده های دو شاهد را باید تناقض نامید؟
طبق روایت اناجیل متی، مرقس و لوقا، دو دزد را در دو طرف صلیب مسیح، مصلوب کردند. متی و مرقس گزارش داده اند که دو دزد به مسیح دشنام می دادند، در حالی که لوقا به توبه یکی از دزدها اشاره می کند. آیا روایات اناجیل متناقض نیست؟
برای بررسی این سئوال، به نکات زیر توجه کنید:
یک. عیسی انجیلی ننوشت. انجیل ها را دیگران نوشتند. این واقعیت که انجیل ها را عیسی ننوشت، حائز کمال اهمیت است. اگر او چیزی نوشته بود، به احتمال زیاد اثری به وجود می آمد که کم تر شبیه به انجیل ها و بیشتر شبیه کتاب های نبوتی عهد عتیق بود. بنابراین، انجیل ها کتاب هایی نیستند که به دست عیسی نوشته شده باشند، بلکه درباره او نوشته شده اند که در عین حال، شامل مجموعه گسترده ای از تعالیم او نیز می گردند.
دو. مخالفین کتاب مقدس این ادعا را مطرح کرده اند که متن چهار انجیل دارای تناقضات فراوان است. در پاسخ باید گفت که منظور ایشان از تناقض چیست؟ آیا یک انجیل می گوید مسیح مصلوب شد و انجیل دیگر انکار و تکذیب می کند. آیا یک انجیل می گوید که مسیح از بعد از مرگ زنده شد و انجیل دیگر این نکته را رد می کند. آیا یک انجیل می گوید مسیح در اورشلیم مصلوب شد و انجیل دیگر شهر دیگری را برای مصلوب شدن مسیح معرفی می کند؟ آیا در یک انجیل می خوانیم که مسیح فرمان محبت را صادر می کند اما در انجیل دیگر دستور می دهد با شورش و جنگ مسلحانه، قلمرو مسیحیت را گسترش دهید؟
در واقع خود منتقدان هم به سئوالات مذکور، پاسخ منفی می دهند. حتی منتقدین با این دلیل که تناقض در تعالیم، جغرافیا و زمان وقایع و نوع واقعه وجود ندارد، کاملا موافق هستند. تنها اشاره آن ها به برخی از روایت هایی است که مثلا در یک انجیل ذکر شده که دو نفر هم زمان شفا یافتند، در حالی که در انجیل دیگر می خوانیم در آن واقعه یک نفر شفا یافت. باید در نظر داشت که اناجیل در همان روز واقعه نوشته نشدند، بلکه بیست یا سی سال بعد از صعود مسیح نگارش اناجیل انجام شد. بنابراین، حافظه یک نویسنده دو نفر را به خاطر داشته و نویسنده دیگر فقط یک نفر را به یاد می آورده است. اما در همان واقعه، تضاد جغرافیایی و تعلیمی وجود ندارد. آنچه مسلم است مخالفان کتاب مقدس با طرح چنین سئوالاتی، در واقع چشمان خود را بر حقیقت نجاتبخش پیام خدا می بندند.
سه. خدا به جای کنار گذاشتن شخصیت نویسندگان کتاب مقدس، به آن ها تعلیم می داد، آن ها را از تجربیات روحانی عبور می داد تا ایمان آن ها را بنا کند. خدا به آن ها بصیرت و شناخت مافوق طبیعی عطا می کرد. به عبارت دیگر، خدا از آن ها به عنوان ماشین صرف استفاده نمی کرد. سهم و نقش آن ها تنها انتقال کلامی که خدا در ذهن آن ها می گذاشت و یا به آن ها می گفت، نبود. البته در اغلب مواقع آن ها کلمات را واقعا آن طور که از خدا می شنیدند، ثبت می کردند. اما در ضمن این موضوع روشن است که خدا از گنجینه لغات، سبک و تجربیات خود نویسندگان در انتقال و بیان واقعیات مورد استفاده قرار می داد. تناقض در تعلیم، مکان وقوع و تعلیم وجود ندارد. یک نویسنده صرفا به گزارش اتفاق بسنده کرده و دیگری جزئیات را افزوده. اگر جزئیات بر خلاف آن واقعه، تعلیم و مکان جغرافیایی بود، آن را تناقض می نامیدیم. مثلا اگر می خواندیم که "مسیح از قایق پیاده شد و قدم به ساحل اورشلیم گذاشت، جایی که محل تولد او بود" فورا درمی یافتیم که اشتباهات جغرافیایی در متن وجود دارد. بدون تردید، شاگردان مسیح و یهودیان نیز در همان قرن اول میلادی از این آیه انتقاد می کردند و انجیل مشکوک و جعلی معرفی می گردید. مرقس به تولد مسیح اشاره نکرده، در حالی که متی تولد مسیح تشریح کرده است. لوقا جزئیات بیشتری را در مورد تولد مسیح ارائه داده. اگر چهار انجیل وقایع و تعالیم مربوط به زندگی مسیح دقیقا تکرار و کپی می کردند، چه نیازی به سه انجیل دیگر بود؟
چهار. متی، مرقس و لوقا در محل اعدام مسیح حضور نداشتند، بلکه گزارش ها را از طریق یوحنا، مریم (مادر عیسی) و احتمالا جمعی از زنانی که از پیروان مسیح بودند و در تپه جلجتا شاهد عینی بوده اند، به دست آورده اند. این شاهدان بیست یا سی سال بعد از مصلوب شدن مسیح، آنچه را به یاد می آوردند به لوقا و متی گفته اند. مرقس با کمک پطرس و احتمالا برخی از شاهدان عینی، انجیل را نوشت. پطرس هم آنچه را به یاد داشت به مرقس منتقل کرد.
پنج.اگر دروغ یا تحریف واقعیت توسط یکی از اناجیل ارائه می شد، بدون تردید شاهدان عینی که تا آن زمان هم چنان در قید حیات بوده اند، به شدت اعتراض می کردند و مطالعه آن انجیل ممنوع می گردید. همه شاگردان مسیح با شکنجه روبرو شدند و همگی جز یوحنای رسول، در راه تعالیم و اعتقادات خود به شهادت رسیدند. افراد به خاطر آنچه می دانند درست است جان فدا می کنند، حتی اگر آن عملا نادرست باشد، اما نه در راه چیزی که خودشان هم می دانند دروغ است.
شش. نکته دیگر این که اگر کتاب مقدس (عهد جدید و عهد عتیق) کلام خداست، بنابراین خداوند برای آن غیرت دارد و از آن دفاع می کند. خداوند، ضعیف، ناتوان، محدود و کوچک نیست که نتواند از کتابش حمایت کند. باید این سئوال را مطرح کرد که آیا خدا اجازه می دهد کتابش توسط انسان تحریف شود؟ نظریه تحریف، غیرت و قدرت مطلق خدا را زیر سئوال می برد و خداوند را در حمایت از کتابش ضعیف و ناتوان معرفی می کند. بعضی می گویند که وقتی خدا پیامبر جدیدی می فرستاده، کتاب های مقدس قبل از او منسوخ و باطل می شده اند و خدا دیگر توجهی به آن کتاب ها نداشته و اجازه داده که تحریف شوند. در پاسخ باید گفت که تاریخ نشان داده، هر پیامبر جدیدی که ظهور کرده، بدون استثنا رسالت خود را بر پایه کتاب های آسمانی قبلی استوار کرده است. یعنی نه فقط به آن ها استناد و اشاره کرده، بلکه آن ها را مورد تایید قرار داده و رسالت خود را دنباله رسالت آن انبیا دانسته است. پس اگر پس از ظهور یک پیامبر جدید، قرار باشد کتاب های قبلی تحریف و باطل شوند، چه کسی می تواند ادعای این پیامبر جدید را به محک آزمایش بزند و آن را با کتاب های قبلی مقایسه کند؟ اگر هر کتاب دینی با ظهور پیامبری جدید از میان رفته باشد، در مقابل وجود ده ها هزار نسخه خطی قدیمی از عهد عتیق و عهد جدید، چه باید گفت؟ نسخه هایی که ثابت می کنند این کتاب ها تحریف نشده اند. این نسخه ها ثابت کرده اند که خداوند از کلامش حمایت کرده است.
هفت. هر چهار انجیل تایید می کنند که دو نفر با مسیح مصلوب شده اند. اناجیل تاکید می کنند که آن دو نفر دزد بوده اند. طبق روایات اناجیل، آن دو به همراه مسیح در تپه جلجتا مصلوب گردیدند. بنابراین، از نقطه نظر جغرافیایی و زمان وقوع واقعه اعدام، تضادی مشاهده نمی شود.
هشت. طبق روایت های متی و مرقس، دو دزد به مسیح دشنام می دادند. علت نارضایتی آن دو چه بود؟ مخالفان مسیح به او می خندیدند و مسخره کنان می گفتند:"برای دیگران معجزات زیادی انجام داد، اگر واقعا مسیح و برگزیده خداست، خود را نجات دهد".
دو دزد نیز درباره معجزات مسیح آگاهی داشتند. آن ها انتظار داشتند تا مسیح توسط معجزه آن ها را از این وضعیت نجات دهد. اما بر خلاف تصورشان، مسیح هیچ کاری انجام نداد. بنابراین، به شدت سرخورده، نومید و عصبانی شدند و با مخالفان هم صدا شده، به مسیح دشنام دادند.
نه. لوقا گفتگوی کوتاه میان دو دزد و مسیح را به نقل از شاهدان عینی گزارش کرده است. این نقل قول بعد از بخشیدن دشمنان توسط مسیح انجام گرفته است. واکنش منطقی و صحیح مسیح در قبال دشمنان و زجر و شکنجه صلیب، یکی از دزدها را بعد از ساعت ها به خود آورد. به عبارت دیگر، آن دزد می توانست به دشنام دادن مسیح و سربازان و مقامات دینی و سیاسی ادامه دهد و یا واکنشی مشابه مسیح داشته باشد. او گزینه دوم را انتخاب کرد. عیسی حتی در رنج و درد نیز به این جنایتکار که تصمیم داشت به او ایمان بیاورد، ترحم نشان داد. نکته جالب این که نه فقط آن دزد، بلکه افسر رومی که مامور اجرای حکم بود، اعتراف کرد که مسیح حقیقتا بی گناه بود (لوقا فصل بیست و سوم آیه چهل و هفتم). بعدها پولس نیز که از دشمنان مسیح و مسیحیت بود، بعد از ملاقات با مسیح، متحول شد. ما نیز زمانی در جرگه مخالفان، ناباوران و شکاکان بودیم، پس از روبرو شدن با مسیح، دگرگون شدیم.
ده. روایت های اناجیل نه فقط متضاد نیستند، بلکه یکدیگر را تکمیل می کنند. مخالفان این سئوال را از خود بپرسند:"چرا بعد از هر حادثه ای، پلیس از شاهدان عینی سئوالاتی را می پرسد؟" پلیس با جمع آوری اطلاعات از شاهدان، جزئیات را تکمیل می کند تا بتواند علت وقوع حادثه را جویا شود. اگر یک شاهد صادقانه اطلاعات کم تر و شاهد دیگر نیز با صداقت، اطلاعات بیشتر در اختیار پلیس قرار داد، آیا داده های دو شاهد را باید تناقض نامید؟
مطالعه کتاب مقدس
ادعای مخالفان: خدا مهربان نیست!
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
منتقدان به خداوند اتهاماتی وارد می کنند و می گویند که انسان را ضعیف آفریده، به طوری که قادر نیست احکام الهی را انجام دهد، در نتیجه انسان ضعیف را روانه جهنم می کند. خداوند هرگز با انسان حرف نمی زند. او در سکوت مطلق فقط شاهد بی عدالتی و مشکلات در زندگی انسان ها است، اما هیچ اقدام مثبتی انجام نمی دهد. منتقدان ادعا می کنند که خدا در سکوت تماشا می کند که انسان بهای سنگینی را بابت عدم رعایت قوانین تحمل می کند. منتقدان می پرسند:"چرا به عنوان یک مادر یا پدر زمینی، من هر کاری از دستم برمی آید برای بچه ام انجام می دهم تا او را از آسیب و گزند حفظ کنم، اما خدا حاضر نیست با قدرت نامحدود خودش کار مثبتی برای انسان انجام دهد! مخالفان خداوند این سئوال را مطرح می کنند که چرا راه نیکو را تنگ آفریده تا هر انسانی نتواند به بهشت برود؟ چرا خداوند راه وسیع و پهنی هم برای اکثر مردم طراحی کرده که به جهنم منتهی می شود؟ چرا خدای نیکو که در کتاب مقدس می گوید:"محبت کن"، در روز داروی مردم را روانه جهنم می کند؟
پاسخ مسیحیت به اظهارات منتقدان چنین است:
یک. اگر خدا نیکو نبود، جهان را چگونه می آفرید؟ بدون تردید، سیاره ما شبیه کره زمین نبود. شاید در بهترین شکل، به سطح ماه شباهت داشت. از مناظر زیبا، آسمان آبی، میوه ها و غذاهای خوشمزه خبری نبود. انسان با اراده آزاد خلق نمی شد. چهره و بدن انسان متفاوت بود. انسان خلاق و مخترع نبود و در نتیجه علم پیشرفت نمی کرد.
دو. اگر خدا بی رحم و سنگدل بود، چگونه انسان می توانست محبت داشته باشد؟ وقتی خالق ستمگر و ظالم است، آیا انسان هایی را خلق می کرد که علاوه بر اراده آزاد، دارای عشق و محبت و حس تشخیص نیک و بد باشند؟ مثلا بدانند که خدا نیکو نیست، اما انسان ها سرشار از عشق و محبت هستند!
سه. خدا به روش های مختلف با انسان سخن می گوید: کتاب مقدس، موعظه کشیش ها، تعالیم معلم های کتاب مقدس، کتاب های تفسیر، شهادت های زندگی ایمانداران مسیحی (چگونه خداوند آنان را از وضعیت منفی به مثبت تغییر داد)، هم چنین از طریق وجدان، قوانین قضایی و رانندگی و قوانین مربوط به محل کار، هشدارهای افرادهای باتجربه یا اتفاقات ناگواری که در اثر بی مبالاتی و اشتباهات دیگران رخ داده، روش های هشدار و گفتگوی خدا با انسان است. اگر منتقدان نسبت به برخی از روش ها بی اعتنا و بی اعتماد بوده اند، آیا خدا مقصر است؟
چهار. همه منتقدان خداوند در زندگی خود اتفاقاتی را به یاد می آورند که آنان را از مرگ حتمی یا دردسر و مخمصه رهانیده است. این گونه اتفاقات را "شانس" می نامند. اما در واقع محبت خداوند باعث نجات و رهایی آن ها بوده است.
پنج. وقتی خدا به روش های گوناگون با انسان صحبت می کند و انسان به دلایلی نمی خواهد اطاعت کند، خدا اجازه می دهد تا انسان به راه خودش برود. آیا منتقدان تجربه خودشان را فراموش کرده اند که وقتی اندرزها و نصیحت های مستمر آنان با بی توجهی روبرو شده، گفته اند بگذار سرش به سنگ بخورد. چقدر بگویم! گوش نمی ده! خداوند هم دقیقا همین برخورد را می کند. شاید سال ها تحمل و صبر خدا نادیده گرفته شده است. با این توصیف، او شخص نافرمان را رها نمی کند و توسط مشکلات و موانع سبب تغییر عقیده او می شود. البته گاهی شخص نمی خواهد بازگشت کند و در نتیجه زندگی فعلی و ابدیت خود را به خطر می اندازد.
شش. مطابق نگرش کتاب مقدس و تجربه ایمانداران مسیحی، خدا انسان را از قلمرو گناه می رهاند (اگر انسان بخواهد). خداوند در درون انسان تحول عمیق روحانی ایجاد می کند، به طوری که شخص منفی به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود. هم چنین خداوند قدرت مافوق طبیعی به ایماندار مسیحی عطا می کند تا دستورات الهی را اجرا کند. به عبارت دیگر، ضعف انسان باید به قدرت خدا متکی باشد. در مسیحیت، شخص با تلاش و کوشش انسانی قادر نیست خود را از منجلاب گناه رهایی دهد و نجات ابدی را به دست آورد. این خداوند است که انسان را نجات می دهد.
هفت. مشکلات و گرفتاری های سیاره ما، به علت نافرمانی انسان از خدا و سوءاستفاده از اراده آزاد است. اگر خدا می گوید:"دزدی نکن"، به این علت است که نمی خواهد جامعه دچار هرج و مرج شود. اگر فرمان می دهد که "قتل نکن"، زیرا می داند جامعه ناامن می شود. اگر دستور می دهد:"زنا نکن"، چون می خواهد میان زن و شوهر خیانت صورت نگیرد. آسیب های روانی ناشی از خیانت همسر، فرزندان طلاق، حاملگی خارج از چارچوب ازدواج، فرزندان با پدر یا مادر نامعلوم... تاثیرات و پیامدهای بسیار منفی در جامعه به وجود خواهند آورد.
هشت. اگر خدا هر لحظه بخواهد جلوی کارهای منفی مردم را بگیرید، بسیاری اعتراض خواهند کرد که چرا خدا در زندگی انسان مداخله می کند و نمی گذارد تا شخص عواقب منفی رفتارش را مشاهده کرد و درسی فرا گیرد.
نه. خدا به انسان فرصت می دهد تا به خود آید. اگر این فرصت از جانب خدا به انسان داده نمی شد و شخص خاطی در حین ارتکاب گناه یا اشتباه توسط خدا کشته می شد، مردم این سئوال را مطرح می کردند که چرا خدا به او فرصت نداد؟ شاید زمانی فرا رسد که از اشتباهات خود پشیمان شود!
ده. اگر خدا همین امروز عدالت الهی را بر سیاره زمین حاکم می کرد تا مشکلات و مصیبت و بی عدالتی مشاهده نشود، ساعاتی بعد از اجرای عدالت، افرادی به ارتکاب خطا و گناه رو می آوردند. دلیل آن، بی توجهی به توبه و بازگشت به سوی خداوند است. وقتی قلب انسان توسط خدا متحول نشده، جهان هم چنان شاهد بی عدالتی و رنج و مصیبت است.
یازده. بر خلاف تصور منتقدان، این انسان است که با تصمیم واراده آزاد خودش به سوی جهنم گام بر می دارد. خدا هر کار لازم را برای ما انجام داده تا بخشیده شویم، طاهر شویم و برای زندگی ابدی با او مناسب شویم. تنها چیزی که باقی می ماند این است که این هدیه را دریافت کنیم. اگر آن را رد کنیم، خدا راه دیگری نخواهد داشت، جز این که انتخاب خودمان را به ما بدهد. برای کسی که نمی خواهد با خدا باشد، حتی بهشت هم جهنم خواهد بود. تقلب، دزدی، خیانت، قتل، کلاهبرداری، خودخواهی، نژادپرستی...وجه مشخصه انسان های گناهکار و دور از خدا هستند. کسانی که کتاب مقدس را خوانده اند، می دانند که این گونه رفتارها مورد تایید خداوند نیست. این رفتارها ریشه در خطایا و گناهان انسان دارد. بنابراین، خدا هرگز راه پهن و وسیع برای انسان ها درست نکرده که به جهنم منتهی شود. انسان ها دارای عقل، شعور و اراده هستند. آن ها تصمیم می گیرند که نزد خدا بروند و یا عذاب ابدی را در جهنم تجربه کنند.
دوازده. تاریخ مداخله الهی وعدالت خداوند را نشان داده است. اگر چنین نبود، امروزه حکومت های بی رحم و ستمگر دوران باستان به موازات هیتلر، استالین، صدام... هم چنان به حیات خود ادامه می دادند.
منتقدان به خداوند اتهاماتی وارد می کنند و می گویند که انسان را ضعیف آفریده، به طوری که قادر نیست احکام الهی را انجام دهد، در نتیجه انسان ضعیف را روانه جهنم می کند. خداوند هرگز با انسان حرف نمی زند. او در سکوت مطلق فقط شاهد بی عدالتی و مشکلات در زندگی انسان ها است، اما هیچ اقدام مثبتی انجام نمی دهد. منتقدان ادعا می کنند که خدا در سکوت تماشا می کند که انسان بهای سنگینی را بابت عدم رعایت قوانین تحمل می کند. منتقدان می پرسند:"چرا به عنوان یک مادر یا پدر زمینی، من هر کاری از دستم برمی آید برای بچه ام انجام می دهم تا او را از آسیب و گزند حفظ کنم، اما خدا حاضر نیست با قدرت نامحدود خودش کار مثبتی برای انسان انجام دهد! مخالفان خداوند این سئوال را مطرح می کنند که چرا راه نیکو را تنگ آفریده تا هر انسانی نتواند به بهشت برود؟ چرا خداوند راه وسیع و پهنی هم برای اکثر مردم طراحی کرده که به جهنم منتهی می شود؟ چرا خدای نیکو که در کتاب مقدس می گوید:"محبت کن"، در روز داروی مردم را روانه جهنم می کند؟
پاسخ مسیحیت به اظهارات منتقدان چنین است:
یک. اگر خدا نیکو نبود، جهان را چگونه می آفرید؟ بدون تردید، سیاره ما شبیه کره زمین نبود. شاید در بهترین شکل، به سطح ماه شباهت داشت. از مناظر زیبا، آسمان آبی، میوه ها و غذاهای خوشمزه خبری نبود. انسان با اراده آزاد خلق نمی شد. چهره و بدن انسان متفاوت بود. انسان خلاق و مخترع نبود و در نتیجه علم پیشرفت نمی کرد.
دو. اگر خدا بی رحم و سنگدل بود، چگونه انسان می توانست محبت داشته باشد؟ وقتی خالق ستمگر و ظالم است، آیا انسان هایی را خلق می کرد که علاوه بر اراده آزاد، دارای عشق و محبت و حس تشخیص نیک و بد باشند؟ مثلا بدانند که خدا نیکو نیست، اما انسان ها سرشار از عشق و محبت هستند!
سه. خدا به روش های مختلف با انسان سخن می گوید: کتاب مقدس، موعظه کشیش ها، تعالیم معلم های کتاب مقدس، کتاب های تفسیر، شهادت های زندگی ایمانداران مسیحی (چگونه خداوند آنان را از وضعیت منفی به مثبت تغییر داد)، هم چنین از طریق وجدان، قوانین قضایی و رانندگی و قوانین مربوط به محل کار، هشدارهای افرادهای باتجربه یا اتفاقات ناگواری که در اثر بی مبالاتی و اشتباهات دیگران رخ داده، روش های هشدار و گفتگوی خدا با انسان است. اگر منتقدان نسبت به برخی از روش ها بی اعتنا و بی اعتماد بوده اند، آیا خدا مقصر است؟
چهار. همه منتقدان خداوند در زندگی خود اتفاقاتی را به یاد می آورند که آنان را از مرگ حتمی یا دردسر و مخمصه رهانیده است. این گونه اتفاقات را "شانس" می نامند. اما در واقع محبت خداوند باعث نجات و رهایی آن ها بوده است.
پنج. وقتی خدا به روش های گوناگون با انسان صحبت می کند و انسان به دلایلی نمی خواهد اطاعت کند، خدا اجازه می دهد تا انسان به راه خودش برود. آیا منتقدان تجربه خودشان را فراموش کرده اند که وقتی اندرزها و نصیحت های مستمر آنان با بی توجهی روبرو شده، گفته اند بگذار سرش به سنگ بخورد. چقدر بگویم! گوش نمی ده! خداوند هم دقیقا همین برخورد را می کند. شاید سال ها تحمل و صبر خدا نادیده گرفته شده است. با این توصیف، او شخص نافرمان را رها نمی کند و توسط مشکلات و موانع سبب تغییر عقیده او می شود. البته گاهی شخص نمی خواهد بازگشت کند و در نتیجه زندگی فعلی و ابدیت خود را به خطر می اندازد.
شش. مطابق نگرش کتاب مقدس و تجربه ایمانداران مسیحی، خدا انسان را از قلمرو گناه می رهاند (اگر انسان بخواهد). خداوند در درون انسان تحول عمیق روحانی ایجاد می کند، به طوری که شخص منفی به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود. هم چنین خداوند قدرت مافوق طبیعی به ایماندار مسیحی عطا می کند تا دستورات الهی را اجرا کند. به عبارت دیگر، ضعف انسان باید به قدرت خدا متکی باشد. در مسیحیت، شخص با تلاش و کوشش انسانی قادر نیست خود را از منجلاب گناه رهایی دهد و نجات ابدی را به دست آورد. این خداوند است که انسان را نجات می دهد.
هفت. مشکلات و گرفتاری های سیاره ما، به علت نافرمانی انسان از خدا و سوءاستفاده از اراده آزاد است. اگر خدا می گوید:"دزدی نکن"، به این علت است که نمی خواهد جامعه دچار هرج و مرج شود. اگر فرمان می دهد که "قتل نکن"، زیرا می داند جامعه ناامن می شود. اگر دستور می دهد:"زنا نکن"، چون می خواهد میان زن و شوهر خیانت صورت نگیرد. آسیب های روانی ناشی از خیانت همسر، فرزندان طلاق، حاملگی خارج از چارچوب ازدواج، فرزندان با پدر یا مادر نامعلوم... تاثیرات و پیامدهای بسیار منفی در جامعه به وجود خواهند آورد.
هشت. اگر خدا هر لحظه بخواهد جلوی کارهای منفی مردم را بگیرید، بسیاری اعتراض خواهند کرد که چرا خدا در زندگی انسان مداخله می کند و نمی گذارد تا شخص عواقب منفی رفتارش را مشاهده کرد و درسی فرا گیرد.
نه. خدا به انسان فرصت می دهد تا به خود آید. اگر این فرصت از جانب خدا به انسان داده نمی شد و شخص خاطی در حین ارتکاب گناه یا اشتباه توسط خدا کشته می شد، مردم این سئوال را مطرح می کردند که چرا خدا به او فرصت نداد؟ شاید زمانی فرا رسد که از اشتباهات خود پشیمان شود!
ده. اگر خدا همین امروز عدالت الهی را بر سیاره زمین حاکم می کرد تا مشکلات و مصیبت و بی عدالتی مشاهده نشود، ساعاتی بعد از اجرای عدالت، افرادی به ارتکاب خطا و گناه رو می آوردند. دلیل آن، بی توجهی به توبه و بازگشت به سوی خداوند است. وقتی قلب انسان توسط خدا متحول نشده، جهان هم چنان شاهد بی عدالتی و رنج و مصیبت است.
یازده. بر خلاف تصور منتقدان، این انسان است که با تصمیم واراده آزاد خودش به سوی جهنم گام بر می دارد. خدا هر کار لازم را برای ما انجام داده تا بخشیده شویم، طاهر شویم و برای زندگی ابدی با او مناسب شویم. تنها چیزی که باقی می ماند این است که این هدیه را دریافت کنیم. اگر آن را رد کنیم، خدا راه دیگری نخواهد داشت، جز این که انتخاب خودمان را به ما بدهد. برای کسی که نمی خواهد با خدا باشد، حتی بهشت هم جهنم خواهد بود. تقلب، دزدی، خیانت، قتل، کلاهبرداری، خودخواهی، نژادپرستی...وجه مشخصه انسان های گناهکار و دور از خدا هستند. کسانی که کتاب مقدس را خوانده اند، می دانند که این گونه رفتارها مورد تایید خداوند نیست. این رفتارها ریشه در خطایا و گناهان انسان دارد. بنابراین، خدا هرگز راه پهن و وسیع برای انسان ها درست نکرده که به جهنم منتهی شود. انسان ها دارای عقل، شعور و اراده هستند. آن ها تصمیم می گیرند که نزد خدا بروند و یا عذاب ابدی را در جهنم تجربه کنند.
دوازده. تاریخ مداخله الهی وعدالت خداوند را نشان داده است. اگر چنین نبود، امروزه حکومت های بی رحم و ستمگر دوران باستان به موازات هیتلر، استالین، صدام... هم چنان به حیات خود ادامه می دادند.
دفاعیات مسیحی
اشتراک در:
پستها (Atom)