۱۳۹۳ تیر ۱۶, دوشنبه

بازداشت سه تن از دگراندیشان "غیر تثلیثی" در شمال ایران

در پی ورود ماموران امنیتی لباس شخصی به منزل ماتیاس حق نژاد ، ماموران ضمن بازرسی و تفتیش منزل، وی و دو تن دیگر از اعضای مسیحیان غیرتثلیثی را به دلایلی نامعلومی بازداشت کردند، تاکنون از سرنوشت این افراد اطلاعی در دست نیست .

به گزارش «محبت نیوز» به نقل از منابع خبری، سه تن از اعضای مسیحیان غیرتثلیثی که خود را گروه "کلیسای ایران" می خوانند، روز شنبه 14 تیر 1393 برابر با ( 5 جولای 20014) در شهرستان بندرانزلی در شمال ایران توسط ماموران امنیتی بازداشت شدند.
بر اساس این گزارش ، ماموران امنیتی لباس شخصی وابسته به وزارت اطلاعات صبح روز شنبه با ورود به منزل "علیرضا حق نژاد" معروف به ماتیاس ضمن بازداشت نامبرده ، دو فرد دیگر که گویا در آنجا مهمان بودند را نیز بازداشت نمودند. اخبار تائید شده حاکی از آن است که دو تن بازداشت شده دیگر به نامهای "محمد روغنگیر" معروف به وحید و "سروش سرایی" نیز از اعضای فرقه مسیحیان غیرتثلیثی در شیراز می باشند.
ماموران امنیتی پس از بازداشت این افراد اقدام به بازرسی و تفتیش خانه میکنند که برخی از وسایل شخصی آقای حق نژاد از جمله کتاب مقدس و برخی دیگر کتابهای ایشان را نیز ضبط و با خود می برند.
مطابق این گزارش، تاکنون دلایلی برای ورود ماموران امنیتی به منزل و یا بازداشت این افراد از سوی منابع خبری ذکر نشده است. ماموران امنیتی پس از بازداشت این افراد ، آنان را به مکان نامعلومی انتقال می دهند که تا لحظه انتشار این خبر هنوز اطلاعی از وضعیت این افراد در دسترس نیست.
ماتیاس حق نژاد از جمله افرادی است که طی سالهای 1385 تا 1390 درچند نوبت توسط ماموران امنیتی بازداشت شده است. وی در دی ماه 1390 نیز بهمراه همسر و چندی دیگر از همفکرانشان در شهرستان رشت به دلیل اعتقادات خاص مذهبی از سوی دادگاه انقلاب آن شهر محاکمه شدند.
همچنین پیشتر، آقایان " سروش سرایی" و "محمد روغنگیر" از دگر اندیشان مذهبی (از گروه غیر تثلیثی) به همراه پنج تن دیگر از این افراد، در مورخه 21 مهرماه 1391 ( 12 اکتبر 2012) در پی یورش ماموران لباس شخصی به منزلی واقع در خیابان جمهوری شیراز که محل اجتماع این گروه بود، بازداشت شدند. البته این دو تن در آخرین روزهای سال 1391، مورخ 29 اسفند (برابر با 19 مارچ 2013) پس از گذراندن بیش از پنج ماه با سپردن وثیقه از زندان عادل آباد شیراز بطور موقت آزاد شدند.
لازم به ذکر است؛ از دیگر  اعضا مسیحیان غیر تثلیثی موسوم به گروه کلیسای ایران می توان از "بهنام ایرانی" نام برد که وی کماکان در زندان به سر می برد. این زندانی عقیدتی که در حال حاظر دوران محکومیت خود را در زندان ندامتگاه کرج سپری می‌کند، ماه گذشته علیرغم وضعیت وخیم جسمانی، به مکان نامعلوم منتقل شده بود که پس از 16 روز دوباره به زندان ندامتگاه مرکزی کرج بازگشت. وی در اسفند ماه سال گذشته (22 فوریه) به دنبال دردهای شدید ناحیه شکمی از زندان به بیمارستانی شهید مدائنی کرج منتقل شد و در آنجا مورد عمل جراحی قرار گرفت.
گفتنی است، مسیحیان غیر تثلیثی یا "برانهامیست" از پیروان مكتب واعظ آمریکائی "ویلیام م. برانهام" می باشند. این فرقه مسیحی با تعصب خاصی تعالیم این واعظ از دنیا رفته در قرن بیستم میلادی را پیروی می کنند . او کسی بود که ادعا می کرد آخرین نبی خدا بر زمین است. رهبران این گروه که شامل عده محدودی در شهرهای کرج، رشت و شیراز می باشند، نام حلقه فكری خود را "كلیسای ایران" گذاشته اند. آنها هیچ ارتباطی با كلیساهای ساختمانی و رسمی ایران ندارند و خود را از بدنه کلیساهای مسیحی ایران به طور کامل جدا می دانند.
.

آیا منظور مسیح از گفتن "پیامبر همه جا مورد احترام مردم است، مگر در شهر خود"، آن بود که خود را پیامبر معرفی کرد؟ (متی فصل 13 آیه 57)

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

عیسی به ناصره بازگشته بود. جایی که یک سال قبل از آن او را از کنیسه اخراج کردند (لوقا فصل چهارم آیات شانزده تا سی). مسیح دوباره به اهالی شهر ناصره فرصت دیگری داد تا کلام او را بشنوند، ایمان بیاورند و نجات بیابند. اما قلب مردم هنوز سخت بود.
مردم ناصره چه مشکلی با عیسی داشتند؟ مسیح حدود سی سال با آن ها زندگی کرده بود. او را در کارگاه نجاری یوسف دیده بودند. از دید آن ها عیسی فقط یکی از اهالی ناصره بود. یک آدم معمولی که شغلش نجاری بود! اما مسیح بیش از یک نجار بود.
عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل دوم آیه یازدهم). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل چهاردهم آیه سی و سوم و فصل بیست و هشتم آیه نهم، انجیل یوحنا فصل نهم آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند. مسیح به رهبران مذهبی یهود گفت که او پیش از ابراهیم وجود داشت. آنان سخن او را کفرآمیز تلقی کردند و تصمیم گرفتند تا او را سنگسار کنند. مسیح در تعالیم خویش هرگز نمی گفت:"خداوند می فرماید". او با اقتدار تعلیم می داد:"اما من می گویم" (متی فصل های پنجم تا هفتم). عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل بیست و دوم آیه 43). او به جرم کفرگویی مصلوب شد.
با این توصیف، مردم ناصره عیسی را یک آدم معمولی می دیدند و دلیلی نداشت که خود را نسبت به او متعهد ببینند. وقتی تعلیم و معجزات او را دیدند این سئوال برای آن ها مطرح شد: از کجا این قدرت و حکمت را یافته است؟ آیا از خدا یا شیطان؟
مردم منتظر مسیح موعود و سلطنت مربوط به دنیا بودند. سلطنتی که از طریق قیام مسلحانه و حکومت زمینی برقرار می شود. آن ها انتظار داشتند مسیح موعود اسرائیل از از استثمار امپراطوری روم آزاد سازد.
اهالی ناصره نتوانستند خود را راضی کنند که به پیغام مسیح ایمان بیاورند. آشنایی آنان با شرایط زندگی مسیح، مانع از شناخت حقیقت شد. عیسی تمامی قدرت را در اختیار داشت، اما در میان مردمی که ایمان نداشتند، نتوانست کاری بکند. مسیح برای شخصی که ایمان ندارد، نمی تواند کاری انجام دهد.
در این جا مسیح یک اصطلاح معروف یهودی را به کار می برد. او می گوید:"پیامبر همه جا مورد احترام مردم است، جز در شهر خود". این اصطلاح در میان یهودیان بسیار رایج بود و آن ها در حین مکالمات روزمره از این اصطلاح استفاده می کردند. مقصود مسیح آن نبود که او پیامبر است، بلکه از این اصطلاح عام برای نقد رفتار مردم ناصره استفاده کرد.
در آن دوران فقط شاگردان مسیح و شیطان به خدا بودن عیسی اعتقاد داشتند. اما بعد از تاسیس کلیسا، روح القدس به یهودیانی که به مسیح ایمان آوردند، آشکار کرد که عیسی خداوند است. مسیح هرگز خود را صرفا پیامبر معرفی نکرد و رسولان نیز چنین تعلیمی ندادند.

عکس: ‏آیا منظور مسیح از گفتن "پیامبر همه جا مورد احترام مردم است، مگر در شهر خود"، آن بود که خود را پیامبر معرفی کرد؟ (متی فصل 13 آیه 57)

 10/21/2013
29 مهر 1392

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

عیسی به ناصره بازگشته بود. جایی که یک سال قبل از آن او را از کنیسه اخراج کردند (لوقا فصل چهارم آیات شانزده تا سی). مسیح دوباره به اهالی شهر ناصره فرصت دیگری داد تا کلام او را بشنوند، ایمان بیاورند و نجات بیابند. اما قلب مردم هنوز سخت بود. 
مردم ناصره چه مشکلی با عیسی داشتند؟ مسیح حدود سی سال با آن ها زندگی کرده بود. او را در کارگاه نجاری یوسف دیده بودند. از دید آن ها عیسی فقط یکی از اهالی ناصره بود. یک آدم معمولی که شغلش نجاری بود! اما مسیح بیش از یک نجار بود. 
عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل دوم آیه یازدهم). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل چهاردهم آیه سی و سوم و فصل بیست و هشتم آیه نهم، انجیل یوحنا فصل نهم آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند. مسیح به رهبران مذهبی یهود گفت که او پیش از ابراهیم وجود داشت. آنان سخن او را کفرآمیز تلقی کردند و تصمیم گرفتند تا او را سنگسار کنند. مسیح در تعالیم خویش هرگز نمی گفت:"خداوند می فرماید". او با اقتدار تعلیم می داد:"اما من می گویم" (متی فصل های پنجم تا هفتم). عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل بیست و دوم آیه 43). او به جرم کفرگویی مصلوب شد. 
با این توصیف، مردم ناصره عیسی را یک آدم معمولی می دیدند و دلیلی نداشت که خود را نسبت به او متعهد ببینند. وقتی تعلیم و معجزات او را دیدند این سئوال برای آن ها مطرح شد: از کجا این قدرت و حکمت را یافته است؟ آیا از خدا یا شیطان؟ 
مردم منتظر مسیح موعود و سلطنت مربوط به دنیا بودند. سلطنتی که از طریق قیام مسلحانه و حکومت زمینی برقرار می شود. آن ها انتظار داشتند مسیح موعود اسرائیل از از استثمار امپراطوری روم آزاد سازد. 
اهالی ناصره نتوانستند خود را راضی کنند که به پیغام مسیح ایمان بیاورند. آشنایی آنان با شرایط زندگی مسیح، مانع از شناخت حقیقت شد. عیسی تمامی قدرت را در اختیار داشت، اما در میان مردمی که ایمان نداشتند، نتوانست کاری بکند. مسیح برای شخصی که ایمان ندارد، نمی تواند کاری انجام دهد.
در این جا مسیح یک اصطلاح معروف یهودی را به کار می برد. او می گوید:"پیامبر همه جا مورد احترام مردم است، جز در شهر خود". این اصطلاح در میان یهودیان بسیار رایج بود و آن ها در حین مکالمات روزمره از این اصطلاح استفاده می کردند. مقصود مسیح آن نبود که او پیامبر است، بلکه از این اصطلاح عام برای نقد رفتار مردم ناصره استفاده کرد. 
در آن دوران فقط شاگردان مسیح و شیطان به خدا بودن عیسی اعتقاد داشتند. اما بعد از تاسیس کلیسا، روح القدس به یهودیانی که به مسیح ایمان آوردند، آشکار کرد که عیسی خداوند است. مسیح هرگز خود را صرفا پیامبر معرفی نکرد و رسولان نیز چنین تعلیمی ندادند.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏

آیا "تکامل" از نظر علمی ثابت شده است؟ (بخش سوم)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

از همه افراد روشنفکر دعوت می کنم که این مقاله را مورد بررسی قرار دهند. کسی که دارای "صداقت روشنفکرانه" باشد، آماده است صحت اعتقادات خود را به دقت مورد بررسی قرار دهد و به شواهد موجود دیگر نیز توجه کافی نشان دهد.
هر نظریه، مخالفان و موافقان دارد. آنچه مسلم است نظریه تکامل مورد تایید تمام دانشمندان نیست. دلایل دانشمندان مخالف چیست؟

آیا شواهد و استدلال های علمی نظریه تکامل را تایید می کند؟

"فسیل‌ها گواه بر تکامل می‌باشند!" این ادعایی است که تکامل باوران عنوان می‌کنند. اما مشکلی که در مورد فسیل‌ها وجود دارد، این است که میان حیواناتی که فسیل‌ها گواه بر وجود آنها هستند، و حیوانات همنوع شان در عصر ما، هیچ فسیلِ میانی وجود ندارد، گویی حیوانات اولیه ناگهان به‌ صورت حیوانات امروزی تحول و تکامل یافته‌اند. داروین نیز خود متوجۀ این نقصان در فرضیۀ خود بود، اما بر این باور بود که یک روز فسیل‌های میانی یافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال‌، فسیلی دال بر وجود حیوانات میانی و در حال تکامل یافت نشده است‌. اگر شما به موزه های آثار طبیعی بروید و این سئوال را مطرح کنید که مراحل تکامل این حیوان و یا آن حیوان را به شما نشان دهند، با پاسخ منفی روبرو می شوید. اگر در محافل کارشناسان طرفدار تکامل همین سئوال را مطرح کنید به شما پاسخ خواهند داد:"نمی دانیم." شاید با نشان دادن مقاله، عکس و انیمیشن، شما را متقاعد سازند، ولی آثار تکامل کشف نشده است. طبق ادعای نظریه تکامل، عمر سیاره زمین ده ها میلیارد سال است، پس نشانه های تکامل کجاست؟ آیا تکامل در یک لحظه انجام شد؟ چرا در مکان و منطقه ای که مراحل تکامل رخ داده، نشانه های مراحل کشف نشده است؟
مهم ترین سئوال این نیست که انسان با میمون و کرم تشابهاتی دارد یا خیر، بلکه پرسش اصلی این است که چرا هیچ گونه شواهد مربوط به مراحل تکامل یافت نشده و در موزه های آثار طبیعی مشاهده نمی شوند؟ چرا تکامل باوران نمونه های ناقص آن حیوانات را به ما نشان نمی دهند تا دریابیم چگونه روند تکامل انجام شده است؟

فسیل های انسان نئاندرتال و انسان مدرن

تکامل باوران مدعی هستند که انسان مدرن از نسل انسان های نئاندرتال است. آن ها برای تایید ادعای خود به بقایای فسیل ها در موزه های انسان شناسی اشاره می کنند. انسان های نئاندرتال در چین، روسیه و نواحی غرب اروپا و بخش هایی از قاره آفریقا زندگی می کردند. اولین نشانه‌ها از نئاندرتال‌های اولیه به حدود 350 هزار سال پیش در اروپا برمی‌گردد. 130 هزار سال پیش، مشخصه‌های کامل نئاندرتال‌ها ظاهر شدند و در50 هزار سال قبل نئاندرتال‌ها دیگر در آسیا دیده نشدند. نسل آن ها در اروپا از 33 تا 24 هزار سال پیش به طور اسرارآمیزی منقرض شد. آن ها جمجمه بزرگ تر از انسان امروزی داشتند، کوتاه قامت و بسیار قوی بودند.
احتمالا تغییرات آب و هوایی سبب انقراض نسل نئاندرتال گردید. فرضیه هایی مطرح شده که شاید انسان مدرن با نئاندرتال ها ازدواج کرده اند و صاحب فرزندانی شده اند. ولی شواهدی برای اثبات این نظریه یافت نشده است. با این توصیف، این سئوالات مطرح می شود که اگر انسان های مدرن هم زمان با نئاندرتال ها می زیستند، چرا تغییرات آب و هوا سبب انقراض انسان مدرن نگردید؟ چرا استخوان های انسان های مدرن در کنار انسان های نئاندرتال یافت نشده است؟ اگر انسان مدرن حاصل تغییرات ژنتیکی نئاندرتال هاست، چرا مراحل تغییرات بدن و استخوان بندی کشف نشده است؟ به عبارت دیگر، حلقه میانی و گمشده نسل انسان های نئاندرتال و انسان مدرن کجاست؟
بنابراین می توان نتیجه گرفت که انسان های امروزی از نسل نئاندرتال نبوده اند. همان طور که کتاب مقدس می گوید، آدم از خاک سرشته شد. اگر والدین آدم یا انسان های مدرن، نئاندرتال بودند، بدون تردید در کتیبه های سومری و بابلی بدان اشاره می گردید. کتیبه های اولین تمدن بشری یعنی سومر و بابل، از "آدم" به عنوان اولین انسان که در جنوب بین النهرین ( جنوب عراق) می زیست، نام برده اند. در این کتیبه ها می خوانیم که خدایان "آدم" را آفریده اند. بنابراین ذکری از اجداد آدم و نسل نئاندرتال ها نشده. هم چنین باید بدانیم که فسیل های نئاندرتال ها در عراق تا زمان حاضر کشف نشده اند. در کتاب مقدس و کتیبه های سومری و بابلی، منطقه بین النهرین به عنوان اولین زادگاه انسان مدرن معرفی شده است. 
عکس: ‏آیا "تکامل" از نظر علمی ثابت شده است؟ (بخش سوم)

07/04/2014
13 تیر 1393

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

از همه افراد روشنفکر دعوت می کنم که این مقاله را مورد بررسی قرار دهند. کسی که دارای "صداقت روشنفکرانه" باشد، آماده است صحت اعتقادات خود را به دقت مورد بررسی قرار دهد و به شواهد موجود دیگر نیز توجه کافی نشان دهد. 
هر نظریه، مخالفان و موافقان دارد. آنچه مسلم است نظریه تکامل مورد تایید تمام دانشمندان نیست. دلایل دانشمندان مخالف چیست؟

آیا شواهد و استدلال های علمی نظریه تکامل را تایید می کند؟ 

"فسیل‌ها گواه بر تکامل می‌باشند!" این ادعایی است که تکامل باوران عنوان می‌کنند. اما مشکلی که در مورد فسیل‌ها وجود دارد، این است که میان حیواناتی که فسیل‌ها گواه بر وجود آنها هستند، و حیوانات همنوع شان در عصر ما، هیچ فسیلِ میانی وجود ندارد، گویی حیوانات اولیه ناگهان به‌ صورت حیوانات امروزی تحول و تکامل یافته‌اند. داروین نیز خود متوجۀ این نقصان در فرضیۀ خود بود، اما بر این باور بود که یک روز فسیل‌های میانی یافت خواهند شد. هنوز بعد از گذشت 150 سال‌، فسیلی دال بر وجود حیوانات میانی و در حال تکامل یافت نشده است‌. اگر شما به موزه های آثار طبیعی بروید و این سئوال را مطرح کنید که مراحل تکامل این حیوان و یا آن حیوان را به شما نشان دهند، با پاسخ منفی روبرو می شوید. اگر در محافل کارشناسان طرفدار تکامل همین سئوال را مطرح کنید به شما پاسخ خواهند داد:"نمی دانیم." شاید با نشان دادن مقاله، عکس و انیمیشن، شما را متقاعد سازند، ولی آثار تکامل کشف نشده است. طبق ادعای نظریه تکامل، عمر سیاره زمین ده ها میلیارد سال است، پس نشانه های تکامل کجاست؟ آیا تکامل در یک لحظه انجام شد؟ چرا در مکان و منطقه ای که مراحل تکامل رخ داده، نشانه های مراحل کشف نشده است؟
مهم ترین سئوال این نیست که انسان با میمون و کرم تشابهاتی دارد یا خیر، بلکه پرسش اصلی این است که چرا هیچ گونه شواهد مربوط به مراحل تکامل یافت نشده و در موزه های آثار طبیعی مشاهده نمی شوند؟ چرا تکامل باوران نمونه های ناقص آن حیوانات را به ما نشان نمی دهند تا دریابیم چگونه روند تکامل انجام شده است؟

فسیل های انسان نئاندرتال و انسان مدرن

تکامل باوران مدعی هستند که انسان مدرن از نسل انسان های نئاندرتال است. آن ها برای تایید ادعای خود به بقایای فسیل ها در موزه های انسان شناسی اشاره می کنند. انسان های نئاندرتال در چین، روسیه و نواحی غرب اروپا و بخش هایی از قاره آفریقا زندگی می کردند. اولین نشانه‌ها از نئاندرتال‌های اولیه به حدود 350 هزار سال پیش در اروپا برمی‌گردد. 130 هزار سال پیش، مشخصه‌های کامل نئاندرتال‌ها ظاهر شدند و در50 هزار سال قبل نئاندرتال‌ها دیگر در آسیا دیده نشدند. نسل آن ها در اروپا از 33 تا 24 هزار سال پیش به طور اسرارآمیزی منقرض شد. آن ها جمجمه بزرگ تر از انسان امروزی داشتند، کوتاه قامت و بسیار قوی بودند. 
احتمالا تغییرات آب و هوایی سبب انقراض نسل نئاندرتال گردید. فرضیه هایی مطرح شده که شاید انسان مدرن با نئاندرتال ها ازدواج کرده اند و صاحب فرزندانی شده اند. ولی شواهدی برای اثبات این نظریه یافت نشده است. با این توصیف، این سئوالات مطرح می شود که اگر انسان های مدرن هم زمان با نئاندرتال ها می زیستند، چرا تغییرات آب و هوا سبب انقراض انسان مدرن نگردید؟ چرا استخوان های انسان های مدرن در کنار انسان های نئاندرتال یافت نشده است؟ اگر انسان مدرن حاصل تغییرات ژنتیکی نئاندرتال هاست، چرا مراحل تغییرات بدن و استخوان بندی کشف نشده است؟ به عبارت دیگر، حلقه میانی و گمشده نسل انسان های نئاندرتال و انسان مدرن کجاست؟ 
بنابراین می توان نتیجه گرفت که انسان های امروزی از نسل نئاندرتال نبوده اند. همان طور که کتاب مقدس می گوید، آدم از خاک سرشته شد. اگر والدین آدم یا انسان های مدرن، نئاندرتال بودند، بدون تردید در کتیبه های سومری و بابلی بدان اشاره می گردید. کتیبه های اولین تمدن بشری یعنی سومر و بابل، از "آدم" به عنوان اولین انسان که در جنوب بین النهرین ( جنوب عراق) می زیست، نام برده اند. در این کتیبه ها می خوانیم که خدایان "آدم" را آفریده اند. بنابراین ذکری از اجداد آدم و نسل نئاندرتال ها نشده. هم چنین باید بدانیم که فسیل های نئاندرتال ها در عراق تا زمان حاضر کشف نشده اند. در کتاب مقدس و کتیبه های سومری و بابلی، منطقه بین النهرین به عنوان اولین زادگاه انسان مدرن معرفی شده است. 

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏