۱۳۹۳ تیر ۲۱, شنبه

هدف زندگی

دکتر جان استات
تأملی در زمینه موعظه بالای کوه
بخش چهاردهم: هدف زندگی مسیحی

 

فرمانروایی خدا، نه امنیت مادی (متی ۶:‏۱۹-۳۴)

در شماره گذشته، بررسی فصل ششم را آغاز کردیم و دیدیم که یک مسیحی باید وظایف دینی خود را به دور از تظاهر و خودنمایی انجام دهد، وظایفی نظیر صدقه دادن، دعا کردن و روزه گرفتن. در این شماره، با نگاهی به آیات ۱۹ تا ۳۴ فصل ششم، خواهیم دید که یک مسیحی چه نوع هدفی باید برای زندگی خود داشته باشد.
جای تأسف است که به‌علت کمبود جا، قادر به درج شکل کامل مقاله نیستیم و فقط می‌توانیم خلاصه‌ای از آن را ارائه دهیم. به امید خدا، در آینده شکل کامل این مجموعه از مقالات در اختیار علاقمندان قرار خواهد گرفت. لذا جهت صرفه‌جویی در فضا، از ذکر آیات اجتناب کرده‌ایم. استدعا داریم حتماً آیات ذکر شده را از کتاب مقدس بخوانید.
در نیمه نخست فصل ششم انجیل متی (۱-۱۸)، عیسی به تشریح زندگی خصوصی فرد مسیحی "در نهان" می‌پردازد (صدقه دادن، دعا کردن و روزه گرفتن)‌، در نیمه دوم (۱۹-۳۴) او به امور و مسائل ما در این جهان می‌پردازد (مسئله پول، دارایی، خوراک، پوشاک و هدف زندگی ما).
در این هر دو ساحت و قلمرو، همان دعوت و فراخوان مصرانه عیسی باز به گوش می‌رسد، فراخوان به متفاوت بودن با فرهنگ عامه: متفاوت با ریاکاری مذهبیون آیات (۱-۱۸) و اینک متفاوت با ماتریالیسم غیرمذهبیون (۱۹-۳۴). گرچه در آغاز فصل، فریسیان مد نظر عیسی بودند، اینک در این‌جا او ما را امر می‌کند که از نظام ارزشی "امت‌ها" دست بشوییم.
اما چگونه می‌توان دست به انتخاب زد؟ خواسته‌های دنیوی فریبندگی نیرومندی برای‌مان دارد. شکستن طلسم ماتریالیزم دشوار است. از این رو در این بخش، عیسی به ما کمک می‌کند تا دست به انتخاب درستی بزنیم. او حماقت راه نادرست و حکمت راه درست را گوشزد می‌نماید. همانند بخش پیشین در خصوص دینداری و دعا، در این‌جا نیز در خصوص هدف زندگی، او نادرست و درست را در مقابل یکدیگر قرار می‌دهد و ما را دعوت می‌کند تا خودمان آنها را ببینیم و با هم مقایسه کنیم.

۱- مسئلۀ گنج (آیات ۱۹-۲۱)

عیسی وقتی فرمود که برای خود در زمین گنج نیاندوزیم، ما را از چه چیز منع می‌کرد؟ شاید بهتر باشد ابتدا فهرستی تهیه کنیم از آنچه عیسی ما را از آن منع نکرد (و نمی‌کند). نخست، هیچ ممنوعیتی در مورد خود دارایی وجود ندارد، کلام خدا در هیچ‌جا مالکیت خصوصی را منع نمی‌کند. دوم، مسیح  یان از "به فکر فردا بودن" نهی نشده‌اند. کلام خدا حتی مورچه را تحسین می‌کند که در تابستان خوراک مورد نیاز زمستانش را انبار می‌کند (امثال ۶:‏۶-۸). سوم، باید از مواهبی که خالق سخاوتمندانه در اختیار ما نهاده لذت ببریم، نه آنکه آنها را به دیده تحقیر بنگریم (اول تیموتاؤس ۴:‏۳ و۴، ۶:‏۱۷).
آنچه که عیسی شاگردانش را از آن نهی می‌کند، انباشت خودخواهانه اموال است، و زندگی اسراف‌آمیز و تجملاتی، و سختدلی که مانع از دیدن نیاز عظیم مردم محروم دنیاست، و این توهم احمقانه که زندگی وابسته است به وفور دارایی (لوقا ۱۲:‏۱۵)، و ماتریالیزمی که دل انسان را به زمین می‌بندد.
اما " گنج در آسمان" فسادناپذیر است. این گنج چیست؟ عیسی توضیحی نمی‌دهد. اما با یقین می‌توان گفت که "اندوختن گنج در آسمان" همه آن کارهایی است که در زمین می‌توان کرد که اثرش تا به ابد باقی می‌ماند. منظور عیسی احتمالاً بیش‌تر اموری است از این دست: پرورش دادن خصائل مسیح‌گونه (چرا که تنها چیزی که با خود می‌توانیم به آسمان ببریم، خودمان هستیم)، افزایش ایمان، امید، و محبت که هر سه این‌ها به گفته پولس "باقی است" (اول قرنتیان ۱۳:‏۱۳)، رشد در معرفت مسیح که او را روزی روبرو خواهیم دید، تلاش فعالانه (با دعا و شهادت) برای هدایت دیگران بسوی مسیح تا ایشان نیز بتوانند وارث حیات جاودان گردند، و استفاده از دارایی‌مان برای امور مسیحیت، که این یگانه سرمایه‌گذاری است که سودش ابدی است.

۲- مسئلۀ بینایی (آیات ۲۲ و ۲۳)

عیسی توجه خود را از دوام تطبیقی دو گنج به نفع تطبیقی ناشی از دو وضعیت معطوف می‌سازد، وضعیت بینایی و وضعیت نابینایی. در کلام خدا کم نیست مواردی که "چشم" مترادف با "دل" می‌باشد. یعنی "دل‌بستن" و "چشم دوختن" به چیزی (یا مد نظر داشتن چیزی) مترادف و هم‌معنی‌اند. به همان شکل که چشمان‌مان بر تمام بدن‌مان اثر می‌گذارد، آرزو و هدف زندگی‌مان نیز (که چشم و دل خود را بر آن می‌بندیم) بر تمام زندگی‌مان اثر می‌گذارد.
همانگونه که چشم بینا به تمامی بدن روشنایی می‌بخشد، هدف اصیل و استوار برای خدمت به خدا و انسانها، به زندگی معنا و مفهوم می‌بخشد و بر هر آنچه که می‌کنیم روشنایی می‌افکند. همچنین همان‌طور که نابینایی منجر به تاریکی می‌شود، برخورداری از هدف پست و خودخواهانه نیز انسان را به تاریکی اخلاقی و معنوی سوق می‌دهد (یعنی اندوختن گنج برای خویشتن بر روی زمین). این سبب می‌شود که متعصب، فاقد انسانیت، و بی‌رحم گردیم و زندگی‌مان از هر نوع مفهوم غایی تهی شود.
" آنچه که عیسی شاگردانش را از آن نهی می‌کند، انباشت خودخواهانه اموال است، و زندگی اسراف‌آمیز و تجملاتی، و سختدلی که مانع از دیدن نیاز عظیم مردم محروم دنیاست، و این توهم احمقانه که زندگی وابسته است به وفور دارایی (لوقا ۱۲:‏۱۵)، و ماتریالیزمی که دل انسان را به زمین می‌بندد.

۳- مسئلۀ ارزش (آیه ۲۴)

حال عیسی شرح می‌دهد که در پس انتخاب میان دو گنج (این که گنج خود را کجا می‌اندوزیم)، انتخاب اساسی‌تری وجود دارد، انتخاب میان دو آقا یا ارباب (این که چه کسی را خدمت خواهیم کرد). این انتخابی است میان خدا و ممونا، یعنی میان خود خالق زنده و هر چیز دیگری که ساخته خودمان است و آن را "پول" می‌نامیم (ممونا کلمه‌ایست آرامی به معنی ثروت). خدمت به هر دو در آن واحد امکان‌پذیر نیست.
(مک نیلMcNeil ) در این مورد می‌نویسد: "انسان می‌تواند برای دو کارفرما کار کند، اما هیچ برده و غلامی نمی‌تواند جزو مایملک دو ارباب باشد زیرا مالکیت انحصاری و خدمت تمام وقت، جوهر برده‌داری است. بدینسان کسی که تعهد وفاداری خود را میان خدا و ممونا تقسیم می‌کند، عملاً آن را به ممونا می‌دهد، زیرا خدا را فقط با سرسپردگی و تعهدی انحصاری می‌توان خدمت کرد. کوشش برای تقسیم سرسپردگی و تعهد به او با سایر تعهدات، به معنی انتخاب بت‌پرستی است."

۴- مسئلۀ هدف زندگی (آیات ۲۵-۳۴)

عیسی گفتار خود را در این بخش با کلمه "بنابراین" آغاز می‌کند. در آیات قبل، او از ما دعوت می‌کند تا بیاندیشیم. او از ما دعوت می‌کند تا به روشنی و با آرامش به محلی که می‌خواهیم گنج‌مان را در آن بیاندوزیم بیاندیشیم، همچنین به نوری که در ماست فکر کنیم، و به اربابی که می‌خواهیم خدمتش کنیم. وقتی نیک اندیشیدیم، می‌توانیم دست به عمل بزنیم. عیسی این عمل را اینچنین توصیف می‌کند: "بنابراین به شما می‌گویم از بهر جان خود اندیشه مکنید... ونه برای بدن خود... لیکن اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید." (۲۵ و ۳۳)
نحوۀ گفتار عیسی در مورد طلبیدن، ما را به‌سوی موضوع هدف زندگی هدایت می‌کند. عیسی این امر را بدیهی می‌دانست که همه انسان‌ها "طلب‌کننده" می‌باشند. ما نیاز داریم که برای چیزی زندگی کنیم، برای چیزی که به موجودیت‌مان مفهوم ببخشد، چیزی که "بطلبیم"، چیزی که فکرمان را به آن معطوف سازیم.
بار دیگر خداوند ما موضوع را برای ما ساده می‌کند و اهداف ممکن در زندگی را به دو هدف محدود می‌سازد. او در این بخش، این دو را در برابر هم قرار می‌دهد و پیروانش را ترغیب می‌کند که فکر خود را مشغول امنیت خود نسازند (خوراک، آشام و لباس)، زیرا این همان دل‌مشغولی "امت‌ها" است که او را نمی‌شناسند، بلکه فکر خود را معطوف سازند به فرمانروایی خدا، عدالت او و انتشار و پیروزی آن در این جهان.

الف) هدف نادرست یا دنیوی: امنیت مادی خودمان

بخش عمدۀ این پاراگراف حالت نفی دارد. عیسی سه‌بار نهی کرده، می‌فرماید: "اندیشه مکنید" (۲۵، ۳۱، ۳۴) یعنی "نگران نباشید". دغدغه‌ای که ما را از آن نهی می‌کند، خوراک است و آشام (نوشیدنی) و پوشاک: چه بخوریم؟ چه بنوشیم؟ چه بپوشیم؟ (۳۱). این درست همان "تثلیث دغدغه دنیاست:" زیرا که در طلب جمیع این چیزها امت‌ها می‌باشند (۳۲). کافی است نگاهی گذرا به تبلیغات تلویزیون و روزنامه‌ها و وسایط نقلیه عمومی بیافکنیم تا نمونه زنده و امروزی آنچه که عیسی حدود دوهزاره پیش تعلیم داد، بیابیم.
اما لطفاً در این مورد دچار سوءتفاهم نشوید. عیسی مسیح نه منکر نیازهای بدن است و نه آنها را تحقیر می‌کند. او می‌خواهد بر این امر تأکید ورزد که غرقه شدن در رفاه مادی، دل‌مشغولی و دغدغه‌ای است نادرست.
در ضمن او اندیشیدن را منع نمی‌کند. برعکس، آن‌گاه که ما را مکلف می‌سازد که به پرندگان و گل‌ها نگاه کنیم و تأمل کنیم در این‌که خدا چگونه از آنها مراقبت به عمل می‌آورد، عملاً ما را به اندیشیدن و فکر کردن تشویق می‌نماید. پس منظور عیسی نهی و منع ما از فکر کردن نیست. او ما را از دوراندیشی منع نیز نمی‌کند. قبلاً اشاره کردیم که کتاب‌مقدس نحوۀ عمل مورچگان را مورد تأیید قرار می‌دهد. آنچه که عیسی منع می‌کند، نه اندیشیدن است و نه دوراندیشی، بلکه اندیشه همراه با نگرانی و اضطراب.
چرا نادرست است؟ در پاسخ، عیسی توضیح می‌دهد که نگرانی وسواس‌گونه از این نوع، هم با ایمان مسیحی ناسازگار است (۲۵-۳۰) و هم با عقل سلیم (۳۴). اما او بر روی دلیل نخست وقت بیشتری صرف می‌کند.

۱- نگرانی با ایمان مسیحی ناسازگار است (۲۵-۳۰).

در آیه ۳۰، عیسی آنانی را که برای خوراک و پوشاک دلواپس می‌شوند "کم ایمان" می‌خواند زیرا زندگی ما را خدا خلق کرده و اکنون آن را بقا می‌بخشد، بدن‌مان را نیز خدا خلق کرده و به حفظ آن ادامه می‌دهد. لذا "زندگی" ما (که خدا مسئول آن است) مسلماً مهم‌تر از خوراک و نوشیدنی است که آن را تغذیه می‌کند. به همان شکل "بدن" ما (که مسئول آن نیز خدا است) مهم‌تر است از پوشاکی که آن را می‌پوشاند و گرم نگاه می‌دارد. پس اگر خدا که از آنچه بزرگ‌تر است مراقبت می‌کند (یعنی از زندگی و بدن ما)، آیا نمی‌توانیم به او توکل کنیم که به آنچه که کم‌تر است (یعنی خوراک و پوشاک‌مان) توجه نشان دهد؟
" او از ما دعوت می‌کند تا به‌روشنی و با آرامش به محلی که می‌خواهیم گنج‌مان را در آن بیاندوزیم بیاندیشیم، همچنین به نوری که در ماست فکر کنیم، و به اربابی که می‌خواهیم خدمتش کنیم. وقتی نیک اندیشیدیم، می‌توانیم دست به عمل بزنیم."
منطق این استدلال گریزناپذیر است و عیسی آن را در آیه ۲۷ با این سؤال استحکام می‌بخشد: "کیست از شما که به تفکر بتواند ذراعی بر قامت خود افزاید؟" نمی‌توان با قطعیت گفت که آیا کلمه helikia در این آیه را باید "طول عمر" ترجمه کرد یا "قامت". هر دو معنی ممکن است. افزودن نیم متر به قامت‌مان قطعاً اعجازی است چشمگیر، گرچه خدا این کار را برای ما از کودکی تا سن بلوغ انجام می‌دهد. اضافه کردن مدت عمرمان نیز خارج از توان ماست. انسان خودش قادر به انجام این کار نیست. نگرانی و دلواپسی نه فقط چیزی به عمرمان نمی‌افزاید، بلکه همان‌طور که همه می‌دانیم، آن را کوتاه نیز می‌سازد. لذا وقتی این امور (قد و طول عمر) را به خدا واگذار می‌کنیم (زیرا که قطعاً فراسوی توان ما هستند)، آیا عاقلانه نیست برای امور کوچک‌تر همچون خوراک و پوشاک نیز به او توکل کنیم؟
سپس عیسی به دنیای مادون بشری روی می‌کند و استدلال معکوس ارائه می‌دهد. او از پرندگان برای تشریح توجه خدا به تغذیۀ ما (آیه ۲۶)، و از گل‌ها برای تشریح توجه خدا به پوشاک ما استفاده می‌کند (۲۸-۳۰). در هر دو مورد، او به ما می‌گوید که به آنها نظر کنیم یا تأمل کنیم، یعنی به واقعیت توجه و مراقبت الهی از آنها بیاندیشیم. عیسی فرمود: "مرغان هوا را نظر کنید." آنگاه خواهیم دانست که پرندگان گرچه نه می‌کارند و نه می‌دروند و نه در انبارها ذخیره می‌کنند، با این‌حال، پدر آسمانی شما آنها را می‌پروراند و با این‌که سوسن‌های چمن ... نه محنت می‌کشند و نه می‌ریسند، با این‌حال پدر آسمانی ما آنها را می‌پوشاند، حتی زیباتر از سلیمان و تمامی جلالش. اگر چنین است، آیا نمی‌توانیم به او توکل کنیم که ما را که بسی باارزش‌تر از پرندگان و گل‌ها هستیم، خوراک و پوشاک دهد؟ چرا نه؟ او حتی علف صحرا را می‌پوشاند، علفی که امروز هست و فردا در تنور افکنده می‌شود!

۲- نگرانی با عقل سلیم سازگار نیست (آیه ۳۴)

باید به این نکته توجه کنیم که نگرانی همان‌قدر که با ایمان مسیحی ناسازگار بود، با عقل سلیم نیز ناسازگار می‌باشد. در آیه ۳۴ عیسی هم به امروز اشاره می‌کند و هم به فردا. تمام نگرانی‌ها مربوط به فردا می‌شود، خواه دربارۀ خوراک باشد خواه پوشاک و خواه هر چیز دیگری، اما تمام نگرانی‌ها را انسان امروز تجربه می‌کند. هر دلواپسی و اضطرابی در زمان حال رخ می‌دهد اما برای رویدادی که ممکن است در آینده واقع شود. اما این ترس‌ها در مورد فردا که امروز به‌شدت احساس می‌کنیم، ممکن است اصلاً رخ ندهد. مردم نگران این هستند که شاید در امتحان رد شوند، یا کار پیدا نکنند، یا ازدواجشان درست نشود، یا سلامتی‌شان را از دست بدهند، یا در معامله‌ای موفق نشوند. اما همه این‌ها تخیلات است. ترس‌ها ممکن است دروغگو باشند، و اغلب نیز هستند. بسیاری از نگرانی‌ها، و شاید اکثراً هرگز جامه عمل نمی‌پوشند.
" نگرانی و دلواپسی نه فقط چیزی به عمرمان نمی‌افزاید، بلکه همان‌طور که همه می‌دانیم، آن را کوتاه نیز می‌سازد. لذا وقتی این امور (قد و طول عمر) را به خدا واگذار می‌کنیم (زیرا که قطعاً فراسوی توان ما هستند)، آیا عاقلانه نیست برای امور کوچک‌تر همچون خوراک و پوشاک نیز به او توکل کنیم؟"
بنابراین، نگرانی هدر دادن است، هدر دادن وقت و فکر و نیروی عصبی. لازم است بیاموزیم که هر روز برای همان روز زندگی کنیم. البته باید برای آینده برنامه بریزیم، اما نباید دلواپس باشیم. در آیه ۳۴، مقصود عیسی این است که مشکلات هر روز برای همان روز کافی است، هر روز برای خودش به اندازه کافی مشکلات دارد. پس چرا از پیش انتظار مشکلات آینده را بکشیم؟ اگر چنین کنیم، مقدارشان را دو برابر کرده‌ایم، زیرا اگر ترس‌مان تحقق نیابد، یک‌بار بیهوده غصه خورده‌ایم؛ اگر هم تحقق بیابد؛ به‌جای یک‌بار، دو‌بار غصه خورده‌ایم (هم از پیش و هم به هنگام روی دادن). در هر دو حال، غصه خوردن کاری است احمقانه؛ نگرانی و غصه خوردن مشکل را دو برابر می‌سازد.
حال وقت آن است که توضیحات عیسی در مورد جاه‌طلبی نادرست دنیا را جمع‌بندی کنیم.
مشغول شدن به امور مادی طوری که تمام توجه‌مان را به خود معطوف سازد، و نیروی‌مان را جذب کند، و باعث نگرانی و اضطراب‌مان گردد، هم با ایمان مسیحی ناسازگار است و هم با عقل سلیم. این کار به معنی عدم توکل به پدر آسمانی‌مان است، و در ضمن واقعاً ابلهانه است. این همان کاری است که خدانشناسان می‌کنند، اما برای مسیحیان هدفی است نامناسب و بی‌ارزش.
پس همان‌طور که عیسی در موعظه بالای کوه ما را به عدالتی افزون‌تر و محبتی گسترده‌تر و دینداری عمیق‌تری فراخواند، اکنون نیز ما را به داشتن جاه‌طلبی و هدفی والاتر فرا می‌خواند.

ب) هدف درست و مسیحی: ملکوت خدا و عدالت او

۱- اول ملکوت خدا را بطلبید.

طلبیدن این ملکوت پیش از هر چیز دیگر، یعنی برخورداری از بیشترین اشتیاق برای گسترش حکومت عیسی مسیح. چنین اشتیاقی از خودمان آغاز می‌شود تا به‌جایی که تک‌تک بخش‌های زندگی‌مان آزادانه و با شادی مطیع او گردد، بخش‌هایی نظیر خانه، ازدواج و خانواده، اخلاقیات شغلی، حساب‌های بانکی، پرداخت مالیات، سبک زندگی و وظایف مدنی‌مان. سپس این اشتیاق به اطرافیان نزدیک‌مان شمول می‌یابد، یعنی با تقبل مسئولیت بشارت به خویشان و همکاران و همسایگان و دوستان. و همچنین با عطف توجه به شهادت میسیونری کلیسا، متوجه تمام جهان خواهد شد.
قائل شدن اولویت برای امور ملکوت خدا در این جهان و در زمان حاضر، به این معنا نیست که هدف این ملکوت در فراسوی تاریخ را از یاد ببریم؛ زیرا تجلی کنونی ملکوت فقط جزئی از کل است. عیسی دربارۀ جلال ملکوت آتی نیز سخن گفت و فرمود تا برای آمدن آن دعا کنیم. بنابراین، طلبیدن ملکوت خدا پیش از هر چیز، شامل اشتیاق و دعا برای فرارسیدن آخرزمان می‌باشد که در آن، دشمنان "پادشاه" پای‌انداز او خواهند شد و حکومت او بلامنازع خواهد بود.

۲- اول عدالت خدا را بطلبید.

"عدالت" خدا (به احتمال قوی، حداقل) مقوله و مفهومی گسترده‌تر از "ملکوت" خداست. آن شامل عدالت انفرادی و اجتماعی می‌شود که قبلاً در موعظه بالای کوه به آنها اشاره شده است. و خدا از آن‌جا که خودش خدایی عادل است، مشتاق عدالت در تمامی جوامع بشری است، نه در جوامع مسیحی فقط. پیامبران عبرانی بی‌عدالتی را نه فقط در اسرائیل و یهودا، بلکه در ملت‌های بت‌پرست اطراف نیز محکوم می‌کردند. برای مثال، عاموس نبی هشدار داد که عقوبت الهی بر سوریه و فلسطین و صور و ادوم و عمون و موآب و نیز بر قوم خدا به‌خاطر بی‌رحمی‌شان در جنگ و سایر شقاوت‌های‌شان نازل خواهد شد.
" خدا از بی‌عدالتی متنفر است و عدالت را دوست می‌دارد، هر جا که می‌خواهد باشد. حال، یکی از اهداف خدا برای جامعه نوین و فدیه‌شده‌اش این است که از طریق ایشان عدالتش را به تمامی بشر بشناساند (عدالت در زندگی شخصی، خانوادگی، شغلی، ملی و بین‌المللی) و به این ترتیب، پایبندی به آن را در میان آنان ترغیب نماید. آنگاه مردمان بیرون از ملکوت خدا آن را دیده، خواهان آن خواهند گشت و عدالت خدا بسوی دنیای غیرمسیحی جریان خواهد یافت."
پس هدف زندگی مسیحی ما چه باید باشد؟ انسان در زندگی دو نوع هدف می‌تواند داشته باشد: زندگی برای خویشتن یا زندگی برای خدا. شق سومی وجود ندارد.
زندگی برای خویشتن می‌تواند بسیار محقر و فروتنانه باشد (اکتفا به لقمه‌ای نان، همان‌طور که در این موعظه آمده است)، یا می‌تواند بسیار بلندپروازانه باشد (خانه‌ای بزرگتر، اتومبیلی سریع‌تر، حقوقی بالاتر، شهرتی بیشتر، قدرتی افزون‌تر). این هدف‌ها و آرزوها چه محقر باشد و چه بلندپروازانه، همه مربوط به خویشتن است، رفاه من، ثروت من، مقام من، قدرت من.
اما زندگی برای خدا اگر قرار است ارزشمند باشد هیچ‌گاه نمی‌تواند محقر باشد. در اهداف محقر و کوچک برای خدا چیزی هست که ذاتاً نادرست است. چگونه می‌توانیم به این راضی باشیم که خدا فقط کمی بیش‌تر در این دنیا جلال یابد؟ نه! یک‌بار که یقین یافتیم که خدا "پادشاه" است، آنگاه آرزو خواهیم داشت که او تاج جلال و اکرام بر سر گذارده و جایگاه واقعی خود را یافته است، جایگاه برترین را. آنگاه این آرزو و جاه‌طلبی را خواهیم داشت که ملکوت و عدالت او را در هر جا اشاعه دهیم.
هنگامی که این امر تبدیل به خواست و هدف اصیل ما در زندگی گردید، آنگاه نه فقط این همه برای شما مزید خواهد شد (نیازهای مادی ما تأمین خواهد گردید)، بلکه اشکالی وجود نخواهد داشت که اهداف و خواسته‌های ثانوی نیز داشته باشیم، زیرا این‌ها مطیع آن هدف اصلی‌مان خواهند شد نه رقیب آن. فقط در این صورت است که اهداف و خواسته‌های ثانوی امن و درست است به شرط آنکه فی‌نفسه تبدیل به هدف نشوند، بلکه وسایلی باشند برای هدفی والاتر (یعنی گسترش ملکوت و عدالت خدا)، و لذا برای بزرگترین هدف‌ها، یعنی جلال خدا. این است آن هدفی که باید اول بطلبیم؛ هدف دیگری وجود ندارد.
ترجمه و اقتباس: آرمان رشدی سایت کلمه

مریم مادر عیسی

لیناریا یقنظر

فراتر از آخور


مگر می‌شود از ناصرۀ جلیل آن دهکدۀ دور افتاده در آن ناحیۀ محقر چیزی خوب بیرون بیاید؟ (یوحنا ۱:‏۴۶). اما از همین شهر محقر جلیل بود که خدا مریم باکره را برگزید تا مادر عیسی گردد. (متی۱:‏۲۱-۲۳).

مریم زنی آگاه و در انتظار وعدۀ خدا

همه چیز از همین جای محقر شروع شد. درک مریم از کتاب‌مقدس و تمایل او به اطاعت از خدا نشان می‌دهد که چقدر کلام خدا در او ریشه دوانیده بوده و به‌خوبی از پیشگویی اشعیای نبی خبر داشت که می‌گفت: «باکره‌ای آبستن شده، پسری به‌دنیا خواهد آورد و او را عمانوئیل خواهند نامید» (اشعیا ۷:۱۴).
آنچه که خدا از مریم می‌خواست با افتخارترین مسئولیتی بود که به یک زن عطا شده بود و مریم در مقابل این مسئولیت، اعتماد کامل خود را به خدا عرضه کرد؛ او تمامی وجود خود را به روح‌القدس تسلیم نمود (لوقا ۱:‏۳۴-۳۵). خبری که مریم از فرشته شنید دور از انتظار بود. اما او خود را با شادی تسلیم این خبر نمود. این مطلب را در نغمۀ شادی او می‌یابیم که در آن خداوند را جلال می‌بخشد (لوقا ۱:‏۴۶-۵۵). مریم وسیله‌ای در دست خدا بود و مجرای برکت برای تمامی بشر شد.
فراموش نکنیم که مریم شخصی گمنام در شهر بزرگی نبود که در آن کسی، کسی را نشناسد. او در یک دهکدۀ کوچک مشرق زمین زندگی می‌کرد، در جایی که همه یکدیگر را می‌شناختند. به‌علاوه باید به‌ یاد داشته باشیم که برخلاف امروزه که نامزدی، بین دو طرف تعهدی رسمی ایجاد نمی‌کند، از دید فرهنگ یهود، نامزدی دو نفر، در بین زن و مرد از هر نظر پیوندی رسمی ایجاد می‌کرد. این نامزدی معمولاً یک سال طول می‌کشید. مریم و یوسف هم نامزد بودند ولی در طول دوران نامزدی خود با هم زیر یک سقف زندگی نمی‌کردند. پس طبیعتاً زمانی که مریم خبر حاملگی خود را به یوسف داد می‌بایست برای او ضربه‌ای سنگین بوده باشد و تصمیم یوسف برای رها کردن مریم آن هم بدون سر و صدا دور از انصاف نبود.
همان شب یوسف رویایی دید که در آن خدا به او فرمود که بچه‌ای که در شکم مریم است از روح‌القدس می‌باشد (متی ۱:‏۱۹-۲۱). این برای یوسف کافی بود. یوسف هم با پیشگویی اشعیا ۷:‏۱۴ آشنا بود. شاید مریم می‌توانست با تمام دنیا با شجاعت روبرو شود، چرا که خود به‌خوبی می‌دانست که او و یوسف ابداً از نظر جسمی یکدیگر را لمس نکرده‌اند. اما اعتمادی که یوسف به مریم داشت، بر قدرت مریم می‌افزود. در جایی که اگر در کوچه‌های دهکده قدم می‌زدی همه را می‌شناختی هنگامی که مریم بین مردم رفت و آمد می‌کرد، اعتماد و باوری که نسبت به خدا داشت او را قادر می‌کرد که با سرافرازی گام بردارد.
داستان زندگی مریم انسان را به‌هیجان می‌آورد ولی آیا همه او را به‌درستی درک کرده‌اند؟! برخی از مسیحیان با چشم بسته او را عزت و جلال می‌دهند بی‌آنکه با آنچه که کتاب‌مقدس در مورد او می‌گوید، آشنا باشند. از سوی دیگر نیز، هستند مسیحیانی که بر او و شخصیت والایش نگاهی گذرا دارند. همین مطلب انگیزه‌ای بود که این نوشته را "فراتر از آخور" بنامم. در روزهای کریسمس مریم فرد محبوب تمامی دنیاست. شخصیتی که در کنار صحنۀ آخور ظاهر می‌شود، در شکل و شمایلی پلاستیکی، چوبی و حتی کنده‌کاری شده در مرمر! چقدر باعث تأسف است که به‌محض آنکه کریسمس تمام می‌شود این شکل و شمایل‌ها هم گردگیری شده، بسته‌بندی گردیده و تا کریسمس بعد در انبار جا داده می‌شوند. موعظه‌های زیادی در مورد استر، روت، مریم و مرتا می‌شنویم، لیکن داستان مریم صرفاً در مدارس و در کلیساها فقط و فقط در هفته کریسمس بازگو می‌شود.
بسیاری از ما هنوز هم در همان صحنۀ آخور باقی مانده‌ایم و دوست داریم با مریم و عیسی کوچولو باقی بمانیم و فراتر نرویم. متأسفانه بسیاری از مردم در سراسر دنیا نمی‌دانند که عیسی رشد کرده و جان خود را در راه ما فدا نموده، از مردگان زنده شده و به آسمان صعود کرده و روزی بازخواهد گشت.

مریم مادری نمونه و با درایت

مریم زنی خانه‌دار بود. عیسی را از زمان بچگی تا بزرگسالی تر‌ و خشک کرده و تربیت نموده بود. مریم نمونه‌ای است برای ما والدین که از او پیروی کنیم. او سرسپردۀ دعوت خود بود. سرسپردگی او به عیسی در مقام مادر، فقط منحصر به زمان تولد در آخور نبود، آخور شروع این سرسپردگی بود. یکی از دوستان من تعریف می‌کرد که بعد از زاییدن پسرش، زمانی‌که هیجان‌ها فروکش کرده و شوهرش بعد از یک هفته تعطیلی باز به سر کار رفته بود، به‌ناگاه متوجه شد که در عرض یک هفته تبدیل به یک مادر شده است! زمانی‌که چشم را به بچه‌اش ‌دوخت این فکر در ذهن او متجلی شد که این بچه تمامی ۲۴ ساعت از شبانه روز توجه و مراقبت او را لازم دارد، این فکر باعث شد که دست و پای خود را گم کند، می‌دانست که با این بچه نمی‌تواند مثل رادیو و تلویزیون رفتار کند و هر وقت که دلش بخواهد دگمۀ خاموش را بزند. بله، مسئولیت مریم در قبال عیسی هم مسئولیتی بود برای تمام زندگی او بر روی زمین.
مریم چه الگو و هدف والایی برای ما والدین به‌جا گذاشته است. به‌یاد داشته باشیم که بچه‌ها به ما احتیاج دارند؛ نه صرفاً به‌خاطر وابستگی آنها به والدین در دوران کودکی. ما باید مانند مریم این مطلب را درک کنیم که مسئولیت ما در قبال فرزندانمان فراتر از دوران کودکی است. بیایید نه تنها شروعی مستحکم و استوار برای فرزندانمان به‌وجود بیاوریم بلکه به‌عنوان پدران و مادران، والدین روحانی، مسئولیت و سرسپردگی ما در قبال فرزندانمان برای تمامی طول زندگی آنها باشد- تا آنجایی که خدا به ما عمر عطا می‌کند.

مریم مادری خدا‌ترس و آزاد‌اندیش

پس از وقایع تولد عیسی، بی‌شک مریم خوشحال بود که پس از مدتی فراری بودن و زندگی پناهندگی، باز به زندگی عادی خود بازگردد و به سر خانه و زندگی خود رود. دوباره آشپزی کند و بدون ترس از اینکه کسی قصد کشتن عیسی را داشته باشد، زندگی کند.
از همان سال‌های کودکی، مریم کلام خدا را به عیسی یاد داد، «ای اسرائیل بشنو، یهوه، خدای ما، یهوه واحد است. پس یهوه خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما . . . آنها را به دقت به پسرانت تعلیم نما . . .» (تثنیه۶:‏۴-۷). مادر خدا ترس چه اثر مهمی در زندگی فرزند خود دارد. ابراهام لینکن چنین گفته است: «کسی که مادری خداترس دارد هرگز فقیر و بیچاره نیست.»
احتمالاً عیسی در سن پنج سالگی به مدرسه رفته است. مریم نیز مانند دیگر والدین یاد گرفت که به فرزند خود اجازه دهد که دوران‌های مختلف زندگی را سپری کند. بسیاری از ما زمانی‌که برای اولین بار بچۀ خود را به مدرسه می‌فرستیم، از دوری آنها احساس دلتنگی می‌کنیم، انگار که فرزند خود را گم کرده‌ایم. مریم و یوسف هم چنین والدینی بودند.
زمانی‌که مریم عیسی را در آن جشن فصح اورشلیم گم کرد، هزاران فکر و خیال بد از سرش گذشت. قلب او را ترس فرا گرفته بود. هر پدر و مادری در قبال فرزندان خود مسئولیتی دارند اما مواظبت از فرزند خدا چه مسئولیت هولناکی بود. مریم و یوسف در بطن نگرانی خود، بالاخره عیسی را در معبد یافتند که با عده‌ای از معلمان یهود مباحثه می‌کرد. عیسی در قبال این وضعیت فقط یک توضیح داشت که «شما باید بدانید که مهم‌ترین چیز برای من اینست که به کار پدر خود مشغول باشم». مریم فهمیده بود که عیسی از فرمان بزرگتری تبعیت می‌کند. اما یک‌بار دیگر یاد می‌گرفت که عیسی را آزاد گذارد و در چنگ خود اسیر نسازد. به‌زودی جشن ۱۲ سالگی او را جشن می‌گرفتند که در فرهنگ آنها نشانۀ بلوغ و گذر از کودکی به جوانی بود. مریم می‌دانست که بیش از این نمی‌تواند با عیسی مثل یک کودک رفتار کند. لازم بود ذهن خود را با این فکر بیشتر آشنا کند که عیسی را باید آزاد بگذارد.
چندی بعد عیسی در اطراف شروع به موعظه کرد. با هر خطری که جان عیسی را تهدید می‌نمود، وجود مریم نیز از ترس متلاطم می‌شد. او از خطراتی که برای عیسی بود خبر داشت و به‌احتمال زیاد شب‌های زیادی بود که بیدار مانده به او فکر می‌کرد. اما می‌دانست که در این دوران باید با توکل مطیع و سرسپردۀ خدا باشد.
مانند هر مادری هنگامی که جمعیت از هر سو عیسی را احاطه نموده بودند، مریم تلاش کرد خود را به عیسی نزدیک کند. او می‌خواست او را از جمع به خانه برد تا استراحتی کرده باشد، ولی به‌تدریج متوجه شد که عیسی نمی‌تواند فقط به یک جا خود را محدود کند. او به همه متعلق بود نه فقط به خانوادۀ خود. مریم از جانب خدا ۳۰ سال قبل، این افتخار را یافته بود که نجات‌دهنده را به این دنیا بیاورد و اکنون می‌فهمید که باید بگذارد که عیسی به‌دنبال انجام نقشه‌های والایی باشد که خدا برای او دارد.

مریم زنی پیرو و شاگرد عیسی

دردناکترین تجربۀ مریم صحنۀ هولناک صلیب بود. مریم می‌دانست که خدا هم می‌داند که درد از دست دادن تنها فرزند چیست. خدای پدر با قلبی شکسته مرگ تنها فرزند خود را نگریست و آنچه که ما اغلب از یاد می‌بریم اینست که مریم هم مرگ فرزند خود را می‌نگریست. او نه می‌توانست دخالت کند و نه کاری از دستش برمی‌آمد. همانطور که شمعون پیر هم ۳۰ سال قبل پیشگویی کرده بود، خنجری قلب او را می‌شکافت. مریم تنها شخص حاضر هم در زمان تولد و هم زمان مرگ عیسی بود. او فردی بود که افتخار بزرگی نصیبش شد ولی این افتخار بزرگ بهای سنگینی هم داشت. شاید زمانی که عیسی عذاب می‌کشید قدرت تحمل دیدن او را نداشت ولی در عین حال نمی‌توانست آن صحنه را ترک کند.
آنجا در پای صلیب در حالی‌که عیسی آخرین نفس‌های خود را می‌کشید تمامی زندگی او از مقابل چشم مریم می‌گذشت، تولد او در آخور، دست‌های کوچک او که دست‌های مریم را می‌گرفت، دست‌های ماهر و قوی نجارگونۀ او، دست‌هایی که مریضان را شفا می‌داد و حالا همان دست‌ها روی صلیب میخکوب شده بود. او برای کودکی که روزی در آغوش داشت، برای مرد جوانی که بزرگش کرده بود و برای پسری که اکنون بر روی صلیب می‌مرد، گریه می‌کرد. شاید تمامی وجودش از غصه پر بود که صدای عیسی به گوشش رسید: "بانو . . ." عیسی در آخرین لحظات زندگی خود، مواظبت از مریم را به‌عهدۀ یوحنا گذاشت. در یوحنا ۱۹:‏۲۵-۲۷ آن سخنان گرانقدر آخر، که از آن به‌بعد در سراسر زندگی مریم می‌توانست انعکاس داشته باشد، نوشته شده است. کلماتی که مریم می‌توانست به آنها بچسبد و بارها و بارها آنها را به‌یاد آورد. کلماتی که ارزش همه چیز را داشت. مریم فقط پسر خود را بر روی صلیب ندید، او بره‌ای را دید که قربانی شده است: «تو باید او را عیسی بنامی، زیرا او قوم خود را از گناهانشان نجات خواهد بخشید.»
عیسی زندگی خود را فدای بشریت کرد. در رسالۀ قرنتیان می‌خوانیم، که اگر عیسی از مردگان برنخاست، ایمانمان ارزشی ندارد و هنوز در گناهان خود هستیم. خدا را شکر که عیسی از مردگان زنده شده است و ما امیدی داریم که محکم و استوار است. مریم هم مانند دیگر شاگردان، او را در باغ ملاقات کرد و او را پرستش نمود و شاهد این پیروزی بود.
مریم بر روی کوه زیتون زمانی‌که عیسی به شاگردان در مورد روح‌القدس تعلیم می‌داد حضور داشت. عیسی در مقابل چشمان آنها به آسمان بالا برده شد. در روز پنطیکاست ۱۲۰ نفر در بالاخانه مشغول دعا کردن بودند و مریم هم در میان آنها منتظر "وعدۀ پدر" بود.
مریم ثابت کرد که زندگی در سرسپردگی و اطاعت از خدا، زندگی پرثمری است. مریم با کلیسای اولیه همگام بود. او به آن گلۀ کوچک خدمت کرد. نه از آنها کناره‌گیری نمود و نه خود را بالاتر از آنها قرار داد.

نتیجه‌گیری

مریم علاوه بر اینکه روحی فروتن داشت و اطاعت و سرسپردگی جزو صفات شخصی او بود، در عین حال از این قدرت هم برخوردار بود که فرزند خود را در اسارت خود نگاه ندارد؛ بلکه بگذارد که او آزاد باشد و این تجربه را در سراسر زندگی‌اش پیاده کرد و الگوی زیبایی برای پیروی از خود به‌جا گذاشت.
بیایید به مریم از دید دیگری بنگریم. مریم را در شکل و شمایل چوبی و مرمری نگاه نکنید، بگذارید شمایلی که از او در ذهن شماست صورت کسی باشد که دعوت خدا را نسبت به زندگی خود شنید و در کمال وفاداری و ایمان به آن پاسخ داد. دعوتی که زندگی او را دچار فراز و نشیب‌های زیادی نمود و به راهی "فراتر از آخور" کشاند.


 سایت کلمه 

این کشیش ، خود را شبیه به یک شخص فقیر و بی‌ خانمان با لباس‌های ژولیده در می آورد و روزی که قرار بوده اسمش بعنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزارنفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا می رود...
خودش ماجرا رو اینطور تعریف میکند ؛
نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم، به خیلی ها سلام کردم اما فقط ۳ نفر از این همه جمعیت جواب سلام من را دادند...
به خیلی ها گفتم، گرسنه هستم اما هیچکس حاضر نشد یک دلار به من کمک کند...
سپس وقتی رفتم توی ردیف جلو بشینم، انتظامات کلیسا از من خواست که از آنجا بلند شوم و به عقب برگردم....
به هر حال وقتی شبان کلیسا اسم کشیش جدید رو اعلام میکند ،تمام کلیسا شروع به کف زدن میکنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند میشود و با همین قیافه به جلوی کلیسا دعوت می شود ....
مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم میکنند، عده ای هم گریه میکنند و این مرد سخنانش رو با خواندن بخشی از انجیل متی باب ۲۵ آیات۳۱ تا ۴۶ آغاز میکند :
گرسنه بودم، غذا دادید...تشنه بودم، آب دادید...مریض بودم به عیادتم آمدید...!!!

خیلی ها به کلیسا می روند، اما شاگرد و پیرو راستین عیسی مسیح نیستند...
خدا به دنبال جمعیت نیست،
خدا به دنبال دستی هست که کمک میکند ،
قلبی که محبت میکند چشمی که برای دیگران نگران است ،
و پایی که برای ناتوانان برداشته می شود .
و خدا در درون ما مسیح را که سمبل مهربانیهاست، جستجو میکند .
و سوالی که ذهن من را به خود مشغول ساخته و ما در اینجا باید از خود بپرسیم این است که ؛
اگر امروز و یا فردا عیسی مسیح با لباسی مبدل از من و یا تو تقاضای کمک و یاری کرد چه می کنیم و جواب ما چیست ؟!؟!

از صفحه ی "درخت پاکیزه"

Foto: ‎این کشیش ، خود را شبیه به یک شخص فقیر و بی‌ خانمان با لباس‌های ژولیده در می آورد و روزی که قرار بوده اسمش بعنوان کشیش جدید یک کلیسای ده هزارنفری اعلام شود با همین قیافه به کلیسا می رود...
خودش ماجرا رو اینطور تعریف میکند ؛
نیم ساعت قبل از شروع جلسه به کلیسا رفتم، به خیلی ها سلام کردم اما فقط ۳ نفر از این همه جمعیت جواب سلام من را دادند...
به خیلی ها گفتم، گرسنه هستم اما هیچکس حاضر نشد یک دلار به من کمک کند...
سپس وقتی رفتم توی ردیف جلو بشینم، انتظامات کلیسا از من خواست که از آنجا بلند شوم و به عقب برگردم....
به هر حال وقتی شبان کلیسا اسم کشیش جدید رو اعلام میکند ،تمام کلیسا شروع به کف زدن میکنند و این مرد ژولیده از جای خود بلند میشود و با همین قیافه به جلوی کلیسا دعوت می شود ....
مردم با دیدن او سرهایشان را از خجالت خم میکنند، عده ای هم گریه میکنند و این مرد سخنانش رو با خواندن بخشی از انجیل متی باب ۲۵ آیات۳۱ تا ۴۶ آغاز میکند :
گرسنه بودم، غذا دادید...تشنه بودم، آب دادید...مریض بودم به عیادتم آمدید...!!!

خیلی ها به کلیسا می روند، اما شاگرد و پیرو راستین عیسی مسیح نیستند...
خدا به دنبال جمعیت نیست،
خدا به دنبال دستی هست که کمک میکند ،
قلبی که محبت میکند چشمی که برای دیگران نگران است ،
و پایی که برای ناتوانان برداشته می شود .
و خدا در درون ما مسیح را که سمبل مهربانیهاست، جستجو میکند .
و سوالی که ذهن من را به خود مشغول ساخته و ما در اینجا باید از خود بپرسیم این است که ؛
اگر امروز و یا فردا عیسی مسیح با لباسی مبدل از من و یا تو تقاضای کمک و یاری کرد چه می کنیم و جواب ما چیست ؟!؟!

از صفحه ی "درخت پاکیزه"‎