۱۵ برای پاکان همه چیز پاک است اما برای کسانی که آلوده و بی ایمان هستند هیچ چیز پاک نیست ، زیرا هم افکارشان و هم وجدانشان آلوده است. ۱۶ ادعا دارند که خدا را می شناسند ، اما اعمالشان این ادعا را تکذیب می کند. آنها نفرت انگیز و نافرمانند و برای انجام کار نیک کاملا بی فایده هستند.
آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :((تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همه قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر, پسر وروح القدس تعمید دهید.))
۱۳۹۲ مهر ۹, سهشنبه
تیموتائوس دوم باب ۲
۲۲ از شهواتی که مربوط به دوران جوانی است بگریز و به اتفاق همهً کسانی که با قلبی پاک به پیشگاه خداوند دعا می کنند نیکوئی مطلق ، ایمان ، محبت و صلح و صفا را دنبال کن.
تعلیم کتاب مقدس در خصوص گناه چیست ؟
عمانوئیل
یوحنا باب ۸
۳۴ عیسی به ایشان گفت:« یقین بدانید که هر کسی که گناه می کند بردۀ گناه است ۳۵ و برده همیشه در میان اهل خانه نمی ماند ولی پسر همیشه می ماند. ۳۶ پس اگر پسر، شما را آزاد سازد واقعاً آزادخواهید بود.
رومیان باب ۶
مرده ولی زنده
۱ پس چه بگوئیم ؟ آیا باید به زندگی در گناه ادامه دهیم تا فیض خدا افزون گردد؟ ۲ بهیچوجه! ما که نسبت بگناه مرده ایم چگونه می توانیم به زندگی در آن ادامه دهیم ؟ ۳ آیا نمی دانید که وقتی ما در اتحاد با مسیح عیسی تعمید یافتیم در اتحاد با مرگ او تعمید یافتیم؟ ۴ پس با تعمید خود با او مدفون شدیم و در مرگش شریک گشتیم تا همانطوریکه مسیح بوسیله قدرت پرشکوه پدر پس از مرگ زنده شد ما نیز در زندگی تازه ای بسر بریم. ۵ زیرا اگر ما در مرگی مانند مرگ او با او یکی شدیم بهمان طریق در قیامتی مثل قیامت او نیز با او یکی خواهیم بود. ۶ اینرا می دانیم که : آن آدمیکه در پیش بودیم با مسیح بر روی صلیب او کشته شد، تا نفس گناهکار نابود گردد و دیگر بردگان گناه نباشیم ، ۷ زیرا کسیکه مرد از گناه آزاد شده است . ۸ اگر ما با مسیح مردیم ایمان داریم که همچنین با ا و خواهیم زیست ، ۹ زیرا می دانیم چون مسیح پس از مرگ زنده شده است او دیگر هرگز نخواهد مرد یعنی مرگ دیگر بر او تسلط نخواهد یافت . ۱۰ مسیح مرد و با این مرگ یک بار برای همیشه نسبت بگناه مرده است ولی او زنده شد و دیگر برای خدا زندگی می کند. ۱۱ همین طور شما نیز باید خود را نسبت بگناه مرده ، اما نسبت بخدا در اتحاد با مسیح عیسی زنده بدانید. ۱۲ دیگر نباید گناه بر بدنهای فانی شما حاکم باشد و شما را مطیع هوسهای خود سازد. ۱۳ هیچیک از اعضای بدن خود را در اختیار گناه قرار ندهید تا برای مقاصد شریرانه بکار رود بلکه خود را بخدا تسلیم نمائید و مانند کسانیکه از مرگ بزندگی بازگشته اند تمام وجود خود را در اختیار او بگذارید تا اعضاء شما برای قاصد نیکو بکار رود. ۱۴ زیرا گناه نباید بر وجود شما حاکم باشد چون شما تابع شریعت نیستید بلکه زیر فیض خدا هستید.
غلاطیان باب ۵
ثمرات روح و کارهای طبیعت نفسانی
۱۶ مقصود من این است : اگر تحت فرمان روح القدس بسر برید به هیچ وجه خواهش های نفس را ارضا نخواهید کرد، ۱۷ زیرا تمایلات نفسانی بر خلاف روح القدس و آرزوهای روح القدس بر خلاف طبیعت نفسانی است و این دو مخالف یک دیگرند بطوریکه شما نمی توانید آنچه را دلتان می خواهد انجام دهید. ۱۸ اما اگر روح خدا شما را هدایت کند شما در قید شریعت نیستید.
۳۴ عیسی به ایشان گفت:« یقین بدانید که هر کسی که گناه می کند بردۀ گناه است ۳۵ و برده همیشه در میان اهل خانه نمی ماند ولی پسر همیشه می ماند. ۳۶ پس اگر پسر، شما را آزاد سازد واقعاً آزادخواهید بود.
رومیان باب ۶
مرده ولی زنده
۱ پس چه بگوئیم ؟ آیا باید به زندگی در گناه ادامه دهیم تا فیض خدا افزون گردد؟ ۲ بهیچوجه! ما که نسبت بگناه مرده ایم چگونه می توانیم به زندگی در آن ادامه دهیم ؟ ۳ آیا نمی دانید که وقتی ما در اتحاد با مسیح عیسی تعمید یافتیم در اتحاد با مرگ او تعمید یافتیم؟ ۴ پس با تعمید خود با او مدفون شدیم و در مرگش شریک گشتیم تا همانطوریکه مسیح بوسیله قدرت پرشکوه پدر پس از مرگ زنده شد ما نیز در زندگی تازه ای بسر بریم. ۵ زیرا اگر ما در مرگی مانند مرگ او با او یکی شدیم بهمان طریق در قیامتی مثل قیامت او نیز با او یکی خواهیم بود. ۶ اینرا می دانیم که : آن آدمیکه در پیش بودیم با مسیح بر روی صلیب او کشته شد، تا نفس گناهکار نابود گردد و دیگر بردگان گناه نباشیم ، ۷ زیرا کسیکه مرد از گناه آزاد شده است . ۸ اگر ما با مسیح مردیم ایمان داریم که همچنین با ا و خواهیم زیست ، ۹ زیرا می دانیم چون مسیح پس از مرگ زنده شده است او دیگر هرگز نخواهد مرد یعنی مرگ دیگر بر او تسلط نخواهد یافت . ۱۰ مسیح مرد و با این مرگ یک بار برای همیشه نسبت بگناه مرده است ولی او زنده شد و دیگر برای خدا زندگی می کند. ۱۱ همین طور شما نیز باید خود را نسبت بگناه مرده ، اما نسبت بخدا در اتحاد با مسیح عیسی زنده بدانید. ۱۲ دیگر نباید گناه بر بدنهای فانی شما حاکم باشد و شما را مطیع هوسهای خود سازد. ۱۳ هیچیک از اعضای بدن خود را در اختیار گناه قرار ندهید تا برای مقاصد شریرانه بکار رود بلکه خود را بخدا تسلیم نمائید و مانند کسانیکه از مرگ بزندگی بازگشته اند تمام وجود خود را در اختیار او بگذارید تا اعضاء شما برای قاصد نیکو بکار رود. ۱۴ زیرا گناه نباید بر وجود شما حاکم باشد چون شما تابع شریعت نیستید بلکه زیر فیض خدا هستید.
غلاطیان باب ۵
ثمرات روح و کارهای طبیعت نفسانی
۱۶ مقصود من این است : اگر تحت فرمان روح القدس بسر برید به هیچ وجه خواهش های نفس را ارضا نخواهید کرد، ۱۷ زیرا تمایلات نفسانی بر خلاف روح القدس و آرزوهای روح القدس بر خلاف طبیعت نفسانی است و این دو مخالف یک دیگرند بطوریکه شما نمی توانید آنچه را دلتان می خواهد انجام دهید. ۱۸ اما اگر روح خدا شما را هدایت کند شما در قید شریعت نیستید.
چه کسی به خاطر آنچه می داند دروغ است، خود را به کشتن می دهد؟
Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
10/01/2013
9 مهر 1392
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
قبل از بررسی موضوع، ابتدا باید بدانیم که تعریف تاریخ چیست. تاریخ به معنای "کسب اطلاعات که بر اساس شهادت افراد می باشد". اگر کسی بگوید که من اعتقادی به این تعریف ندارم، باید از او سئوال کرد:"آیا ناپلئون شخصیت تاریخی بوده است؟" پاسخ او مثبت است. سئوال دوم:"آیا تا به حال او را از نزدیک دیده ای؟" آن شخص اعتراف می کند که هرگز ناپلئون را ندیده است. سئوال بعدی این است که "اگر ناپلئون را ندیده ای، چگونه او را می شناسی؟"
آن شخص ناگزیر است تا آن تعریف تاریخ را بپذیرد. مدارک و شواهد تاریخی، وجود ناپلئون را تایید کرده اند. این تعریف دقیق از تاریخ دارای یک نکته تفکیک ناپذیر است. شواهد و شهادت ها بایستی کاملا موثق باشند. آنچه مشاهده یا شنیده شده، بایستی صحیح و درست باشد. بنابراین، آیا می توان به آنچه عیسی و شاگردانش ادعا کردند و انجام دادند، باور کرد؟ من ایمان دارم که می شود به دلایل ذیل اعتماد کرد:
یک. یازده شاگرد مسیح، به خاطر ادعاهای شان شهید شدند. یوحنا هم دوران سخت زندان را گذراند.
دو. اگر مسیح و شاگردانش، قصد فریب مردم را داشتند، چرا جان خود را به خاطر ادعای دروغ از دست دادند؟ افراد به خاطر آنچه می دانند درست است جان خود را فدا می کنند (حتی اگر آن عقیده نادرست باشد)، اما هیچکس جان خود را در راه چیزی که خودش هم می داند دروغ است، به خطر نمی اندازد.
سه. شواهد تاریخی (مورخان یهودی، یونانی، رومی و هم چنین گزارش های امپراطور روم در قرن اول میلادی) تایید می کنند که مسیح ادعا کرد که خداوند است و شاگردانش همین ادعا را تایید کردند و به خاطر این ادعا، دستگیر، شکنجه و شهید شدند.
چهار. چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
پنج. اگر مسیح بعد از مرگ، زنده نشده بود، پس شاگردان این حقیقت را می دانستند. چرا علی رغم این آگاهی، اجازه دادند تا مخالفان آنان را شکنجه داده و به قتل برسانند؟ باور این نکته برای مردم غیر ممکن است که عده ای بدانند که تبلیغ آن ها دروغ است، اما به خاطر همان ادعای دروغ جان خود را از دست بدهند.
شش. مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که شاگردان مسیح دچار توهم روانی بوده اند و آنچه را از زنده شدن مسیح بیان می کردند، در واقع چیزی جز توهم روانی نبوده است. در پاسخ باید گفت که شاگردان مسیح نه فقط ساده لوح نبودند، بلکه بسیار محتاط، شکاک و دیرباور بودند. آن ها بعد از مرگ مسیح، به طور گروهی او را زنده دیدند. ظهورهای مسیح بر گروه های مردم واقع شد و هر فردی در این گروه ها، همان چیزی را می دید که دیگران می دیدند. بعد از چهل روز از زنده شدن مسیح، دیگر هیچ ظهوری از مسیح ثبت نشده است. اگر ظهورهای مسیح توهم بود، چرا یک مرتبه قطع شد و دیگر تکرار نگردید؟
اگر به فرضیه توهم معتقد باشیم، باید از خود بپرسیم که چرا شاگردان بلافاصله عیسی را نشناختند؟ حتی اگر فکر کنیم که این رویاها یا توهمات را خدا برای آن ها می فرستاد تا هدایت شان کند، چرا این کار را به نحو درست تری انجام نمی داد تا آن ها بلافاصله عیسی را بشناسند؟ در خصوص ظهورهای مسیح باید گفت که این پدیده نه از درون ذهن شاگردان، بلکه از بیرون بر آن ها حادث شد. فرضیه توهم زمانی قابل قبول می بود که شاگردان حاضر به پذیرش واقعیت تلخ مصلوب شدن مسیح نمی بودند. آنان چنان نومید و دلسرد بودند که بیرون آمدن از آن مستلزم وقت بود. اگر اصرار داشته باشیم که این افراد دچار چنین وهمی شده اند و آن را به همه اعلان می کردند، پس باید بپذیریم که مسیح در انتخاب آن ها دچار اشتباه شده و افرادی ناپایدار و بیمارگونه را برگزیده بود. آنچه مسلم است، توهم سیر و فرایند منطقی ندارد تا به هدف مشخصی برسد. کسانی که دچار توهم می شوند، هرگز نمی توانند قهرمان اخلاقیات گردند. اثر زنده شدن مسیح در دگرگونی افراد امر دائمی بود و آنانی که شاهدش بودند، تا پای جان در راه اعلان این حقیقت ایستادند. توهم هیچ گاه انسان را به انجام کارهای خارق العاده سوق نمی دهد. هیچ دروغ و توهمی تاکنون دنیا را تکان نداده است.
مطابق قوانین بینالمللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب سایتها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است. خوانندگان عزیز، در صورت مشاهده تخلف، لطفا اطلاع دهید.
9 مهر 1392
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
قبل از بررسی موضوع، ابتدا باید بدانیم که تعریف تاریخ چیست. تاریخ به معنای "کسب اطلاعات که بر اساس شهادت افراد می باشد". اگر کسی بگوید که من اعتقادی به این تعریف ندارم، باید از او سئوال کرد:"آیا ناپلئون شخصیت تاریخی بوده است؟" پاسخ او مثبت است. سئوال دوم:"آیا تا به حال او را از نزدیک دیده ای؟" آن شخص اعتراف می کند که هرگز ناپلئون را ندیده است. سئوال بعدی این است که "اگر ناپلئون را ندیده ای، چگونه او را می شناسی؟"
آن شخص ناگزیر است تا آن تعریف تاریخ را بپذیرد. مدارک و شواهد تاریخی، وجود ناپلئون را تایید کرده اند. این تعریف دقیق از تاریخ دارای یک نکته تفکیک ناپذیر است. شواهد و شهادت ها بایستی کاملا موثق باشند. آنچه مشاهده یا شنیده شده، بایستی صحیح و درست باشد. بنابراین، آیا می توان به آنچه عیسی و شاگردانش ادعا کردند و انجام دادند، باور کرد؟ من ایمان دارم که می شود به دلایل ذیل اعتماد کرد:
یک. یازده شاگرد مسیح، به خاطر ادعاهای شان شهید شدند. یوحنا هم دوران سخت زندان را گذراند.
دو. اگر مسیح و شاگردانش، قصد فریب مردم را داشتند، چرا جان خود را به خاطر ادعای دروغ از دست دادند؟ افراد به خاطر آنچه می دانند درست است جان خود را فدا می کنند (حتی اگر آن عقیده نادرست باشد)، اما هیچکس جان خود را در راه چیزی که خودش هم می داند دروغ است، به خطر نمی اندازد.
سه. شواهد تاریخی (مورخان یهودی، یونانی، رومی و هم چنین گزارش های امپراطور روم در قرن اول میلادی) تایید می کنند که مسیح ادعا کرد که خداوند است و شاگردانش همین ادعا را تایید کردند و به خاطر این ادعا، دستگیر، شکنجه و شهید شدند.
چهار. چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
پنج. اگر مسیح بعد از مرگ، زنده نشده بود، پس شاگردان این حقیقت را می دانستند. چرا علی رغم این آگاهی، اجازه دادند تا مخالفان آنان را شکنجه داده و به قتل برسانند؟ باور این نکته برای مردم غیر ممکن است که عده ای بدانند که تبلیغ آن ها دروغ است، اما به خاطر همان ادعای دروغ جان خود را از دست بدهند.
شش. مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که شاگردان مسیح دچار توهم روانی بوده اند و آنچه را از زنده شدن مسیح بیان می کردند، در واقع چیزی جز توهم روانی نبوده است. در پاسخ باید گفت که شاگردان مسیح نه فقط ساده لوح نبودند، بلکه بسیار محتاط، شکاک و دیرباور بودند. آن ها بعد از مرگ مسیح، به طور گروهی او را زنده دیدند. ظهورهای مسیح بر گروه های مردم واقع شد و هر فردی در این گروه ها، همان چیزی را می دید که دیگران می دیدند. بعد از چهل روز از زنده شدن مسیح، دیگر هیچ ظهوری از مسیح ثبت نشده است. اگر ظهورهای مسیح توهم بود، چرا یک مرتبه قطع شد و دیگر تکرار نگردید؟
اگر به فرضیه توهم معتقد باشیم، باید از خود بپرسیم که چرا شاگردان بلافاصله عیسی را نشناختند؟ حتی اگر فکر کنیم که این رویاها یا توهمات را خدا برای آن ها می فرستاد تا هدایت شان کند، چرا این کار را به نحو درست تری انجام نمی داد تا آن ها بلافاصله عیسی را بشناسند؟ در خصوص ظهورهای مسیح باید گفت که این پدیده نه از درون ذهن شاگردان، بلکه از بیرون بر آن ها حادث شد. فرضیه توهم زمانی قابل قبول می بود که شاگردان حاضر به پذیرش واقعیت تلخ مصلوب شدن مسیح نمی بودند. آنان چنان نومید و دلسرد بودند که بیرون آمدن از آن مستلزم وقت بود. اگر اصرار داشته باشیم که این افراد دچار چنین وهمی شده اند و آن را به همه اعلان می کردند، پس باید بپذیریم که مسیح در انتخاب آن ها دچار اشتباه شده و افرادی ناپایدار و بیمارگونه را برگزیده بود. آنچه مسلم است، توهم سیر و فرایند منطقی ندارد تا به هدف مشخصی برسد. کسانی که دچار توهم می شوند، هرگز نمی توانند قهرمان اخلاقیات گردند. اثر زنده شدن مسیح در دگرگونی افراد امر دائمی بود و آنانی که شاهدش بودند، تا پای جان در راه اعلان این حقیقت ایستادند. توهم هیچ گاه انسان را به انجام کارهای خارق العاده سوق نمی دهد. هیچ دروغ و توهمی تاکنون دنیا را تکان نداده است.
مطابق قوانین بینالمللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب سایتها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است. خوانندگان عزیز، در صورت مشاهده تخلف، لطفا اطلاع دهید.
آیا معجزات مسیح تقلیدی از افسانه های بت پرست ها است؟
مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مخالفان مسیحیت ادعا دارند که معجزاتی که توسط مسیح انجام شد، از روایات بت پرست های دوران باستان تقلید شده است. آن ها معتقدند ادعای معجزاتی مانند شفا، اخراج روح های شریر و تولد از باکره، از افسانه های رایج بت پرستان در دوران باستان بود.
ادعای مخالفان به چند دلیل قابل قبول نیست
یک. تفاوت الهیاتی زیادی میان کتاب مقدس و افسانه های بت پرستان وجود دارد. مثلا در قرن اول میلادی، اعتقادات بت پرستان در میان یهودیان اسرائیل و یهودیانی که در کشورهای دیگر سکونت داشتند، جایگاهی نداشت.
دو. تاکید روایات بت پرستان بر شخصیت های تخیلی است (نظیر هرکول)، در حالی که طبق شواهد تاریخی، تولد، تعالیم، معجزات، مرگ و صعود مسیح در گزارش های مورخان قرن اول میلادی و هم چنین وقایع نگاری امپراطوری روم ثبت شده است.
سه. معجزات افسانه های دوران باستان نمی توانست الهام بخش معجزات مسیح باشند. در مواردی، هم روایات اناجیل و هم گزارش های مورخان، معجزات را تایید کرده اند.
چهار. کارشناسان تاریخ می دانند که زنده شدن قهرمانان افسانه ای از مرگ، سال ها بعد از قیام مسیح به رشته تحریر درآمده اند. در واقع، روایات اناجیل، الهام بخش نویسندگان داستان های تخیلی در قرن اول میلادی بوده اند.
پنج. به هنگام معجزات مسیح، شاگردان، مردم و حتی مخالفان عیسی نیز حضور داشتند. در تلمود یهودیان، به معجزات مسیح اشاره شده است. مورخان (مانند یوسفوس که تقریبا هم عصر مسیح بود)، از مشاهدات مردم اسرائیل درباره وقوع معجزات گزارش تهیه کرده اند. در حالی که هیچ گونه شواهد تاریخی و شاهدان عینی برای افسانه های بت پرستان وجود ندارد.
مطابق قوانین بینالمللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب سایتها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است. خوانندگان عزیز، در صورت مشاهده تخلف، لطفا اطلاع دهید.
مخالفان مسیحیت ادعا دارند که معجزاتی که توسط مسیح انجام شد، از روایات بت پرست های دوران باستان تقلید شده است. آن ها معتقدند ادعای معجزاتی مانند شفا، اخراج روح های شریر و تولد از باکره، از افسانه های رایج بت پرستان در دوران باستان بود.
ادعای مخالفان به چند دلیل قابل قبول نیست
یک. تفاوت الهیاتی زیادی میان کتاب مقدس و افسانه های بت پرستان وجود دارد. مثلا در قرن اول میلادی، اعتقادات بت پرستان در میان یهودیان اسرائیل و یهودیانی که در کشورهای دیگر سکونت داشتند، جایگاهی نداشت.
دو. تاکید روایات بت پرستان بر شخصیت های تخیلی است (نظیر هرکول)، در حالی که طبق شواهد تاریخی، تولد، تعالیم، معجزات، مرگ و صعود مسیح در گزارش های مورخان قرن اول میلادی و هم چنین وقایع نگاری امپراطوری روم ثبت شده است.
سه. معجزات افسانه های دوران باستان نمی توانست الهام بخش معجزات مسیح باشند. در مواردی، هم روایات اناجیل و هم گزارش های مورخان، معجزات را تایید کرده اند.
چهار. کارشناسان تاریخ می دانند که زنده شدن قهرمانان افسانه ای از مرگ، سال ها بعد از قیام مسیح به رشته تحریر درآمده اند. در واقع، روایات اناجیل، الهام بخش نویسندگان داستان های تخیلی در قرن اول میلادی بوده اند.
پنج. به هنگام معجزات مسیح، شاگردان، مردم و حتی مخالفان عیسی نیز حضور داشتند. در تلمود یهودیان، به معجزات مسیح اشاره شده است. مورخان (مانند یوسفوس که تقریبا هم عصر مسیح بود)، از مشاهدات مردم اسرائیل درباره وقوع معجزات گزارش تهیه کرده اند. در حالی که هیچ گونه شواهد تاریخی و شاهدان عینی برای افسانه های بت پرستان وجود ندارد.
مطابق قوانین بینالمللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب سایتها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است. خوانندگان عزیز، در صورت مشاهده تخلف، لطفا اطلاع دهید.
آیا نسب نامه های کتاب مقدس، زمان آفرینش انسان را نشان می دهند؟ چه تفاوتی میان نسب نامه های متی و لوقا وجود دارد؟
Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
پاسخ این است که در تمام کتاب مقدس هیچ تاریخی در مورد ابتدای خلقت پیدا نمی شود. نویسندگان عبری کتاب مقدس، با اصطلاحات روزگار باستان نسب نامه ها را نوشته اند. مثلا اصطلاح "پدر" را به معنی "پدر" و یا "جد" به کار برده اند. علاوه بر این در دوران باستان، افرادی که رتبه مهمی نداشته اند و کم اهمیت بوده اند، از شجره نامه حذف گردیده اند. طبق تحقیقات باستان شناسان، بر طبق عادت مردم خاورمیانه در زمان باستان در مورد نسب نامه ها، می توان با اطمینان گفت که فقط افراد مهم ذکر شده اند. این مثال را در انجیل متی فصل اول آیات اول تا هفدهم پیدا می کنیم. در این نسب نامه، سه تن از پادشاهان حذف شده اند (اخزیا، یوآش، امصیا) و یورام به عنوان پدر عزیا ذکر شده، در حالی که پدربزرگش بوده است. باستان شناسان معتقدند که شجره نامه های مندرج در کتاب پیدایش کامل نیست. در نتیجه، پیدایش بشریت به دوران دورتری بر می گردد.
متی کتابش را برای خوانندگان یهودی نوشت. او تاریخ اسرائیل را به سه مجموعه چهارده نسلی تقسیم می کند، اما احتمال دارد تعداد افراد هر گروه بیش از آن باشد که متی در شجره نامه آورده است. شجره نامه های باستانی اغلب تاریخ را خلاصه می کنند، به این معنی که همه نسل ها به طور دقیق در آن ها آورده نمی شود. از این رو عبارت "پدر" را می توان "جد" یا "از نسل" ترجمه کرد.
از آن جا که مریم به هنگام باردار شدن باکره بود، متی یوسف را پدر عیسی نمی نامد، بلکه او را فقط به عنوان شوهر مریم معرفی می کند. هم مریم و هم یوسف مستقیما از نسل داود پادشاه بودند.
در انجیل لوقا، نسب نامه عیسی از طریق خاندان مریم دنبال شده است. نسب نامه متی به ابراهیم می رسد و نشان می دهد که عیسی با همه یهودیان خویشاوندی دارد. نسب نامه لوقا به آدم می رسد و بیانگر این است که عیسی با تمام بشریت خویشاوند است. این نسب نامه با تصویری که لوقا از عیسی به عنوان منجی تمامی جهان به دست می دهد، منطبق است.
در نسب نامه لوقا با نام هالی روبرو می شویم. هالی در واقع پدر زن یوسف بود. بنابراین، نسب نامه ای که لوقا ارائه داده است در واقع نسب نامه مریم می باشد که لوقا احتمالا شخصا از مریم گرفته است. به خاطر اهمیتی که لوقا در انجیلش به زنان می دهد، به جاست که او نسب نامه مریم را ارائه دهد.
متی کتابش را برای خوانندگان یهودی نوشت. او تاریخ اسرائیل را به سه مجموعه چهارده نسلی تقسیم می کند، اما احتمال دارد تعداد افراد هر گروه بیش از آن باشد که متی در شجره نامه آورده است. شجره نامه های باستانی اغلب تاریخ را خلاصه می کنند، به این معنی که همه نسل ها به طور دقیق در آن ها آورده نمی شود. از این رو عبارت "پدر" را می توان "جد" یا "از نسل" ترجمه کرد.
از آن جا که مریم به هنگام باردار شدن باکره بود، متی یوسف را پدر عیسی نمی نامد، بلکه او را فقط به عنوان شوهر مریم معرفی می کند. هم مریم و هم یوسف مستقیما از نسل داود پادشاه بودند.
در انجیل لوقا، نسب نامه عیسی از طریق خاندان مریم دنبال شده است. نسب نامه متی به ابراهیم می رسد و نشان می دهد که عیسی با همه یهودیان خویشاوندی دارد. نسب نامه لوقا به آدم می رسد و بیانگر این است که عیسی با تمام بشریت خویشاوند است. این نسب نامه با تصویری که لوقا از عیسی به عنوان منجی تمامی جهان به دست می دهد، منطبق است.
در نسب نامه لوقا با نام هالی روبرو می شویم. هالی در واقع پدر زن یوسف بود. بنابراین، نسب نامه ای که لوقا ارائه داده است در واقع نسب نامه مریم می باشد که لوقا احتمالا شخصا از مریم گرفته است. به خاطر اهمیتی که لوقا در انجیلش به زنان می دهد، به جاست که او نسب نامه مریم را ارائه دهد.
اشتراک در:
پستها (Atom)