۱۳۹۳ تیر ۳۱, سه‌شنبه

خـانه سـه طـبـقـه پـنـطیکاسـت

من میخواهم در روز پنطیکاست که روز جاری شدن روح القدوس برکلیسا میباشد توجه شما را به یک خانه سه طبقه ای جلب کنم که سه نوع شخصیت متفاوت در طبقات مختلف آن زندگی میکردند. چنانکه میدانید بعد ازقیام ازمردگان مسیح به زیاده از پانصد نفر ظاهر شد و فرمود منتظر آمدن روح القدوس بعنوان تنها راه دریافت قدرت مسیحی بودن باشید. ازطرف دیگر در همان ایام ازطرف شورای مذهبی کاهنان در اورشلیم فشار بر مسیحیان بسیار شدید بود که یـا از مسیحیت برگردند و یـا از تمامی حقوق طبیعی و اجتماعی خود محروم شوند و یا در صورت ادامه ایمان به عیسی مسیح قیام کرده کشته شوند . و حالا پانصد نفری که مسیح بطور زنده بر آنها آشکار شده بود به خانه فوق آمدند و هرکدام تصمیم گرفتند در طبقه خاصی از آن ساکن بشوند.
گروه اول صد و بیست نفر از آن پانصد نفر بودند که گفتند چون ما به وعده عیسی مسیح مبنی بر آمدن روح القدوس حقیقتا ایمان داریم و میخواهیم از روح القدوس پر بشویم و رویای عظیم و نجاتبخش عیسی مسیح را زندگی کنیم و تعلیم زنده او را سرمشق حیات امروز و فردایمان قرار دهیم بنابراین ما به تنها خواندن و حفظ کردن کلام خدا اکتفا نمیکنیم بلکه احتیاج به قدرت روح القدوس برای شاهد امین مسیح بودن داریم پس ما به طبقه بالا میرویم و رفتند به بالاخانه و در اتحاد صمیمی و دوستانه با همدیگر شروع کردند به دعا و پرستشی که تا آمدن روح القدوس همچنان ادامه یافت.
گروه دوم گفتند این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست. سمبه خیلی پر زوره پهلوان هم زنده خوشه. این شورای مذهبی کاهنان سازمان خیلی عجیب غریب و پیچیده ای ست. باورکن اگر پشه تو دلش یک نیتی بکنه اینها میفهمند. اینها صاف تو چشمات نگاه میکنند و اگر فقط بو ببرند که مسیحی هستی یا یک روزی فکر میکردی که کاش مسیحی میشدی خودت و خانوادت و جد آبادت را حتی اگر سالها قبل هم مرده باشند از گور بیرون میکشند و همگی را دست جمعی اعدام میکنند پس کلاهتو سفت بگیر که باد نبره ما یکی که نیستیم حالا اگردر آینده فرجی شد اونوقت شاید خودمون رو آفتابی بکنیم فعلا هوا پسه. بنابرین اینها طبقه زیر را انتخاب کردند و رفتند به زیر زمین تاریک و نمناک و خودشان را در زنجیر ظلمت و تاریکی و رعب و وحشت از ترس کاهنان یهود پنهان کردند و حتی اگر فامیلشان هم احوالی ازآنها میپرسید در حالیکه سرشان را زیر بالش قایم کرده بودند میگفتند ما نیستیم راستش از اول هم نبودیم اصلا به دیگران بگوئید ما مردیم.

و اما گروه سوم گفتند شما ها خیلی پخمه و ساده اید باید سیاست داشته باشی تا اموراتت بگذره. هرکاری راهی داره هر قفلی کلیدی و هر قالی ای رگ خوابی داره. کاهنان هم که از کرات زحل و کیوان و مریخ نیامدند بچه همین کره خاکی هستند بالاخره یکجوری میشه فهمید که مزه دهنشان چیه. اصلا بهشون میگیم شما اول جمله را بگید ما آخرش رو میگیم شما بگید مرگ ما میگیم باد شما بگید زنده ما میگیم باد هر چی شما بگید همان درسته. از قدیم گفتند خواهی نشوی رسوا همرنگ جماعت شو. سعی کنید از جماعت عقب نمانید اگر شب از درد گرسنگی نتواستی بخوابی صبح دنبه گوسفند به سبیلات بکش بگو دیشب عجب بره کبابی بود عقل مردم به چشمشونه. ختم کلام نون رو باید به نرخ روز بخورید عیسی مسیح هم خیلی آقاس خودش از دل ما خبر داره و میدونه ما مخلصش هستیم احتیاجی به گفتن نداره خودش میدونه هر روز صبح که بیدار میشیم یواشکی توی دلمون میگوئیم الهی به امید تو. به یکی از همکارای ارمنی مون هم گفتیم اگه رفتید کلیسا تون یک شمعی هم طوریکه کسی نفهمه از طرف ما روشن کن.عزیز خوشبختی رمز و رازی داره رمز خوشبختی یعنی دم کدخدا را ببین بعدا ده را بچاپ اینطوری هم دنیا رو داری هم عاقبت بخیر میشی. بنابراین اینها طبقه هم کف را انتخاب کردند و مثل آفتاب پرست با هر احساسی رنگی عوض میکردند شنبه ها کاهن تراز قیافای کاهن بودند یکشنبه ها هم مسیحی تر از یوحنا و پطرس و مابقی هفته هم در امور مالی دست میرزا یعقوب کلیمی و یهوادی خزانه دار مسیحی را از پشت میبستند.

بالاخره روز پنطیکاست فرا رسید و روح القدوس جاری شد و منتظرینی که وعده خدا را باور کرده بودند را لبریز کرد و آنها نیز منشا بیداریهای روحانی عمیقی شدند و دنیای خودشان را بحرکت در آوردند. روح القدوس چنان آتشی بپا کرد که شعله هایش بعد از دوهزار سال هنوز هم سر به فلک میزند و اعماق و درون شاعران و عارفان و عاشقان هر نژاد و قوم و ملیتی را در لهیب شعله هایش میسوزاند تا آنجا که خواجه حافظ شیرازمان ناگزیراست سکوت را بشکند و پرده از راز تجربه شعله ور شدن با عشق روح القدوس بر دارد و فریاد زند فیض روح القدوس ار باز مدد فرماید دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد.
این بخش را با تمرکز بر روی یک سوال خاتمه میدهم
و سوال این است امروز همین حالا من و شما در هنگام حرکت طوفان برانگیز روح القدوس بر کار حصاد عظیم ملکوت پدر آسمانی مان و جاری شـدنـش بر جماعتهای مشـتاق و مشغول خدمت و لبریز کردن دلهای پرستندگان حقیقی اش کجا قرار گرفته ایم؟
به راستی شما ساکن کدام طبقه خانه پنطیکاست هستید؟
 بر گرفته از سایت 
http://www.farsicrc.com/index.php?option=com_content&view=article&id=2509:khaneye3&catid=46:christian&Itemid=94

شهامت مسیحی

شهامت مسیحی یعنی آماده بودن به گفتن حقیقت و انجام آن، باوجود عواقب زمینی اش. زیراکه خدا وعده داده تا ما را درمورد زندگی با مسیح، یاری و حفظ کند. عملی احتیاج به شهامت دارد که یقیناً عواقبش دردناک است. این درد ممکن است فیزیکی باشد، مثل جنگ و یا عملیات نجات و یا ممکن است روحی باشد، مثل جدال و رویارویی.
وجود درد برای گسترش و حفظ حقیقت مسیح، ناگزیر است. عیسی قبلاً پیش بینی کرده بود که گسترش پیام انجیل با مقاومت همراه خواهد بود: " شما را به مصیبت سپرده، خواهند کشت و جمیع امّتها بجهت اسم من از شما نفرت کنند." ( متی 24 : 9 ). پولس نیز هشدار داده بود که حتی در کلیسا، با وفاداری به حقیقت مقاوت خواهد شد: " من می دانم که بعد از رحلت من، گرگان درنده به میان شما درخواهند آمد که بر گله ترحّم نخواهند نمود. و از میان خود شما مردمانی خواهند برخاست که سخنان کج خواهند گفت تا شاگردان را در عقب خود بکشند." (اعمال 20 : 29 ـ 30 و دوم تیموتاؤس 4 : 3 ـ 4 را نیز ببینید).

بنابراین بشارت و تعلیم حقیقی جسارت و شهامت می طلبد. فرار در هنگام مخالفت با بشارت و تعلیم، بی احترامی به مسیح است. نوعی بزدلی است که تنها حقایقی را بگوئیم که گفتنشان امن است. مارتین لوتر این موضوع را اینطور مطرح می کند:
" وقتی دنیا و شریر حمله ورند و من با بلندترین صدا و واضحترین بیان، تمام سهم حقیقت مسیح را اعلام می نمایم؛ بجزء مشخصاً یک نکته از آن، اگرچه با شهامت به مسیح اعتراف می کنم، امّا درحقیت من به مسیح اعتراف نمی کنم. جائیکه جنگ به شدّت می خروشد، آنجا وفاداری یک سرباز ثابت می شود. جائیکه باوجود جنگ مطلق، سرباز با پایداری تمام در صحنۀ میدان جنگ می ایستد، آنجا وفاداریش مشخص می شود. امّا اگر درهمان زمان، شانه خالی کند، برای او خفت خواهد بود." (نقل شده از کتاب «استوار بایستیم: اعلان ایمان مسیحی در هنگام جنجال» نوشتۀ پارکر تی ویلیامسون، چاپ Springfield سال 1996 ، صفحۀ 5 ).
حالا بایستی از کجا این شهامت را بدست آوریم؟ این نکات را بیاد داشته باشید:
از بخشوده شدن و عادل (پارسا) شدن:
" شریران می گریزند جایی که تعاقب کننده ای نیست، امّا عادلان مثل شیر شجاعند." ( امثال 28 : 1 )، "...عیسی ایمان آنان را دیده به آن مرد گفت: «پسرم، دل قوی دار، گناهانت آمرزیده شد.»" ( متی 9 : 2 از ترجمۀ مژده).
از اعتماد کردن به خدا و امید داشتن به او:
" ای کسانیکه امیدتان به خداست، شجاع و قوی باشید." ( مزمور 31 : 24 از ترجمۀ مژده، دوم قرنتیان 3 : 12 را نیز ببینید).
از پر شدن از روح خدا:
"...همه به روح القدس پرشده، کلام خدا را به دلیری می گفتند." ( اعمال 4 : 31 ).
از بودن وعده های خدا با شما:
"...قوی و دلیر باش، مترس و هراسان مباش، زیرا در هر جا که بروی یهوه خدای تو، با توست." ( یوشع 1 : 9 ).
از دانستن این حقیقت که آن کسی که با شماست، بزرگتر از دشمن شماست:
" دلیر و قوی باشید...زیرا آنکه با ماست از آنکه با وی است قوی تر می باشد. او بازوی بشری است و با ما یهوه خدای ماست تا ما را نصرت دهد و درجنگهای ما جنگ کند." ( دوم تواریخ 32 : 7 ـ 8 ).
از مطمئن شدن از اینکه خدا بر جنگهای ما تسلط دارد:
" دلیر باش و به جهت قوم خویش و به جهت شهرهای خدای خود مردانه بکوشیم، و خداوند آنچه را که در نظرش پسند آید بکند." ( دوم سموئیل 10 : 12 ).
از طریق دعا:
" در روزی که تو را خواندم مرا اجابت فرمودی و مرا به قوّت در جانم شجاع ساختی." ( مزمور 138 : 3 و افسسیان 6 : 18 ـ 20 را نیز ببینید).
از سرمشق گرفتن از دیگران:
" اکثر از برادران در خداوند از زنجیرهای من اعتماد به هم رسانیده، بیشتر جرأت می کنند که کلام خدا را بی ترس بگویند." ( فیلپیان 1 : 14 ).
مشتاقانه با پایداری و همراهی شما، مایلم تا به آخر بایستم.

برگرفته از وب سایت www.desiringgod.org

11 مه، 1999
ترجمه: آرش