۱۳۹۴ مهر ۱, چهارشنبه

آیا خدای مسیحیان آنقدر ضعیف است که انسان ها توانستند او را مصلوب کنند؟

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یکی از سوءتفاهم های مخالفان مسیحیت آن است که خدایی که مسیحیان معرفی می کنند، آنقدر ضعیف و ناتوان است که انسان ها به آسانی او را مصلوب کردند تا کشته شود! قبل از بررسی این ادعا، ابتدا سئوالاتی را از مخالفان می پرسیم:
اگر شما معتقدید که کتاب مقدس تحریف شده، چرا خدا آنقدر ضعیف و ناتوان بود که انسان ها به آسانی توانستند کتاب او را تغییر دهند؟
اگر کلام خدا برتر از همه چیز است و در اولویت می باشد، چرا خدا اجازه داد تا کلامش تحریف شود؟ چرا خدا با باطل کردن کلامش، باید اجازه دهد تا قرن ها یا هزاران سال مردم در سرگردانی، گمراهی و جهالت به سر ببرند؟
بعد از صعود مسیح به آسمان، چرا خدا اجازه داد تا به مدت 600 سال مردم این دروغ را باور کنند که مسیح بر صلیب مرد؟
چرا تا امروز خدا اجازه داده است ملحدها با تاسیس بنیادها و انتشار کتاب و رسانه ها وجود او را انکار کنند؟
چرا خدا تا به امروز اجازه داده ملحدها او را با ناسزاگویی، جوک و کاریکاتور، تحقیر و تمسخر کنند؟
اگر عامل اصلی نفاق و تفرقه میان فرقه های شیعه و سنی ابرقدرت ها هستند، چرا خدا تاکنون نتوانسته مانع عملکرد قدرت های سیاسی شود و امت واحد اسلامی را به وجود آورد؟
اگر خداوند کتاب مقدس را تحریف کرده، چرا اجازه داده که مسیحیت در جهان گسترش یابد و در عرصه های مختلف (نظامی،سیاسی، اقتصادی، علم و تکنولوژی) موفقیت به مراتب بهتری از ادیان و مکاتب دیگر داشته باشد؟
چرا خدا اجازه داد تا سال میلادی، تقویم اصلی جهان باشد؟
بنابراین آیا ضعف خدا فقط محدود به چند ساعتی بود که او را دستگیر کرده و سپس به صلیب آویختند؟
بر اساس نگرش غیرمسیحیان، اگر خدا درد و رنج را متحمل شود، به معنای آن است که کنترل جهان را در اختیار ندارد. از دیدگاه آنان خدا ماورای این گونه احساسات است. خدا فقط اطاعت محض را از بنده خود می طلبد، در غیر این صورت خاطی را مجازات می کند. اگر بنده از احکام الهی اطاعت کرد، برکت می یابد، ولی نفع و سودی عاید خدا نمی شود. بنابراین چنین خدایی خودش را با رنج و درد و حزن مواجه نمی سازد.
آیا مخالفان مسیحیت تجربه خودشان را فراموش کرده اند که وقتی اندرزها و نصیحت های مستمر آنان با بی توجهی روبرو شده، گفته اند بگذار سرش به سنگ بخورد. چقدر بگویم! گوش نمی ده! خداوند هم دقیقا همین برخورد را می کند. شاید سال ها تحمل و صبر خدا نادیده گرفته شده است. با این توصیف، او شخص نافرمان را رها نمی کند و توسط مشکلات و موانع سبب تغییر عقیده او می شود. البته گاهی شخص نمی خواهد بازگشت کند و در نتیجه زندگی فعلی و ابدیت خود را به خطر می اندازد.
دیدگاه های اسلام و مسیحیت درباره خدا
متفکران مسلمان معتقدند که انسان به علت محدودیت، قادر به شناخت خدا نیست. غزالی در مقدمه کتابش می گوید:"هیچکس نمی تواند خدا را بشناسد. خدا فقط خودش را می شناسد". در کتاب معارف اسلامی که در دانشگاه های ایران تدریس می شود، ذکر شده (بخش "شناخت ذات و صفات خدا"): یکی از مبانی خداشناسی اسلامی آن است که شناخت ذات الهی برای هیچ موجود دیگری از جمله انسان ممکن نیست". الفروغی (استاد مسلمان اسلام شناسی) در کتابش "اسلام" می گوید که خدا خودش را به هیچکس مکشوف نمی کند. متفکر و کارشناس دیگر مسلمان، شبیر اختر نام دارد کتابی نوشته به نام "ایمانی برای تمام فصل ها". او در کتابش می نویسد:" قرآن بر خلاف کتاب مقدس هیچگاه از ذات خدا سخن نمی گوید. فقط توصیف های مبنی بر صفات را می توان به خدا نسبت داد، که آن هم محدود است در اراده خدا با انسان. جزئیات شخصیت خدا، اسرار است".
اما دیدگاه کتاب مقدس آن است که می توان ذات خدا را شناخت:"مرد دانا به حکمت خود افتخار نکند و شخص نیرومند به قوت خود نبالد و ثروتمند به ثروت خود فخر نکند، بلکه هر که به این افتخار کند که مرا می شناسد و می داند که خداوند هستم و رحمت و انصاف و عدالت را بر زمین به جا می آورم. چیزهایی که موجب خشنودی من است" (ارمیا فصل 9 آیات 23- 24). چنین آیه ای در قرآن یافت نمی شود، زیرا مطابق نگرش اسلام خدا، انسان را خلق کرد تا از او فقط اطاعت نماید. بنابراین خدا هرگز پدر انسان نیست و انسان ها نیز فرزند او محسوب نمی شوند. چنین خدایی می تواند اراده کند که کتاب مقدس باطل شود. اما دیدگاه کتاب مقدس آن است که خدا نمی تواند عهد خویش را بشکند و آن را باطل سازد.
مسیح فرمود:"پدر آسمانی همه چیز را به من سپرده است. فقط پدر آسمانی است که پسرش را می شناسد و همین طور پدر آسمانی را فقط پسرش می شناسد و کسانی که پسر بخواهد او را به آنان بشناساند" (متی فصل 11 آیه 27).
این آیه ادعای پولس یا پدران کلیسا نیست، بلکه نقل قولی از مسیح است.
هم چنین در انجیل یوحنا فصل 1 آیه 18 می خوانیم:"هیچکس هرگز خدا را ندیده است، اما عیسی، فرزند یگانه خدا، او را دیده است، زیرا همواره همراه پدر خود، خدا می باشد. او هر آنچه را که ما باید درباره خدا بدانیم، به ما گفته است". مسیح فرمود:"زندگی جاوید از این راه به دست می آید که تو را که خدای واقعی و بی نظیر هستی و عیسی مسیح را که به این جهان فرستاده ای، بشناسند" (یوحنا فصل 17 آیه 3). پولس چنین نوشت:"زیرا همان خدایی که فرمود:"نور از میان تاریکی بدرخشد"، نور خود را در دل های ما نیز تابید تا درک کنیم که این نور پر جلال اوست که از چهره عیسی مسیح می درخشد" (دوم قرنتیان فصل 4 آیه 6).
در اسلام باید با عقل خودت خدا را بشناسی، ولی کتاب مقدس تعلیم می دهد این خداوند است که خودش را به انسان مکشوف می سازد. خدا آن طور که در ذات خویش است، خود را آشکار می سازد. به عبارت دیگر، خدا خود را متفاوت از ذات خویش معرفی نمی کند. خدا حکمی را صادر نمی کند که با ذات او در تناقض است. رسولان آن گونه که با خدا روبرو شدند، و آن طور که خدا خودش را به آن ها مکشوف کرده، اناجیل و رسالات را به رشته تحریر درآوردند. ذات خدا را باید به مدد خدا بشناسیم.
بدون درک مفهوم قدوسیت خدا، صلیب منطقی نیست
در کتاب مقدس گناه به معنای خیانت به خدا و برهم خوردن رابطه بشر با خداوند است. نزد خداوند گناهان بزرگ و کوچک وجود ندارد. یک قطره سم کافی است تا انسان را از پای درآورد. پس نیازی به نوشیدن بطری حاوی سم نیست! در عهد عتیق حتی خدا قوم اسرائیل (قوم برگزیده اش) را بارها و بارها تنبیه کرد. اما خداوند قدوس، مجسم شد تا بر روی صلیب جریمه گناه ما را بپردازد تا انسان نابود نشود. کلام خدا می فرماید:"رحمت و راستی با هم ملاقات کرده اند، عدالت و صلح یکدیگر را بوسیده اند! راستی از زمین می روید و عدالت از آسمان به زمین می نگرد" (مزمور 85 آیات 10- 11). این حقیقت خداست در الهیات مسیحی.
کتاب مقدس نشان می دهد که خدا به گناهان و خیانت بشر بی تفاوت نیست و غمگین و محزون می شود. این واکنش خدا به علت ضعف و زبونی او نیست، بلکه چون ذات خدا محبت است. مرکز محبت، ایثار و فداکاری است. اگر خدا فقط ارباب باشد و بشر بنده او، بنابراین نیازی نیست که او به شباهت انسان ها دربیاید و برای گناهان آنان فدا شود، زیرا نوع ارتباط بر اساس عشق و محبت و رابطه سمبلیک پدر و فرزند نیست. خداوند در قرآن حدود صد اسم و صفت دارد، اما از نام پدر روحانی خبری نیست.وقتی به عشق بی وفایی می کنیم، عشق دلش شکسته می شود. کتاب مقدس از خدا تصویر یک ژنرال مستبد را نشان نمی دهد که اگر سربازان نااطاعتی کردند، فورا آن ها را تنبیه و مجازات کند، بلکه خدایی را معرفی می کند که خودش هم وارد درد و رنج بشر شده و با آن شریک می شود.
ایثار و فداکاری نشانه ضعف و زبونی نیست. افراد فداکار همواره به عنوان قهرمان شناخته شده اند. با چنین دیدگاهی صلیب قابل باور است و دارای معنا و مفهوم می باشد. این خدا برای نجات گناهکاران روی صلیب هم قرار گرفت. آن میخ ها نبود که مسیح را روی صلیب آویزان کرد، بلکه محبت خدا به بشر بود.
معنای قدوسیت و محبت در قرآن و کتاب مقدس متفاوت است. دو بار در باره واژه قدوس در قرآن ذکر شده (سوره حشر آیه 23، سوره جمعه آیه 1).
در قرآن آیاتی وجود دارد که خدا چه کسانی را دوست ندارد. در ایمان مسیحی محبت خدا بدون قید و شرط (بلا شرط) است، در قرآن محبت خدا بر اساس اطاعت و وفاداری به خداست. در مسیحیت با خدایی روبرو می شویم که علی رغم گناهان بشر، عشق و محبت می ورزد. اما در اسلام باید مسلمان وفاداری اش را به خدا نشان دهد تا لطف و محبت الهی شامل حال او شود. سوره 2 آیه 190 خدا افراد گناهکار را دوست ندارد.
خداوند به قوم اسرائیل فرمود:"شما کوچک ترین قوم روی زمین بودید، پس او شما را به سبب این که قومی بزرگ تر از سایر قوم ها بودید، برنگزید و محبت نکرد" (تثنیه فصل 7 آیه 7).
مسیح فرمود:" خدا مردم جهان را اینقدر محبت نمود که پسر یگانه خود را فرستاد" (یوحنا فصل 3 آیه 16).
پولس چنین نوشت:"در آن هنگام که ما درمانده و ذلیل بودیم، درست در زمان مناسب، مسیح آمد و در راه ما گناهکاران جان خود را فدا کرد! ببینید خدا چقدر ما را دوست داشت که با وجود این که گناهکار بودیم، مسیح را فرستاد تا در راه ما فدا شود" (رومیان فصل 5 آیات 6 و 8). بنابراین در کتاب مقدس خدا نمی گوید اگر مرا دوست داشته باشی، من هم تو را دوست دارم. خدا نمی گوید اگر اول شریعت و احکام مرا نگاه داری و اطاعت کنی، من تو را دوست خواهم داشت. کتاب مقدس تعلیم می دهد که محبت خدا بلا شرط است. چگونه انسانی که در گناه غرق شده می تواند خدا را محبت کند؟
مسیح دوست افراد باجگیر (متی)، چریک های یهودی (یهودا)، فاحشه ها (مریم مجدلیه)، کسانی که قوم یهود آن ها را رد کرده بود (سامری ها)... بود. در محبت خدا قید و شرط وجود ندارد. بدون درک عشق خداوند به انسان، تجسم خدا و صلیب معنا و مفهوم ندارد.
تفاوت نگرش اسلام و مسیحیت به خدا حتی در داستان های مشترک هم نمایان است. به عنوان مثال، داستان نوح و وقوع طوفان در کتاب مقدس و قرآن ظاهرا روایت مشابهی دارند (سوره اعراف آیات 59- 64، سوره هود آیات 25- 49، سوره مومنون آیات 23- 30... و سوره نوح). طبق روایت قرآن و کتاب مقدس، خدا گناهکاران را با طوفان مجازات می کند و نوح و خانواده اش نجات می یابند. اما در کتاب پیدایش فصل 6 آیات 5- 7 سه بار می خوانیم که خدا از دیدن سقوط انسان در گناه، محزون و غمگین شد. او بشر را به شباهت خودش آفرید و از دوری او به شدت غمگین شد. به عبارت دیگر داستان نوح، روایت عصبانیت خدا نیست، بلکه داستان حزن و غم خداست. چنین نکته ای در قرآن ذکر نشده. کتاب مقدس خدا را مانند شوهر سرشار از احساس عشق وعاطفه به تصویر درمی آورد که از بشر گناهکار و بی وفا خواهش و التماس می کند تا برای آشتی برگردد (کتاب های هوشع و ارمیاء). تصویر خدا در کتاب هوشع مانند ژنرال مستبد نیست، بلکه مانند پدر و شوهری است که زن و فرزندش به او بی وفایی و خیانت کرده اند.
خداوند می فرماید:"اگر مردی زن خود را طلاق دهد و زن برود شوهر کند، آن مرد نباید دوباره او را به همسری بگیرد، چون دیگر فاسد و بی عفت شده است. ولی تو (قوم اسرائیل) هر چند مرا ترک کردی و به من خیانت ورزیدی، با وجود این از تو می خواهم که نزد من بازگردی... ای فرزند خطاکار به سوی من بازگردید، چون من صاحب شما هستم و شما را در هر جا باشید بار دیگر به سرزمین اسرائیل باز می گردانم" (ارمیا فصل 3 آیات 1 و 14). در قرآن، الله با انسان این گونه سخن نمی گوید و چنین تصاویر و تشبیهاتی وجود ندارد.
آیا خدای نادیده را می توان دید؟
نباید فکر کنیم که چون خدای پدر را ندیده ایم، پس از این امتیاز محروم شده ایم. مسیح فرمود:"من و پدر یک هستیم" (یوحنا فصل 10 آیه 30). "کسی که مرا دیده، فرستنده من را دیده است" (یوحنا فصل 12 آیه 45). با مطالعه انجیل یوحنا درمی یابیم که الوهیت پدر و پسر متمایز است. یعنی خداوند مسیح، کاملا متمایز از خدای پدر است. یکی جسم گردید و دیگری خیر. در عین حال، جلال مسیح همان جلال پدر است:"مسیح چهره دیدنی خدای نادیدنی است" (کولسیان فصل 1 آیه 15).
چرا مسیح بر روی صلیب مرد؟
از دیدگاه خداوند، برای بخشش گناه، خون باید ریخته شود. در دوران عهد عتیق (شریعت)، حیوان بایستی قربانی می گردید. بنابراین "حیوان بی گناهی" به جای شخص گناهکار فدا می شد. مرگ حیوان (که خون گواه آن بود) گناه را کفاره می کرد و بدین ترتیب خدا فرد گناهکار را می بخشید.
در عهد جدید، یک فرد بی گناه باید برای گناه بشر قربانی می گردید و از آن جا که فقط خداوند بی گناه بود، او این مسئولیت را بر عهده گرفت تا برای نجات انسان فدیه شود.
اگر مسیح اجازه نمی داد مصلوب شود، برای همیشه اعتبار خود را به عنوان نجات دهنده و پسر خدا از دست می داد. مرگ به معنای نیستی و نبود قدرت نیست. وقتی یک پیامبر فوت می کند یا شهید می شود، آیا روح او نیز می میرد؟ یا این که وقتی پیامبری فوت می کند، روح او زنده است و به بهشت می رود؟ روح مسیح با مرگ نابود نشد، بلکه فقط جسم او مرد.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود. قربانی مسیح از روی محبت بود. قربانی کردن حیوانات به خاطر انجام مقررات و تشریفات شریعت بود. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
پیشگویی های عهد عتیق درباره رنج و مصلوب شدن مسیح
تصور مخالفان مسیحیت آن است که الوهیت مسیح و هم چنین مرگ او حاصل تحریف رسولان و پدران کلیساست. غافل از آن که در عهد عتیق در مورد خداوند بودن مسیح و مصلوب شدن او پیشگویی شده بود:
الوهیت مسیح (مزمور 110 آیه 1)
شکنجه شدن مسیح (زکریا فصل 13 آیه 6، میکاء فصل 5 آیه 1، مزمور 22 آیات 7- 8).
مصلوب شدن مسیح (مزمور 22 آیه 16، زکریا فصل 12 آیه 10)
بر بالای صلیب از تشنگی رنج می برد (مزمور 69 آیه 21)
لباس مسیح را تقسیم کردند (مزمور 22 آیه 18)
به پهلوی او نیزه زدند (زکریا فصل 12 آیه 10)
زمین تاریک شد (عاموس فصل 8 آیه 9، تحقق پیشگویی متی فصل 27 آیه 45)
یکی از اولین مورخانی که درباره مسیح گزارش هایی ارائه داد، تالوس نام داشت. پدران اولیه کلیسا نیز از تالوس نقل قول هایی کرده اند. او درسال 52 میلادی، در جلد سوم کتاب تاریخی خود، از تاریکی که در زمان مصلوب شدن عیسی زمین را فرا گرفت، سخن گفت و از آن به عنوان کسوف یاد کرد. تالوس مصلوب شدن مسیح را به عنوان یک رویداد مسلم تاریخی گزارش می کند. او زمان مصلوب شدن مسیح را به دوره ای که طیبریوس، امپراطور روم بود، مرتبط می سازد. لوقا در فصل سوم انجیل خود، زمان شروع خدمت یحیی تعمید دهنده را در سال پانزدهم فرمانروایی طیبریوس اعلام می کند. طیبریوس، امپراطور روم، از سال 14 میلادی تا 37 میلادی حکومت کرد.
اثر دیگری که مشابه گزارش تالوس است، متعلق به فلگون است. او که مورخ رومی بود در کتاب "تاریخ نگاری" خود از مرگ و قیام عیسی مسیح گزارش می دهد:"عیسی وقتی زنده بود، هیچ کاری برای رهایی خود نکرد، اما پس از مرگ برخاست و نشانه های محکومیت خود و جای زخم های خود را که با میخ سوراخ شده بود، نشان داد." فلگون حتی از ذکر این نکته غافل نمانده که در زمان فرمانروایی طیبریوس قیصر که عیسی ظهور کرد و مصلوب شد، کسوف و به دنبال آن زلزله عظیمی روی داد.



الهیات مسیحی در چارچوب کتاب مقدس دارای معنا و مفهوم است. مخالفان باید مسیحیت را با دقت مطالعه کنند تا بدانند به چه علت آن را رد می کنند. آن ها باید با درک درست از اصول اعتقادات، مسیحیت را رد کنند. متاسفانه مخالفان، تخیلات، سوء تفاهم ها و شایعات را رد می کنند و از حقایق کتاب مقدس ناآگاهند.






هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر