۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

پاسخ به مخالفان

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
مسلمانان به شدت با تثلیث در مسیحیت مخالفت می کنند. این در حالی است که مسلمانان معتقدند که قرآن بیان اراده خداست و ازلی و نامخلوق است. اما با خدا یکی نیست. اما بیان فکر خدا و همانند او جاودانی است. بدون شک در این جا با کثرت در وحدت مواجه هستیم. چیزی که خدا نیست و با این حال با خدا یکی است. 
مطابق تعلیم کتاب مقدس، مسیح بیان خدا در میان انسان ها و مکاشفه اراده الهی بود.

ضرورت اعتقادنامه نیقیه

 کلیسای اولیه از الهیات سیستماتیک برخوردار نبود، یعنی اصول اعتقادی‌اش هنوز مدون و منظم نشده بود، زیرا اولاً اکثر تعالیم آن به شکل شفاهی منتقل شده بود، و ثانیاً کتاب‌مقدس نیز این اصول را به صورت پراکنده ارائه می‌کرد. همچنین نباید از نظر دور داشت که کلیسا در بخشهای عمده‌ای از سه قرن‌ اول درگیر جفاها و آزارهای شدید بود و مجال این را نمی‌یافت تا اصول اعتقادی خود را به صورت سیستماتیک تدوین کند. مسائل مهمی همچون رابطه خدای پدر و پسر او عیسی مسیح، شخصیت و طبیعت روح‌القدس، رابطه طبیعت الهی و انسانی مسیح، و نظایر آن هنوز به طور دقیق مشخص نشده بود.
اما قرن چهارم می‌رفت تا فصل جدیدی در تاریخ کلیسا آغاز کند. کنستانتین، امپراطور روم، در سال ۳۱۲ به مسیحیت گروید. پس از مدتی مسیحیت در این امپراطوری رسمیت یافت. جفاها جای خود را به آرامشی نسبی داد. این امر موقعیت را آماده کرد تا کلیسا به امور داخلی خود بپردازد. در چنین وضعیت تثبیت‌شده‌ای بود که کم‌کم برخی از سؤالات اعتقادی خود را پررنگتر از گذشته نمایان ساختند. مشکل از رابطه مسیح با خدای پدر شروع شد.
آریوس، یکی از کشیشان ارشد اسکندریه (مصر) در سال ۳۱۹ میلادی شروع کرد به تعلیم دادن این که پسر خدا وجودی ازلی نبوده و خدای پدر او را از نیستی خلق کرده است. به این ترتیب، مسیح مخلوق خدا است. پسر یگانه آفریده خدای پدر بوده است. این مخلوق، یعنی پسر، ابزاری بود در دست خدای پدر برای آفریدن عالم هستی. پدر از آنجا که عدالت مسیح را در آینده می‌دید، او را پسر خود خواند. مسیح مخلوقی بود که پدر او را یاور خود ساخت.
نظرات آریوس طرفدارانی پیدا کرد و چیزی نگذشت که اختلاف نظر میان اسقفان بالا گرفت، طوری که امپراطورْ کنستانتین احساس خطر کرد که مبادا این اختلاف عقیدتی موجب بروز اختلال در امور سیاسی گردد. از این رو، دستور داد تا شورایی متشکل از همه اسقفان سراسر جهان تشکیل گردد. این شورا به سال ۳۲۵ میلادی در شهر نیقیه (واقع در ترکیه امروزی) برگزار شد و خودِ امپراطور با اینکه از مسائل عقیدتی اطلاعی نداشت ریاست آن را بر عهده گرفت. این نخستین شورای بین‌الکلیسایی به شمار می‌رود. در این شورا اعتقاد به تثلیث با حمایت امپراطور بر کرسی نشست و الوهیت مسیح و برابری ذات او با پدر به‌عنوان عقیده درست رسمیت یافت. متن این اعتقادنامه که در ابتدای کتاب آمده بر اساس اعتقادنامه‌ای تنظیم شد که به رسولان نسبت داده می‌شد.
اما مناقشه بر سر الوهیت مسیح کماکان ادامه یافت، زیرا متن اعتقادنامه در این زمینه فاقد صراحت لازم بود. لذا در سال ۳۸۱ میلادی شورای دیگری در شهر قسطنطنیه (استانبول امروزی) تشکیل شد که دومین شورای بین‌الکلیسایی بود. در این شورا اعتقادنامه نیقیه بسط داده شد و در آن رابطه پسر با پدر و ذات الهی او به‌صراحت تأیید شد. از آن زمان به بعد، این اعتقادنامه ملاک مسیحیت راست‌دین به شمار می‌آید. عنوان درست آن اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه می‌باشد که گاه به‌صورت مخفف اعتقادنامه نیقیه خوانده می‌شود. متن آن در ابتدای کتاب آمده است و با مقایسه آن با اعتقادنامه نیقیه می‌توان به‌روشنی مشاهده کرد که الوهیت مسیح با صراحت کامل مورد تأکید قرار گرفته است.
همان گونه که مشاهده می‌شود، اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه شامل چهار بند است که با عبارت ”من ایمان دارم“ آغاز می‌شود. بند اول در باره خدای پدر است. بند دوم که طولانی‌ترین بند اعتقادنامه است، به شخصیت و کار مسیح می‌پردازد. بند سوم نیز در باره الوهیت روح‌القدس و کار او مربوط می‌شود. بند چهارم به چند اعتقاد مهم دیگر می‌پردازد. از ترکیب این اعتقادنامه نتیجه می‌شود که آن اعتقادنامه‌ای است مبتنی بر تثلیث.
می‌توان گفت که اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه نخستین سند الهیات سیستماتیک مسیحی است. در فصل‌های بعد به‌تفصیل به بررسی این اعتقادنامه خواهیم پرداخت.
آرمان رشدی

مگر کتاب‌مقدس کافی نیست

ممکن است این سؤال به ذهن خوانندگان خطور کند که چرا همه مسیحیان کتاب‌مقدس را ستون ایمان و عمل خود قرار نمی‌دهند؟ چرا کلیساهای سنتی (کاتولیک، ارتودکس، و غیره) به سنت و اِجماع مراجعه می‌کنند؟ مگر کتاب‌مقدس کافی نیست؟
پاسخ این سؤالات را باید در ماهیت کتاب‌مقدس جستجو کرد. بهترین توصیفی که می‌توان از کتاب‌مقدس به دست داد این است که بگوییم آن یک ”کتابخانه“ است در باره امور روحانی. فرض کنید وارد کتابخانه‌ای می‌شوید که فقط به ایران‌شناسی اختصاص دارد. در این کتابخانه آثاری در زمینه همه مسائل مربوط به ایران یافت می‌شود، تاریخ، جغرافیا، ادبیات، فرهنگ و آداب و رسوم و غیره.
کتاب‌مقدس نیز کتابخانه‌ای است در باره امور الهی و روحانی که تحت الهام روح‌القدس نوشته شده است. حدود ۴۰ در صد مطالب کتاب‌مقدس اختصاص دارد به روایات تاریخی (کتاب‌های تاریخی عهدعتیق و عهدجدید). مقداری از آن شریعت موسی است. مقداری نیایشهای انسان به خدا است. بخشی به حکمت اختصاص دارد. مقداری نبوت است (پیغامهای تسلی و هشدار، و نیز پیشگویی‌ها). مقداری نیز رسالاتی است به منظور رفع مشکلات کلیسای اولیه و پاسخ به سؤالات آن.
به عبارت دقیق‌تر، کتاب‌مقدس کتاب اصول اعتقادات نیست؛ اعتقادات در آن به صورت پراکنده آمده است، نه به شکلی نظام‌مند، مدون، و سیستماتیک. اگر قرار باشد از کتاب‌مقدس اصولی برای اعتقاد و عمل استخراج کنیم، لازم است تمام مطالب آن را از حفظ دانیم، از زبانهای اصلی آن و علم تفسیر آگاهی داشته باشیم، و تاریخ کلیسا را نیز بدانیم. این کار نیاز به یک دانشمند دارد. برای مثال، اگر بخواهیم تعلیم کتاب‌مقدس در باره زمان‌های آخر را بدانیم، باید تمام آیات یا بخشهایی را که در کتاب‌مقدس در این زمینه آمده گردآوری کنیم، آنها را با هم مقایسه نماییم، و بعد دست به نتیجه‌گیری بزنیم. با این حال، حتی این کار نیز ممکن است نتیجه‌بخش نباشد، به این معنی که هر دانشمندی ممکن است به نتیجه متفاوتی برسد. به همین دلیل است که میان فرقه‌های مختلف مذهب پروتستان در زمینه امور آخر اختلاف نظر وجود دارد. همین امر در مورد آموزه نجات، روش تعمید، مفهوم عشاء ربانی، و خصوصاً شیوه اداره کلیسا صدق می‌کند. همین مسائل است که باعث جدایی کلیساهای پروتستان از یکدیگر شده است. مارتین لوتر، پیشگام نهضت پروتستان، ژان کالون، بنیانگذاران کلیسای باپتیست، پایه‌گذاران کلیسای انگلیکن (اسقفی) و غیره، هر یک برداشت خاص خود را در خصوص این مسائل داشتند.
به همین دلیل است که در مذهب پروتستان پدیده‌ای داریم به نام ”الهیات سیستماتیک“. علما و بزرگان کلیساهای مختلف مذهب پروتستان، بر اساس برداشت خاص خود، اصول اعتقادی و عملی را به شکلی خاص تدوین و منظم می‌کنند و آن را در کتابی منتشر می‌کنند. تا کنون سه کتاب الهیات سیستماتیک به زبان فارسی ترجمه شده است: الهیات مسیحی به قلم تیسن، خلاصه اصول اعتقادات مسیحی به قلم لوئیس برکوف، و آموزه‌های مسیحیت به قلم میلارد اریکسون. کلیسای کاتولیک نیز کتابی دارد به نام     «تعلیمات دینی کلیسای کاتولیک[۴]» که تمامی اصول عقیدتی، آیینی، و عبادی این کلیسا در آن آمده است. امروزه، مسیحیان از هر فرقه‌ای که باشند، می‌توانند به کتاب الهیات سیسماتیک خود مراجعه کنند تا ببینند علمایشان نکات پراکنده کتاب‌مقدس را چگونه به شکل منظم و مدون (سیستماتیک) در کنار هم قرار داده‌اند تا یک اصل اعتقادی مشخص و معین ارائه دهند.
اما علت چنین برداشتهای متفاوت را باید در ماهیت کتاب‌مقدس جستجو کرد. کتاب‌مقدس کتاب اصول اعتقادات مدون و نظام‌مند نیست. اولاً تعلیم آن در خصوص موضوعی واحد به صورت پراکنده آمده است. ثانیاً گاه همین مطالب نیز جامع و مانع نیست. ثالثاً این مطالب در چارچوب خاصی و به منظور خاصی نوشته شده‌اند. برای مثال، همه این نکات در باره همین موضوع زمان‌های آخر صدق می‌کند. اگر ما امروز اشاره‌ای به ربودن شدن ایمانداران را در رساله اول تسالونیکیان داریم، علتش این نیست که پولس می‌خواست تعلیمی نظام‌مند و مدون به مؤمنین این کلیسا بدهد. هدفش این بود که با اشاره‌ای مختصر به بازگشت مسیح و ربودن شدن کلیسا، ایماندارانی را که در اثر مرگ عزیزانشان غمگین و دلسرد شده بودند تسلی بدهد و دلگرم سازد. امروزه، کسانی که کتاب الهیات سیستماتیک می‌نویسند بر اساس اصول تفسیری که به کار می‌برند، برداشت خاصی از این مطلب به دست می‌دهند. نمونه دیگر، روش تعمید است. دریافت تعمید یک حکم است، اما حکمی صریح در باره روش تعمید نیامده است. فقط گفته شده که در روزگار یحیی و مسیح، مؤمنین در آب فرو می‌رفتند. یعنی تنها یک الگو در زمینه روش تعمید داده شده است. بعضی از علما این الگو را واجب و لازم‌الاجرا می‌دانند (که این یکی از رویکردهای تفسیری است)، بعضی دیگر نیز آن را تنها یک الگو برای آن روزگار تلقی می‌کنند. از این رو، کلیساهای مختلف پروتستان تعمید را به روشهای گوناگون برگزار می‌کنند. نمونه دیگر، روش اداره کلیسا است. در عهدجدید، شیوه خاصی برای اداره کلیساها به صورت دستور نیامده است. کلیسای دوره رسولان شیوه‌ای ساده‌ای برای اداره خود داشت، زیرا ضرورت چنین ایجاب می‌کرد. اما وقتی به اواخر دوره عهدجدید می‌رسیم (رسالات تیموتائوس و تیطس)، به اصطلاحاتی نظیر اسقف (ناظر) یا شماس بر می‌خوریم و مشاهده می‌کنیم که شیوه خاصی برای اداره کلیسا وجود داشت، زیرا ضرورت چنین ایجاب می‌کرد. وقتی به اواخر قرن اول می‌رسیم، از رسالات ایگناتیوس به‌وضوح مشاهده می‌کنیم که نظام سلسله مراتبی اسقف، کشیش، و شماس جا افتاده بود، زیرا ضرورت چنین ایجاب می‌کرد. به طور کلی، شاید بتوان گفت عهدجدید دست ما را در این مورد باز گذاشته است تا بر اساس ضرورت عمل کنیم.
کلیساهای سنتی (کاتولیک و ارتودکس و غیره) این مشکل را حل کرده، هر جا که کتاب‌مقدس در خصوص موضوعی صریح نیست، به سنت مراجعه می‌کنند. و اگر سنت هم در زمینه آن روشن و صریح نباشد، به اِجماع مراجعه می‌کنند، یعنی به شوراهای بین‌الکلیسایی.
 آرمان رشدی