به هر حال ، طوری زندگی کنید که رفتار شما شایستۀ انجیل مسیح باشد و من چه بیایم و شما را ببینم و چه نیایم ، مایلم در بارۀ شما بشنوم که در یگانگی روح پا برجا هستید و با همآ هنگی پیوسته دست به دست یکدیگر داده به خاطر ایمان انجیل تلاش می کنید.
آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :((تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همه قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر, پسر وروح القدس تعمید دهید.))
۱۳۹۲ مرداد ۱, سهشنبه
چگونه خدایی نیکو، انسان ها را به جهنم می فرستد؟
Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
به یک معنا، خدا کسی را به جهنم نمی فرستد. ما خودمان خود را به آن جا می فرستیم. خدا هر کاری لازم را برای ما انجام داده است تا بخشیده شویم، فدیه بیابیم، طاهر شویم و برای آسمان مناسب گردیم. تنها چیزی را که باقی می ماند این است که هدیه نجات را از خدا دریافت کنیم. اگر آن را رد کنیم، خدا راه دیگری نخواهد داشت جز این که انتخاب خودمان را به ما دهد. فراموش نکنید که انسان اراده آزاد دارد. برای کسی که نمی خواهد با خدا باشد، حتی بهشت نیز جهنم خواهد بود.
تاریخ نشان داده که انسان ها مسئول بروز گناه و مرگ در عالم هستی بوده اند. نباید از یاد ببریم که خطاهای بشریت نیز موجب بسیاری از بدبختی ها و رنج ها در جهان امروز است. متاسفانه تقلب و کلاهبرداری، دروغگویی، دزدی و خودخواهی که وجه مشخصه جامعه امروز ما هستند، همگی محصولی از رنج را به بار می آورند.
دشوار است که خدا را مسئول این ها بدانیم. این رنج ها ریشه هاش در خطایای انسان است، بنابراین، قابل توجه است که چه مقدار از رنج در اثر این امر پدید می آید
تاریخ نشان داده که انسان ها مسئول بروز گناه و مرگ در عالم هستی بوده اند. نباید از یاد ببریم که خطاهای بشریت نیز موجب بسیاری از بدبختی ها و رنج ها در جهان امروز است. متاسفانه تقلب و کلاهبرداری، دروغگویی، دزدی و خودخواهی که وجه مشخصه جامعه امروز ما هستند، همگی محصولی از رنج را به بار می آورند.
دشوار است که خدا را مسئول این ها بدانیم. این رنج ها ریشه هاش در خطایای انسان است، بنابراین، قابل توجه است که چه مقدار از رنج در اثر این امر پدید می آید
آیا باید به کلیسا کمک مالی کنیم؟
شخص شکاکی به کشیش گفت:" این طور به نظرم می آید که می خواهی بگویی اگر من بذل و بخشش نکنم و اگر هرگز کار خیری نکنم، خدا هیچوقت نیازهای من را تامین نمی کند."
کشیش پاسخ داد:"نه، تو باید درک کنی که محبت خدا بی قید و شرط است. خدا به ما بسیار چیزهایی عطا می کند که لایقش نیستیم و سزاوار آن هم نیستیم. فرقی نمی کند چقدر کار پسندیده انجام می دهیم. اما من می گویم که هدایای ما، توجه خدا را جلب می کند."
کتاب مقدس می گوید:"فراموش نکنید که هر که کم بکارد، کم نیز درو خواهد کرد و هر که زیاد بکارد، زیاد درو خواهد کرد. پس اگر کم بدهید، کم نیز دریافت خواهید کرد" (دوم قرنتیان فصل نهم آیه ششم)
اگر مردم در فکر داشتن پول کافی برای رفع احتیاجات شان باشند، ممکن است در هدیه دادن به خدا گشاده دست نباشند و در این کار تردید کنند. خدا به ما پول می دهد تا صرف او نیز کنیم. کتاب مقدس از مثال بذر استفاده می کند (دوم قرنتیان فصل نهم آیه دهم) تا توضیح دهد که پول باید کاشته شود تا محصول بیشتری به بار آورد. اگر آنچه خدا به ما داده است (مانند پول، وقت، استعداد، امکانات)، صرف کار او کنیم، او ما را حتی بیشتر از آنچه که به او داده ایم، لبریز می کند. به عبارت دیگر، وقتی دیگران را برکت می دهید، خودتان هم برکت می یابید.
اگر در امور مالی خود، حرمت خدا را نگه بدارید، او هم شروع به افزودن دارایی شما با روش های مافوق طبیعی می کند. خدا کاری می کند که شما در شغل خود ارتقاء پیدا کنید. او باعث می شود در زندگی بهترین معامله ها را داشته باشید. گاهی از تصادف و بیماری و ضرری که ممکن است خرج های اضافی دیگر را موجب شود، حفظ می کند.
از طرفی، شما نمی توانید به کلیسای خداوند کمک مالی نکنید و هم انتظار داشته باشید که خدا از نعمت هایش بهرمندتان کند. وقتی خدا از ما می خواهد که بدهیم، برای این نیست که سعی دارد چیزی را از چنگ ما بیرون بیاورد، بلکه به این خاطر است که او سعی دارد ما را وادار کند تا دانه ای در زمین بکاریم تا بتوانیم محصولی درو کنیم. خدا به قوانینی که وضع کرده، وفادار است و اگر چیزی نکارید، درو هم نخواهید کرد. به همین سادگی. ولی اگر با ایمان باشید و هر کاری خدا می گوید انجام دهید، خدا حرمت قانون کاشت و برداشت را نگه می دارد. ممکن است چیز زیادی برای دادن نداشته باشید، اما اگر از همین امروز و از همین جایی که هستید، شروع کنید، خدا شما را از برکاتش برخوردار می کند.
صبر نکنید تا بیشتر داشته باشید. همین امروز شروع کنید. این است راه بیشتر دریافت کردن از خدا: شما دانه ای می کارید و آنگاه خدا از برکت بیشتری بهرمندتان می کند. بعد می توانید کمی بیشتر دانه بکارید و همین طور بیشتر و بیشتر. این است راه پیشرفت شما. اما اگر همین حالا با آنچه دارید ایمان خود را نشان ندهید، خدا چطور می تواند به شما اعتماد کند و بیشتر بدهد؟
اگر می خواهید در امور مالی موفق باشید، خدا را مقدم قرار دهید. اگر می خواهید در کار و کسب خود توفیق حاصل کنید، خدا را مقدم قرار دهید. وقتی حرمت خدا را نگه دارید، او همیشه حرمت شما را نگه می دارد. اگر به خدا نشان دهید که اکنون در آنچه دارید، قابل اعتماد هستید، دیگر برای خدا انجام آنچه می خواهد در زندگی شما بکند، محدودیتی وجود نخواهد داشت.
جالب است که تنها جایی که خدا در کتاب مقدس به ما می گوید او را محک بزنیم، یعنی آزمایش و امتحانش کنیم، در امور مالی است. خداوند می فرماید:"مرا در امور مالی امتحان کنید و ببینید چگونه روزنه های آسمان را باز می کنم و شما را از برکات خود لبریز می سازم. همه قوم ها شما را خوشبخت خواهند خواند." (ملاکی فصل سوم آیات دهم تا دوازدهم)
کشیش پاسخ داد:"نه، تو باید درک کنی که محبت خدا بی قید و شرط است. خدا به ما بسیار چیزهایی عطا می کند که لایقش نیستیم و سزاوار آن هم نیستیم. فرقی نمی کند چقدر کار پسندیده انجام می دهیم. اما من می گویم که هدایای ما، توجه خدا را جلب می کند."
کتاب مقدس می گوید:"فراموش نکنید که هر که کم بکارد، کم نیز درو خواهد کرد و هر که زیاد بکارد، زیاد درو خواهد کرد. پس اگر کم بدهید، کم نیز دریافت خواهید کرد" (دوم قرنتیان فصل نهم آیه ششم)
اگر مردم در فکر داشتن پول کافی برای رفع احتیاجات شان باشند، ممکن است در هدیه دادن به خدا گشاده دست نباشند و در این کار تردید کنند. خدا به ما پول می دهد تا صرف او نیز کنیم. کتاب مقدس از مثال بذر استفاده می کند (دوم قرنتیان فصل نهم آیه دهم) تا توضیح دهد که پول باید کاشته شود تا محصول بیشتری به بار آورد. اگر آنچه خدا به ما داده است (مانند پول، وقت، استعداد، امکانات)، صرف کار او کنیم، او ما را حتی بیشتر از آنچه که به او داده ایم، لبریز می کند. به عبارت دیگر، وقتی دیگران را برکت می دهید، خودتان هم برکت می یابید.
اگر در امور مالی خود، حرمت خدا را نگه بدارید، او هم شروع به افزودن دارایی شما با روش های مافوق طبیعی می کند. خدا کاری می کند که شما در شغل خود ارتقاء پیدا کنید. او باعث می شود در زندگی بهترین معامله ها را داشته باشید. گاهی از تصادف و بیماری و ضرری که ممکن است خرج های اضافی دیگر را موجب شود، حفظ می کند.
از طرفی، شما نمی توانید به کلیسای خداوند کمک مالی نکنید و هم انتظار داشته باشید که خدا از نعمت هایش بهرمندتان کند. وقتی خدا از ما می خواهد که بدهیم، برای این نیست که سعی دارد چیزی را از چنگ ما بیرون بیاورد، بلکه به این خاطر است که او سعی دارد ما را وادار کند تا دانه ای در زمین بکاریم تا بتوانیم محصولی درو کنیم. خدا به قوانینی که وضع کرده، وفادار است و اگر چیزی نکارید، درو هم نخواهید کرد. به همین سادگی. ولی اگر با ایمان باشید و هر کاری خدا می گوید انجام دهید، خدا حرمت قانون کاشت و برداشت را نگه می دارد. ممکن است چیز زیادی برای دادن نداشته باشید، اما اگر از همین امروز و از همین جایی که هستید، شروع کنید، خدا شما را از برکاتش برخوردار می کند.
صبر نکنید تا بیشتر داشته باشید. همین امروز شروع کنید. این است راه بیشتر دریافت کردن از خدا: شما دانه ای می کارید و آنگاه خدا از برکت بیشتری بهرمندتان می کند. بعد می توانید کمی بیشتر دانه بکارید و همین طور بیشتر و بیشتر. این است راه پیشرفت شما. اما اگر همین حالا با آنچه دارید ایمان خود را نشان ندهید، خدا چطور می تواند به شما اعتماد کند و بیشتر بدهد؟
اگر می خواهید در امور مالی موفق باشید، خدا را مقدم قرار دهید. اگر می خواهید در کار و کسب خود توفیق حاصل کنید، خدا را مقدم قرار دهید. وقتی حرمت خدا را نگه دارید، او همیشه حرمت شما را نگه می دارد. اگر به خدا نشان دهید که اکنون در آنچه دارید، قابل اعتماد هستید، دیگر برای خدا انجام آنچه می خواهد در زندگی شما بکند، محدودیتی وجود نخواهد داشت.
جالب است که تنها جایی که خدا در کتاب مقدس به ما می گوید او را محک بزنیم، یعنی آزمایش و امتحانش کنیم، در امور مالی است. خداوند می فرماید:"مرا در امور مالی امتحان کنید و ببینید چگونه روزنه های آسمان را باز می کنم و شما را از برکات خود لبریز می سازم. همه قوم ها شما را خوشبخت خواهند خواند." (ملاکی فصل سوم آیات دهم تا دوازدهم)
پاسخ ایمانداران به کسانی که وجود خدا را انکار می کنند
چرا معجزه خدا را در زندگی ام و تغییر و تحول مثبت در درون خود را انکار کنم؟ مگر شما روز تولد یا مهاجرت تان را انکار می کنید؟ اگر معجزه در زندگی شما رخ نداده، به علت بی ایمانی خودتان است. مسیح فرمود:"این معجزات همراه "ایمانداران" خواهد بود". دویست سال قبل، شکاکان و ناباوران به ادیسون و گراهام بل می خندیدند، چون ادعای آنان مبنی بر چراغ برق و تلفن را خیال پردازی و تصور ناشی از جنون می پنداشتند. شاید برخی از این ناباوران، این نبوغ و استعداد را داشتند که چراغ برق یا تلفن را اختراع کنند، اما پیوستن آنان به جرگه شکاکان و ناباوران، این اختراعات را به تعویق انداخت. امروزه هیچکس به ادیسون و گراهام بل نمی خندد یا آن ها را احمق نمی نامد. برای بی ایمان هیچ اتفاقی نمی افتد، چون باور ندارد. مسیح از دو نابینا پرسید:"آیا ایمان دارید که من می توانم شما را شفا دهم؟" در واقع ایمان آن دو را آزمایش کرد و بعد آن ها را شفا داد. به عبارت دیگر، مسیح گفت که می خواهی معجزه را ببینی و زندگی تان تغییر کند؟ بنابراین، به قدرت مطلق خدا ایمان داشته باش. با نگرش منفی و ناباوری، هیچ اتفاقی رخ نمی دهد و شما تا آخر عمر هم چنان به مخالفت ادامه می دهید، چون معجزه را به علت بی ایمانی و ناباوری تجربه نکرده اید.
دفاعیات مسیحی
آیا خدا با تک همسری موافق است یا چند همسری؟
دفاعیات مسیحی
در سنت یهودی/مسیحی، چند همسری به عنوان امری غیر اخلاقی قلمداد می شود. خداوند در کتاب مقدس(عهد عتیق، عهد جدید) هرگز حکم به چند همسری نداده است. این موضوع که معیار خدا برای انسان، تک همسری است از حقایق زیر به خوبی مشهود است:
یک. از همان ابتدای آفرینش انسان، خدا از طریق ازدواج تک همسری یعنی رابطه زناشویی بین یک مرد و یک زن(آدم و حوا)، الگوی زندگی بشر را تعیین کرد(پیدایش فصل اول آیه بیست و هفتم و فصل دوم آیات بیست و یکم تا بیست و پنجم).
دو. الگوی یک زن برای یک مرد که خدا آن را مقرر کرد، روش معمول جوامع بشری بود (پیدایش فصل چهارم آیه اول) تا زمانی که گناه آن را برهم زد (پیدایش فصل چهارم آیه بیست و سوم).
سه. شریعت موسی به صراحت فرمان داده است:"برای خود زنان بسیار مگیر"(تثنیه فصل هفدهم آیه هفدهم). در جوامع بت پرستان، تعدد همسر متداول بود.
چهار. هشدار علیه چند همسری به طور مرتب در بسیاری از متون کتاب مقدس تکرار شده است، به خصوص در اشاره به زنان متعدد سلیمان (اول پادشاهان فصل یازدهم آیات یکم و دوم). تاثیر منفی چند همسری منجر به مشکلات خانوادگی داود پادشاه و هم چنین بعد از مرگ سلیمان، به تقسیم شدن کشور اسرائیل به حکومت های شمالی و جنوبی منجر شد. یعقوب نیز شاهد حسادت و کشمکش زنانش با یکدیگر بود. فرزندان او نیز به یوسف بدبین بودند و عاقبت او را به عنوان برده فروختند (لطفا پیدایش فصل های بیست و هشتم به بعد را مطالعه کنید).
پنج. عیسی مسیح، هدف خدا را مبنی بر ازدواج تک همسری تایید کرد(متی فصل نوزدهم آیه چهارم).
شش. عهد جدید تاکید می کند که "هر مرد باید زن خود و هر زن باید شوهر خود را داشته باشد"(اول قرنتیان فصل هفتم آیه دوم).
در واقع کتاب مقدس به روشنی نشان می دهد که خدا عمل کنندگان به بدعت چند همسری را به سختی مجازات می کرد. در این خصوص ذکر چند نمونه کافی است:
یک. چند همسری برای نخستین بار در اشاره به جامعه ای گناهکار که بر ضد خدا عصیان ورزیده بود، مطرح می شود. فردی قاتل به نام لمک برای خود دو زن گرفت (پیدایش فصل چهارم آیات نوزدهم و بیست و سوم).
دو. خدا بارها در مورد پیامدهای چند همسری هشدار داده بود، از جمله این که دل های شان از خدا دور می شود(تثنیه فصل هفدهم آیه هفدهم و اول پادشاهان فصل یازدهم آیه دوم).
سه. در کتاب مقدس، تمام کسانی که دارای چند همسر بوده اند از جمله دو پادشاه (داود و سلیمان) تاوان سنگینی برای این گناه خود داده اند.
چهار. خدا به همان اندازه از چند همسری نفرت دارد که از طلاق. طلاق و چند همسری باعث از بین رفتن اهداف والای خداوند برای خانواده می شود.
بنابراین، تک همسری را بایستی الگوی اولیه و اصلی دانست، چرا که خدا به اولین مرد (آدم) تنها یک زن (حوا) داد. و بالاخره رسم چند همسری در جامعه این پرسش را مطرح می کند: اگر یک مرد بتواند چند زن بگیرد، چرا یک زن نتواند چند شوهر داشته باشد؟
سعادت خانواده و جامعه را می توان از طریق تک همسری بهتر تامین نمود.
یک. از همان ابتدای آفرینش انسان، خدا از طریق ازدواج تک همسری یعنی رابطه زناشویی بین یک مرد و یک زن(آدم و حوا)، الگوی زندگی بشر را تعیین کرد(پیدایش فصل اول آیه بیست و هفتم و فصل دوم آیات بیست و یکم تا بیست و پنجم).
دو. الگوی یک زن برای یک مرد که خدا آن را مقرر کرد، روش معمول جوامع بشری بود (پیدایش فصل چهارم آیه اول) تا زمانی که گناه آن را برهم زد (پیدایش فصل چهارم آیه بیست و سوم).
سه. شریعت موسی به صراحت فرمان داده است:"برای خود زنان بسیار مگیر"(تثنیه فصل هفدهم آیه هفدهم). در جوامع بت پرستان، تعدد همسر متداول بود.
چهار. هشدار علیه چند همسری به طور مرتب در بسیاری از متون کتاب مقدس تکرار شده است، به خصوص در اشاره به زنان متعدد سلیمان (اول پادشاهان فصل یازدهم آیات یکم و دوم). تاثیر منفی چند همسری منجر به مشکلات خانوادگی داود پادشاه و هم چنین بعد از مرگ سلیمان، به تقسیم شدن کشور اسرائیل به حکومت های شمالی و جنوبی منجر شد. یعقوب نیز شاهد حسادت و کشمکش زنانش با یکدیگر بود. فرزندان او نیز به یوسف بدبین بودند و عاقبت او را به عنوان برده فروختند (لطفا پیدایش فصل های بیست و هشتم به بعد را مطالعه کنید).
پنج. عیسی مسیح، هدف خدا را مبنی بر ازدواج تک همسری تایید کرد(متی فصل نوزدهم آیه چهارم).
شش. عهد جدید تاکید می کند که "هر مرد باید زن خود و هر زن باید شوهر خود را داشته باشد"(اول قرنتیان فصل هفتم آیه دوم).
در واقع کتاب مقدس به روشنی نشان می دهد که خدا عمل کنندگان به بدعت چند همسری را به سختی مجازات می کرد. در این خصوص ذکر چند نمونه کافی است:
یک. چند همسری برای نخستین بار در اشاره به جامعه ای گناهکار که بر ضد خدا عصیان ورزیده بود، مطرح می شود. فردی قاتل به نام لمک برای خود دو زن گرفت (پیدایش فصل چهارم آیات نوزدهم و بیست و سوم).
دو. خدا بارها در مورد پیامدهای چند همسری هشدار داده بود، از جمله این که دل های شان از خدا دور می شود(تثنیه فصل هفدهم آیه هفدهم و اول پادشاهان فصل یازدهم آیه دوم).
سه. در کتاب مقدس، تمام کسانی که دارای چند همسر بوده اند از جمله دو پادشاه (داود و سلیمان) تاوان سنگینی برای این گناه خود داده اند.
چهار. خدا به همان اندازه از چند همسری نفرت دارد که از طلاق. طلاق و چند همسری باعث از بین رفتن اهداف والای خداوند برای خانواده می شود.
بنابراین، تک همسری را بایستی الگوی اولیه و اصلی دانست، چرا که خدا به اولین مرد (آدم) تنها یک زن (حوا) داد. و بالاخره رسم چند همسری در جامعه این پرسش را مطرح می کند: اگر یک مرد بتواند چند زن بگیرد، چرا یک زن نتواند چند شوهر داشته باشد؟
سعادت خانواده و جامعه را می توان از طریق تک همسری بهتر تامین نمود.
آیا عهد جدید روز سبت را حذف کرد؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
در عهد جدید، هیچ گونه تعلیمی مبنی بر حذف روز سبت وجود ندارد. در عهد عتیق، خداوند روز سبت را به عنوان روز استراحت انتخاب نمود. یک روز استراحت، این فرصت را به جسم و روان انسان می دهد تا برای شش روز کار آمادگی کسب کند. در دنیای باستان، این امتیاز نوین و منحصر به فردی بود که خدا به قوم اسرائیل عطا فرمود. با این توصیف، رهبران یهود، قوانین و تبصره های زیادی برای روز سبت نوشتند (در متن کتاب مقدس این قوانین اضافی وجود ندارد) که مسیح را وادار به واکنش نمود. رهبران یهود این تصور را در مردم ایجاد کرده بودند که انسان برای سبت پدید آمده است، در حالی که مسیح فرمود که سبت برای انسان به وجود آمده است. به عبارت دیگر، سبت فقط روز استراحت و تعمق بیشتر در کلام خداوند بود. همین.
در شریعت موسی و هم چنین عهد عتیق، قانونی که تغییر روز استراحت را از شنبه به روز دیگر منع کند، وجود ندارد. وجود چنین قانونی ضروری نبود. در واقع، خداوند آینده را می دید و می دانست که دوران انقلاب صنعتی فرا خواهد رسید و شرایط زندگی انسان ها به گونه ای دیگر شکل خواهد گرفت. در دنیای امروز، تعطیلی فرودگاه، بیمارستان، هتل ،آتش نشانی، مخابرات، رادیو و تلویزیون، نیروگاه برق... غیر ممکن و محال است. عدم فعالیت این گونه مراکز مصادف است با فاجعه. هم چنین مردم برای استراحت و رفع خستگی به مراکز تفریحی نظیر سینما، شهربازی، رستوران، پارک... می روند و اوقات فراغت خود را می گذرانند. در هر حال، کسانی که در تعطیلات آخر هفته کار می کنند، بایستی یک روز را درهفته به استراحت بپردازند.
از طرف دیگر، به نظر می آید که روز شنبه (سبت) مختص یهودیان بود و نه کلیسا. مسیحیان برای یادآوری قیام مسیح از مردگان، در روزهای یکشنبه مراسم گردهمایی را تشکیل دادند و پس از قرن ها یکشنبه، به عنوان روز استراحت انتخاب شد. اما به احترام یهودیان و شریعت موسی، شنبه نیز در کشورهای مسیحی به عنوان روز تعطیل قلمداد می شود. دلیل دیگراین تصمیم گیری، برای جلوگیری از اختلال درفعالیت های اقتصادی یهودیان و مسیحیان بود.
بنابراین، یک روز در هفته را به عنوان روز استراحت و تجدید قوا در نظر داشته باشید.
در عهد جدید، هیچ گونه تعلیمی مبنی بر حذف روز سبت وجود ندارد. در عهد عتیق، خداوند روز سبت را به عنوان روز استراحت انتخاب نمود. یک روز استراحت، این فرصت را به جسم و روان انسان می دهد تا برای شش روز کار آمادگی کسب کند. در دنیای باستان، این امتیاز نوین و منحصر به فردی بود که خدا به قوم اسرائیل عطا فرمود. با این توصیف، رهبران یهود، قوانین و تبصره های زیادی برای روز سبت نوشتند (در متن کتاب مقدس این قوانین اضافی وجود ندارد) که مسیح را وادار به واکنش نمود. رهبران یهود این تصور را در مردم ایجاد کرده بودند که انسان برای سبت پدید آمده است، در حالی که مسیح فرمود که سبت برای انسان به وجود آمده است. به عبارت دیگر، سبت فقط روز استراحت و تعمق بیشتر در کلام خداوند بود. همین.
در شریعت موسی و هم چنین عهد عتیق، قانونی که تغییر روز استراحت را از شنبه به روز دیگر منع کند، وجود ندارد. وجود چنین قانونی ضروری نبود. در واقع، خداوند آینده را می دید و می دانست که دوران انقلاب صنعتی فرا خواهد رسید و شرایط زندگی انسان ها به گونه ای دیگر شکل خواهد گرفت. در دنیای امروز، تعطیلی فرودگاه، بیمارستان، هتل ،آتش نشانی، مخابرات، رادیو و تلویزیون، نیروگاه برق... غیر ممکن و محال است. عدم فعالیت این گونه مراکز مصادف است با فاجعه. هم چنین مردم برای استراحت و رفع خستگی به مراکز تفریحی نظیر سینما، شهربازی، رستوران، پارک... می روند و اوقات فراغت خود را می گذرانند. در هر حال، کسانی که در تعطیلات آخر هفته کار می کنند، بایستی یک روز را درهفته به استراحت بپردازند.
از طرف دیگر، به نظر می آید که روز شنبه (سبت) مختص یهودیان بود و نه کلیسا. مسیحیان برای یادآوری قیام مسیح از مردگان، در روزهای یکشنبه مراسم گردهمایی را تشکیل دادند و پس از قرن ها یکشنبه، به عنوان روز استراحت انتخاب شد. اما به احترام یهودیان و شریعت موسی، شنبه نیز در کشورهای مسیحی به عنوان روز تعطیل قلمداد می شود. دلیل دیگراین تصمیم گیری، برای جلوگیری از اختلال درفعالیت های اقتصادی یهودیان و مسیحیان بود.
بنابراین، یک روز در هفته را به عنوان روز استراحت و تجدید قوا در نظر داشته باشید.
محاکمه گالیله: آیا مسیحیت و علم تفاوت دارند؟
مترجم: مهران پورپشنگ
دلیل اصلی ماندگاری این باور و نگرش که "علم و مسیحیت متفاوت هستند"، گزارش از مواردی است که کلیسا دانشمندان را مورد ایذا و اذیت قرار داده، مانند کپرنیک و گالیله. بسیاری معتقدند که گالیله به علت انتشار یافته های علمی مبنی بر ثابت نبودن زمین و گردش آن به دور خورشید، توسط فرقه کاتولیک مورد بازجویی و تفتیش عقاید قرار گرفت. سام هریس (ملحد آمریکایی) در این باره چنین اظهار نظر کرده است:" واکنش کلیسا به گالیله، روال عادی و همیشگی کلیسا را به تصویر کشید".
نقطه ضعفی که در تفسیر این روایت وجود دارد، آن است که کاملا درست نیست. دانشمندان قبل از کپرنیک و گالیله چنین نمی پنداشتند زمین به عنوان مرکز عالم، مکان افتخار و سرافرازی است. ارسطو بر این باور بود که زمین مانند "فاضلاب عالم" است، مکانی که هوا، آب، آتش و کثافت مخلوط شده اند و به همین دلیل زمین، رو به زوال و نیستی می رود. در کتاب "کمدی الهی" اثر دانته (نویسنده و شاعر ایتالیایی که در قرن سیزدهم میلادی می زیست)، مکان سلطنت شیطان در مرکز زمین واقع شده است. کپرنیک، گالیله، کپلر و هم چنین سایر دانشمندان متوجه شدند که خورشید مدل و الگویی است در عالم هستی که زمین به دور آن می چرخد.
قضیه دردسر گالیله بسیار پیچیده تر از آن گزارش هایی است که مخالفان ادعا می کنند. گالیله از آن دسته دانشمندان غیر مذهبی بود که شغل و حرفه اش را به کیهان شناسی کهن وقف کرده بود. از قبل از قرن شانزدهم میلادی، اکثر افراد تحصیل کرده (و بی اعتنا به اعتقادات مذهبی) به فلسفه کائنات که متعلق به دوران یونان باستان بود، اعتقاد داشتتند. این فلسفه معتقد بود که زمین ثابت و بی حرکت است و خورشید به دور آن گردش می کند. وقتی گالیله خواستار مدرک علمی برعلیه این فلسفه شد، از سوی فرقه کاتولیک و دانشگاهیان سر و صدای زیادی به پا گردید.
گالیله سه اشتباه پرهزینه ای را در تدبیر خود مرتکب شد که او را به سرزنش و انتقاد سوق داد. نخست، او به قول خود وفا نکرد تا درستی نظریه کپرنیک را در جلسه بحث علمی ثابت کند. در آن زمان ارائه مدرک علمی درباره نظریه گردش زمین به دور خورشید ناقص بود و گالیه هم تمایلی نداشت تا درباره آن بحث کند. با این وجود، او سر حرفش خودش بود، در حالی که از تبادل نظر درباره دو نظریه فلسفه کائنات و فرضیه کپرنیک انصراف داده بود.
دومین اشتباه گالیله آن بود که کتابی را منتشر نمود که آشکارا پاپ را ریشخند می کرد. این کتاب گفتگوی تخیلی میان دو نفر یعنی خودش و پاپ بود.
سومین اشتباه آن بود که گالیله قاطعانه درباره معنا و مفهوم متن کتاب مقدس به اظهار نظر پرداخت که این خارج از تخصص و تجربه او بود. او یک شخص غیر مذهبی بود.
گالیله بعد از تفتیش عقاید، به منزل خود در فلورانس بازگشت و به تحقیقات علمی ادامه داد. اما چه نتیجه گیری می توان درباره ماجرای گالیه انجام داد؟ در تاریخ نمونه دیگری وجود ندارد که فرقه کاتولیک تئوری علمی را مورد استیضاح قرار داده باشد. این داستان ساختگی سمج با اطلاعات ارائه شده در کتاب های درسی و تاریخی که به تازگی توسط ملحدها و مخالفان مسیحیت به رشته تحریر درآمده است، کاملا توافق دارد. اما اکنون زمان آن است که به این تحریف مخالفان مسیحیت خاتمه دهیم.
توضیحات مترجم: آنچه مسلم است در دوران گالیله، علم هنوز پیشرفت نکرده بود و اعتقاد فرقه کاتولیک بر باورهای غیر علمی استوار بود. خوانندگان غیر مسیحی باید توجه داشته باشند که مسیح و شاگردانش هرگز جنگ، اعدام، تفتیش عقاید، خرید و فروش زمین های بهشت و جهنم، تجرد کشیش (مجرد بودن رهبران کلیسا)... را تعلیم نداده اند. برای پیروان فرقه کاتولیک، کتاب مقدس تنها مرجع نیست، بلکه تصمیمات پاپ و رهبران آن فرقه نیز مهم و مقدس تلقی می شود. به همین دلیل، مارتین لوتر (کشیش کاتولیک) از این فرقه جدا شد و نهضت پروتستان را تاسیس کرد.دیدگاه کتاب مقدس با علم در تضاد نیست، بلکه با آن دیدگاه هایی در تضاد است که برای عالم هستی آفریننده ای قائل نیستند. مهم ترین بحث دائمی میان ایمانداران مسیحی و کسانی که به وجود خدا اعتقاد ندارند، درباره "مراحل آفرینش" در متن کتاب مقدس نیست، بلکه در مورد منشاء آن است. جهان محصول تصادف و احتمالات نیست، بلکه آفریده خداست.
دلیل اصلی ماندگاری این باور و نگرش که "علم و مسیحیت متفاوت هستند"، گزارش از مواردی است که کلیسا دانشمندان را مورد ایذا و اذیت قرار داده، مانند کپرنیک و گالیله. بسیاری معتقدند که گالیله به علت انتشار یافته های علمی مبنی بر ثابت نبودن زمین و گردش آن به دور خورشید، توسط فرقه کاتولیک مورد بازجویی و تفتیش عقاید قرار گرفت. سام هریس (ملحد آمریکایی) در این باره چنین اظهار نظر کرده است:" واکنش کلیسا به گالیله، روال عادی و همیشگی کلیسا را به تصویر کشید".
نقطه ضعفی که در تفسیر این روایت وجود دارد، آن است که کاملا درست نیست. دانشمندان قبل از کپرنیک و گالیله چنین نمی پنداشتند زمین به عنوان مرکز عالم، مکان افتخار و سرافرازی است. ارسطو بر این باور بود که زمین مانند "فاضلاب عالم" است، مکانی که هوا، آب، آتش و کثافت مخلوط شده اند و به همین دلیل زمین، رو به زوال و نیستی می رود. در کتاب "کمدی الهی" اثر دانته (نویسنده و شاعر ایتالیایی که در قرن سیزدهم میلادی می زیست)، مکان سلطنت شیطان در مرکز زمین واقع شده است. کپرنیک، گالیله، کپلر و هم چنین سایر دانشمندان متوجه شدند که خورشید مدل و الگویی است در عالم هستی که زمین به دور آن می چرخد.
قضیه دردسر گالیله بسیار پیچیده تر از آن گزارش هایی است که مخالفان ادعا می کنند. گالیله از آن دسته دانشمندان غیر مذهبی بود که شغل و حرفه اش را به کیهان شناسی کهن وقف کرده بود. از قبل از قرن شانزدهم میلادی، اکثر افراد تحصیل کرده (و بی اعتنا به اعتقادات مذهبی) به فلسفه کائنات که متعلق به دوران یونان باستان بود، اعتقاد داشتتند. این فلسفه معتقد بود که زمین ثابت و بی حرکت است و خورشید به دور آن گردش می کند. وقتی گالیله خواستار مدرک علمی برعلیه این فلسفه شد، از سوی فرقه کاتولیک و دانشگاهیان سر و صدای زیادی به پا گردید.
گالیله سه اشتباه پرهزینه ای را در تدبیر خود مرتکب شد که او را به سرزنش و انتقاد سوق داد. نخست، او به قول خود وفا نکرد تا درستی نظریه کپرنیک را در جلسه بحث علمی ثابت کند. در آن زمان ارائه مدرک علمی درباره نظریه گردش زمین به دور خورشید ناقص بود و گالیه هم تمایلی نداشت تا درباره آن بحث کند. با این وجود، او سر حرفش خودش بود، در حالی که از تبادل نظر درباره دو نظریه فلسفه کائنات و فرضیه کپرنیک انصراف داده بود.
دومین اشتباه گالیله آن بود که کتابی را منتشر نمود که آشکارا پاپ را ریشخند می کرد. این کتاب گفتگوی تخیلی میان دو نفر یعنی خودش و پاپ بود.
سومین اشتباه آن بود که گالیله قاطعانه درباره معنا و مفهوم متن کتاب مقدس به اظهار نظر پرداخت که این خارج از تخصص و تجربه او بود. او یک شخص غیر مذهبی بود.
گالیله بعد از تفتیش عقاید، به منزل خود در فلورانس بازگشت و به تحقیقات علمی ادامه داد. اما چه نتیجه گیری می توان درباره ماجرای گالیه انجام داد؟ در تاریخ نمونه دیگری وجود ندارد که فرقه کاتولیک تئوری علمی را مورد استیضاح قرار داده باشد. این داستان ساختگی سمج با اطلاعات ارائه شده در کتاب های درسی و تاریخی که به تازگی توسط ملحدها و مخالفان مسیحیت به رشته تحریر درآمده است، کاملا توافق دارد. اما اکنون زمان آن است که به این تحریف مخالفان مسیحیت خاتمه دهیم.
توضیحات مترجم: آنچه مسلم است در دوران گالیله، علم هنوز پیشرفت نکرده بود و اعتقاد فرقه کاتولیک بر باورهای غیر علمی استوار بود. خوانندگان غیر مسیحی باید توجه داشته باشند که مسیح و شاگردانش هرگز جنگ، اعدام، تفتیش عقاید، خرید و فروش زمین های بهشت و جهنم، تجرد کشیش (مجرد بودن رهبران کلیسا)... را تعلیم نداده اند. برای پیروان فرقه کاتولیک، کتاب مقدس تنها مرجع نیست، بلکه تصمیمات پاپ و رهبران آن فرقه نیز مهم و مقدس تلقی می شود. به همین دلیل، مارتین لوتر (کشیش کاتولیک) از این فرقه جدا شد و نهضت پروتستان را تاسیس کرد.دیدگاه کتاب مقدس با علم در تضاد نیست، بلکه با آن دیدگاه هایی در تضاد است که برای عالم هستی آفریننده ای قائل نیستند. مهم ترین بحث دائمی میان ایمانداران مسیحی و کسانی که به وجود خدا اعتقاد ندارند، درباره "مراحل آفرینش" در متن کتاب مقدس نیست، بلکه در مورد منشاء آن است. جهان محصول تصادف و احتمالات نیست، بلکه آفریده خداست.
آیا مسیح واقعا می تواند زندگی انسان را تبدیل کند؟
مترجم: آرمان رشدی
نمی توان منکر این واقعیت شد که عیسی واقعا وجود داشته و این که زندگی اش تاریخ بشریت را به گونه ای بنیادین دگرگون کرده است. عیسی مسیح در طول دو هزار سال در حال تبدیل زندگی انسان ها از مرحله منفی به مثبت بوده است.
در قرن نوزدهم میلادی، چارلز برادلا، ملحد مشهور آن روزگار، از یک مسیحی خواست تا درباره ادعاهای مسیحیت با او به بحث بنشیند. مرد مسیحی که هیو پرایس هیوز نام داشت، مبشر فعالی بود که در میان بینوایان لندن خدمت می کرد. هیوز به برادلا گفت که به یک شرط حاضر است با او مباحثه کند.
هیوز گفت:"پیشنهاد می کنم که هر یک از ما برای اثبات عقایدمان، از میان انسان هایی که در اثر تعالیم ما زندگی فلاکت بار و گناه آلود رهایی یافته باشند، صد نفر را بیاوریم.
برادلا سکوت کرد. هیوز گفت:"اگر نمی توانی صد نفر را بیاوری، لطفا پنجاه نفر را دعوت کن".
پاسخ برادلا هم چنان سکوت بود. هیوز گفت:"پس فقط بیست نفر را بیاور". برادلا پاسخی نداشت.
سرانجام هیوز تعداد را به یک نفر رساند. برادلا باید یک نفر را می یافت که زندگی اش در اثر اعتقاد به الحاد و بی خدایی بهبود یافته باشد و هیوز موظف بود صد نفر را بیاورد. در این صورت او حاضر بود که در این شرایط با او مباحثه کند. برادلا از مناظره صرفنظر کرد.
طرز فکر بسیاری از انسان های امروزی واقعا حیرت آور است. اگر چیزی را نتوانی به طور علمی ثابت کنی، به نظر آن ها آن چیز حقیقت ندارد. این طرز فکر اشتباه است. مثلا خیلی چیزها را می توان از نظر تاریخی/قانونی ثابت کرد و حقیقت دارند. علم صرفا به ارزیابی پدیده از طریق آزمایش و مشاهدات مکرر می پردازد. با این توصیف، آنچه امروز صبح برای شما اتفاق افتاد، آیا دوباره تکرار می شود تا از نظر علمی مورد قبول واقع شود؟ اما از نظر تاریخی می توان ثابت کرد که شما امروز در محل کار و یا دانشگاه بوده اید. مثلا دوستان تان شما را در کلاس دیده اند و استاد حضور شما را در کلاس به خاطر دارد. هم چنین یادداشت های سخنرانی استاد را با دست خط خودتان دارید. اثبات به روش علمی برای اثبات امور شخصی و رویدادهای تاریخی مناسب نیست. اثبات به روش علمی را فقط برای ثابت کردن وقایع قابل تکرار می توان به کار برد.
آیا می توان سه متر محبت و چهار کیلو عدالت را با روش علمی ثابت کرد؟ اما احمقانه است که واقعی بودن محبت و عدالت را انکار کنیم. آیا می توان با روش علمی ترور لینکلن را تکرار کنیم؟ آیا توسط علم می توانیم به دوران ناپلئون برویم و او را مشاهده کنیم؟
روش علمی به سئوالاتی از قبیل آیا زکریای رازی وجود داشت؟ یا عیسی مسیح چگونه شخصی بود؟ نمی تواند پاسخ دهد. این سئوالات از حوزه اثبات به روش علمی خارج می باشند. باید جواب این سئوالات را به روش تاریخی یافت.
اگر برخی از نویسندگان مسیح را اسطوره جلوه می دهند، کارشان بر شواهد و قرائن تاریخی استوار نیست. برای یک مورخ بی طرف، تاریخ عیسی به اندازه تاریخ ژولیوس سزار بدیهی و مسجل است. فرضیه های مربوط به اسطوره بودن شخصیت عیسی هیچ گاه از سوی مورخین مطرح نمی شود.
اگر هنگامی که عیسی ادعاهایش را اظهار می کرد که خدا است و می دانست که او خدا نیست، پس دروغگویی بیش نبود. او ریاکار نیز بود چون به دیگران آموزش می داد که بدون توجه به نفع شخصی شان، راستگو و درستکار باشند، در حالی که زندگی خودش دروغ بزرگی بیش نبود. اگر او نمی توانست ادعاهایش را بر مبنای حقیقت ثابت کند، پس او واقعا دروغگو بود. و بالاخره چرا باید به علت ادعاهای غیر واقعی اش، جان خود را بر صلیب از دست بدهد؟
شخصی که فقط یک انسان باشد و ادعای خدایی کند، نمی تواند استاد اخلاقیات باشد. عیسی گناهان را آمرزید. بیماران را شفا داد. مردگان را زنده کرد. درباره عملکرد روح القدس، تاسیس کلیسا و هم چنین مرگ خود و رستاخیزش از مردگان، ویرانی اورشلیم در هفتاد میلادی به درستی پیشگویی کرد. او اکنون نیز زندگی مردم را تغییر می دهد و تاثیر مثبت او در زندگی افرادی که توسط او متحول شده اند، کاملا ملموس و مشخص است. اگر درباره الوهیت مسیح شک دارید، لطفا با خدا دوست و صمیمی شوید، تا ابهام برای همیشه رفع شود. این تجربه را ایمانداران مسیحی کسب کرده اند.
نمی توان منکر این واقعیت شد که عیسی واقعا وجود داشته و این که زندگی اش تاریخ بشریت را به گونه ای بنیادین دگرگون کرده است. عیسی مسیح در طول دو هزار سال در حال تبدیل زندگی انسان ها از مرحله منفی به مثبت بوده است.
در قرن نوزدهم میلادی، چارلز برادلا، ملحد مشهور آن روزگار، از یک مسیحی خواست تا درباره ادعاهای مسیحیت با او به بحث بنشیند. مرد مسیحی که هیو پرایس هیوز نام داشت، مبشر فعالی بود که در میان بینوایان لندن خدمت می کرد. هیوز به برادلا گفت که به یک شرط حاضر است با او مباحثه کند.
هیوز گفت:"پیشنهاد می کنم که هر یک از ما برای اثبات عقایدمان، از میان انسان هایی که در اثر تعالیم ما زندگی فلاکت بار و گناه آلود رهایی یافته باشند، صد نفر را بیاوریم.
برادلا سکوت کرد. هیوز گفت:"اگر نمی توانی صد نفر را بیاوری، لطفا پنجاه نفر را دعوت کن".
پاسخ برادلا هم چنان سکوت بود. هیوز گفت:"پس فقط بیست نفر را بیاور". برادلا پاسخی نداشت.
سرانجام هیوز تعداد را به یک نفر رساند. برادلا باید یک نفر را می یافت که زندگی اش در اثر اعتقاد به الحاد و بی خدایی بهبود یافته باشد و هیوز موظف بود صد نفر را بیاورد. در این صورت او حاضر بود که در این شرایط با او مباحثه کند. برادلا از مناظره صرفنظر کرد.
طرز فکر بسیاری از انسان های امروزی واقعا حیرت آور است. اگر چیزی را نتوانی به طور علمی ثابت کنی، به نظر آن ها آن چیز حقیقت ندارد. این طرز فکر اشتباه است. مثلا خیلی چیزها را می توان از نظر تاریخی/قانونی ثابت کرد و حقیقت دارند. علم صرفا به ارزیابی پدیده از طریق آزمایش و مشاهدات مکرر می پردازد. با این توصیف، آنچه امروز صبح برای شما اتفاق افتاد، آیا دوباره تکرار می شود تا از نظر علمی مورد قبول واقع شود؟ اما از نظر تاریخی می توان ثابت کرد که شما امروز در محل کار و یا دانشگاه بوده اید. مثلا دوستان تان شما را در کلاس دیده اند و استاد حضور شما را در کلاس به خاطر دارد. هم چنین یادداشت های سخنرانی استاد را با دست خط خودتان دارید. اثبات به روش علمی برای اثبات امور شخصی و رویدادهای تاریخی مناسب نیست. اثبات به روش علمی را فقط برای ثابت کردن وقایع قابل تکرار می توان به کار برد.
آیا می توان سه متر محبت و چهار کیلو عدالت را با روش علمی ثابت کرد؟ اما احمقانه است که واقعی بودن محبت و عدالت را انکار کنیم. آیا می توان با روش علمی ترور لینکلن را تکرار کنیم؟ آیا توسط علم می توانیم به دوران ناپلئون برویم و او را مشاهده کنیم؟
روش علمی به سئوالاتی از قبیل آیا زکریای رازی وجود داشت؟ یا عیسی مسیح چگونه شخصی بود؟ نمی تواند پاسخ دهد. این سئوالات از حوزه اثبات به روش علمی خارج می باشند. باید جواب این سئوالات را به روش تاریخی یافت.
اگر برخی از نویسندگان مسیح را اسطوره جلوه می دهند، کارشان بر شواهد و قرائن تاریخی استوار نیست. برای یک مورخ بی طرف، تاریخ عیسی به اندازه تاریخ ژولیوس سزار بدیهی و مسجل است. فرضیه های مربوط به اسطوره بودن شخصیت عیسی هیچ گاه از سوی مورخین مطرح نمی شود.
اگر هنگامی که عیسی ادعاهایش را اظهار می کرد که خدا است و می دانست که او خدا نیست، پس دروغگویی بیش نبود. او ریاکار نیز بود چون به دیگران آموزش می داد که بدون توجه به نفع شخصی شان، راستگو و درستکار باشند، در حالی که زندگی خودش دروغ بزرگی بیش نبود. اگر او نمی توانست ادعاهایش را بر مبنای حقیقت ثابت کند، پس او واقعا دروغگو بود. و بالاخره چرا باید به علت ادعاهای غیر واقعی اش، جان خود را بر صلیب از دست بدهد؟
شخصی که فقط یک انسان باشد و ادعای خدایی کند، نمی تواند استاد اخلاقیات باشد. عیسی گناهان را آمرزید. بیماران را شفا داد. مردگان را زنده کرد. درباره عملکرد روح القدس، تاسیس کلیسا و هم چنین مرگ خود و رستاخیزش از مردگان، ویرانی اورشلیم در هفتاد میلادی به درستی پیشگویی کرد. او اکنون نیز زندگی مردم را تغییر می دهد و تاثیر مثبت او در زندگی افرادی که توسط او متحول شده اند، کاملا ملموس و مشخص است. اگر درباره الوهیت مسیح شک دارید، لطفا با خدا دوست و صمیمی شوید، تا ابهام برای همیشه رفع شود. این تجربه را ایمانداران مسیحی کسب کرده اند.
اشتراک در:
پستها (Atom)