"شواهدی که داروین قادر به توضیح آن نبود" (بخش اول)
10/06/2014
14 مهر 1393
منبع: کتاب "تردید داروین"
نویسنده: استیون می یر
ترجمه و تلخیص: مهران پورپشنگ
از همه افراد روشنفکر دعوت می کنم که این مقاله را مورد بررسی قرار دهند. کسی که دارای "صداقت روشنفکرانه" باشد، آماده است صحت اعتقادات خود را به دقت مورد بررسی قرار دهد و به شواهد موجود دیگر نیز توجه کافی نشان دهد.
داروین از رخداد مهمی در تاریخ حیات آگاهی داشت که نظریه او قادر به توضیح آن نبود. در لایه های نخستین سنگ های فسیلی (متعلق به 530 میلیون سال قبل/ دوران کامبرین: نخستین دوران زمین شناسی)، ظهور ناگهانی حیوانات زیاد بدون آن که نیاکان شان وجود داشته باشند، مشاهده می شوند.
هنگامی که داروین نگارش کتاب "منشاء انواع" را به اتمام رسانید، فکر می کرد که همه چیز را توضیح داده است، به جز یک مورد.
در آن روزگار، استنباط بسیاری از مردم آن بود که کتاب "منشاء انواع" دستاوردی مهم در قلمرو علم تلقی می شود.
نظریه تکامل بر دو ایده پایه گذاری شده است: انتخاب طبیعی و نیاکان مشترک. داروین معتقد بود که تمام موجودات زنده با همه تنوعی که دارند، از نیاکانی مشترک پدیدار شده اند. هم چنین او در کتابش توضیح داد که عدم برابری توانایی موجودات زنده در زنده ماندن، باعث تغییرات تدریجی می شود. آن ویژگی هایی که به سیستم حیات کمک می کنند تا زنده مانده و تولید مثل کند، به تدریج در طی قرن ها به وجود می آیند. بنابراین، آن ویژگی هایی که مانع زنده ماندن و تولید مثل هستند، ناپدید می شوند. داروین از اصطلاح "انتخاب طبیعی" برای توصیف این فرایند استفاده کرد.
ریز تکامل و کلان تکامل
تمام دانشمندان و حتی مسیحیان به ریز تکامل اعتقاد دارند. ریز تکامل اجازه می دهد تغییراتی صورت گیرد، اما نمی تواند باعث شود یک نوع موجود به طبقه بالاتر تحول پیدا کند. اسب هنوز اسب است و کرم زمینی هم چنان کرم باقی می ماند. شواهد این امر بسیار به چشم می خورد و دانشمندان مسیحی توافق دارند که این نوع ریز تکامل اتفاق می افتد. اما هیچ گونه شواهد علمی وجود ندارد که ماهی به اسب تبدیل شده باشد. مثلا دیرینه شناسی، هیچ پیوند گمشده میان نهنگ ها و پستانداران زمینی کشف نکرده است. زمین شناسی بیش از 120 سال است که به دنبال این پیوندها می گردد. اشتباه است که درباره پیوندهای گمشده سخن گفت. هزاران پیوند گمشده وجود دارد. بنابراین، ریز تکامل همواره در بطن نوعی منفرد از جاندار صورت می گیرد. همان گونه که گفته شد:"اسب هنوز اسب است". زیرا جانداران با اعضای گروه خودشان تولید مثل می کنند. مثلا یک اسب با خرگوش تولید مثل نمی کند. بحث روی کلان تکامل است که شواهد علمی ندارد. آن فقط یک پیش فرض بر روی کاغذ است.
تردید داروین
علی رغم درایت ذاتی داروین، مجموعه ای از حقایق وجود داشت که باعث دغدغه فکری او شد. نکته ای که به اعتراف داروین، نظریه اش حتی یک درصد هم قادر به توضیح آن نیست. آنچه برای داروین به صورت معما درآمده بود، فسیل های بسیار قدیمی بود، مربوط به نخستین دوران زمین شناسی. این فسیل ها بیانگر رویدادی شگفت انگیزند: "ظهور ناگهانی حیات حیوانی" در دورانی که در ابتدا سیلوریان نامیده می شد و بعدها به کامبرین معروف گردید.
در طول نخستین دوران زمین شناسی، فسیل هایی با کالبد و بدن هایی که دارای جزئیات پیچیده بودند، در میان لایه های سنگ ها به وجود آمده اند. این فسیل ها فاقد آن نیاکانی هستند که داروین و هوادارنش ادعا می کنند. داروین درباره معمای منشاء ظهور ناگهانی حیوانات، در کتابش صفحه های 306- 307 (نسخه انگلیسی) چنین شرح داده است:"درک این نکته مهم که فقدان توده های بسیار زیاد از فسیل هایی که در نظریه ام، با قاطعیت بیان کرده ام که در جایی وجود دارند، دشوار است" داروین در ادامه می نویسد:" همان طور که قبلا اشاره کرده ام، شناخت بسیار اندکی از آن فسیل های سنگی داریم که ظهور ناگهانی گونه ها را در گروه های مشابه خود نشان می دهند".
به عبارت دیگر، ظهور ناگهانی حیوانات، بسیار زودتر از آن فسیل هایی رخ داده که داروین بر روی آن ها تحقیق و بررسی کرده بود. از سوی دیگر تحقیقات بر روی فسیل هایی که خلاف نظریه تکامل را تایید می کنند، برای داروین و اعتبار نظریه اش نه فقط خوشایند نبود، بلکه سهل و آسان هم به نظر نمی رسید. حتی امروزه نیز دانشمندان طرفدار نظریه تکامل، از اظهار نظر درباره فسیل های بسیار قدیمی خوداری می کنند .
داروین نسخه ای از کتابش را برای دانشمند زیست شناس سوئیسی به نام "لوئیس آگاسی" ارسال کرد. آگاسی در آن روزگار، خبره ترین دانشمند در زمینه فسیل شناسی بود. او با علاقه و اشتیاق زیاد کتاب "منشاء انواع" را مطالعه نمود و سپس چنین به اظهار نظر پرداخت:"ظهور ناگهانی حیات حیوانی، یک مسئله کاملا غیر قابل حل در نظریه داروین است".
اینک به بررسی دو گونه فسیل حیوانی متعلق به دوران کامبریان (ظهور ناگهانی حیات حیوانی) از خانواده های بندپایان و بازوپایان که در سال 1859 کشف گردیده اند، می پردازیم:
یک. بازوپا دارای دو پوسته شبیه صدف است، که با اندام درونی بدنش کاملا متفاوت است. درون بدن عبارت است از یک تخمدان، شکم، پوشش پشت، پوشش شکم، دستگاه گوارش و مقعد. هم چنین این حیوان دارای شاخک هایی است که روی آن ها را کرک ها پوشانده اند تا هم برای تولید مثل استفاده شوند و هم آب مستقیما به دهان جریان یابد.
دو. "بندپا" پیچیده تر از بازوپا است. این حیوان دارای عضوی دراز بر روی سرش است و بدنش متشکل از سه قسمت می باشد: سر، سینه و دم که دو بخش آن، سی قسمت را در برمی گیرد. بندپا دارای یک جفت پا است که حس بویایی او را تشکیل می دهند. برخی از پاها، به عنوان دم استفاده می شوند. چشمانش از ساختار پیچیده ای برخوردار است، به طوری که می تواند 360 درجه حرکت کند.
ظهور ناگهانی این حیوانات آن هم با چنین بدن و کالبدهایی که به نخستین دوران زمین شناسی تعلق دارند، نظریه تکامل داروین را به چالشی بزرگ دعوت می کند.
شرح تصویر: "لوئیس آگاسی" اولین دانشمندی که نظریه تکامل را نپذیرفت