گفتن همۀ این سخنان ساده است. اما واقعیت عیسی مسیح از حد سخن فراتر رفت. ده روز پس از عروج عیسی مسیح، در یک عید بزرگ یهودیان، بهنام عید پنطیکاست، عیسی روحالقدس را از پدر دریافت داشته، او را بر رسولان و پیروان نزدیک خود فرو ریخت. واقعهای خارقالعاده رخ داد: جمع شاگردان عیسی از روحالقدس پر شدند و شروع کردند به حمد و ستایش خدا با زبانهایی که اصلاً نمیدانستند، با زبانهای کشورهای مختلفی که محل سکونت زائرین یهود بود که برای آن عید گرد آمده بودند.
این وقایع سبب شد که پطرس بتواند برای نخستین بار در جمع پیشوایان بلند مرتبه مذهبی و مردم عادی یهودی، چه اهل یهودیه، و چه مقیم در سایر سرزمینها، شهادت دهد که عیسای ناصری همان مسیح موعود است. وقتی او ایشان را دعوت به توبه و بازگشت بهسوی خدا نمود، بیدرنگ سه هزار نفر ایمان آوردند که عیسی همان مسیح است. چند روز بعد، این تعداد به ۰۰۰ر۵ رسید. بسیاری از ملایان برجستۀ یهود نیز مطیع این ایمان گردیدند.
اما سلطنت او محدود به قوم یهود نمیشد. ظرف مدتی کوتاه، طبق مشیت الهی، مژدۀ ملکوت مسیح به سرزمینهای جدید رسید، حتی تا به روم، پایتخت ثروتمند و فربه امپراطوری. 300 سال پس از این واقعه، امپراطوری روم در مقابل مسیحیت به زانو در آمد، و این ایمان را بهعنوان دین رسمی حکومت پذیرفت. مسیح روم را شکست داد، با اسلحۀ محبت و گذشت و ایثار، با خون شهدای بسیار.
بدینسان، عیسای ناصری، از دهکدهای کوچک، با شماری اندک از رسولان، اینک بر جهان حکومت میکرد.
اما این پایان نمایشنامه الهی نیست. پیروان او در هر عصر و زمانی، باید ملکوت او را توسعه دهند. هنوز کار بسیار است. تا بازگشت او و برقراری نهایی ملکوت خدا، مسیحیان وظیفه دارند ملکوت او را در بحبوحۀ تاریکی و گناه این جهان، بر دل انسانها بر قرار نمایند، با اسلحۀ محبت. آمین!
آرمان رشدی