دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مخالفان، سه اتهام عمده را به مسیحیت وارد کرده اند:
یک. تحریف کتاب مقدس
دو. توهم روانی ایمانداران
سه. شستشوی روانی مردم توسط کشیش ها و معلم های مسیحی.
اتهام تحریف کتاب مقدس از نظر شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی ثابت نشده است. شواهد تاریخی، کشفیات باستان شناسی و وجود ده ها هزار نسخه از متن کتاب مقدس که متعلق به قرون قبل و بعد از میلاد مسیح می باشد و در موزها نگه داری می شوند، ادعای مربوط به تحریف را کاملا باطل می کند.
اگر ادعای تحریف کتاب مقدس را بپذیریم به آن معنا است که خدا اجازه داد تا قرن ها مردم در جهالت، گناه و سرگردانی به سر ببرند. این نگرش مخالفان، محبت خدا به بشر و غیرت و پیشدانی او را نسبت به کلامش زیر سئوال می برد.
هم چنین ادعای تحریف بدین معنا است که مسیح در زمینه شاگردسازی موفق نبود. او حتی نتوانست شخصیت انسان ها را به درستی بشناسد، چه رسد به آن که درون اشخاص را مشاهده کند. بنابراین مسیح، مرتکب اشتباه شد و به کسانی اعتماد کرد که بعد از صعودش به آسمان، تعالیم او را تحریف کردند. در نتیجه این اقدام فریبکارانه شاگردان، عده بی شماری از انسان ها در طی قرون در جهالت، گناه و سرگردانی به سر بردند، بدون آن که از تعالیم واقعی مسیح آگاهی داشته باشند.
اتهام دوم، توهم های روانی است. این اتهام ادعا می کند که ایمانداران مسیحی در حالت خیال و توهم به سر می برند و علت ایمان شان به خدا اختلالات روانی است. در پاسخ، باید این نکته را توضیح داد که بسیاری از ایمانداران مسیحی دارای تحصیلات عالی هستند. آیا یک دکتر که دچار بیماری توهم است می تواند جراح مغز و قلب باشد؟ آیا یک مهندس که در حالت توهم روانی است می تواند ساختمان، پل و یا ماشین آلات صنعتی را طراحی و تولید کند؟ یک وکیل که دارای اختلالات روانی است، چگونه می تواند از موکل خود دفاع کند؟ هم چنین یک خلبان... آیا این افراد قادر به رانندگی هستند؟
یک روان شناس به خوبی می داند که افراد با این نوع بیماری، قادر نخواهند بود از خود مراقبت نمایند و نیاز به پرستار ویژه دارند و یا در تیمارستان بستری شوند. این ادعا از نقطه نظر علمی قابل قبول نیست.
اتهام سوم، شستشوی روانی مردم توسط کشیش ها و معلمین کلیسا است. باید از مخالفان پرسید که آیا شستشوی روانی قادر است بیماران روانی و جسمی را شفا دهد؟ این روش در افراد باهوش و یا مخالف سیاسی یا مذهبی تاثیرگذار نیست. ارتش شوروی سابق در افغانستان، کوشش کرد تا سربازان اسیر افغانی را با شیوه شستشوی مغزی نگرش ضد خدا را بپذیرند، که تلاش شان ناکام ماند. حکومت های دیکتاتور و مستبد کوشیدند تا با شستشوی مغزی، مخالفان خود را تغییر دهند، اما موفق نشدند.
شستشوی روانی وقتی به نتیجه می رسد که نگرش های معلم و شاگرد مشترک باشد. بنابراین، چگونه است که مخالفان خدا که اغلب تحصیل کرده هستند،(نظیر سی. اس. لوئیس، فرانک موریسون، جاش مک داول...) زندگی شان توسط خدا دگرگون می شود؟ نمی توان عملکرد خدا را به شستشوی روانی نسبت داد.
اگر مخالفان مسیحیت گمان می کنند که ایمان، اعتقادی کورکورانه و غیرمنطقی است، چون ایماندار به چیزهای خیالی، واهی و غیرواقعی معتقد می باشد، در واقع این تعبیر و برداشت آن ها از ایمان است. ایمان کورکورانه آن است که انسان به چیزی ایمان و اعتقاد داشته باشد که آن را هرگز تجربه و مشاهده نکرده است. خدا نمی خواهد انسان ها ایمان کورکورانه داشته باشند. او می خواهد با عقل و منطق، معجزات و کارهای خداوند را در زندگی خود مشاهده کنند. ایمانداران مسیحی به چیزی که تجربه و مشاهده نکرده اند، هرگز اعتقاد ندارند.
به علاوه، شخص اگر قرار باشد دائما طوری عمل کند که گویی حقیقت صرفا امری است ذهنی و نه واقعیتی عینی، دیگر نه می تواند دست به کاری بزند و نه زندگی کند. در آن صورت "چون خودش تصور می کند" که در حساب بانکی اش پول هست، دائما چک خواهد کشید، یا زهر می نوشد چون در نظر خودش لیموناد است. مسیح فرمود:"حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد"(یوحنا فصل 8 آیه 32). ایمان مسیحی بر مدرک و دلیل استوار است. ایمانی است مبتنی بر عقل و منطق.
وقتی ادعاهای مسیحیت را ارزیابی می کنیم، در مقابل انتخابی روشن قرار می گیریم: مسیح یا پاسخ دردهای تمام مردم در همه اعصار و در همه جا است و یا پاسخ درد هیچکس در هیچ عصر و در هیچ جایی نیست.
مخالفان، سه اتهام عمده را به مسیحیت وارد کرده اند:
یک. تحریف کتاب مقدس
دو. توهم روانی ایمانداران
سه. شستشوی روانی مردم توسط کشیش ها و معلم های مسیحی.
اتهام تحریف کتاب مقدس از نظر شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی ثابت نشده است. شواهد تاریخی، کشفیات باستان شناسی و وجود ده ها هزار نسخه از متن کتاب مقدس که متعلق به قرون قبل و بعد از میلاد مسیح می باشد و در موزها نگه داری می شوند، ادعای مربوط به تحریف را کاملا باطل می کند.
اگر ادعای تحریف کتاب مقدس را بپذیریم به آن معنا است که خدا اجازه داد تا قرن ها مردم در جهالت، گناه و سرگردانی به سر ببرند. این نگرش مخالفان، محبت خدا به بشر و غیرت و پیشدانی او را نسبت به کلامش زیر سئوال می برد.
هم چنین ادعای تحریف بدین معنا است که مسیح در زمینه شاگردسازی موفق نبود. او حتی نتوانست شخصیت انسان ها را به درستی بشناسد، چه رسد به آن که درون اشخاص را مشاهده کند. بنابراین مسیح، مرتکب اشتباه شد و به کسانی اعتماد کرد که بعد از صعودش به آسمان، تعالیم او را تحریف کردند. در نتیجه این اقدام فریبکارانه شاگردان، عده بی شماری از انسان ها در طی قرون در جهالت، گناه و سرگردانی به سر بردند، بدون آن که از تعالیم واقعی مسیح آگاهی داشته باشند.
اتهام دوم، توهم های روانی است. این اتهام ادعا می کند که ایمانداران مسیحی در حالت خیال و توهم به سر می برند و علت ایمان شان به خدا اختلالات روانی است. در پاسخ، باید این نکته را توضیح داد که بسیاری از ایمانداران مسیحی دارای تحصیلات عالی هستند. آیا یک دکتر که دچار بیماری توهم است می تواند جراح مغز و قلب باشد؟ آیا یک مهندس که در حالت توهم روانی است می تواند ساختمان، پل و یا ماشین آلات صنعتی را طراحی و تولید کند؟ یک وکیل که دارای اختلالات روانی است، چگونه می تواند از موکل خود دفاع کند؟ هم چنین یک خلبان... آیا این افراد قادر به رانندگی هستند؟
یک روان شناس به خوبی می داند که افراد با این نوع بیماری، قادر نخواهند بود از خود مراقبت نمایند و نیاز به پرستار ویژه دارند و یا در تیمارستان بستری شوند. این ادعا از نقطه نظر علمی قابل قبول نیست.
اتهام سوم، شستشوی روانی مردم توسط کشیش ها و معلمین کلیسا است. باید از مخالفان پرسید که آیا شستشوی روانی قادر است بیماران روانی و جسمی را شفا دهد؟ این روش در افراد باهوش و یا مخالف سیاسی یا مذهبی تاثیرگذار نیست. ارتش شوروی سابق در افغانستان، کوشش کرد تا سربازان اسیر افغانی را با شیوه شستشوی مغزی نگرش ضد خدا را بپذیرند، که تلاش شان ناکام ماند. حکومت های دیکتاتور و مستبد کوشیدند تا با شستشوی مغزی، مخالفان خود را تغییر دهند، اما موفق نشدند.
شستشوی روانی وقتی به نتیجه می رسد که نگرش های معلم و شاگرد مشترک باشد. بنابراین، چگونه است که مخالفان خدا که اغلب تحصیل کرده هستند،(نظیر سی. اس. لوئیس، فرانک موریسون، جاش مک داول...) زندگی شان توسط خدا دگرگون می شود؟ نمی توان عملکرد خدا را به شستشوی روانی نسبت داد.
اگر مخالفان مسیحیت گمان می کنند که ایمان، اعتقادی کورکورانه و غیرمنطقی است، چون ایماندار به چیزهای خیالی، واهی و غیرواقعی معتقد می باشد، در واقع این تعبیر و برداشت آن ها از ایمان است. ایمان کورکورانه آن است که انسان به چیزی ایمان و اعتقاد داشته باشد که آن را هرگز تجربه و مشاهده نکرده است. خدا نمی خواهد انسان ها ایمان کورکورانه داشته باشند. او می خواهد با عقل و منطق، معجزات و کارهای خداوند را در زندگی خود مشاهده کنند. ایمانداران مسیحی به چیزی که تجربه و مشاهده نکرده اند، هرگز اعتقاد ندارند.
به علاوه، شخص اگر قرار باشد دائما طوری عمل کند که گویی حقیقت صرفا امری است ذهنی و نه واقعیتی عینی، دیگر نه می تواند دست به کاری بزند و نه زندگی کند. در آن صورت "چون خودش تصور می کند" که در حساب بانکی اش پول هست، دائما چک خواهد کشید، یا زهر می نوشد چون در نظر خودش لیموناد است. مسیح فرمود:"حقیقت را خواهید شناخت و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد"(یوحنا فصل 8 آیه 32). ایمان مسیحی بر مدرک و دلیل استوار است. ایمانی است مبتنی بر عقل و منطق.
وقتی ادعاهای مسیحیت را ارزیابی می کنیم، در مقابل انتخابی روشن قرار می گیریم: مسیح یا پاسخ دردهای تمام مردم در همه اعصار و در همه جا است و یا پاسخ درد هیچکس در هیچ عصر و در هیچ جایی نیست.