۱۳۹۲ اسفند ۱۱, یکشنبه

بگذارید خدا افکارتان را دگرگون کند

زندگی هدفمند
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

مردی به کشیش گفت:"پیغام شما را درباره شادی در مشکلات را شنیدم، اما به نظر نمی آید به درد من بخورد". او شرح داد که چند سال قبل در روابط زناشویی اش متحمل شکست دردناکی شده است. او شکسته دل و از پا درآمده بود. او گفت:"نمی توانم آن عواطف را به دست فراموشی بسپارم. کاملا افسرده و ناامیدم". او حتی به چندین جلسه مشاوره هم رفته بود، ولی بهبودی حاصل نشده بود. کشیش گفت:"باور نمی کنم که شما مشکل عاطفی داشته باشید. من معتقدم شما یک مشکل فکری دارید".
مرد پرسید:"منظورتان چیست؟" کشیش پاسخ داد:"صبح که از خواب پا می شوید، به چی فکر می کنید؟" مرد جواب داد:"به این فکر می کنم که چقدر تنهایم". کشیش:"در طول مدتی که سرکارید، اغلب به چه فکر می کنید؟" مرد:"درباره این که چقدر زندگی ام آشفته است. چه اشتباهاتی مرتکب شد و چقدر دوست دارم همه آن ها را جبران کنم". کشیش:"خب، وقتی به رختخواب می روید، به چی فکر کنید؟" مرد جواب داد:"به همین چیزها". کشیش گفت:"فکر می کنم عواطف شما به درستی کار می کنند. آن ها همان طوری کار می کنند که خدا خواسته. عواطف ما فقط به آنچه درباره اش تفکر می کنیم، واکنش نشان می دهند. عواطف صرفا اجازه می دهند که آنچه به آن فکر می کنیم را احساس کنیم. اگر در تمام مدت به چیزهای غم انگیز فکر کنید، وقتی این طرف و آن طرف می روید، احساس غم انگیزی دارید. اگر عصبانی هستید، هر جا بروید عصبانی خواهید بود. اگر به شادی فکر کنید، همه جا احساس شادی خواهید کرد. اگر فقط به اشتباهات گذشته فکر کنید، نباید انتظار داشته باشید که زندگی شاد و مثبتی داشته باشید. ابتدا به حضور خداوند بروید و انتظار داشته باشید که روح القدس (روح خدا) به شما شادی و صبر الهی را عطا کند. به این حقیقت فکر کنید که خدا نقشه خوبی برای آینده تان دارد. به این فکر کنید که خداوند قادر است وضعیت فعلی شما را تغییر دهد. فکر کردن به چیزهای خوب را انتخاب کنید".
چند ماه بعد، آن مرد با کشیش ملاقات کرد. در چهره اش نه فقط اثری از افسردگی و نومیدی مشاهده نمی شد، بلکه چهره اش شاد و بشاش بود. با خانمی نامزد شده بود و به آینده بسیار امیدوار بود. او راه شاد زیستن را با کمک خدا آموخته بود.
کتاب مقدس می گوید:"امروز زندگی و مرگ، برکت و لعنت را در برابر شما قرار داده ام. زندگی را انتخاب کنید تا شما و فرزندان تان زنده بمانید. خداوند را دوست داشته، از او اطاعت کنید و به او بچسبید، زیرا او زندگی شماست" (تثنیه فصل 30 آیات 19 و 20). کتاب مقدس تعلیم می دهد که اطاعت از خدا را انتخاب کنید و بدین سان پیوسته طعم برکات او را بچشید. خدا اراده اش را بر هیچکس تحمیل نخواهد کرد. او به ما اجازه می دهد که خودمان تصمیم بگیریم که از او پیروی کنیم یا او را رد نماییم. این انتخابی است که ما باید نه فقط هر روز، بلکه لحظه به لحظه بکنیم. ما باید برگزینیم که با کمک خدا مثبت فکر کنیم. به چیزهای خوب فکر کنیم. امیدوار باشیم و در هر لحظه به خدا اعتماد نماییم.
چیزهای منفی همیشه در اطراف ما هستند. نمی توانید افکار منفی را از کوبیدن در ذهن شما، باز دارید. اما اختیار با شماست که در را به روی شان باز کنید و راه شان بدهید یا نه. اگر جلو در به مراقبت بایستید و ذهن تان را متوجه چیزهای خوب خدا کنید، کلام خدا می فرماید:"دل ثابت را در سلامتی کامل نگاه خواهی داشت، زیرا بر تو توکل دارد" (اشعیا فصل 26 آیه 3). به عبارت دیگر، شما در میان طوفان های زندگی آرامش خواهید داشت، اگر فقط یاد بگیرید که افکار درست را انتخاب کنید. باید تصمیم بگیرید به خدا اعتماد کنید و درباره معجزات و کارهای بزرگ او فکر کنید. به این حقیقت فکر کنید که خدا حاضر مطلق است. یعنی در همه جا حضور دارد. بنابراین، او در کنار شماست. به این نکته فکر کنید که خالق عالم هستی برای مشکل شما می جنگد. در نتیجه، هیچ حربه ای علیه شما کارگر نخواهد بود. اگر این شکل اندیشیدن را آغاز کنید، سرشار از ایمان و اطمینان خوهید شد. اهمیتی هم ندارد که چه چیز در زندگی شما علیه شماست.
ممکن است متحمل نومیدی هایی شده باشید و یک سری چیزها در زندگی تان آن طور که امیدش را داشتید، از آب در نیامده باشند. ممکن است مردم با شما بد رفتاری کرده باشند. شاید از بدبیاری های بزرگی رنج می کشید. اما هنوز به نقطه پایان نرسیده اید، زیرا دارید زندگی می کنید. وقتی تنفس می کنید و حیات دارید، به آن معناست که خدا برای ایجاد شروع تازه، در دسترس شماست. به این حقیقت فکر کنید که او نه فقط هنوز نقشه بزرگی برای زندگی شما دارد، بلکه به شما کمک هم خواهد کرد تا به هدف برسید.
به یاد داشته باشید: خدا وقتی دری را می بندد، همیشه در بزرگ تر و بهتری را باز می کند. آن در سرشار از برکت و معجزات است. اما شما باید سهم خود را ادا کنید و نگرش ایمانی را حفظ نمایید و امیدوار باشید. خدا جایی معجزه می کند که ایمان باشد.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات صفحه "زندگی هدفمند" محفوظ است. درج کامل مقالات "زندگی هدفمند" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است

چرا خدا مسیح را بی گناه نشناخت، در حالی که او گناهکار نبود؟ (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

پولس مدعی شد که خدا مسیح را بی گناه نشناخت (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)، در حالی که در کتاب مقدس به وضوح و روشنی می گوید که مسیح بی گناه بود (عبرانیان فصل 4 آیه 15 و اول پطرس فصل 3 آیه 18). منظور پولس از بیان این جمله چه بود؟

آنچه در ابتدا باید در نظر داشته باشیم، این حقیت است که مسیح واقعا بی گناه بود. او وسوسه شد، اما حتی یک بار هم به زانو در نیامد و گناه نکرد. در واقع مبارزه او با وسوسه ها نه فقط آسان تر از ما نبود، بلکه بسیار مشکل تر بوده است. چرا؟ علت این امر آن است که ما قبل از آن که وسوسه کننده تمام نیروی خود را برای فریب ما به کار ببرد، در مقابل وسوسه تسلیم می شویم. در نتیجه با شدیدترین نوع وسوسه روبرو نمی شویم. ولی عیسی مثل ما و خیلی بیشتر از ما وسوسه شد، زیرا شیطان در مورد او تمام قدرت خود را به کار برد، ولی عیسی در برابر او مقاومت کرد. او در همه چیز مثل ما آزموده شد. هیچ انسانی تا به حد عیسی آزموده نشد. یونانیان دوران باستان معتقد بودند که خدا احساس ندارد، بنابراین هیچکس نمی تواند خدا را تحت تاثیر قرار دهد. دنیا پیرو این افکار بود که مسیحیت ظهور کرد و خدایی را بشارت داد که در تمام تجارب و وسوسه های بشری شریک بوده است. به عبارت دیگر، مسیحیت در مورد رابطه انسان با خدا، انقلاب عظیمی ایجاد کرد. قرن ها بود که بشر فکر می کرد خدا با او خیلی فاصله دارد، ولی حالا متوجه شده بود که خدا در تمام رنج های بشری شریک است.
در زمان جنگ دوم جهانی، دختری آمریکایی وقتی از رادیو شنید که ارتش ژاپن وارد شهر کانتن در چین شدند، به قدری ناراحت شد که زد زیر گریه. علت این بود که او در کانتن متولد و بزرگ شده بود. کانتن مثل وطن او بود و خاطرات زیادی از آن جا داشت و به آن عشق می ورزید. او در آن جا زندگی کرده بود. خدا هم در تمام قسمت های زندگی بشر در روی زمین حضور داشت. به همین دلیل است که وقتی در زندگی ما واقعه غم انگیزی رخ می دهد و ما گرفتار غم و غصه می شویم، می توانیم نزد خدایی درد و دل کنیم که این چیزها را درک می کند. به همین دلیل است که خدا می تواند ما را ببخشد و برای حل مشکل، ما را راهنمایی و کمک کند.
مسیح از رهبران مذهبی یهود پرسید:"کدامیک از شما می تواند حتی یک گناه به من نسبت دهد؟ هیچکدام" (یوحنا فصل 8 آیه 46). عیسی با زندگی بدون گناهش ثابت کرد که خدای در جسم است. او تنها الگوی کامل برای پیروی است. هیچکس نمی تواند گناهی به عیسی نسبت دهد. پولس با الهام از روح القدس (روح خدا) چنین نوشت:"مسیح کاملا بی گناه بود، ولی خدا به خاطر ما او را بی گناه نشناخت تا ما به وسیله اتحاد با او مانند خدا نیک و عادل شویم" (دوم قرنتیان فصل 5 ایه 21). پولس ننوشت که مسیح گناهکار است. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد بر اساس عشق و محبت به انسان بود و نه ارتکاب گناه. از دیدگاه روحانی، گناهان انسان ها بر او قرار گرفت، اما آن گناهان در او نبودند. آنچه رخ داد، خدا مسیح را به خاطر ما قربانی گناه ساخت. این نکته ای شگفت انگیز است. او که بی گناه بود، محکوم به گناه شد. به عبارت دیگر، ما با اعتماد کردن به مسیح، معامله ای می کنیم: گناهان خود را به او می دهیم و او نیکویی خود را به ما می دهد. در دنیا، مبادله زمانی صورت می گیرد که دو نفر اجناسی با ارزش تقریبا یکسان را با هم معاوضه می کنند. اما خدا نیکی را با گناه معامله می کند، یعنی چیزی با ارزش بی اندازه زیاد را در قبال چیزی بی ارزش. ما باید به خاطر لطفی که خدا در حق ما کرده است، شکرگزار باشیم.
قربانی های دوران عهد قدیم بدن انسان را از ناپاکی پاک می کرد، ولی قربانی عیسی، روح انسان را پاک می سازد. عیسی توسط زندگی و مرگ خود، محبت و فروتنی خدا را برای بشر مجسم ساخت. قربانی عیسی مسیح به ما خدایی را نشان می دهد که آغوش پر محبت او برای پذیرفتن ما باز است. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد، عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
عیسی فقط گناهان گذشته انسان را نمی بخشد، بلکه به او قدرت می دهد که در زندگی احکام الهی را اجرا کند. کار عیسی باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد و عملکرد فعلی او باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد. مصلوب شدن مسیح باعث شد که محبت خدا آشکار شود و ترس انسان از خدا از بین برود. در عین حال حضور مسیح زنده به انسان قدرت الهی می بخشد تا انسان بتواند در زندگی روزمره بر گناه پیروز گردد.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد.
در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند. این دعا را در طول روز با خود تکرار نمایید:"عیسی عزیز، بیشتر از هر چیز دیگری دوستت دارم و می خواهم صمیمانه تو را بشناسم". خداوند فرمود:"مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو کنید، مرا خواهید یافت" (ارمیا فصل بیست و نهم آیه سیزدهم).

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است