آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :((تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همه قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر, پسر وروح القدس تعمید دهید.))
۱۳۹۴ شهریور ۲۴, سهشنبه
* با سپاس از کشیش سپهر عزیز : "حداکثرت باش در حداقل هایت." برگ ها با تغییر رنگ خیلی زود میفهمند که پاییز در راه است اما به روی خودشان نمیآورند و ناامید نمیشوند بلکه برعکس تا آخرین لحظه جدا شدن ازشاخه با شور و نشاط و هیجان خاصی به زندگی ادامه میدهند و رقص کنان تا به آخر میایستند و نمیگذارند هیچکس طعم مرگ را قبل از رفتن به آنها بـچــشـانـد. اما برعکس گلها ازترس پاییز بخود میلرزند و آرزو میکنند زودتر کسی بیاید آنها را بچیند و به مراسمی ببرد و درگلدان زیبایی برروی میز گرانبهایی بگذارد غافل از اینکه در شب همانروز به سطل آشغال انداخته و فردا صبح به قبرستان دفع زباله ها منتقل میشوند . روی سخنم با تو جوان عزیزاست که شاید بخاطر نگرانی از آینده دلت را باخته ای. با تو عزیزی که بخاطر ترس از تنها ماندن حاضری به هرنوع رابطه نامناسبی تن بدهی با تو پناهنده عزیز که از ترس آوارگی حاضر به همکاری با قاچاقچیان بیرحم شده ای با تو عزیزی که بخاطر شنیدن جواب منفی دکتر روحیه ات را شاید از دست داده ای . و با تو نازنینی که مرگ را قبل از هر اتفاقی با فکرهای منفی بخودت تزریق میکنی . جامعه 3 : 1 و 11 میگوید: در زیر آسمان برای هرچیزی وقتی ست و خدا هر چیز را در وقتش نیکو آفریده مطمئن باش تا کار خدا با تو به آخر نرسیده باشد کار تو در این دنیا به آخـر نخـواهـد رسید. بنابراین همه مـا باید با امید و اعتماد منتظر اعمال ممکن خدا در لحظات غیر ممکن زندگی مان باشیم و ازحداقـل فرصـتهایمـان حداکـثر بهـره را ببـریم وگـرنـه ازحداکتز امکاناتمان حداقل منفعت را نخواهیم بــرد..
* اگر کسی بخواهد بحضور پادشاه شرفیاب بشود ، بعد از طی کلی قرارها و تعیین وقت و انجام مراحل حفاظتی و تشریفاتی، مسئول برنامه های پادشاه او را به تالار ملاقات برده و به وی گوشزد میکند که : 1. پادشاه وارد تالار شد باید تعظیم کنی 2. تا پادشاه دستش را بسویت نیاورد دستت را جلو نمی بری 3. تا پادشاه سئوالی نپرسید حرف نمی زنی 4. جواب پادشاه را با کلمه جانثار شروع می کنی 5. جوابت هم باید بسیار کوتاه و مختصر باشد و زیاده گویی نکنی و سپس پادشاه دستورات لازم را خواهند داد. اما همین پادشاه وقتی تالار را ترک میکند و به اطاقش میرود، یکمرتبه یک بچه کوچک به سرو کولش پریده و مویش را کشیده و حتی به وی مشت میزند و بازی میکند و پادشاه هرگز به ماموران خود دستور نمیدهد که آمده و بچه را تنبیه نمایند زیرا آن بچه شاهزاده است و حتی از اینگونه کارهای او هم لذت خاصی نیز می برد. حال نکته در اینجاست : انسان بوسیله مذهب در تالار باید بحضور خدا آن شاه شاهان برسد ، و اما مسیح آمد تا ما را وارد خانواده الهی و بحضور پدر آسمانی ببرد ! آمین آمین و آمین
اشتراک در:
پستها (Atom)