۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

معرفی اعتقادنامه نیقیه

اعتقادنامه سندی است که در آن اصول اعتقادات کلیسایی به شکلی کلی مطرح می‌شود. اعتقادنامه نیقیه نخستین سندی است در تاریخ کلیسا که در آن معتقدات مسیحی درج شده است.
سؤالی که مناسب است در اینجا مطرح کنیم این است که مسیحیت اصول اعتقادی خود را از کدام منبع اخذ می‌کنند. بسیاری با قاطعیت در پاسخ خواهند گفت: کتاب‌مقدس! این پاسخ گرچه اساساً درست است، اما دقیق و کامل نیست. کسی ممکن است بپرسد که اگر منبع اعتقادات مسیحی کتاب‌مقدس است، پس چرا میان فرقه‌های مختلف مسیحیت تا این حد اختلاف وجود دارد. برای آنکه دیدی روشنتر از موضوع داشته باشیم، ضروری است به عقب بر گردیم و ببینیم مسیحیان قرون اولیه معتقدات خود را بر چه پایه‌ای قرار داده بودند.
منبع اصول اعتقادی کلیسای اولیه
مسیحیان نخستین یهودیانی بودند که ایمان می‌آوردند عیسای ناصری همان مسیح موعود است. لذا آنان عقاید یهودی خود را حفظ می‌کردند، اما این عقیده را نیز به آنها می‌افزودند که مسیح موعود ظهور کرده است. به این ترتیب، اصول عقاید آنان بر پایه عهدعتیق و تلمود شفاهی (تفاسیر و احادیث ربّی‌های یهود) و تعالیم شفاهی رسولان قرار داشت.
در دهه‌های بعدی قرن اول وقتی غیر یهودیان نیز ایمان آوردند، رهبران کلیسا اصول اساسی ایمان یهودی-مسیحی را به ایشان تعلیم دادند. این امر به صورت شفاهی صورت می‌گرفت.
به طور کلی می‌توان گفت که در قرن اول، تعلیم مسیحیت به صورت شفاهی صورت می‌گرفت. عاملی که باعث حفظ اعتقادات مسیحی می‌شد، کلیسا بود.
ممکن است بپرسید نقش کتاب‌های عهدجدید در این میان چه بود. نخستین کتاب عهدجدید به زعم دانشمندان، در حول و حوش سال ۵۰ میلادی به نگارش در آمد و بقیه آنها اکثراً تا سال ۷۰ میلادی تکمیل شد، به استثنای انجیل یوحنا، رسالات او، و کتاب مکاشفه که گمان می‌رود در حدود سالهای ۹۰ میلادی به رشته تحریر در آمد. اما باید توجه داشت که هر کتابی از عهدجدید در نقطه خاصی از دنیای آن روزگار یافت می‌شد؛ یا به بیانی دیگر، در قرن اول میلادی، همه کتاب‌های عهدجدید در همه کلیساها یافت نمی‌شد. برای مثال، رسالات قرنتیان در شهر قرنتس بایگانی شده بود و کلیسای اورشلیم از آنها برخوردار نبود. رساله یعقوب نیز احتمالاً در شهر روم نبود.
از دیدگاه تاریخی، مسیحیت اولیه بر پایه ”کتاب“ بنا نشده بود، بلکه بر پایه سنت رسولان (یعنی تعالیم شفاهی ایشان)، زیرا یا هنوز کتاب‌های عهدجدید نوشته نشده بودند، یا این کتاب‌ها هنوز یکجا گردآوری نشده بودند. با این حال مسیحیت وجود داشت. حافظ مسیحیت و اعتقادات آن کلیسای واحد رسولی بود.
واقعیت انکارناپذیر تاریخی این است که کلیسا بر کتاب‌عهدجدید مقدم بوده است. اگر کتاب‌های عهدجدید نوشته شد، یا برای این بود که این تعالیم شفاهی ثبت و حفظ شود (انجیل‌های همدید)، یا اینکه مشکلاتی که در کلیساها پیش آمده بود حل و فصل شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود.
اشاره به سنت شفاهی رسولان را در بعضی از قسمت‌های عهدجدید می‌یابیم. پولس رسول در اول قرنتیان ۱۱:‏۲۳ می‌فرماید: «زیرا من از خداوند یافتم آنچه را به شما نیز سپردم…» (ترجمه هزاره نو). کلمه سپردم در اینجا به لاتین traditionمی‌باشد، همان کلمه‌ای که ما «سنت» می‌نامیم. این کلمه لاتین به معنی «سپردن» یا «تحویل دادن» است. پولس پیش از آنکه در این قسمت از رساله خود در باره شام خداوند تعلیم دهد، قبلاً شفاهاً به مسیحیان قرنتس تعالیمی داده بود. نمونه بارز دیگر از این «سنت» را در اول قرنتیان ۱۵:‏۱-‏۲ می‌یابیم که می‌فرماید: «ای برادران، اکنون می‌خواهم انجیلی را که به شما بشارت دادم به یادتان آورم، همان انجیل که پذیرفتید و بدان پایبندید و به‌وسیله آن نجات می‌یابید، به شرط آنکه کلامی را که به شما بشارت دادم استوار نگاه دارید. در غیر این صورت، بیهوده ایمان آورده‌اید.» (ترجمه هزاره نو). باز در اینجا می‌بینیم که پولس به تعلیمی اشاره می‌کند که به شفاهاً ایشان تعلیم داده بود («بشارت دادم»، یعنی موعظه کردم).
نمونه دیگر را در رساله دوم تسالونیکیان ۲:‏۵ می‌یابیم که می‌فرماید: «آیا به یاد ندارید هنگامی که با شما بودم اینها را به شما می‌گفتم؟» (ترجمه هزاره نو). پولس در این قسمت در باره رویدادهای مربوط به بازگشت مسیح و روزهای آخر سخن می‌گوید. اما او قبلاً در این زمینه حضوراً و شفاهاً به ایشان تعلیم داده بود.
به بیانی دیگر، اکثر کتاب‌های عهدجدید به این منظور نوشته شد تا آنچه را که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین تعلیم داده شده بود استحکام بخشد. مسیحیان قرن اول شفاهاً از نکات برجسته زندگی مسیح آگاهی داشتند، زیرا به‌هنگام ایمان آوردن، رسولان یا رهبران کلیسا آنها را به ایشان تعلیم داده بودند. نوشته شدن انجیل‌ها به این منظور بود که تعالیمی که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین داده شده بود برای نسل‌های بعدی، یعنی زمانی که شاهدان عینی دیگر در صحنه حاضر نمی‌بودند، حفظ شود. رسالات نیز عمدتاً برای آن نوشته شد تا یا مشکلات جدید کلیساها رتق و فتق شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود. یهودای رسول این نکته را به روشنی بیان می‌دارد: «ای عزیزان، گرچه اشتیاق بسیار داشتم تا در باره نجاتی که در آن سهیم هستیم به شما بنویسم، اما لازم دیدم با نوشتن این چند خط، شما را به ادامه مجاهده در راه ایمانی بر انگیزم که یک بار برای همیشه به مقدسان سپرده شده است.» (یهودا ۳، ترجمه هزاره نو). به عبارتی ساده‌تر، این ایمان (یعنی اعتقادات) به صورت شفاهی «به مقدسان سپرده شده است (traditio)»، و حال یهودا آن را در «چند خط» به یاد ایشان می‌آورد. به بیانی دیگر، سنت (تعلیم شفاهی) بر کتب عهدجدید تقدم داشته است.
 آرمان رشدی 

آیا "تکامل" از نظر علمی ثابت شده است؟

مطالعه کتاب مقدس Bible Study
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

نمی توان تصور کرد که یک کامپیوتر بدون سازنده ای هوشمند به وجود آمده است. غیر ممکن است تابلوی نقاشی، خود به خود طراحی و رنگ آمیزی شده باشد. چقدر شانس لازم است که طوفان سهمگین در قبرستانی که حاوی تمام اجزای بوئینگ 747 است، بوزد و به طور تصادفی همه قطعات را با دقت علمی مونتاژ کند تا هواپیمایی ساخته شود و آماده پرواز باشد؟
چقدر بیشتر باورنکردنی است که عالم هستی، با تمام پیچیدگی های نامحدودش، ماحصل یک تصادف یا شانس بوده است. حتی خود داروین در فصلی از کتاب"منشاء انواع" تحت عنوان "مشکلات نظریه" چنین می گوید:"این فرض که چشم و تمام اجزای آن با هم کار کنند که در اثر انتخاب طبیعی شکل گرفته است، باید اذعان کنیم که تا بالاترین درجه باطل است."
علم زیست شناسی نشان داده است که برای به وقوع پیوستن تکامل در اثر عوامل اتفاقی، زمان کافی وجود نداشته است. به عنوان مثال، برای این که اتم های مورد نظر در تشکیل یک مولکول پروتئین، به نحو صحیح به هم بپیوندند، در صورتی که این عمل به طور کاملا اتفاقی به وقوع بپیوندد، عدد احتمال آن قدر کوچک خواهد بود که وقوع چنین چیزی عملا محال است. یا امکان این که یک ظرف خاک بر اثر جهش های زیستی نهایتا به اسب تبدیل شود، ده به توان یک میلیون است. تعداد صفرهای چنین رقمی میلیون ها است. بدین ترتیب به وجود آمدن اسب در نتیجه فرایندی کاملا اتفاقی، یعنی از طریق انتخاب تصادقی محال است.
مثال دیگر: احتمال این که کسی بتواند ده سکه را که روی هر کدام از آن ها شماره ای نوشته شده است، به ترتیب صحیح از جیب خود خارج کند، یک در ده میلیارد است. جهان بی نهایت پیچیده تر از ده سکه شماره دار است و احتمال فراهم آمدن تمامی شرایط لازم برای ظهور و تحول حیات چنان فوق از تصور است که ظهور کاملا اتفاقی حیات بر صحنه گیتی به کلی باورنکردنی است.
طرفداران نظریه تکامل باید بدانند که برای به وقوع پیوستن تکامل توسط انتخاب طبیعی از طریق فرایندی اتفاقی، چیزی حدود پنجاه میلیارد سال زمان لازم است. در حالی که علم ثابت کرده است که پیدایش سیاره زمین، ده میلیون سال است. جهان نمی تواند خودش را آفریده باشد. به عبارت دیگر، طرح و نظم در جهان باید معلول وجودی خارج از جهان باشد که طرح ها و الگوهای مختلف وسایل را به جهان می بخشد. این وجود همان خدا است.
اگر شما به موزه های آثار طبیعی بروید و این سئوال را مطرح کنید که مراحل تکامل این حیوان و یا آن حیوان را به شما نشان دهند، با پاسخ منفی روبرو می شوید. اگر در محافل کارشناسان طرفدار تکامل همین سئوال را مطرح کنید به شما پاسخ خواهند داد:"نمی دانیم." شاید با نشان دادن تصاویر انیمیشن، شما را فریب دهند، ولی آثار تکامل کشف نشده است. طبق ادعای نظریه تکامل، عمر سیاره زمین ده ها میلیارد سال است، پس نشانه های تکامل کجاست؟ آیا تکامل در یک لحظه انجام شد؟
با اختراع روش تاریخ گذاری توسط تشعشعات رادیویی معین شد که سن زمین بر خلاف ادعای نظریه تکامل، ده میلیون سال است.
از طرفی، این نظریه ادعا می کند زمانی سلول های موجود زنده به وجود آمدند که اکسیژن وجود نداشت. هر شخصی کمی با علم آشنایی داشته باشد، می داند که یک سلول بدون وجود اکسیژن هرگز نمی تواند به حیات خود ادامه دهد، چه رسد به این که تکثیر شود. در حالی که در کتاب پیدایش (اولین کتاب کتاب مقدس) فصل اول آیه دوم به وجود آب اشاره شده. همان طور که می دانید، اکسیژن بخشی از فرمول آب را تشکیل می هد.
فرضیه تکامل اقتدارش را از دست داده است: هم از نظر علمی و هم از نظر فلسفه. چرا؟ با کنار گذاشتن خدا از خلقت، فرضیه تکامل به عنوان فلسفه شکست خورده است، زیرا از پاسخ به سئوالات مهمی عاجز است. سئوالاتی نظیر:
چگونه ماده به وجود آمد؟
منشاء زندگی کجاست؟مفهوم بشریت چیست؟
معنی و مقصد انسان چیست؟
اگر فرض کنیم که انسان جز حیوانی برتر مفهوم دیگری نداشته باشد و فقط فرآورده محیط خودش باشد، پس می تواند برای هر کاری که انجام می دهد، از زیر مسئولیت اخلاقی شانه خالی کند.
فرضیه تکامل اقتدار علمی بودن را از دست داده است. مثلا شکاف در اختلاف میان انسان و بوزینه آن قدر کوچک نیست که طرفداران این نظریه ادعا کرده اند: یک. اندازه مغز انسان سه برابر گوریل است. دو. قابلیت انسان برای ساخت ابزار آلات پیچیده با حیوانات قابل مقایسه نیست. سه. زبان انسان قادر است افکارش ررا تشریح نماید. این خصیصه در حیوانات مشاهده نمی شود.
دو مورد وجود دارد که با کمک علم نمی توان نظریه تکامل را توجیه کرد. اولین مورد، شروع واقعی حیات است. هیچکس نتوانسته است زندگی را آن طور که بوده دوباره بیافریند. دانشمندان توانسته‌اند با گرفتن بخش‌هایی از یک موجود زنده، بافت ها و ارگانیسم های دیگری تولید کنند، اما نتوانسته‌اند زندگی را از آغاز بیافرینند. دوم این که خداوند در یک مرحله ای از یک ارگانیسم ویژه استفاده کرد تا به انسان روح دهد و انسان را به شکل خودش (شخصیت) آفرید.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.

پاسخ مسیحیت به ادعاهای ریچارد داوکینز (بخش اول)

دفاعیات مسیحی
11/23/2013
دوم آذر 1392

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

ریچارد داوکینز از منتقدان بزرگ آفرینش گرایی و یک بی خدای مشهور است. او در کتاب پندار خدا (2006) ادعا کرد که به احتمال قریب به یقین خدا وجود ندارد و ایمان یک پندار و توهم غلط است. فروش این کتاب تنها به زبان انگلیسی به حدود دو میلیون نسخه رسید و به سی و دو زبان از جمله به فارسی ترجمه شده است.
ريچارد داوكينز در ۲۶ مارس ۱۹۴۱ در نايروبي كنيا زاده شد. پدرش يك سرباز بود كه در جنگ جهاني دوم از كنيا به انگليس بازگشت تا به نيروهاي متفقين بپيوندد.آنها در سال ۱۹۴۹ زماني كه ريچارد هشت ساله بود به انگلستان بازگشتند. هر دو والدين او به علوم طبيعي علاقه‌مند بودند و پاسخ پرسش‌هاي داوكينز را به شكل علمي مي‌داده‌اند.
او در ۹ سالگي شروع به شك كردن در وجود خدا كرد. او دريافت كه در جهان اديان گوناگون وجود دارند و مسيحي بودن او كاملا شانسي بوده و اگر در جاي ديگري به دنيا مي‌آمد دين ديگري داشت. او فهميد كه هزاران دين و آیین گوناگون وجود دارند که همگي با یکدیگر متضاد هستند و نمي‌توانند درست باشند. در ۱۶ سالگي با داروينيسم آشنا شد و دريافت كه پيچيدگي‌هاي جانداران نيازي به خالق و طراح ندارد و ايمان خود به خدا را از دست داد. داوکینز به دنبال علاقه ای که از کودکی به دنبالش بود یعنی زیست شناسی رفت در رشته جانورشناسي به تحصیل پرداخت. نخستين كتاب داوکینز با عنوان ژن خودخواه، كه در سال ۱۹۷۶ منتشر شده بسيار تأثيرگذار بود. در اين كتاب او نقش كليدي ژن ها را در فرگشت [تكامل] تشريح مي‌كند.
داوکینز در سال 1970 به عنوان استاد در دانشگاه آکسفورد مشغول به کار گردید. او عضو آکادمی سلطنتی ادبیات و علوم بریتانیا است. داوکینز به شدت با گنجاندن مباحث مربوط به آفرينش‌گرايي در تدريس علوم مخالف است، زيرا وي آفرينش‌گرايي رايك بحث ديني مي‌داند و معتقد است كه آفرينش‌گرايي يك بحث علمي نيست.
پس از واقعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، داوکینز چنین گفت: "بسياري از ما دين و مذهب را تنها به شكل چرندياتي بي ضرر نگاه مي‌كرديم. یازدهم سپتامبر همه اين ديدگاه‌ها را زير و رو كرد. اين واقعه به ما نشان داد كه مذهب چرندياتي بي ضرر نيست، بلكه مي‌تواند به چرندياتي بسيار خطرناك و مرگبار تبديل شود. مذهب خطرناك است زيرا به افراد شجاعت كاذبي براي كشتن خود مي‌دهد. مذهب خطرناك است زيرا دشمني و كينه را نسبت به ديگران، تنها به دليل اين كه دیدگاه متفاوتي دارند، بر مي‌انگيزد".

پاسخ مسیحیت
یک. از دیدگاه داوکینز آفرینش غیر علمی است. اگر کسی حداقل آشنایی را با علم داشته باشد، می داند که فرایند آفرینش با علم در تضاد نیست. به عبارت دیگر، علم مراحل آفرینش را تایید کرده است. آفرینش شیوه ای منظم دارد. گیاهان قبل از روشنایی به وجود نیامدند و حیوانات بعد از انسان خلق نشدند. مراحل آفرینش با معلومات زیست شناسی و جانور شناسی (رشته تحصیلی داوکینز) هماهنگی شگفت انگیز دارد. دیدگاه کتاب مقدس با علم در تضاد نیست، بلکه با دیدگاه هایی در تضاد است که برای عالم هستی آفریننده ای قائل نیستند. توجه داشته باشید که کتاب آفرینش در زمانی نوشته شده که علوم پایه هنوز به طور جدی پا به عرصه وجود نگذاشته بود.
دو. باید در نظر داشت که علم نه فقط بر اساس تحقیقات و گزارش ها است، بلکه بر تئوری و فرضیه نیز استوار است. قانون اول ترمودینامیک ادعا می کند که انرژی نمی تواند نابود گردد، در حالی که قانون دوم ترمودینامیک می گوید انرژی در جهان هستی رو به کاهش است. طبق نظر قانون دوم، فعالیت عالم روزی خاتمه می یابد، زیرا انرژی از دوران گذشته فعالیتش کم تر شده است. به عبارت دیگر، اگرچه عالم هستی ازلی و پایان ناپذیر بوده، اما اکنون دارد به انتها نزدیک و نزدیک تر می شود. در حالی که همه می دانند که انرژی بی پایان، هرگز تمام نمی شود. قانون دوم ترمودینامیک نشان می دهد که جهان بدون آغاز نبوده است، بلکه مطابق اظهار نظر کتاب پیدایش فصل اول آیه اول، عالم آغازی داشته است.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.