۱۳۹۳ مرداد ۲, پنجشنبه

چرا خدا اجازه نمی دهد تا درباره کارهایی که انجام می دهد یا نمی دهد سئوالات خود را مطرح کنیم؟

مطالعه کتاب مقدس
مترجم: مهران پورپشنگ

خداوند خطاب به ایوب چنین فرمود:"آیا هنوز هم می خواهی با من که خدای قادر مطلق هستم، مباحثه کنی؟" (ایوب فصل چهلم آیه اول)
این نگرش درستی نیست که خدا نمی خواهد ما سئوالات مان را مطرح کنیم. هنگامی که شاگردان و پیروان مسیح پرسیدند که آیا او مسیح موعود است، و در چه زمانی ملکوت خدا برقرار خواهد شد، عیسی سئوالات آنان را بی پاسخ نگذاشت و سبب رنجش آن ها نشد (متی فصل یازدهم آیه سوم و اعمال رسولان فصل یکم آیه ششم).
برای کسب آگاهی، ایرادی ندارد که به آنچه خدا انجام می دهد، پی ببریم. اما اگر قرار باشد عدالت یا انگیزه او را زیر سئوال ببریم، این یک مسئله دیگر است. مثلا اتفاقاتی در زندگی رخ می دهند که نمی توان به آن ها پی برد، مانند فجایع و رنج و درد عظیم انسان. در بعضی موارد خداوند ترجیح می دهد تا سکوت کند. این به آن مفهوم نیست که او قادر به توضیح نیست. او می تواند توضیح دهد، اما گاهی ترجیح می دهد این کار را نکند. زیر سئوال بردن عدالت خدا درباره چیزهایی که ما انسان ها شناخت اندکی درباره آن داریم و بعد هم با خدا وارد بحث و جدل شدن، منجر به همان سئوالی می شود که خدا از ایوب پرسید:" آیا هنوز هم می خواهی با من که خدای قادر مطلق هستم، مباحثه کنی؟" به نظر می رسد ایوب از خدا سئوالات دشوار نمی پرسید. او عدالت خدا را زیر سئوال برده بود. خداوند به ایوب گفت:"آیا مرا به بی عدالتی متهم می سازی و مرا محکوم می کنی تا ثابت کنی که حق با توست؟ (ایوب فصل چهل آیه هشتم). خدا ناخشنود می شود از این که محبت، رحمت و عدالت کامل او زیر سئوال برود. او می خواهد ما به او اعتماد کنیم، چون او به آنچه که انجام می دهد، کاملا واقف است، حتی اگر ما دلیلش را درک نکنیم. خدا اجازه می دهد اتفاقات تلخ برای درستکاران رخ دهد.
هنگامی که بی عدالتی بیداد می کرد و مردم در درد و رنج به سر می بردند، حبقوق نبی هم سئوالاتی را مطرح کرد. او این سئوالات را از خدا پرسید:"ای خداوند، تا به کی از تو کمک بطلبم تا مرا اجابت فرمایی؟ هر چه فریاد بر می آورم بی فایده است، زیرا تو ما را از ظلم نجات نمی دهی. قانون اجرا نمی شود و دادگاه ها، عدالت را به جا نمی آورند. شروران، درستکاران را در تنگنا گذاشته اند و عدالت مفهوم خود را از دست داده است" (حبقوق فصل اول آیات دوم و چهارم).
پاسخ خداوند این بود:"آنچه را که به تو از طریق رویا نشان می دهم، حتما واقع خواهد شد. وقوع آن، حتمی و بدون تاخیر خواهد بود و در زمان معین اتفاق خواهد افتاد" (حبقوق فصل دوم آیات سوم و چهارم). بنابراین، خدا به همین جواب بسنده کرد و پاسخ دقیقی از نقشه اش برای حل مشکلات ارائه نداد. در واقع خداوند گفت:"توجه خودت را به جزئیات نقشه من معطوف نکن، بلکه به من توجه داشته باش و اعتماد کن، زیرا من می دانم که چه می کنم." خداوند به حبقوق فرمود:"این را بدان که بدکاران نابود خواهند شد، زیرا به خود متکی هستند، اما درستکاران زنده خواهند ماند، زیرا به خدا ایمان دارند" (حبقوق فصل دوم آیه چهارم).
سرانجام ایوب هم به همین پیام خدا پی برد. واکنش او به خدا چنین بود:"می پرسی که کیست که با حرف های پوچ و بی معنی منکر حکمت من می شود؟ آن شخص منم. من نمی دانستم چه می گفتم. درباره چیزهایی سخن می گفتم که فوق از عقل من بود. پیش از این گوش من درباره تو چیزهایی شنیده بود، ولی اکنون چشم من تو را می بیند. از این جهت از خود بیزار شده در خاک و خاکستر توبه می کنم" (ایوب فصل چهل و دوم آیات سوم و پنجم). ایمانی که ایوب به خدا داشت توسط تجربه شخصی حاصل شده بود. ما هم می توانیم واکنش مشابهی را نشان دهیم. زیر سئوال بردن خدا نمی تواند پاسخ ها را در دسترس ما بگذارد. به جای آن، باید با ایمان زندگی کنیم و اعتماد ما به خدایی باشد که سرشار ازمحبت و رحمت است. او سرانجام انصاف وعدالت را جایگزین بی عدالتی دردنیا خواهد کرد. 

مسیح از سن سی سالگی ماموریت خود را شروع کرد، چرا قبل از آن این کار را نکرد؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

عیسی می بایست مثل یک بچه معمولی بزرگ می شد. او بزرگ ترین فرزند خانواده بود، در کار نجاری به یوسف کمک می کرد. یوسف احتمالا در فاصله دوازده سالگی تا سی سالگی مسیح، که کتاب مقدس به این دوران هجده ساله اشاره نکرده است، چشم از جهان فرو بست و در نتیجه تامین معاش خانواده بر دوش عیسی قرار گرفت.
مسیح گرچه منحصر به فرد بود، اما دوران کودکی و جوانی اش به صورت عادی گذشت. او در زمینه رشد مانند ما بود و این نکته باید مورد توجه ما قرار بگیرد که به طور موزون در هر یک از زمینه های مهم زندگی رشد کنیم، یعنی از لحاظ جسمی، روانی، اجتماعی و روحانی. عیسی می توانست از سن دوازده سالگی رسالت خود را آغاز کند، اما این بهانه ای می شد برای کسانی که نخواهند مسئولیت در قبال خانواده را بپذیرند، زیرا فکر می کردند خدمت به خدا مهم تر از توجه و کمک به خانواده است. این روش اشتباهی بود که رهبران مذهبی یهود در آن روزگار تعلیم می دادند. در نتیجه، خادم خدا را در نظر بگیرید که نسبت به تامین معاش و تربیت فرزندانش بی تفاوت است. مشکلات مالی تاثیر منفی بر روابط اعضای خانواده می گذارد و فرزندان نیز خودسر و بی مبالات شده و در کلیسا و جامعه، الگوی نامناسبی از خانواده مسیحی ارائه خواهند داد.
مسیح زمانی از خانواده اش جدا شد که برادرانش قادر به کار و تامین معاش بودند. در آن روزگار حقوق بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی وجود نداشت و فرزندان مسئول کمک و تامین معاش والدین پیر خود را بر عهده داشتند.
از طرف دیگر، اگرچه مسیح در سن سی سالگی خدمت خود را آغاز کرد، اما مردم ناصره او را نپذیرفتند، زیرا تصور این که یک نجار، پیام آور خدا باشد، غیرممکن بود. در حالی که مسیح بیش از یک نجار بود. او بیش از یک پیامبر بود. او خدا بود. بنابراین، اگر مسیح در سنین کودکی رسالت خود را شروع می کرد، قطعا خانواده اش از سوی مردم متعصب و رهبران مذهبی، مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و هم چنین تعالیم مسیح به عنوان کودک کم تر مورد استقبال قرار می گرفت. به عبارت دیگر، نوعی ناهماهنگی وجود داشت از این که کودک دوازده ساله ای، دوازده شاگرد بالغ و بزرگسال داشته باشد. بنابراین، منطقی بود مسیح در سن سی سالگی (بلوغ شخصیت) ماموریت خود را شروع کند.
در عهد عتیق، سی سالگی سن تعیین شده برای شروع خدمت کاهنان بود (اعداد فصل چهارم آیه سوم). یوسف سی ساله بود که خدمت به پادشاه مصر را آغاز کرد (پیدایش فصل چهل و یکم آیه چهل و ششم). داود سی ساله بود که پادشاه اسرائیل شد (دوم سموئیل فصل پنجم آیه چهارم).
سی سالگی در فرهنگ یهودسن مناسبی برای شروع کارهای مهم بود.
ما نیز مانند مسیح باید در چارچوب برنامه زمانی خدا عمل کنیم و باید در برابر وسوسه شتاب زدگی پیش از دریافت هدایت روح القدس، مقاومت نماییم. تصور کنید که مسیح تا سن سی سالگی در شهر کوچکی در یک کارگاه نجاری به کار مشغول بوده است. او در تمام این مدت در ناصره زندگی می کرد، اما او صبورانه به برنامه الهی برای زندگی و خدمتش اعتقاد داشت.
آیا شما نگران این هستید که قدم بعدی تان چه باشد؟ عجله نکنید، بلکه به برنامه زمانی خدا اطمینان داشته باشید.
عکس: ‏مسیح از سن سی سالگی ماموریت خود را شروع کرد، چرا قبل از آن این کار را نکرد؟

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

عیسی می بایست مثل یک بچه معمولی بزرگ می شد. او بزرگ ترین فرزند خانواده بود، در کار نجاری به یوسف کمک می کرد. یوسف احتمالا در فاصله دوازده سالگی تا سی سالگی مسیح، که کتاب مقدس به این دوران هجده ساله اشاره نکرده است، چشم از جهان فرو بست و در نتیجه تامین معاش خانواده بر دوش عیسی قرار گرفت. 
مسیح گرچه منحصر به فرد بود، اما دوران کودکی و جوانی اش به صورت عادی گذشت. او در زمینه رشد مانند ما بود و این نکته باید مورد توجه ما قرار بگیرد که به طور موزون در هر یک از زمینه های مهم زندگی رشد کنیم، یعنی از لحاظ جسمی، روانی، اجتماعی و روحانی. عیسی می توانست از سن دوازده سالگی رسالت خود را آغاز کند، اما این بهانه ای می شد برای کسانی که نخواهند مسئولیت در قبال خانواده را بپذیرند، زیرا فکر می کردند خدمت به خدا مهم تر از توجه و کمک به خانواده است. این روش اشتباهی بود که رهبران مذهبی یهود در آن روزگار تعلیم می دادند. در نتیجه، خادم خدا را در نظر بگیرید که نسبت به تامین معاش و تربیت فرزندانش بی تفاوت است. مشکلات مالی تاثیر منفی بر روابط اعضای خانواده می گذارد و فرزندان نیز خودسر و بی مبالات شده و در کلیسا و جامعه، الگوی نامناسبی از خانواده مسیحی ارائه خواهند داد.
مسیح زمانی از خانواده اش جدا شد که برادرانش قادر به کار و تامین معاش بودند. در آن روزگار حقوق بازنشستگی و سازمان تامین اجتماعی وجود نداشت و فرزندان مسئول کمک و تامین معاش والدین پیر خود را بر عهده داشتند. 
از طرف دیگر، اگرچه مسیح در سن سی سالگی خدمت خود را آغاز کرد، اما مردم ناصره او را نپذیرفتند، زیرا تصور این که یک نجار، پیام آور خدا باشد، غیرممکن بود. در حالی که مسیح بیش از یک نجار بود. او بیش از یک پیامبر بود. او خدا بود. بنابراین، اگر مسیح در سنین کودکی رسالت خود را شروع می کرد، قطعا خانواده اش از سوی مردم متعصب و رهبران مذهبی، مورد آزار و اذیت قرار می گرفتند و هم چنین تعالیم مسیح به عنوان کودک کم تر مورد استقبال قرار می گرفت. به عبارت دیگر، نوعی ناهماهنگی وجود داشت از این که کودک دوازده ساله ای، دوازده شاگرد بالغ و بزرگسال داشته باشد. بنابراین، منطقی بود مسیح در سن سی سالگی (بلوغ شخصیت) ماموریت خود را شروع کند.
در عهد عتیق، سی سالگی سن تعیین شده برای شروع خدمت کاهنان بود (اعداد فصل چهارم آیه سوم). یوسف سی ساله بود که خدمت به پادشاه مصر را آغاز کرد (پیدایش فصل چهل و یکم آیه چهل و ششم). داود سی ساله بود که پادشاه اسرائیل شد (دوم سموئیل فصل پنجم آیه چهارم). 
سی سالگی در فرهنگ یهودسن مناسبی برای شروع کارهای مهم بود. 
ما نیز مانند مسیح باید در چارچوب برنامه زمانی خدا عمل کنیم و باید در برابر وسوسه شتاب زدگی پیش از دریافت هدایت روح القدس، مقاومت نماییم. تصور کنید که مسیح تا سن سی سالگی در شهر کوچکی در یک کارگاه نجاری به کار مشغول بوده است. او در تمام این مدت در ناصره زندگی می کرد، اما او صبورانه به برنامه الهی برای زندگی و خدمتش اعتقاد داشت. 
آیا شما نگران این هستید که قدم بعدی تان چه باشد؟ عجله نکنید، بلکه به برنامه زمانی خدا اطمینان داشته باشید.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏