مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند. اما او هرگز نمی تواند مرتکب گناه گردد. برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. برخلاف ادعای ملحدها، خدا متکبر و مغرور نیست.
مسیح از رهبران مذهبی یهود سئوالی کرد. او پرسید که مسیح چه کسی است؟ پاسخ آن ها آن بود که او از نسل داود است. پاسخ آن ها درست بود، اما کامل نبود. سپس مسیح، مزمور صد و دهم آیه اول را نقل قول کرد:"خدا به خداوند من گفت: به دست راست من بنشین، تا دشمنانت را زیر پاهایت بیفکنم". اولین کاربرد واژه "خداوند" به خدای پدر و دومین به مسیح اشاره دارد.
اکنون عیسی سئوال دیگری را مطرح می کند:"چگونه ممکن است داود پسری از نسل خود را خداوند خود بخواند؟" رهبران مذهبی یهود پاسخی نداشتند. رابطه داود با خدا آنقدر صمیمی بود که با تثلیث مشکلی نداشت. اما رهبران مذهبی یهود فقط به خدا اعتقاد داشتند و می کوشیدند فرایض مذهبی را اجرا کنند. همین. اگر مسیح خدای پدر را خدا می خواند، شگفت انگیز نیست. سه شخصیت خدای واحدی را تشکیل می دهند. اگر من به شما بگویم: آقای فریبرز، به آن مفهوم نیست که من (نویسنده مقاله) کودک یا از جنس مونث هستم. برای احترام به شخصیت شما واژه آقا را به کار می برم. "خدا به خداوند من گفت" اگر این نکته را درک نکنید، تا آخر عمر باید بحث کنید. گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح، خدا را پدر می نامید. اما پیامبران می گفتند:"خدایا".
مسیح نماینده پدر و روح القدس در جهان بود. مانند سفیر یک دولت. مقصود این نیست که مسیحیان سه خدا را پرستش می کنند. اصلا چنین نیست. سه شخصیت خدای واحد را تشکیل می دهند.
مسیح هم مانند یک پیامبر، فرستاده خدا بود، اما عملکرد او ورای یک پیامبر بود. مثلا خود را با خدا برابر می دانست و می گفت: من و پدر یک هستیم. یا من قبل از ابراهیم وجود داشتم... این ها برای یهودیان حکم کفر گویی را داشت. دو بار قصد داشتند سنگسارش کنند. حتی شواهد تاریخی این نکته را تایید می کنند. از طرفی، چرا به نام مسیح خداوند، دعاها مستجاب می شود؟ چرا به نام مسیح خداوند زندگی منفی انسان ها به مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر به نام عیسی خداوند اتفاقی رخ نمی داد، کاملا حق با مخالفان مسیحیت بود.
عبادت یهودیان همراه با ترس بود. خدا با ظاهر شدن به صورت یک طفل، همه را حیرت زده کرد. آیا می توان از یک طفل ترسید؟ خدا از طریق عیسی راهی برای ارتباط با انسان یافت که آمیخته به ترس نبود. به عبارت دیگر، خدا مانند یک نقاش، جزیی از نقاشی اش شد. یا مثل یک نمایشنامه نویس، خودش یکی از شخصیت های نمایشش شد. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و خون از بدنش جاری نمی شد.
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
اگر مسیح اجازه نمی داد مصلوب شود، برای همیشه اعتبار خود را به عنوان نجات دهنده و پسر خدا از دست می داد. وقتی مسیح می پرسد:" خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذارده ای؟" اشاره به عملکرد تثلیث دارد(پدر، پسر، روح القدس). خدا بودن مسیح حتی در لحظه مرگش محرز بود. این خدای پدر نبود که جان می داد و نه خدای روح القدس که می مرد، بلکه قربانی خدا بود و نه چیزی کم تر، یعنی خدای پسر. در ارتباط صمیمانه با خدا متوجه خواهیم شد که روح القدس کیست و مسیح نیز شخصیت الهی دارد. مسیح بر روی صلیب غضب و لعنت کامل خدا را بر انسان های گناهکار احساس کرد. طی زمانی که عیسی بر صلیب آویخته شده بود، خدای پدر او را به راستی واگذاشت. گناه ما بر عیسی افتاد و او برای ما گناه شد(دوم قرنتیان فصل پنجم آیه بیست و یکم). در باغ جتسیمانی، فرشته ای آمد و عیسی را تقویت کرد، اما بر روی صلیب هیچکس او را تسلی و تقویت نداد. این بود بهایی که عیسی برای رستگاری ما، برای رهایی ما از خشم و غضب خدا پرداخت. به خاطر قربانی شدن عیسی، خدا اکنون گناهان ایمانداران را بخشیده و آن ها را عادل قلمداد کرده است. اکنون می توانیم مستقیما به حضور خدا بیاییم. عیسی آخرین قربانی بود. قربانی دیگر، هرگز ضروری نخواهد بود.
اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند. اما او هرگز نمی تواند مرتکب گناه گردد. برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. برخلاف ادعای ملحدها، خدا متکبر و مغرور نیست.
مسیح از رهبران مذهبی یهود سئوالی کرد. او پرسید که مسیح چه کسی است؟ پاسخ آن ها آن بود که او از نسل داود است. پاسخ آن ها درست بود، اما کامل نبود. سپس مسیح، مزمور صد و دهم آیه اول را نقل قول کرد:"خدا به خداوند من گفت: به دست راست من بنشین، تا دشمنانت را زیر پاهایت بیفکنم". اولین کاربرد واژه "خداوند" به خدای پدر و دومین به مسیح اشاره دارد.
اکنون عیسی سئوال دیگری را مطرح می کند:"چگونه ممکن است داود پسری از نسل خود را خداوند خود بخواند؟" رهبران مذهبی یهود پاسخی نداشتند. رابطه داود با خدا آنقدر صمیمی بود که با تثلیث مشکلی نداشت. اما رهبران مذهبی یهود فقط به خدا اعتقاد داشتند و می کوشیدند فرایض مذهبی را اجرا کنند. همین. اگر مسیح خدای پدر را خدا می خواند، شگفت انگیز نیست. سه شخصیت خدای واحدی را تشکیل می دهند. اگر من به شما بگویم: آقای فریبرز، به آن مفهوم نیست که من (نویسنده مقاله) کودک یا از جنس مونث هستم. برای احترام به شخصیت شما واژه آقا را به کار می برم. "خدا به خداوند من گفت" اگر این نکته را درک نکنید، تا آخر عمر باید بحث کنید. گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح، خدا را پدر می نامید. اما پیامبران می گفتند:"خدایا".
مسیح نماینده پدر و روح القدس در جهان بود. مانند سفیر یک دولت. مقصود این نیست که مسیحیان سه خدا را پرستش می کنند. اصلا چنین نیست. سه شخصیت خدای واحد را تشکیل می دهند.
مسیح هم مانند یک پیامبر، فرستاده خدا بود، اما عملکرد او ورای یک پیامبر بود. مثلا خود را با خدا برابر می دانست و می گفت: من و پدر یک هستیم. یا من قبل از ابراهیم وجود داشتم... این ها برای یهودیان حکم کفر گویی را داشت. دو بار قصد داشتند سنگسارش کنند. حتی شواهد تاریخی این نکته را تایید می کنند. از طرفی، چرا به نام مسیح خداوند، دعاها مستجاب می شود؟ چرا به نام مسیح خداوند زندگی منفی انسان ها به مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر به نام عیسی خداوند اتفاقی رخ نمی داد، کاملا حق با مخالفان مسیحیت بود.
عبادت یهودیان همراه با ترس بود. خدا با ظاهر شدن به صورت یک طفل، همه را حیرت زده کرد. آیا می توان از یک طفل ترسید؟ خدا از طریق عیسی راهی برای ارتباط با انسان یافت که آمیخته به ترس نبود. به عبارت دیگر، خدا مانند یک نقاش، جزیی از نقاشی اش شد. یا مثل یک نمایشنامه نویس، خودش یکی از شخصیت های نمایشش شد. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و خون از بدنش جاری نمی شد.
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
اگر مسیح اجازه نمی داد مصلوب شود، برای همیشه اعتبار خود را به عنوان نجات دهنده و پسر خدا از دست می داد. وقتی مسیح می پرسد:" خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذارده ای؟" اشاره به عملکرد تثلیث دارد(پدر، پسر، روح القدس). خدا بودن مسیح حتی در لحظه مرگش محرز بود. این خدای پدر نبود که جان می داد و نه خدای روح القدس که می مرد، بلکه قربانی خدا بود و نه چیزی کم تر، یعنی خدای پسر. در ارتباط صمیمانه با خدا متوجه خواهیم شد که روح القدس کیست و مسیح نیز شخصیت الهی دارد. مسیح بر روی صلیب غضب و لعنت کامل خدا را بر انسان های گناهکار احساس کرد. طی زمانی که عیسی بر صلیب آویخته شده بود، خدای پدر او را به راستی واگذاشت. گناه ما بر عیسی افتاد و او برای ما گناه شد(دوم قرنتیان فصل پنجم آیه بیست و یکم). در باغ جتسیمانی، فرشته ای آمد و عیسی را تقویت کرد، اما بر روی صلیب هیچکس او را تسلی و تقویت نداد. این بود بهایی که عیسی برای رستگاری ما، برای رهایی ما از خشم و غضب خدا پرداخت. به خاطر قربانی شدن عیسی، خدا اکنون گناهان ایمانداران را بخشیده و آن ها را عادل قلمداد کرده است. اکنون می توانیم مستقیما به حضور خدا بیاییم. عیسی آخرین قربانی بود. قربانی دیگر، هرگز ضروری نخواهد بود.