۱۳۹۲ اسفند ۲۶, دوشنبه

چه کسی به خاطر آنچه می داند دروغ است، خود را به کشتن می دهد؟

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

قبل از بررسی موضوع، ابتدا باید بدانیم که تعریف تاریخ چیست. تاریخ به معنای "کسب اطلاعات بر اساس شهادت افراد می باشد". اگر کسی بگوید که من اعتقادی به این تعریف ندارم، باید از او سئوال کرد:"آیا ناپلئون شخصیت تاریخی بوده است؟" پاسخ او مثبت است. سئوال دوم:"آیا تا به حال او را از نزدیک دیده ای؟" آن شخص اعتراف می کند که هرگز ناپلئون را ندیده است. سئوال بعدی این است که "اگر ناپلئون را ندیده ای، چگونه او را می شناسی؟"
آن شخص ناگزیر است تا آن تعریف تاریخ را بپذیرد. مدارک و شواهد تاریخی، وجود ناپلئون را تایید کرده اند. این تعریف دقیق از تاریخ دارای یک نکته تفکیک ناپذیر است. شواهد و شهادت ها بایستی کاملا موثق باشند. آنچه مشاهده یا شنیده شده، بایستی صحیح و درست باشد. بنابراین، آیا می توان به آنچه عیسی و شاگردانش ادعا کردند و انجام دادند، باور کرد؟ من ایمان دارم که می شود به دلایل ذیل اعتماد کرد:
یک. یازده شاگرد مسیح، به خاطر ادعاهای شان شهید شدند. یوحنا هم دوران سخت زندان را گذراند.
دو. اگر مسیح و شاگردانش، قصد فریب مردم را داشتند، چرا جان خود را به خاطر ادعای دروغ از دست دادند؟ افراد به خاطر آنچه می دانند درست است جان خود را فدا می کنند (حتی اگر آن عقیده نادرست باشد)، اما هیچکس جان خود را در راه چیزی که خودش هم می داند دروغ است، به خطر نمی اندازد.
سه. شواهد تاریخی (مورخان یهودی، یونانی، رومی و هم چنین گزارش های امپراطور روم در قرن اول میلادی) تایید می کنند که مسیح ادعا کرد که خداوند است و شاگردانش همین ادعا را تایید کردند و به خاطر این ادعا، دستگیر، شکنجه و شهید شدند.
چهار. چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
پنج. اگر مسیح بعد از مرگ، زنده نشده بود، پس شاگردان این حقیقت را می دانستند. چرا علی رغم این آگاهی، اجازه دادند تا مخالفان آنان را شکنجه داده و به قتل برسانند؟ باور این نکته برای مردم غیر ممکن است که عده ای بدانند که تبلیغ آن ها دروغ است، اما به خاطر همان ادعای دروغ جان خود را از دست بدهند.
شش. مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که شاگردان مسیح دچار توهم روانی بوده اند و آنچه را از زنده شدن مسیح بیان می کردند، در واقع چیزی جز توهم روانی نبوده است. در پاسخ باید گفت که شاگردان مسیح نه فقط ساده لوح نبودند، بلکه بسیار محتاط، شکاک و دیرباور بودند. آن ها بعد از مرگ مسیح، به طور گروهی او را زنده دیدند. ظهورهای مسیح بر گروه های مردم واقع شد و هر فردی در این گروه ها، همان چیزی را می دید که دیگران می دیدند. بعد از چهل روز از زنده شدن مسیح، دیگر هیچ ظهوری از مسیح ثبت نشده است. اگر ظهورهای مسیح توهم بود، چرا یک مرتبه قطع شد و دیگر تکرار نگردید؟
اگر به فرضیه توهم معتقد باشیم، باید از خود بپرسیم که چرا شاگردان بلافاصله عیسی را نشناختند؟ حتی اگر فکر کنیم که این رویاها یا توهمات را خدا برای آن ها می فرستاد تا هدایت شان کند، چرا این کار را به نحو درست تری انجام نمی داد تا آن ها بلافاصله عیسی را بشناسند؟ در خصوص ظهورهای مسیح باید گفت که این پدیده نه از درون ذهن شاگردان، بلکه از بیرون بر آن ها حادث شد. فرضیه توهم زمانی قابل قبول می بود که شاگردان حاضر به پذیرش واقعیت تلخ مصلوب شدن مسیح نمی بودند. آنان چنان نومید و دلسرد بودند که بیرون آمدن از آن مستلزم وقت بود. اگر اصرار داشته باشیم که این افراد دچار چنین وهمی شده اند و آن را به همه اعلان می کردند، پس باید بپذیریم که مسیح در انتخاب آن ها دچار اشتباه شده و افرادی ناپایدار و بیمارگونه را برگزیده بود. آنچه مسلم است، توهم سیر و فرایند منطقی ندارد تا به هدف مشخصی برسد. کسانی که دچار توهم می شوند، هرگز نمی توانند قهرمان اخلاقیات گردند. اثر زنده شدن مسیح در دگرگونی افراد امر دائمی بود و آنانی که شاهدش بودند، تا پای جان در راه اعلان این حقیقت ایستادند. توهم هیچ گاه انسان را به انجام کارهای خارق العاده سوق نمی دهد. هیچ دروغ و توهمی تاکنون دنیا را تکان نداده است.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است. خوانندگان عزیز، در صورت مشاهده تخلف، لطفا اطلاع دهید.

چرا کتاب مقدس به نقاط ضعف پیامبران اشاره کرده است؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

برای پاسخ به این سئوال به نکات زیر توجه کنید:

یک. نااطاعتی آدم و حوا سبب رخنه گناه به جهان شد و انسان ها ازطریق ارثی و هم چنین ارتکابی در وضعیت گناه آلود قرار گرفتند. در نتیجه، پیامبران هم از این قاعده مستثنی نبوده اند.
دو. همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند. اما در مورد عیسی چنین نبود. مادرش زمانی آبستن شد که هنوز باکره بود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره، امری است کاملا منحصر به فرد در تاریخ بشر. هیچ شاهد و مدرکی در دست نیست که در طول تاریخ، باکره دیگری به جز مریم، بدون ارتباط با یک مرد، آبستن شده باشد. پیشگویی تولد مسیح (عهد جدید) در دوران آدم و حوا، به "نسل زن" اشاره دارد (مریم باکره) و نه از نسل مرد (پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم).
سه. خوشبختانه کتاب مقدس به نقاط ضعف رسولان و پیامبران اشاره کرده است تا از آن ها بت نسازیم، بلکه تمرکز ما بر خداوند باشد. به یاد داشته باشیم: انسان حاصل هدف خدا و برای هدف خدا به دنیا آمده است. کتاب مقدس، نقاط ضعف پیامبران را مخفی نکرده، بلکه آن را با صداقت بیان نموده است، چرا که آنان انسان های مافوق طبیعی نبوده اند. پولس رسول چنین نوشت: "ما ضعیف هستیم، لیکن با قوت خدا زیست خواهیم کرد" (دوم قرنتیان فصل سیزدهم آیه پنجم). هر گاه احساس ضعف می کنیم، خدا دارد به ما یادآوری می کند که به او متکی باشیم و توکل نماییم.
چهار. اگر خدا عده ای را کاملا مقدس می آفرید، این پرسش برای مردم مطرح می شد که چرا خدا تفاوت و تبعیض قائل شده است؟ چرا من باید برای دست یابی به پاکی و قدوسیت، سعی و تلاش کنم تا مقبول خدا واقع شوم، در حالی که دیگری کاملا مقدس و کامل آفریده شده؟
پنج. طبق نگرش مسیحیت، افراد در هر مقام و موقعیت باید وفاداری خود را به خدا "ثابت" کنند. هنگامی شما می توانید ادعای وفاداری کنید که قبل از آن فرصت بی وفا بودن داشته اید، ولی خودتان برگزیدید که وفادار بمانید. خدا افرادی را می خواهد که با خواست و اراده خودشان، وفاداری خود را ثابت کرده اند و نه این که عده ای کاملا مقدس را خلق کند. باید بدانیم خدا کیست؟ انسان کیست؟ ما انسان هستیم.
شش. سراسر کتاب مقدس مملو از نمونه هایی است دال بر این که چگونه خدا مشتاقانه دوست دارد انسان های عادی و ناقص را علی رغم ضعف های شان، برای انجام کارهای فوق العاده مهم به کار گیرد. کتاب مقدس می فرماید: خدا عمدا اشخاصی را برگزیده که در نظر مردم دنیا، نادان و ضعیف هستند، تا از این راه آنانی را که دانا و قدرتمند به حساب می آیند، شرمگین سازد. خدا همان کسانی را برگزیده که دنیا ایشان را هیچ می انگارد، تا نشان دهد آنانی که مهم و بزرگ به نظر می آیند، هیچ هستند و به این ترتیب هیچکس در هیچ جا، نتواند در برابر خدا فخرفروشی کند (اول قرنتیان فصل اول آیات بیست و هفتم تا بیست و نهم).
ضعف موسی، خشم او بود. خشمی که باعث گردید او یک مصری را به قتل برساند. او لوح های ده فرمان را نیز شکست. با این حال، خدا او را تبدیل به "متواضع ترین مرد روی زمین" نمود. ضعف جدعون، خودکم بینی و عدم اعتماد به نفس بود، اما خدا او را به مردی "شجاع و زورآور" تبدیل نمود. ضعف ابراهیم، ترس بود. نه یک مرتبه، بلکه دو بار ادعا کرد که همسرش، خواهر وی می باشد، تا بدین وسیله جان خود را از خطر مرگ برهاند. ولی خدا، ابراهیم را به "پدر تمام ایمانداران" تبدیل نمود. پطرس شکاک و عجول تبدیل به "صخره" شد و داود زناکار، به "مردی موافق دل خدا" و یوحنای متکبر را به "رسول محبت" تبدیل گردید.
تخصص خدا، تبدیل ضعف ها به قوت است.
هفت. کتاب مقدس، تاریخ قوم اسرائیل است و پیامبران هم یهودی بودند. مطابق دیدگاه کتاب مقدس، پیامبران انسان بودند. کتاب مقدس نگرش واقع بینانه به پیامبران دارد و نه ایده آلی. همان طور که اشاره شد هر گاه احساس ضعف می کنیم، خدا دارد به ما یادآوری می کند که به او متکی باشیم و توکل نماییم. انسان ها به فیض و رحمت خدا نیازمندند.
هشت. مسیح قادر بود درون انسان ها را ببیند و انگیزه آنان را مشاهده نماید. بنابراین، هیچکس نمی توانست او را فریب دهد تا مرتکب خطا و اشتباه شود.
نه. پولس رسول هم مثل همه ما می خواست که از ضعف خود بهبودی حاصل کند. به همین دلیل دعا کرد: "خداوندا، این مشکل (احتمالا ناراحتی جسمی و یا سختی ها و جفاها) را برطرف کن." ولی اراده خدا این بود که پولس با این مشکل سر بکند و ضعیف بماند، تا توکل او به جای قدرت، حکمت و ذکاوت خودش، متمرکز بر قدرت و حکمت خدا باشد. خدا از پیش می دانست که ممکن است پولس مغرور بشود. در نتیجه، اجازه داد تا مشکلی در زندگی او کار بکند تا از غرور و تکبر پیشگیری کند. خداوند می دانست که پولس رسول با استعدادهای خود چه کارهای عظیمی برای گسترش انجیل انجام بدهد. بنابراین، با گذاشتن مشکل، تضمین کرد که شهرت پولس منتهی به غرور و احیانا شکست روحانی نشود. هر گاه در کتاب مقدس با شخصیتی برخورد می کنیم که سرمست از باده غرور شده است، می دانیم به آخر خط رسیده است.
شخصی که مغرور می شود، در جبهه مخالف خدا زندگی می کند. وقتی که غرور وارد می شود، کم کم حس وابستگی و نیاز به خدا از بین می رود، زیرا اساس غرور، خودکامگی و خود محوری است.
ده. برای یک انسان این امکان وجود دارد که در برابر جهانی بی خدا، زندگی بی عیبی را سپری کند، اما بعدا در خانه خود دچار وسوسه شود.
یازده. وسوسه های درون یک شخص غالبا هلاکت بار تر از وسوسه های بیرونی هستند.
دوازده. تجربه نشان داده که سال های طولانی پیروزی روحانی، انسان را از ارتکاب گناه مصون نگاه نخواهد داشت:"هوشیار باشید، زیرا ممکن است در دام گناه گرفتار شوید" (اول قرنتیان فصل دهم آیه دوازدهم). مسیح فرمود:"دعا کنید تا در معرض آزمایش نیفتید" (متی فصل بیست و ششم آیه چهل و یکم).
سیزده. به یاد داشته باشید: اگر سایرین فقط نقاط قوت شما را ببینند، خواهند گفت: "خوش بحالش، ولی حیف که من هیچ وقت نخواهم توانست، چنین کارهایی را انجام دهم." ولی وقتی اجازه دهید که آن ها ملاحظه کنند که خدا شما را با وجود ضعف های تان به کار می گیرد، آن ها تشویق خواهند شد که این گونه بیندیشند: "خدا می تواند مرا هم به کار بگیرد".

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.