من عازم سمایم وطن عزیز
گرچه راهم تاریک است ز محنت لبریز
زحمتم کوتاه است لحظه ای بیش نیست
خداوندا حفظم کن تا رسم آنجا
خداوندا حفظم کن تا رسم آنجا
با حسرت به روی عیسی می نگرم
ز غم دنیا آزاد شود روحم
همراه مومنین همی سرایم
خداوندا حفظم کن تا رسم آنجا
خداوندا حفظم کن تا رسم آنجا
ادوین کشیش آبنوس
یک مسیحی پس از مدتی زندگی در ایمان، بصورت خودکار لغت نامه ای را از باورهای خود پرورش می دهد که اشاره گر باور قلبی او می باشد. اما در طی زمان عمق معانی این کلمات از دست رفته، استفاده آگاهانه از این «لغت نامه ایمانی» رخت بر می بندند. نگاه ما به آینده، دنیای بعد از مرگ، آسمان و بهشت نیز از چنین خطری مصون نبوده، در محاورات و حتی مناجات روزانه خود بسادگی از این اصطلاحات مسیحی بوفور استفاده می کنیم و این در حالی است که غالبأ ژرفای معانی این کلمات مورد نظر و توجه ما نمی باشد. تنها کافی است در این خصوص هوشیار بوده بر سخنان خود دیده بانی کنیم، آنگاه در کمال حیرت و ناباوری شاهد تناقض در ادای ایمان خود نیز خواهیم بود.
عدم دقت و التفات ما بر این مسئله پیش فرضهایی را در اذهان ما می پروراند که در نهایت تار و پود ایمان ما را مستسعل می گرداند. شاید بنظر برسد که عدم داشتن باوری صحیح و کتاب مقدسی در مورد نوع و ماهیت زندگی پس از مرگ نمی تواند تاثیر بارزی بر زندگی کنونی ما داشته و خدمات و پرستش ما را مختل سازد. اما تجاهل در باب حیات پس از مرگ که از نکات کلیدی و مهم باور مسیحی است، می تواند مخرب شادابی زندگی مسیحی، امید و پرستش و حتی خدمات ما شود. فلاسفه بنامی چون افلاطون نیز بر این عقیده بودند که دیدگاه و تفکرات شخص در مورد زندگی پس از مرگ کلیدی است در دستان او در تعیین طریق و سبک زندگی وی در زمان حاضر.
اگر دنیای بی ایمان و بدور از شناخت خدا و روحانیت در امر زندگی پس از مرگ دچار آشفتگی عمیق باشد نمی توان بر او خرده گرفت زیرا که بر اعماق حقایق الهی دسترسی نداشته با آن بیگانه است، اما کلیسای فدیه داده شده خداوند در این خصوص بدون علم به حال خود رها نشده است. ادیان و مذاهب موجود هر کدام به نوعی بر این مطلب نگران بوده با استناد بر باورهای خود سعی در ترسیم تصویری نامشخص از این مبحث را دارند. هندوها معتقد هستند که پس از مرگ شخص بارها بصورت متوالی در قالب بدنهای گوناگون به این دنیا آمده تا نهایتأ به تراز کمال برسد. در دیدگان یک بودایی زندگی بعد از مرگ به معنی اتحاد واتصال قطره ای به اقیانوس و از دست دادن هویت انفرادی است. یهودیان اورتودکس بر خلاف مکاتب و فلاسفه دنیا، به رستاخیز از مردگان باور داشته انتظار قیامت از مردگان را می کشیدند.
اما باور ایمان مسیحی چیست؟ ما به چه باور داریم؟ حتمی سروده ای که در آغاز گفتار خود درج کردم را خواندید، و شاید هم با این سروده همصدا بوده در پاسخ به سوال من می فرمایید که وطن ما آسمان است و ما عازم سمايیم.
هر زمان از بهشت و جهنم سخن می رانیم، نخستین تصویری که در اذهان بسیاری نقش می بنند، مکانی جغرافیایی است که هالکین به پایین در جهنم و نجات یافتگان به بالا در آسمان خواهند رفت. شاید برخی این پاسخ را رد کرده بگویند: آسمان مکانی جغرافیایی نیست بلکه مکانی کاملآ روحانی است که یک ایماندار پس از مرگ از جسم خاکی خود آزاد شده، روح او وارد این بعد روحانی گشته که آن را سما یا آسمان می خوانیم.
شاید یکی از دلایلی که چنین پیش فرضهای نادرستی در باور ما وجود دارد، عدم آشنایی ما با ادبیات عبری و الهیات کلام در تمامیتش می باشد. خواننده در مطالعه کتاب مقدس با آیاتی روبرو می شود که در ظاهر اشاره به مکان روحانی می کند که خارج از سه بعد زمان، مکان و ماده ما می باشد.
به عنوان مثال عیسی مسیح در اناجیل بارها در مورد “پادشاهی خدا” صحبت می کند که متی، نویسنده انجیل آن را در قالب کلمات “ملکوت آسمان” به ما ارایه می دهد. کلمه آسمان فورأ تصویر یک فضای روحانی، خارج از دنیای سه بعدی ما ترسیم می کند. مکانی که یک ایماندار سرانجام بدان ختم خواهد شد. اما غافل از اینکه این عبارت به هیچ وجه اشاره ای به دنیای ماورالطبیعه نکرده و آنچه عیسی در ذهن خود داشت، اعلام پادشاهی و یا حاکمیت مطلق خدا بوده که می بایست بر روی زمین آنچنان که در آسمان است به انجام رسد. باید بیاد داشته باشیم که متی نویسنده یهودی این انجیل در نوشتن مژده نجات برای یهودیان از استفاده لقب خدا اجتناب ورزیده آن را با عبارتی چون آسمان جایگزین می کند.
مضاف بر قرائت سطحی کتاب مقدس و عدم آشنایی با ادبیات و فرهنگ عبری، نفوذ فلسفه افلاطونی نیز در این خصوص بی تاثیر نبوده است. رخنه چنین فلسفه یونانیی در ایمان مسیحی، بسیاری را بر این تصور واداشته است که یک مسیحی می بایست از دنیای حاضر و از بدن بی ارزش خود رها شده، در عالم روحانی به خدای خود بپیوندد. این خزینه خاکی در اذهان بسیاری مانعی بر سر روحانیت و وصلت بر معشوق بوده، امید بر آن داریم که از قفس تن خود بگریزیم.
شاید برای برخی تکان دهنده باشد اگر بگوییم که چنین باور غیرکتاب مقدسی که امروز هم در بسیاری از جوامع مسیحی حاکم است (که به عقیده من ناشی از جهالت است و نه سرکشی آگاهانه علیه اصول کلام) متاثر از اعتقاد شیطانی ناستیکی است که در قرون اول و دوم چون خاری بر تن رسولان خداوند آنها را می آشفت. باور ناستیسیزم که البته بجهت تنوع اعتقادات آن، بسختی بتوان برایش تعریفی یک پارچه ارائه داد، معتقد بود که بدنی که ما در مالکیت خود داریم، در ذات شر بوده و مانع روحانیت و رشد عرفانی می باشد. مرگ برای این گروه فرصتی برای فرار از این قفس ننگین بحساب آمده، معتقد بودند که روحهای ما در آزادی در عالم روحانی به وصال خدای راستین خواهد رسید.
تعاریف ناشیانه ما نیز از لعنتی که نتیجه نااطاعتی و گناه است، می تواند معنی و مقصود آفریینده از نجات ما را بلکل مخدوش سازد. باید توجه داشت که زندگی در بدن نتیجه لعنت گناه نبوده و فدیه به قصد آزادی از بدن و زندگی در عالم روحانی بدون حضور جسم فیزیکی تهیه نشده است. اسارت ما به گناه ثمره نا اطاعتی و طغیان بشر بوده و نجات دهنده ما را از غضب خدا، اسارت گناه و برای بازیافت بدنهای ما دست بکار شده، راه فراری برای ما مهیا ساخت. می توان به جرات گفت که درک ما از فدیه ای که جهت برگزیدگان تهیه شده است بسیار سطحی بوده و عمق و وسعت آن هنوز برای ما بطور کامل و واضح آشکار نیست. تاثیر کاری که مسیح برای ما بطور کامل و واضح آشکار نیست. تاثیری کاری که مسیح برای ما بر روی صلیب جلجتا انجام داد از نجات جانها فراتر رفته در نهایت دنیای ما که به همراه فرزندان خدا در درد است را نیز بازیافت خواهد کرد.
بنابراین دیدگاه نادرستی که غالبأ در باورهای مسیحیان جای گرفته است می بایست در زیر نور کلام خدا تصحیح شود.
اجازه بدهید یکی دیگر از بخشهای کلام را که به عنوان پرچم ایمانمان در سفر روحانی خود بارها الم می کنیم را نیز به میان بیاورم.
کتاب فیلیپان در باب 3 آیات 20-21 به نکته مهمی اشاره می کند که فهم درست آن در متن تاریخی آن سرزمین، مهر تاییدی بر ادعاهای فوق می نهد، اما متاسفانه این بخش نیز تبدیل به یکی از تفسیرات ناشیانه کلیسا شده و در جهت تایید این باور که مقصد نهایی ما آسمان است خدمت می کند.
فیلیپی یکی از مستعمرات روم بود و آگوستس پس از جنگی که در سال 44 قبل از میلاد مسیح در این منطقه بوقع پیوست، سربازان بازنشسته ارتش خود را در این ناحیه ساکن نمود. شاید در کنار دلایل بسیاری که او را به مستعمره کردن مناطق مجبور می کرد یکی از دلیلهای او، دور نگاه داشتن سربازان رومیی بود که پس از جنگ و خونریزی هایی که انجام داده بودند می بایست با سکونت در این مناطق استعماری، روم را از خطر فساد این اشخاص مصون نگاه داشته، فرصتی نیز به روم بدهد تا فرهنگ روم از طریق این افراد به سرزمینهای دور دست سرایت کند.
شهروندی روم به بودن در مکان ثابتی چون روم محدود نمی شد بلکه یک شهروند رومی می توانست در فیلیپی زندگی کرده اما از حقوق و مزایای کامل یک رومی ساکن روم بهره ببرد. حال با در نظر داشتن چنین زمینه تاریخی، پولس رسول به کلیسای فیلیپی که از نفوذ روم آگاه بود، نامه نوشته با یاری از مفهوم شهروندی که برای این گروه آشنا بوده استفاده کرده، می گوید که ما شهروندان آسمان هستیم. هر چند در آسمان نیستیم ولی پادشاه آسمان عیسی مسیح از آسمان به زمین آمده تا آن را مستعمره آسمان گرداند. هر چند آسمان از زمین دور است ولی قوانین آسمان بر کسانی که تحت حاکمیت پادشاه آمده اند حاکم است. این بدان معنی نیست که ما زمین و بدن خود را ترک کرده و راهی آسمان هستیم بکله به این معنی است که عیسی خواهد آمد تا شرایط ما را تغییر دهد. او بدنهای کنونی ما را تبدیل به بدنهای جلال یافته خواهد کرد. کلمه کلیدی که باید در این قسمت توجه کامل بدان عطا شود “تبدیل شدن” است.
شاید بتوان به یکی دیگر از بخشهای کتاب مقدس که برداشت سطحی و ناشیانه باورهای نادرست را ایجاد کرده، اشاره کنیم. در بابهای چهار و پنج کتاب مکاشفه با بیست و چهار پیر روبرو می شویم که تاجهای خود را بحضور بره ذبحی انداخته او را می پرستند. مطمئن هستم که این تصویر را نیز در یکی از سروده های کلیسایی در باب آسمان و بهشت می توانید بیابید. اما جالب است بدانیم که این منظره آسمان، در آینده به وقوع نمی پیوندند بلکه این تصویر عالم روحانی در زمان حال در دنیای کنونی ما است. واقعیتی که هم اکنون نیز وجود دارد ولی در پشت دنیای فعلی و ملموس ما پنهان می باشد. هر دو عالم آفریده خدا بوده و فدیه دهنده زمانی این دو را با هم متصل کرده، در هم ادغام خواهد کرد. اگر بابهای 21 و 22 همین کتاب را مطالعه نماییم، متوجه می شویم که ایمانداران پس از مرگ روحهای سرگردان که در دنیای روحانی معلق هستند نمی باشند، بلکه این وعده برای ما باقی است که اورشلیم سماوی با زمین پیوند خواهند خورد.
کلام خدا به ما وعده می دهد که برگزیدگان خداوند روزی رستاخیز کرده و به آنها بدنهای جدیدی بخشیده خواهد شد. در این تبدیل ما شاهد پیوستگی از حیات پیشین خود بر روی زمین خواهیم بود بطوریکه هویت ما بدون تغییر باقی مانده، هر نفس در هوشیاری از موجودیت خود وارد این مرحله با شکوه از حیات می گردد و اما در عین حال شاهد عدم پیوستگی از حیات اسبق خود خواهیم بود بطوریکه بدنهای ما مبدل خواهد گشت. عبارت تبدیل بدنها، خود نماینگر تحول از یک وضعیت به وضعیت کاملأ جدید است. اما عدم پیوستگی در خصوص ماهیت بدنهای ما می باشد که بگونه ای کاملآ دارای جوهر متفاوتی خواهد بود که ما آن را به نام بدن جلال یافته می شناسیم.
در آغاز خاطر نشان کردم که دیدگاه یهود و کلیسای اولیه در مورد مرگ و اتفاقاتی که پس از آن در انتظار یک ایماندار خواهد بود کاملأ واضح و مشخص بود، آنها معتقد بودند که بعد از مرگ و درست پیش از رستاخیز جسمانی، اشخاص در یک مکان موقتی منتظر رستاخیز بدنهای خویش خواهند بود. این مکان البته مکان دائمی ایشان نبوده بلکه جایگاهی است که ایشان چشم براه بازیافت بدنهای خود هستند. زمانی که در انجیل یوحنا عیسی مسیح در مورد فردوس و یا مکانی که خانه های بسیاری در خانه پدر که برای ایمانداران به نام او تهیه شده است سخن می راند، کلمه “خانه” ای که در این بخش بکار رفته است (کلمه اصلی به معنی مکان زیست و زندگی است) به معنی زندگی و یا توقف در یک جا بصورت موقتی است. این مکان، جایگاه نهایی ما نبوده بلکه به آینده ای که هنوز اتفاق نیافتاده نگران می باشد. بیاد داشته باشیم که مقصد نهایی یک ایماندار رستاخیز از مردگان، احیا و بازیافت بدن او است.
کتاب مقدس در جایی این وضعیت و این مکان را با استعاره خوابیدن به ما معرفی می کند. ایماندارانی که از این دنیا می روند به گفته پولس رسول در مسیح خوابیده اند. اما منظور و مفهوم او این نیست که مقدسین پس از مرگ در خواب روحانی رفته و هوشیاری خود را تا فرا رسیدن رستاخیز از دست می دهند، بلکه مقصود پولس از این اصطلاح اشاره او به مرگ بدن فیزیکی ما است، زیرا که او معتقد است که مردن و از این دنیا رفتن مساوی حاضر شدن فوری ما در حضور مسیح می باشد. شاید جالب باشد که بدانیم که کتاب مقدس این بخش از زندگی ما را با کلمه آسمان معرفی نمی کند.
رستاخیز عیسی مسیح و تغییر ژرف در باورهای پیشین
- بسیاری از گروه هایی که در کلیسای اولیه به مسیح ایمان آوردند از نژادهای غیر یهود، از میان امتها بودند. تعداد زیادی از این افراد از دیدگهای افلاطونی حاکم در آن زمان تاثیر گرفته بودند و هنگامی که ایشان به مسیح ایمان آوردند، در باورهای آنها تغییرات بنیادی اتفاق افتاد. این گروه که به بدن به مثال قفسی برای روح می نگریستند در مسیح متوجه اهمیت بدن فیزیکی شده، وعده و امید دریافت بدن جلال یافته را پذیرفتند.
- یهودیان هرچند به رستاخیز ایمان داشتند، اما هرگز این آموزه نکته مرکزی اعتقادات ایشان نبود. اما بعد از قرن اول این باور جایگاه تازه و مهمی در ایمان یهودیان مسیحی پیدا می کند. اهمیت این آموزه بقدری است که نمی تواند الهیات پولس و حتی یوحنای رسول را جدا و منفک از رستاخیز تصور کرد. این باور چنان در کلیسا ریشه پیدا کرد که گروهی از ایمانداران در سال 177 بعد از میلاد صرفأ بخاطر همین آموزه، یعنی رستاخیز از مردگان مورد جفا قرار گرفته، بسیاری جان خود را از دست دادند.
- ان. تی. رایت در کتاب خودش “متحیر در امید” می گوید که اگر داستان تولد عیسی مسیح از داخل کتاب مقدس حذف شود ما تنها دو باب از متی و دو باب از انجیل یوحنا را از دست خواهیم داد، ولی اگر آموزه قیامت از مردگان را از کلام بزداییم، تمام کتب عهد جدید بعلاوه نوشته های اکثر پدران کلیسا در قرن دوم را نیز باید نادیده بگیریم.
- یکی دیگر از تغییرات عمیقی که در باور رستاخیز از مردگان در مسیحیان بوجود آمد، این بود که در باور یهود دیدگاه قیامت بسیار روشن و واضح نبوده، اعتقادات ایشان توضیح شفافی در مورد ماهیت بدن جدید به ایماندار نمی بخشید. بسیاری بر این تصور بودند که بدنهای رستاخیز یافته دقیقأ بصورت بدنهای پیش از مرگ خواهد بود. اما در عهد جدید با تعالیم پولس ایمانداران متوجه شدند که هر چند این بدن چون بدن سابق ما در ابعاد زمان و فضا و ماده خواهد بود اما عنصر و ماهیت این بدن نوین (بدن مبدل شده) متفاوت بوده، دارای خصوصیات جدیدی خواهد بود. یکی از خصوصیات آن، غیرفانی بودنش می باشد؛ به همین جهت است که پولس رسول می فرماید که خون و جسم نمی تواند وارث ملکوت خدا گردد.
- تحول دیگری که در این آموزه در ایمان یهودیت بوقوع پیوست، استفاده استعاره ای از این حادثه بود. در تاریخ یهود رستاخیز برای اشاره به بازگشت قوم اسرائیل از تبعید بکار می رفت. اگر بیاد داشته باشید هنگامی که عیسی مسیح در مورد رستاخیز خود سخن می گوید شاگردان در کتاب اعمال 1: 6 از او می پرسند: “…خداوندا آیا در این وقت ملکوت را بر اسرائیل باز برقرار خواهی داشت؟” اما استفاده کنایه ای این حادثه در ایمان مسیحی معنی تازه ای پیدا کرده شاهد استفاده تشبیهی از رستاخیز در تعمید آب هستیم. ایماندار با فرو رفتن در آب و برخواستن از آن، اعلام می کند که با مسیح مرده و در او از مردگان قیام می کند.
- رستاخیز از مردگان بخصوص قیام عیسی مسیح، باور یهودیان را در مورد مسیح را نیز اصلاح کرد. در دیدگان یهودیان مسیح نامیرا بوده سلطنت او بی زوال بود. بر طبق باور ایشان مسیح شخصی بود که برای برقراری ملکوت خدا، با دشمنان خداوند بجنگ رفته، پیروزی و عدالت خدا را برای جهان به ارمغان می آورد. اما بر خلاف انتظارات آنها، عیسی مجری چنین خواسته هایی نبوده و حتی خود مظلوم بی عدالتی های دنیا گشت. نه تنها عیسی به سزای بت پرستان و بی ایمانان نرسید بلکه خود بدست ایشان کشته شد. اما رستاخیز از مردگان عقاید آنها را بلکل تغییر داده در نتیجه بسیاری او را به عنوان مسیح موعود پذیرفتند.
یکی از تصاویر زیبایی که کتاب مقدس در این مقوله برای ما ترسیم می کند در بابهای 21 و 22 کتاب مکاشفه یافت می شود. اورشلیم سماوی به زمین ملحق شده، و زمین و آسمان که دو قطب منفک و مجزایی هستند با تمامی تفاوتشان به هم متصل می شوند. این پیوند فرصتی را ایجاد می کند که کلیسا در موقعیتی استثنایی قرار گرفته قادر شود مقصود نهایی از وجود خود را یعنی انعکاس جلال خدا را به نمایش بگزارد. همانگونه که آدم وحوا در کتاب پیدایش موافق و شبیه خدا خلق شدند تا چون آینه ای جلال خالق خود را انعکاس دهند و با اینکه از لحاظ جنسی و قابلیتهایشان بسیار متفاوت بودند، در اتحاد با هم در نقش زیبای نمایندگان شخصیت پرجلال خالق ایفای نقش کردند، آسمان و زمین نیز در تفوق کامل در هنگام اتصال و پیوند خود، جلال آفریننده آسمان و زمین را متجلی خواهند ساخت. چون پیوند زن و شوهر، دو قطب زمین و اسمان در هم تنیده خواهند شد.