۱۳۹۳ خرداد ۲۶, دوشنبه

عکس: ‏دوستان گلم لطفآ به اشتراک بگذارید تا صدایمان به گوش تمام هموطنان عزیزمان برسد‏

وقتی دچار وضعیتی می شوید که آن را درک نمی کنید

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

وقتی نوزاد داود پادشاه بیمار و در شرف مرگ بود، داود بسیار پریشان و ناراحت بود (دوم سموئیل فصل دوازدهم). او شب و روز دعا می کرد و ایمان داشت که خدا می تواند فرزندش را شفا دهد. او نه چیزی خورد و نه چیزی نوشید. نه صورتش را اصلاح کرد، نه حمام کرد و نه به امور سیاسی رسیدگی کرد. او هیچ کاری نمی کرد جز دعا و گریه به درگاه خدا!
علی رغم دعاهای پرسوز و گداز داود، نوزاد در روز هفتم مرد. خدمتکاران داود نگران بودند که او با شنیدن خبر مرگ فرزندش، کاملا از پای درآید. اما وقتی داود پی برد که چه پیش آمده، همه را متعجب کرد. او از زمین برخاست. دست و صورتش را شست و لباس نو پوشید. سپس از خدمتکارانش خواست که برایش کمی غذا بیاورند. بعد هم نشست و یک وعده غذا خورد.
خدمتکارها انگشت به دهان، حیران ماندند و گفتند:"وقتی بچه ات زنده بود، روزه می گرفتی و دعا می کردی. ولی حالا که از دست رفته، طوری رفتار می کنی که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده!"
داود پاسخ داد:"بله، من روزه گرفتم و دعا کردم. چون فکر می کردم خدا ممکن است شفایش دهد. نمی توانم او را برگردانم. او نزد من برنمی گردد. این من هستم که به سوی او می روم".
به طرز نگرش داود نگاه کنید. او تلخ نشد. او خدا را مواخذه نکرد. او می توانست عصبانی بشود و بگوید:"خدایا، فکر کردم من را دوست داری. چرا به دعایم جواب ندادی؟" داود این کار را نکرد. در اوج ناامیدی پذیرفت که به خدا اعتماد کند. او صورتش را شست و با زندگی حرکت کرد.
دوست عزیز، من و شما هم باید یاد بگیریم که همین کار را بکنیم. ممکن است مردم با شما بدرفتاری کنند. ممکن است کسی شما را ترک کند و برود. شاید دعای پر تب و تابی بکنید، اما خدا پاسخ منفی دهد. این گذشته و تمام شد. گذشته، درگذشته است. نمی توانید گذشته را عوض کنید. کاری نیست که بتوانید اکنون در موردش انجام دهید. یا باید تصمیم بگیرید تمام عمر بنشینید و غصه گذشته دردناک را بخورید یا همپای زندگی پیش بروید تا خدا نقشه جدیدش را به شما نشان دهد و زندگی جدیدی را شروع کنید.
هیچکس نمی تواند در مورد اتفاق گذشته کاری برای شما انجام دهد. شما باید از روی خاکسترهای گذشته برخیزید و از چارچوب گذشته خارج شوید. باید مردمی را که شما را آزرده کرده اند با قدرت محبت الهی که مافوق طبیعی است، ببخشید. باید با خدا بیشتر از گذشته گفتگو کنید. با او باید بیشتر از قبل صمیمی شوید. بدین ترتیب، آرامش و صبر الهی که مافوق طبیعی است، وجود شما را فرا می گیرد. با یاری خدا، گذشته را پشت سر بگذارید. وقتی دچار وضعیتی می شوید که درکش نمی کنید، تلخ نشوید. خدا را مواخذه نکنید. یاد بگیرید مثل داود رفتار کنید: صورت تان را بشویید. نگرش ایمان تان را حفظ کنید و همپای زندگی پیش بروید و کتاب مقدس را مطالعه کنید. آماده چیزهای خوبی بشوید که خدا برای شما در راه دارد.

اگر در جایگاه ایمان بمانید، خدا نه فقط همه آسیب های عاطفی را شفا می دهد، بلکه وضعیت شما از گذشته به مراتب بهتر خواهد شد. 

چرا خدا به ابراهیم گفت که پسرت را قربانی کن، در حالی که در شریعت ( لاویان فصل هجدهم آیه بیست و یکم و فصل بیستم آیه دوم) می خوانیم که او قربانی انسان را ممنوع اعلان کرد؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

در ابتدا باید توجه کنیم که در کتاب پیدایش فصل بیست و دوم آیه اول چنین نوشته شده:"خدا ابراهیم را امتحان کرد". امتحان خدا بدین معنا است که ما فرصت یابیم تا محبت والای خود را به خدا اثبات کنیم و به سطح اخلاقی و روحانی رفیع تری نائل آییم. هدف خدا این نبود که اسحاق قربانی شود، همان طور که کتاب پیدایش توضیح داده است که خداوند مانع از قربانی شدن فرزند ابراهیم شد. با این توصیف، یا ابراهیم نافرمانی می کرد و اسحاق هرگز قربانی نمی شد و یا همان طور که متن کتاب پیدایش را خوانده ایم ابراهیم آماده قربانی پسرش بود، ولی خدا مانع گردید.
امتحان ابراهیم به سه دلیل یعنی حیطه تضاد، مخصوصا سخت بود:
یک. تضاد میان محبت ابراهیم به پسرش و محبت نسبت به خدا. به عبارت دیگر، میل به حفظ اسحاق و میل به اطاعت از خدا. محبت ابراهیم به پسرش عمیق بود، زیرا مدت طولانی انتظار تولد پسر را تحمل کرده بود. خدا این دلبستگی ابراهیم به اسحاق را در آیه دوم با کاربرد ضمایر شخصی مورد تاکید قرار می دهد:"پسر خود را که یگانه توست و او را دوست می داری یعنی اسحاق را بردار" عمق محبت پدری، اندوه از دست دادن و دشواری اطاعت را عمیق کرده بود.
دو. تضاد ظاهری میان شفقت خدا و تقاضایش را نشان می دهد. خدا چگونه می توانست به پدری حکم کند که پسرش را بکشد، در حالی که چنین عملی مخالف هر نوع اصلی است که او مقرر نموده است؟ پاسخ را در آنچه که رخ داد می یابیم. نجات اسحاق از همان ابتدا بخشی از نقشه خدا بود. آنچه که خدا می خواست قربانی جسمی نبود، بلکه قربانی روحانی بود. او خواهان رضایت ابراهیم در باز پس گرداندن با ارزش ترین چیزی که خداوند به او عطا کرده بود، یعنی پسر محبوبش به خدا بود. در واقع، نجات اسحاق برای همیشه به یهودیان می فهماند که خدا قربانی های انسانی نمی خواهد.
سه. این حکم، از این لحاظ برای ابراهیم دردآور بود که ظاهرا خدا عهد را باطل کرده و وعده خدا مبنی بر "توسط اسحاق است که تو صاحب نسلی می شوی که وعده اش را به تو دادم"(پیدایش فصل بیست و یکم آیه دوازدهم)، غیر ممکن می ساخت. هیچ توضیحی به ابراهیم اندوهگین داده نمی شود و او برای منطقش، هیچ تکیه گاهی نداشت. تنها ایمان به حکمت و شفقت خدا او را تقویت می کرد.
خدا به ابراهیم دستور داد که به یکی از کوه های منطقه موریا برود و اسحاق را قربانی نماید. ابراهیم نمی دانست که ناحیه موریا مشتمل است بر کوهستان های اطراف اورشلیم که شامل کوه موریا و جلجتا می باشد. موریا در واقع تجسم نبوتی جلجتا بود.
کارد بالا رفته بود تا در قلب اسحاق فرو رود. در این هنگام، و تنها در این هنگام خدا مداخله کرده، ابراهیم را باز داشت. بیشتر از این ضرورت نداشت، زیرا ابراهیم از نظر روحانی، پسرش را به طور کامل قربانی کرده بود. ایمان ابراهیم از سوی خدا پذیرفته شد:"الان دانستم که تو از خدا می ترسی، چون که پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی" (پیدایش فصل بیست و دوم آیه دوازدهم).
با این توصیف، پدر آسمانی ما پسرش را قربانی کرد تا بدین ترتیب نجات یابیم. خدا نگذاشت ابراهیم پسرش را قربانی کند، در حالی که پسر خود عیسی را از مردن بر صلیب نرهاند. اگر عیسی نمرده بود، بقیه انسان ها هلاک می شدند. خدا یگانه پسرش را فرستاد تا برای ما بمیرد تا ما از زندگی جاویدان بهره مند شویم.
در دوران باستان، قربانی کردن کودکان برای بت ها، عملی رایج بود. مثلا عمونی ها برای خدای ملی خود، یعنی مولک، اطفال را قربانی می کردند و این کار جزء فرایض دینی شان بود. این کار را بهترین هدیه می دانستند که می توانست موجب رفع بلا یا فرو نشستن خشم خدایان شود. اما خدا صریحا اعلان کرد که این عمل، زشت و نفرت انگیز است و اکیدا ممنوع می باشد، زیرا:
یک.قتل است و از این رو بر خلاف شریعت خدا
دو. نابودی رقت انگیز یک انسان است
سه. به آیین پرستش بت ها مربوط می شود.
متاسفانه امروزه در برخی از کشورها مردم تمایل دارند تا فرزندان شان به خاطر اجرای سیاست دولتمردان کشته شوند. 
عکس: ‏چرا خدا به ابراهیم گفت که پسرت را قربانی کن، در حالی که در شریعت ( لاویان فصل هجدهم آیه بیست و یکم  و فصل بیستم آیه دوم) می خوانیم که او قربانی انسان را ممنوع اعلان کرد؟ 

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

در ابتدا باید توجه کنیم که در کتاب پیدایش فصل بیست و دوم آیه اول چنین نوشته شده:"خدا ابراهیم را امتحان کرد". امتحان خدا بدین معنا است که ما فرصت یابیم تا محبت والای خود را به خدا اثبات کنیم و به سطح اخلاقی و روحانی رفیع تری نائل آییم. هدف خدا این نبود که اسحاق قربانی شود، همان طور که کتاب پیدایش توضیح داده است که خداوند مانع از قربانی شدن فرزند ابراهیم شد. با این توصیف، یا ابراهیم نافرمانی می کرد و اسحاق هرگز قربانی نمی شد و یا همان طور که متن کتاب پیدایش را خوانده ایم ابراهیم آماده قربانی پسرش بود، ولی خدا مانع گردید. 
امتحان ابراهیم به سه دلیل یعنی حیطه تضاد، مخصوصا سخت بود:
یک. تضاد میان محبت ابراهیم به پسرش و محبت نسبت به خدا. به عبارت دیگر، میل به حفظ اسحاق و میل به اطاعت از خدا. محبت ابراهیم به پسرش عمیق بود، زیرا مدت طولانی انتظار تولد پسر را تحمل کرده بود. خدا این دلبستگی ابراهیم به اسحاق را در آیه دوم با کاربرد ضمایر شخصی مورد تاکید قرار می دهد:"پسر خود را که یگانه توست و او را دوست می داری یعنی اسحاق را بردار" عمق محبت پدری، اندوه از دست دادن و دشواری اطاعت را عمیق کرده بود. 
دو. تضاد ظاهری میان شفقت خدا و تقاضایش را نشان می دهد. خدا چگونه می توانست به پدری حکم کند که پسرش را بکشد، در حالی که چنین عملی مخالف هر نوع اصلی است که او مقرر نموده است؟ پاسخ را در آنچه که رخ داد می یابیم. نجات اسحاق از همان ابتدا بخشی از نقشه خدا بود. آنچه که خدا می خواست قربانی جسمی نبود، بلکه قربانی روحانی بود. او خواهان رضایت ابراهیم در باز پس گرداندن با ارزش ترین چیزی که خداوند به او عطا کرده بود، یعنی پسر محبوبش به خدا بود. در واقع، نجات اسحاق برای همیشه به یهودیان می فهماند که خدا قربانی های انسانی نمی خواهد. 
سه. این حکم، از این لحاظ برای ابراهیم دردآور بود که ظاهرا خدا عهد را باطل کرده و وعده خدا مبنی بر "توسط اسحاق است که تو صاحب نسلی می شوی که وعده اش را به تو دادم"(پیدایش فصل بیست و یکم آیه دوازدهم)، غیر ممکن می ساخت. هیچ توضیحی به ابراهیم اندوهگین داده نمی شود و او برای منطقش، هیچ تکیه گاهی نداشت. تنها ایمان به حکمت و شفقت خدا او را تقویت می کرد. 
خدا به ابراهیم دستور داد که به یکی از کوه های منطقه موریا برود و اسحاق را قربانی نماید. ابراهیم نمی دانست که ناحیه موریا مشتمل است بر کوهستان های اطراف اورشلیم که شامل کوه موریا و جلجتا می باشد. موریا در واقع تجسم نبوتی جلجتا بود.
کارد بالا رفته بود تا در قلب اسحاق فرو رود. در این هنگام، و تنها در این هنگام خدا مداخله کرده، ابراهیم را باز داشت. بیشتر از این ضرورت نداشت، زیرا ابراهیم از نظر روحانی، پسرش را به طور کامل قربانی کرده بود. ایمان ابراهیم از سوی خدا پذیرفته شد:"الان دانستم که تو از خدا می ترسی، چون که پسر یگانه خود را از من دریغ نداشتی" (پیدایش فصل بیست و دوم آیه دوازدهم).
با این توصیف، پدر آسمانی ما پسرش را قربانی کرد تا بدین ترتیب نجات یابیم. خدا نگذاشت ابراهیم پسرش را قربانی کند، در حالی که پسر خود عیسی را از مردن بر صلیب نرهاند. اگر عیسی نمرده بود، بقیه انسان ها هلاک می شدند. خدا یگانه پسرش را فرستاد تا برای ما بمیرد تا ما از زندگی جاویدان بهره مند شویم. 
 در دوران باستان، قربانی کردن کودکان برای بت ها، عملی رایج بود. مثلا عمونی ها برای خدای ملی خود، یعنی مولک، اطفال را قربانی می کردند و این کار جزء فرایض دینی شان بود. این کار را بهترین هدیه می دانستند که می توانست موجب رفع بلا یا فرو نشستن خشم خدایان شود. اما خدا صریحا اعلان کرد که این عمل، زشت و نفرت انگیز است و اکیدا ممنوع می باشد، زیرا:
 یک.قتل است و از این رو بر خلاف شریعت خدا
دو. نابودی رقت انگیز یک انسان است
سه. به آیین پرستش بت ها مربوط می شود. 
متاسفانه امروزه در برخی از کشورها مردم تمایل دارند تا فرزندان شان به خاطر اجرای سیاست دولتمردان کشته شوند.  

  مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏

سئوالات مسیحیان از مخالفان مسیحیت

دفاعیات مسیحی

مهران پورپشنگ

یک. ریچارد داوکینز درمناظره خود با بن استین (ویدیوی آن در سایت یوتیوب موجود است)، طراح عالم هستی را "طبیعت هوشمند" معرفی کرد. داوکینز چگونه به این طراح هوشمند پی برده بود، در حالی که در گذشته به کرات گفته بود، "خودجوشی و تصادف" عامل پیدایش عالم هستی است؟ چرا این طبیعت هوشمند مخفی است و کتاب یا پیامبری ندارد؟

دو. حیات تنها متشکل از مواد شیمیایی نیست، بلکه انباشته است از اطلاعات. این اطلاعات از کجا یا چه کسی دریافت شده است؟ آنچه مسلم است اطلاعات پیچیده و مشخص از ذهنی هوشمند پدید آمده است. عالم هستی دارای "علت" است. بنابراین، این سئوال مطرح می شود که چه کسی علت را به وجود آورده است؟ پاسخ این پرسش را می توان از منشاء زمان، فضا و ماده به دست آوریم. نتیجه گیری منطقی آن است که بپذیریم که زمان، فضا و ماده از خودشان نمی توانستند به وجود آیند، بلکه از "علت" که ازلی، نامحدود و غیرمادی است، آفریده شده اند. اگر این "علت" فیزیکی بود و در چارچوب و کنترل قانون طبیعت قرار داشت، هرگز نمی توانست خالق باشد. "علت" ازلی، نامحدود و غیر مادی است.

سه. مخالفان معتقدند که مردم اروپا مسیحیت را طرد کرده اند. در پاسخ باید گفت که اگر مردم اروپا و آمریکا به مسیح اعتقاد نداشتند، تاریخ میلادی و هم چنین اعیاد کریسمس، سال نو و عید پاک (عید قیام مسیح از مردگان) را تغییر می دادند و مانند کشورهای اسلامی یا برخی از کشورهای جنوب شرق آسیا تقویم دیگری داشتند. تولد مسیح زمان را به دو بخش کرد: قبل از میلاد، بعد از میلاد. کسانی که به خدا اعتقاد ندارند، چک های خود را با سال میلادی تاریخ می زنند. مخالفان مسیحیت بر روی نامه ها، اسناد رسمی و دفتر قرار ملاقات های خود، تاریخ میلاد مسیح را می نویسد! تاریخ میلادی به عنوان تقویم اول یا دوم تمام کشورهای جهان پذیرفته شده است. چرا کشیش در مراسم ازدواج خانواده های سلطنتی یا مراسم آغاز به کار رئیس جمهورها حضور دارند؟ چرا رادیو و تلویزیون های مسیحی فعال هستند؟ چرا سالانه ده ها میلیون کتاب مقدس و ادبیات مسیحی چاپ و منتشر می شوند؟

چهار. مخالفان مسیحیت معتقدند که هیتلر مسیحی بود. متاسفانه او درس تاریخ را خوب فرا نگرفته است. سرگذشت زندگی هیتلر نشان می دهد که او ایماندار مسیحی نبود. تاریخ شهادت می دهد هیتلر یک نژاد پرست بود. به خاطر داشته باشید که مسیح به عنوان انسان، یک یهودی بود. طبق گزارش کتاب مقدس خداوند از طریق یهودیان خدای حقیقی و مسیحیت را به جهانیان معرفی کرد. از طرفی بسیاری از کشیش ها و اسقف های پروتستان (مانند دیتریش بونهوفر/یکی از آثار او به فارسی ترجمه شده) در زندان های هیتلر کشته شدند. هیتلر از خرد و منطق سخن می گفت.او نگرش مسیح را تعلیم نمی داد.