۱۳۹۴ مرداد ۱۹, دوشنبه

در کشورهای غربی، مسیحیت از سیاست جدا است. کلیسا به دولت ها دستور نمی دهد و خط مشی سیاست را تعیین نمی کند. این سیاست است که حکومت می کند. تصمیم های سیاستمداران کشورهای غربی، برگرفته از تعالیم مسیح نیست. یهودیان می خواستند مسیح را پادشاه کنند، اما او موافقت نکرد (یوحنا فصل 6 آیه 15). باید مخالفان مسیحیت از خود بپرسند که چرا در قرن اول میلادی، مسیح و شاگردانش از طریق توسل به زور و اسلحه، مسیحیت را گسترش ندادند؟ کسانی که به نام مسیحیت به اسلحه و جنگ توسل جستند، در واقع به تعالیم مسیح خیانت ورزیدند. مسیح به پیروانش دستور داد که یکدیگر را محبت کنند و به جنگ و خشونت روی نیاورند. چرا این پیام و فرمان مسیح که شامل بخشیدن دشمنان، امید، شادی و صلح میان خدا و انسان هاست، باعث انزجار مخالفان از مسیحیت شده است؟ آیا خشونت و قتل عام، مردم را به سوی خدا جذب می کند یا نشان دادن محبت و آرامش الهی؟ چرا مخالفان به توصیه های یک دکتر برای جلوگیری از بیماری سرطان توجه می کنند، اما پیام مسیح را تحریف، افیون و شستشوی مغزی می نامند؟ اگر هیتلر و استالین به این توصیه مسیح عمل می کردند، چه نتایجی به بار می آورد و تاریخ چه دیدگاهی را درباره آن دو به ثبت می رساند؟ در قرن اول میلادی، محبت قدرتمند خداوند بدون توسل به جنگ و خونریزی، سبب توسعه و گسترش مسیحیت در میان قوم های بی رحم و بت پرست شد. محبت قدرتمند خداوند تا امروز ضعیف، ناتوان و درمانده نشده است که او مجبور شود برای گسترش ملکوت الهی به خشونت و جنگ روی آورد. آیا از تاثیر منفی قتل و خشونت بر جوامع بشری آگاهی دارید؟