۱۳۹۳ اردیبهشت ۴, پنجشنبه

اگر ایمان داشته باشید، خدا درهایش را به روی شما خواهد گشود

زندگی هدفمند
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

زن و شوهری می خواستند پسرشان را در یک مدرسه خصوصی خاص ثبت نام کنند. اما سال روز تولد او چهار روز پس از مهلت ثبت نام بود. طبق قانون آن مدرسه، لازم بود یک سال صبر کنند. زن و شوهر معتقد بودند که برای فرزندشان بهتر خواهد بود اگر مدرسه را با هم سن و سال های خود شروع کند. پس به مدرسه تلفن کردند تا ببینند که استثنایی قائل می شوند.
مسئول ثبت نام به آن ها گفت:"اصلا، ابدا! متاسفم. این خلاف مقررات است و ما هرگز استثنایی قائل نمی شویم. فرزند شما باید یک سال منتظر بماند". زن و شوهر آرام ماندند و واکنش منفی نشان ندادند. یقه مسئول ثبت نام را نچسبیدند و سعی نکردند اوضاع را پیچیده کنند. آن ها می دانستند که لطف خدا با آن ها است. پس مودبانه گفتند:"باشد. اما ما می خواهیم با رئیس شما صحبت کنیم".
مسئول ثبت نام، آن ها را به معاون مدیر مدرسه ارجاع داد. اما معاون هم همان پاسخ را داد:"نمی توانیم قوانین را زیرپا بگذاریم. شما باید یک سال صبر کنید". مرد گفت:"بسیار خب، اما ما می خواهیم با رئیس شما صحبت کنیم". عاقبت آن ها با مدیر مدرسه ملاقات کردند. اما او نیز همین پاسخ را داد:"قانون، قانون است. متاسفم. ما نمی توانیم آن را تغییر بدهیم. شما باید صبر کنید".
زن و مرد گفتند:"بسیار خب، اما ما می خواهیم با رئیس شما ملاقات کنیم". مدیر مدرسه گفت:"من به رئیس گزارش می دهم و جلسه ای برای شما ترتیب می دهم". این زوج با رئیس مدرسه ملاقات کردند و موقعیت را توضیح دادند. مرد هیچ نظری نداد. او نه گفت بله و نه گفت نه. فقط گوش داد. سپس گفت:"خبرتان می کنم". این زوج جلسه را ترک کردند، در حالی که به لطف خدا ایمان داشتند. آن ها انتظار داشتند خبر خوبی بشنوند. دو روز بعد از آن جلسه، مسئول ثبت نام مدرسه به زن و شوهر تلفن کرد. او چنین گفت:"در پلنزده سالی که من این جا کار می کنم، هرگز چنین کاری انجام ندادیم. ما حتی نمی دانیم که چرا الان داریم این کار را می کنیم، ولی تصمیم گرفته ایم که به فرزند شما اجازه دهیم که در مدرسه ثبت نام شود".
دوست عزیز، این لطف خداست. مسئولان مدرسه شاید ندانند که چرا این کار را می کنند، اما ما می دانیم. این به خاطر لطف خداست. مهم نیست اوضاع و احوال در زندگی شما چگونه به نظر می رسد و مردم چه می گویند. از دیدگاه مردم و کارشناسان، آنچه درصدد انجامش هستید، امکان پذیر نیست. اما اگر ثابت قدم باشید و نگرش ایمان به خدا را حفظ کنید و دائما لطف خدا را اقرار کنید، خواهید دید که خدا درهایش را به روی شما خواهد گشود و اوضاع و احوال به نفع شما تغییر خواهد کرد.
اگر بخواهیم که بیشتر لطف خدا را تجربه کنیم، باید در حالی که بیشتر "خواهان لطف الهی" هستیم، زندگی کنیم. خواهان لطف الهی بودن به سادگی به این معنا است که ما انتظار کمک خاص خداوند را داریم و ایمان داریم که خدا ی خواهد به ما کمک کند.
یک کارمند جوان از کشیش خواست که همراه او برای مصاحبه شغلی که به او شانسی برای پیشرفت چشمگیر در شغلش می داد، دعا کند. پیرمرد محترمی استعفا داده و در یک شرکت بزرگ جایی برای ارتقاء شغلی باز شده بود. تعداد بی شماری از مدیران فروش از سراسر دنیا برای مصاحبه آمده بودند. اغلب آن ها تجربیات بیشتر از کارمند جوان داشتند و بسیار با صلاحیت تر بودند. دست کم سابقه کارشان روی کاغذ بسیار بهتر از او به نظر می رسید.
بعد از دعا، کشیش به کارمند جوان گفت:"تو باید هر روز که از خواب بیدار می شوی، لطف الهی را در مورد خودت اقرار کنی. مهم نیست موقعیت چطور به نظر می آید. فقط اقرار کن که لطف خداوند با توست. تو لطف خدا را داری. در طول روز به خودت یادآوری کن و از خداوند به خاطر این لطف و فیض او سپاسگزار باش".
چند روز بعد کارمند با کشیش ملاقات کرد. جوان از فرط شادی می درخشید. او گفت:"وقتی مقابل هیات مدیره نشستم، آن ها به معنای واقعی سخت در فکر بودند. آن ها گفتند که ما نمی دانیم چرا داریم تو را استخدام می کنیم. تو آن قدرها با صلاحیت نیستی. آن قدرها هم با تجربه نیستی. بهترین سابقه هم نداری. اما چیزی در مورد تو وجود دارد که ما دوستش داریم. نمی دانیم آن چیست. اما چیزی در مورد تو وجود دارد که باعث می شود تو را بر دیگران ترجیح دهیم".
این همان لطف خداست. شما را تشویق می کنم که هر روز صبح، پیش از ترک خانه، چیزی مثل این بگویید:"خدایا متشکرم که لطفت شامل حال من می شود. لطف تو درهای فرصت را باز می کند. لطف تو سبب می شود که مردم بخواهند به من کمک کنند". سپس با اطمینان بیرون بروید و انتظار وقوع چیزهای خوب را داشته باشید. بدانید که شما صاحب امتیازی هستید. چیز خاصی درباره شما وجود دارد. شما لطف خدا را با خود دارید. 

چرا هدیه هابیل، مقبول خدا قرار گرفت، اما هدیه قائن پذیرفته نشد؟ (پیدایش فصل چهارم آیات یک تا پانزدهم)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

"هابیل به گله داری پرداخت و قائن به کشاورزی مشغول شد. پس از مدتی، قائن هدیه ای از حاصل زمین خود به حضور خدا آورد. هابیل نیز چند راس از نخست زادگان گله خود را ذبح کرد و بهترین قسمت گوشت آن ها را به خداوند تقدیم نمود. خداوند، هابیل و هدیه اش را پذیرفت، اما قائن و هدیه اش را قبول نکرد. پس قائن برآشفت و از شدت خشم سرش را به زیر افکند" (پیدایش فصل 4 آیات 2- 5)
"هابیل به گله داری پرداخت و قائن به کشاورزی مشغول شد"
کشاورزی و چوپانی از قدیمی ترین مشاغل روی زمین است. از این آیه درمی یابیم که آدم و نسل های بعدی او شکارچی نبودند و در غارها زندگی نمی کردند.
آدم و حوا فرزندان زیادی داشتند (پیدایش فصل 5 آیه 4). اما قائن و هابیل بزرگ تر از برداران و خواهران شان بودند. قائن و هابیل، دو برادر بودند و هر دو فرزندان آدم و حوا. دو برادر از لحاظ خونی به یکدیگر نزدیک، اما از لحاظ روحانی کاملا متضاد بودند. هر دو برای تمجید خدا، هدایایی را عرضه کردند. در کتاب پیدایش اشاره به این نمی شود که هدیه قائن کیفیت ناچیزی داشت. با این توصیف، خدا هابیل و هدیه او را پذیرفت، اما قائن و هدیه او را نپذیرفت، چرا که ارزش هدیه بستگی به رویه هدیه دهنده دارد:"خداوند از قربانی بدکاران نفرت دارد، اما از دعای درستکاران خشنود است" (امثال سلیمان فصل 15 آیه 8). خدا خواستار ایمان خالص است. در عهد عتیق، قربانی می بایست نشانه ظاهری ایمان باطنی انسان به خدا باشد. وقتی در قائن ایمان خالص و عمیق وجود نداشت، نشانه های ظاهری پوچ است. قائن در واقع به مراسم مذهبی بیشتر ایمان داشت تا به خود خدا.
در کتاب پیدایش، قائن به عنوان فرد بی دین و منکر وجود خدا معرفی نشده، بلکه به عنوان کسی که خدا را پرستش می کند. نکته همین جا است: فرزندان شیطان می توانند به لباس ایمانداران واقعی درآیند. آنان مثل قائن در مراسم عبادتی شرکت کرده و حتی هدایایی تقدیم می کنند. محک واقعی، محبت به دیگران است. این جا بود که قائن ناتوان بود و شکست خورد. قائن مانند شیطان قاتل و دروغگو بود (یوحنا فصل 8 آیه 44). او برادر خود را کشت و سپس به دروغ متوسل شد:"خداوند از قائن پرسید:"برادرت هابیل کجاست؟" قائن جواب داد:"از کجا بدانم؟ مگر من نگهبان برادرم هستم؟" (پیدایش فصل 4 آیه 9). اما بر خلاف شیطان، خدا محبت (اول یوحنا فصل 4 آیه 8) و راستی است (یوحنا فصل 14 آیه 6). بنابراین، کسانی که متعلق به خانواده خدا هستند، به محبت و راستی عمل می کنند. از کوزه همان برون تراود که در اوست.
نقشه خدا برای بشر، مشارکت توام با محبت به خالق و دیگران است. خدا ما را برای مصاحبت و دوستی آفریده است. طبیعی است که پس از آن که خدا ما را به خانوداه خود پذیرفت، اولین و مهم ترین تغییری که در ما ایجاد خواهد کرد، ترمیم روابط ما با او و مردم است. در حالی که در وجود کسی که به ملکوت شرارت تعلق دارد، اثری از محبت دیده نمی شود. رفتار و گفتار او توام با مکر و کبر و غرور است. او به جای آن که فرزندان خدا را دوست بدارد، از آن ها متنفر است.
تفاوت بین هدیه قائن و هدیه هابیل، ایمان بود (عبرانیان فصل 11 آیه 4) و ایمان بر اساس مکاشفه ای است که خدا داده است (رومیان فصل 10 آیه 17).
می توانیم فرض کنیم که خدا به آدم و حوا چگونگی آمدن به حضور او را به هنگام پرستش آموزش داده است و آن ها نیز آن را به فرزندان خود آموخته اند (پیدایش فصل 3 آیه 21). گذراندن قربانی از زمانی آغاز شد که آدم و حوا از خدا نااطاعتی کردند. اما خدا هنوز هم آدم و حوا را دوست داشت. او برای آن ها لباس مناسبی از پوست حیوانات فراهم کرد. این عمل خدا نشان می دهد که انسان نمی تواند با تلاش های شخصی از قلمرو گناه نجات یابد. حیواناتی که خدا برای پوشش انسان قربانی کرد، شروع سیستم قربانی بود. هم چنین اشاره به مسیح نیز بود که می بایست برای گناه انسان قربانی شود. به نظر می آید که خدا بلافاصله بعد از سقوط انسان، سیستم قربانی را به آن ها آموزش داده باشد و آدم و حوا نیز به فرزندان خود آموخته اند. اما قائن روش دیگری را جهت آمرزش گناه جایگزین سیستم قربانی کرد که مورد قبول خداوند نبود. او شکل پرستشی خاص خود را یعنی اولین مذهب من درآوردی را ابداع کرد. بنابراین، قائن کلام خدا را زیر پا گذاشت و تصمیم گرفت به روش خود خدا را پرستش کند و این نشانگر رابطه او با شیطان است، زیرا شیطان همیشه در پی این است که مردم را از اراده مکشوف خدا برگرداند. این گفته شیطان به حوا "آیا حقیقت دارد که خدا گفته است" (پیدایش فصل 3 آیه اول)، سرآغاز مشکلات والدین قائن و تمامی بشریت تا امروز بوده است.
برخی از کارشناسان کتاب مقدس حدس می زدند که قائن و هابیل هدیه خود را در مقابل فرشتگان (کروبیان) که از درخت حیات در باغ عدن محافظت می کردند، تقدیم خدا نمود، زیرا در دوران موسی، کروبیان به عنوان نگهبانان سمبلیک، مجسمه های طلایی آن ها روی تابوت عهد قرار داشت و نشانه ای بودند از ملاقات با خدا (خروج فصل 25 آیات 18-22). البته این توضیح فقط حدس و گمان است. طبق نظر این کارشناسان، احتمالا قائن و هابیل و هر شخص دیگر در آن زمان، می بایست در مقابل درخت حیات خدا را ملاقات می کرد، جایی که کروبیان حضور داشتند.
در کتاب پیدایش ذکر نشده که خداوند با چه نشانه ای، قربانی هابیل را پذیرفت ولی قربانی قائن را رد کرد. شاید خدا آتشی از آسمان فرستاد تا با سوزاندن قربانی هابیل، موافقت خود را نشان دهد. تردیدی نیست که هابیل با شادی و آرامش از قربانگاه خارج شد، ولی قائن عصبانی و مضطرب از محل قربانی دور شد.
آنچه قائن را بیشتر خشمگین کرد، این بود که برادرش مقبول خدا واقع شد. در اول یوحنا فصل 3 آیه 12 مشاهده می کنیم که چرا خدا قائن را برکت نداد:"قائن که از شیطان بود و برادرش را کشت. می دانید چرا چنین کرد؟ زیرا کارهای خودش نادرست بود، ولی می دانست که اعمال برادرش از اعمال خودش بهتر است." مردم دنیا مانند قائن می کوشند ماهیت واقعی خود را با نقاب مراسم مذهبی مخفی کنند. کسانی که در چنین سطحی به زندگی ادامه می دهند، سرانجام همراه شیطان به "ظلمت جهنم" انداخته می شوند و دور از خدا تا ابد در عذاب خواهند بود.