آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :((تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همه قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر, پسر وروح القدس تعمید دهید.))
۱۳۹۳ تیر ۲۷, جمعه
”ترس خداوند“ چیست؟
نویسنده: گریم گُلدزورثی
ترجمه و تلخیص: حسام مرتضوی
سایت کلمه
در بسیاری از بخشهای عهدعتیق و مخصوصاً در ادبیات حکمتی به عبارت "ترس خداوند" برمیخوریم که ممکن است سؤالاتی در ذهن خوانندگان ایجاد کند که ترس خداوند به چه معنی است و چرا در کتب حکمتی از جایگاه خاصی برخوردار است؟ گریم گُلدزورثی از الاهیدانان برجستهای است که در زمینه الاهیات کتابمقدسی مطالعات زیادی نموده و کتب ارزشمندی را به نگارش درآورده که خوشبختانه یکی از آنها به نام "مکاشفۀ پیشروندۀ خدا در کتابمقدس" به زبان فارسی نیز ترجمه شده است. این مقاله خلاصۀ بخشی از یکی از کتابهای این نویسنده به نام "حکمت و انجیل" است که در اینجا تقدیم خوانندگان گرامی میگردد.
برای درکِ بهترِ موضوع "ترس خداوند" باید ابتدا نگاهی به واقعه تاریخی بنای معبد اورشلیم توسط سلیمان پادشاه بیندازیم. کتاب پادشاهان واقعه عظیم بنای معبد اسرائیل توسط سلیمان را روایت میکند که از لحاظ تاریخی نقطه عطفی در وعدههای خدا به قوم اسرائیل محسوب میشود. قصد خدا این بود که خدای ابراهیم و نسل او باشد (پیدایش ۱۷:۷)، نه بهعنوان خدایی دستنیافتنی و غیر متشخص، بلکه بهعنوان خدای آسمان و زمین که قصد دارد در میان قوم خود ساکن شود (خروج ۲۵:۸). خیمه اجتماع و پس از آن معبد عظیم اورشلیم در نظر اسرائیل مرکز تمامی عالم محسوب میشد. اسرائیلیان بر این امر واقف بودند که خدا را نمیتوان در چارچوبی محدود کرد، چنانکه خود خداوند فرموده بود: «آسمانها کرسی من و زمین پایانداز من است، پس خانهای که برای من بنا میکنید کجا است؟ و مکان آرام من کجا؟» (اشعیا ۶۶:۱). ولی معبد با وجود محدودیت مکانی، بهصورت نمادین جایی بود که در آن آشتی و مصالحه اسرائیل با خدایش بهظهور میرسید. در این چشمانداز بود که معبد در نظر اسرائیل مفهومی جهانی مییافت.
وقتی سلیمان معبد را بنا نمود، مراسم وقف عظیم و پرشکوهی تدارک دید که شرح آن در کتب اول پادشاهان باب ۸ و دوم تواریخ باب ۶ به تفصیل آمده است. پس از قرار گرفتن صندوق عهد در درون قدسالاقداس، سلیمان پادشاه در برابر مذبح ایستاد و دعا نمود. در این دعا، سلیمان وعدههای خدا به پدرش داوود را بازگو نمود که در آن نسل داوود سلطنت خواهند نمود و خدا برای همیشه در میان قوم خود ساکن خواهد گردید. این وعدهها مشروط به اطاعت پادشاه و قوم او بود. گناه باید تصدیق و اعتراف میشد و با توبه پاک میگردید. آنچه سلیمان در دعایش تشریح میکرد ادامۀ فرایندِ رحمت و بخشایشی بود که قبلاً بر طبق عهد سینا در اسرائیل منعقد گردیده بود. آنچه در اینجا تازگی داشت این بود که اینک زمان لبریز شدنِ ثمرات فیض فرارسیده بود. وقتی قوم اسرائیل اهمیت معبد را بهعنوان مکانی بازشناسند که در آن آشتی و احیاء با خدا بهوقوع میپیوندد، به قومی تبدیل خواهند شد که از خدا میترسند و از برکات عهد بهرهمند میشوند (اول پادشاهان ۸:۳۸-۴۰). بدون شک چنین منزلت و مقامی حتی توسط اقوام دیگر نیز به رسمیت شناخته خواهد شد. غریبان و بیگانگان به معبد خواهند آمد و به خدای اسرائیل اعتراف خواهند کرد. بر طبق دعای سلیمان، خدا صدای غیر اسرائیلیان را از آسمان خواهد شنید و با فیض و رحمت خود به ایشان پاسخ خواهد داد تا تمامی ملل روی زمین نام او را بشناسند و از او بترسند (اول پادشاهان ۸:۴۱-۴۳).
اما عبارتِ ”ترس خداوند“ چیست که سلیمان در دعای وقف معبد بدان اشاره میکند؟ از مطالعه و تعمق در بخشهای مختلف کتابمقدس روشن است که چنین ترسی به معنی رُعب و وحشت نیست. بلکه در اینجا ترسی مورد نظر است که آمیخته با حرمت و احترام میباشد. ما در بخشهای دیگر کلام خدا نیز بارها به عبارت ”مترس“ برمیخوریم، ولی باید اذعان داشت که نویسندگان کتابمقدس هیچ تضادی بین ”ترس از خداوند“ و کلام تشویقکنندۀ ”مترس“ که در آن اطمینان به وفاداری خدا که در بخشش و محافظت او از قومش نهفته بود، نمیدیدند. در مقطع زمانی بین واقعۀ خروج و سلطنت سلیمان وفاداری به عهد مد نظر بود و قوم خدا بایستی این وفاداری را در احساس توأم با احترام، نسبت به عظمت و شکوهِ خدایی که خود را در اعمال عجیبش آشکار میسازد، نشان میداد: «و اسرائیل آن کار عظیمی را که خداوند به مصریان کرده بود دیدند، و قوم از خداوند ترسیدند، و به خداوند و به بندۀ او موسی ایمان آوردند» (خروج ۱۴:۳۱).
خدا محبت خود را در اعمال پرقدرتش در نجات قوم از مصر به نمایش گذاشت. ترس و اعتماد واکنشی بر این عمل رهاییبخش خداست. از یک سو شناختِ فیض، محبت و وفاداری مبتنی بر عهد مد نظر است و از سوی دیگر درکِ روشن و واضحی از خشم مقدس و عادلانه خدا علیه مقاومت ملحدانه با ارادهاش. پس از ۴۰ سال سرگردانی در بیابان موسی آنچه را که خدا در کوه سینا به او فرموده بود یادآوری نمود: «قوم را نزد من جمع کن تا کلمات خود را به ایشان بشنوانم، تا بیاموزند که در تمامی روزهایی که بر روی زمین زنده باشند از من بترسند، و پسران خود را تعلیم دهند» (تثنیه ۴:۱۰).
ترس خداوند باید در تلاش قوم در حفظ شرایع خدا و در واکنش وفادارانه به اعمال نجاتبخشِ او تجلّی مییافت: «و تا از یهوه خدای خود ترسان شده، جمیع فرایض و اوامر او را که من به شما امر میفرمایم نگاه داری، تو و پسرت و پسر پسرت، در تمامی ایام عمرت و تا عمر تو دراز شود» (تثنیه ۶:۲). و یا در این آیه خداوند میفرماید: «پس الان ای اسرائیل، یهوه خدایت از تو چه میخواهد، جز اینکه از یهوه خدایت بترسی و در همه طریقهایش سلوک نمایی، و او را دوست بداری و یهوه خدای خود را به تمامی دل و به تمامی جان خود عبادت نمایی» (تثنیه ۱۰:۱۲). و همچنین در این آیه: «از یهوه خدای خود بترس، و او را عبادت نما و به او ملصق شو و به نام او قسم بخور. او فخر توست و او خدای توست که برای تو این اعمال عظیم و مهیبی که چشمانت دیده بجا آورده است» (تثنیه ۱۰:۲۰-۲۱).
مفهوم ترس به معنای احترام به خدا و عهد اوست که باید در اعتماد و اطاعت در مقابل خدایی که وفاداری و امانت خود را به قوم برگزیدهاش نشان داده به ظهور رسد. چنانکه در آیات قبلی نیز دیدیم ترس خداوند از مکاشفه خدا در کلام و اعمال نجاتبخشِ او جداییناپذیر است.
”ترس خداوند“ بهطور مکرر در ادبیات حکمتی یافت میشود: «ترس از خداوند سرآغاز دانش است» (امثال ۱:۷). «ترس از خداوند آغاز حکمت است» (امثال ۹:۱۰ و مزمور ۱۱۱:۱۰). «ترس از خداوند، مربّی حکمت است» (امثال ۱۵:۳۳). «اینک ترس خداوند حکمت است» (ایوب ۲۸:۲۸). در امثال باب ۲ آیات ۴-۶ مرد حکیم از حکمت و فهم میگوید: «اگر همچون نقره در پیاش باشی و همچون گنج پنهان جستجویش کنی، آنگاه ترس از خداوند را درک خواهی کرد و به شناخت خدا دست خواهی یافت. زیرا خداوند است که حکمت میبخشد و از دهان اوست که دانش و فهم بیرون میآید». در این کتب گفتارهای حکیمانۀ دیگری نیز در خصوص ترس خداوند یافت میشود که میتوان به این نمونهها اشاره کرد که ترس خداوند نفرت از بدی، بنیان و اساسِ زندگی، و پناهگاه است. این سؤال پیش میآید که آیا نویسندگان حکمت این عبارت را در چارچوبِ عهدی که خدا با اسرائیل بسته بود درک میکردند یا خیر؟ بهنظر من جز این نیست. آنان اسرائیلی بودند و با اینکه تاریخ نجات موضوع عمدۀ نگارش آنها نبود، ولی آنان فیلسوفانِ ملحدی نبودند که در مقابله با ایمان مبتنی بر عهد، صرفاً به تفکرات و تجربیات انسانی تکیه کنند. آنان مردان خدایی بودند که در پرتو نورِ مکاشفهای که از خدای خالق آسمان و زمین دریافت کرده بودند در جستجوی کسب دانش و فهم این جهان بودند. اما آنان چگونه ترس خداوند را در تلاش برای دریافت حکمت درک میکردند؟
با نگاهی به ابتدای کتاب امثال سلیمان میبینیم که ترس خداوند در امثال ۱:۷ نقطه اوجِ مقدمهای است که ویراستاران کتاب آن را در شروع این مجموعه درج نمودهاند. بر فرض که چنین نیز نباشد، یادآوریهای متعددی که از ترس خداوند در سراسر کتاب به چشم میخورد، بر اهمیت این موضوع صحه میگذارد. به عقیده من شواهدی که خودِ کتاب امثال ارائه میدهد، تصدیقی است بر نیاز مبرم به مکاشفه الاهی برای فهم و درک درست جهان.
با یک بررسی دقیق متوجه میشوید که در اینجا به یک مفهوم دوگانه برمیخوریم. ترس خداوند بهعنوان آغاز حکمت اشاره به نقطه شروعی است که از آنجا جستجو برای دستیابی به حکمت آغاز میگردد. شخص باید با طرز تفکر تجدیدیافتهای که بر اساس مکاشفه خدا از خود در کلام و اعمال نجاتبخشش در او شکل گرفته است، به جستجوی حکمت بر آید. تنها چنین چشماندازی به ما قابلیت و توانایی میبخشد که جهان را آنگونه که حقیقتاً هست بشناسیم. اما با مطالعۀ بیشتر میبینیم که جستجوی حکمت، درک کردنِ ترس خداوند است (امثال ۲:۵).
در این مورد ترس خداوند بهعنوان هدف نهایی حکمت قلمداد شده است. شاید چنین برداشتِ دوگانهای را بتوان در مقایسه بین امثال ۹:۱۰ و مزمور ۱۱۱:۱۰ بهتر تشخیص داد. در هر دو مورد ”ترس خداوند“ بهعنوان آغاز حکمت ترجمه شده، ولی در این دو بخش دو کلمه عبری برای ”آغاز“ مورد استفاده قرار گرفته است. در آیه اول کلمه عبری (tehilah) است که به معنی نقطه شروع است. در آیه دوم کلمه (reshit) استفاده شده که از کلمهای ریشه گرفته که به معنی سر است. این کلمه مطمئناً همان کلمهای است که در پیدایش ۱:۱ به معنی آغاز مورد استفاده قرار گرفته است. و همچنین میتوان معنی هدف و اصل عمده را از آن استنباط کرد. شاید بتوان از استدلال فوق چنین نتیجه گرفت که ترس خداوند هم به معنی اساس و پایۀ حکمت و هم به معنی هدفِ آن است و این تأییدی است بر تمایز و فرق اساسی خصیصههای حکمت اسرائیل با حکمت مللِ خاورمیانه باستان. شک نداریم که قوم اسرائیل با وجود ارتباط با دیگر ملل اطراف خود در زمینۀ رشد و بسط حکمت و تأثیرپذیری از آن، هیچگاه در تفسیر این جهان به مشاهدات خود بسنده نکرد و دیدگاه مبتنی بر مکاشفه خود را از خدای حقیقی و خالق آسمان و زمین از دست نداد.
چنین دیدگاهی باید در ما مسیحیان امروز نیز باشد. مسیحیان اولیه در تبیین و تفسیرِ خلقتِ پیرامونِ خود از دیدگاههای یونانی زمان خویش تأثیر زیادی پذیرفته بودند. چرا باید ارتباطی که بین اعمالِ نجاتبخش خدا و تلاشهای انسانی در زمینههای علوم، رفتارهای بشری، اخلاقیات، حفاظت محیط زیست و روابط اجتماعی وجود دارد ما را به تعجب و حیرت وادار کند؟ باید بپذیریم که توجه ما به آنچه انجیل در مورد معنی بدنهایمان، جهان فیزیکیمان، روابط اجتماعیمان و ملاحظات سیاسی بیان کرده است بسیار اندک و ناچیز بوده است. شاید زنگخطری همچون واقعۀ ارتداد سلیمان ما را چنان محتاط کرده که از نزدیک شدن به جهان تجربی، مشاهده در ساختارهای آن و حکمتاندوزی واهمه داریم. سؤال این است که آیا تنها ارتباط با جهان اطراف برای سلیمان دامی شد که در نتیجۀ آن یافتههایش را در حکمت گذشته از دست داد و دلش از ترس خداوند منحرف گشت؟
برای پاسخ به این سؤال باید در زندگی او بیشتر به تأمل و تفحص پرداخت. با اینکه سلیمان با هدف استحکام بخشیدن به مناسبات سیاسی با دیگر ملل، در صحنۀ بینالمللی به داد و ستد پرداخت، اما به مرور زمان کنترل این ارتباطات از دست او خارج شد و او را به نزدیکی به خدایان بیگانه، شرکت در آیینهای پرستشی آنان و بهعبارتی در دام بتپرستی کشاند. برای سلیمان فاجعه بود که بهعنوان شخص اول مملکت عملاً حکم اول ده فرمان را زیر پا بگذارد. همچنین کتابمقدس بهوضوح گزارش میکند که سلیمان با ازدواجهای مکرر با زنان بیگانه نیز اوضاع خود را وخیمتر کرد، زیرا همین زنان بیگانه دلش را از یهوه منحرف ساختند. سیاست کشورداری و ثروتاندوزی سلیمان نیز مشکلات زیادی برای او و اسرائیل به بار آورده بود. سلیمان با دربار پُرخرج خود دیگر مردم را در کنار خود نداشت. در دوران او جامعه عملاً به دو قطب فقیر و غنی تبدیل شده بود. همچنین سلیمان برای بنای ساختمانها و کاخهایش مالیات زیادی از مردم مطالبه میکرد، چنانکه در دوران او برای اولین بار حتی کارگران اسرائیلی همچون مزدوران خارجی به بیگاری کشیده شدند. شاید همین نگاه اجمالی کافی باشد که تنها عامل سقوط سلیمان را نزدیکی او به جهان اطراف و تأثیرپذیریاش از حکمت بینالمللی ندانیم.
لُب کلام این است که ما بهعنوان فرزندانِ خدا نباید نزدیکی به جهان با انگیزۀ مشاهده و حکمتاندوزی را خطرناک بدانیم. زنگ خطر این است که نباید ”ترس خداوند“ را در این مشاهدات از دست بدهیم. این مسئولیت خطیری است که بهعنوان مخلوقات خاص الاهی بر عهده داریم و نباید از زیر بارِ آن شانه خالی کنیم. خدا از ما انتظارِ اعتماد و توکل کامل دارد ولی او به ما اجازه نمیدهد که وظیفه و مسئولیت خود را در تفسیر و تبیین جهان پیرامون خود نادیده بگیریم، زیرا خدا خود قوه اندیشه و تفکر را در ما نهاده است تا با قرار دادنِ آن در پرتو نور انجیل، به درک و فهمی نائل شویم که جهان را آنگونه که حقیقتاً هست بشناسیم. ترس خداوند هم آغاز حکمت و هم هدفِ آن است و در معنای مسیحی آن، زندگی بر اساس اعتماد به عیسای مسیح است که اول و آخر، کاملکننده ایمان ما و منجی جاودانی ماست.
آیا مقصود مسیح از تسلی دهنده، اشاره به پیامبر جدید بود؟
دفاعیات مسیحی
ما ایرانی هستیم و دوستان و آشنایان مسلمان داریم. وقتی این عزیزان درمی یابند که مسیحی هستیم، سئوالاتی مطرح می کنند از جمله "آیا مقصود مسیح از تسلی دهنده، اشاره به پیامبر اسلام است؟"
در یوحنا فصل چهاردهم آیات شانزدهم و هفدهم می خوانیم که مسیح می فرماید:"من از پدرم درخواست خواهم کرد تا پشتیبان و تسلی بخش دیگری به شما عطا نماید که همیشه با شما بماند. این پشتیبان و تسلی بخش همان روح القدس است که شما را با تمام حقلیق آشنا خواهد کرد."
در ابتدا باید در نظر داشته باشیم که در کتاب مقدس به ادیانی مانند اسلام یا زرتشت اشاره ای نشده است. دین زرتشت در دوران عهد عتیق در امپراطوری فارس فعال بود و حتی برخی از کارشناسان کتاب مقدس معتقدند که مجوسیان که به دیدار مسیح آمدند، زرتشتی بوده اند. اما کتاب مقدس به خصوص زمانی که یهودیان در امپراطوری فارس زندگی می کردند، به دین زرتشت هیچ گونه اشاره ای نکرده است. علت آن این است که دیدگاه الهیاتی کتاب مقدس به خصوص مسیحیت با ادیان دیگر متفاوت است.
نکته بعدی این است که نقل قول یک آیه از کتاب مقدس به طور ناقص یا بدون در نظر گرفتن کل متن، غالبا مفهومی کاملا اشتباه را به دست می دهد. مثلا حذف آیه هفدهم، می تواند به این تصور دامن بزند که مقصود مسیح از "تسلی دهنده دیگر" شاید پیشگویی ظهور پیامبر جدید باشد. در حالی که در آیه هفدهم به روشنی به روح القدس اشاره گردیده است.
فصل های چهاردهم تا شانزدهم درباره عملکرد روح القدس در زندگی ایمانداران مسیحی می باشد و هرگز درباره پیامبر دیگر اشاره و پیشگویی نشده است.
در بیش از شش هزار نسخه دست نویس یونانی از عهد جدید، مطلقا حتی یک نسخه دست نویس وجود ندارد که به واژه ای غیر از تسلی دهنده یا مدافع نوشته شده باشد.
تسلی دهنده که عیسی وعده داده بود می بایست همیشه با شاگردان و ایمانداران مسیحی بماند (آیه شانزدهم)، ولی اکنون سیزده قرن است که پیامبر اسلام چشم از جهان فرو بسته است. بنابراین، او ویژگی خاص این تسلی دهنده را نداشت.
عیسی به شاگردانش گفت:"شما تسلی دهنده را می شناسید"، ولی شاگردان مسیح، پیامبر اسلام را نمی شناختند و نمی توانستند بشناسند، زیرا او شش قرن بعد به دنیا آمد. عیسی هم چنین به شاگردانش گفت که تسلی دهنده در شما خواهد بود. پیامبر اسلام نمی توانست در شاگردان مسیح باشد، زیرا آنان ششصد سال قبل از او زندگی می کردند و اطلاعی از او نداشتند. هم چنین تعالیم آنان مطابقتی با تعلیمات پیامبر اسلام نداشت، بنابراین، پیامبر اسلام نمی توانست حتی به مفهوم روحانی یا تعلیمی در عیسی مسیح یا شاگردان مسیح باشد.
عیسی به صراحت تاکید کرد که تسلی دهنده "به نام من" یعنی به نام عیسی فرستاده خواهد شد. با این توصیف، هیچ مسلمانی این را قبول ندارد که پیامبر اسلام توسط عیسی و به نام عیسی فرستاده شده باشد.
یکی از رسالت های تسلی دهنده این است که عیسی مسیح را جلال دهد (یوحنا فصل شانزدهم آیه چهاردهم). اما مطابق دیدگاه اسلام، پیامبر مسلمان برتر از عیسی و آخرین پیامبر است. در این صورت او عیسی را که پیش از او آمده و به عبارت دیگر در مرتبه پایین تری قرار دارد، جلال نمی دهد.
سرانجام این که عیسی مسیح به صراحت بیان کرد که تسلی دهنده بعد از "اندک ایامی" خواهد آمد (اعمال رسولان فصل یک آیه پنج)، در حالی که تا ششصد سال بعد خبری از پیامبر اسلام نبود. چند روز بعد، روح القدس در روز پنطیکاست آمد (اعمال رسولان فصل دوم). مسیح به شاگردان گفت که در اورشلیم بمانید و منتظر روح القدس باشید (اعمال رسولان فصل اول آیه چهارم). آیا شاگردان می توانستند قرن ها عمر کنند تا پیامبر اسلام را که درسرزمین دیگر و نه اورشلیم و سرزمین فلسطین، ظهور نمود، مشاهده کنند؟
اشتراک در:
پستها (Atom)