۱۳۹۲ شهریور ۱۸, دوشنبه

قربانی عیسی چه برتری نسبت به قربانی حیوانات دارد؟

دفاعیات مسیحی
مترجم: ط. میکائلیان

نخست باید بدانیم که قربانی های دوران عهد قدیم بدن انسان را از ناپاکی پاک می کرد، ولی قربانی عیسی، روح انسان را پاک می سازد. یک نکته را باید همیشه به خاطر داشته باشیم و آن این است که قربانی ها برای این بود که انسان را از گناهانی که بر ضد شریعت و تشریفات آن انجام شده بود، پاک سازد. ولی این قربانی ها نمی توانست قلب انسان را پاک کند. مثلا قربانی گاو سرخ برای پاک شدن قلب نبود و از گناه طاهر نمی ساخت. این قربانی فقط برای پاک کردن بدن شخصی بود که بر اثر دست زدن به جسد مرده، نجس و ناپاک شده بود. ممکن است شخصی بدنش نجس نباشد، ولی قلبش پر از اندوه، حسادت و اضطراب باشد. ممکن است چنین شخصی وارد معبد شود، ولی هنوز هم از حضور خدا خیلی دور است. شاید فکر کند که از نظر تشریفات و قوانین مربوطه کاملا پاک و طاهر است، ولی هنوز به حضور خدا نرسیده است.
قربانی عیسی باعث می شود که وجدان انسان از احساس گناه و خطاکاری آسوده شود. عیسی توسط زندگی و مرگ خود، محبت و فروتنی خدا را برای بشر مجسم ساخت. در نتیجه، مردم فهمیدند برای رسیدن به چنین خدای پر محبتی، راه همیشه باز است. قربانی عیسی مسیح به ما خدایی را نشان می دهد که آغوش پر محبت او برای پذیرفتن ما باز است.
نکته دوم این که قربانی عیسی باعث نجات ابدی گردید. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد. عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
سوم آن که قربانی مسیح به انسان قدرت می دهد که بتواند خادم خدای زنده شود. به عبارت دیگر، عیسی فقط گناهان گذشته انسان را نمی بخشد، بلکه به او قدرت می دهد که در زندگی احکام الهی را اجرا کند. کار عیسی باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد و عملکرد فعلی او باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد. مصلوب شدن مسیح باعث شد که محبت خدا آشکار شود و ترس انسان از خدا از بین برود. در عین حال حضور مسیح زنده به انسان قدرت الهی می بخشد تا انسان بتواند در زندگی روزمره بر گناه پیروز گردد.
چهار. قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود.
پنج. قربانی مسیح از روی محبت بود. قربانی کردن حیوانات به خاطر انجام مقررات و تشریفات شریعت بود. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد.
شش. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
هفت. در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند.
این دعا را در طول روز با خود تکرار نمایید:"عیسی عزیز، بیشتر از هر چیز دیگری دوستت دارم و می خواهم صمیمانه تو را بشناسم". خداوند فرمود:"مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو کنید، مرا خواهید یافت" (ارمیا فصل بیست و نهم آیه سیزدهم).

به چه دلایلی تثلیث (پدر،پسر، روح القدس) می تواند وجود داشته باشد؟

دفاعیات مسیحی
مخالفان مسیحیت معتقدند که تثلیث واقعی نیست و ساخته ذهن مسیحیان می باشد. به این دلایل منطقی تثلیث وجود دارد: 
یک. خدا از کلام خود یعنی کتاب مقدس حمایت و دفاع کرده است، در نتیجه انسان ها هرگز موفق نشدند آن را تحریف کنند.
دو. شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی حمایت خدا را از کلامش تایید کرده اند.
سه. اگر شاگردان مسیح به دروغگویی رو آورده بودند، چرا جان خود را به خاطر چیزی که می دانستند دروغ بوده، از دست دادند؟
چهار. تغییر و تحول اشخاص در طول تاریخ مسیحیت به نام عیسی خداوند انجام گرفت. اشخاص از وضعیت منفی به افراد مفید و مثبت تبدیل شدند. اگر مسیح خداوند نبود، هرگز اتفاقی رخ نمی داد.
پنج. وقتی به نام عیسی خداوند دعا می کنیم، نتیجه مثبت را دریافت می کنیم. روح القدس به ایمانداران مسیحی قدرت می بخشد تا به دشمنان خود محبت کنند، در مقابل مشکلات کمرشکن روزمره مقاومت و صبر داشته باشند، از آرامش الهی برخوردار باشند. در امور مختلف زندگی، روح القدس آن ها را هدایت کند...
کسانی که تثلیث را تجربه کرده اند، می توانند تجربیات خود را در زیر این مقاله بنویسند.

آیا مسیح واقعا می تواند زندگی انسان را تبدیل کند؟

دفاعیات مسیحی‏ 
مترجم: آرمان رشدی 

نمی توان منکر این واقعیت شد که عیسی واقعا وجود داشته و این که زندگی اش تاریخ بشریت را به گونه ای بنیادین دگرگون کرده است. عیسی مسیح در طول دو هزار سال در حال تبدیل زندگی انسان ها از مرحله منفی به مثبت بوده است.
در قرن نوزدهم میلادی، چارلز برادلا، ملحد مشهور آن روزگار، از یک مسیحی خواست تا درباره ادعاهای مسیحیت با او به بحث بنشیند. مرد مسیحی که هیو پرایس هیوز نام داشت، مبشر فعالی بود که در میان بینوایان لندن خدمت می کرد. هیوز به برادلا گفت که به یک شرط حاضر است با او مباحثه کند.
هیوز گفت:"پیشنهاد می کنم که هر یک از ما برای اثبات عقایدمان، از میان انسان هایی که در اثر تعالیم ما زندگی فلاکت بار و گناه آلود رهایی یافته باشند، صد نفر را بیاوریم.
برادلا سکوت کرد. هیوز گفت:"اگر نمی توانی صد نفر را بیاوری، لطفا پنجاه نفر را دعوت کن".
پاسخ برادلا هم چنان سکوت بود. هیوز گفت:"پس فقط بیست نفر را بیاور". برادلا پاسخی نداشت.
سرانجام هیوز تعداد را به یک نفر رساند. برادلا باید یک نفر را می یافت که زندگی اش در اثر اعتقاد به الحاد و بی خدایی بهبود یافته باشد و هیوز موظف بود صد نفر را بیاورد. در این صورت او حاضر بود که در این شرایط با او مباحثه کند. برادلا از مناظره صرفنظر کرد.
طرز فکر بسیاری از انسان های امروزی واقعا حیرت آور است. اگر چیزی را نتوانی به طور علمی ثابت کنی، به نظر آن ها آن چیز حقیقت ندارد. این طرز فکر اشتباه است. مثلا خیلی چیزها را می توان از نظر تاریخی/قانونی ثابت کرد و حقیقت دارند. علم صرفا به ارزیابی پدیده از طریق آزمایش و مشاهدات مکرر می پردازد. با این توصیف، آنچه امروز صبح برای شما اتفاق افتاد، آیا دوباره تکرار می شود تا از نظر علمی مورد قبول واقع شود؟ اما از نظر تاریخی می توان ثابت کرد که شما امروز در محل کار و یا دانشگاه بوده اید. مثلا دوستان تان شما را در کلاس دیده اند و استاد حضور شما را در کلاس به خاطر دارد. هم چنین یادداشت های سخنرانی استاد را با دست خط خودتان دارید. اثبات به روش علمی برای اثبات امور شخصی و رویدادهای تاریخی مناسب نیست. اثبات به روش علمی را فقط برای ثابت کردن وقایع قابل تکرار می توان به کار برد.
آیا می توان سه متر محبت و چهار کیلو عدالت را با روش علمی ثابت کرد؟ اما احمقانه است که واقعی بودن محبت و عدالت را انکار کنیم. آیا می توان با روش علمی ترور لینکلن را تکرار کنیم؟ آیا توسط علم می توانیم به دوران ناپلئون برویم و او را مشاهده کنیم؟
روش علمی به سئوالاتی از قبیل آیا زکریای رازی وجود داشت؟ یا عیسی مسیح چگونه شخصی بود؟ نمی تواند پاسخ دهد. این سئوالات از حوزه اثبات به روش علمی خارج می باشند. باید جواب این سئوالات را به روش تاریخی یافت.
اگر برخی از نویسندگان مسیح را اسطوره جلوه می دهند، کارشان بر شواهد و قرائن تاریخی استوار نیست. برای یک مورخ بی طرف، تاریخ عیسی به اندازه تاریخ ژولیوس سزار بدیهی و مسجل است. فرضیه های مربوط به اسطوره بودن شخصیت عیسی هیچ گاه از سوی مورخین مطرح نمی شود.
اگر هنگامی که عیسی ادعاهایش را اظهار می کرد که خدا است و می دانست که او خدا نیست، پس دروغگویی بیش نبود. او ریاکار نیز بود چون به دیگران آموزش می داد که بدون توجه به نفع شخصی شان، راستگو و درستکار باشند، در حالی که زندگی خودش دروغ بزرگی بیش نبود. اگر او نمی توانست ادعاهایش را بر مبنای حقیقت ثابت کند، پس او واقعا دروغگو بود. و بالاخره چرا باید به علت ادعاهای غیر واقعی اش، جان خود را بر صلیب از دست بدهد؟
شخصی که فقط یک انسان باشد و ادعای خدایی کند، نمی تواند استاد اخلاقیات باشد. عیسی گناهان را آمرزید. بیماران را شفا داد. مردگان را زنده کرد. درباره عملکرد روح القدس، تاسیس کلیسا و هم چنین مرگ خود و رستاخیزش از مردگان، ویرانی اورشلیم در هفتاد میلادی به درستی پیشگویی کرد. او اکنون نیز زندگی مردم را تغییر می دهد و تاثیر مثبت او در زندگی افرادی که توسط او متحول شده اند، کاملا ملموس و مشخص است. اگر درباره الوهیت مسیح شک دارید، لطفا با خدا دوست و صمیمی شوید، تا ابهام برای همیشه رفع شود. این تجربه را ایمانداران مسیحی کسب کرده اند.

چرا مسیح به مریم مجدلیه گفت:"به من دست نزن"؟

دفاعیات مسیحی‏ 
اولین روز هفته، صبح زود یکشنبه بود. زنی به نام مریم مجدلیه در کنار قبر خالی استاد خود، عیسی مسیح، نشسته بود و گریه می کرد. او تنها بود. ناگهان احساس کرد کسی پشت سر او ایستاده است. برگشت و نگاه کرد. عیسی خودش بود. ولی مریم او را نشناخت. غم و اندوه مریم، چشمان دل او را بسته بود. او نتوانست مسیح را تشخیص دهد. شاید آفتاب هنوز طلوع نکرده بود و یا در اثر گریه، دیدگان او تار شده بود. عیسی از مریم پرسید:"چرا گریه می کنی؟ دنبال چه کسی می گردی؟"
مریم به گمان این که باغبان است، به او گفت:"آقا، اگر تو جسد او را برده ای، بگو کجا گذاشتی تا بروم او را بردارم."
او مسیح را با باغبان اشتباه گرفت. نجات دهنده جهان به مردم خیلی نزدیک است، ولی آن ها او را نمی شناسند.
عیسی گفت:"مریم!"
مریم برگشت و عیسی را شناخت و با شادی فریاد زد:"استاد!"
مریم هنوز عیسی را معلمی بزرگ می شناخت. اما او نفهمیده بود که او چیزی بزرگ تر از استاد بزرگ است. او خداوند و نجات دهنده او بود. بنابراین، خداوند برای توضیحی کامل تر و صمیمی به مریم گفت:"به من دست نزن، چون هنوز نزد پدر بالا نرفته ام."
واقعیت این بود که مریم شخصا عیسی را به عنوان یک انسان می شناخت. او شاهد معجزاتی از سوی مسیح بود، در زمانی که حضور فیزیکی و انسانی داشت. بنابراین، مریم به این نتیجه رسیده بود که اگر قادر نباشدمسیح را از طریق مرئی ببیند، نخواهد توانست از او برکت بیابد. مسیح باید طرز تفکر او را تصحیح می کرد. به عبارت دیگر مسیح به مریم گفت:"من را همچون انسانی که در جسم است، لمس نکن. باور کن که من خداوند هستم."
شاید درک مطلب مذکور برای برخی از خوانندگان دشوار باشد. مسیحیت شما را تشویق می کند تا با خدا دوست و صمیمی شوید. اعتقاد به خدا کافی نیست. خدا، خالق کائنات، می خواهد با شما ارتباط صمیمانه برقرار کند. او مشتاق است بهترین دوست شما شود. وقتی با خداوند صمیمی شدید، او به شما درباره مسیح و روح القدس خواهد گفت. تنها راه درک تثلیث، صمیمیت با خدای حقیقی است.

کشف طومارهای دریای مرده

 دفاعیات مسیحی
مترجم: حسام مرتضوی

بعداز ظهر یکی از روزهای ژانویه سال ۱۹۴۷ بود. پسر چوپانی از قبایل بومی ساکن منطقه‌ای در حوالی دریای مرده در اردن گلۀ بز خود را می‌چرانید. زمان آن رسیده بود که گله را جمع‌آوری کند و بازگردد، اما به مشکلی برخورد کرده بود. تعدادی از بزهایش بسیار بیشتر از آنچه انتظار داشت از کوه‌ها بالا رفته بودند. انتظار چنین صعودی را نداشت! تصمیم گرفت خود برای بازگرداندنِ آنها اقدام به بالا رفتن کند. وقتی دو دهنۀ کوچک از هزاران غاری را دید که در کوهپایه‌های شمال غربی کرانه دریای مرده قرار داشتند، افکاری پیرامون یک کشف بزرگ باستان‌شناسی هیچگاه به مخیله‌اش خطور نمی‌کرد. سنگی برداشت و دهانۀ یکی از غارها را هدف قرار داد. صدای شکستن چیزی همچون ظرف سفالین توجهش را به خود جلب کرد. برایش بسیار عجیب بود. چه چیزی غیر از یک گنجینه می‌تواند در این غارها مخفی باشد؟ پسرعموهایش را صدا کرد و آنان نیز بالا آمدند و آن صداها را شنیدند. ولی دیگر دیر شده بود و چیزی به شب نمانده بود و باید هر چه زودتر به خانه برمی‌گشتند. فردا باز هم فرصت داشتند و می‌توانستند دوباره به آن محل مرموز بازگردند. شاید وظیفۀ چراندن و شبانی گوسفندان نیز به پایان می‌رسید، اگر این گنج‌های مخفی از غارها بیرون می‌آمد و به دست آنان می‌افتاد!
روز بعد جوان‌ترین فردِ گروه یعنی محمد از خواب بیدار شد و به قصد پیدا کردنِ گنج رو به‌سوی غارهای مرموز نهاد و به محض رسیدن به محل مزبور به درون آن رفت. کف غار از آثار مخروبه پوشیده شده بود که شامل سفال‌های شکسته نیز بود. در امتداد دیوار خمره‌های باریک با دهانه‌های گشاد و تعدادی کاسه‌ با سرهای کاملاً پوشیده قرار داشتند که نظرش را به خود جلب کردند. محمد با کنجکاوی تجسس خود را برای یافتن گنج‌های مخفی شروع کرد ولی با مشاهده درون هر یک از کوزه‌ها هیچ نشانه‌ای از گنجینه‌های طلا ندید. فقط بسته‌هایی دید که در پارچه پیچیده شده بود. پروژۀ یافتن گنج با شکست مواجه شده بود! محمد با اندوه به‌سوی دیگران بازگشت و خبر ناگوار نیافتن گنج را با آنان در میان نهاد.
در واقع هیچ گنجی در آنجا نبود. با این حال آنان به محل غارها رفتند و بسته‌ها را که شامل طومارهایی عجیب و غریب بود از آن غار تاریک بیرون آوردند. روزهای پس از آن همان بسته‌های پیچیده در پارچه تبدیل به یکی از بزرگترین گنجینۀ نسخه‌هایی شد که تا به حال پیدا شده بود. یعنی اولین هفت نسخۀ خطی از کتاب‌مقدس معروف به طومارهای دریای مرده! یافتنِ چنین نسخه‌هایی هیجانِ غیرقابل وصفی در باستان‌شناسان ایجاد کرد و تیمی از مترجمان و مفسران ورزیده بسیج شدند تا طومارها را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهند، مأموریتی که تا به امروز نیز همچنان ادامه دارد.
داستان اینکه چگونه چنین طومارهایی از دست شبانانِ بادیه‌نشین به زیر نگاه نافذِ دانشمندان جهانی رسید از فیلم‌های حادثه‌ای- تخیلی نیز بسیار عجیب‌تر است. با اینکه تمام جزئیات این انتقال هنوز به‌طور کامل آشکار نشده، ولی تا این اندازه روشن است که هر هفت نسخۀ اصل به‌صورت جداگانه به دو عتیقه‌فروشِ عرب در بیت‌لحم فروخته شد. پس از مدتی چهار عدد از آنها به “آتاناسیوس یشوع ساموئیل” از مشایخ ارتدکس سوریه در صومعۀ مرقس مقدس در اورشلیم فروخته شد. دانشمندان مدرسه آمریکایی تحقیقات شرق که این طومارها را توسط سموئیل دیده بودند پس از بررسی و آزمایش، قدمت و اصالت آن را مورد تأیید قرار دادند. جان تروِر از جزئیات آنها عکس‌برداری نمود و باستان‌شناس معروف “ویلیام آلبرایت” در مدت زمان کوتاهی اعلام نمود که طومارها به تاریخی بین سال‌های ۲۰۰ قبل از میلاد تا ۲۰۰ میلادی تعلق دارد. اینک زمان آن رسیده بود که برای اولین بار خبر یافتنِ قدیمی‌ترین نسخه‌های خطی در بیابان اردن به‌طور رسمی اعلام گردد.
سه طومار باقیمانده به پروفسور ایلعازر سوکنیک باستان‌شناس در دانشگاه عبری و پدرِ ییگال یادین (سرهنگی در ارتش اسرائیل که بعدها به باستان‌شناسِ معرفی تبدیل شد) فروخته شد. تمامی این طومارها سرانجام در دانشگاه عبری در کنار هم قرار گرفت ولی همین رویداد نیز با ماجراهای عجیب دیگری همراه بود. پس از آنکه چهار طوماری که برای تحقیق در دست آمریکایی‌ها بود خریدار علاقمندی را به خود جلب نکرد، آتاناسیوس ساموئل در مجله وال استریت ژورنال یک آگهی در این مورد چاپ نمود با عنوان “حراج طومارهای دریای مرده”. بر حسب اتفاق ییگال یادین که در حال تدریس در دانشگاه نیویورک بود این آگهی را دید و به کمک واسطه‌هایی توانست این طومارهای بی‌قیمت و گرانبها را به مبلغ ۲۵۰ هزار دلار خریداری نماید. در فوریه ۱۹۵۵ نخست وزیر اسرائیل اعلام نمود که دولت اسرائیل طومارها را خریداری کرده و هر هفت طومار (همچنین سه طومار متعلق به پرفسور سوکنیک) در موزه مخصوص دانشگاه عبری در اورشلیم نگهداری شده که به “زیارتگاهِ کتاب” موسوم است و تماشای آن برای همۀ علاقمندان آزاد است.
این اعلام اولیه در مورد طومارها شور و شوق زیادی ایجاد کرد و تجسس‌ها در منطقه برای اکتشافات بیشتر شدت قابل توجهی یافت. یک هیئت اعزامی از باستان‌شناسان در سال ۱۹۴۹ کار خود را شروع کردند که منجر به کشف ده غار دیگر شد که آنها نیز حاوی طومارهای دیگری بود. باستان‌شناسان همچنین توجه خود را بر خرابه‌های کوچکی به‌نام خیربِت (خرابه‌های) قمران معطوف داشتند که به گمان عده‌ای باقیمانده از یک قلعۀ قدیمی رومی بود. پس از یک سال و نیم حفاری مداوم و بی‌وقفه دانشمندان بدون هیچ شکی مطمئن شده بودند که این طومارها توسط جامعه‌ای نگاشته شد که در سال‌های بین ۱۲۵ قبل از میلاد الی ۶۸ میلادی دوران شکوفایی خود را سپری می‌کرده است. این طومارها به‌علت حمله ارتش روم برای فرونشاندن آشوب یهودیان در سال‌های ۶۶-۷۰ توسط قوم ساکن در این منطقه در غارها مخفی گردیده بود. به‌علت هوای خشک این منطقه که حدود ۴۰۰ متر زیر سطح دریا قرار دارد (پایین‌ترین نقطه از سطح دریا در کره زمین!)، این طومارها به‌خوبی حفظ شده و لطمه چندانی نخورده بود.
خرابه‌های قمران که می‌توان امروز از آن بازدید کرد، این نکته را آشکار نمود که تعدادی از یهودیانِ زاهد و ریاضت‌پیشه این جامعه را تشکیل می‌داده‌اند. تمامی انبارهای ذخیره، کانال‌ها و مجاری آب، حمام‌هایی که برای تشریفات مذهبی مورد استفاده قرار می‌گرفت و سالن‌های تجمع همه یکی پس از دیگری کشف شدند. یکی از جالب‌ترین اتاق‌ها یک دفترخانه یا اتاق نگارش بود که در آن دو محفظه جوهر خطاطی، همراه با تعدادی نیمکت برای کاتبان جلب نظر می‌کرد. بدون شک در این اتاق بود که نه همه این طومارها بلکه اغلب‌شان نسخه‌برداری شده بودند.

توضیحاتی در مورد طومارها
به محض اینکه کشف این طومارها اعلام شد، بحث‌های دانشمندان درباره منشأ و اهمیت آن آغاز گشت و زمانی هم این بحث‌ها شدت گرفت که محتوای خیره‌کنندۀ آن با موفقیت‌ بر همگان معلوم گردید. هفت طومار که از غاری تحت عنوان “غار شماره ۱” بیرون آمد شامل اینها بود:

۱- یک نسخه کاملاً محفوظ مانده از تمامی نبوت‌های اشعیای نبی- یعنی قدیمی‌ترین نسخه از کتاب‌های عهدعتیق که تا به حال کشف شده است.
۲- قطعاتی از یک طومار ناقص دیگر از اشعیای نبی
۳- یک تفسیر از دو فصل اول کتاب حبقوق- مفسر به‌صورت تمثیلی درباره سوگند برادری قمران توضیح داده است.
۴- “کتاب راهنمای انضباط” یا “قوانین جامعه”، منبع مهمی از اطلاعات درباره فرقه مذهبی در قمران- شاملِ شرایط عضویت برای افرادی که خواهان پیوستن به این انجمن برادری هستند.
۵- “سرودهای شکرگزاری”، مجموعه‌ای از مزامیر تمجید و ستایش خدا
۶- ترجمه آرامی از کتاب پیدایش
۷- “مقررات جنگ” که به نبرد بین پسران نور (جامعه قمران) و پسران ظلمت می‌پردازد که در “روزهای آخر” به‌وقوع می‌پیوندد، روزهایی که اعضای این جامعه به وقوع آن ایمان داشتند.
این هفت طومار در اصل تنها نقطۀ آغازی بر اکتشافاتِ موفقیت‌آمیز بعدی بود. بیش از ۶۰۰ طومار و هزاران تکه‌پاره‌ها و بخش‌های متلاشی شده در یازده غار باقی‌مانده در منطقۀ قمران کشف گردید. نسخه‌هایی از هر کتابِ کتاب‌مقدس به جز استر بخشی از این اکتشافات بود و همچنین تعداد زیادی نوشته‌های غیر کتاب‌مقدسی همچون طومار خنوخ و یوبیل نیز در میان آنها دیده می‌شد. بخش اعظم این طومارها مربوط به کتاب تثنیه و مزامیر بود. زبانِ این طومارها عبری است، اما تعداد قابل توجهی هم به زبان آرامی نوشته شده است. تعداد معدودی نیز به زبان یونانی است. جنس طومارها از پوست حیوانات و پاپیروس است و تعدادی ورقه‌های مسی نیز در میان آنها یافت شده است.
محتوای طومارهای دریای مرده اشاره بر این دارد که نویسندگان اینها گروهی از کاهنان و مردانِ معمولی بودند که به‌صورت جمعی زندگی می‌کردند و یک زندگی سراسر وقف به خدا را در پیش گرفته بودند. رهبر آنها نامش “معلم عدالت” بود. آنان خود را به‌عنوان برگزیدگان حقیقی و راستین اسرائیل می‌دانستند، یعنی تنها افرادی که به شریعت خدا وفادار مانده بودند. آنان مخالف کاهن شرور و فاسد بودند- یعنی کاهن اعظم در اورشلیم که بیشتر نمایندۀ ارگانی بود که به‌ شیوه‌های مختلف ایشان را مورد جفا و آزار و اذیت قرار داده بود. این کاهن نابکار و شرور به احتمال زیاد یکی از رهبران مکابی بود که به‌عنوانِ کاهنی غیر‌مشروع بین سال‌های ۱۴۰-۱۵۰ قبل از میلاد فعالیت داشته است. اغلب دانشمندان جامعه برادری قمران را با “اسین‌ها” مطابقت داده‌اند، فرقه‌ای یهودی در زمان عیسی که در اناجیل چهارگانه نامی از آن نیست، اما بزرگانی چون اوزبیوس و فیلو در مورد آنان نوشته‌اند.
اعضای جامعه قمران هر که بودند، نوشته‌های آنها تصویری جالب و قابل توجه از جهانِ مذهبی را که عیسی در آن ظهور کرد به ما نشان می‌دهد. با اینکه در طومارها هیچ اشاره‌ای به عیسی و یا یکی از شاگردان و نزدیکان او نیست، اما بعضی افراد بین تصاویری که این طومارها نشان می‌دهد و یحیای تعمیددهنده و یا خود شخص عیسی نکات مشترکی یافته‌اند. اما بررسی‌های دقیق‌ترِ بعدی نشان داد که تفاوت‌ها بیش از تشابهات است. هرگونه ارتباطی بین جامعه قمران و عیسی غیرمحتمل و مبتنی بر خیال‌پردازی است. البته امکان این وجود دارد که یحیای تعمیددهنده تماس‌هایی با جامعه قمران داشته است، چرا که بر طبق گزارش اناجیل، یحیی اوقات زیادی از زندگی خود را در بیابان نزدیک به جایی که جامعه قمران در آن زندگی می‌کردند سپری کرده است (متی ۳:۱-۳، مرقس ۱:۴، لوقا ۱:۸۰، ۳:۲-۳). با این حال پیام یحیی با آنچه جامعه برادری قمران عقیده داشت متفاوت بود. تنها نکته مشترک این دو این بود که هر دو تعلیم می‌دادند که آمدن “پادشاهی خدا” نزدیک است.
یکی دیگر از تأثیرات مهم طومارهای دریای مرده کشف تعداد زیادی از نسخه‌های کتاب‌مقدس بود. تا زمان این اکتشاف بزرگ، قدیمی‌ترین نسخه‌های عبری کتاب‌مقدس مربوط به قرن نهم و دهم میلادی بودند که توسط کاتبان یهودی موسوم به مازورت‌ها نسخه‌برداری شده بود. حال نسخه‌هایی به دست آمده بود که از این نسخه‌ها هزار سال قدیمی‌تر بودند. نکته حیرت‌آور این است که این نسخه‌ها تقریباً با هم مشابه‌اند. این نمونه‌ای است غیرقابل انکار از حساسیت کاتبان یهودی در نسخه‌برداری در طول قرون متمادی و تلاش آنان برای اینکه نسخه‌های کتاب‌مقدس دقیق و به‌طور صحیحی انتقال یابد.

چرا مسیحیان به انجیل برنابا اعتقاد ندارند؟

دفاعیات مسیحی‏ 

یکی از ادعاهای های غیر مسیحیان این است که انجیل برنابا تنها انجیل شناخته شده ای است که توسط یکی از حواریون عیسی نوشته شده و تا به امروز باقی مانده است. اما شواهد تاریخی این ادعا را تایید نمی کند.
محققین و دانشمندان معتبر دنیا، انجیل برنابا را به دقت مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داده و مطلقا هیچ اساسی برای اعتبار و صحت آن پیدا نکرده اند، لذا اظهار چنین ادعایی عجیب به نظر می رسد.
قدیمی ترین نسخه از انجیل برنابا که به دست کارشناسان و محققین رسیده، مربوط به قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی است، یعنی حدود هزار و چهارصد سال بعد از دوران برنابا.
انجیل برنابا تا قبل از قرون پانزدهم یا شانزدهم میلادی هرگز مورد اشاره محققین و مورخین مسیحی و مسلمان قرار نگرفته و بدون شک اگر چنین کتابی در دوران قبل از قرن پانزدهم وجود داشت، حداقل اشاراتی به آن می کردند. ادعا می شود که این انجیل به زبان عربی موجود بوده، اما بسیاری از نویسندگان مسلمان نظیر ابن هیثم (قرن پنجم میلادی)، ابن تیمیا (قرن هشتم میلادی)، ابوالفضل سعودی (قرن دهم میلادی) و حاجی خلیفه ( قرن یازدهم میلادی) که آثارشان تا به امروز باقی مانده است، بدون شک اگر چنین کتابی وجود داشت، به آن اشاره می کردند. اما نه این نویسندگان مسلمان و نه هیچ شخص دیگری هرگز در قبل از قرن پانزدهم میلادی اشاره ای به انجیل برنابا نکرده اند.
از سوی دیگر، در آثار هیچ کدام از پدران یا معلم های کلیسا از قرن اول تا قرن پانزدهم میلادی، اشاره یا نقل قولی به چنین کتابی وجود ندارد. اگر انجیل برنابا وجود داشت و صحت و اعتبار آن مورد تایید قرار می گرفت، بدون تردید در این دوران هزار و پانصد سال، همانند دیگر کتاب های کتاب مقدس به دفعات زیاد مورد اشاره نویسندگان و مورخین مسیحی و هم چنین پدران کلیسا قرار می گرفت.
علاوه بر این، صرف نظر از اصالت و اعتبار انجیل برنابا، چنانچه این کتاب اصلا وجود داشت، قطعا مورد اشاره و نقل قول کسی و یا اشخاصی قرار می گرفت، ولی هیچ کدام از نویسندگان یا پدران کلیسا در طول این دوره هزار و پانصد ساله، هیچ اشاره ای به آن نکرده اند!
این کتاب حاوی اشتباهات تاریخی متعدد است و بیشتر بیانگر زندگی در اروپای غربی قرون وسطی است، خود نشان دهنده این واقعیت است که تاریخ نگارش آن به هیچ وجه نمی تواند به قبل از قرن پانزدهم میلادی برگردد. به عنوان مثال، در اشاره به سال یوبیل (یعنی هر پنجاه سال یک بار زمین ها کشت نمی شد، برده ها آزاد می شدند و ارث خانوادگی به کسانی که ارث خود را از بخت بد از دست داده بودند، بازگردانیده می شد)، انجیل برنابا می گوید که سال یوبیل هر صد سال یک بار می آید، در حالی که پیش از قرن چهاردهم میلادی، سال یوبیل هر پنجاه سال یک بار مرسوم بود. بیانیه پاپ وقت مبنی بر تغییر بزرگداشت سال یوبیل از پنجاه به صد سال در سال 1343 میلادی صادر شد و از آن تاریخ به بعد بود که کلیسای کاتولیک این مراسم را در دوره های صد ساله برگزار می کند.
نویسنده انجیل برنابا وقتی درباره "یوبیل صد ساله" سخن می گوید، تنها این فکر به ذهن انسان می رسد که او از بیانیه پاپ بونیفاس خبر داشته است. نویسنده انجیل برنابا چگونه می توانست از این بیانیه خبر داشته باشد، جز آن که در دوران پاپ بونیفاس یا بعد از آن زندگی کرده باشد؟
این اشتباه تاریخی واضحی است که ما را وامی دارد نتیجه بگیریم که ممکن نیست انجیل برنابا در قرن اول میلادی نوشته شده باشد.
از اشتباهات تاریخی انجیل برنابا می توان به موارد دیگری نیز اشاره کرد از جمله این که می گوید عیسی در زمان حکومت پیلاطس متولد شد، با این که شواهد تاریخی نشان می دهند پیلاطس تا سال 26 یا 27 میلادی به به حکومت نرسید. هم چنین به اشتباه فاحش جغرافیایی بر می خوریم: "عیسی سوار قایق شده و به ناصره رفت." هر کسی که حتی یک بار به فلسطین سفر کرده باشد، می داند که ناصره در ساحل هیچ دریا و دریاچه ای نیست. اشاره به بشکه های چوبی شراب (که در اروپای قرون وسطی استفاده می گردید) نیز از خطاهای نویسنده است. در فلسطین دوران عیسی به جای بشکه از مشک های شراب استفاده می کردند.
محتوا و تعالیم انجیل برنابا با کتاب مقدس کاملا متفاوت است و هرگز در طول تاریخ کلیسا مورد تایید قرار نگرفته است. تنها روایات معتبر مربوط به قرن اول که در مورد زندگی عیسی وجود دارد، همان است که در عهد جدید ذکر شده است. صحت و اصالت کتاب های عهد جدید با پشتوانه بی نظیر حدود شش هزار نسخه خطی به زبان یونانی است که مربوط به قرن دوم به بعد (قرون مختلف) می باشد و توسط کارشناسان و باستان شناسان مسیحی و غیر مسیحی تایید شده اند. این نسخه ها که در متن و محتوا هیچ گونه تفاوت و تناقضی ندارند، در موزه ها نگه داری می شوند و در معرض دیدگان عموم مردم و علاقمندان می باشند.

اعتقادنامه نیقیه

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: آرمان رشدی

اعتقادنامه سندی است که در آن اصول اعتقادات کلیسایی به شکلی کلی مطرح می‌شود. اعتقادنامه نیقیه نخستین سندی است در تاریخ کلیسا که در آن معتقدات مسیحی درج شده است. اما قبل از آن، ضروری است به عقب بر گردیم و ببینیم مسیحیان قرون اولیه معتقدات خود را بر چه پایه‌ای قرار داده بودند.
مسیحیان نخستین یهودیانی بودند که ایمان می‌آوردند عیسای ناصری همان مسیح موعود است. لذا آنان عقاید یهودی خود را حفظ می‌کردند، اما این عقیده را نیز به آنها می‌افزودند که مسیح موعود ظهور کرده است. به این ترتیب، اصول عقاید آنان بر پایه عهدعتیق و تلمود (تفاسیر و احادیث ربّی‌های یهود) و تعالیم شفاهی رسولان قرار داشت.
در دهه‌های بعدی قرن اول وقتی غیر یهودیان نیز ایمان آوردند، رهبران کلیسا اصول اساسی ایمان یهودی/مسیحی را به ایشان تعلیم دادند. این امر به صورت شفاهی صورت می‌گرفت.
به طور کلی می‌توان گفت که در قرن اول، تعلیم مسیحیت به صورت شفاهی صورت می‌گرفت. عاملی که باعث حفظ اعتقادات مسیحی می‌شد، کلیسا بود.
ممکن است بپرسید نقش کتاب‌های عهدجدید در این میان چه بود؟ نخستین کتاب عهدجدید به زعم دانشمندان، در حول و حوش سال ۵۰ میلادی به نگارش در آمد و بقیه آنها اکثراً تا قبل از ۷۰ میلادی تکمیل شد، به استثنای انجیل یوحنا، رسالات او، و کتاب مکاشفه که گمان می‌رود در حدود سالهای ۹۰ میلادی به رشته تحریر در آمد. اما باید توجه داشت که هر کتابی از عهدجدید در نقطه خاصی از دنیای آن روزگار یافت می‌شد؛ یا به بیانی دیگر، در قرن اول میلادی، همه کتاب‌های عهدجدید در همه کلیساها یافت نمی‌شد. برای مثال، رسالات قرنتیان در شهر قرنتس بایگانی شده بود و کلیسای اورشلیم از آنها برخوردار نبود. رساله یعقوب نیز احتمالاً در شهر روم نبود.
از دیدگاه تاریخی، مسیحیت اولیه بر پایه ”کتاب“ بنا نشده بود، بلکه بر پایه سنت رسولان (یعنی تعالیم شفاهی ایشان)، زیرا یا هنوز کتاب‌های عهدجدید نوشته نشده بودند، یا این کتاب‌ها هنوز یکجا گردآوری نشده بودند. با این حال مسیحیت وجود داشت. حافظ مسیحیت و اعتقادات آن کلیسای واحد رسولی بود. اگر کتاب‌های عهدجدید نوشته شد، یا برای این بود که این تعالیم شفاهی ثبت و حفظ شود (اناجیل)، یا این که مشکلاتی که در کلیساها پیش آمده بود حل و فصل شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود. به بیانی دیگر، اکثر کتاب‌های عهدجدید به این منظور نوشته شد تا آنچه را که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین تعلیم داده شده بود استحکام بخشد. مسیحیان قرن اول شفاهاً از نکات برجسته زندگی مسیح آگاهی داشتند، زیرا به‌هنگام ایمان آوردن، رسولان یا رهبران کلیسا آن ها را به ایشان تعلیم داده بودند. نوشته شدن انجیل‌ها به این منظور بود که تعالیمی که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین داده شده بود برای نسل‌های بعدی، یعنی زمانی که شاهدان عینی دیگر در صحنه حاضر نمی‌بودند، حفظ شود. رسالات نیز عمدتاً برای آن نوشته شد تا یا مشکلات جدید کلیساها رتق و فتق شود یا به سؤالات آن ها پاسخ داده شود. یهودای رسول این نکته را به روشنی بیان می‌دارد: «ای عزیزان، گرچه اشتیاق بسیار داشتم تا در باره نجاتی که در آن سهیم هستیم به شما بنویسم، اما لازم دیدم با نوشتن این چند خط، شما را به ادامه مجاهده در راه ایمانی بر انگیزم که یک بار برای همیشه به مقدسان سپرده شده است.» (یهودا آیه سوم).
اما وقتی دوره رسولان به پایان رسید، زمانی که به قرن دوم میلادی می‌رسیم، به‌تدریج می‌بینیم که نوشته‌های رسولان دست اول مسیح اهمیت و مرجعیت می‌یابند، زیرا آنها نوشته‌های مستقیم دست رسولان بودند. آنها (انجیل‌ها و سایر کتب عهدجدید) به‌عنوان سند رسمی رسولان برای اثبات تعالیم شفاهی کلیسا به کار گرفته شدند. از این رو، وقتی نوشته‌های پدران کلیسا در قرن دوم را مطالعه می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که به‌کرّات به این کتب اشاره شده تا شاهد بیاورند که رسولان به‌راستی این تعالیم را داده‌اند. در سده سوم میلادی و بعد از آن، تمام کتب عهدجدید از سوی پدران کلیسا به فراوانی مورد نقل قول قرار گرفته‌اند، طوری که به گفته یکی از علما، اگر امروز عهدجدید را نمی‌داشتیم، می‌توانستیم بر اساس نقل قول پدران کلیسا در قرون دوم و سوم میلادی، آنها را از سر نو بازسازی کنیم.
تنها رسولان مسیح نبودند که دست به نگارش کتاب زدند. جانشینان آنان که به «پدران کلیسا» معروف‌اند نیز به نگارش رساله و کتاب مبادرت ورزیدند. نوشته‌های ایشان خوشبختانه امروزه در دسترس می‌باشد. این نوشته‌ها را «سنت پدران» می‌نامند که مجموعه‌ای ارزشمند از اعتقادات، آیینها، رسوم، و تاریخ کلیسای اولیه را به دست می‌دهند.
برای مثال، کلمنت، اسقف روم، در حدود سالهای ۷۰ میلادی، رساله‌ای به کلیسای قرنتس نوشت. ایگناتیوس، اسقف انطاکیه، در اواخر قرن اول، وقتی او را به روم می‌بردند تا اعدام کنند، هفت رساله به کلیساهای سر راه خود نوشت. کتابی نیز تحت عنوان «تعالیم دوازده رسول» در اواخر قرن اول (یعنی زمانی که احتمالاً هنوز یوحنای رسول زنده بود) نوشته شد که به‌اختصار به «دیداکه» (یعنی «تعلیمات») معروف است. رسالات دیگری نیز از اواخر قرن اول بر جای مانده است، نظیر «شبان هرماس». در این رسالات، به‌روشنی مشاهده می‌کنیم که آیین ها و رسوم و اعتقادات کلیسای اولیه در اواخر قرن اول میلادی چگونه بوده است.
پدران قرون دوم به بعد نیز آثار مبسوطی از خود بر جای گذاشته‌اند که به منظور درک اصول اعتقادات مسیحی و آیینها و رسوم آن، و نیز اطلاع از تاریخ کلیسا بسیار حیاتی می‌باشند.
با توجه به توضیحات بالا، اکنون به اعتقادنامه نیقیه می‌رسیم. می‌خواهیم ببینیم چه ضرورتی ایجاب کرد که چنین اعتقادنامه‌ای تدوین شود. همان گونه که از مطالب فوق می‌توان نتیجه‌گیری کرد، کلیسای اولیه از الهیات سیستماتیک برخوردار نبود، یعنی اصول اعتقادی‌اش هنوز مدون و منظم نشده بود، زیرا اولاً اکثر تعالیم آن به شکل شفاهی منتقل شده بود، و ثانیاً کتاب‌مقدس نیز این اصول را به صورت پراکنده ارائه می‌کرد. همچنین نباید از نظر دور داشت که کلیسا در بخش های عمده‌ای از سه قرن‌ اول درگیر جفاها و آزارهای شدید بود و مجال این را نمی‌یافت تا اصول اعتقادی خود را به صورت سیستماتیک تدوین کند.
شورای نیقیه به سال ۳۲۵ میلادی در شهر نیقیه (واقع در ترکیه امروزی) برگزار شد. در این شورا اعتقاد به تثلیث و الوهیت مسیح و برابری ذات او با پدر به‌عنوان عقیده درست رسمیت یافت. متن این اعتقادنامه بر اساس اعتقادنامه‌ای تنظیم شد که به رسولان نسبت داده می‌شد. در سال ۳۸۱ میلادی شورای دیگری در شهر قسطنطنیه (استانبول امروزی) تشکیل شد که دومین شورای بین‌الکلیسایی بود. در این شورا اعتقادنامه نیقیه بسط داده شد و در آن رابطه پسر با پدر و ذات الهی او به‌صراحت تأیید شد. از آن زمان به بعد، این اعتقادنامه ملاک مسیحیت به شمار می‌آید. عنوان درست آن اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه می‌باشد که گاه به ‌صورت مخفف، اعتقادنامه نیقیه خوانده می‌شود. متن آن در مقایسه آن با اعتقادنامه نیقیه می‌توان به‌روشنی مشاهده کرد که الوهیت مسیح با صراحت کامل مورد تأکید قرار گرفته است.
اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه شامل چهار بند است که با عبارت ”من ایمان دارم“ آغاز می‌شود. بند اول در باره خدای پدر است. بند دوم که طولانی‌ترین بند اعتقادنامه است، به شخصیت و کار مسیح می‌پردازد. بند سوم نیز در باره الوهیت روح‌القدس و کار او مربوط می‌شود. بند چهارم به چند اعتقاد مهم دیگر می‌پردازد. از ترکیب این اعتقادنامه نتیجه می‌شود که آن اعتقادنامه‌ای است مبتنی بر تثلیث. می‌توان گفت که اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه نخستین سند الهیات سیستماتیک مسیحی است.

چرا خدا اجازه می دهد رنج و بدی وجود داشته باشد؟

دفاعیات مسیحی‏ 

اجازه بدهید به زمان آفرینش آدم و حوا برگردیم: خدا آن ها را شریر و ظالم خلق نکرد. محیط آن ها آلوده به گناه نبود. با این توصیف، آدم و حوا قادر بودند از خدا اطاعت یا نااطاعتی کنند. اگر از خدا اطاعت کرده بودند، هرگز مشکلی پیش نمی آمد. آن ها می توانستند در مشارکتی پر سعادت و بی پایان با خدا زندگی کنند و از او و خلقتش لذت ببرند. این چیزی بود که خدا به هنگام خلقت برای آدم و حوا در نظر گرفته بود. اما آن ها از خدا نااطاعتی کردند.
اگر خدا به انسان اراده آزاد نمی داد، مانند عروسک خیمه شب بازی یا آدم آهنی می شدیم. اما در این صورت، دیگر انسان نبودیم. خدا می خواست که ما مستقل باشیم و در عین حال از خدا داوطلبانه اطاعت کنیم. اراده آزاد و تصمیم ما نشان می دهد که چقدر به خدا وفادار هستیم.
با این توصیف، انسان گناهکار و دور از خدا توسط اراده آزاد خود مشکلات زیادی در این سیاره به وجود آورد. این انسان گناهکارمی خواهد خدا جلو جنگ ها را که انسان ها با اراده آزادشان راه انداخته اند، بگیرد، اما در ضمن از او دور بماند. اما اگر خدا می خواست شرارت را به طور کامل از روی زمین بردارد و مثلا همین امشب هر شرارتی از عالم هستی برداشته شود، کدامیک از انسان هایی که به خدا انتقاد می کنند، بعد از نیمه شب سر جایش باقی می ماند؟
گناه از طریق انتخاب آزاد آدم و حوا به تمام بشریت انتقال یافت و امروز هر کدام از ما تصمیم می گیریم که از گناه پیروی کنیم. گناه میان انسان و خدا فاصله انداخت و مشکلات فراوانی برای ساکنان این سیاره به وجود آورد.
فرض کنید شما به شخص فقیر و بیکار توصیه می کنید که شغلی بیابد. اما او به حرف شما گوش نمی کند و وضعیت اقتصادی او وخیم تر می شود. آیا شما مقصر هستید؟
با این توصیف، خدا راه نجات را توسط پسرش عیسی مسیح برای انسان فراهم کرد.
در ضمن، خدا از طریق پیشرفت علم، پلیس، نیروی قضایی، پزشکان و علم پزشکی و سازمان های بشردوست و کلیسا (ایمانداران مسیحی) به دنیا کمک می کند. در هر حال، در دنیای سقوط کرده و آغشته به گناه زندگی می کنیم. گناه پیامد و نتایج وخیم به همراه دارد. اگر نداشت، اطاعت از خدا مفهوم و معنای خود را از دست می داد. در نتیجه، مردم تشویق می شدند تا بیشتر مرتکب گناه شوند، چون در اثر ارتکاب گناه، مشکل و سختی به وجود نمی آمد.
به تمام این مشکلات نگاه کنید: ریشه اش در خطایای انسان است. بنابراین، کاملا مشخص است که چه مقدار از رنج در اثر این امر پدید می آید. انسان وقتی توسط خداوند تغییر یابد، تاثیر مثبت و سازنده بر اطرفیان و جامعه خواهد گذاشت. به جای انتقاد از خدا، انسان باید توبه کند و به سوی خدا بازگردد. با خدا دوست و صمیمی شود تا تغییرات مثبت در جامعه به وجود آید.
حتی اگر خدا به یکباره شرارت را از بین ببرد، باز هم اراده آزاد انسان سرکش و گناهکار دوباره شرارت را به این جهان بازمی گرداند و روز از نو... توبه قدم اول برای سالم سازی خانواده و جامعه و در نهایت جهان است.


ترجمه کتاب مقدس به زبان فارسی، از چه تاریخی و توسط چه اشخاصی صورت گرفته است؟

دفاعیات مسیحی‏ 

از قرن چهارم میلادی از یوحنا کریزوستوم ( زرین دهان)، نقل قولی موجود است مبنی بر این که "تعالیم مسیح به زبان های پارسیان ترجمه شده است." اما مشخص نیست که منظور از "زبان های پارسیان" واقعا فارسی است یا زبان متداول کلیسا در حکومت ایرانیان، یعنی سریانی. در دوران باستان، زبان آیینی کلیسا، سریانی بود. به همین دلیل، کتاب مقدس در دوران باستان هیچ گاه به طور کامل به فارسی برگردانده نشد. اما طبق شواهد موجود، بخش هایی از آن به فارسی میانه ترجمه شده بود.
"مزامیر پهلوی" نسخه ای است خطی شامل ترجمه مزامیر 94 تا 99 و 119 تا 136 از سریانی به فارسی میانه. این ترجمه بین قرن های چهارم تا ششم میلادی صورت گرفته است.
ترجمه ای از انجیل ها و رسالات پولس و مزامیر به زبان سغدی (یکی از زبان های متداول در آسیای مرکزی) به دست آمده که احتمالا مربوط به قرن های ششم تا نهم میلادی می باشد.
در یک اثر زرتشتی به نام "شکند گوماتیک ویچار" (توضیحات رفع کننده شک)، متعلق به قرن نهم میلادی، نقل قول هایی به فارسی میانه از کتاب مقدس به میان آمده است. این امر می تواند حاکی از این باشد که لااقل بخش هایی از کتاب مقدس در این زمان به فارسی میانه ترجمه شده بود.
ترجمه ای دو زبانه فارسی/ سریانی از مزامیر 131 و 132 و 146 و 147 مربوط به قرن یازدهم میلادی یا بعد از آن به دست آمده است.
ترجمه های کتاب مقدس به فارسی نو
در نیمه دوم قرن سیزدهم میلادی، مسیحیانی که پس از حمله مغول در شرق و شمال ایران متواری شده بودند، از یک دانشمند تبریزی که بدان نواحی سفر کرده بود تقاضا کردند تا جهت استفاده خود و فرزندان شان، انجیل را به زبان فارسی ترجمه کند. هر چند که نام این دانشمند تبریزی به وضوح مشخص نگردیده، ولی احتمالا همان "عزالدین محمد بن مظفر" است که بعدها در دستگاه حکومت ایلخانان به شغل مهمی دست یافت (به نقل از دیاتسرون، انتشارات نور جهان، چاپ تهران، بدون تاریخ).
بدون شک، عزالدین ترجمه خود را از متن سریانی انجیل انجام داده که یونانیان آن را "دیاتسرون" نامیدند. دیاتسرون در واقع اناجیل متی، مرقس، لوقا و یوحنا می باشد که توسط یک نفر سریانی به نام تاتیان (طاطیانوس) در 150 میلادی به زبان سریانی تهیه شده است. در قرن بیستم، جوسپه مسینا، دانشمند ایران شناس ایتالیایی، دیاتسرون یا همان انجیل ترجمه شده توسط عزالدین را به طور کامل به ایتالیایی ترجمه کرد و سپس همراه با متن فارسی آن، در سال 1951 در شهر روم منتشر نمود.
از نسخه اصلی انجیل که توسط عزالدین ترجمه شده، متاسفانه هیچ اثری باقی نمانده، اما از نسخه هایی که طی سه قرن بعد از روی آن رونویسی گردیده اند، چهار نسخه در دست است که جالب ترین و معروف ترین آن ها توسط فردی سریانی به نام ابراهیم بن شماس عبداله تحریر گردیده که هم اکنون در کتابخانه معروف فلورانس ایتالیا نگه داری می شود.
نسخه مذکور در سال 1548 میلادی یعنی در زمان سلطنت شاه طهماسب اول، توسط استفان پنجم، اسقف ارمنی شهر سلماس به پاپ پائولوی سوم هدیه شده است. اگرچه متن این کتاب کاملا به زبان فارسی آن دوران است، ولی صفحه عنوان کتاب با خطوط درشت سریانی تزیین یافته و دارای سه نوع تاریخ هجری، یونانی و میلادی است.
پنج کتاب تورات (پیدایش، خروج، لاویان، اعداد و تثنیه) در سال 1546 میلادی توسط یک نفر کلیمی به نام "یعقوب بن یوسف طاووس" به فارسی ترجمه گردید و در قسطنطنیه به چاپ رسید.
از جمله کتاب هایی که در کتابخانه ملی پاریس موجود است، "مزامیر" می باشد که در سال 1601 میلادی توسط دانشمند ایرانی به نام "شمس الدین خنجی" ترجمه گردید و علاوه بر آن کتاب "امثال سلیمان" و کتاب "روت" است که توسط پسر شیخ عبدالوهاب کوالیاری به تاریخ 1604 میلادی در دارالسطنه شهر "اگمره" ترجمه شده اند.
در آخرین دهه قرن شانزدهم، مردی ادیب و دانشمند به نام ریموندی که مدیر چاپخانه فلورانس بود، دو برادر ایتالیایی به نام ویچیتی را جهت خرید کتاب های خطی به ایران و هند اعزام کرد. این دو برادر، نخستین اروپائیانی هستند که ترجمه های فارسی کتاب مقدس را از هند و ایران خریداری کرده و همراه خود به ایتالیا بردند.
شاه عباس صفوی، یکی از کشیش های اسپانیولی مقیم دربار به نام "خوآن تادئو دی سان الیزئو" که "پدر جووانی" خوانده می شد، مامور کرد تا مزامیر را به فارسی برگرداند. "پدر جووانی" این وظیفه خطیر را به انجام رسانید و در ماه ژوئن سال 1618 میلادی برای دیدار شاه که در آن زمان در قزوین اقامت داشت، به این شهر آمد و علاوه بر مزامیر، نسخه ای از عهد جدید را که به زبان عربی چاپ شده بود، همراه آورد، تا ضمن ارائه ترجمه مزمور، شاه را از صنعت چاپ و نشر کتاب مقدس به عربی آگاه سازد. شاه به مزامیر و به طور کلی کتاب مقدس مسیحیان احترام زیاد می گذاشت و هر بار کتاب مزامیر را به دست می گرفت، می بوسید و بر سر خود می گذاشت. شاه دستور داد مزامیر و کتاب مقدس به زبان عربی را در میان اشیاء مورد علاقه اش بگذارند و گفته است هر کس به این کتاب احترام نگذارد، کافر است (به نقل از کتاب "سفرنامه پیترو دلا واله" ترجمه شجاع الدین شفا، بنگاه ترجمه و نشر کتاب. تهران 1348).
در سال 1639 یک محقق اروپایی به نام لودویک دو دیو، دو فصل از کتاب پیدایش را به فارسی ترجمه و منتشر کرد. لودویک دو دیو (متوفی 1642) کشیش پروتستان که محقق مشهوری در زمینه مسیحیت و علوم الهی بود، زبان فارسی را از "کلود سوفر دیژونی" فرانسوی که به هلند مهاجرت کرده بود، آموخت. او نخستین کسی بود که دستور زبان فارسی را به زبان لاتین نوشت و آن را تحت عنوان " مقدمات زبان فارسی" ضمیمه کتابی به نام "تاریخ مسیح" کرد که در سال 1639 میلادی چاپ و منتشر گردید. این اثر، اولین کتابی است که در زمینه زبان فارسی در اروپا منتشر شد. "دو دیو" منتخباتی از برخی آثار، از جمله پنج کتاب تورات ترجمه یعقوب بن یوسف طاووس را که به خط عربی است، ضمیمه کتاب خود کرد.
در اواسط قرن هفدهم، یک جوان فرانسوی به نام "پی یر دی وله" که مترجم زبان فارسی در دربار شاه فرانسه بود، در تهیه یک انجیل به چندین زبان از جمله زبان فارسی همکاری کرد و به چاپ رسانید.
"شارون"، سیاح و نماینده سیاسی فرانسه در دربار ایران، از سال 1666 میلادی به بعد در اصفهان شروع به فراگیری زبان فرانسه کرد و در همان زمان، انجیلی را به فارسی برای او رونویسی کردند که آن انجیل هم اکنون در کتابخانه "ریلاندز" منچستر است.
در سال 1740 میلادی، نادرشاه افشار، پادشاه ایران دستور داد تا روحانیون یهودی ساکن ایران کتاب دینی خود یعنی تورات، علمای اسلام، قرآن، کشیش های کاتولیک اروپایی مقیم ایران، انجیل های متی، مرقس، لوقا و یوحنا و خلیفه های ارمنی بقیه قسمت های عهد جدید از قبیل اعمال رسولان را به فارسی ترجمه کنند. این کار تحت نظارت یکی از منشی های دربار نادرشاه به نام میرزا مهدی و دو سه نفر از همکارانش در مدت شش ماه انجام گرفت. تصور می رود این ترجمه ها به علت علاقه نادرشاه و بنا به درخواست بعضی از علمای آن زمان انجام گردیده و توسط ماشین های کوچکی که به ایران وارد شده بود، به چاپ رسیده است.
مترجمین برای ارائه کار خود به شهر قزوین که در آن زمان محل سکونت شاه بود، رفتند و مورد پذیرایی و استقبال قرار گرفتند. نادرشاه مبلغ یک صد تومان به آن ها اهداء کرد تا آن را به انصاف بین خود تقسیم کنند. اصل ترجمه فارسی تورات موسی در کتابخانه ملی پاریس موجود است. این ترجمه که با خطی بسیار زیبا و منقش تهیه شده بود. در این ترجمه یک سطر عبری و یک سطر بزرگ به رنگ قرمز به زبان فارسی نوشته شده است. این نسخه قبل از این که در کتابخانه ملی پاریس جای گیرد، روزگاری به یکی از شاهزادگان قاجار به نام "فرهاد میرزا" فرزند عباس میرزا، ولیعهد ایران، تعلق داشته است.
در آغاز قرن نوزدهم، چند ترجمه فارسی از اناجیل توسط "میرزا محمد فترت"، ایرانی تباری از شهر بنارس، با کمک یک نفر عرب به نام "میزا ثبات" و تحت نظارت کلنل کلبروک، پروفسور زبان سانسکریت در دانشگاه فورت ویلیامز بنگال تهیه گردید. در تهیه این ترجمه ها که به مدیریت و سرپرستی هنری مارتین، کشیش انجمن هندوستان شرق و توسط لئوپولدو سباستینی، رئیس خدمات کاتولیک رومی به ایران و قندهار، انجام گرفت. ترجمه های اناجیل متی و لوقا با تیراژی که از 800 نسخه تجاوز نمی کرد، به سال 1805 میلادی در دسترس عموم قرار گرفت.
هنری مارتین که از فارغ التحصیلان دانشگاه کمبریج بود، متوجه شد که هیچکدام از این ترجمه ها، رضایتبخش نیستند، زیرا توسط یک فارسی زبان بومی تهیه نگردیده بودند. به همین دلیل در سال 1811 میلادی به ایران آمد و به شهر شیراز رفت تا با یک محقق ایرانی به نام میرزا سید علی خان شیرازی کار خود را آغاز کند. آن ها با کمک یکدیگر، در طول مدت یک سال، کل عهد جدید را از زبان یونانی و مزامیر را از زبان عبری به فارسی برگردانیدند. ترجمه آن ها در 24 فوریه سال 1812 میلادی به پایان رسید.
سپس هنری مارتین خطاطانی را استخدام کرد تا انجیل را به خط زیبا بنویسند. خطاطان، نسخه های متعددی را، از آن جمله دو جلد مجلل مخصوص، یکی برای اهدا به فتحعلی شاه و دیگری به عباس میرزا که در آن زمان ولیعهد بود، آماده کردند. نسخه های ساده تر دیگری نیز تهیه گردید که قرار بود به کلکته و کمبریج که امکانات چاپ در آن جا فراهم بود، ارسال شوند.
مارتین به تهران آمد و سعی کرد تا با شاه ایران شخصا ملاقات کند، ولی پس از آن که متوجه گردید ملاقات با شاه به آسانی امکان پذیر نیست، به تبریز رفت و مهمان سر گور اوسلی، سفیر کبیر انگلیس گردید. سفیر دو نسخه نفیس را، یکی به فتحعلی شاه و دیگری به عباس میرزا عرضه کرد. شاه پس از ملاحظه در نامه ای که به تاریخ ربیع الاول سال 1229 هجری قمری برابر با 1810 میلادی، به سفیر کبیر انگلیس ارسال کرد، یادآور شد: "انجیل به زبان ساده و روان ترجمه شده است."
متاسفانه نسخه شاه خیلی زود مفقود گردید و دیگر از سرنوشت آن، کسی با خبر نشد.
"سر گور اوسلی" نسخه دیگری از انجیل ترجمه شده به فارسی را به "انجمن روسی کتاب مقدس" فرستاد و انجمن مزبور نیز به چاپ آن همت گماشت. بدین ترتیب، افتخار بزرگی نصیب شهر سن پترزبورگ گردید که اولین انجیل کامل به زبان فارسی، در سال 1815 میلادی به چاپ رسید. چاپ انجیل کامل به زبان فارسی، نتیجه مذاکرات و تلاش های سر گور اوسلی و مدیر انجمن کتاب مقدس روسیه، شاهزاده روسی به نام "گالیتزین" بود. به دستور او برای چاپ انجیل فارسی، حروف فارسی خاصی در اندازه های مختلف ریخته و آماده گردید. در مجموع، چاپ انجیل به مدت یک سال طول کشید.
تمام مترجمینی که پس از هنری مارتین به ترجمه انجیل به زبان فارسی اقدام کردند، بدون استثنا از ترجمه مارتین استفاده شایانی بردند و در حقیقت انجیل مارتین برای بیش از نیم قرن مورد تایید و استفاده همگان بود.
در سال 1838 میلادی شخصی به نام "ویلیام گلن" که عضو انجمن میسیونری اسکاتلند بود با همکاری میرزا محمد جعفر شیرازی، عهد عتیق را به فارسی ترجمه کرد و در سال 1845 میلادی در ادینبرگ به چاپ رسید. بدین ترتیب، در سال 1846 میلادی کتاب مقدس کامل که شامل ترجمه عهد عتیق توسط گلن و ترجمه عهد جدید توسط مارتین بود، انتشار یافت. عهد عتیق ترجمه گلن، چاپ سال 1856میلادی همراه با ششمین چاپ عهد جدید ترجمه هنری مارتین، به صورت یک جا صحافی و با 1638 صفحه در دسترس علاقمندان و مشتاقان قرار گرفت.
با آمدن "رابرت بروس"، کشیش انگلیسی، به ایران در سال 1869 میلادی، جنب و جوش دیگری برای ترجمه انجیل به زبان فارسی ایجاد گردید. "بروس" ابتدا انجیل مرقس را به طور کامل ترجمه کرد، سپس اناجیل دیگر را پس از ترجمه به فارسی در سال 1881 میلادی، همراه خود به انگلیس برد و در تیراژ شش هزار نسخه ای به چاپ رسید. به خاطر همین ترجمه بود که رابرت بروس دکترای افتخاری را از کالج "ترینی تن" دوبلین دریافت کرد.
رابرت بروس به کمک کارابت اوهانس، اهل جلفا و چند تن دیگر، با صرف بیست سال وقت این ترجمه را مورد تجدید نظر و اصلاح قرار دادند. حاصل تلاش آن ها به صورت کتاب مقدس کامل، در سال 1895 در لایپزیک توسط انجمن کتاب مقدس انگلیس منتشر شد که تا به امروز مورد استفاده قرار دارد و به ترجمه قدیمی معروف است. در صفحه عنوان آن چنین آمده است:
"عهد عتیق و عهد جدید که از زبان های اصلی عبری، کلدانی و یونانی ترجمه شده است".
این ترجمه بدون هیچ گونه تغییر در کلمات و ساختار جملات و فقط با رعایت قواعد جدید رسم الخط فارسی، نقطه گذاری های مناسب، تعیین عنوان برای هر بخش که از یک یا چند پاراگراف تشکیل یافته، ارجاع هایی برای آیات مشابه و با حروف چینی جدید در سال 1996 میلادی، توسط انتشارات ایلام چاپ گردید.
در قرن بیستم، دو ترجمه جدیداز عهد جدید به زبان فارسی معاصر به چاپ رسید. این دو ترجمه نسبت به ترجمه نسبت به ترجمه قدیمی که تحت الفظی است، آزادتر هستند.
انجمن کتاب مقدس ایران در سال 1976 میلادی عهد جدیدی را تحت عنوان "مژده برای عصر جدید" در 707 صفحه به چاپ رسانید که توسط "شمس اسحاق"، پزشکی از شهر کرمانشاه و "ادوین یگر"، میسیونر آمریکایی، ترجمه شده بود. "مهدی عبهری" کشیش کلیسای انجیلی تهران و لوئیز جانسن از انجمن پرزبیتری آمریکا، ویرایش این ترجمه را بر عهده داشتند. در واقع، کار مشترکی بود که توسط تمام کلیساهای مسیحی در ایران (کاتولیک و پروتستان) حمایت می گردید. چاپ دوم دو سال بعد یعنی 1978 میلادی و چاپ سوم تحت عنوان "انجیل شریف" چاپ و توزیع گردید.
"انجیل عیسی مسیح" ترجمه تفسیری عهد جدید توسط "سارو خاچیکی"، از کلیسای جماعت ربانی ایران، "مهدی دیباج"، "فریده ارشادی" و "آرمان رشدی" تهیه گردید و انتشارات آفتاب عدالت در اسفند آن را 1357 چاپ کرد. همان انجیل در آذر 1362 در تیراژی معادل ده هزار جلد توسط انجمن بین المللی لیوینگ بایبل تجدید چاپ شد. ترجمه تفسیری کتاب مقدس کامل، شامل عهد عهد عتیق و عهد جدید، در سال 1995 میلادی توسط انجمن بین المللی کتاب مقدس چاپ گردید.
در سال 2003 میلادی، ترجمه نوینی از عهد جدید تحت عنوان "ترجمه هزاره نو" به همت انتشارات ایلام به عمل آمد و منتشر گردید. ویژگی این ترجمه این است که به متن اصلی یونانی عهد جدید وفادار مانده و در عین حال، متن را به سبکی ادبی و موزون فارسی امروز برگردانده است.

آیا ما قادر خواهیم بود که در بهشت دوستان و اقوام خود را بشناسیم؟

دفاعیات مسیحی‏ 

خیلی از مردم می گویند که اولین چیزی که می خواهند در بهشت انجام دهند دیدن دوستان و اقوامشان است که قبل از آنها به آنجا رفته اند. در ابدیت، وقت برای دیدن، شناختن و وقت گذراندن با دوستان و اقوام زیاد است. بهر حال، این تمرکز اولیة ما در بهشت نخواهد بود. ما خیلی بیشتر مشغول پرستش خدا و لذت بردن از عجایب بهشت خواهیم بود. پیوستن ما به عزیزانمان به احتمال زیاد پر از بازشماری فیض و جلال خدا در زندگیهایمان، محبت عجیب او، و اعمال پر قدرت اوست. همة ما خوشحالی می کنیم چون می توانیم خدا را با دیگر ایمانداران بخصوص با آنهایی که ما بر روی زمین دوست داشتیم، پرستش و ستایش کنیم.

کتاب مقدس در مورد اینکه آیا ما می توانیم مردم را در زندگی آینده تشخیص دهیم یا نه چه می گوید؟ وقتیکه زن جادوگر روح سموئیل را از مردگان احضار کرد، پادشاه شائول سموئیل را شناخت (1 سموئیل 28 : 8-17). وقتی پسر نوزاد داوود مرد، داوود گفت "من نزد او خواهم رفت، اما او نزد من بر نخواهد گشت" (2 سموئیل 12: 23). داوود فکر می کرد که علی رغم اینکه پسرش در نوزادی مرده بود، در بهشت قادر خواهد بود او را بشناسد. در لوقا 16 : 19-31، ابراهیم، ایلعاذر، و مرد ثروتمند همه بعد از مرگ قابل تشخیص بودند. در تبدیل مسیح بر سر کوه، موسی و ایلیا قابل تشخیص بودند (متی 17: 3-4). در این مثالها، بنظر می آید که کتاب مقدس به ما می گوید که ما بعد از مرگ قابل تشخیص خواهیم بود.

کتاب مقدس می گوید که وقتی ما به بهشت می رویم، "شبیه او (عیسی مسیح) خواهیم بود، چون او را آنطور که هست می بینیم" (1 یوحنا 3: 2). مثل بدنهای زمینیمان که از آدم اول بوجود آمد، بدنهای قیام کرده و آسمانیمان درست مثل مسیح خواهد بود. "انسان اول از زمین است خاکی. انسان دوم خداوند است از آسمان. چنانکه خاکیست خاکیان نیز چنان هستند و چنانکه آسمانی است آسمانیها همچنان می باشند" (1 قرنتیان 15: 47). "و چنانکه صورت خاکی را گرفتیم، صورت آسمانی را نیز خواهیم گرفت.... زیرا که می باید این فاسد بی فسادی را پوشید و این فانی ببقا آراسته شد."(1 قرنتیان 15: 49 و 53). خیلی از مردم عیسی را بعد از قیامش شناختند (یوحنا 20: 16و 20، 21 : 12، 1 قرنتیان 15: 4-7). اگر مسیح در جسم پر جلالش قابل شناختن بود، ما هم در جسم متبدل قابل شناخت خواهیم بود. اینکه بتوانیم عزیزانمان را ببینیم یک جنبة پر جلال ملکوت خداست، اما بهشت خیلی بیشتر از اینها دربارة خداست، و خیلی کمتر دربارة ما. اتحاد با عزیزانمان و پرستش خدا با آنها در ابدیت چه لذت عظیمی است.

شاهدان یهوه

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: آرمان رشدی

اگر شاخه‌ها و فرقه‌های مختلف مسیحیتِ تاریخی و سنتی‌، یعنی مذاهب کاتولیک و ارتودکس و پروتستان (با شاخه‌های گوناگونش‌)، در برخی جزئیات فرعی اعتقادات و نیز آیینهای نیایشی با یکدیگر اختلاف داشته باشند، شاهدان یهوه یکسره با تمامی این اعتقادات و آیینها تفاوت دارند. اگر بخواهیم تفاوت اصول اعتقادات شاهدان یهوه و سایر مذاهب مسیحیتِ تاریخی را در یک جمله خلاصه کنیم‌، آن جمله این خواهد بود که «هر آنچه که مسیحیت سنتی و تاریخی بدان معتقد است‌، ایشان درست نقطه مقابل آن را تعلیم می‌دهند!»
اعتقادات مهم‌
•عیسی مسیح دارای ذات الهی نیست و با پدر هم‌ذات نمی‌باشد. او نخستین «مخلوق» خدا است‌؛ او کسی نیست جز همان میکائیل‌، رئیس فرشتگان‌!
•روح‌القدس فقط یک نیرو است‌، «نیروی فعال خدا»، نیرویی مانند الکتریسیته‌. او فاقد شخصیت است‌. لذا از ذات الهی نیز نمی‌تواند برخوردار باشد.
•از دو مورد فوق، این نتیجه طبیعی حاصل می‌گردد که تثلیث اعتقاد درستی نیست و پدر و پسر و روح‌القدس‌، خدای واحد را تشکیل نمی‌دهند.
•انسان فاقد روح است‌، و وقتی می‌میرد چیزی از او باقی نمی‌ماند تا اینکه در روز قیامت بار دیگر زنده شود.
•رسالت عیسی آن بود که نام «یهوه‌» را به بشر بشناساند (یوحنا ۱۷:‌6).
•عیسی در روز سوم‌، با بدن خود قیام نکرد. خدا بدن او را تبدیل به گازهای مختلف کرد و آن را برای همیشه ناپدید ساخت‌. عیسی به شکل نامرئی قیام کرد. اما بدنی که عیسی با آن بر شاگردان ظاهر می‌شد، بدنی غیرواقعی بود که خدا به او داد تا شاگردان باور کنند که او واقعاً زنده شده است‌!
•در روز قیامت‌، عادلان در این جهان که به بهشت تبدیل خواهد شد، خواهند زیست و بدکاران در آتش دوزخ سوخته‌، یکبار برای همیشه نابود خواهند شد.
•رستگاری فقط به‌واسطه نام «یهوه‌» میسر است و بس‌.
•کسانی که به شاهدان یهوه می‌پیوندند، برای ورود به بهشت زمینی باید در تبلیغ مرام خود بسیار کوشا باشند و از وقت و سرمایه خود در این راه نهایت استفاده را بکنند.
•بهشت آسمانی فقط متعلق به۱۴۴٫۰۰۰نفر است (مکاشفه ۷:‌4) که تعدادشان از آغاز مسیحیت تا سال ۱۹۳۵ تکمیل شده و دیگر پس از آن هیچکس به «آسمان‌» راه نخواهد یافت‌. (به همین دلیل است که شاهدان یهوه در نشریات خود، تا این حد بر بهشتی بر روی این زمین تأکید می‌ورزند و تصاویری زیبا از آن چاپ می‌کنند.)
تشریح یا حتی برشمردن اصول اعتقادات شاهدان یهوه نیاز به مجالی بسیار دارد. در اینجا ما به مهم‌ترین آنها اشاره می‌کنیم‌.
فرعیات‌
• صلیب به آن شکل که همیشه نشان داده شده‌، علامتی است متعلق به بت‌پرستان‌. عیسی بر روی یک تیر چوب عمودی میخکوب شد و دستهایش را بر بالای سرش میخکوب کردند. شاهدان یهوه نسبت به این نکته حساسیت بسیاری نشان می‌دهند.
برگزاری جشن میلاد مسیح سنتی است بت‌پرستی‌. عید قیام را نیز به‌گونه‌ای دیگر برگزار می‌کنند.
• عشاء ربانی فقط سالی یکبار در سالروز شام آخر برگزار می‌گردد.
• شرکت در جشن تولد یا برگزاری آن برای خویش‌، جشن گرفتن روز مادر یا پدر، رفتن به خدمت نظام‌، ادای احترام به پرچم کشور، و شرکت در سایر اعیاد ملی یا مذهبی کاری است بت‌پرستانه‌.
از کجا آورده‌اید؟
کسی که با تعالیم و مندرجات کتاب‌مقدس و اصول اعتقادات مسیحیتِ سنتی آشنایی کافی داشته باشد، می‌تواند با اطمینان راسخ شاهدان یهوه را مورد سؤال قرار داده‌، از ایشان بپرسد که این اعتقادات را از کجا آورده‌اند.
ما در اینجا فقط یکی دو نمونه را مثال می‌زنیم‌. شاهدان یهوه از کجا آورده‌اند که خداوند ما عیسی مسیح‌، همان میکائیل‌، رئیس فرشتگان است‌؟ در کجای عهدجدید چنین مطلبی نوشته شده است‌؟ در کجای انجیل‌ها عیسی خود را میکائیل یا یکی از فرشتگان معرفی کرده است‌؟
وقتی این سؤال را از یکی از شاهدان یهوه پرسیدم‌، با نهایت اطمینان و سربلندی گفت‌: «در دانیال‌، فصل دهم‌!» و بعد شروع کرد به ارائه تفسیر خودشان از مطالبِ این فصل‌. گفتم‌: «اشکالی ندارد این فصل را خودم بخوانم و ببینم کجا چنین چیزی نوشته شده‌؟» سکوتی بر قرار شد و آن فصل را خواندم‌. سپس با تعجب گفتم‌: «اما در اینجا اشاره‌ای به این نشده که میکائیل همان مسیح است‌! شما چگونه به این نتیجه رسیده‌اید؟» گفت‌: «چونکه در آیه ۲۱ آمده که رئیس قوم اسرائیل‌، میکائیل است‌. و چون می‌دانیم که مسیح رئیس قوم اسرائیل است‌، پس نتیجه می‌شود که میکائیل همان مسیح است‌!» انگشت‌به‌دهان از چنین روش استنتاج و تفسیری‌، گفتم‌: «اما از چارچوب این فصل درک می‌کنیم که گویا بر هر سرزمینی فرشته‌ای حکومت می‌کند، یا فرشته شیطان یا فرشته الهی‌. ولی از کتاب‌مقدس می‌دانیم که مسیح رئیس تمام عالم هستی است‌، نه فقط رئیس قوم اسرائیل‌! ثانیاً طبق آیه ۱۳، میکائیل فقط یکی از رؤسای فرشتگان است‌، نه رئیس تمام فرشتگان‌! ثالثاً اگر عیسی همان میکائیل بود، چرا خودش روشن و صریح این را به رسولانش تعلیم نداد؟ و چرا در هیچ جای عهدجدید چنین چیزی نیامده است‌؟» بالاخره گفت‌: «سؤالات شما را باید یکی از مشایخ ما جواب بدهد.» چند روز بعد، مرا نزد آن شیخ برد. شیخ در نهایت صداقت گفت‌: «متأسفانه جواب قانع‌کننده‌ای برای شما ندارم‌!» پس از صرف چای به خانه برگشتم‌، اما مشاهده حال و روز آن شخصی که مرا نزد آن شیخ برده بود، برایم بسیار رقت‌انگیز بود. او علی‌رغم تمام تلاشهای من‌، چشمان خود را مُصِرانه بر روی حقیقت کلام خدا بسته بود.
همین روش سؤال را در باره سال ۱۹۳۵ و تکمیل شدنِ تعداد ۰۰۰ر۱۴۴ نفری که می‌بایست به آسمان بروند و سایر اعتقادات شاهدان یهوه می‌توان به‌کار برد. ایشان جوابی نخواهند داشت‌.