۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۲, جمعه

نگرش درست به مشکلات

مطالعه کتاب مقدس 
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

حزقیال نبی رویایی دید (حزقیال فصل 37). او خود را در دره ای مشاهده کرد که پر از استخوان های خشک بود. استخوان ها در همه جا روی زمین پخش شده بودند. خداوند پیامی را به ارمیا داد تا او با استخوان ها در میان بگذارد. حرقیال گفت:"ای استخوان های خشک، به کلام خدا گوش دهید. خداوند می فرماید:"من به شما جان می بخشم تا دوباره زنده شوید. گوشت به شما می دهم و با پوست، شما را می پوشانم. در شما روح می دمم تا زنده شوید. آنگاه خواهید دانست که من خداوند هستم". حزقیال در رویا دید که ناگهان سر و صدایی برخاست و استخوان های هر بدن به یکدیگر پیوستند! گوشت بر روی استخوان ها ظاهر شد و پوست، آن ها را پوشانید. روح داخل بدن ها شد و آن ها زنده شده، ایستادند.
استخوان های مرده، در واقع نماد مرگ روحانی است و هم چنین اهداف و آرزوهای دست نیافتی ما. زمانی فکر می کردیم که به آن اهداف دست می یابیم و آرزوهای مان تحقق عینی می یابد. اما اکنون کاملا ناامید شده ایم. در حالی که خدا می خواهد ما ایمان داشته باشیم. خدا جایی کار می کند که ایمان باشد. خشنود ساختن خدا بدون ایمان و توکل به او محال است (عبرانیان فصل 11 آیه 6). ما باید ایمان داشته باشیم که خدا نه فقط وجود دارد، بلکه در فکر ما است و به بشر علاقمند است و به وضع او توجه دارد. داشتن چنین ایمانی برای مسیحیان آسان است، زیرا خدا در مسیح به جهان آمد که به ما بگوید چقدر به ما علاقه دارد.
خدا قبل از آن که به استخوان گوشت، پوست و جان بخشد، از حزقیال سئوال کرد:"آیا این استخوان ها می توانند دوباره جان بگیرند و انسان های زنده ای شوند؟" (حزقیال فصل 37 آیه 3). همین سئوال را خدا از شما می پرسد:"آیا ایمان داری که می توانم مشکل بزرگ شما را رفع کنم؟" آیا ایمان دارید که خدا می تواند وضع فعلی شما را تغییر دهد؟ اگر با خداوند همکاری کنید و به او اعتماد داشته باشید، قدرت معجزه و شگفت انگیز خدا شروع به فعالیت می کند.
وقتی حزقیال اعتماد و ایمان خود را اقرار کرد، روح القدس (روح خدا) او را فرا گرفت. حزقیال، قدرت روح القدس را به شکل بسیار قوی و باشکوهی تجربه کرد. وقتی به ایمان خود اعتراف می کنیم، روح القدس به جنب و جوش می افتد و درون مان سرشار از امید، شادی الهی شده و صبر و تحمل مافوق طبیعی به ما کمک می کنند تا مشکلات کمرشکن را متحمل شویم. سپس معجزه رخ می دهد. البته گاهی خدا به دلایلی مشکل را حل نمی کند، بلکه فیض و قدرتش را عطا می کند تا مشکل را تحمل کنیم.
در انجیل یوحنا می خوانیم که شخصی به نام ایلعاذر بیمار شد. دو خواهر او یعنی مریم و مارتا برای عیسی پیغام فرستادند که دوست عزیزتان سخت بیمار است (یوحنا فصل 11).
عیسی این خانواده را دوست داشت، اما در ابتدا هیچ گونه حرکتی برای شفای ایلعاذر انجام نمی دهد. بارها اتفاق افتاده که موقع مشکلات و غم و نگرانی، بیشتر از گذشته، به دعا و کتاب مقدس رو آورده ایم، اما اتفاقی رخ نداده. کتاب مقدس برای ما روشن می سازد که دو خواهر می دانستند که عیسی کجا است. آن ها منتظر شدند. یوحنا گزارش می دهد که عیسی با این که نسبت به مریم، مارتا و ایلعاذر لطف خاصی داشت، با این حال وقتی خبر بیماری ایلعاذر را شنید، در محلی که بود، دو روز دیگر نیز ماند! برای ما راحت است که بخوانیم:"عیسی دو روز دیگر ماند". ولی این دو روز برای مریم و مارتا به اندازه ابدیت گذشت. برادرشان لحظه به لحظه ضعیف تر می شد تا این که او فوت کرد. آن دو خواهر احساس تلخ از دست دادن برادرشان را همراه غم و غصه که در موقع مرگ عزیزان دست می دهد، تجربه کردند. فکر کردند که چرا عیسی نیامد؟ او که می داند چه بلایی سرمان آمده، چرا این جا نیامد؟"
مشابه این سئوالات را هر کدام از ما در موقعیت های دشوار زندگی پرسیده ایم. چرا در اوج بحران و سختی و درد و رنج، خدای مهربان و سرشار از محبت، عقب می نشیند و فقط ناظر درد و رنج فرزندانش است؟ چرا او کاری انجام نمی دهد؟ چطور می تواند شاهد جنگ و ویرانی و تجاوز جنسی به زنان و کودکان باشد؟ چطور می تواند ظلم و ستم را ببیند و کاری انجام ندهد؟ چطور می تواند شاهد قحطی و گرسنگی و بی عدالتی در دنیا باشد و واکنشی نشان ندهد؟ آیا او اصلا می داند در این دنیا چه می گذرد؟
به داستان برگردیم. اگر گزارش یوحنا را به دقت مطالعه کنیم، متوجه نکاتی می شویم:
ابتدا درمی یابیم که عیسی دقیقا می دانست چه اتفاقی در شرف وقوع است. او می دانست که مریم و مارتا چه حالی داشتند. می دانست که حال دوست صمیمی اش لحظه به لحظه وخیم تر می شود. و حتی دقیقا می دانست ایلعاذر در چه ساعت، دقیقه و لحظه ای فوت کرد. با این توصیف، او کاری انجام نداد. علاوه بر این، عیسی جمله ای را فرمود که از دیدگاه بشری، عجیب و غریب به نظر می رسید. او فرمود:"ایلعاذر مرده است و من خوشحالم که در کنار او نبودم". عیسی چگونه می توانست دم از خوشحالی بزند؟ یکی از عزیزترین دوستانش فوت کرده بود و او گفت که خوشحال است؟
اگر آیه را به طور کامل بخوانیم، سوءتفاهم رفع می شود. این آیه کلید روشن شدن اسرار مشکلات و مصیبت ها است. مسیح در ادامه فرمود:"مرگ ایلعاذر یک بار دیگر به شما فرصت خواهد داد که به من ایمان بیاورید" (یوحنا فصل 11 آیه 15).
وقتی عیسی به بیت عنیا رسید، چهار روز از تدفین ایلعاذر می گذشت. نکته ای در این داستان واضح و روشن است: برخی مشکلات و سختی ها برای خدا آنقدر مهم هستند که خدا نمی خواهد آن را از بین ببرد. البته این موضوع شگفت انگیز است تا زمانی که دریابیم خداوند ورای مشکلات، هدفی نهفته دارد. گاهی خدا اجازه می دهد کسانی که مورد محبت او هستند، دچار غم و غصه و حتی زجر و شکنجه شده و جان شان را هم از دست بدهند. چرا؟ او از این که اجازه داده وقایع تلخ در زندگی فرزندانش رخ دهد، هدف و منظوری را در نظر دارد.
عیسی با دیدن چشمان گریان مریم و مارتا، گریست. وقتی ما درد می کشیم، خدا نیز درد می کشد. با این توصیف، خدا هدف و نقشه عالی تری را برای ما در نظر دارد. او احساسات ما را درک می کند، اما می خواهد ما رشد کنیم. او نمی خواهد هم چنان بچه سو سول، ننر و نازک نارنجی باشیم. نابرده رنج، گنج میسر نمی شود. خداوند نسبت به آنچه درون ما می گذرد، حساس است. فراموش نکنیم که عیسی برای ایلعاذر گریست (یوحنا فصل 11 آیه 35). اما او می خواهد در زمان درد و رنج، ایمان و شخصیت ما را رشد دهد. آیا در مشکلات، صبور هستیم؟ آیا ایمان و نگرش مثبت را حفظ می کنیم؟ بازیکنان ورزشی برای دریافت مدال، مراحل دشوار و سختی را در تمرینات می گذرانند. فضانوردان همین مراحل را همراه با دوران طولانی زندگی در محفظه تنهایی می گذرانند تا آماده سفر به فضا بشوند. فارغ التحصیل رشته پزشکی سال ها باید در کنار پزشکان مجرب کار کند و تجربه بیندوزد تا به پزشک حاذق مبدل شود. در واقع مشکلات باعث رشد و ترقی شما هستند.
نکته دیگر این که مشکلات سبب جلال خداوند می شوند. ما در حین رشد روحانی و بلوغ شخصیت، درمی یابیم که مشکلات سبب معطوف شدن توجه ما به خداوند گردید. همین مشکلات باعث وقوع معجزات خداوند شدند و بسیاری از غیرایمانداران شاهد کارهای شگفت انگیز خدا در زندگی تان بوده اند. بسیاری از کسانی که به خدا اعتقاد نداشتند، با دیدن معجزات، نگرش غلط خود را زیر سئوال بردند. وقایع تلخ و ناگوار، باعث تغییر و تحول در زندگی بسیاری گردید. این افراد متوجه شدند که باید برای ترقی و موفقیت، مسیر زندگی شان عوض کنند. در نتیجه به ادامه تحصیل، ارتقاء شغلی، بهبود وضع مالی، بشارت انجیل و... روی آوردند. اگر مشکلات نبود، بسیاری از اتفاقات مثبت هرگز رخ نمی داد. مسیح، ایلعاذر را زنده کرد و قدرت عیسی بر مرگ بر شاگردان و دیگران آشکار شد. بعضی اوقات باید لطمات و صدماتی را متحمل شویم تا قدرت خدا آشکار شود.
به هنگام وقوع مشکلات، اگر به شک ها و افکار منفی اجازه رشد و نمو دهیم، مانع از اجرای نقشه عالی خدا و معجزات شگفت انگیز او خواهیم شد. به یاد آورید که همین الان خدا در پشت پرده، جایی که من و شما قادر به دیدنش نیستیم، مشغول به کار است. به خدا ایمان داشته باشید و به زمان بندی او اعتماد کنید. او همه چیز را تحت کنترل دارد، علی رغم این که آن را نمی بینیم و احساس نمی کنیم. اما روزی فرا خواهد رسید که دیگران با حیرت و شگفتی شاهد معجزه خداوند در زندگی تان خواهند بود. بنابراین، با ایمان اقرار کنید که در مسیر فیض، نیکویی ، رحمت، برکت و معجزات خدا پیش می روید. 

چرا خدا مسیح را بی گناه نشناخت، در حالی که او گناهکار نبود؟ (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)

دفاعیات مسیحی


نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
پولس مدعی شد که خدا مسیح را بی گناه نشناخت (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)، در حالی که در کتاب مقدس به وضوح و روشنی می گوید که مسیح بی گناه بود (عبرانیان فصل 4 آیه 15 و اول پطرس فصل 3 آیه 18). منظور پولس از بیان این جمله چه بود؟
آنچه در ابتدا باید در نظر داشته باشیم، این حقیت است که مسیح واقعا بی گناه بود. او وسوسه شد، اما حتی یک بار هم به زانو در نیامد و گناه نکرد. در واقع مبارزه او با وسوسه ها نه فقط آسان تر از ما نبود، بلکه بسیار مشکل تر بوده است. چرا؟ علت این امر آن است که ما قبل از آن که وسوسه کننده تمام نیروی خود را برای فریب ما به کار ببرد، در مقابل وسوسه تسلیم می شویم. در نتیجه با شدیدترین نوع وسوسه روبرو نمی شویم. ولی عیسی مثل ما و خیلی بیشتر از ما وسوسه شد، زیرا شیطان در مورد او تمام قدرت خود را به کار برد، ولی عیسی در برابر او مقاومت کرد. او در همه چیز مثل ما آزموده شد. هیچ انسانی تا به حد عیسی آزموده نشد. یونانیان دوران باستان معتقد بودند که خدا احساس ندارد، بنابراین هیچکس نمی تواند خدا را تحت تاثیر قرار دهد. دنیا پیرو این افکار بود که مسیحیت ظهور کرد و خدایی را بشارت داد که در تمام تجارب و وسوسه های بشری شریک بوده است. به عبارت دیگر، مسیحیت در مورد رابطه انسان با خدا، انقلاب عظیمی ایجاد کرد. قرن ها بود که بشر فکر می کرد خدا با او خیلی فاصله دارد، ولی حالا متوجه شده بود که خدا در تمام رنج های بشری شریک است.
در زمان جنگ دوم جهانی، دختری آمریکایی وقتی از رادیو شنید که ارتش ژاپن وارد شهر کانتن در چین شدند، به قدری ناراحت شد که زد زیر گریه. علت این بود که او در کانتن متولد و بزرگ شده بود. کانتن مثل وطن او بود و خاطرات زیادی از آن جا داشت و به آن عشق می ورزید. او در آن جا زندگی کرده بود. خدا هم در تمام قسمت های زندگی بشر در روی زمین حضور داشت. به همین دلیل است که وقتی در زندگی ما واقعه غم انگیزی رخ می دهد و ما گرفتار غم و غصه می شویم، می توانیم نزد خدایی درد و دل کنیم که این چیزها را درک می کند. به همین دلیل است که خدا می تواند ما را ببخشد و برای حل مشکل، ما را راهنمایی و کمک کند.
مسیح از رهبران مذهبی یهود پرسید:"کدامیک از شما می تواند حتی یک گناه به من نسبت دهد؟ هیچکدام" (یوحنا فصل 8 آیه 46). عیسی با زندگی بدون گناهش ثابت کرد که خدای در جسم است. او تنها الگوی کامل برای پیروی است. هیچکس نمی تواند گناهی به عیسی نسبت دهد. پولس با الهام از روح القدس (روح خدا) چنین نوشت:"مسیح کاملا بی گناه بود، ولی خدا به خاطر ما او را بی گناه نشناخت تا ما به وسیله اتحاد با او مانند خدا نیک و عادل شویم" (دوم قرنتیان فصل 5 ایه 21). پولس ننوشت که مسیح گناهکار است. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد بر اساس عشق و محبت به انسان بود و نه ارتکاب گناه. از دیدگاه روحانی، گناهان انسان ها بر او قرار گرفت، اما آن گناهان در او نبودند. آنچه رخ داد، خدا مسیح را به خاطر ما قربانی گناه ساخت. این نکته ای شگفت انگیز است. او که بی گناه بود، محکوم به گناه شد. به عبارت دیگر، ما با اعتماد کردن به مسیح، معامله ای می کنیم: گناهان خود را به او می دهیم و او نیکویی خود را به ما می دهد. در دنیا، مبادله زمانی صورت می گیرد که دو نفر اجناسی با ارزش تقریبا یکسان را با هم معاوضه می کنند. اما خدا نیکی را با گناه معامله می کند، یعنی چیزی با ارزش بی اندازه زیاد را در قبال چیزی بی ارزش. ما باید به خاطر لطفی که خدا در حق ما کرده است، شکرگزار باشیم.
قربانی های دوران عهد قدیم بدن انسان را از ناپاکی پاک می کرد، ولی قربانی عیسی، روح انسان را پاک می سازد. عیسی توسط زندگی و مرگ خود، محبت و فروتنی خدا را برای بشر مجسم ساخت. قربانی عیسی مسیح به ما خدایی را نشان می دهد که آغوش پر محبت او برای پذیرفتن ما باز است. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد، عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
عیسی فقط گناهان گذشته انسان را نمی بخشد، بلکه به او قدرت می دهد که در زندگی احکام الهی را اجرا کند. کار عیسی باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد و عملکرد فعلی او باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد. مصلوب شدن مسیح باعث شد که محبت خدا آشکار شود و ترس انسان از خدا از بین برود. در عین حال حضور مسیح زنده به انسان قدرت الهی می بخشد تا انسان بتواند در زندگی روزمره بر گناه پیروز گردد.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد.
در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند. این دعا را در طول روز با خود تکرار نمایید:"عیسی عزیز، بیشتر از هر چیز دیگری دوستت دارم و می خواهم صمیمانه تو را بشناسم". خداوند فرمود:"مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو کنید، مرا خواهید یافت" (ارمیا فصل بیست و نهم آیه سیزدهم).