آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :((تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است. پس بروید و همه قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر, پسر وروح القدس تعمید دهید.))
۱۳۹۴ فروردین ۱۱, سهشنبه
پاسخ به مخالفان عده ای این ادعا را مطرح می کنند که مسیحیت، شریعت را بی اهمیت جلوه می دهد! این قبیل افراد نمی دانند که ضعف در شریعت نیست، بلکه در انسان است. مثلا دستورات ساختن و سوار شدن بر دوچرخه خوب هستند، ولی اگر سعی کنیم دوچرخه را با روزنامه درست کنیم و سوارش شویم، نتیجه اش کاملا مشخص است! اشکال در جنس است (طبیعت گناه آلود و توانایی ضعیف و محدود انسان) و نه در دستورات شریعت. بنابراین اشکال در ماست، در جسم و نه در شریعت. آیا شخصی را می شناسید که بدون هیچ اشتباهی، تمام قوانین شریعت را رعایت کرده باشد؟ چنین شخصی هرگز وجود نداشته و ندارد:"زیرا همه گناه کرده اند و هیچکس به آن کمال مطلوب و پر جلالی که خدا انتظار دارد، نرسیده است" (رومیان فصل 3 آیه 23). بنابراین نجات انسان از قلمرو گناه عملی است خارج از وجود ما که به رابطه ما خدا مربوط می شود. تقدیس و تجدید حیات روحانی، نتیجه عملکرد روح القدس می باشد که شخص را دگرگون می کند.
۱۳۹۴ فروردین ۱۰, دوشنبه
۱۳۹۴ فروردین ۹, یکشنبه
یوحنا پیشگویی های مربوط به آینده را در "روز خداوند" دید. "روز خداوند" چه روزی بود؟ (مکاشفه فصل اول آیه 10)
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یوحنا در جزیره پطمس به خاطر وفاداریش به کلام خدا و عیسی مسیح، تبعید شده بود. پطمس جزیره کوچکی بود در دریای مدیترانه و در جنوب منطقه ای که امروز کشور ترکیه نامیده می شود. در دوران امپراطوری روم، رومی ها جنایتکاران و زندانیان دیگر را به این جزیره می فرستادند. این جزیره مانند زندانی بود که زندانی نمی توانست از آن فرار کند.
یوحنا از جزیره پطمس چنین گزارش داد:"من به علت پیغام انجیل و بشارت درباره مسیح، به جزیره پطمس تبعید شدم. روز خداوند بود و من در حال عبادت بودم که روح خدا مرا فرو گرفت..." (مکاشفه فصل اول آیات 9 - 10). "روز خداوند" چه روزی بود؟
در اواخر قرن اول میلادی، مسیحیان به جای این که طبق سنت یهود، روز شنبه را به عنوان روز سبت نگاه بدارند، روز یکشنبه را به عنوان روز سبت نگاه می داشتند. آن ها یکشنبه را روز خداوند می خواندند، زیرا در این روز بود که مسیح از مردگان قیام کرد. در همین روز بود که مسیح برای اولین بار بعد از مصلوب شدنش، به شاگردانش ظاهر شد. در این روز بود که مسیح، روح القدس را فرستاد (روز پنطیکاست-تاسیس کلیسا). بنابراین روز خداوند، نخستین روز هفته برای مسیحیان قلمداد می شد. یوحنا پیشگویی معروف به مکاشفه را در "روز خداوند" یعنی یکشنبه دریافت کرد.
یکی از رهبران کلیسای روم که کلمنت نام داشت و در قرن اول میلادی می زیست، چنین گزارش داد که روز یکشنبه به عنوان پرستش متحد مسیحیان رسمی شد. مکاتبات اداری امپراطوری روم نیز در اواخر قرن اول میلادی تایید می کند که مسیحیان در روز یکشنبه در قبل از طلوع آفتاب گردهمایی داشته اند. انتخاب این روز آن هم قبل از طلوع خورشید، برای مسیحیان یادآور زنده شدن مسیح در بامداد روز یکشنبه بود. این منابع دولتی چنین گزارش داده اند که مسیحیان به هنگام گردهمایی، سرودهای روحانی می خواندند و به قرائت نوشته های رهبران شان و سخنرانی گوش فرا می دادند و مسیح را به عنوان خدا می پرستیدند.
یکی از رهبران کلیسای روم که کلمنت نام داشت و در قرن اول میلادی می زیست، چنین گزارش داد که روز یکشنبه به عنوان پرستش متحد مسیحیان رسمی شد. مکاتبات اداری امپراطوری روم نیز در اواخر قرن اول میلادی تایید می کند که مسیحیان در روز یکشنبه در قبل از طلوع آفتاب گردهمایی داشته اند. انتخاب این روز آن هم قبل از طلوع خورشید، برای مسیحیان یادآور زنده شدن مسیح در بامداد روز یکشنبه بود. این منابع دولتی چنین گزارش داده اند که مسیحیان به هنگام گردهمایی، سرودهای روحانی می خواندند و به قرائت نوشته های رهبران شان و سخنرانی گوش فرا می دادند و مسیح را به عنوان خدا می پرستیدند.
لوقا گزارش داد که "یکشنبه برای مراسم شام مقدس (عشاء ربانی)، دور هم جمع می شدیم و پولس برای ما موعظه می کرد" (اعمال رسولان فصل 20 آیه 7). این آیه، اولین گزارش عهد جدید است که می توان از آن نتیجه گرفت که مسیحیان به طور مرتب و در روزهای یکشنبه برای عبادت و اجرای مراسم عشاء ربانی جمع می شدند. هم چنین پولس به اعضای کلیسای قرنتس نوشت:"در نخستین روز هر هفته، یعنی یکشنبه..." (اول قرنتیان فصل 16 آیه 2). این آیات نشان می دهد که روز یکشنبه برای استراحت و عبادت مسیحیان رسمی شده بود.
در عهد عتیق، خداوند روز سبت را به عنوان روز استراحت انتخاب نمود. یک روز استراحت، این فرصت را به جسم و روان انسان می دهد تا برای شش روز کار آمادگی کسب کند. در دنیای باستان، این امتیاز نوین و منحصر به فردی بود که خدا به قوم اسرائیل عطا فرمود. در شریعت موسی و هم چنین عهد عتیق، قانونی که تغییر روز استراحت را از شنبه به روز دیگر منع کند، وجود ندارد. وجود چنین قانونی ضروری نبود. در واقع، خداوند آینده را می دید و می دانست که دوران انقلاب صنعتی فرا خواهد رسید و شرایط زندگی انسان ها به گونه ای دیگر شکل خواهد گرفت. در دنیای امروز، تعطیلی فرودگاه، بیمارستان، هتل ،آتش نشانی، مخابرات، رادیو و تلویزیون، نیروگاه برق... غیر ممکن و محال است. عدم فعالیت این گونه مراکز مصادف است با فاجعه. هم چنین مردم برای استراحت و رفع خستگی به مراکز تفریحی نظیر سینما، شهربازی، رستوران، پارک... می روند و اوقات فراغت خود را می گذرانند. در هر حال، کسانی که در تعطیلات آخر هفته کار می کنند، بایستی یک روز را درهفته به استراحت بپردازند.
از طرف دیگر، به نظر می آید که روز شنبه (سبت) مختص یهودیان بود و نه کلیسا. مسیحیان برای یادآوری قیام مسیح از مردگان، در روزهای یکشنبه مراسم گردهمایی را تشکیل دادند. در اواخر قرن اول میلادی، یکشنبه به عنوان روز استراحت انتخاب شد. اما به احترام یهودیان و شریعت موسی، شنبه نیز در کشورهای مسیحی به عنوان روز تعطیل قلمداد می شود. دلیل دیگراین تصمیم گیری، برای جلوگیری از اختلال درفعالیت های اقتصادی یهودیان و مسیحیان بود.
بنابراین، یک روز در هفته را به عنوان روز استراحت و تجدید قوا در نظر داشته باشید.
بنابراین، یک روز در هفته را به عنوان روز استراحت و تجدید قوا در نظر داشته باشید.
۱۳۹۴ فروردین ۸, شنبه
۱۳۹۴ فروردین ۶, پنجشنبه
وقتی فکر میکنی خدا صدایت را نمیشنود !!! روزهایی هست که یک لحظه اش انگار یک عمر طول میکشد و تـو در وسط دریای بلاتکلیفی و کلاف سردرگمی با صدها سوال بی جواب دور خودت میچرخی و به خودت میگویی : من دارم غــرق میشوم پس این خدا کجاست ؟ چرا صدای من را نمیشنود ؟ چرا شرایط مرا درک نمیکند ؟چرا از من رو برگردانیده ؟ و دیگر فریاد یا سکوت – خشم یا آرامی – انتقام یا بخشش – خنده و یا گریه هیچکدام جوابگوی احساسات بلاتکلیفت نیست .این یعنی بحران زندگی اما در خداوند راه علاجی برای بیرون آمدن از بحرانها وجود دارد. به ” ده روز بحرانی ” در زندگی شاگردان مسیح بعد از صعودش توجه کنید . ده روزی که مسیح به آسمان رفته و روح القدوس هم هنوز بر آنها نیامده است و دقیقا هم نمیدانستند چه زمانی این انتظار بسر خواهد رسیذ . آنها در این ده روز بحرانی چند قدم زیبا برداشتند یک - با یک دلی دور همدیگر جمع شده با هم مصاحبت و مشارکت داشتند دو - کارهاییکه مسیح برای آنها شخصا انجام داده بود را بیاد آوردند نه کار دشمنان را سه - گذشته خود را مرور کرده و به میزان تغییر شخصیت و شرایطشان پی بردند چهار- برای همه چیز با تمام دل شـکر گزاری و پرستش و اعتراف مثبت کردند . . ناگهان در روز دهم متوجه شدند دیگر انسانهای سر درگم قبلی نیستند بلکه دارای اقتدار و انرژی و انگیزه جدیدی برای ادامه رویای زندگی شان شده اند آنها به افرادی تبدیل شدند که در اعمال 17 : 6 میگوید " کسانیکه دنیا را بحرکت در آورده اند " به اینجا آمده اند. . در بحران اصلا تنها نمانید حتما دوستی پیدا کنید و با او صحبت کنید در بحران حتما فعالیتهای اجتماعی و گروهی و جمعی را شروع کنید در بحران متمرکز کار خدا در زندگی تان بشوید نه کارهای شرارت این دنیا در بحران به تغییر شرایط و موفق شدن ایمان بیاورید و کلمه تغییر را از فکر و زبانتان نیندازید در بحران برای همه دست آوردهایتان صادقانه شکر گزاری کنید و دائما ایمان و باور تان را اعتراف کنید و در برابر هر فکر منفی که به ذهنتان میرسد چندین بار با صدای بلند اعلام پیروزی کنید و خودتان را در جایگاه بعد از طوفان ببینید . شما بزودی به شخصی که دنیای خودش را بحرکت در میآورد تبدیل خواهید شد . جلیل سپهر
۱۳۹۴ فروردین ۴, سهشنبه
* همه چیز در مسیح خداوند برای ایمانداران حقیقی مهیاست ؛ اما این خود ما هستیم که باید آنرا مال خود گردانیم و با اقتداری که داریم برای جلال نام خداوند بکار ببریم و اگر نیت دل ما خداوند را خشنود بسازد، یقین بدانیم که خداوند نیز درهای بیشتری را برای گسترش خدامت برای خودش و سایرین در مقابل ما باز خواهد نمود ! آمین
۱۳۹۴ فروردین ۳, دوشنبه
۱۳۹۴ فروردین ۲, یکشنبه
آیا مسیحیان به سه خدا (پدر، پسر، روح القدس) اعتقاد دارند؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
قبل از بررسی "تثلیث"، ابتدا باید به رفع سوءتعبیرها بپردازیم:
بسیاری از مخالفان مسیحیت، عبارت "پسر خدا" را این طور استنباط می کنند که مسیحیان معتقدند که تولد عیسی مسیح حاصل رابطه جنسی خدا با یک دختر یهودی بوده است! در کتاب مقدس حتی یک آیه وجود ندارد که نگرش مخالفان را تایید نماید. کتاب مقدس بارداری معجزه آسای مریم را بدون ارتباط جنسی ذکر می کند (متی فصل 1 آیات 18- 24، لوقا فصل 1 آیات 26- 35).
حتی قرآن نیز تولد عیسی از باکره (مریم آیات 16- 21، آل عمران آیات 37- 47) را تایید کرده است. قرآن حتی تایید می کند که مسیح بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد (مریم آیات 29- 31، مائده 110) و سپس "خدا او را بالا برد" (نساء 158). بنابراین مسلمانان به تولد، معجزات و پایان غیر طبیعی زندگی عیسی بر زمین (یعنی صعود او به آسمان) ایمان دارند. مطابق نگرش قرآن، مسیح تنها پیامبری است که این سه ویژگی مذکور را با هم داشت. این موقعیت خاص، مسیح را تبدیل به منحصر به فرد ترین انسان ماورای طبیعی در جهان ساخته است. در آل عمران آیه 45 عیسی برتر از همه، چه در این عالم و چه در عالم آینده توصیف شده است. هم چنین در سوره نساء آیه 159 می خوانیم که انسان ها قبل از مرگ باید به عیسی مسیح ایمان بیاورند.
اعراب می دانند که در زبان عربی برای "پسر" دو کلمه وجود دارد: واژه "ولد" اشاره به پسری است که حاصل ارتباط جنسی است. بنابراین مسیح در چارچوب این تعریف نمی گنجد. کلمه دیگر "ابن" است که می تواند مفهوم استعاری داشته باشد، مانند "ابن سبیل" (پسر راه). در این مفهوم می توان مسیح را "ابن خدا" نامید.
در ادبیات مسلمانان، عبارات و اصطلاحاتی وجود دارد که انتظار ندارند کسی آن ها را تحت الفظی و مادی تعبیر کند، نظیر: "اسدالله (شیر خدا)، یدالله (دست خدا). مسیح نیز "روح الله" لقب گرفته است.
مسیحیان که صدها سال قبل از پیامبر اسلام می زیستند، درک اشتباه از "پسر خدا" را محکوم می کردند. لاکتانتیوس، یکی از نویسندگان مسیحی در اوایل قرن چهارم میلادی نوشت:"کسی که عبارت پسر خدا را می شنود، نباید حتی این تصور بسیار شرارت آمیز را به ذهن خود راه دهد که پسر خدا حاصل ازدواج و آمیزش با زن است."
اصطلاحات "پدر" و "پسر" با زاد و ولد مادی یا آفرینش خدای دیگر مترادف نیست، بلکه به روابط نزدیک و بی نظیر اشاره دارد. همان طور که مسلمانان قرآن (کلام الله) را الله نمی دانند، بلکه معتقدند که از الله صادر شده است. مسیحیان، مسیح را "کلمه خدا" می دانند که از ازل با خدا بوده است. در کتاب مقدس، کلماتی نظیر "مولود شدن" و "صادر شدن" نه به معنی جسمانی و جنسی، بلکه به مفهوم ارتباطی استفاده می شود.
مطابق دیدگاه مسلمانان، قرآن بیان اراده خدا است و ازلی و نامخلوق است. هر چند با خود خدا یکی است، ولی بیان فکر خدا و همانند او جاودانی است. بنابراین با نوعی کثرت در وحدت مواجه هستیم: چیزی که خدا نیست و با این حال با خدا یکی است. مسلمانان به دو وجود ابدی و نامخلوق اعتقاد دارند. علاوه بر این، مسلمانان به این نکته اشاره می کنند که پیامبر اسلام در آن واحد پیامبر، شوهر و رهبر بود. به عبارت دیگر، دین اسلام مبین کثرت در وحدت است.
آیا تثلیث غیر منطقی است؟
نمونه های تثلیث در طبیعت و زندگی روزمره مشاهده می شود. لطفا به مثال های زیر توجه کنید:
ترکیب رنگ های قرمز، سبز و آبی، نور سفید را پدید می آورد. از ترکیب اکسیژن، سوخت و گرما، آتش به وجود می آید. آب می تواند به سه صورت مشاهده شود: بخار، مایع و یخ. اتم از سه بخش تشکیل شده: پروتون، نترون و الکترون.
با اراده، عقل و احساسات تصمیم می گیریم و برنامه ریزی می کنیم. انسان از سه بخش تشکیل شده: روح، بدن و جان. در زندگی زناشویی حاصل زن، مرد و فرزند است. یک مرد می تواند شوهر، پدر و پسر پدرش باشد. سیاره زمین دارای زمین، دریا و هوا است. دی ان ای از سه بخش ساخته شده: فسفات، قند و باز آلی (ملکول باز).
1x1x1=1
جریان الکتریسیته، نور، گرما و صوت تولید می کند.
تجربه ایمانداران مسیحی
مسیحیت محدود به اصول اعتقادات نیست، بلکه شامل تجربیات هم می باشد. ایمان کورکورانه آن است که انسان به چیزی ایمان و اعتقاد داشته باشد که آن را هرگز تجربه و مشاهده نکرده است. تعصب یعنی ایمان کورکورانه به اصول اعتقاداتی در زندگی تجربه نشده است. چیزی را که تجربه نکرده ام، چرا باید به آن معتقد باشم؟
آیا تجربه نشان داده که دعاها به نام عیسی مسیح خداوند اجابت می شوند؟ آیا در نام عیسی مسیح خداوند، اشخاص منفی و غیر قابل تحمل به افراد مثبت و مفید تبدیل می شوند؟ شاید منتقدان بگویند که در ادیان دیگر هم معجزه مشاهده شده. اما بزرگ ترین معجزه، تغییر انسان منفی به شخص مثبت است. اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ اگر معجزات به نام مسیح خداوند رخ نمی داد، بدون تردید ایمانداران مسیحی پیرو مسیح نمی شدند. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
شخصی که توسط خدا تبدیل شده، می داند که متن کتاب مقدس حقیقت دارد. دعاهای او به نام عیسی خداوند اجابت می شود و عملکرد روح القدس را در زندگی خود مشاهده و تجربه می کند. برخی از مخالفان عملکرد روح القدس را به شیطان نسبت می دهند. در حالی که ذات شیطان اخلاق گرا نیست، و در نتیجه نمی تواند شخص منفی را به فرد مثبت و مفید تبدیل کند. در شیطان هیچ گونه نیکویی ساکن نیست. همه می دانند که دروغ و فریب قادر به تغییر و تحول عمیق روحانی نمی باشد. چگونه ایماندار مسیحی می تواند با قدرت شیطان، دشمن خود را ببخشد و آرامش و صبر الهی را در زندگی خود مشاهده کند؟ کسی که از شیطان پیروی می کند، وضع او بد و بدتر خواهد شد. درخت را از میوه هایش می شناسند. تعالیم الهی و اخلاقی مسیح با ذات شیطان کاملا متضاد است.
روح القدس به ایمانداران مسیحی قدرت می بخشد تا به دشمنان خود محبت کنند، در مقابل مشکلات کمرشکن روزمره مقاومت و صبر داشته باشند، از آرامش الهی برخوردار باشند. در امور مختلف زندگی، روح القدس آن ها را هدایت کند.
وقتی مسیح و رسولان از مردم می خواستند ایمان بیاورند، منظورشان "ایمانی کورکورانه" نبود، بلکه ایمانی "منطبق بر عقل و منطق". شخصی که زندگی اش توسط خداوند متحول شده و به انسان مفید و مثبت تغییر یافته، نمی تواند این تجربه غنی و ارزشمند را که با چشمان خود مشاهده کرده (شاهد عینی) و با فکر، اراده و احساسات (عقل و منطق) پذیرفته، هرگز فراموش کند. روح القدس در قلوب افراد، ایمانی کورکورانه و بی اساس به عمل نمی آورد. مسیح فرمود:"حقیقت را خواهید شناخت (نه این که از آن غافل خواهید ماند و فقط به آن اعتقاد داشته باشید) و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد (یوحنا فصل 8 آیه 32). به عبارت دیگر مقصود مسیح این بود که به جای باور کورکورانه، حقیقت را "تجربه" کنید.
جهان بینی الحاد: خدا وجود ندارد/ اگر خدا وجود داشته باشد، مهربان نیست
دیدگاه ادیان: خدا مهربان است
نگرش مسیحیت: خدا آنقدر جهان را محبت نمود که به میان انسان ها آمد و برای نجات بشر از گناه بهاء گزافی پرداخت (یوحنا فصل 3 آیه 16)
ملحدها می گویند که خدا وجود ندارد، چون هرگز به جهان نیامده است و خود را نشان نداده. آن ها برای تایید ادعای خود می گویند حتی ادیان دیگر هم تصدیق می کنند که خدا به میان انسان ها نیامده است. در حالی که نگرش مسیحیت این است که خدا به شباهت انسان درآمد. آیا می توان به خدایی اعتقاد داشت که جسم و انسان را می آفریند، اما نمی خواهد به میان آدم ها بیاید؟ مثل آن که پدر ما حاضر نیست به خانه بیاید، اما به ما می گوید که من مهربان هستم! به شما پول می دهم، نماینده ام را می فرستم، اما به میان اعضای خانواده نمی آیم! نماینده، سخنگوی من است و حتی جانش را برای حفاظت و مراقبت از شما فدا می کند! آیا شما این شخص را پدر مهربان می نامید؟ ادیان می گویند:"خدا مهربان است". اما نگرش مسیحیت این است که خدا آنقدر انسان ها را دوست داشت، که به شباهت بشر درآمد (یوحنا فصل 3 آیه 16). اگر عالم هستی مانند قطره ای آب در برابر اقیانوس بیکران خداوند است، پس محبت او محدودیت ندارد. چگونه خدا می تواند به انسان درس فروتنی دهد، در حالی که خودش نمی خواهد فروتن شود؟ چگونه خدا می خواهد درس ایثار و فداکاری دهد، در حالی که حاضر نیست به میان انسان ها بیاید؟ خدا با عملکرد خودش نیز نشان می دهد که فقط سخنگو نیست.
برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. او به این جهان آمد تا به ما بگوید چقدر به انسان علاقه دارد. او با حضور فیزیکی در میان انسان ها، الگوی واقعی محبت را تعیین کرد. بنابراین، بر خلاف ادعای ملحدها، خدا مغرور و متکبر نیست. اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند.
مخالفان معتقدند که غیرممکن است که خدا بتواند انسان شود. این جمله یعنی خدا قادرمطلق نیست و نمی تواند معجزه تجسم را انجام دهد. از طرفی، تجسم، محبت و فروتنی خدا را به انسان نشان داد و نه غرور و تکبر را. تجسم نشان داد که خدا می خواهد با انسان ارتباط دوستانه و صمیمانه برقرار کند. خدا می خواهد بهترین دوست انسان باشد. او نمی خواهد که انسان فقط به او اعتقاد داشته باشد. یک دزد هم به خدا اعتقاد دارد. اما همان دزد، اگر با خدا دوست و صمیمی شود، آیا به دزدی ادامه خواهد داد؟
در هیچ جای کتاب مقدس نمی خوانیم که خداوند ادعا کرده که "خدا نمی تواند انسان شود"، بلکه بارها ذکر شده که "خدا مانند انسان نیست" که در این حالت، معنای کاملا متفاوتی را ارائه می دهد. در کتاب مقدس می خوانیم:
"خدا، انسان نیست که دروغ بگوید. او مثل انسان نیست که تغییر فکر دهد" (اعداد فصل 23 آیه 19).
"خدا دروغ نمی گوید و قصدش را عوض نمی کند. چون او انسان نیست که فکرش را تغییر دهد" (اول سموئیل فصل 15 آیه 29).
"من خدا هستم، نه انسان. من خدایی مقدس هستم و در میان شما ساکنم" (هوشع فصل 11 آیه 9).
چرا خدا به شباهت انسان درآمد؟
یک. خدا از گناه بیزار است (گناه معنایی فراتر از نااطاعتی از دستورات الهی را دارد: بر هم خوردن رابطه انسان و خدا)، بنابراین بهاء آزادی از اسارت گناه، فقط قربانی می باشد.
دو. فقط یک انسان می تواند بها را بپردازد، این در حالی است که انسان ها به علت نافرمانی از دستورات الهی همگی گناهکار هستند و این لیاقت و شایستگی را برای قربانی شدن ندارند.
سه. فقط خدا مقدس است، بنابراین او این لیاقت دارد تا برای نجات انسان از قلمرو گناه، بها را بپردازد.
چهار. خدا به شباهت انسان درآمد، تا بهای آزادی از گناه را پرداخت نماید. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد. عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
پنج. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
شش. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و جریمه گناهان انسان ها را بپردازد، زیرا خون از بدنش جاری نمی شد.
با ایمان آوردن به عیسی مسیح، ما نه فقط از قلمرو گناه رهایی یافته ایم، بلکه به فرزندان خدا مبدل شده ایم.
مسیح داوطلبانه جانش را برای نجات بشر قربانی کرد و انبیاء نیز در عهد عتیق، مرگ عیسی را پیشگویی کرده بودند.
اگر قرار بود که خدا به صورت انسان وارد تاریخ شود، انتظار داشتیم که چه نشانه هایی از او ببینیم؟
یک. به گونه ای منحصر به فرد وارد این جهان شود (تولد از دختر باکره)
دو. بی گناه باشد.
سه. حضور خارق العاده خود را با نشانه ها یعنی با معجزات ظاهر کند.
چهار. زندگی اش کامل تر از هر انسان دیگری باشد.
پنج. سخنانش برتر از هر انسان دیگر باشد.
شش. تاثیر همیشگی و جهانی بر جای بگذارد.
هفت. عطش روحانی انسان را رفع کند.
هشت. بزرگ ترین و مخوف ترین دشمن انسان، یعنی مرگ را شکست دهد.
این انتظارات فقط در شخص عیسی مسیح برآورده شد. او جای هیچ گونه شکی باقی نگذارد که او خدایی است که انسان شده است. او تمام این هشت انتظار در مورد حضور الهی در تاریخ بشر را برآورده ساخت.
اگر خدا جاودانی و فناناپذیر است، چرا نتوانست بر مرگ غلبه کند و بر روی صلیب مرد؟
یک. هنگامی که مسیح بر روی صلیب جان داد، خدای پدر و خدای روح القدس زنده بودند.
دو. مرگ به معنای نیستی و نبود قدرت نیست. وقتی یک پیامبر فوت می کند یا شهید می شود، آیا روح او نیز می میرد؟ یا این که وقتی پیامبری فوت می کند، روح او زنده است و به بهشت می رود؟
سه. روح مسیح با مرگ نابود نشد، بلکه فقط جسم او مرد.
چهار. مسیح روز جمعه مرد و کم تر از چهل و هشت ساعت بعد زنده شد. قبر او خالی است و امروزه محل بازدید جهانگردان می باشد.
آیا شواهد تاریخی قرن اول میلادی مرگ و زنده شدن مسیح را تایید می کنند؟
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود (روایات یهودیان) و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم:
یک. عیسی یک معلم یهودی بود.
دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است.
سه. او از سوی رهبران یهود رد شد.
چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد.
پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند.
شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند.
این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
خدا واحد است
کتاب مقدس واضح و صریح تعلیم می دهد که تنها یک خدای واقعی، زنده و حقیقی وجود دارد. هیچ خدایی غیر از خدای واحد وجود ندارد. در طول تاریخ، انسان ها به خدای واحد اعتقاد نداشتند و خدایان دروغین بی شماری را ابداع کرده اند. در تثنیه فصل 6 آیه 4 می خوانیم:"ای اسرائیل بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است." ایمان یهودیان بر اساس تعلیم عهد عتیق استوار بود. آنان ایمان داشتند که "یهوه خدا است و غیر از او دیگری نیست" (تثنیه فصل 4 آیه 35).
سلیمان پادشاه به هنگام تقدیس معبد، چنین دعا کرد:"همه قوم ها بدانند که یهوه خداست و غیر از او خدای دیگری وجود ندارد" (اول پادشاهان فصل 8 آیه 60). هر یهودی می بایست به دنیای غافل شهادت می داد که هیچ خدایی جز یهوه نیست. خداوند به اشعیاء نبی گفت:"من ابتدا و انتها هستم و غیر از من خدایی نیست" (اشعیاء فصل 44 آیه 6).
رسالت قوم اسرائیل آن بود که این خدای حقیقی را به مردم بت پرست معرفی نمایند:"من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست. مردم سراسر جهان بدانند که غیر از من خدایی دیگر وجود ندارد و تنها من خداوند هستم" (اشعیا فصل 45 آیات 5- 6).
تعلیم مسیح و رسولان: خدا واحد است
مسیح نیز به صراحت تعلیم داد که "فقط یک خدا وجود دارد و غیر از او خدایی نیست" (مرقس فصل 12 آیه 29). رسولان مسیح نیز همین نکته را تعلیم می دادند. پولس چنین نوشت:"همه می دانیم که بت خدا نیست، زیرا فقط یک خدا هست و بس" (اول قرنتیان فصل 8 آیه 4). یعقوب به این نکته اشاره کرد:"حتی فرشتگان سقوط کرده نیز ایمان دارند که خدا یکی است" (یعقوب فصل 2 آیه 19).
تثلیث در کتاب مقدس
عهد عتیق
مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که در عهد عتیق به تثلیث هرگز اشاره ای نشده است. آن ها با استناد به چند آیه مدعی اند که عهد عتیق خدا را واحد معرفی کرده است. برای کسانی که بخش اول کتاب مقدس (عهد عتیق که شامل 39 کتاب است) نخوانده اند، چنین استنباط می کنند که پیروان مسیح (شاگردان و نیز پدران کلیسا در قرون اولیه میلادی) تثلیث را برای فریب و گمراهی مردم ابداع کرده اند! آیا عهد عتیق این اتهام مخالفان را تایید می کند؟
مخالفان می گویند که برای مثال تثنیه فصل 6 آیه 4 با آموزه مسیح خداوند در تضاد است:"ای اسرائیل بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است."
یک. واژه عبری "واحد" به معنای تعدد و انبوه نیز می باشد. این واژه در آیات زیر استفاده شده:
"به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود جدا می شود و به همسر خود می پیوندد و از آن پس، آن دو یکی (واژه واحد) می شوند" (پیدایش فصل 2 آیه 24).
"در آن روزگار، همه مردم جهان به یک (واژه واحد) زبان سخن می گفتند" (پیدایش فصل 11 آیه 1).
"آنگاه دختران خود را به شما خواهیم داد و دختران شما را برای خود خواهیم گرفت و در بین شما ساکن شده، یک (واژه واحد) قوم خواهیم بود" (پیدایش فصل 34 آیه 16).
"موسی بازگشت و قوانین و دستورات خداوند را به قوم اسرائیل گفت. تمام مردم یک (واژه واحد) صدا گفتند:"هرچه خداوند فرموده است، انجام خواهیم داد" (خروج فصل 24 آیه 3).
"آن ها به جایی رسیدند که امروزه به دره اشکول معروف است و در آن جا یک ( واژه واحد) خوشه انگور چیدند و با خود آوردند. این خوشه به قدری بزرگ بود که آن را به چوبی آویخته، آن را دو نفر حمل می کردند" (اعداد فصل 13 آیه 23).
"پس جمعا (واژه واحد) 42،360 نفر به سرزمین یهودا بازگشتند" (عزرا فصل 2 آیه 64).
دو. در عهد عتیق لغت عبری برای خدا، "الوهیم" است. الوهیم به معنی قادر و امین است. الوهیم اسم جمع است و در صورتی که به وحدت خدا اشاره کند، یک فعل مفرد به آن اضافه می شود. در زمان نگارش تورات، خدایان کوچک و بزرگ امت هایی که در اطراف قوم یهود ساکن بودند، وجود داشتند. بنابراین، دیدگاه کتاب پیدایش بر وحدت و یگانگی خداوند است. به جای خدایان فقط یک خدا وجود دارد. او که قادر مطلق است، فرمان داد و جهان هستی یافت. با این توصیف، موسی با استفاده از واژه الوهیم به تثلیث یا سه شخصیت در ذات الهی به روشنی شهادت داد:"در آغاز، هنگامی که خدا (واژه الوهیم) آسمان ها و زمین را آفرید" (پیدایش فصل 1 آیه 1). در عهد عتیق، واژه "الوهیم" 2607 بار برای خداوند به کار برده شده است.
واژه "الوهیم" به معنی خدایان است. به این مثال توجه کنید:"من خداوند (الوهیم) تو هستم. تو را خدایان (الوهیم) دیگر غیر از من نباشد" (خروج فصل 20 آیات 2- 3).
سه. لغت عبری برای خدا نه فقط اسم جمع است، بلکه به هنگام مطالعه عهد عتیق درمی یابیم که خدای واحد به صورت جمع سخن می گوید و خود را بیش از "یک" معرفی می کند. او در قالب جمع صحبت می کند! برخی معتقدند که خدا با فرشتگان سخن می گفت، در حالی که در گزارش آفرینش جهان، ذکری از فرشتگان نشده و کتاب مقدس نیز تعلیم نمی دهد فرشتگان در آفرینش جهان دخالت داشته اند. به مثال های زیر توجه کنید:
"انسان را شبیه خود بسازیم، تا بر حیوانات زمین، ماهیان دریا و پرندگان آسمان فرمانروایی کند" (پیدایش فصل 1 آیه 26)
"حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نباید گذاشت از میوه درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند" (پیدایش فصل 3 آیه 22)
"پس زبان آن ها را تغییر خواهیم داد تا سخن یکدیگر را نفهمند" (پیدایش فصل 11 آیه 7)
"چه کسی را بفرستم تا پیغام ما را به این قوم برساند؟" (اشعیاء فصل 6 آیه 8)
خدای پدر
در عهد عتیق، خدا به عنوان پدر معرفی می شود:
"آیا خداوند، پدر و مالک تو نیست؟" (تثنیه فصل 32 آیه 6)
"تو پدر من هستی، خدای من و صخره نجات من" (مزمور 89 آیه 26)
"نام او عجیب، مشیر، خدای قدیر، پدر جاودانی و سرور سلامتی خواهد بود" (اشعیاء فصل 9 آیه 6)
"تو پدر ما هستی! از ازل تا ابد پدر و نجات دهنده ما خواهی بود" (اشعیاء فصل 63 آیه 16)
"ای خداوند، تو پدر ما هستی. ما گل هستیم و تو کوزه گر. همه ما ساخته دست تو هستیم" (اشعیاء فصل 64 آیه 8)
"ای پدر، از زمان کودکی تو مرا دوست داشته ای، پس تا ابد بر من خشمگین نخواهی ماند!" (ارمیاء فصل 3 آیه 4)
"مایل بودم در این جا با فرزندانم ساکن شوم، انتظار داشتم مرا پدر صدا کنید" (ارمیاء فصل 3 آیه 19)
"اگر من پدر شما هستم، احترام من کجاست؟" (ملاکی فصل 1 آیه 6)
بنابراین، یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که رابطه فرزندی با خدا دارند و خدا پدر آن ها است.
خدای پسر
خدای پسر نیز در عهد عتیق یافت می شود:
نبوت درباره مسیح (خطاب به پادشاهان بت پرست):"پیش از این که پسرش خشمگین شود و شما را نابود کند، به پاهایش بیفتید و آن ها را بوسه زنید" (مزمور 2 آیه 12)
"من نیز با او چون نخست زاده خویش رفتار خواهم کرد و او را برتر از تمام پادشاهان جهان خواهم ساخت" (مزمور 89 آیه 27)
"آن کیست که آسمان و زمین را زیر پا می گذارد؟ آن کیست که حدود زمین را برقرار کرده است؟ نامش چیست و پسرش چه نام دارد؟ (امثال سلیمان فصل 30 آیه 4)
"وجودی شبیه انسان (پسر انسان) دیدم. به او اقتدار، جلال و قدرت سلطنت داده شد تا همه قوم ها از هر زبان و نژاد او را خدمت کنند. قدرت او ابدی و سلطنتش بی زوال است" (دانیال فصل 7 آیات 13- 14). یهودیان می دانند که اصطلاح "پسر انسان" معنایی فراتر از اشاره به یک انسان عادی دارد. عیسی از این آیه برای اشاره به خودش استفاده کرد (لوقا فصل 21 آیه 27 و یوحنا فصل 1 آیه 51).
مسیح به هنگام محاکمه اش به کاهن اعظم یهودیان گفت:"یک روز مرا خواهید دید که در دست راست خدا نشسته ام و بر ابرهای آسمان به زمین برمی گردم." ناگهان کاهن اعظم لباس خود را درید و فریاد زد:"کفر گفت! کفر گفت!" (متی فصل 26 آیات 64- 66). طبق شریعت، کاهن اعظم اجازه نداشت جامه خود را به هنگام مشکلات شخصی بدرد. اما زمانی که بر مسند قضاوت می نشست و متهم در حضورش کفری هولناک بر زبان می راند، مطابق عرف باید جامه خود را به نشانه انزجار می درید.
داود پادشاه چنین نوشت:"خداوند به خداوند من گفت:"به دست راست من بنشین و من دشمنانت را به زیر پایت خواهم افکند" (مزمور 110 آیه 1).
خدای روح القدس
سومین شخصیت تثلیث، روح القدس می باشد که آیات زیادی در عهد عتیق به آن اختصاص دارد. به عنوان مثال:
"روح خدا روی توده های تاریک بخار حرکت می کرد" (پیدایش فصل 1 آیه 2)
"روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند" (پیدایش فصل 6 آیه 3)
"بصل ئیل را از روح خدا پر ساخته" (خروج فصل 35 آیه 31)
"از روحی که بر تو قرار دارد، گرفته و بر آنان نیز خواهم نهاد" (اعداد فصل 11 آیه 17)
"روح خداوند بر عتنی ئیل قرار گرفت و او اسرائیل را رهبری کرد" (داوران فصل 3 آیه 10)
"روح خداوند بر جدعون قرار گرفت" (داوران فصل 6 آیه 34)
"روح خدا بر یفتاح قرار گرفت" (داوران فصل 11 آیه 29)
"روح خداوند بر تو خواهد آمد و تو نیز با آنان نبوت خواهی کرد" (اول سموئیل فصل 10 آیه 6)
"روح خدا بر داود نازل شد و از آن روز به بعد بر او قرار گرفت" (اول سموئیل فصل 16 آیه 13)
"روح خداوند توسط من سخن گفت و کلام او بر زبانم جاری شد" (دوم سموئیل فصل 23 آیه 2)
"می ترسم به محض این که از پیش تو بروم، روح خداوند تو را از این جا بردارد و به جای دیگر ببرد" (اول پادشاهان فصل 18 آیه 12)
"روح مهربان خود را فرستادی تا آن ها را تعلیم دهد" (نحمیا فصل 9 آیه 20)
"توسط روح خود از طریق انبیا به آن ها هشدار دادی" (نحمیا فصل 9 آیه 30)
"روح خدا مرا آفرید" (ایوب فصل 33 آیه 4)
"روح مقدس خود را از من مگیر" (مزمور فصل 51 آیه 11)
"روح مهربان تو مرا به راه راست هدایت نماید" (مزمور 143 آیه 10)
"آن ها نافرمانی کرده و روح مقدس او را محزون کردند" (اشعیاء فصل 63 آیه 10)
قوم سرکش اسرائیل فریاد برآوردند:"کجاست آن خدایی که روح القدس خود را به میان قومش فرستاد؟" (اشعیاء فصل 63 آیه 11)
"روح خداوند به آن ها آرامش داده بود" (اشعیاء فصل 63 آیه 14)
"روح خدا مرا نزد یهودیان تبعیدی برد" (حزقیال فصل 3 آیه 14)
"روح خدا داخل من شد و مرا از زمین بلند کرد" (حزقیال فصل 3 آیه 24)
"روح خود را بر همه مردم خواهم ریخت" (یوئیل فصل 2 آیه 28)
"من از قدرت روح خداوند پر شدم" (میکاه فصل 3 آیه 8)
"وعده دادم که روح من در میان شما می ماند، پس ترسان نباشید" (حجی فصل 2 آیه 5)
خداوند گفت:"نه به قدرت، نه به قوت، بلکه به روح من. هر چند ضعیف و ناتوان باشید، ولی به یاری روح من موفق خواهید شد" (زکریا فصل 4 آیه 6)
"دل های خود را مثل سنگ سخت کردند و نخواستند دستوراتی را که من با روح خود توسط انبیاء گذاشته و به آنان داده بودم، بشنوند" (زکریا فصل 7 آیه 12)
تثلیث در عهد جدید
خدای پدر
همان طور که اشاره شد، یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که تنها خودشان رابطه فرزندی با خدا دارند و او تنها پدر یهودیان است. عهد جدید، این نگرش غلط را اصلاح کرد. همه یهودیان فرزند خدا نیستند. فرزند خدا بودن امتیاز و افتخاری است که منحصر به کسانی است که توبه می کنند و به مسیح ایمان می آورند. بنابراین، فقط این افراد می توانند خدا را "پدر" بنامند.
مسیح فقط خطاب به شاگردانش گفت:"پدر شما که در آسمان است" (متی فصل 5 آیه 45). مسیح فقط برای شاگردانش از خدا به عنوان "پدرشما" یا "پدر آسمانی شما" سخن گفت (متی فصل 6 آیه 6، 8، 14). عبارت "ما فرزندان خدا هستیم" (رومیان فصل 8 آیه 16) فقط در وصف کسانی نوشته شد که از طریق ایمان به خداوند عیسی مسیح، رابطه ای درست و شایسته با خدا دارند. یوحنا چنین نوشت:"ببینید خدا چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم" (اول یوحنا فصل 3 آیه 1).
خداوند عیسی مسیح
نباید فکر کنیم که چون خدای پدر را ندیده ایم، پس از این امتیاز محروم شده ایم. مسیح فرمود:"من و پدر یک هستیم" (یوحنا فصل 10 آیه 30). "کسی که مرا دیده، فرستنده من را دیده است" (یوحنا فصل 12 آیه 45). با مطالعه انجیل یوحنا درمی یابیم که الوهیت پدر و پسر متمایز است. یعنی خداوند مسیح، کاملا متمایز از خدای پدر است. یکی جسم گردید و دیگری خیر. در عین حال، جلال مسیح همان جلال پدر است:"مسیح چهره دیدنی خدای نادیدنی است" (کولسیان فصل 1 آیه 15).
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل 2 آیه 11). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل 14 آیه 33و فصل 28 آیه 9، انجیل یوحنا فصل 9 آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند.
نویسنده رساله به عبرانیان چنین نوشت:"همه فرشتگان خدا، مسیح را پرستش نمایند" (فصل 1 آیه 6). در نامه به کلیسای فیلیپی چنین می خوانیم:"به نام عیسی هر آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است، به زانو درآید و برای جلال خدای پدر، همه به زبان خود اعتراف کنند که عیسی مسیح، خداوند است" (فیلیپیان فصل 2 آیات 10- 11).
پولس برای اعضای کلیسای قرنتس دعا کرد و گفت:"فیض خداوندمان عیسی مسیح با همه شما باشد. محبت خدا و مشارکت روح القدس نصیب شما گردد" (دوم قرنتیان فصل 13 آیه 14).
عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل 22 آیه 43).
مسیح در تعالیم خویش هرگز نمی گفت:"خداوند می فرماید". او با اقتدار تعلیم می داد:"اما من می گویم" (متی فصل های 5 تا 7). مسیح، خدا را پدر می نامید. اما پیامبران می گفتند:"خدایا".
عیسی وقتی متولد شد، به پسر خدا تبدیل نشد. مسیح قبل از ظهور خود بر زمین، رابطه ازلی با خدا داشت. مسیح در تثلیث حضور دارد، همان طور که روح القدس حضور دارد. او همواره با پدر و روح القدس در ارتباط است. بنابراین، گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح به شاگردانش یاد داد که چنین دعا کنند:"ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد..." (متی فصل 6 آیه 9). بنابراین مسیحیان بنده نیستد. فرزندان خدا هستند.
پیامبر به معنی پیام آور خداوند محسوب می شود. مسیح به عنوان نماینده تثلیث به زمین آمد. مانند سفیر یا وزیر امور خارجه یک دولت به کشور دیگر سفر می کند و حامل پیام دولت خویش است. مسیح پیام خدای پدر و روح القدس را با ما در میان گذاشت. با این توصیف، خودش مدعی بود خداوند است که حداقل دو بار یهودیان می خواستند او را برای چنین ادعایی سنگسار کنند. حتی کاهن اعظم ردای خود را درید. دریدن لباس به معنای مخالفت به کفرگویی است. هیچکدام از پیامبران خود را خدا معرفی نکردند و هرگز به هنگام موعظه نمی گفتند این را من می گویم. آن ها فقط حامل پیام خدا بودند.
عهد جدید، مسیح را خالق عالم هستی معرفی می کند:"تمام هستی به وسیله عیسی مسیح به وجود آمد، یعنی هر آنچه در آسمان و بر زمین است، دیدنی و نادیدنی، عالم روحانی با فرمانروایان و تاج تخت آنان و فرماندهان و بزرگان شان، همه به وسیله مسیح و برای جلال او آفریده شدند" (کولسیان فصل 1 آیه 16). نویسنده رساله به عبرانیان چنین می گوید:"جهان و تمام موجودات به وسیله مسیح آفریده شد" (عبرانیان فصل 1 آیه 2).
خدای روح القدس
مسیح خداوند به شباهت انسان به میان ما آمد، ولی روح القدس هرگز در قالب شخصی و جسمانی ظاهر نشد. روح القدس یک شخص است، همان طور که پدر و پسر، خدا هستند. روح القدس نیز الوهیت دارد و با این وجود از پدر و پسر متمایز است.
اگر فقط به فصل های 14- 16 انجیل یوحنا نگاه کنید، درمی یابید که عیسی از روح القدس همچون شخصی سخن می گوید که ساکن می شود (فصل 14 آیه 17)، تعلیم می دهد و یادآوری می کند (فصل 14 آیه 26)، شهادت می دهد (فصل 15 آیه 26)، به مردم نشان می دهد که گناهکار و محکوم هستند (فصل 16 آیه 8)، هدایت می کند، می شنود، سخن می گوید، نشان می دهد و جلال می دهد (فصل 16 آیات 13- 14). در بخش های دیگر عهد جدید فعالیت های دیگر روح القدس ذکر شده اند: دعوت به خدمت می کند (اعمال رسولان فصل 13 آیه 2)، از مردگان زنده می کند (رومیان فصل 8 آیه 11)، شفاعت می کند (رومیان فصل 8 آیه 26)، تقدیس می کند (رومیان فصل 15 آیه 16) و کارهای دیگر انجام می دهد.
عیسی خداوند است، بنابراین شگفت انگیز بود که شخصی را به عنوان جانشین می فرستد، کم تر از خود او باشد.
نتیجه گیری
واقعیت این است که در الوهیت، سه شخص وجود دارند: پدر، پسر و روح القدس. این سه شخص تشکیل خدا را می دهند که در ذات یکی و در قدرت و جلال برابر هستند. این تعریف آموزه تثلیث است.
اصطلاح تثلیث را ترتولیان (ساکن کارتاژ) در اواخر قرن دوم میلادی ابداع کرد که مورد پذیرش کلیساها قرار گرفت. واژه "تثلیث" در کتاب مقدس یافت نمی شود، ولی برای تشریح حقیقتی که به روشنی در کتاب مقدس تعلیم داده شده، به کار می رود. کلیسا نیز از سال 220 میلادی واژه "تثلیث" را مورد استفاده قرار داد.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
قبل از بررسی "تثلیث"، ابتدا باید به رفع سوءتعبیرها بپردازیم:
بسیاری از مخالفان مسیحیت، عبارت "پسر خدا" را این طور استنباط می کنند که مسیحیان معتقدند که تولد عیسی مسیح حاصل رابطه جنسی خدا با یک دختر یهودی بوده است! در کتاب مقدس حتی یک آیه وجود ندارد که نگرش مخالفان را تایید نماید. کتاب مقدس بارداری معجزه آسای مریم را بدون ارتباط جنسی ذکر می کند (متی فصل 1 آیات 18- 24، لوقا فصل 1 آیات 26- 35).
حتی قرآن نیز تولد عیسی از باکره (مریم آیات 16- 21، آل عمران آیات 37- 47) را تایید کرده است. قرآن حتی تایید می کند که مسیح بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد (مریم آیات 29- 31، مائده 110) و سپس "خدا او را بالا برد" (نساء 158). بنابراین مسلمانان به تولد، معجزات و پایان غیر طبیعی زندگی عیسی بر زمین (یعنی صعود او به آسمان) ایمان دارند. مطابق نگرش قرآن، مسیح تنها پیامبری است که این سه ویژگی مذکور را با هم داشت. این موقعیت خاص، مسیح را تبدیل به منحصر به فرد ترین انسان ماورای طبیعی در جهان ساخته است. در آل عمران آیه 45 عیسی برتر از همه، چه در این عالم و چه در عالم آینده توصیف شده است. هم چنین در سوره نساء آیه 159 می خوانیم که انسان ها قبل از مرگ باید به عیسی مسیح ایمان بیاورند.
اعراب می دانند که در زبان عربی برای "پسر" دو کلمه وجود دارد: واژه "ولد" اشاره به پسری است که حاصل ارتباط جنسی است. بنابراین مسیح در چارچوب این تعریف نمی گنجد. کلمه دیگر "ابن" است که می تواند مفهوم استعاری داشته باشد، مانند "ابن سبیل" (پسر راه). در این مفهوم می توان مسیح را "ابن خدا" نامید.
در ادبیات مسلمانان، عبارات و اصطلاحاتی وجود دارد که انتظار ندارند کسی آن ها را تحت الفظی و مادی تعبیر کند، نظیر: "اسدالله (شیر خدا)، یدالله (دست خدا). مسیح نیز "روح الله" لقب گرفته است.
مسیحیان که صدها سال قبل از پیامبر اسلام می زیستند، درک اشتباه از "پسر خدا" را محکوم می کردند. لاکتانتیوس، یکی از نویسندگان مسیحی در اوایل قرن چهارم میلادی نوشت:"کسی که عبارت پسر خدا را می شنود، نباید حتی این تصور بسیار شرارت آمیز را به ذهن خود راه دهد که پسر خدا حاصل ازدواج و آمیزش با زن است."
اصطلاحات "پدر" و "پسر" با زاد و ولد مادی یا آفرینش خدای دیگر مترادف نیست، بلکه به روابط نزدیک و بی نظیر اشاره دارد. همان طور که مسلمانان قرآن (کلام الله) را الله نمی دانند، بلکه معتقدند که از الله صادر شده است. مسیحیان، مسیح را "کلمه خدا" می دانند که از ازل با خدا بوده است. در کتاب مقدس، کلماتی نظیر "مولود شدن" و "صادر شدن" نه به معنی جسمانی و جنسی، بلکه به مفهوم ارتباطی استفاده می شود.
مطابق دیدگاه مسلمانان، قرآن بیان اراده خدا است و ازلی و نامخلوق است. هر چند با خود خدا یکی است، ولی بیان فکر خدا و همانند او جاودانی است. بنابراین با نوعی کثرت در وحدت مواجه هستیم: چیزی که خدا نیست و با این حال با خدا یکی است. مسلمانان به دو وجود ابدی و نامخلوق اعتقاد دارند. علاوه بر این، مسلمانان به این نکته اشاره می کنند که پیامبر اسلام در آن واحد پیامبر، شوهر و رهبر بود. به عبارت دیگر، دین اسلام مبین کثرت در وحدت است.
آیا تثلیث غیر منطقی است؟
نمونه های تثلیث در طبیعت و زندگی روزمره مشاهده می شود. لطفا به مثال های زیر توجه کنید:
ترکیب رنگ های قرمز، سبز و آبی، نور سفید را پدید می آورد. از ترکیب اکسیژن، سوخت و گرما، آتش به وجود می آید. آب می تواند به سه صورت مشاهده شود: بخار، مایع و یخ. اتم از سه بخش تشکیل شده: پروتون، نترون و الکترون.
با اراده، عقل و احساسات تصمیم می گیریم و برنامه ریزی می کنیم. انسان از سه بخش تشکیل شده: روح، بدن و جان. در زندگی زناشویی حاصل زن، مرد و فرزند است. یک مرد می تواند شوهر، پدر و پسر پدرش باشد. سیاره زمین دارای زمین، دریا و هوا است. دی ان ای از سه بخش ساخته شده: فسفات، قند و باز آلی (ملکول باز).
1x1x1=1
جریان الکتریسیته، نور، گرما و صوت تولید می کند.
ترکیب رنگ های قرمز، سبز و آبی، نور سفید را پدید می آورد. از ترکیب اکسیژن، سوخت و گرما، آتش به وجود می آید. آب می تواند به سه صورت مشاهده شود: بخار، مایع و یخ. اتم از سه بخش تشکیل شده: پروتون، نترون و الکترون.
با اراده، عقل و احساسات تصمیم می گیریم و برنامه ریزی می کنیم. انسان از سه بخش تشکیل شده: روح، بدن و جان. در زندگی زناشویی حاصل زن، مرد و فرزند است. یک مرد می تواند شوهر، پدر و پسر پدرش باشد. سیاره زمین دارای زمین، دریا و هوا است. دی ان ای از سه بخش ساخته شده: فسفات، قند و باز آلی (ملکول باز).
1x1x1=1
جریان الکتریسیته، نور، گرما و صوت تولید می کند.
تجربه ایمانداران مسیحی
مسیحیت محدود به اصول اعتقادات نیست، بلکه شامل تجربیات هم می باشد. ایمان کورکورانه آن است که انسان به چیزی ایمان و اعتقاد داشته باشد که آن را هرگز تجربه و مشاهده نکرده است. تعصب یعنی ایمان کورکورانه به اصول اعتقاداتی در زندگی تجربه نشده است. چیزی را که تجربه نکرده ام، چرا باید به آن معتقد باشم؟
آیا تجربه نشان داده که دعاها به نام عیسی مسیح خداوند اجابت می شوند؟ آیا در نام عیسی مسیح خداوند، اشخاص منفی و غیر قابل تحمل به افراد مثبت و مفید تبدیل می شوند؟ شاید منتقدان بگویند که در ادیان دیگر هم معجزه مشاهده شده. اما بزرگ ترین معجزه، تغییر انسان منفی به شخص مثبت است. اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ اگر معجزات به نام مسیح خداوند رخ نمی داد، بدون تردید ایمانداران مسیحی پیرو مسیح نمی شدند. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
شخصی که توسط خدا تبدیل شده، می داند که متن کتاب مقدس حقیقت دارد. دعاهای او به نام عیسی خداوند اجابت می شود و عملکرد روح القدس را در زندگی خود مشاهده و تجربه می کند. برخی از مخالفان عملکرد روح القدس را به شیطان نسبت می دهند. در حالی که ذات شیطان اخلاق گرا نیست، و در نتیجه نمی تواند شخص منفی را به فرد مثبت و مفید تبدیل کند. در شیطان هیچ گونه نیکویی ساکن نیست. همه می دانند که دروغ و فریب قادر به تغییر و تحول عمیق روحانی نمی باشد. چگونه ایماندار مسیحی می تواند با قدرت شیطان، دشمن خود را ببخشد و آرامش و صبر الهی را در زندگی خود مشاهده کند؟ کسی که از شیطان پیروی می کند، وضع او بد و بدتر خواهد شد. درخت را از میوه هایش می شناسند. تعالیم الهی و اخلاقی مسیح با ذات شیطان کاملا متضاد است.
روح القدس به ایمانداران مسیحی قدرت می بخشد تا به دشمنان خود محبت کنند، در مقابل مشکلات کمرشکن روزمره مقاومت و صبر داشته باشند، از آرامش الهی برخوردار باشند. در امور مختلف زندگی، روح القدس آن ها را هدایت کند.
وقتی مسیح و رسولان از مردم می خواستند ایمان بیاورند، منظورشان "ایمانی کورکورانه" نبود، بلکه ایمانی "منطبق بر عقل و منطق". شخصی که زندگی اش توسط خداوند متحول شده و به انسان مفید و مثبت تغییر یافته، نمی تواند این تجربه غنی و ارزشمند را که با چشمان خود مشاهده کرده (شاهد عینی) و با فکر، اراده و احساسات (عقل و منطق) پذیرفته، هرگز فراموش کند. روح القدس در قلوب افراد، ایمانی کورکورانه و بی اساس به عمل نمی آورد. مسیح فرمود:"حقیقت را خواهید شناخت (نه این که از آن غافل خواهید ماند و فقط به آن اعتقاد داشته باشید) و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد (یوحنا فصل 8 آیه 32). به عبارت دیگر مقصود مسیح این بود که به جای باور کورکورانه، حقیقت را "تجربه" کنید.
جهان بینی الحاد: خدا وجود ندارد/ اگر خدا وجود داشته باشد، مهربان نیست
دیدگاه ادیان: خدا مهربان است
نگرش مسیحیت: خدا آنقدر جهان را محبت نمود که به میان انسان ها آمد و برای نجات بشر از گناه بهاء گزافی پرداخت (یوحنا فصل 3 آیه 16)
ملحدها می گویند که خدا وجود ندارد، چون هرگز به جهان نیامده است و خود را نشان نداده. آن ها برای تایید ادعای خود می گویند حتی ادیان دیگر هم تصدیق می کنند که خدا به میان انسان ها نیامده است. در حالی که نگرش مسیحیت این است که خدا به شباهت انسان درآمد. آیا می توان به خدایی اعتقاد داشت که جسم و انسان را می آفریند، اما نمی خواهد به میان آدم ها بیاید؟ مثل آن که پدر ما حاضر نیست به خانه بیاید، اما به ما می گوید که من مهربان هستم! به شما پول می دهم، نماینده ام را می فرستم، اما به میان اعضای خانواده نمی آیم! نماینده، سخنگوی من است و حتی جانش را برای حفاظت و مراقبت از شما فدا می کند! آیا شما این شخص را پدر مهربان می نامید؟ ادیان می گویند:"خدا مهربان است". اما نگرش مسیحیت این است که خدا آنقدر انسان ها را دوست داشت، که به شباهت بشر درآمد (یوحنا فصل 3 آیه 16). اگر عالم هستی مانند قطره ای آب در برابر اقیانوس بیکران خداوند است، پس محبت او محدودیت ندارد. چگونه خدا می تواند به انسان درس فروتنی دهد، در حالی که خودش نمی خواهد فروتن شود؟ چگونه خدا می خواهد درس ایثار و فداکاری دهد، در حالی که حاضر نیست به میان انسان ها بیاید؟ خدا با عملکرد خودش نیز نشان می دهد که فقط سخنگو نیست.
برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. او به این جهان آمد تا به ما بگوید چقدر به انسان علاقه دارد. او با حضور فیزیکی در میان انسان ها، الگوی واقعی محبت را تعیین کرد. بنابراین، بر خلاف ادعای ملحدها، خدا مغرور و متکبر نیست. اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند.
مخالفان معتقدند که غیرممکن است که خدا بتواند انسان شود. این جمله یعنی خدا قادرمطلق نیست و نمی تواند معجزه تجسم را انجام دهد. از طرفی، تجسم، محبت و فروتنی خدا را به انسان نشان داد و نه غرور و تکبر را. تجسم نشان داد که خدا می خواهد با انسان ارتباط دوستانه و صمیمانه برقرار کند. خدا می خواهد بهترین دوست انسان باشد. او نمی خواهد که انسان فقط به او اعتقاد داشته باشد. یک دزد هم به خدا اعتقاد دارد. اما همان دزد، اگر با خدا دوست و صمیمی شود، آیا به دزدی ادامه خواهد داد؟
در هیچ جای کتاب مقدس نمی خوانیم که خداوند ادعا کرده که "خدا نمی تواند انسان شود"، بلکه بارها ذکر شده که "خدا مانند انسان نیست" که در این حالت، معنای کاملا متفاوتی را ارائه می دهد. در کتاب مقدس می خوانیم:
برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. او به این جهان آمد تا به ما بگوید چقدر به انسان علاقه دارد. او با حضور فیزیکی در میان انسان ها، الگوی واقعی محبت را تعیین کرد. بنابراین، بر خلاف ادعای ملحدها، خدا مغرور و متکبر نیست. اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند.
مخالفان معتقدند که غیرممکن است که خدا بتواند انسان شود. این جمله یعنی خدا قادرمطلق نیست و نمی تواند معجزه تجسم را انجام دهد. از طرفی، تجسم، محبت و فروتنی خدا را به انسان نشان داد و نه غرور و تکبر را. تجسم نشان داد که خدا می خواهد با انسان ارتباط دوستانه و صمیمانه برقرار کند. خدا می خواهد بهترین دوست انسان باشد. او نمی خواهد که انسان فقط به او اعتقاد داشته باشد. یک دزد هم به خدا اعتقاد دارد. اما همان دزد، اگر با خدا دوست و صمیمی شود، آیا به دزدی ادامه خواهد داد؟
در هیچ جای کتاب مقدس نمی خوانیم که خداوند ادعا کرده که "خدا نمی تواند انسان شود"، بلکه بارها ذکر شده که "خدا مانند انسان نیست" که در این حالت، معنای کاملا متفاوتی را ارائه می دهد. در کتاب مقدس می خوانیم:
"خدا، انسان نیست که دروغ بگوید. او مثل انسان نیست که تغییر فکر دهد" (اعداد فصل 23 آیه 19).
"خدا دروغ نمی گوید و قصدش را عوض نمی کند. چون او انسان نیست که فکرش را تغییر دهد" (اول سموئیل فصل 15 آیه 29).
"من خدا هستم، نه انسان. من خدایی مقدس هستم و در میان شما ساکنم" (هوشع فصل 11 آیه 9).
چرا خدا به شباهت انسان درآمد؟
یک. خدا از گناه بیزار است (گناه معنایی فراتر از نااطاعتی از دستورات الهی را دارد: بر هم خوردن رابطه انسان و خدا)، بنابراین بهاء آزادی از اسارت گناه، فقط قربانی می باشد.
دو. فقط یک انسان می تواند بها را بپردازد، این در حالی است که انسان ها به علت نافرمانی از دستورات الهی همگی گناهکار هستند و این لیاقت و شایستگی را برای قربانی شدن ندارند.
سه. فقط خدا مقدس است، بنابراین او این لیاقت دارد تا برای نجات انسان از قلمرو گناه، بها را بپردازد.
چهار. خدا به شباهت انسان درآمد، تا بهای آزادی از گناه را پرداخت نماید. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد. عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
پنج. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
شش. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و جریمه گناهان انسان ها را بپردازد، زیرا خون از بدنش جاری نمی شد.
با ایمان آوردن به عیسی مسیح، ما نه فقط از قلمرو گناه رهایی یافته ایم، بلکه به فرزندان خدا مبدل شده ایم.
مسیح داوطلبانه جانش را برای نجات بشر قربانی کرد و انبیاء نیز در عهد عتیق، مرگ عیسی را پیشگویی کرده بودند.
اگر قرار بود که خدا به صورت انسان وارد تاریخ شود، انتظار داشتیم که چه نشانه هایی از او ببینیم؟
یک. به گونه ای منحصر به فرد وارد این جهان شود (تولد از دختر باکره)
دو. بی گناه باشد.
سه. حضور خارق العاده خود را با نشانه ها یعنی با معجزات ظاهر کند.
چهار. زندگی اش کامل تر از هر انسان دیگری باشد.
پنج. سخنانش برتر از هر انسان دیگر باشد.
شش. تاثیر همیشگی و جهانی بر جای بگذارد.
هفت. عطش روحانی انسان را رفع کند.
هشت. بزرگ ترین و مخوف ترین دشمن انسان، یعنی مرگ را شکست دهد.
این انتظارات فقط در شخص عیسی مسیح برآورده شد. او جای هیچ گونه شکی باقی نگذارد که او خدایی است که انسان شده است. او تمام این هشت انتظار در مورد حضور الهی در تاریخ بشر را برآورده ساخت.
اگر خدا جاودانی و فناناپذیر است، چرا نتوانست بر مرگ غلبه کند و بر روی صلیب مرد؟
یک. هنگامی که مسیح بر روی صلیب جان داد، خدای پدر و خدای روح القدس زنده بودند.
دو. مرگ به معنای نیستی و نبود قدرت نیست. وقتی یک پیامبر فوت می کند یا شهید می شود، آیا روح او نیز می میرد؟ یا این که وقتی پیامبری فوت می کند، روح او زنده است و به بهشت می رود؟
سه. روح مسیح با مرگ نابود نشد، بلکه فقط جسم او مرد.
چهار. مسیح روز جمعه مرد و کم تر از چهل و هشت ساعت بعد زنده شد. قبر او خالی است و امروزه محل بازدید جهانگردان می باشد.
آیا شواهد تاریخی قرن اول میلادی مرگ و زنده شدن مسیح را تایید می کنند؟
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود (روایات یهودیان) و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم:
یک. عیسی یک معلم یهودی بود.
دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است.
سه. او از سوی رهبران یهود رد شد.
چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد.
پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند.
شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند.
این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
چرا خدا به شباهت انسان درآمد؟
یک. خدا از گناه بیزار است (گناه معنایی فراتر از نااطاعتی از دستورات الهی را دارد: بر هم خوردن رابطه انسان و خدا)، بنابراین بهاء آزادی از اسارت گناه، فقط قربانی می باشد.
دو. فقط یک انسان می تواند بها را بپردازد، این در حالی است که انسان ها به علت نافرمانی از دستورات الهی همگی گناهکار هستند و این لیاقت و شایستگی را برای قربانی شدن ندارند.
سه. فقط خدا مقدس است، بنابراین او این لیاقت دارد تا برای نجات انسان از قلمرو گناه، بها را بپردازد.
چهار. خدا به شباهت انسان درآمد، تا بهای آزادی از گناه را پرداخت نماید. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد. عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
پنج. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
شش. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و جریمه گناهان انسان ها را بپردازد، زیرا خون از بدنش جاری نمی شد.
با ایمان آوردن به عیسی مسیح، ما نه فقط از قلمرو گناه رهایی یافته ایم، بلکه به فرزندان خدا مبدل شده ایم.
مسیح داوطلبانه جانش را برای نجات بشر قربانی کرد و انبیاء نیز در عهد عتیق، مرگ عیسی را پیشگویی کرده بودند.
اگر قرار بود که خدا به صورت انسان وارد تاریخ شود، انتظار داشتیم که چه نشانه هایی از او ببینیم؟
یک. به گونه ای منحصر به فرد وارد این جهان شود (تولد از دختر باکره)
دو. بی گناه باشد.
سه. حضور خارق العاده خود را با نشانه ها یعنی با معجزات ظاهر کند.
چهار. زندگی اش کامل تر از هر انسان دیگری باشد.
پنج. سخنانش برتر از هر انسان دیگر باشد.
شش. تاثیر همیشگی و جهانی بر جای بگذارد.
هفت. عطش روحانی انسان را رفع کند.
هشت. بزرگ ترین و مخوف ترین دشمن انسان، یعنی مرگ را شکست دهد.
این انتظارات فقط در شخص عیسی مسیح برآورده شد. او جای هیچ گونه شکی باقی نگذارد که او خدایی است که انسان شده است. او تمام این هشت انتظار در مورد حضور الهی در تاریخ بشر را برآورده ساخت.
اگر خدا جاودانی و فناناپذیر است، چرا نتوانست بر مرگ غلبه کند و بر روی صلیب مرد؟
یک. هنگامی که مسیح بر روی صلیب جان داد، خدای پدر و خدای روح القدس زنده بودند.
دو. مرگ به معنای نیستی و نبود قدرت نیست. وقتی یک پیامبر فوت می کند یا شهید می شود، آیا روح او نیز می میرد؟ یا این که وقتی پیامبری فوت می کند، روح او زنده است و به بهشت می رود؟
سه. روح مسیح با مرگ نابود نشد، بلکه فقط جسم او مرد.
چهار. مسیح روز جمعه مرد و کم تر از چهل و هشت ساعت بعد زنده شد. قبر او خالی است و امروزه محل بازدید جهانگردان می باشد.
آیا شواهد تاریخی قرن اول میلادی مرگ و زنده شدن مسیح را تایید می کنند؟
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود (روایات یهودیان) و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم:
یک. عیسی یک معلم یهودی بود.
دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است.
سه. او از سوی رهبران یهود رد شد.
چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد.
پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند.
شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند.
این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
خدا واحد است
کتاب مقدس واضح و صریح تعلیم می دهد که تنها یک خدای واقعی، زنده و حقیقی وجود دارد. هیچ خدایی غیر از خدای واحد وجود ندارد. در طول تاریخ، انسان ها به خدای واحد اعتقاد نداشتند و خدایان دروغین بی شماری را ابداع کرده اند. در تثنیه فصل 6 آیه 4 می خوانیم:"ای اسرائیل بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است." ایمان یهودیان بر اساس تعلیم عهد عتیق استوار بود. آنان ایمان داشتند که "یهوه خدا است و غیر از او دیگری نیست" (تثنیه فصل 4 آیه 35).
سلیمان پادشاه به هنگام تقدیس معبد، چنین دعا کرد:"همه قوم ها بدانند که یهوه خداست و غیر از او خدای دیگری وجود ندارد" (اول پادشاهان فصل 8 آیه 60). هر یهودی می بایست به دنیای غافل شهادت می داد که هیچ خدایی جز یهوه نیست. خداوند به اشعیاء نبی گفت:"من ابتدا و انتها هستم و غیر از من خدایی نیست" (اشعیاء فصل 44 آیه 6).
رسالت قوم اسرائیل آن بود که این خدای حقیقی را به مردم بت پرست معرفی نمایند:"من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست. مردم سراسر جهان بدانند که غیر از من خدایی دیگر وجود ندارد و تنها من خداوند هستم" (اشعیا فصل 45 آیات 5- 6).
تعلیم مسیح و رسولان: خدا واحد است
مسیح نیز به صراحت تعلیم داد که "فقط یک خدا وجود دارد و غیر از او خدایی نیست" (مرقس فصل 12 آیه 29). رسولان مسیح نیز همین نکته را تعلیم می دادند. پولس چنین نوشت:"همه می دانیم که بت خدا نیست، زیرا فقط یک خدا هست و بس" (اول قرنتیان فصل 8 آیه 4). یعقوب به این نکته اشاره کرد:"حتی فرشتگان سقوط کرده نیز ایمان دارند که خدا یکی است" (یعقوب فصل 2 آیه 19).
سلیمان پادشاه به هنگام تقدیس معبد، چنین دعا کرد:"همه قوم ها بدانند که یهوه خداست و غیر از او خدای دیگری وجود ندارد" (اول پادشاهان فصل 8 آیه 60). هر یهودی می بایست به دنیای غافل شهادت می داد که هیچ خدایی جز یهوه نیست. خداوند به اشعیاء نبی گفت:"من ابتدا و انتها هستم و غیر از من خدایی نیست" (اشعیاء فصل 44 آیه 6).
رسالت قوم اسرائیل آن بود که این خدای حقیقی را به مردم بت پرست معرفی نمایند:"من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست. مردم سراسر جهان بدانند که غیر از من خدایی دیگر وجود ندارد و تنها من خداوند هستم" (اشعیا فصل 45 آیات 5- 6).
تعلیم مسیح و رسولان: خدا واحد است
مسیح نیز به صراحت تعلیم داد که "فقط یک خدا وجود دارد و غیر از او خدایی نیست" (مرقس فصل 12 آیه 29). رسولان مسیح نیز همین نکته را تعلیم می دادند. پولس چنین نوشت:"همه می دانیم که بت خدا نیست، زیرا فقط یک خدا هست و بس" (اول قرنتیان فصل 8 آیه 4). یعقوب به این نکته اشاره کرد:"حتی فرشتگان سقوط کرده نیز ایمان دارند که خدا یکی است" (یعقوب فصل 2 آیه 19).
تثلیث در کتاب مقدس
عهد عتیق
مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که در عهد عتیق به تثلیث هرگز اشاره ای نشده است. آن ها با استناد به چند آیه مدعی اند که عهد عتیق خدا را واحد معرفی کرده است. برای کسانی که بخش اول کتاب مقدس (عهد عتیق که شامل 39 کتاب است) نخوانده اند، چنین استنباط می کنند که پیروان مسیح (شاگردان و نیز پدران کلیسا در قرون اولیه میلادی) تثلیث را برای فریب و گمراهی مردم ابداع کرده اند! آیا عهد عتیق این اتهام مخالفان را تایید می کند؟
مخالفان می گویند که برای مثال تثنیه فصل 6 آیه 4 با آموزه مسیح خداوند در تضاد است:"ای اسرائیل بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است."
یک. واژه عبری "واحد" به معنای تعدد و انبوه نیز می باشد. این واژه در آیات زیر استفاده شده:
"به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود جدا می شود و به همسر خود می پیوندد و از آن پس، آن دو یکی (واژه واحد) می شوند" (پیدایش فصل 2 آیه 24).
"در آن روزگار، همه مردم جهان به یک (واژه واحد) زبان سخن می گفتند" (پیدایش فصل 11 آیه 1).
"آنگاه دختران خود را به شما خواهیم داد و دختران شما را برای خود خواهیم گرفت و در بین شما ساکن شده، یک (واژه واحد) قوم خواهیم بود" (پیدایش فصل 34 آیه 16).
"موسی بازگشت و قوانین و دستورات خداوند را به قوم اسرائیل گفت. تمام مردم یک (واژه واحد) صدا گفتند:"هرچه خداوند فرموده است، انجام خواهیم داد" (خروج فصل 24 آیه 3).
"آن ها به جایی رسیدند که امروزه به دره اشکول معروف است و در آن جا یک ( واژه واحد) خوشه انگور چیدند و با خود آوردند. این خوشه به قدری بزرگ بود که آن را به چوبی آویخته، آن را دو نفر حمل می کردند" (اعداد فصل 13 آیه 23).
"پس جمعا (واژه واحد) 42،360 نفر به سرزمین یهودا بازگشتند" (عزرا فصل 2 آیه 64).
مخالفان می گویند که برای مثال تثنیه فصل 6 آیه 4 با آموزه مسیح خداوند در تضاد است:"ای اسرائیل بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است."
یک. واژه عبری "واحد" به معنای تعدد و انبوه نیز می باشد. این واژه در آیات زیر استفاده شده:
"به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود جدا می شود و به همسر خود می پیوندد و از آن پس، آن دو یکی (واژه واحد) می شوند" (پیدایش فصل 2 آیه 24).
"در آن روزگار، همه مردم جهان به یک (واژه واحد) زبان سخن می گفتند" (پیدایش فصل 11 آیه 1).
"آنگاه دختران خود را به شما خواهیم داد و دختران شما را برای خود خواهیم گرفت و در بین شما ساکن شده، یک (واژه واحد) قوم خواهیم بود" (پیدایش فصل 34 آیه 16).
"موسی بازگشت و قوانین و دستورات خداوند را به قوم اسرائیل گفت. تمام مردم یک (واژه واحد) صدا گفتند:"هرچه خداوند فرموده است، انجام خواهیم داد" (خروج فصل 24 آیه 3).
"آن ها به جایی رسیدند که امروزه به دره اشکول معروف است و در آن جا یک ( واژه واحد) خوشه انگور چیدند و با خود آوردند. این خوشه به قدری بزرگ بود که آن را به چوبی آویخته، آن را دو نفر حمل می کردند" (اعداد فصل 13 آیه 23).
"پس جمعا (واژه واحد) 42،360 نفر به سرزمین یهودا بازگشتند" (عزرا فصل 2 آیه 64).
دو. در عهد عتیق لغت عبری برای خدا، "الوهیم" است. الوهیم به معنی قادر و امین است. الوهیم اسم جمع است و در صورتی که به وحدت خدا اشاره کند، یک فعل مفرد به آن اضافه می شود. در زمان نگارش تورات، خدایان کوچک و بزرگ امت هایی که در اطراف قوم یهود ساکن بودند، وجود داشتند. بنابراین، دیدگاه کتاب پیدایش بر وحدت و یگانگی خداوند است. به جای خدایان فقط یک خدا وجود دارد. او که قادر مطلق است، فرمان داد و جهان هستی یافت. با این توصیف، موسی با استفاده از واژه الوهیم به تثلیث یا سه شخصیت در ذات الهی به روشنی شهادت داد:"در آغاز، هنگامی که خدا (واژه الوهیم) آسمان ها و زمین را آفرید" (پیدایش فصل 1 آیه 1). در عهد عتیق، واژه "الوهیم" 2607 بار برای خداوند به کار برده شده است.
واژه "الوهیم" به معنی خدایان است. به این مثال توجه کنید:"من خداوند (الوهیم) تو هستم. تو را خدایان (الوهیم) دیگر غیر از من نباشد" (خروج فصل 20 آیات 2- 3).
واژه "الوهیم" به معنی خدایان است. به این مثال توجه کنید:"من خداوند (الوهیم) تو هستم. تو را خدایان (الوهیم) دیگر غیر از من نباشد" (خروج فصل 20 آیات 2- 3).
سه. لغت عبری برای خدا نه فقط اسم جمع است، بلکه به هنگام مطالعه عهد عتیق درمی یابیم که خدای واحد به صورت جمع سخن می گوید و خود را بیش از "یک" معرفی می کند. او در قالب جمع صحبت می کند! برخی معتقدند که خدا با فرشتگان سخن می گفت، در حالی که در گزارش آفرینش جهان، ذکری از فرشتگان نشده و کتاب مقدس نیز تعلیم نمی دهد فرشتگان در آفرینش جهان دخالت داشته اند. به مثال های زیر توجه کنید:
"انسان را شبیه خود بسازیم، تا بر حیوانات زمین، ماهیان دریا و پرندگان آسمان فرمانروایی کند" (پیدایش فصل 1 آیه 26)
"حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نباید گذاشت از میوه درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند" (پیدایش فصل 3 آیه 22)
"پس زبان آن ها را تغییر خواهیم داد تا سخن یکدیگر را نفهمند" (پیدایش فصل 11 آیه 7)
"چه کسی را بفرستم تا پیغام ما را به این قوم برساند؟" (اشعیاء فصل 6 آیه 8)
خدای پدر
در عهد عتیق، خدا به عنوان پدر معرفی می شود:
"آیا خداوند، پدر و مالک تو نیست؟" (تثنیه فصل 32 آیه 6)
"تو پدر من هستی، خدای من و صخره نجات من" (مزمور 89 آیه 26)
"نام او عجیب، مشیر، خدای قدیر، پدر جاودانی و سرور سلامتی خواهد بود" (اشعیاء فصل 9 آیه 6)
"تو پدر ما هستی! از ازل تا ابد پدر و نجات دهنده ما خواهی بود" (اشعیاء فصل 63 آیه 16)
"ای خداوند، تو پدر ما هستی. ما گل هستیم و تو کوزه گر. همه ما ساخته دست تو هستیم" (اشعیاء فصل 64 آیه 8)
"ای پدر، از زمان کودکی تو مرا دوست داشته ای، پس تا ابد بر من خشمگین نخواهی ماند!" (ارمیاء فصل 3 آیه 4)
"مایل بودم در این جا با فرزندانم ساکن شوم، انتظار داشتم مرا پدر صدا کنید" (ارمیاء فصل 3 آیه 19)
"اگر من پدر شما هستم، احترام من کجاست؟" (ملاکی فصل 1 آیه 6)
بنابراین، یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که رابطه فرزندی با خدا دارند و خدا پدر آن ها است.
"انسان را شبیه خود بسازیم، تا بر حیوانات زمین، ماهیان دریا و پرندگان آسمان فرمانروایی کند" (پیدایش فصل 1 آیه 26)
"حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نباید گذاشت از میوه درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند" (پیدایش فصل 3 آیه 22)
"پس زبان آن ها را تغییر خواهیم داد تا سخن یکدیگر را نفهمند" (پیدایش فصل 11 آیه 7)
"چه کسی را بفرستم تا پیغام ما را به این قوم برساند؟" (اشعیاء فصل 6 آیه 8)
خدای پدر
در عهد عتیق، خدا به عنوان پدر معرفی می شود:
"آیا خداوند، پدر و مالک تو نیست؟" (تثنیه فصل 32 آیه 6)
"تو پدر من هستی، خدای من و صخره نجات من" (مزمور 89 آیه 26)
"نام او عجیب، مشیر، خدای قدیر، پدر جاودانی و سرور سلامتی خواهد بود" (اشعیاء فصل 9 آیه 6)
"تو پدر ما هستی! از ازل تا ابد پدر و نجات دهنده ما خواهی بود" (اشعیاء فصل 63 آیه 16)
"ای خداوند، تو پدر ما هستی. ما گل هستیم و تو کوزه گر. همه ما ساخته دست تو هستیم" (اشعیاء فصل 64 آیه 8)
"ای پدر، از زمان کودکی تو مرا دوست داشته ای، پس تا ابد بر من خشمگین نخواهی ماند!" (ارمیاء فصل 3 آیه 4)
"مایل بودم در این جا با فرزندانم ساکن شوم، انتظار داشتم مرا پدر صدا کنید" (ارمیاء فصل 3 آیه 19)
"اگر من پدر شما هستم، احترام من کجاست؟" (ملاکی فصل 1 آیه 6)
بنابراین، یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که رابطه فرزندی با خدا دارند و خدا پدر آن ها است.
خدای پسر
خدای پسر نیز در عهد عتیق یافت می شود:
نبوت درباره مسیح (خطاب به پادشاهان بت پرست):"پیش از این که پسرش خشمگین شود و شما را نابود کند، به پاهایش بیفتید و آن ها را بوسه زنید" (مزمور 2 آیه 12)
"من نیز با او چون نخست زاده خویش رفتار خواهم کرد و او را برتر از تمام پادشاهان جهان خواهم ساخت" (مزمور 89 آیه 27)
"آن کیست که آسمان و زمین را زیر پا می گذارد؟ آن کیست که حدود زمین را برقرار کرده است؟ نامش چیست و پسرش چه نام دارد؟ (امثال سلیمان فصل 30 آیه 4)
"وجودی شبیه انسان (پسر انسان) دیدم. به او اقتدار، جلال و قدرت سلطنت داده شد تا همه قوم ها از هر زبان و نژاد او را خدمت کنند. قدرت او ابدی و سلطنتش بی زوال است" (دانیال فصل 7 آیات 13- 14). یهودیان می دانند که اصطلاح "پسر انسان" معنایی فراتر از اشاره به یک انسان عادی دارد. عیسی از این آیه برای اشاره به خودش استفاده کرد (لوقا فصل 21 آیه 27 و یوحنا فصل 1 آیه 51).
مسیح به هنگام محاکمه اش به کاهن اعظم یهودیان گفت:"یک روز مرا خواهید دید که در دست راست خدا نشسته ام و بر ابرهای آسمان به زمین برمی گردم." ناگهان کاهن اعظم لباس خود را درید و فریاد زد:"کفر گفت! کفر گفت!" (متی فصل 26 آیات 64- 66). طبق شریعت، کاهن اعظم اجازه نداشت جامه خود را به هنگام مشکلات شخصی بدرد. اما زمانی که بر مسند قضاوت می نشست و متهم در حضورش کفری هولناک بر زبان می راند، مطابق عرف باید جامه خود را به نشانه انزجار می درید.
داود پادشاه چنین نوشت:"خداوند به خداوند من گفت:"به دست راست من بنشین و من دشمنانت را به زیر پایت خواهم افکند" (مزمور 110 آیه 1).
خدای روح القدس
سومین شخصیت تثلیث، روح القدس می باشد که آیات زیادی در عهد عتیق به آن اختصاص دارد. به عنوان مثال:
"روح خدا روی توده های تاریک بخار حرکت می کرد" (پیدایش فصل 1 آیه 2)
"روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند" (پیدایش فصل 6 آیه 3)
"بصل ئیل را از روح خدا پر ساخته" (خروج فصل 35 آیه 31)
"از روحی که بر تو قرار دارد، گرفته و بر آنان نیز خواهم نهاد" (اعداد فصل 11 آیه 17)
"روح خداوند بر عتنی ئیل قرار گرفت و او اسرائیل را رهبری کرد" (داوران فصل 3 آیه 10)
"روح خداوند بر جدعون قرار گرفت" (داوران فصل 6 آیه 34)
"روح خدا بر یفتاح قرار گرفت" (داوران فصل 11 آیه 29)
"روح خداوند بر تو خواهد آمد و تو نیز با آنان نبوت خواهی کرد" (اول سموئیل فصل 10 آیه 6)
"روح خدا بر داود نازل شد و از آن روز به بعد بر او قرار گرفت" (اول سموئیل فصل 16 آیه 13)
"روح خداوند توسط من سخن گفت و کلام او بر زبانم جاری شد" (دوم سموئیل فصل 23 آیه 2)
"می ترسم به محض این که از پیش تو بروم، روح خداوند تو را از این جا بردارد و به جای دیگر ببرد" (اول پادشاهان فصل 18 آیه 12)
"روح مهربان خود را فرستادی تا آن ها را تعلیم دهد" (نحمیا فصل 9 آیه 20)
"توسط روح خود از طریق انبیا به آن ها هشدار دادی" (نحمیا فصل 9 آیه 30)
"روح خدا مرا آفرید" (ایوب فصل 33 آیه 4)
"روح مقدس خود را از من مگیر" (مزمور فصل 51 آیه 11)
"روح مهربان تو مرا به راه راست هدایت نماید" (مزمور 143 آیه 10)
"آن ها نافرمانی کرده و روح مقدس او را محزون کردند" (اشعیاء فصل 63 آیه 10)
قوم سرکش اسرائیل فریاد برآوردند:"کجاست آن خدایی که روح القدس خود را به میان قومش فرستاد؟" (اشعیاء فصل 63 آیه 11)
"روح خداوند به آن ها آرامش داده بود" (اشعیاء فصل 63 آیه 14)
"روح خدا مرا نزد یهودیان تبعیدی برد" (حزقیال فصل 3 آیه 14)
"روح خدا داخل من شد و مرا از زمین بلند کرد" (حزقیال فصل 3 آیه 24)
"روح خود را بر همه مردم خواهم ریخت" (یوئیل فصل 2 آیه 28)
"من از قدرت روح خداوند پر شدم" (میکاه فصل 3 آیه 8)
"وعده دادم که روح من در میان شما می ماند، پس ترسان نباشید" (حجی فصل 2 آیه 5)
"من نیز با او چون نخست زاده خویش رفتار خواهم کرد و او را برتر از تمام پادشاهان جهان خواهم ساخت" (مزمور 89 آیه 27)
"آن کیست که آسمان و زمین را زیر پا می گذارد؟ آن کیست که حدود زمین را برقرار کرده است؟ نامش چیست و پسرش چه نام دارد؟ (امثال سلیمان فصل 30 آیه 4)
"وجودی شبیه انسان (پسر انسان) دیدم. به او اقتدار، جلال و قدرت سلطنت داده شد تا همه قوم ها از هر زبان و نژاد او را خدمت کنند. قدرت او ابدی و سلطنتش بی زوال است" (دانیال فصل 7 آیات 13- 14). یهودیان می دانند که اصطلاح "پسر انسان" معنایی فراتر از اشاره به یک انسان عادی دارد. عیسی از این آیه برای اشاره به خودش استفاده کرد (لوقا فصل 21 آیه 27 و یوحنا فصل 1 آیه 51).
مسیح به هنگام محاکمه اش به کاهن اعظم یهودیان گفت:"یک روز مرا خواهید دید که در دست راست خدا نشسته ام و بر ابرهای آسمان به زمین برمی گردم." ناگهان کاهن اعظم لباس خود را درید و فریاد زد:"کفر گفت! کفر گفت!" (متی فصل 26 آیات 64- 66). طبق شریعت، کاهن اعظم اجازه نداشت جامه خود را به هنگام مشکلات شخصی بدرد. اما زمانی که بر مسند قضاوت می نشست و متهم در حضورش کفری هولناک بر زبان می راند، مطابق عرف باید جامه خود را به نشانه انزجار می درید.
داود پادشاه چنین نوشت:"خداوند به خداوند من گفت:"به دست راست من بنشین و من دشمنانت را به زیر پایت خواهم افکند" (مزمور 110 آیه 1).
خدای روح القدس
سومین شخصیت تثلیث، روح القدس می باشد که آیات زیادی در عهد عتیق به آن اختصاص دارد. به عنوان مثال:
"روح خدا روی توده های تاریک بخار حرکت می کرد" (پیدایش فصل 1 آیه 2)
"روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند" (پیدایش فصل 6 آیه 3)
"بصل ئیل را از روح خدا پر ساخته" (خروج فصل 35 آیه 31)
"از روحی که بر تو قرار دارد، گرفته و بر آنان نیز خواهم نهاد" (اعداد فصل 11 آیه 17)
"روح خداوند بر عتنی ئیل قرار گرفت و او اسرائیل را رهبری کرد" (داوران فصل 3 آیه 10)
"روح خداوند بر جدعون قرار گرفت" (داوران فصل 6 آیه 34)
"روح خدا بر یفتاح قرار گرفت" (داوران فصل 11 آیه 29)
"روح خداوند بر تو خواهد آمد و تو نیز با آنان نبوت خواهی کرد" (اول سموئیل فصل 10 آیه 6)
"روح خدا بر داود نازل شد و از آن روز به بعد بر او قرار گرفت" (اول سموئیل فصل 16 آیه 13)
"روح خداوند توسط من سخن گفت و کلام او بر زبانم جاری شد" (دوم سموئیل فصل 23 آیه 2)
"می ترسم به محض این که از پیش تو بروم، روح خداوند تو را از این جا بردارد و به جای دیگر ببرد" (اول پادشاهان فصل 18 آیه 12)
"روح مهربان خود را فرستادی تا آن ها را تعلیم دهد" (نحمیا فصل 9 آیه 20)
"توسط روح خود از طریق انبیا به آن ها هشدار دادی" (نحمیا فصل 9 آیه 30)
"روح خدا مرا آفرید" (ایوب فصل 33 آیه 4)
"روح مقدس خود را از من مگیر" (مزمور فصل 51 آیه 11)
"روح مهربان تو مرا به راه راست هدایت نماید" (مزمور 143 آیه 10)
"آن ها نافرمانی کرده و روح مقدس او را محزون کردند" (اشعیاء فصل 63 آیه 10)
قوم سرکش اسرائیل فریاد برآوردند:"کجاست آن خدایی که روح القدس خود را به میان قومش فرستاد؟" (اشعیاء فصل 63 آیه 11)
"روح خداوند به آن ها آرامش داده بود" (اشعیاء فصل 63 آیه 14)
"روح خدا مرا نزد یهودیان تبعیدی برد" (حزقیال فصل 3 آیه 14)
"روح خدا داخل من شد و مرا از زمین بلند کرد" (حزقیال فصل 3 آیه 24)
"روح خود را بر همه مردم خواهم ریخت" (یوئیل فصل 2 آیه 28)
"من از قدرت روح خداوند پر شدم" (میکاه فصل 3 آیه 8)
"وعده دادم که روح من در میان شما می ماند، پس ترسان نباشید" (حجی فصل 2 آیه 5)
خداوند گفت:"نه به قدرت، نه به قوت، بلکه به روح من. هر چند ضعیف و ناتوان باشید، ولی به یاری روح من موفق خواهید شد" (زکریا فصل 4 آیه 6)
"دل های خود را مثل سنگ سخت کردند و نخواستند دستوراتی را که من با روح خود توسط انبیاء گذاشته و به آنان داده بودم، بشنوند" (زکریا فصل 7 آیه 12)
تثلیث در عهد جدید
خدای پدر
همان طور که اشاره شد، یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که تنها خودشان رابطه فرزندی با خدا دارند و او تنها پدر یهودیان است. عهد جدید، این نگرش غلط را اصلاح کرد. همه یهودیان فرزند خدا نیستند. فرزند خدا بودن امتیاز و افتخاری است که منحصر به کسانی است که توبه می کنند و به مسیح ایمان می آورند. بنابراین، فقط این افراد می توانند خدا را "پدر" بنامند.
مسیح فقط خطاب به شاگردانش گفت:"پدر شما که در آسمان است" (متی فصل 5 آیه 45). مسیح فقط برای شاگردانش از خدا به عنوان "پدرشما" یا "پدر آسمانی شما" سخن گفت (متی فصل 6 آیه 6، 8، 14). عبارت "ما فرزندان خدا هستیم" (رومیان فصل 8 آیه 16) فقط در وصف کسانی نوشته شد که از طریق ایمان به خداوند عیسی مسیح، رابطه ای درست و شایسته با خدا دارند. یوحنا چنین نوشت:"ببینید خدا چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم" (اول یوحنا فصل 3 آیه 1).
"دل های خود را مثل سنگ سخت کردند و نخواستند دستوراتی را که من با روح خود توسط انبیاء گذاشته و به آنان داده بودم، بشنوند" (زکریا فصل 7 آیه 12)
تثلیث در عهد جدید
خدای پدر
همان طور که اشاره شد، یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که تنها خودشان رابطه فرزندی با خدا دارند و او تنها پدر یهودیان است. عهد جدید، این نگرش غلط را اصلاح کرد. همه یهودیان فرزند خدا نیستند. فرزند خدا بودن امتیاز و افتخاری است که منحصر به کسانی است که توبه می کنند و به مسیح ایمان می آورند. بنابراین، فقط این افراد می توانند خدا را "پدر" بنامند.
مسیح فقط خطاب به شاگردانش گفت:"پدر شما که در آسمان است" (متی فصل 5 آیه 45). مسیح فقط برای شاگردانش از خدا به عنوان "پدرشما" یا "پدر آسمانی شما" سخن گفت (متی فصل 6 آیه 6، 8، 14). عبارت "ما فرزندان خدا هستیم" (رومیان فصل 8 آیه 16) فقط در وصف کسانی نوشته شد که از طریق ایمان به خداوند عیسی مسیح، رابطه ای درست و شایسته با خدا دارند. یوحنا چنین نوشت:"ببینید خدا چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم" (اول یوحنا فصل 3 آیه 1).
خداوند عیسی مسیح
نباید فکر کنیم که چون خدای پدر را ندیده ایم، پس از این امتیاز محروم شده ایم. مسیح فرمود:"من و پدر یک هستیم" (یوحنا فصل 10 آیه 30). "کسی که مرا دیده، فرستنده من را دیده است" (یوحنا فصل 12 آیه 45). با مطالعه انجیل یوحنا درمی یابیم که الوهیت پدر و پسر متمایز است. یعنی خداوند مسیح، کاملا متمایز از خدای پدر است. یکی جسم گردید و دیگری خیر. در عین حال، جلال مسیح همان جلال پدر است:"مسیح چهره دیدنی خدای نادیدنی است" (کولسیان فصل 1 آیه 15).
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل 2 آیه 11). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل 14 آیه 33و فصل 28 آیه 9، انجیل یوحنا فصل 9 آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند.
نویسنده رساله به عبرانیان چنین نوشت:"همه فرشتگان خدا، مسیح را پرستش نمایند" (فصل 1 آیه 6). در نامه به کلیسای فیلیپی چنین می خوانیم:"به نام عیسی هر آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است، به زانو درآید و برای جلال خدای پدر، همه به زبان خود اعتراف کنند که عیسی مسیح، خداوند است" (فیلیپیان فصل 2 آیات 10- 11).
پولس برای اعضای کلیسای قرنتس دعا کرد و گفت:"فیض خداوندمان عیسی مسیح با همه شما باشد. محبت خدا و مشارکت روح القدس نصیب شما گردد" (دوم قرنتیان فصل 13 آیه 14).
عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل 22 آیه 43).
مسیح در تعالیم خویش هرگز نمی گفت:"خداوند می فرماید". او با اقتدار تعلیم می داد:"اما من می گویم" (متی فصل های 5 تا 7). مسیح، خدا را پدر می نامید. اما پیامبران می گفتند:"خدایا".
عیسی وقتی متولد شد، به پسر خدا تبدیل نشد. مسیح قبل از ظهور خود بر زمین، رابطه ازلی با خدا داشت. مسیح در تثلیث حضور دارد، همان طور که روح القدس حضور دارد. او همواره با پدر و روح القدس در ارتباط است. بنابراین، گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح به شاگردانش یاد داد که چنین دعا کنند:"ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد..." (متی فصل 6 آیه 9). بنابراین مسیحیان بنده نیستد. فرزندان خدا هستند.
پیامبر به معنی پیام آور خداوند محسوب می شود. مسیح به عنوان نماینده تثلیث به زمین آمد. مانند سفیر یا وزیر امور خارجه یک دولت به کشور دیگر سفر می کند و حامل پیام دولت خویش است. مسیح پیام خدای پدر و روح القدس را با ما در میان گذاشت. با این توصیف، خودش مدعی بود خداوند است که حداقل دو بار یهودیان می خواستند او را برای چنین ادعایی سنگسار کنند. حتی کاهن اعظم ردای خود را درید. دریدن لباس به معنای مخالفت به کفرگویی است. هیچکدام از پیامبران خود را خدا معرفی نکردند و هرگز به هنگام موعظه نمی گفتند این را من می گویم. آن ها فقط حامل پیام خدا بودند.
عهد جدید، مسیح را خالق عالم هستی معرفی می کند:"تمام هستی به وسیله عیسی مسیح به وجود آمد، یعنی هر آنچه در آسمان و بر زمین است، دیدنی و نادیدنی، عالم روحانی با فرمانروایان و تاج تخت آنان و فرماندهان و بزرگان شان، همه به وسیله مسیح و برای جلال او آفریده شدند" (کولسیان فصل 1 آیه 16). نویسنده رساله به عبرانیان چنین می گوید:"جهان و تمام موجودات به وسیله مسیح آفریده شد" (عبرانیان فصل 1 آیه 2).
خدای روح القدس
مسیح خداوند به شباهت انسان به میان ما آمد، ولی روح القدس هرگز در قالب شخصی و جسمانی ظاهر نشد. روح القدس یک شخص است، همان طور که پدر و پسر، خدا هستند. روح القدس نیز الوهیت دارد و با این وجود از پدر و پسر متمایز است.
اگر فقط به فصل های 14- 16 انجیل یوحنا نگاه کنید، درمی یابید که عیسی از روح القدس همچون شخصی سخن می گوید که ساکن می شود (فصل 14 آیه 17)، تعلیم می دهد و یادآوری می کند (فصل 14 آیه 26)، شهادت می دهد (فصل 15 آیه 26)، به مردم نشان می دهد که گناهکار و محکوم هستند (فصل 16 آیه 8)، هدایت می کند، می شنود، سخن می گوید، نشان می دهد و جلال می دهد (فصل 16 آیات 13- 14). در بخش های دیگر عهد جدید فعالیت های دیگر روح القدس ذکر شده اند: دعوت به خدمت می کند (اعمال رسولان فصل 13 آیه 2)، از مردگان زنده می کند (رومیان فصل 8 آیه 11)، شفاعت می کند (رومیان فصل 8 آیه 26)، تقدیس می کند (رومیان فصل 15 آیه 16) و کارهای دیگر انجام می دهد.
عیسی خداوند است، بنابراین شگفت انگیز بود که شخصی را به عنوان جانشین می فرستد، کم تر از خود او باشد.
نتیجه گیری
واقعیت این است که در الوهیت، سه شخص وجود دارند: پدر، پسر و روح القدس. این سه شخص تشکیل خدا را می دهند که در ذات یکی و در قدرت و جلال برابر هستند. این تعریف آموزه تثلیث است.
اصطلاح تثلیث را ترتولیان (ساکن کارتاژ) در اواخر قرن دوم میلادی ابداع کرد که مورد پذیرش کلیساها قرار گرفت. واژه "تثلیث" در کتاب مقدس یافت نمی شود، ولی برای تشریح حقیقتی که به روشنی در کتاب مقدس تعلیم داده شده، به کار می رود. کلیسا نیز از سال 220 میلادی واژه "تثلیث" را مورد استفاده قرار داد.
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل 2 آیه 11). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل 14 آیه 33و فصل 28 آیه 9، انجیل یوحنا فصل 9 آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند.
نویسنده رساله به عبرانیان چنین نوشت:"همه فرشتگان خدا، مسیح را پرستش نمایند" (فصل 1 آیه 6). در نامه به کلیسای فیلیپی چنین می خوانیم:"به نام عیسی هر آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است، به زانو درآید و برای جلال خدای پدر، همه به زبان خود اعتراف کنند که عیسی مسیح، خداوند است" (فیلیپیان فصل 2 آیات 10- 11).
پولس برای اعضای کلیسای قرنتس دعا کرد و گفت:"فیض خداوندمان عیسی مسیح با همه شما باشد. محبت خدا و مشارکت روح القدس نصیب شما گردد" (دوم قرنتیان فصل 13 آیه 14).
عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل 22 آیه 43).
مسیح در تعالیم خویش هرگز نمی گفت:"خداوند می فرماید". او با اقتدار تعلیم می داد:"اما من می گویم" (متی فصل های 5 تا 7). مسیح، خدا را پدر می نامید. اما پیامبران می گفتند:"خدایا".
عیسی وقتی متولد شد، به پسر خدا تبدیل نشد. مسیح قبل از ظهور خود بر زمین، رابطه ازلی با خدا داشت. مسیح در تثلیث حضور دارد، همان طور که روح القدس حضور دارد. او همواره با پدر و روح القدس در ارتباط است. بنابراین، گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح به شاگردانش یاد داد که چنین دعا کنند:"ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد..." (متی فصل 6 آیه 9). بنابراین مسیحیان بنده نیستد. فرزندان خدا هستند.
پیامبر به معنی پیام آور خداوند محسوب می شود. مسیح به عنوان نماینده تثلیث به زمین آمد. مانند سفیر یا وزیر امور خارجه یک دولت به کشور دیگر سفر می کند و حامل پیام دولت خویش است. مسیح پیام خدای پدر و روح القدس را با ما در میان گذاشت. با این توصیف، خودش مدعی بود خداوند است که حداقل دو بار یهودیان می خواستند او را برای چنین ادعایی سنگسار کنند. حتی کاهن اعظم ردای خود را درید. دریدن لباس به معنای مخالفت به کفرگویی است. هیچکدام از پیامبران خود را خدا معرفی نکردند و هرگز به هنگام موعظه نمی گفتند این را من می گویم. آن ها فقط حامل پیام خدا بودند.
عهد جدید، مسیح را خالق عالم هستی معرفی می کند:"تمام هستی به وسیله عیسی مسیح به وجود آمد، یعنی هر آنچه در آسمان و بر زمین است، دیدنی و نادیدنی، عالم روحانی با فرمانروایان و تاج تخت آنان و فرماندهان و بزرگان شان، همه به وسیله مسیح و برای جلال او آفریده شدند" (کولسیان فصل 1 آیه 16). نویسنده رساله به عبرانیان چنین می گوید:"جهان و تمام موجودات به وسیله مسیح آفریده شد" (عبرانیان فصل 1 آیه 2).
خدای روح القدس
مسیح خداوند به شباهت انسان به میان ما آمد، ولی روح القدس هرگز در قالب شخصی و جسمانی ظاهر نشد. روح القدس یک شخص است، همان طور که پدر و پسر، خدا هستند. روح القدس نیز الوهیت دارد و با این وجود از پدر و پسر متمایز است.
اگر فقط به فصل های 14- 16 انجیل یوحنا نگاه کنید، درمی یابید که عیسی از روح القدس همچون شخصی سخن می گوید که ساکن می شود (فصل 14 آیه 17)، تعلیم می دهد و یادآوری می کند (فصل 14 آیه 26)، شهادت می دهد (فصل 15 آیه 26)، به مردم نشان می دهد که گناهکار و محکوم هستند (فصل 16 آیه 8)، هدایت می کند، می شنود، سخن می گوید، نشان می دهد و جلال می دهد (فصل 16 آیات 13- 14). در بخش های دیگر عهد جدید فعالیت های دیگر روح القدس ذکر شده اند: دعوت به خدمت می کند (اعمال رسولان فصل 13 آیه 2)، از مردگان زنده می کند (رومیان فصل 8 آیه 11)، شفاعت می کند (رومیان فصل 8 آیه 26)، تقدیس می کند (رومیان فصل 15 آیه 16) و کارهای دیگر انجام می دهد.
عیسی خداوند است، بنابراین شگفت انگیز بود که شخصی را به عنوان جانشین می فرستد، کم تر از خود او باشد.
نتیجه گیری
واقعیت این است که در الوهیت، سه شخص وجود دارند: پدر، پسر و روح القدس. این سه شخص تشکیل خدا را می دهند که در ذات یکی و در قدرت و جلال برابر هستند. این تعریف آموزه تثلیث است.
اصطلاح تثلیث را ترتولیان (ساکن کارتاژ) در اواخر قرن دوم میلادی ابداع کرد که مورد پذیرش کلیساها قرار گرفت. واژه "تثلیث" در کتاب مقدس یافت نمی شود، ولی برای تشریح حقیقتی که به روشنی در کتاب مقدس تعلیم داده شده، به کار می رود. کلیسا نیز از سال 220 میلادی واژه "تثلیث" را مورد استفاده قرار داد.
۱۳۹۴ فروردین ۱, شنبه
آیا کتاب مقدس قبل یا بعد از اسلام تحریف شده است؟
دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یک. مخالفان می گویند که قرآن هم به تحریف کتاب مقدس اذعان کرده است. اما این نقطه نظر آنان با نگرش قرآن کاملا متضاد است (یونس آیات 94- 95، بقره آیه 75، قصص آیه 43، مائده آیه 44، مائده آیه 46، مائده 15، نساء آیه 136، مائده آیات 66-69، انعام آیه 115، یونس آیه 64، کهف آیه 27). قرآن نه فقط ادعا نمی کند که تورات و انجیل تحریف شده اند، بلکه اطاعت از کتاب مقدس را برای یهودیان و مسیحیان الزامی و واجب می داند.
حتی به پیامبر اسلام پیشنهاد شد که برای رفع شبهاتش و درک حقانیت پیام خود، آن را با مطالب مکاشفات پیشین که خدا به یهودیان و مسیحیان بخشیده، بسنجد (یونس 94-95). این آیه اعتبار و حقانیت کتاب مقدس را تایید می کند. یکی از تفسیرهایی که در مورد این آیه ارائه شده این است که مخاطب واقعی فقط پیامبر اسلام نبوده، بلکه همه کسانی که ادعاهای او را زیر سئوال می بردند! بنابراین قرآن مخالف نظریه تحریف است مبنی بر این که خدای مهربان اجازه داد کتاب مقدس تغییر یابد تا قرن ها مردم در جهالت، گناه و سرگردانی به سر ببرند.
این در حالی است که در زمان پیامبر اسلام و بعد از اسلام نسخه های زیادی از کتاب مقدس در قاره های اروپا، آسیا و آفریقا به زبان های مختلف در دسترس مردم بود. اگر کسی تصمیم داشت کتاب مقدس را تحریف کند، چگونه می توانست نسخه های سراسر دنیا را جمع آوری کرده و شروع کند به تحریف کردن؟ نسخه های خطی زیادی از کتاب مقدس که متعلق به قرون قبل از اسلام است، کشف شده و هم اکنون در موزها نگه داری می شوند. بررسی این متون توسط کارشناسان، ثابت می کنند که متن کتاب مقدس تا زمان اسلام و حتی بعد از آن به صورت اصلی و دست نخورده باقی مانده است و با کتاب مقدس کنونی تفاوت ندارد.
از سوی دیگر، این سئوالات مطرح می شوند که چرا قرآن از "انجیل و تورات شفاهی" سخنی به میان نمی آورد (توبه آیه 29)؟ اگر شاگردان مسیح، به عنوان شاهدان اصلی، عهد جدید را تحریف کرده اند، چگونه کسانی که بعدها به مسیح ایمان آوردند، با انجیل واقعی آشنا شده و آن را به ذهن سپرده اند؟ مسیحیان که در دنیای آن روز پراکنده بوده اند، چگونه می توانستند کسانی را که حامل انجیل شفاهی بوده اند، شناسایی کرده و به آن ها دسترسی داشته باشند؟
دو. مخالفان برای تایید ادعای خود مبنی بر تحریف کتاب مقدس (تورات و انجیل/عهد عتیق و عهد جدید) به سوره های النساء 46 بقره 75 و آل عمران 78 اشاره می کنند. اگر این آیات را بخوانیم، درمی یابیم که یهودیان و نه مسیحیان به "تحریف شفاهی تورات" روی آورده بودند. اما قرآن هرگز مدعی نشده که نسخه های کتاب مقدس معاصر با پیامبر و قبل از آن تحریف شده است. حسین توفیقی استاد اسلام شناسی دانشگاه مصباح یزدی در کتاب خود تحت عنوان "تاریخ ادیان" صفحات 137- 140 چنین تفسیر کرده است:
"قرآن از تحریف تورات و انجیل صریحا سخن نگفته است. بازی با کلمات و در هم ریختن آن برای اهدافی خاص یکی از عادات ناپسند یهود است. در قرآن از تحریف شفاهی سخن به میان آمده و نه تحریف متن. بنابراین این تحریفات در محاوره انجام شده و ربطی به متن ندارد... تحریف یاد شده در قرآن، از مرحله گفتار و محاوره تجاوز نکرده و به قلم نیامده است. باید در نظر داشت که قرآن درباره تحریف انجیل سخن نگفته و لذا باید از داوری درباره انجیل خودداری کرد".
با این توصیف، بعضی می گویند که وقتی خدا پیامبر جدیدی می فرستاده، کتاب های مقدس قبل از او منسوخ و باطل می شده اند و خدا دیگر توجهی به آن کتاب ها نداشته و اجازه داده که تحریف شوند. در پاسخ باید گفت که تاریخ نشان داده، هر پیامبر جدیدی که ظهور کرده، بدون استثنا رسالت خود را بر پایه کتاب های آسمانی قبلی استوار کرده است. یعنی نه فقط به آن ها استناد و اشاره کرده، بلکه آن ها را مورد تایید قرار داده و رسالت خود را دنباله رسالت آن انبیا دانسته است.
با این توصیف، بعضی می گویند که وقتی خدا پیامبر جدیدی می فرستاده، کتاب های مقدس قبل از او منسوخ و باطل می شده اند و خدا دیگر توجهی به آن کتاب ها نداشته و اجازه داده که تحریف شوند. در پاسخ باید گفت که تاریخ نشان داده، هر پیامبر جدیدی که ظهور کرده، بدون استثنا رسالت خود را بر پایه کتاب های آسمانی قبلی استوار کرده است. یعنی نه فقط به آن ها استناد و اشاره کرده، بلکه آن ها را مورد تایید قرار داده و رسالت خود را دنباله رسالت آن انبیا دانسته است.
پس اگر پس از ظهور یک پیامبر جدید، قرار باشد کتاب های قبلی تحریف و باطل شوند، چه کسی می تواند ادعای این پیامبر جدید را به محک آزمایش بزند و آن را با کتاب های قبلی مقایسه کند؟ چرا اسناد و مدارک اثبات دین جدید، باید نابود شوند؟ چگونه متن نامعتبر می تواند سندی باشد برای دین جدید؟ شخصی را در نظر بگیرید که ادعا می کند وارث و صاحب خانه است، ولی سند و مدرک معتبر برای تایید ارث و مالکیت خانه را در اختیار ندارد! اگر هر کتاب دینی با ظهور پیامبری جدید از میان رفته باشد، در مقابل وجود ده ها هزار نسخه خطی قدیمی از عهد عتیق و عهد جدید، چه باید گفت؟ نسخه هایی که ثابت می کنند این کتاب ها تحریف نشده اند و خداوند از کلامش حمایت کرده است.
مسیح به جهان آمد تا تورات و نوشتههای انبیای یهود را "تحقق" بخشد، یعنی به آنها جامۀ عمل بپوشاند و پیشگوییها را متحقق سازد. او همین کار را در تمام طول زندگیاش و در رنج صلیب، مرگ و زنده شدن و صعودش به آسمان انجام داد.
مسیح بدون استثنا رسالت خود را بر پایه عهد عتیق (نوشته های انبیاء) استوار کرده است. یعنی نه فقط به آن ها استناد و اشاره کرد، بلکه آن ها را مورد تایید قرار داد و رسالت خود را دنباله رسالت عهد عتیق دانسته است. پس اگر پس از ظهور مسیح، قرار بود نوشته های انبیاء یهود تحریف و باطل شوند، چه کسی می توانست ادعای مسیح را به محک آزمایش بزند و آن را با عهد عتیق مقایسه کند؟
مسیح به عمق احکام تورات مینگرد، نه به ظاهر آنها. برای مثال، در مورد مجازات قتل میفرماید که نه تنها ارتکاب قتل، بلکه خشم گرفتن نیز سزاوار مجازات است. نه تنها ارتکاب عمل زنا، بلکه نظر شهوت انداختن نیز زناکاری است. او به عمق احکام تورات میرود.
ایراد منطقی دیگری به چنین طرز تفکر غلط مخالفان آن است که چگونه میتوان به کلام خداوند و وعدههای او اعتماد کرد؟ حتی در مراودات روزمره با دیگران٬ اگر کسی حرف خود را تغییر داده و یا قول خود را زیرپا بگذارد٬ ما به چنین کسی اعتماد نمیکنیم. چطور میشود به کلام خدا اعتماد کرد، اگر او اجازه دهد تا کلامش را انسان ها تغییر دهند و یا وعدهای را که داده به جای نیاورد؟ مگر او قادر مطلق نیست که مانع دستکاری و تحریف سخنانش شود؟ اگر خدا می خواهد تغییر عمیق و مثبت در مردم ایجاد کند، هرگز اجازه نمی دهد اقدام او برای نجات بشر ضعیف، سطحی و سست باشد.
ایراد منطقی دیگری به چنین طرز تفکر غلط مخالفان آن است که چگونه میتوان به کلام خداوند و وعدههای او اعتماد کرد؟ حتی در مراودات روزمره با دیگران٬ اگر کسی حرف خود را تغییر داده و یا قول خود را زیرپا بگذارد٬ ما به چنین کسی اعتماد نمیکنیم. چطور میشود به کلام خدا اعتماد کرد، اگر او اجازه دهد تا کلامش را انسان ها تغییر دهند و یا وعدهای را که داده به جای نیاورد؟ مگر او قادر مطلق نیست که مانع دستکاری و تحریف سخنانش شود؟ اگر خدا می خواهد تغییر عمیق و مثبت در مردم ایجاد کند، هرگز اجازه نمی دهد اقدام او برای نجات بشر ضعیف، سطحی و سست باشد.
۱۳۹۳ اسفند ۲۹, جمعه
آیا سیاره زمین برای همیشه محو و نابود خواهد شد، یا خداوند آن را بازسازی می کند؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
اگر خدا به تاریخ زمین خاتمه می داد که تا ابد در بهشتی دوردست حکومت کند، سیاره زمین به عنوان گورستان گناه و سقوط بشر در خاطره ها باقی می ماند. عده زیادی از مسیحیان بر این باورند که طبق پیشگویی کتاب مقدس، در آینده زمین برای همیشه محو و نابود خواهد شد. پایه و اساس این اعتقاد، دو آیه است:
مسیح فرمود:"آسمان و زمین از بین خواهد رفت، اما سخنان من همیشه باقی خواهد ماند" (لوقا فصل 21 آیه 33)
"زمین و هر چه در آن است خواهد سوخت" (دوم پطرس فصل 3 آیه 10)
برداشت تحت اللفظی از آیات مذکور چنین است که خداوند سیاره زمین را برای همیشه از بین می برد. اما با نگاهی به آیات دیگر درمی یابیم کره زمین بازسازی خواهد شد:
برداشت تحت اللفظی از آیات مذکور چنین است که خداوند سیاره زمین را برای همیشه از بین می برد. اما با نگاهی به آیات دیگر درمی یابیم کره زمین بازسازی خواهد شد:
پولس چنین نوشت:"جهان بر خلاف خواست خود (به علت رخنه گناه)، محکوم به فنا شد. اما این امید هست که روزی جهان از قید فنا رها شود" (رومیان فصل 8 آیه 20). همان طور که ایمانداران بعد از ترک این جهان، از بدن های جدید برخوردار خواهند شد (اول قرنتیان فصل 15 آیات 35- 54)، زمین تازه ای نیز به وجود خواهد آمد (مکاشفه فصل 21 آیه 1). خدا به اشعیاء وعده داد که زمینی تازه و جاودانی به وجود خواهد آورد:"من زمین جدیدی می سازم. ای قوم من، از این آفرینش جدید، تا ابد شاد و مسرور باشید" (اشعیاء فصل 65 آیه 17) "همان گونه که آسمان ها و زمین جدیدی که من می سازم، در حضور من پایدار می ماند" (اشعیاء فصل 66 آیه 22).
آیا زمین جدید توسط خدا آفریده خواهد شد؟
در مکاشفه فصل 21 آیه 1 می خوانیم:"زمین جدیدی دیدم". واژه یونانی که برای کلمه "جدید" به کار برده شده "کاینوس" است که به معنی "بازسازی و احیاء" می باشد. بنابراین کاربرد واژه "کاینوس" در این آیه به آن معنا است که خداوند سیاره زمین را از بین نمی برد، بلکه آن را بازسازی می نماید.
در دوران نوح، طوفان عظیم و ویرانگر سیاره زمین را از بین نبرد، بلکه فقط بخشی از زمین را که انسان های شریر زندگی می کردند، در بر گرفت. وقتی نوح و اعضای خانواده اش به همراه حیوانات از کشتی خارج شدند، شکل و ظاهر کره زمین تغییر نکرده بود.
پولس نیز واژه "کاینوس" را در دوم قرنتیان فصل 5 آیه 17 به کار می برد:"در مسیح، خلقت تازه ای (احیاء و بازسازی) است".
نقشه خدا نابودی بشر و زمین نیست، بلکه خلقتی جدید است:"ما با امید و اشتیاق در انتظار آسمان ها و زمین جدید می باشیم که در آن ها فقط عدالت و راستی حکمفرما خواهد بود، زیرا این وعده خداست" (دوم پطرس فصل 3 آیه 13). در این زمین جدید، از مرگ، بیماری، غصه، رنج و درد خبری نخواهد بود (مکاشفه فصل 21 آیه 4). طبق اظهار نظر کارشناسان، زمین جدید، از لحاظ ظاهر شبیه زمین کنونی است، اما زیباتر و باشکوه تر.
وقتی زمین به طور موقت در آتش می سوزد، مانند خانه ای است که به علت آتش سوزی گرفته و کاملا ویران شده. اما کمی بعد، همان خانه توسط مهندسان و کارگران بازسازی شده و آماده سکونت می شود. زمین برای سکونت ابدی ایمانداران با کیفیت عالی و زیبایی بی نظیر توسط خدا نوسازی خواهد شد. زمین جدید با هدف و نقشه جدید خدا احیا خواهد شد و تاریخ جدید شکل خواهد گرفت و فصل جدیدی در زندگی ما آغاز می شود.
جالب است بدانید که حیوانات نیز در زمین جدید حضور دارند. طبق روایت کتاب مقدس، ارتباط انسان و حیوان تا ابدیت ادامه خواهد یافت. در اشعیاء فصل 11 آیات 6- 9 می خوانیم که زمانی خواهد رسید که حیوانات اهلی و وحشی در صلح با هم زندگی می کنند. آن ها با انسان ها زندگی بی خطر و مسالمت آمیزی خواهند داشت.
در اشعیاء فصل 65 آیات 15- 25 تصویری داریم از بهشت (آسمان و زمین جدید). در آن جا امنیت، صلح و فراوانی برای دوستداران خدا مهیا خواهد بود.
در آیه 25 خداوند می فرماید:"گرگ و بره با هم خواهند چرید، شیر مانند گاو کاه خواهد خورد و مار دیگر کسی را نیش نخواهد زد. در کوه مقدس من هیچ چیز و هیچکس صدمه نخواهد دید و نابود نخواهد شد".
در اشعیاء فصل 65 آیات 15- 25 تصویری داریم از بهشت (آسمان و زمین جدید). در آن جا امنیت، صلح و فراوانی برای دوستداران خدا مهیا خواهد بود.
در آیه 25 خداوند می فرماید:"گرگ و بره با هم خواهند چرید، شیر مانند گاو کاه خواهد خورد و مار دیگر کسی را نیش نخواهد زد. در کوه مقدس من هیچ چیز و هیچکس صدمه نخواهد دید و نابود نخواهد شد".
اگر مرگ پایان همه چیز است، تنها کاری که باید کرد، لذت بردن از هر لحظه زندگی است. اما ایمانداران مسیحی می دانند که با ترک این دنیا، به زندگی ادامه خواهیم داد و زندگی ما در این دنیا فقط مقدمه آن است.
سی اس لوئیس، مفهوم ابدیت را در آخرین جملات کتاب داستان "نارنیا" این گونه شرح می دهد:"تمام زندگی شخصیت های داستان در این دنیا، فقط به معنای عنوان کتاب و صفحه پشت جلد کتاب بود (مقصود کتاب "نارنیا" است). اما اکنون آن ها در شروع فصل اول یک داستان بزرگ هستند. داستانی که هیچکس در روی زمین آن را نخوانده است. داستانی که تا به ابد ادامه دارد و هر فصلش از فصل پیشین آن بهتر است".
سی اس لوئیس، مفهوم ابدیت را در آخرین جملات کتاب داستان "نارنیا" این گونه شرح می دهد:"تمام زندگی شخصیت های داستان در این دنیا، فقط به معنای عنوان کتاب و صفحه پشت جلد کتاب بود (مقصود کتاب "نارنیا" است). اما اکنون آن ها در شروع فصل اول یک داستان بزرگ هستند. داستانی که هیچکس در روی زمین آن را نخوانده است. داستانی که تا به ابد ادامه دارد و هر فصلش از فصل پیشین آن بهتر است".
۱۳۹۳ اسفند ۲۸, پنجشنبه
۱۳۹۳ اسفند ۲۷, چهارشنبه
* اوّل قُرِنتیان 12:12-20 زیرا بدن هر چند یکی است، از اعضای بسیار تشکیل شده؛ و همۀ اعضای بدن، اگرچه بسیارند، امّا یک بدن را تشکیل میدهند. در مورد مسیح نیز چنین است. زیرا همۀ ما، چه یهود و چه یونانی، چه غلام و چه آزاد، در یک روح تعمید یافتیم تا یک بدن را تشکیل دهیم؛ و همۀ ما از یک روح نوشانیده شدیم. زیرا بدن نه از یک عضو، بلکه از اعضای بسیار تشکیل شده است. اگر پا گوید، «چون دست نیستم، به بدن تعلق ندارم،» این سبب نمیشود که عضوی از بدن نباشد. و اگر گوش گوید، «چون چشم نیستم، به بدن تعلق ندارم،» این سبب نمیشود که عضوی از بدن نباشد. اگر تمام بدن چشم بود، شنیدن چگونه میسّر میشد؟ و اگر تمام بدن گوش بود، بوییدن چگونه امکان داشت؟ امّا حقیقت این است که خدا اعضا را آنگونه که خود میخواست، یک به یک در بدن قرار داد. اگر همه یک عضو بودند، بدن کجا وجود میداشت؟ امّا اعضا بسیارند، در حالی که بدن یکی است... آمین
۱۳۹۳ اسفند ۲۶, سهشنبه
۱۳۹۳ اسفند ۲۴, یکشنبه
۱۳۹۳ اسفند ۲۳, شنبه
چرا زمان بندی خدا با زمان بندی انسان متفاوت است؟
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
طبیعت بشر همه چیز را همین الان می خواهد. مثلا وقتی در دعا درخواست خود را مطرح می کنیم، می خواهیم خدا سریع پاسخ دهد. و وقتی جواب با تاخیر مواجه می شود، ناشکیبا می شویم. اما باید درک کنیم که خدا برای اجابت دعا، زمانی را تعیین کرده است. اما از آن جا که زمان بندی خدا را درک نمی کنیم، ناراحت و مایوس می شویم. واقعیت آن است که نه فقط چیزی زمان اجابت دعا را تغییر نمی دهد، بلکه وقایع طبق زمان بندی خدا رخ خواهند داد.
هر روز از خدا می پرسیم:"خدایا، کی می خواهی این شوهرم را عوض کنی؟ کی می خواهی یک شریک مناسب زندگی بیاوری؟ پس کی کار و بارم رونق می گیرد؟ کی میشه خانواده ام به مسیح ایمان بیاورند؟..."
اگر زمان بندی خدا را درک کنید، با آن همه فشار و تنش زندگی نخواهید کرد. خداوند درکتاب مقدس می فرماید:" اگر چه آنچه به تو نشان می دهم، در حال حاضر اتفاق نمی افتد، ولی مطمئن باش که سرانجام در وقت معین به وقوع خواهد پیوست. هر چند تا وقوع آن، مدت زیادی طول بکشد، ولی منتظر آن باش. زیرا وقوع آن حتمی و بدون تاخیر خواهد بود"
(حبقوق فصل دوم آیات سوم و چهارم).
بنابراین، خدا به همین جواب بسنده کرد و پاسخ دقیقی از نقشه اش برای حل مشکلات ارائه نداد. در واقع خداوند گفت:"توجه خودت را به جزئیات نقشه من معطوف نکن، بلکه به من توجه داشته باش و اعتماد کن، زیرا من می دانم که چه می کنم." به عبارت دیگر، مقصود خدا این است که ممکن است هفته بعد، سال بعد، یا ده سال بعد از این تاریخ باشد. اما خیال تان راحت که همه چیز با زمان بندی مناسب خدا رخ خواهد داد.
(حبقوق فصل دوم آیات سوم و چهارم).
بنابراین، خدا به همین جواب بسنده کرد و پاسخ دقیقی از نقشه اش برای حل مشکلات ارائه نداد. در واقع خداوند گفت:"توجه خودت را به جزئیات نقشه من معطوف نکن، بلکه به من توجه داشته باش و اعتماد کن، زیرا من می دانم که چه می کنم." به عبارت دیگر، مقصود خدا این است که ممکن است هفته بعد، سال بعد، یا ده سال بعد از این تاریخ باشد. اما خیال تان راحت که همه چیز با زمان بندی مناسب خدا رخ خواهد داد.
البته می توانم بگویم که اگر ایمان کافی داشته باشید، دعای شما ظرف بیست و چهار ساعت دیگر اجابت می شود. برای خدا هیچ چیز سخت نیست. اما در اکثر مواقع خدا ترجیح می دهد که ما صبورانه منتظر باشیم.
این قسمتی از آموختن اعتماد به خداست. اما سئوال این است که چطور منتظر بمانیم؟ به عبارت دیگر، مشکل این نیست که نمی دانیم چه بکنیم. مشکل ما بیشتر این است که قدرت و توانایی انجام کارهایی را نداریم که می دانیم سودمند، اخلاقی، نیکو، عادلانه، درستکارانه و پر محبت هستند. عیسی مسیح نه فقط به ما تعلیم داد، بلکه قدرت انجام آن را توسط روح القدس به ما بخشید. با قدرت مافوق طبیعی و الهی روح القدس قادر هستیم تا صبر کنیم. دشمنان را محبت کنیم. مشکلات کمرشکن روزمره را تحمل کنیم. روح القدس به ما قدرت می دهد تا در مشکلات شاد باشیم و سرودهای پرستشی بخوانیم. در این هنگام است که خدا شرایط را عوض می کند و زنجیرها پاره می شوند.
انتظار کشیدن با توانایی انسانی دشوار و حتی غیرممکن است. انتظار دشوارترین کاری است که به انجام دادنش دعوت شده ایم. انتظار دشوارترین کار امید است. اما خدای قادر مطلق می فرماید:"در حضور خداوند سکوت نما و با صبر و شکیبایی منتظر عمل او باش" (مزمور سی و هفتم آیه هفتم).
خدا وقتی سراغ ابراهیم هفتاد و پنج ساله می رود و به او وعده می دهد که صاحب فرزندی خواهد شد. بیست و چهار سال گذشت تا وعده خدا تحقق یافت. خدا به قوم اسرائیل گفت که از اسارت در مصر خلاصی خواهد یافت. اما آن ها می بایست چهار صد سال برای تحقق این وعده صبر می کردند. در کتاب مقدس انتظار، رابطه تنگاتنگ با ایمان دارد. ایمان و انتظار را نمی توان تفکیک نمود. تنها در عهد عتیق چهل و سه مرتبه دستور داده شده که:"منتظر باشید. منتظر خداوند باشید". آخرین کلمات کتاب مقدس درباره انتظار است:"آن که بر این امور شهادت می دهد چنین می گوید:آری به زودی می آیم" (مکاشفه فصل بیست و دوم آیه 20).
چرا خدا ما را به انتظار وامی دارد؟ چرا همین حالا به دادمان نمی رسد؟
به این سئوال می توان این جواب را داد که کاری که خدا در طول انتظارمان در ما انجام می دهد (رشد روحانی و بلوغ شخصیت)، به اندازه همان چیزی که منتظرش هستیم، مهم است.
۱۳۹۳ اسفند ۲۲, جمعه
۱۳۹۳ اسفند ۲۱, پنجشنبه
پاسخ به مخالفان مطابق نگرش مسیحیت قطع اعضای بدن مانند دست، پا و چشم نمی تواند مانع گناه شود. هدف خدا آن نیست که برای مقابله با گناه، خود را به فرد ناقص و معلول تبدیل سازیم. گناه در فکر و اندیشه انسان حضور دارد و قطع اعضای بدن، مانع از ارتکاب گناه در ذهن نخواهد شد. واقعیت این است که عملکرد دست و پا و چشم، حاصل اندیشه و تفکرات است. اگر اندیشه منفی به تفکر مثبت تبدیل شود، عملکرد اعضای بدن نیز مفید و سودمند خواهد بود. برخی می گویند که قطع دست و پا یا چشم مانع از تکرار جنایت و ناامنی خواهد شد، در حالی که قضاوت و داوری خداوند شامل درون انسان هم می شود که از دیده ها پنهان است.
۱۳۹۳ اسفند ۲۰, چهارشنبه
۱۳۹۳ اسفند ۱۹, سهشنبه
* اسم آدم روی خودش هست ؛ آ = یعنی فقط در یک آن دم = و شاید در همین نفس همه چیز ما و زندگی مان تمام شدنیست ! و هیچ تضمینی برای یکساعت بعدمان وجود ندارد ؛ و حتی تمام عمر صد ساله ما ، در برابر ابدیتمان ، همچون قطره ایست درمقابل نه اقیانوس بلکه بی نهایت ! ولی در مسیح خداوند از همینک زنده و تا ابد زیست می نمائیم ... آمین
۱۳۹۳ اسفند ۱۸, دوشنبه
۱۳۹۳ اسفند ۱۷, یکشنبه
۱۳۹۳ اسفند ۱۶, شنبه
مقصود مسیح از "اگر کسی به گونه راست تو سیلی زند، گونه دیگر خود را به طرف او بگردان" چیست؟ (متی فصل 5 آیه 39)
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
انجیل متی فصل 5 آیات 38- 42 به پرهیز از انتقام اختصاص دارد. مسیح فرمود:"شنیده اید که گفته شده:"چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان"، اما من به شما می گویم به کسی که به تو بدی می کند، بدی نکن و اگر کسی بر گونه راست تو سیلی می زند، گونه دیگر خود را به طرف او بگردان..."
عیسی اصل قصاص را نفی نمی کند، چرا که اصلی است درست و واقعی. "چشم به عوض چشم و دندان به عوض دندان" دستورالعمل هایی بود مخصوص قضات قوم اسرائیل (تثنیه فصل 19 آیات 17- 18). در عهد عتیق، این حکم شریعت مانع می شد تا اجرای قانون توسط شخص انجام شود. مثلا اگر در منازعه میان دو نفر، یکی از طرفین چشمش را از دست می داد، زمینه برای قتل و انتقام شخصی فراهم می گردید. در حالی که خداوند حدود کیفر را مشخص کرد:"چشم به عوض چشم". بنابراین این اصل به محاکم قضایی تعلق دارد و نباید در روابط شخصی به کار برده شود.
در آیه بعد مسیح می گوید:"اما من به شما می گویم به کسی که به تو بدی می کند، بدی نکن". فرمان مسیح نشان می دهد که روابط شخصی ایمانداران مسیحی باید بر اساس محبت استوار باشد، نه بر پایه سیستم قضایی. وظیفه مسیحیان این است که انتقام پرهیز کنند. عیسی از ما نخواسته که شخص خاطی را شریر قلمداد نکنیم و شرارتش را نادیده نگیریم. آنچه او از ما خواسته این است که انتقام نگیریم.
شاید درک این نکته برای برخی از خوانندگان آسان نباشد، اما به یاد بیاورید وقتی در حین رانندگی هستید و متوجه صدای آژیر چراغ گردان اتومبیل پلیس می شوید، درمی یابید که پلیس شما را تعقیب می کند، پس فورا در کنار جدول خیابان توقف می کنید و با احترام و لبخند به سئوالات پلیس پاسخ می دهید. ولی اگر به هشدار پلیس بی توجهی کنید، چه اتفاقی رخ می دهد؟ ممکن است همان روز راهی بازداشتگاه شوید، و یا در اثر تیراندازی پلیس ها، زخمی شوید یا حتی جان خود را از دست بدهید.
فرض کنید در محل کار، همکارتان مرتکب اشتباهی کوچکی شده، ولی شما را مقصر معرفی می کند. اگر علی رغم دفاع از خود٬ مدیر از همکار خاطی تان حمایت کرد٬ شما می توانید موضوع را زیاد جدی نگیرید و به کارتان ادامه دهید و یا این که با مدیرتان به بحث و مشاجره بپردازید و سپس درصدد انتقام از همکارتان برآیید. نتیجه چه خواهد شد؟ مسئولان شرکت و همکاران را به خودتان بدبین می سازید و با ادامه کشمکش ممکن است همان روز شغل تان را از دست بدهید.
هر کدام از ما مواردی را به یاد می آوریم که با تحمل و پرهیز از انتقام، مانع از ایجاد مشکلات بیشتر و حتی وقوع فاجعه شده ایم. متاسفانه صفحه حوادث روزنامه ها پر است از گزارش جنایات افرادی که نخواستند تحمل و شکیبایی از خود نشان دهند.
فرمان مسیح تصویری از شخصی ضعیف به دست نمی دهد که قادر به دفاع از خود نیست، بلکه تصویر فرد نیرومندی را ترسیم می کند که چنان محبتی نسبت به دیگران دارد که از هرگونه انتقام چشم پوشی می کند.
هم چنین مقصود مسیح از پرهیز از انتقام آن نبود که بی عدالتی، بی انصافی و شرارت گسترش یابد. اگر هدف خدا برقراری عدالت است، بایستی محبت واقعی، نیکویی را نشان دهد. مثلا تاسیس سازمان هایی که از حقوق خانواده، زنان، کودکان و افراد آسیب پذیر جامعه دفاع و حمایت می کند و یا قانونگزاران را وامی دارد تا به اصلاح برخی از قوانین مبادرت نمایند. رجوع به وکیل و استمداد طلبیدن از پلیس و سیستم قضایی نه فقط گناه محسوب نمی شود، بلکه به اجرای عدالت و امنیت در زندگی شما، منطقه مسکونی و محل کارتان می انجامد.
۱۳۹۳ اسفند ۱۵, جمعه
۱۳۹۳ اسفند ۱۴, پنجشنبه
* دانیال با خدا همنشین بود که از تمامی حکما و وزرا بالاتر بود ؛ بخاطر آن بود که توطعه کردند تا او رابطه اش را با خداوند قطع کند ، ولی برخلاف همیشه ، دانیال اینبار وقتی عبادت کرد پنچرها را باز نمود . زیرا برایش قطع رابطه با خدا از افتادن در چاه شیران دردآورتر بود . و دیدیم که خداوند نیز چگونه او را حمایت نمود !!! آمین این حقیقیت از دانیال نبی را میتوانید در باب 6 کتاب دانیال بخوانید ...
۱۳۹۳ اسفند ۱۳, چهارشنبه
آیا می خواهید دعاهای تان تاثیرگذار و قدرتمند باشد؟
مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
در ابتدا باید با نگرش مسیحیت درباره دعا آشنا شد:
ساعات مشخصی از روز برای دعای مسیحیان وجود ندارد. دعای مسیحیان بدون وقفه است: به هنگام رانندگی، کار، خرید، پیاده روی، غذا پختن. خدا طالب چیزی بیش از یک قرار ملاقات روزانه با انسان است. او می خواهد در هر فعالیت، گفتگو، مشکل و حتی هر فکر شما حضور داشته باشد.
خدا مشتاق است تا بهترین دوست ما باشد. بنابراین، هم چنین در گفتگوی صمیمانه با خدا بایستی از جملات تکراری و از قبل حفظ شده، اجتناب کرد. ساده و عامیانه با خدا صحبت کنید.
مسیحیان به زبان مادری خود با خدا سخن می گویند. برای گفتگو با خدا نیازی به استفاده جملاتی به زبان های دیگر نیست.
مسیحیان خدا را "پروردگار" خطاب نمی کنند. آن ها خدا را پدر می نامند. طبق نگرش مسیحیت، ما فرزندان او هستیم و نه بندگان خدا.
به هنگام گفتگو با خدا، او فقط به کلمات ما گوش نمی دهد، بلکه به دل و نیز به طرز رفتار ما می نگرد. دعایی که از عمق دل نباشد، اصلا دعا نیست! چیزی است بی ارزش و توهینی است به خدا.
مسیحیان به سمت مکان خاص، برای دعا نمی ایستند. مکان پرستش در گفتگوی صمیمانه با خدا، اهمیت ندارد. خدا روح است و در همه جا حضور دارد. محل پرستش یا شکل آن اهمیتی ندارد.
خواست و اراده خدا این است که ما را برکت دهد. خدا نمی خواهد ما دعاهای تکراری و یکنواخت بکنیم. او می خواهد دعاهای موثر به زبان آوریم. خدا می خواهد ورای مشکلات و محدودیت های مان دعا کنیم. از خدا بخواهید که بیشتر از گذشته، برکات و معجزاتش را در زندگی تان ظاهر سازد. این درخواستی خودخواهانه نیست. کتاب مقدس می فرماید:"علت این که آنچه می خواهید ندارید، این است که آن را از خدا درخواست نمی کنید" (یعقوب فصل 4 آیه 2).
اگر می خواهیم زندگی مان سرشار از لطف خداوند شود، باید دعاهای مان جسورانه باشد.
اکثر اوقات فکر می کنیم که درخواست های مان بسیار بزرگ است و سبب رنجش و عصبانیت خدا می گردد! تصور می کنیم که این نوع دعاها، ما را طمعکار و خودخواه معرفی می کند. یا شاید گمان می کنیم تقاضاهای کوچک زود و سریع اجابت می شوند ولی ممکن است درخواست های بزرگ مورد تایید خداوند نباشد. در حالی که این روش دریافت برکات خداوند نیست!
اگر می خواهیم زندگی مان سرشار از لطف خداوند شود، باید دعاهای مان جسورانه باشد.
اکثر اوقات فکر می کنیم که درخواست های مان بسیار بزرگ است و سبب رنجش و عصبانیت خدا می گردد! تصور می کنیم که این نوع دعاها، ما را طمعکار و خودخواه معرفی می کند. یا شاید گمان می کنیم تقاضاهای کوچک زود و سریع اجابت می شوند ولی ممکن است درخواست های بزرگ مورد تایید خداوند نباشد. در حالی که این روش دریافت برکات خداوند نیست!
خدا منتظر است تا از او بخواهید. او در انتظار درخواست های شماست. اگر لطف و رحمت خدا را طلب نکنید، در واقع مانع ظهور ایمان تان می شوید. در نتیجه، برکات و معجزات الهی هرگز شما را تعقیب و غافلگیر نمی کنند. از پیشرفت، موفقیت و ارتقاء و معجزه خبری نخواهد بود. خدا جایی کار می کند که ایمان باشد. بی ایمانی سبب شکست و ناکامی تان خواهد شد و ممکن است به بدبینی به خدا انجامد.
یوشع و سپاهیانش در نبردی بزرگ و سرنوشت ساز حضور داشتند. آن ها بایستی سپاه دشمن را کاملا شکست می دادند، اما چیزی به غروب آفتاب و فرا رسیدن شب نمانده بود. آن ها در حال تعقیب سپاهیان دشمن بودند و تاریکی شب می توانست مانع بزرگی برای دستیابی به پیروزی قاطع باشد. اگر یوشع از ادامه نبرد دست می کشید، در آینده نزدیک سپاه دشمن با تجدید قوا و نیروی بیشتر، مشکلات فراوانی را به وجود می آورد. به خصوص اگر به یاد بیاوریم که سپاهیان دشمن در واقع ائتلافی از نیروهای مسلح پنج پادشاه بودند (یوشع فصل 10 آیه 5).
یوشع می توانست به آسانی ناامید شود، جا بزند و به خودش بگوید:"دیگه کاری نمیشه کرد. هوا داره تاریک میشه و تعقیب دشمن غیر ممکنه. سپاه دشمن این منطقه را خوب می شناسد و شاید ما را به دام اندازند و شکست دهند. پس صلاح نمی بینم به نبرد و تعقیب دشمن ادامه بدهم". ولی یوشع ایمان به خدایی داشت که کارهای غیرعادی می کند. او در گذشته بارها معجزات خداوند را مشاهده کرده بود.
این ایمان، یوشع را به مردی قهرمان و برجسته مبدل ساخته بود. بنابراین، او ابتدا مشکل را با خدا در میان گذاشت. اگرچه کتاب مقدس جزئیات دعای او را ثبت نکرده، اما می توان حدس زد که چه عباراتی را به خداوند گفت. او احتمالا به خدا چنین گفت:"ای خداوند، من می دانم که تو خدایی مافوق طبیعی هستی و عالم هستی را از نیستی آفریدی. من می دانم که تو بر تمام امور دنیا حاکمیت مطلق داری و همه چیز تحت تسلط توست. درخواست من این است که خورشید غروب نکند تا بتوانم ماموریتم را با موفقیت خاتمه دهم" بخش آخر دعای او در کتاب یوشع فصل 10 آیه 12 ثبت شده است.
این دعا، توهم یا تصور احمقانه یوشع نبود. او از خدا چیزی را درخواست کرد که تاکنون در تاریخ رخ نداده بود. البته خدا می توانست چنین پاسخ دهد:"یوشع، عزیز من، چه کسی تا امروز چنین درخواستی کرده که تو نفر دوم باشی؟ این دیگه چه دعایی ست؟ این دعای تو باعث میشه که زندگی مردم در سرزمین های دیگه مختل بشه. من چنین کاری نمی کنم و مانع غروب خورشید نمی شوم". ولی خدا چنین واکنشی نشان نداد.
دعای یوشع یک درخواست غیرعادی از خدای مافوق طبیعی بود. وقتی ما ایمان فوق العاده ای داریم، لبخند بر چهره خدا نمایان می شود. من معتقدم که خدا به فرشتگانش گفت:"گوش کنید به آنچه این مرد به زبان می آورد. او آدمی است با ایمان عجیب، محکم و استوار. او ایمان داره که من می توانم هرکاری انجام دهم. او معتقد است که هیچ کاری برایم غیرممکن نیست. او از من خواسته که خورشید غروب نکنه".
بنابراین خدا به درخواست یوشع پاسخ مثبت داد و خورشید با تاخیر زیاد غروب کرد. به عبارت دیگر، واکنش مثبت خدا به درخواست غیرعادی یوشع بدین معنا بود که وقتی انسان با ایمان درخواست عجیب و غیرعادی مطرح می کند، خداوند هم کار غیرعادی و شگفت انگیزی انجام می دهد. کتاب مقدس می فرماید که خورشید تا زمانی که قوم اسرائیل دشمن را کاملا شکست نداد، غروب نکرد (یوشع فصل 10 آیه 13). مدت روز به وسیله معجزه طولانی شد و مداخله خدا موجب گردید که جنگ به نفع قومش تمام شود.
از تقاضاهای کوچک و ناچیز دست بردارید. خدای ما فقیر، مفلس، ناتوان و شکست خورده نیست. به عبارت دقیق تر، ایمان عجیب برکت مضاعف نصیب شما خواهد کرد، طوری که مردم از دیدن معجزات در زندگی شما شگفت زده می شوند. وقتی ایمان عجیب دارید، ما به نورچشمی های خداوند مبدل می شویم.
با شهامت دعا کنید:"ای پدر، می خواهم آنقدر مرا برکت بدهی که اطرافیان و دیگران نیز از آن بهره مند شوند تا بدانند که تو متخصص حل مشکلات هستی". بنابراین خودتان را به تقاضاهای کوچک محدود نکنید. اگر درخواست های محدود به زبان آورید، چیزهای کوچک هم دریافت خواهید کرد. اگر مانند یوشع جسور باشید، عده بی شماری تحت تاثیر معجزه خدا قرار خواهند گرفت. انتخاب با شماست.
با شهامت دعا کنید:"ای پدر، می خواهم آنقدر مرا برکت بدهی که اطرافیان و دیگران نیز از آن بهره مند شوند تا بدانند که تو متخصص حل مشکلات هستی". بنابراین خودتان را به تقاضاهای کوچک محدود نکنید. اگر درخواست های محدود به زبان آورید، چیزهای کوچک هم دریافت خواهید کرد. اگر مانند یوشع جسور باشید، عده بی شماری تحت تاثیر معجزه خدا قرار خواهند گرفت. انتخاب با شماست.
۱۳۹۳ اسفند ۱۲, سهشنبه
یکی از مخالفان ادعا کرد تا آنچه را می بینم، باور می کنم! پرسیدم: شما دوران های پیدایش خلقت را از طریق شواهد زمین شناسی باور می کنی، چرا شواهد کتاب مقدس را که در موزه ها قابل مشاهده است، باور نمی کنید؟ پرسید: شما دوران های زمین شناسی را با افسانه ها مقایسه می کنی؟! پرسیدم:"آیا شما گزارش های امپراطوری های بابل، سومر، مصر، آشور و روم و هم چنین مورخان معروف تاریخ را در مورد وقایع کتاب مقدس، افسانه تلقی می کنید؟ اگر پاسخ شما مثبت است، پس باید کل تاریخ را زیر سئوال برد." او پاسخی نداشت.
۱۳۹۳ اسفند ۱۱, دوشنبه
۱۳۹۳ اسفند ۱۰, یکشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)