۱۳۹۴ فروردین ۲, یکشنبه

آیا مسیحیان به سه خدا (پدر، پسر، روح القدس) اعتقاد دارند؟


نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
قبل از بررسی "تثلیث"، ابتدا باید به رفع سوءتعبیرها بپردازیم:
بسیاری از مخالفان مسیحیت، عبارت "پسر خدا" را این طور استنباط می کنند که مسیحیان معتقدند که تولد عیسی مسیح حاصل رابطه جنسی خدا با یک دختر یهودی بوده است! در کتاب مقدس حتی یک آیه وجود ندارد که نگرش مخالفان را تایید نماید. کتاب مقدس بارداری معجزه آسای مریم را بدون ارتباط جنسی ذکر می کند (متی فصل 1 آیات 18- 24، لوقا فصل 1 آیات 26- 35).
حتی قرآن نیز تولد عیسی از باکره (مریم آیات 16- 21، آل عمران آیات 37- 47) را تایید کرده است. قرآن حتی تایید می کند که مسیح بیماران را شفا داد و مردگان را زنده کرد (مریم آیات 29- 31، مائده 110) و سپس "خدا او را بالا برد" (نساء 158). بنابراین مسلمانان به تولد، معجزات و پایان غیر طبیعی زندگی عیسی بر زمین (یعنی صعود او به آسمان) ایمان دارند. مطابق نگرش قرآن، مسیح تنها پیامبری است که این سه ویژگی مذکور را با هم داشت. این موقعیت خاص، مسیح را تبدیل به منحصر به فرد ترین انسان ماورای طبیعی در جهان ساخته است. در آل عمران آیه 45 عیسی برتر از همه، چه در این عالم و چه در عالم آینده توصیف شده است. هم چنین در سوره نساء آیه 159 می خوانیم که انسان ها قبل از مرگ باید به عیسی مسیح ایمان بیاورند.
اعراب می دانند که در زبان عربی برای "پسر" دو کلمه وجود دارد: واژه "ولد" اشاره به پسری است که حاصل ارتباط جنسی است. بنابراین مسیح در چارچوب این تعریف نمی گنجد. کلمه دیگر "ابن" است که می تواند مفهوم استعاری داشته باشد، مانند "ابن سبیل" (پسر راه). در این مفهوم می توان مسیح را "ابن خدا" نامید.
در ادبیات مسلمانان، عبارات و اصطلاحاتی وجود دارد که انتظار ندارند کسی آن ها را تحت الفظی و مادی تعبیر کند، نظیر: "اسدالله (شیر خدا)، یدالله (دست خدا). مسیح نیز "روح الله" لقب گرفته است.
مسیحیان که صدها سال قبل از پیامبر اسلام می زیستند، درک اشتباه از "پسر خدا" را محکوم می کردند. لاکتانتیوس، یکی از نویسندگان مسیحی در اوایل قرن چهارم میلادی نوشت:"کسی که عبارت پسر خدا را می شنود، نباید حتی این تصور بسیار شرارت آمیز را به ذهن خود راه دهد که پسر خدا حاصل ازدواج و آمیزش با زن است."
اصطلاحات "پدر" و "پسر" با زاد و ولد مادی یا آفرینش خدای دیگر مترادف نیست، بلکه به روابط نزدیک و بی نظیر اشاره دارد. همان طور که مسلمانان قرآن (کلام الله) را الله نمی دانند، بلکه معتقدند که از الله صادر شده است. مسیحیان، مسیح را "کلمه خدا" می دانند که از ازل با خدا بوده است. در کتاب مقدس، کلماتی نظیر "مولود شدن" و "صادر شدن" نه به معنی جسمانی و جنسی، بلکه به مفهوم ارتباطی استفاده می شود.
مطابق دیدگاه مسلمانان، قرآن بیان اراده خدا است و ازلی و نامخلوق است. هر چند با خود خدا یکی است، ولی بیان فکر خدا و همانند او جاودانی است. بنابراین با نوعی کثرت در وحدت مواجه هستیم: چیزی که خدا نیست و با این حال با خدا یکی است. مسلمانان به دو وجود ابدی و نامخلوق اعتقاد دارند. علاوه بر این، مسلمانان به این نکته اشاره می کنند که پیامبر اسلام در آن واحد پیامبر، شوهر و رهبر بود. به عبارت دیگر، دین اسلام مبین کثرت در وحدت است.
آیا تثلیث غیر منطقی است؟
نمونه های تثلیث در طبیعت و زندگی روزمره مشاهده می شود. لطفا به مثال های زیر توجه کنید:
ترکیب رنگ های قرمز، سبز و آبی، نور سفید را پدید می آورد. از ترکیب اکسیژن، سوخت و گرما، آتش به وجود می آید. آب می تواند به سه صورت مشاهده شود: بخار، مایع و یخ. اتم از سه بخش تشکیل شده: پروتون، نترون و الکترون.
با اراده، عقل و احساسات تصمیم می گیریم و برنامه ریزی می کنیم. انسان از سه بخش تشکیل شده: روح، بدن و جان. در زندگی زناشویی حاصل زن، مرد و فرزند است. یک مرد می تواند شوهر، پدر و پسر پدرش باشد. سیاره زمین دارای زمین، دریا و هوا است. دی ان ای از سه بخش ساخته شده: فسفات، قند و باز آلی (ملکول باز).
1x1x1=1
جریان الکتریسیته، نور، گرما و صوت تولید می کند.
تجربه ایمانداران مسیحی
مسیحیت محدود به اصول اعتقادات نیست، بلکه شامل تجربیات هم می باشد. ایمان کورکورانه آن است که انسان به چیزی ایمان و اعتقاد داشته باشد که آن را هرگز تجربه و مشاهده نکرده است. تعصب یعنی ایمان کورکورانه به اصول اعتقاداتی در زندگی تجربه نشده است. چیزی را که تجربه نکرده ام، چرا باید به آن معتقد باشم؟
آیا تجربه نشان داده که دعاها به نام عیسی مسیح خداوند اجابت می شوند؟ آیا در نام عیسی مسیح خداوند، اشخاص منفی و غیر قابل تحمل به افراد مثبت و مفید تبدیل می شوند؟ شاید منتقدان بگویند که در ادیان دیگر هم معجزه مشاهده شده. اما بزرگ ترین معجزه، تغییر انسان منفی به شخص مثبت است. اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ اگر معجزات به نام مسیح خداوند رخ نمی داد، بدون تردید ایمانداران مسیحی پیرو مسیح نمی شدند. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
شخصی که توسط خدا تبدیل شده، می داند که متن کتاب مقدس حقیقت دارد. دعاهای او به نام عیسی خداوند اجابت می شود و عملکرد روح القدس را در زندگی خود مشاهده و تجربه می کند. برخی از مخالفان عملکرد روح القدس را به شیطان نسبت می دهند. در حالی که ذات شیطان اخلاق گرا نیست، و در نتیجه نمی تواند شخص منفی را به فرد مثبت و مفید تبدیل کند. در شیطان هیچ گونه نیکویی ساکن نیست. همه می دانند که دروغ و فریب قادر به تغییر و تحول عمیق روحانی نمی باشد. چگونه ایماندار مسیحی می تواند با قدرت شیطان، دشمن خود را ببخشد و آرامش و صبر الهی را در زندگی خود مشاهده کند؟ کسی که از شیطان پیروی می کند، وضع او بد و بدتر خواهد شد. درخت را از میوه هایش می شناسند. تعالیم الهی و اخلاقی مسیح با ذات شیطان کاملا متضاد است.
روح القدس به ایمانداران مسیحی قدرت می بخشد تا به دشمنان خود محبت کنند، در مقابل مشکلات کمرشکن روزمره مقاومت و صبر داشته باشند، از آرامش الهی برخوردار باشند. در امور مختلف زندگی، روح القدس آن ها را هدایت کند.
وقتی مسیح و رسولان از مردم می خواستند ایمان بیاورند، منظورشان "ایمانی کورکورانه" نبود، بلکه ایمانی "منطبق بر عقل و منطق". شخصی که زندگی اش توسط خداوند متحول شده و به انسان مفید و مثبت تغییر یافته، نمی تواند این تجربه غنی و ارزشمند را که با چشمان خود مشاهده کرده (شاهد عینی) و با فکر، اراده و احساسات (عقل و منطق) پذیرفته، هرگز فراموش کند. روح القدس در قلوب افراد، ایمانی کورکورانه و بی اساس به عمل نمی آورد. مسیح فرمود:"حقیقت را خواهید شناخت (نه این که از آن غافل خواهید ماند و فقط به آن اعتقاد داشته باشید) و حقیقت شما را آزاد خواهد کرد (یوحنا فصل 8 آیه 32). به عبارت دیگر مقصود مسیح این بود که به جای باور کورکورانه، حقیقت را "تجربه" کنید.
جهان بینی الحاد: خدا وجود ندارد/ اگر خدا وجود داشته باشد، مهربان نیست
دیدگاه ادیان: خدا مهربان است
نگرش مسیحیت: خدا آنقدر جهان را محبت نمود که به میان انسان ها آمد و برای نجات بشر از گناه بهاء گزافی پرداخت (یوحنا فصل 3 آیه 16)
ملحدها می گویند که خدا وجود ندارد، چون هرگز به جهان نیامده است و خود را نشان نداده. آن ها برای تایید ادعای خود می گویند حتی ادیان دیگر هم تصدیق می کنند که خدا به میان انسان ها نیامده است. در حالی که نگرش مسیحیت این است که خدا به شباهت انسان درآمد. آیا می توان به خدایی اعتقاد داشت که جسم و انسان را می آفریند، اما نمی خواهد به میان آدم ها بیاید؟ مثل آن که پدر ما حاضر نیست به خانه بیاید، اما به ما می گوید که من مهربان هستم! به شما پول می دهم، نماینده ام را می فرستم، اما به میان اعضای خانواده نمی آیم! نماینده، سخنگوی من است و حتی جانش را برای حفاظت و مراقبت از شما فدا می کند! آیا شما این شخص را پدر مهربان می نامید؟ ادیان می گویند:"خدا مهربان است". اما نگرش مسیحیت این است که خدا آنقدر انسان ها را دوست داشت، که به شباهت بشر درآمد (یوحنا فصل 3 آیه 16). اگر عالم هستی مانند قطره ای آب در برابر اقیانوس بیکران خداوند است، پس محبت او محدودیت ندارد. چگونه خدا می تواند به انسان درس فروتنی دهد، در حالی که خودش نمی خواهد فروتن شود؟ چگونه خدا می خواهد درس ایثار و فداکاری دهد، در حالی که حاضر نیست به میان انسان ها بیاید؟ خدا با عملکرد خودش نیز نشان می دهد که فقط سخنگو نیست.
برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. او به این جهان آمد تا به ما بگوید چقدر به انسان علاقه دارد. او با حضور فیزیکی در میان انسان ها، الگوی واقعی محبت را تعیین کرد. بنابراین، بر خلاف ادعای ملحدها، خدا مغرور و متکبر نیست. اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند.
مخالفان معتقدند که غیرممکن است که خدا بتواند انسان شود. این جمله یعنی خدا قادرمطلق نیست و نمی تواند معجزه تجسم را انجام دهد. از طرفی، تجسم، محبت و فروتنی خدا را به انسان نشان داد و نه غرور و تکبر را. تجسم نشان داد که خدا می خواهد با انسان ارتباط دوستانه و صمیمانه برقرار کند. خدا می خواهد بهترین دوست انسان باشد. او نمی خواهد که انسان فقط به او اعتقاد داشته باشد. یک دزد هم به خدا اعتقاد دارد. اما همان دزد، اگر با خدا دوست و صمیمی شود، آیا به دزدی ادامه خواهد داد؟
در هیچ جای کتاب مقدس نمی خوانیم که خداوند ادعا کرده که "خدا نمی تواند انسان شود"، بلکه بارها ذکر شده که "خدا مانند انسان نیست" که در این حالت، معنای کاملا متفاوتی را ارائه می دهد. در کتاب مقدس می خوانیم:
"خدا، انسان نیست که دروغ بگوید. او مثل انسان نیست که تغییر فکر دهد" (اعداد فصل 23 آیه 19).
"خدا دروغ نمی گوید و قصدش را عوض نمی کند. چون او انسان نیست که فکرش را تغییر دهد" (اول سموئیل فصل 15 آیه 29).
"من خدا هستم، نه انسان. من خدایی مقدس هستم و در میان شما ساکنم" (هوشع فصل 11 آیه 9).
چرا خدا به شباهت انسان درآمد؟
یک. خدا از گناه بیزار است (گناه معنایی فراتر از نااطاعتی از دستورات الهی را دارد: بر هم خوردن رابطه انسان و خدا)، بنابراین بهاء آزادی از اسارت گناه، فقط قربانی می باشد.
دو. فقط یک انسان می تواند بها را بپردازد، این در حالی است که انسان ها به علت نافرمانی از دستورات الهی همگی گناهکار هستند و این لیاقت و شایستگی را برای قربانی شدن ندارند.
سه. فقط خدا مقدس است، بنابراین او این لیاقت دارد تا برای نجات انسان از قلمرو گناه، بها را بپردازد.
چهار. خدا به شباهت انسان درآمد، تا بهای آزادی از گناه را پرداخت نماید. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد. عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
پنج. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
شش. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و جریمه گناهان انسان ها را بپردازد، زیرا خون از بدنش جاری نمی شد.
با ایمان آوردن به عیسی مسیح، ما نه فقط از قلمرو گناه رهایی یافته ایم، بلکه به فرزندان خدا مبدل شده ایم.
مسیح داوطلبانه جانش را برای نجات بشر قربانی کرد و انبیاء نیز در عهد عتیق، مرگ عیسی را پیشگویی کرده بودند.
اگر قرار بود که خدا به صورت انسان وارد تاریخ شود، انتظار داشتیم که چه نشانه هایی از او ببینیم؟
یک. به گونه ای منحصر به فرد وارد این جهان شود (تولد از دختر باکره)
دو. بی گناه باشد.
سه. حضور خارق العاده خود را با نشانه ها یعنی با معجزات ظاهر کند.
چهار. زندگی اش کامل تر از هر انسان دیگری باشد.
پنج. سخنانش برتر از هر انسان دیگر باشد.
شش. تاثیر همیشگی و جهانی بر جای بگذارد.
هفت. عطش روحانی انسان را رفع کند.
هشت. بزرگ ترین و مخوف ترین دشمن انسان، یعنی مرگ را شکست دهد.
این انتظارات فقط در شخص عیسی مسیح برآورده شد. او جای هیچ گونه شکی باقی نگذارد که او خدایی است که انسان شده است. او تمام این هشت انتظار در مورد حضور الهی در تاریخ بشر را برآورده ساخت.
اگر خدا جاودانی و فناناپذیر است، چرا نتوانست بر مرگ غلبه کند و بر روی صلیب مرد؟
یک. هنگامی که مسیح بر روی صلیب جان داد، خدای پدر و خدای روح القدس زنده بودند.
دو. مرگ به معنای نیستی و نبود قدرت نیست. وقتی یک پیامبر فوت می کند یا شهید می شود، آیا روح او نیز می میرد؟ یا این که وقتی پیامبری فوت می کند، روح او زنده است و به بهشت می رود؟
سه. روح مسیح با مرگ نابود نشد، بلکه فقط جسم او مرد.
چهار. مسیح روز جمعه مرد و کم تر از چهل و هشت ساعت بعد زنده شد. قبر او خالی است و امروزه محل بازدید جهانگردان می باشد.
آیا شواهد تاریخی قرن اول میلادی مرگ و زنده شدن مسیح را تایید می کنند؟
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود (روایات یهودیان) و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم:
یک. عیسی یک معلم یهودی بود.
دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است.
سه. او از سوی رهبران یهود رد شد.
چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد.
پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند.
شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند.
این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
خدا واحد است
کتاب مقدس واضح و صریح تعلیم می دهد که تنها یک خدای واقعی، زنده و حقیقی وجود دارد. هیچ خدایی غیر از خدای واحد وجود ندارد. در طول تاریخ، انسان ها به خدای واحد اعتقاد نداشتند و خدایان دروغین بی شماری را ابداع کرده اند. در تثنیه فصل 6 آیه 4 می خوانیم:"ای اسرائیل بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است." ایمان یهودیان بر اساس تعلیم عهد عتیق استوار بود. آنان ایمان داشتند که "یهوه خدا است و غیر از او دیگری نیست" (تثنیه فصل 4 آیه 35).
سلیمان پادشاه به هنگام تقدیس معبد، چنین دعا کرد:"همه قوم ها بدانند که یهوه خداست و غیر از او خدای دیگری وجود ندارد" (اول پادشاهان فصل 8 آیه 60). هر یهودی می بایست به دنیای غافل شهادت می داد که هیچ خدایی جز یهوه نیست. خداوند به اشعیاء نبی گفت:"من ابتدا و انتها هستم و غیر از من خدایی نیست" (اشعیاء فصل 44 آیه 6).
رسالت قوم اسرائیل آن بود که این خدای حقیقی را به مردم بت پرست معرفی نمایند:"من خداوند هستم و غیر از من خدایی نیست. مردم سراسر جهان بدانند که غیر از من خدایی دیگر وجود ندارد و تنها من خداوند هستم" (اشعیا فصل 45 آیات 5- 6).
تعلیم مسیح و رسولان: خدا واحد است
مسیح نیز به صراحت تعلیم داد که "فقط یک خدا وجود دارد و غیر از او خدایی نیست" (مرقس فصل 12 آیه 29). رسولان مسیح نیز همین نکته را تعلیم می دادند. پولس چنین نوشت:"همه می دانیم که بت خدا نیست، زیرا فقط یک خدا هست و بس" (اول قرنتیان فصل 8 آیه 4). یعقوب به این نکته اشاره کرد:"حتی فرشتگان سقوط کرده نیز ایمان دارند که خدا یکی است" (یعقوب فصل 2 آیه 19).
تثلیث در کتاب مقدس
عهد عتیق
مخالفان مسیحیت ادعا می کنند که در عهد عتیق به تثلیث هرگز اشاره ای نشده است. آن ها با استناد به چند آیه مدعی اند که عهد عتیق خدا را واحد معرفی کرده است. برای کسانی که بخش اول کتاب مقدس (عهد عتیق که شامل 39 کتاب است) نخوانده اند، چنین استنباط می کنند که پیروان مسیح (شاگردان و نیز پدران کلیسا در قرون اولیه میلادی) تثلیث را برای فریب و گمراهی مردم ابداع کرده اند! آیا عهد عتیق این اتهام مخالفان را تایید می کند؟
مخالفان می گویند که برای مثال تثنیه فصل 6 آیه 4 با آموزه مسیح خداوند در تضاد است:"ای اسرائیل بشنو، یهوه خدای ما، یهوه واحد است."
یک. واژه عبری "واحد" به معنای تعدد و انبوه نیز می باشد. این واژه در آیات زیر استفاده شده:
"به این سبب است که مرد از پدر و مادر خود جدا می شود و به همسر خود می پیوندد و از آن پس، آن دو یکی (واژه واحد) می شوند" (پیدایش فصل 2 آیه 24).
"در آن روزگار، همه مردم جهان به یک (واژه واحد) زبان سخن می گفتند" (پیدایش فصل 11 آیه 1).
"آنگاه دختران خود را به شما خواهیم داد و دختران شما را برای خود خواهیم گرفت و در بین شما ساکن شده، یک (واژه واحد) قوم خواهیم بود" (پیدایش فصل 34 آیه 16).
"موسی بازگشت و قوانین و دستورات خداوند را به قوم اسرائیل گفت. تمام مردم یک (واژه واحد) صدا گفتند:"هرچه خداوند فرموده است، انجام خواهیم داد" (خروج فصل 24 آیه 3).
"آن ها به جایی رسیدند که امروزه به دره اشکول معروف است و در آن جا یک ( واژه واحد) خوشه انگور چیدند و با خود آوردند. این خوشه به قدری بزرگ بود که آن را به چوبی آویخته، آن را دو نفر حمل می کردند" (اعداد فصل 13 آیه 23).
"پس جمعا (واژه واحد) 42،360 نفر به سرزمین یهودا بازگشتند" (عزرا فصل 2 آیه 64).
دو. در عهد عتیق لغت عبری برای خدا، "الوهیم" است. الوهیم به معنی قادر و امین است. الوهیم اسم جمع است و در صورتی که به وحدت خدا اشاره کند، یک فعل مفرد به آن اضافه می شود. در زمان نگارش تورات، خدایان کوچک و بزرگ امت هایی که در اطراف قوم یهود ساکن بودند، وجود داشتند. بنابراین، دیدگاه کتاب پیدایش بر وحدت و یگانگی خداوند است. به جای خدایان فقط یک خدا وجود دارد. او که قادر مطلق است، فرمان داد و جهان هستی یافت. با این توصیف، موسی با استفاده از واژه الوهیم به تثلیث یا سه شخصیت در ذات الهی به روشنی شهادت داد:"در آغاز، هنگامی که خدا (واژه الوهیم) آسمان ها و زمین را آفرید" (پیدایش فصل 1 آیه 1). در عهد عتیق، واژه "الوهیم" 2607 بار برای خداوند به کار برده شده است.
واژه "الوهیم" به معنی خدایان است. به این مثال توجه کنید:"من خداوند (الوهیم) تو هستم. تو را خدایان (الوهیم) دیگر غیر از من نباشد" (خروج فصل 20 آیات 2- 3).
سه. لغت عبری برای خدا نه فقط اسم جمع است، بلکه به هنگام مطالعه عهد عتیق درمی یابیم که خدای واحد به صورت جمع سخن می گوید و خود را بیش از "یک" معرفی می کند. او در قالب جمع صحبت می کند! برخی معتقدند که خدا با فرشتگان سخن می گفت، در حالی که در گزارش آفرینش جهان، ذکری از فرشتگان نشده و کتاب مقدس نیز تعلیم نمی دهد فرشتگان در آفرینش جهان دخالت داشته اند. به مثال های زیر توجه کنید:
"انسان را شبیه خود بسازیم، تا بر حیوانات زمین، ماهیان دریا و پرندگان آسمان فرمانروایی کند" (پیدایش فصل 1 آیه 26)
"حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نباید گذاشت از میوه درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند" (پیدایش فصل 3 آیه 22)
"پس زبان آن ها را تغییر خواهیم داد تا سخن یکدیگر را نفهمند" (پیدایش فصل 11 آیه 7)
"چه کسی را بفرستم تا پیغام ما را به این قوم برساند؟" (اشعیاء فصل 6 آیه 8)
خدای پدر
در عهد عتیق، خدا به عنوان پدر معرفی می شود:
"آیا خداوند، پدر و مالک تو نیست؟" (تثنیه فصل 32 آیه 6)
"تو پدر من هستی، خدای من و صخره نجات من" (مزمور 89 آیه 26)
"نام او عجیب، مشیر، خدای قدیر، پدر جاودانی و سرور سلامتی خواهد بود" (اشعیاء فصل 9 آیه 6)
"تو پدر ما هستی! از ازل تا ابد پدر و نجات دهنده ما خواهی بود" (اشعیاء فصل 63 آیه 16)
"ای خداوند، تو پدر ما هستی. ما گل هستیم و تو کوزه گر. همه ما ساخته دست تو هستیم" (اشعیاء فصل 64 آیه 8)
"ای پدر، از زمان کودکی تو مرا دوست داشته ای، پس تا ابد بر من خشمگین نخواهی ماند!" (ارمیاء فصل 3 آیه 4)
"مایل بودم در این جا با فرزندانم ساکن شوم، انتظار داشتم مرا پدر صدا کنید" (ارمیاء فصل 3 آیه 19)
"اگر من پدر شما هستم، احترام من کجاست؟" (ملاکی فصل 1 آیه 6)
بنابراین، یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که رابطه فرزندی با خدا دارند و خدا پدر آن ها است.
خدای پسر
خدای پسر نیز در عهد عتیق یافت می شود:
نبوت درباره مسیح (خطاب به پادشاهان بت پرست):"پیش از این که پسرش خشمگین شود و شما را نابود کند، به پاهایش بیفتید و آن ها را بوسه زنید" (مزمور 2 آیه 12)
"من نیز با او چون نخست زاده خویش رفتار خواهم کرد و او را برتر از تمام پادشاهان جهان خواهم ساخت" (مزمور 89 آیه 27)
"آن کیست که آسمان و زمین را زیر پا می گذارد؟ آن کیست که حدود زمین را برقرار کرده است؟ نامش چیست و پسرش چه نام دارد؟ (امثال سلیمان فصل 30 آیه 4)
"وجودی شبیه انسان (پسر انسان) دیدم. به او اقتدار، جلال و قدرت سلطنت داده شد تا همه قوم ها از هر زبان و نژاد او را خدمت کنند. قدرت او ابدی و سلطنتش بی زوال است" (دانیال فصل 7 آیات 13- 14). یهودیان می دانند که اصطلاح "پسر انسان" معنایی فراتر از اشاره به یک انسان عادی دارد. عیسی از این آیه برای اشاره به خودش استفاده کرد (لوقا فصل 21 آیه 27 و یوحنا فصل 1 آیه 51).
مسیح به هنگام محاکمه اش به کاهن اعظم یهودیان گفت:"یک روز مرا خواهید دید که در دست راست خدا نشسته ام و بر ابرهای آسمان به زمین برمی گردم." ناگهان کاهن اعظم لباس خود را درید و فریاد زد:"کفر گفت! کفر گفت!" (متی فصل 26 آیات 64- 66). طبق شریعت، کاهن اعظم اجازه نداشت جامه خود را به هنگام مشکلات شخصی بدرد. اما زمانی که بر مسند قضاوت می نشست و متهم در حضورش کفری هولناک بر زبان می راند، مطابق عرف باید جامه خود را به نشانه انزجار می درید.
داود پادشاه چنین نوشت:"خداوند به خداوند من گفت:"به دست راست من بنشین و من دشمنانت را به زیر پایت خواهم افکند" (مزمور 110 آیه 1).
خدای روح القدس
سومین شخصیت تثلیث، روح القدس می باشد که آیات زیادی در عهد عتیق به آن اختصاص دارد. به عنوان مثال:
"روح خدا روی توده های تاریک بخار حرکت می کرد" (پیدایش فصل 1 آیه 2)
"روح من همیشه در انسان باقی نخواهد ماند" (پیدایش فصل 6 آیه 3)
"بصل ئیل را از روح خدا پر ساخته" (خروج فصل 35 آیه 31)
"از روحی که بر تو قرار دارد، گرفته و بر آنان نیز خواهم نهاد" (اعداد فصل 11 آیه 17)
"روح خداوند بر عتنی ئیل قرار گرفت و او اسرائیل را رهبری کرد" (داوران فصل 3 آیه 10)
"روح خداوند بر جدعون قرار گرفت" (داوران فصل 6 آیه 34)
"روح خدا بر یفتاح قرار گرفت" (داوران فصل 11 آیه 29)
"روح خداوند بر تو خواهد آمد و تو نیز با آنان نبوت خواهی کرد" (اول سموئیل فصل 10 آیه 6)
"روح خدا بر داود نازل شد و از آن روز به بعد بر او قرار گرفت" (اول سموئیل فصل 16 آیه 13)
"روح خداوند توسط من سخن گفت و کلام او بر زبانم جاری شد" (دوم سموئیل فصل 23 آیه 2)
"می ترسم به محض این که از پیش تو بروم، روح خداوند تو را از این جا بردارد و به جای دیگر ببرد" (اول پادشاهان فصل 18 آیه 12)
"روح مهربان خود را فرستادی تا آن ها را تعلیم دهد" (نحمیا فصل 9 آیه 20)
"توسط روح خود از طریق انبیا به آن ها هشدار دادی" (نحمیا فصل 9 آیه 30)
"روح خدا مرا آفرید" (ایوب فصل 33 آیه 4)
"روح مقدس خود را از من مگیر" (مزمور فصل 51 آیه 11)
"روح مهربان تو مرا به راه راست هدایت نماید" (مزمور 143 آیه 10)
"آن ها نافرمانی کرده و روح مقدس او را محزون کردند" (اشعیاء فصل 63 آیه 10)
قوم سرکش اسرائیل فریاد برآوردند:"کجاست آن خدایی که روح القدس خود را به میان قومش فرستاد؟" (اشعیاء فصل 63 آیه 11)
"روح خداوند به آن ها آرامش داده بود" (اشعیاء فصل 63 آیه 14)
"روح خدا مرا نزد یهودیان تبعیدی برد" (حزقیال فصل 3 آیه 14)
"روح خدا داخل من شد و مرا از زمین بلند کرد" (حزقیال فصل 3 آیه 24)
"روح خود را بر همه مردم خواهم ریخت" (یوئیل فصل 2 آیه 28)
"من از قدرت روح خداوند پر شدم" (میکاه فصل 3 آیه 8)
"وعده دادم که روح من در میان شما می ماند، پس ترسان نباشید" (حجی فصل 2 آیه 5)
خداوند گفت:"نه به قدرت، نه به قوت، بلکه به روح من. هر چند ضعیف و ناتوان باشید، ولی به یاری روح من موفق خواهید شد" (زکریا فصل 4 آیه 6)
"دل های خود را مثل سنگ سخت کردند و نخواستند دستوراتی را که من با روح خود توسط انبیاء گذاشته و به آنان داده بودم، بشنوند" (زکریا فصل 7 آیه 12)
تثلیث در عهد جدید
خدای پدر
همان طور که اشاره شد، یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که تنها خودشان رابطه فرزندی با خدا دارند و او تنها پدر یهودیان است. عهد جدید، این نگرش غلط را اصلاح کرد. همه یهودیان فرزند خدا نیستند. فرزند خدا بودن امتیاز و افتخاری است که منحصر به کسانی است که توبه می کنند و به مسیح ایمان می آورند. بنابراین، فقط این افراد می توانند خدا را "پدر" بنامند.
مسیح فقط خطاب به شاگردانش گفت:"پدر شما که در آسمان است" (متی فصل 5 آیه 45). مسیح فقط برای شاگردانش از خدا به عنوان "پدرشما" یا "پدر آسمانی شما" سخن گفت (متی فصل 6 آیه 6، 8، 14). عبارت "ما فرزندان خدا هستیم" (رومیان فصل 8 آیه 16) فقط در وصف کسانی نوشته شد که از طریق ایمان به خداوند عیسی مسیح، رابطه ای درست و شایسته با خدا دارند. یوحنا چنین نوشت:"ببینید خدا چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم" (اول یوحنا فصل 3 آیه 1).
خداوند عیسی مسیح
نباید فکر کنیم که چون خدای پدر را ندیده ایم، پس از این امتیاز محروم شده ایم. مسیح فرمود:"من و پدر یک هستیم" (یوحنا فصل 10 آیه 30). "کسی که مرا دیده، فرستنده من را دیده است" (یوحنا فصل 12 آیه 45). با مطالعه انجیل یوحنا درمی یابیم که الوهیت پدر و پسر متمایز است. یعنی خداوند مسیح، کاملا متمایز از خدای پدر است. یکی جسم گردید و دیگری خیر. در عین حال، جلال مسیح همان جلال پدر است:"مسیح چهره دیدنی خدای نادیدنی است" (کولسیان فصل 1 آیه 15).
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل 2 آیه 11). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل 14 آیه 33و فصل 28 آیه 9، انجیل یوحنا فصل 9 آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند.
نویسنده رساله به عبرانیان چنین نوشت:"همه فرشتگان خدا، مسیح را پرستش نمایند" (فصل 1 آیه 6). در نامه به کلیسای فیلیپی چنین می خوانیم:"به نام عیسی هر آنچه در آسمان و بر زمین و زیر زمین است، به زانو درآید و برای جلال خدای پدر، همه به زبان خود اعتراف کنند که عیسی مسیح، خداوند است" (فیلیپیان فصل 2 آیات 10- 11).
پولس برای اعضای کلیسای قرنتس دعا کرد و گفت:"فیض خداوندمان عیسی مسیح با همه شما باشد. محبت خدا و مشارکت روح القدس نصیب شما گردد" (دوم قرنتیان فصل 13 آیه 14).
عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل 22 آیه 43).
مسیح در تعالیم خویش هرگز نمی گفت:"خداوند می فرماید". او با اقتدار تعلیم می داد:"اما من می گویم" (متی فصل های 5 تا 7). مسیح، خدا را پدر می نامید. اما پیامبران می گفتند:"خدایا".
عیسی وقتی متولد شد، به پسر خدا تبدیل نشد. مسیح قبل از ظهور خود بر زمین، رابطه ازلی با خدا داشت. مسیح در تثلیث حضور دارد، همان طور که روح القدس حضور دارد. او همواره با پدر و روح القدس در ارتباط است. بنابراین، گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح به شاگردانش یاد داد که چنین دعا کنند:"ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد..." (متی فصل 6 آیه 9). بنابراین مسیحیان بنده نیستد. فرزندان خدا هستند.
پیامبر به معنی پیام آور خداوند محسوب می شود. مسیح به عنوان نماینده تثلیث به زمین آمد. مانند سفیر یا وزیر امور خارجه یک دولت به کشور دیگر سفر می کند و حامل پیام دولت خویش است. مسیح پیام خدای پدر و روح القدس را با ما در میان گذاشت. با این توصیف، خودش مدعی بود خداوند است که حداقل دو بار یهودیان می خواستند او را برای چنین ادعایی سنگسار کنند. حتی کاهن اعظم ردای خود را درید. دریدن لباس به معنای مخالفت به کفرگویی است. هیچکدام از پیامبران خود را خدا معرفی نکردند و هرگز به هنگام موعظه نمی گفتند این را من می گویم. آن ها فقط حامل پیام خدا بودند.
عهد جدید، مسیح را خالق عالم هستی معرفی می کند:"تمام هستی به وسیله عیسی مسیح به وجود آمد، یعنی هر آنچه در آسمان و بر زمین است، دیدنی و نادیدنی، عالم روحانی با فرمانروایان و تاج تخت آنان و فرماندهان و بزرگان شان، همه به وسیله مسیح و برای جلال او آفریده شدند" (کولسیان فصل 1 آیه 16). نویسنده رساله به عبرانیان چنین می گوید:"جهان و تمام موجودات به وسیله مسیح آفریده شد" (عبرانیان فصل 1 آیه 2).
خدای روح القدس
مسیح خداوند به شباهت انسان به میان ما آمد، ولی روح القدس هرگز در قالب شخصی و جسمانی ظاهر نشد. روح القدس یک شخص است، همان طور که پدر و پسر، خدا هستند. روح القدس نیز الوهیت دارد و با این وجود از پدر و پسر متمایز است.
اگر فقط به فصل های 14- 16 انجیل یوحنا نگاه کنید، درمی یابید که عیسی از روح القدس همچون شخصی سخن می گوید که ساکن می شود (فصل 14 آیه 17)، تعلیم می دهد و یادآوری می کند (فصل 14 آیه 26)، شهادت می دهد (فصل 15 آیه 26)، به مردم نشان می دهد که گناهکار و محکوم هستند (فصل 16 آیه 8)، هدایت می کند، می شنود، سخن می گوید، نشان می دهد و جلال می دهد (فصل 16 آیات 13- 14). در بخش های دیگر عهد جدید فعالیت های دیگر روح القدس ذکر شده اند: دعوت به خدمت می کند (اعمال رسولان فصل 13 آیه 2)، از مردگان زنده می کند (رومیان فصل 8 آیه 11)، شفاعت می کند (رومیان فصل 8 آیه 26)، تقدیس می کند (رومیان فصل 15 آیه 16) و کارهای دیگر انجام می دهد.
عیسی خداوند است، بنابراین شگفت انگیز بود که شخصی را به عنوان جانشین می فرستد، کم تر از خود او باشد.
نتیجه گیری
واقعیت این است که در الوهیت، سه شخص وجود دارند: پدر، پسر و روح القدس. این سه شخص تشکیل خدا را می دهند که در ذات یکی و در قدرت و جلال برابر هستند. این تعریف آموزه تثلیث است.
اصطلاح تثلیث را ترتولیان (ساکن کارتاژ) در اواخر قرن دوم میلادی ابداع کرد که مورد پذیرش کلیساها قرار گرفت. واژه "تثلیث" در کتاب مقدس یافت نمی شود، ولی برای تشریح حقیقتی که به روشنی در کتاب مقدس تعلیم داده شده، به کار می رود. کلیسا نیز از سال 220 میلادی واژه "تثلیث" را مورد استفاده قرار داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر