اما او فرمود: «با مردم بدکار مقابله به مثل نکنید، بلکه اگر کسی تو را بر یک گونهات سیلی زند، گونه دیگرت را نیز برای او نگه دار! اگر کسی خواهد قبایت را بهزور برباید، عبایت را نیز به او ببخش... دشمنانتان را نیز دوست بدارید؛ اگر کسی شما را ناسزا گوید، برایش دعای خیر کنید؛ اگر کسی شما را لعنت کند، برایش برکت الهی بطلبید، تا بدینسان فرزندان پدر آسمانی خود شوید که نیکان و بدان را به یک سان دوست میدارد! »
این کسی که تمام نشانههای پیشگوییشده را تحقق بخشیده، چگونه قصد دارد حکومتی با اصولی اینچنین برقرار سازد، با اصولی مبتنی بر سادهدلی، افتادگی، صداقت، محبت، گذشت، بخشش، عدم مقابله به مثل، و حتی محبت کردن به دشمن؟ مگر با چنین روحیهای میشد با قشون نیرومند روم مبارزه کرد؟ آیا این اصول عملاً به معنی تسلیم به دشمن و پذیرش حاکمیت او نیست؟ آیا منظور این مدعی پادشاهی این بود که یهودیان عملاً حاکمیت رومیها را بپذیرند؟
آرمان رشدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر