بدینسان عیسی از دروازۀ مرگ پیروزمندانه گذشت، از این آخرین سنگرِ نیرومند و ظاهراً شکستناپذیر تاریکی! او وارد قلمرویی از حیات شد که دیگر شکست بر آن متصور نبود. اینک او پادشاهی شکستناپذیر و بیزوال گردیده بود، همانکه اشعیای نبی ۷۰۰ سال پیش از آن پیشگویی کرده، گفته بود: «سلطنت بر دوش او خواهد بود و اسم او "عجیب" و "مشیر" و "خدای قدیر" و "پدر سرمدی" و "سرور سلامتی" خواهد بود» (اشعیا ۹:6). بلی، او مشیر و راهنما، خدای قادر، سرچشمۀ ابدیت، و پادشاه صلح و آرامش خوانده شد. او اینک ثابت کرده بود که حقیقتاً مسیح و پادشاه است، پادشاهی از قلمرویی دیگر.
آری، او واقعاً آمده بود تا رومیها را شکست دهد و قوم یهود را از یوغ دشمنشان رهایی بخشد؛ اما نه فقط قوم یهود را از یوغ رومیها، بلکه تمام اقوام و ملل را از یوغ سنگین حکومت جابرانه و ستمکیش دشمن اعظم، شیطان! او این حکومت و ملکوت خود را آغاز کرد، نه با زور و شمشیر آهنین، بلکه با محبت، بزرگواری، فروتنی، گذشت از حق خویشتن، ایثار، و جاننثاری در حق انسانها!
عیسی که اینک مسیح و پادشاه بود، چهل روز پس از زنده شدن (یا در اصطلاح کتابمقدس: قیامش)، در مقابل چشمان شاگردان زنده به آسمان رفت. در حین عروجش، دو فرشته بر شاگردانش ظاهر شده، گفتند که او همانگونه که به آسمان رفت، در روزی معین به این جهان باز خواهد گشت تا زندگان و مردگان را داوری نماید.
آرمان رشدی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر