۱۳۹۲ آذر ۹, شنبه

تعریف و توضیح ساده‌از تثلیث‌

 به‌عبارتی ساده‌، مسیحیت به یک خدای واحد عقیده دارد. اما این خدای واحد در درون خود دارای سه «شخص‌» می‌باشد، یعنی پدر و پسر (عیسی مسیح‌) و روح‌القدس‌. این هر سه شخص به یک اندازه «خدا» هستند؛ هیچیک از دیگری «بیشتر» یا «کمتر» خدا نیست‌. اما این سه شخص‌، «سه خدا» را تشکیل نمی‌دهند، بلکه یک خدای واحد را.
 درضمن‌، هر یک از این سه شخص‌، برای خود وجودی مستقل است‌، یعنی اینکه «پدر» نه پسر است و نه روح‌القدس‌. «پسر» نیز نه پدر است و نه روح‌القدس‌. «روح‌القدس‌» نیز نه پدر است و نه پسر.
 همچنین باید تذکر داد که منظور از تثلیث این «نیست‌» که خدا گاه خود را به‌صورت «پدر» متجلی می‌ساخت‌، گاه به‌صورت «پسر» و گاه به‌صورت روح‌القدس‌.
armanroshdi

تعریف "علمی" تثلیث‌

پیش از آنکه «تثلیث‌» را به‌زبانی ساده تعریف کنیم و توضیح دهیم‌، لازم است نخست تعریف «علمی‌» آن را ارائه دهیم‌. این تعریف «علمی‌» مورد قبول تمامی فرقه‌های مسیحی است و مرجع نهایی اعتقاد مسیحیان در خصوص این موضوع می‌باشد.
اصطلاح «تثلیث‌» از کلمه عربی «ثَلاثَه‌» به معنی «سه‌» می‌آید . بنابراین‌، تثلیث یعنی «سه بخش کردن‌… قائل به سه‌گانگی (در اُلوهیت‌) شدن ».
در کتاب فرهنگ لغات کتاب‌مقدس در مورد تثلیث آمده‌، نقل می‌کنیم‌؛ این فرهنگ‌، تثلیث را در سه عبارت ساده‌، اینچنین توضیح می‌دهد:‌ «1- خدایی نیست جز یکی‌؛ ۲- پدر، پسر، و روح‌القدس هر یک به‌طور کامل و ابدی خدا است‌. 3- پدر، پسر، و روح‌القدس هر یک شخص متمایزی می‌باشد. » اما خدای تثلیث قابل تجزیه نیست‌، یعنی نمی‌توان گفت که خدای پدر یک سومِ تمامیت خداست‌، و پسر نیز یک سوم و روح‌القدس هم یک سوم‌.
 اینها تعریف ساده و درضمن رسمی آموزه تثلیث می‌باشد. اکنون به تعاریف فنی‌تر که از کتاب‌های اصول اعتقادات متعلق به فرقه‌های مختلف مسیحیت اخذ شده‌، توجه بفرمایید.
  نخستین تعریف را از کتاب «الهیات مسیحی‌» نقل می‌کنیم‌. این کتاب معرف اعتقادات «آرمینیوسی‌» از فرقه پروتستان می‌باشد. در این کتاب‌، تثلیث چنین تعریف شده است‌:‌ «در الهیات مسیحی‌، اصطلاح "تثلیث اقدس‌" به این معنی است که در خدای واحد، سه شخصیت یا اُقنومِ مشخص وجود دارد که هم‌ذات بوده و به نام پدر و پسر و روح‌الْقُدُس معروف‌اند. ما خدای واحد را که دارای سه اقنوم می‌باشد، عبادت می‌کنیم‌. اعتقادنامه آتاناسیوس این اعتقاد را به این صورت بیان می‌کند:‌ "ما خدای واحد را که دارای تثلیث می‌باشد و تثلیث را که دارای وحدت می‌باشد، عبادت می‌نماییم‌. اقانیم ثلاثه از یکدیگر متمایز هستند، ولی ذات الهی را قابل تقسیم نمی‌دانیم‌. این سه اقنوم با یکدیگر دارای ابدیت و تساوی همانند می‌باشند، به‌طوری که ما وحدانیت کامل را در تثلیث‌، و تثلیث کامل را در وحدانیت عبادت می‌نماییم‌.»
  تعریف دیگری را از کتاب «خلاصه اعتقادات مسیحی‌» نوشته عالِم بزرگ الهیات‌، لوئیس برکوف (۱۸۷۴-۱۹۵۷) نقل می‌کنیم‌. این کتاب معرف اعتقادات «کالوینیستی‌» می‌باشد (اکثر پروتستانها پیرو این نظام عقیدتی هستند). در این کتاب‌، عقیدت تثلیث چنین تبیین شده است‌:‌ «کتاب‌مقدس تعلیم می‌دهد که خدا در عین حال که واحد است‌، به‌صورت سه شخص (یا اقنوم‌) وجود دارد، یعنی پدر و پسر و روح‌القدس‌… این سه در عین حال‌، چنان ماهیتی دارند که می‌توانند با یکدیگر وارد رابطه شخصی شوند. پدر می‌تواند با پسر سخن گوید و بالعکس‌، و هر دو می‌توانند روح‌القدس را صادر کنند. راز واقعی تثلیث در این است که هر یک از شخص‌ها از تمامی و کل ذات یا جوهر الهی برخوردار است‌، و اینکه این جوهر الهی خارج و جدا از این شخص‌ها موجودیت ندارد. این سه در ذات‌، یکی تابع دیگری نیست‌، گرچه می‌توان گفت که به ترتیب موجودیت‌، نخست پدر قرار دارد، دوم پسر، و سوم روح‌القدس‌. این ترتیب در نقش‌های ایشان نیز منعکس می‌باشد. »
  در کتاب «اصول اعتقادات کلیسای کاتولیک‌» نیز تثلیث اینچنین تبیین شده است‌:‌ «اصل جزمی تثلیث اقدس‌:‌ تثلیثْ واحد است‌. ما قائل به سه خدا نیستیم‌، بلکه به یک خدای واحد در سه شخص‌، یعنی «تثلیثِ هم‌ذات‌». شخص‌های الهی در الوهیتِ یکتا شریک نیستند، بلکه هر یک از آنها، خدای کامل است‌:‌ "پدر همانی است که پسر است‌، و پسر همانی است که پدر است‌، و پدر و پسر همانی هستند که روح‌القدس است‌، یعنی در طبیعت خود، یک خدای واحد." هر یک از این سه شخص همین واقعیت است‌، یعنی ذات‌، جوهر، یا ماهیت الهی‌. »
armanroshdi

عیسی سه روز بعد از تعمید را در کجا به سر برد؟

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ


منتقدان کتاب مقدس، روایات اناجیل متی، مرقس و لوقا را با گزارش یوحنا مبنی بر واقعه بعد از تعمید مسیح متناقض ارزیابی می کنند. در اناجیل متی، مرقس و لوقا تاکید شده که عیسی توسط روح القدس به بیابان برده شد و او مدت چهل روز در بیابان بود، در حالی که گزارش یوحنا این است که "روز بعد از تعمید"، عیسی دو شاگرد را انتخاب کرد. کدامیک از گزارش ها صحیح است؟
در انجیل یوحنا فصل اول، آیه پانزدهم می خوانیم که یحیی، در حال معرفی مسیح است. در ادامه آیه نوزدهم با این عبارت شروع می شود:"روزی سران قوم یهود از شهر اورشلیم، چند تن از کاهنان و دستیاران خود را نزد یحیی فرستادند تا بدانند آیا یحیی ادعا می کند که مسیح است یا نه". گفتگویی میان یحیی و فرستادگان رهبران مذهبی یهود انجام می شود. سپس در آیه بیست و نهم می خوانیم که یحیی می بیند که عیسی به سوی او می آید. در حین آمدن عیسی به نزد او، یحیی از فرصت استفاده کرده و مسیح را به جماعت معرفی می کند و در ادامه سخنانش می گوید:"من روح خدا را دیدم که به شکل کبوتری از آسمان آمد و بر عیسی قرار گرفت". اگر مسیح برای انجام تعمید نزد یحیی آمده بود، اعتراف یحیی مبنی بر دیدن روح خدا به شکل کبوتر در قبل از تعمید، با گزارش های متی، مرقس و لوقا در تناقض بود. در حالی که فصل اول، یوحنا گزارشی از تعمید مسیح ارائه نداده، بلکه صرفا به سخنان یحیی بسنده کرده است. در واقع، آیه بیست و نهم، بیانگر این موضوع است که یحیی چند هفته قبل از آن روز، عیسی را تعمید داده بود. عیسی بعد از تعمید گرفتن، ابتدا به صحرا رفت تا از سوی شیطان آزمایش شود. وقایع این بخش از گزارش یوحنا، بعد از بازگشت عیسی از بیابان رخ داده اند. عبارت "روز بعد از تعمید" توسط منتقدان و مخالفان برای بی اعتبار کردن مسیحیت اضافه شده و این عبارت در انجیل یوحنا فصل اول وجود ندارد. یوحنا به بیان و جزئیات موضوعاتی می پردازد که در سه انجیل دیگر ذکر نشده است. اگر چهار انجیل وقایع و تعالیم مربوط به زندگی مسیح دقیقا تکرار و کپی می کردند، چه نیازی به سه انجیل دیگر بود؟

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است

اگر مسیح خدا بود، چرا گفت خدای من، چرا من را ترک کردی؟ (متی فصل بیست و هفتم آیه 46)

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
11/30/2013
9 آذر 1392

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند. اما او هرگز نمی تواند مرتکب گناه گردد. برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. برخلاف ادعای ملحدها، خدا متکبر و مغرور نیست.
مسیح از رهبران مذهبی یهود سئوالی کرد. او پرسید که مسیح چه کسی است؟ پاسخ آن ها آن بود که او از نسل داود است. پاسخ آن ها درست بود، اما کامل نبود. سپس مسیح، مزمور صد و دهم آیه اول را نقل قول کرد:"خدا به خداوند من گفت: به دست راست من بنشین، تا دشمنانت را زیر پاهایت بیفکنم". اولین کاربرد واژه "خداوند" به خدای پدر و دومین به مسیح اشاره دارد.
اکنون عیسی سئوال دیگری را مطرح می کند:"چگونه ممکن است داود پسری از نسل خود را خداوند خود بخواند؟" رهبران مذهبی یهود پاسخی نداشتند. رابطه داود با خدا آنقدر صمیمی بود که با تثلیث مشکلی نداشت. اما رهبران مذهبی یهود فقط به خدا اعتقاد داشتند و می کوشیدند فرایض مذهبی را اجرا کنند. همین. اگر مسیح خدای پدر را خدا می خواند، شگفت انگیز نیست. سه شخصیت خدای واحدی را تشکیل می دهند. اگر من به شما بگویم: آقای فریبرز، به آن مفهوم نیست که من (نویسنده مقاله) کودک یا از جنس مونث هستم. برای احترام به شخصیت شما واژه آقا را به کار می برم. "خدا به خداوند من گفت" اگر این نکته را درک نکنید، تا آخر عمر باید بحث کنید. گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح، خدا را پدر می نامید. اما پیامبران می گفتند:"خدایا".
مسیح نماینده پدر و روح القدس در جهان بود. مانند سفیر یک دولت. مقصود این نیست که مسیحیان سه خدا را پرستش می کنند. اصلا چنین نیست. سه شخصیت خدای واحد را تشکیل می دهند.
مسیح هم مانند یک پیامبر، فرستاده خدا بود، اما عملکرد او ورای یک پیامبر بود. مثلا خود را با خدا برابر می دانست و می گفت: من و پدر یک هستیم. یا من قبل از ابراهیم وجود داشتم... این ها برای یهودیان حکم کفر گویی را داشت. دو بار قصد داشتند سنگسارش کنند. حتی شواهد تاریخی این نکته را تایید می کنند. از طرفی، چرا به نام مسیح خداوند، دعاها مستجاب می شود؟ چرا به نام مسیح خداوند زندگی منفی انسان ها به مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر به نام عیسی خداوند اتفاقی رخ نمی داد، کاملا حق با مخالفان مسیحیت بود.
عبادت یهودیان همراه با ترس بود. خدا با ظاهر شدن به صورت یک طفل، همه را حیرت زده کرد. آیا می توان از یک طفل ترسید؟ خدا از طریق عیسی راهی برای ارتباط با انسان یافت که آمیخته به ترس نبود. به عبارت دیگر، خدا مانند یک نقاش، جزیی از نقاشی اش شد. یا مثل یک نمایشنامه نویس، خودش یکی از شخصیت های نمایشش شد. اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و خون از بدنش جاری نمی شد.
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.
اگر مسیح اجازه نمی داد مصلوب شود، برای همیشه اعتبار خود را به عنوان نجات دهنده و پسر خدا از دست می داد. وقتی مسیح می پرسد:" خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذارده ای؟" اشاره به عملکرد تثلیث دارد(پدر، پسر، روح القدس). خدا بودن مسیح حتی در لحظه مرگش محرز بود. این خدای پدر نبود که جان می داد و نه خدای روح القدس که می مرد، بلکه قربانی خدا بود و نه چیزی کم تر، یعنی خدای پسر. در ارتباط صمیمانه با خدا متوجه خواهیم شد که روح القدس کیست و مسیح نیز شخصیت الهی دارد. مسیح بر روی صلیب غضب و لعنت کامل خدا را بر انسان های گناهکار احساس کرد. طی زمانی که عیسی بر صلیب آویخته شده بود، خدای پدر او را به راستی واگذاشت. گناه ما بر عیسی افتاد و او برای ما گناه شد(دوم قرنتیان فصل پنجم آیه بیست و یکم). در باغ جتسیمانی، فرشته ای آمد و عیسی را تقویت کرد، اما بر روی صلیب هیچکس او را تسلی و تقویت نداد. این بود بهایی که عیسی برای رستگاری ما، برای رهایی ما از خشم و غضب خدا پرداخت. به خاطر قربانی شدن عیسی، خدا اکنون گناهان ایمانداران را بخشیده و آن ها را عادل قلمداد کرده است. اکنون می توانیم مستقیما به حضور خدا بیاییم. عیسی آخرین قربانی بود. قربانی دیگر، هرگز ضروری نخواهد بود.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است

۱۳۹۲ آذر ۸, جمعه

آیا مسیحیان به «یک خدا» اعتقاد دارند؟ پیش از بحث در خصوص «تثلیث‌» و «پسر خدا بودنِ عیسی مسیح‌» لازم است بر اعتقاد مسیحیت به خدای واحد تأکید بگذاریم‌.

در کتاب‌مقدس همه صفاتی که ادیان ابراهیمی برای خدا قائل شده‌اند، تأئید شده است که مهم‌ترین آنها، وحدانیت یا یگانگی خداست‌. آیه‌های متعددی‌، چه در عهدعتیق و چه در عهدجدید، وحدانیت خدا را با قاطعیت اعلام می‌دارد. یکی از این آیات‌، در تورات موسی یافت می‌شود که در واقع در حکم «شهادتین‌» یهودیان می‌باشد. در عصری که تمام ملل دنیا پرستش خدایان متعدد را امری بدیهی می‌پنداشتند، موسی به قوم اسرائیل چنین فرمود:‌ «ای اسرائیل‌، بشنو! یهوه خدای ما، یهوه واحد است‌. پس یهوه‌، خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما» (تثنیه ۶:‌۴ و ۵) . در کتاب اشعیای نبی نیز که حدود ۷۰۰ سال پیش از مسیح نوشته شده‌، خداوند چنین می‌فرماید:‌ «خداوند، پادشاه اسرائیل‌… که ولی ایشان است چنین می‌گوید:‌ من اول هستم و من آخر هستم‌، و غیر از من خدایی نیست‌» (اشعیا ۴۴:‌6).


در عهدجدید
 اندیشه یکتا بودن خدا توسط عیسی مسیح و رسولان او در عهدجدید نیز مورد تأکید قرار گرفته است‌. عیسی مسیح در بحثی که با یکی از فقهای یهود داشت‌، این موضوع را تأکید کرد؛ ماجرا به این شکل بود:‌ «و یکی از کاتبان چون مباحثه ایشان را شنیده‌، دید که ایشان را جواب نیکو داد، پیش آمده‌، از او پرسید که "اول همه احکام کدام است‌؟" عیسی او را جواب داد که "اول همه احکام این است که بشنو ای اسرائیل‌، خداوند خدای ما خداوند واحد است‌. و خداوند خدای خود را به‌تمامی دل و تمامی جان و تمامی خاطر و تمامی قوت خود محبت نما که اول از احکام این است‌"…» (انجیل مرقس  ۱۲:‌29-30).
 پولس‌، رسول برجسته مسیح نیر چنین فرموده است‌:‌ «ما را یک خدا است‌، یعنی پدر که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم‌، و یک خداوند، یعنی عیسی مسیح که همه چیز از اوست و ما از او هستیم‌» (اول قرنتیان ۸:‌6). در این زمینه‌، در کتاب‌مقدس آیات بی‌شماری هست که به‌خاطر محدودیت زمان‌، از نقل آنها خودداری می‌کنیم‌.
 بنابراین‌، مطابق تعلیم صریح کتاب‌مقدس‌، بدون هیچگونه تردیدی‌، خدا یکی است و خدای دیگری جز او وجود ندارد. کسی را نیز در جلال خود شریک نمی‌سازد.armanroshdi

۱۳۹۲ آذر ۷, پنجشنبه

پاسخ به مخالفان

دفاعیات مسیحی
مهران پورپشنگ

وقتی کسی ادعا می کند که کتاب مقدس پر از تضاد است، شما به عنوان ایماندار مسیحی از او بپرسید: آیه ای را نشان بدهید که ثابت می کند کتاب مقدس تحریف گردیده. سپس این سئوالات را بپرسید:چه کسی یا کسانی آن آیه را تغییر داده اند؟ در چه زمانی این تحریف انجام شده است؟ آیا آیه واقعی را یعنی غیر از آن آیه ای که تحریف شده، دیده است؟ آیا کتاب مقدس اصلی که تحریف نشده است را تا به حال دیده است؟ خواهید دید که او پاسخ سئوالات شما را نمی داند و درمی یابد که این اتهام برای خودش هم مبهم است. شاید کتاب یا وب لاگ یا وب سایتی را به شما معرفی کند که دیدگاه او را تایید نماید. از آن شخص بپرسید که چرا به آن منابع اعتماد دارد؟ چرا برای تایید ادعای خود به وب سایت های معتبر و موثق موزه ها و باستان شناسی مراجعه نمی کند؟ وقتی آن شخص جواب سئوالات شما را نمی داند، از او بپرسید پس چرا به آنچه کتاب مقدس می فرماید، اعتماد ندارد؟ این فرصت خوبی است تا کتاب مقدس را با دقت مطالعه کند. وقتی جوابی برای اتهام های خود و پرسش های شما ندارد، نباید از مطالعه کتاب مقدس طفره برود.

تصویری که از خدا در ذهن داریم

همه ما، چه خودآگاه و چه ناخودآگاه، تصویری از خدا در ذهن داریم. شما چه تصویری از خدا در ذهن دارید؟ بسیاری از مردم نادانسته، تصویری منفی و بدی از خدا در ذهن دارند. می‌پندارند خدا خدایی است چرتکه‌انداز. تصور می‌کنند او آن بالاها نشسته و منتظر است تا ما خطایی بکنیم تا از ما انتقام بکشد یا با ما مقابله به مثل بکند. هر مشکلی که به‌طور طبیعی پیش می‌آید، تصور می‌کنند خدا دارد ایشان را تنبیه می‌کند.
باید به یاد داشته باشیم که هر مشکلی که پیش می‌آید، الزاماً تنبیه خدا نیست. ما مانند کودکی می‌مانیم که به مدرسه می‌رود، مشق می‌نویسد، زحمت می‌کشد، و امتحان می‌دهد. این زحمات برای کودک در واقع در حکم نهایت محبت والدین او است، نه تنبیه ایشان. پس باید مراقب باشیم که هر مشکلی را به حساب تنبیه خدا نگذاریم، چون ما از طریق مشکلات است که رشد می‌کنیم. شخصیت ما را مشکلات شکل می‌بخشد. باید برای آنها خدا را شکر کنیم. اگر نه، تصویر منفی و بدی از خدا در ذهن خود می‌سازیم. البته اگر در گناه زندگی کنیم، خدا در نهایت ما را تأدیب خواهد کرد تا به راه راست بر گردیم، اما هر سختی و مشکلی نشانه تنبیه خدا نیست.
مشکلات گاه در اثر انتخاب‌های نادرست خودمان پیش می‌آید. وقتی راهی را در زندگی بدون تفکر کافی و طلبیدن اراده خدا در پیش می‌گیریم، طبعاً به مشکل بر می‌خوریم. نباید انتظار داشته باشیم که خدا دائماً خطاهای ما را تبدیل به خیریت کند. ما باید مسؤولیت تصمیم‌های نادرست خود را بپذیریم و با اعتراف و توبه به درگاه خدا برویم و از او کمک بطلبیم. خطاهای خود را اعتراف کنیم و از او بخواهیم ما را در مسیر درستی قرار دهد.
به هر حال، خدا خدایی چماق‌ به دست نیست. او خدایی مهربان است، مهربانتر از هر پدری که بر روی زمین می‌شناسیم. او ما را مانند فرزندانش دوست می‌دارد و مانند پدری دلسوز، نسبت به ما احساس مسؤولیت می‌کند. آیا به چنین پدر مهربان و دلسوزی اعتماد می‌کنیم؟ 
آرمان رشدی

من ایمان دارم به پدر قادر مطلق

خدا نه تنها قادر مطلق است، بلکه در مسیح «پدر» ما نیز هست. چه قوت قلبی بیش از این می‌توان دریافت کرد که بدانیم خدا «پدر» ما است؟
خدا پدری است مهربان، بیش از آنچه بتوانیم تصور کنیم. او بهترین‌ها را برای ما می‌خواهد. او خدایی چماق‌به‌دست نیست. اگر پدر و مادر ما ما را دوست می‌دارند، چقدر بیشتر پدر آسمانی ما. و اگر ما که پدر یا مادر هستیم اولاد خود را مثل جان خود دوست می‌داریم، چقدر بیشتر پدر آسمانی ما. ایمان به این نکته می‌تواند تفاوت بسیاری در زندگی روحانی ما پدید آورد.
ما به‌خاطر عشقی که به فرزندان خود داریم به آنها خدمت می‌کنیم. عشق ما به آنان به این دلیل نیست که ایشان زیباترین، یا باهوش‌ترین، یا مطیع‌ترین کودکان جهان‌اند. آنان را دوست می‌داریم چون فرزند ما هستند. آنان را ما به‌وجود آورده‌ایم. پدر آسمانی ما نیز همین طور است. او ما را دوست دارد چون ما را خودش خلق کرده است. او ما را به‌خاطر خودمان دوست دارد، نه به‌خاطر میزان اطاعت ما از او. این همان چیزی است که کتاب‌مقدس فیض می‌نامد.

آرمان رشدی

۱۳۹۲ آذر ۶, چهارشنبه

من ایمان دارم به هر آنچه پیدا و ناپیدا است

خدا نه تنها آفریننده عالم هستی می‌باشد که «پیدا» است و می‌توان مشاهده کرد، بلکه او آفریننده امور «ناپیدا» نیز هست. او نه تنها عالم مادی را خلق کرد، بلکه عالم غیر مادی را نیز که در آن فرشتگان و روح‌ها زندگی می‌کنند.
کتاب‌مقدس مطلب زیادی در باره عالم غیر مادی بیان نمی‌کند، اما همین قدر می‌دانیم که در پس این دنیای «پیدا»، فرشتگانی با سلسله مراتبی معین وجود دارند. میکائیل و جبرائیل از رؤسای فرشتگان هستند. کرّوبیان نیز از فرشتگان ارشد می‌باشند.
ما نباید وجود فرشتگان را نادیده بگیریم. در اکثر بخشهای عهدجدید به وجود آنان بر می‌خوریم. ایشان در سراسر زندگی مسیح نقشی فعال داشتند. همچنین در خدمت رسولان نقش داشتند. نکته قابل توجه این است که فرشتگان در کنار ما نیز هستند. در رساله به عبرانیان ۱:‏۱۴، در مورد آنان چنین نوشته شده است: «مگر آنها جملگی روح‌هایی خدمتگزار نیستند که برای خدمت به وارثان آینده نجات فرستاده می‌شوند؟» در مزمور ۳۴:‏۷ نیز چنین آمده است: «فرشته خداوند گرداگرد ترسندگان او اردو می‌زند، و آنان را می‌رهاند.» متأسفانه ما گاه فراموش می‌کنیم که فرشتگان خدا برای خدمت به ما فرستاده می‌شوند. گاه خود را بسیار تنها احساس می‌کنیم. غافل از اینکه فرشتگان خدا دائماً گرداگرد ما هستند و به ما خدمت می‌کنند. آنها نه تنها در سختیها با ما هستند، بلکه وقتی نیز که دچار وسوسه می‌شویم یا گناه می‌کنیم، شاهد هستند. این هم باعث قوت قلب ما است و هم موجب هشیاری ما، چون وقتی می‌رویم تا گناهی مرتکب شویم، فرشتگان به ما نگاه می‌کنند.
آرمان رشدی

من ایمان دارم به آفریدگار آسمان و زمین

همه پدیده‌ها را در عالم هستی، خدایی واحد آفریده است. چیزی از موجودات نیست که توسط وجود دیگری غیر از او آفریده شده باشد. آسمان با تمام کهکشانها و سیارات و ستارگان عظیم آنها، همه ساخته خدایی واحد هستند. در پیدایش ۱:‏۱ می‌خوانیم که «در ابتدا، خدا آسمانها و زمین را آفرید.» طبعاً کتاب‌مقدس که برای مردمان سه هزار سال پیش نوشته شد، نمی‌توانست توضیحی بیش از این بدهد. ما نباید در لابلای صفحات کتاب پیدایش به‌دنبال توضیحات علمی بگردیم که هنوز نیز، با وجود تمام پیشرفتها و اکتشافات علمی، برای بشر ناشناخته است.
هدف کتاب پیدایش در وهله اول، ارائه سرآغاز قوم اسرائیل است. این کتاب می‌خواهد نشان دهد که قوم اسرائیل، از شخصی به نام اسرائیل (همان یعقوب) به وجود آمده است که نوه ابراهیم بود، و ابراهیم نیز از نسل سام، پسر نوح بود، و نوح نیز از نسل آدم و حوا بود.
هدف دیگر کتاب پیدایش این است که نشان دهد همه چیز به دست آفریدگاری واحد به وجود آمده است، نه به دست خدایان متعدد که اغلب دشمن یکدیگر بودند. در ضمن، این خلقت دارای نظام است. برای همین، می‌بینیم که نخست به آفرینش حیات گیاهی اشاره شده است. بعد به حیات جانداران در آب. و بعد از آن، آفرینش جانداران بر روی زمین. و در آخر، آفرینش انسان. خدا برای آفرینش خود طرحی نظام‌مند داشت. همچنین خلقت الهی دارای هدفی بود. او می‌خواست موجودی بیافریند که به‌لحاظ معنوی و اخلاقی شبیه به خودش باشد و بتواند از جانب او، بر تمامی موجودات فرمانروایی کند.
به همین دلیل، در شرح آفرینش نباید به‌دنبال مسائل علمی بگردیم. این کتاب برای فهم مردم سه هزار و اندی پیش نوشته شده است. هدفش هم صرفاً این است که بگوید همه چیز را خدایی واحد آفریده، و برای این منظور، نظم و ترتیبی خاص، و هدفی خاص را دنبال کرده است. در نتیجه، تلاش برای تعبیر و تفسیر روزهای آفرینش و نظایر آن کاری عبث است، زیرا این امور در خارج از هدف و مقصود کتاب پیدایش قرار دارد.
آرمان رشدی

من ایمان دارم به خدای یکتا

بند اول اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه می‌گوید: ”من ایمان دارم به خدای یکتا، پدر قادر مطلق، آفریدگار آسمان و زمین و هر آنچه پیدا و ناپیدا است.“
این اعتقادنامه تلاشی در جهت اثبات وجود خدا نمی‌کند، بلکه وجود خدا را بدیهی می‌شمارد. واقعاً نمی‌توان وجود خدا را ثابت کرد. هر دلیلی که برای آن بیاوریم، دلیل دیگری برای رد آن وجود خواهد داشت. به همین دلیل است که بسیاری از دانشمندان، با وجود آگاهی از پیچیدگی‌های نظام طبیعت، باز پیدایی آنها را به شانس و تصادف مرتبط می‌سازند. از این رو، اعتقادنامه با عبارت «من ایمان دارم» آغاز می‌شود. اعتقاد به وجود خدا امری است مربوط به ایمان. یا ایمان داریم یا نداریم. فیلم قدیمی و معروف «آهنگ برنادت» با گفته آن اسقف مؤمن آغاز می‌شود و می‌گوید: «برای کسانی که ایمان دارند هیچ دلیل و مدرکی لازم نیست؛ برای کسانی که ایمان ندارند هیچ دلیل و مدرکی کافی نیست.»
اکثر انسان‌ها به چیزی ماورای عالم طبیعی اعتقاد دارند. نویسنده این سطور افرادی را دیده است که در کشورهای سابق کمونیستی پرورش پیدا کرده‌اند و لذا منکر وجود خدا هستند. اما همین افراد به موهوماتی نظیر عطسه، نگرفتن ناخن در روزهای خاصی از هفته، و نظایر آن اعتقاد داشته‌اند. گویا برای انسان آسانتر است به موهومات و خرافات اعتقاد داشته باشد تا به وجود خدا. برای یک مسیحی طبعاً ضروری است که به وجود خدا اعتقاد داشته باشد. کلام خدا می‌فرماید: «و بدون ایمان ممکن نیست بتواند خدا را خشنود ساخت، زیرا هر که به او نزدیک می‌شود، باید ایمان داشته باشد که او هست و جویندگان خود را پاداش می‌دهد.» (عبرانیان ۱۱:‏۶).

 بشر همواره به وجود خدایان متعدد اعتقاد داشته، و هنوز نیز در بعضی از نقاط دنیا چنین اعتقاد دارد (مانند هندوستان). بشر از آنجا که در طبیعت و در جامعه خود، وجود بدی و شرارت از یک سو، و وجود نیکویی و مواهب را از سوی دیگر مشاهده می‌کرد، به این نتیجه می‌رسید که خدایانی نیک و خدایانی شرّ وجود دارند که موجب پیدایی نیکی و بدی می‌شوند. بلایای طبیعی مانند توفانهای مخرب، سیل، زلزله، و وجود حیوانات درنده و موذی، و نظایر اینها به خدایان شریر نسبت داده می‌شد، و وجود مواهبی همچون بارانهای حاصل‌خیز، آفتابی که باعث رویش محصول می‌شد، نیکویی‌های اجتماعی، و سایر مواهب به خدایان نیک.
در میان ملل باستان رسم بود که هر ملتی خدایی ملی داشته باشد. مصری‌ها برای خود خدایان خاص خود را داشتند. بابلی‌ها نیز همینطور. کنعانی نیز خدایانی چون بعل و عشیره و غیره داشتند. حتی از بعضی از روایات عهدعتیق چنین بر می‌آید که قوم اسرائیل نیز یهوه را صرفاً خدای ملی خود می‌دانستند. ماجرای معجزات موسی در مصر ممکن است شاهد بر این مدعا باشد. موسی در دربار فرعون عصای خود را به امر الهی به مار تبدیل کرد. اما جادوگران مصر نیز چنین کردند. ولیکن ماری که موسی ساخته بود، مارهای مصری را بلعید. بنی اسرائیل این ماجرا را چنین تعبیر می‌کردند که خدای ملی ایشان از خدایان ملی مصر نیرومندتر است، غافل از اینکه یهوه می‌کوشید نشان دهد که خدایی جز او نیست. همین موضوع را در خلال سایر رویدادهای عهدعتیق مشاهده می‌کنیم. گویی بنی اسرائیل یهوه را صرفاً خدایی ملی تصور می‌کردند، اما در عین حال، باور داشتند که خدایان دیگری نیز هستند که به ملت‌های دیگر تعلق دارند. به همین دلیل است که غالباً تعجب می‌کنیم که چرا بنی اسرائیل بعد از دیدن معجزه گشوده شدن دریا، به پرستش گوساله طلایی روی آوردند. ایشان گمان برده بودند که خدای موسی دیگر قدرت خود را از دست داده و اکنون باید به پرستش خدایان مصری بپردازند تا ایشان را نجات دهد. مورد مشخص دیگر، ماجرای ایلیا و انبیای بعل است (اول پادشاهان ۱۸:‏۱۷-‏‏۴۰). قوم اسرائیل نمی‌دانستند سرانجام باید کدام خدا را بپرستند، خدای خود را یعنی یهوه را، یا خدای کنعانی‌ها یعنی بعل را. در این ماجرا، یهوه ثابت کرد که تنها او خدای برتر است. قوم اسرائیل هنوز به یکتاپرستی مطلق نرسیده بود.
اما در کتاب‌های انبیای متأخر، خصوصاً اشعیا، می‌بینیم که این اندیشه قوت می‌گیرد که تنها یک خدا هست و آن هم یهوه است، و بقیه خدایان چیزی جز ارواح خبیث نیستند که در پس بتها پنهان شده‌اند. وقتی قوم یهود به اسارت بابلی‌ها در آمدند، یک بار و برای همیشه پی بردند که یهوه خدای یکتا است و خدایی دیگر جز او نیست. هر چه در دنیا هست، چه نیک و چه، همه آفریده او هستند و همه در کنترل او قرار دارند. اشعیا می‌فرماید: «تا از مشرق آفتاب و مغرب آن بدانند که سوای من احدی نیست. من یهوه هستم و دیگری نی. پدیدآورنده نور و آفریننده ظلمت، صانع سلامتی و آفریننده بدی. من یهوه صانع همه این چیزها هستم.» (اشعیا ۴۵:‏۶-‏۷). بنابراین، یکتاپرستی مطلق را در نزد قوم یهود، تنها بعد از تبعید بابل مشاهده می‌کنیم.
یکتاپرستی در نزد قوم یهود و نزد مسیحیان، به معنی اعتقاد به این است که یک نظام آفریننده وجود دارد، یعنی اینکه همه چیز را در عالم هستی، یک نظام پدید آورده است. حال، اینکه این نظام واحد در درون خود چگونه است، 
آرمان رشدی

۱۳۹۲ آذر ۵, سه‌شنبه

پاسخ به مخالفان

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی
مسلمانان به شدت با تثلیث در مسیحیت مخالفت می کنند. این در حالی است که مسلمانان معتقدند که قرآن بیان اراده خداست و ازلی و نامخلوق است. اما با خدا یکی نیست. اما بیان فکر خدا و همانند او جاودانی است. بدون شک در این جا با کثرت در وحدت مواجه هستیم. چیزی که خدا نیست و با این حال با خدا یکی است. 
مطابق تعلیم کتاب مقدس، مسیح بیان خدا در میان انسان ها و مکاشفه اراده الهی بود.

ضرورت اعتقادنامه نیقیه

 کلیسای اولیه از الهیات سیستماتیک برخوردار نبود، یعنی اصول اعتقادی‌اش هنوز مدون و منظم نشده بود، زیرا اولاً اکثر تعالیم آن به شکل شفاهی منتقل شده بود، و ثانیاً کتاب‌مقدس نیز این اصول را به صورت پراکنده ارائه می‌کرد. همچنین نباید از نظر دور داشت که کلیسا در بخشهای عمده‌ای از سه قرن‌ اول درگیر جفاها و آزارهای شدید بود و مجال این را نمی‌یافت تا اصول اعتقادی خود را به صورت سیستماتیک تدوین کند. مسائل مهمی همچون رابطه خدای پدر و پسر او عیسی مسیح، شخصیت و طبیعت روح‌القدس، رابطه طبیعت الهی و انسانی مسیح، و نظایر آن هنوز به طور دقیق مشخص نشده بود.
اما قرن چهارم می‌رفت تا فصل جدیدی در تاریخ کلیسا آغاز کند. کنستانتین، امپراطور روم، در سال ۳۱۲ به مسیحیت گروید. پس از مدتی مسیحیت در این امپراطوری رسمیت یافت. جفاها جای خود را به آرامشی نسبی داد. این امر موقعیت را آماده کرد تا کلیسا به امور داخلی خود بپردازد. در چنین وضعیت تثبیت‌شده‌ای بود که کم‌کم برخی از سؤالات اعتقادی خود را پررنگتر از گذشته نمایان ساختند. مشکل از رابطه مسیح با خدای پدر شروع شد.
آریوس، یکی از کشیشان ارشد اسکندریه (مصر) در سال ۳۱۹ میلادی شروع کرد به تعلیم دادن این که پسر خدا وجودی ازلی نبوده و خدای پدر او را از نیستی خلق کرده است. به این ترتیب، مسیح مخلوق خدا است. پسر یگانه آفریده خدای پدر بوده است. این مخلوق، یعنی پسر، ابزاری بود در دست خدای پدر برای آفریدن عالم هستی. پدر از آنجا که عدالت مسیح را در آینده می‌دید، او را پسر خود خواند. مسیح مخلوقی بود که پدر او را یاور خود ساخت.
نظرات آریوس طرفدارانی پیدا کرد و چیزی نگذشت که اختلاف نظر میان اسقفان بالا گرفت، طوری که امپراطورْ کنستانتین احساس خطر کرد که مبادا این اختلاف عقیدتی موجب بروز اختلال در امور سیاسی گردد. از این رو، دستور داد تا شورایی متشکل از همه اسقفان سراسر جهان تشکیل گردد. این شورا به سال ۳۲۵ میلادی در شهر نیقیه (واقع در ترکیه امروزی) برگزار شد و خودِ امپراطور با اینکه از مسائل عقیدتی اطلاعی نداشت ریاست آن را بر عهده گرفت. این نخستین شورای بین‌الکلیسایی به شمار می‌رود. در این شورا اعتقاد به تثلیث با حمایت امپراطور بر کرسی نشست و الوهیت مسیح و برابری ذات او با پدر به‌عنوان عقیده درست رسمیت یافت. متن این اعتقادنامه که در ابتدای کتاب آمده بر اساس اعتقادنامه‌ای تنظیم شد که به رسولان نسبت داده می‌شد.
اما مناقشه بر سر الوهیت مسیح کماکان ادامه یافت، زیرا متن اعتقادنامه در این زمینه فاقد صراحت لازم بود. لذا در سال ۳۸۱ میلادی شورای دیگری در شهر قسطنطنیه (استانبول امروزی) تشکیل شد که دومین شورای بین‌الکلیسایی بود. در این شورا اعتقادنامه نیقیه بسط داده شد و در آن رابطه پسر با پدر و ذات الهی او به‌صراحت تأیید شد. از آن زمان به بعد، این اعتقادنامه ملاک مسیحیت راست‌دین به شمار می‌آید. عنوان درست آن اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه می‌باشد که گاه به‌صورت مخفف اعتقادنامه نیقیه خوانده می‌شود. متن آن در ابتدای کتاب آمده است و با مقایسه آن با اعتقادنامه نیقیه می‌توان به‌روشنی مشاهده کرد که الوهیت مسیح با صراحت کامل مورد تأکید قرار گرفته است.
همان گونه که مشاهده می‌شود، اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه شامل چهار بند است که با عبارت ”من ایمان دارم“ آغاز می‌شود. بند اول در باره خدای پدر است. بند دوم که طولانی‌ترین بند اعتقادنامه است، به شخصیت و کار مسیح می‌پردازد. بند سوم نیز در باره الوهیت روح‌القدس و کار او مربوط می‌شود. بند چهارم به چند اعتقاد مهم دیگر می‌پردازد. از ترکیب این اعتقادنامه نتیجه می‌شود که آن اعتقادنامه‌ای است مبتنی بر تثلیث.
می‌توان گفت که اعتقادنامه نیقیه-قسطنطنیه نخستین سند الهیات سیستماتیک مسیحی است. در فصل‌های بعد به‌تفصیل به بررسی این اعتقادنامه خواهیم پرداخت.
آرمان رشدی

مگر کتاب‌مقدس کافی نیست

ممکن است این سؤال به ذهن خوانندگان خطور کند که چرا همه مسیحیان کتاب‌مقدس را ستون ایمان و عمل خود قرار نمی‌دهند؟ چرا کلیساهای سنتی (کاتولیک، ارتودکس، و غیره) به سنت و اِجماع مراجعه می‌کنند؟ مگر کتاب‌مقدس کافی نیست؟
پاسخ این سؤالات را باید در ماهیت کتاب‌مقدس جستجو کرد. بهترین توصیفی که می‌توان از کتاب‌مقدس به دست داد این است که بگوییم آن یک ”کتابخانه“ است در باره امور روحانی. فرض کنید وارد کتابخانه‌ای می‌شوید که فقط به ایران‌شناسی اختصاص دارد. در این کتابخانه آثاری در زمینه همه مسائل مربوط به ایران یافت می‌شود، تاریخ، جغرافیا، ادبیات، فرهنگ و آداب و رسوم و غیره.
کتاب‌مقدس نیز کتابخانه‌ای است در باره امور الهی و روحانی که تحت الهام روح‌القدس نوشته شده است. حدود ۴۰ در صد مطالب کتاب‌مقدس اختصاص دارد به روایات تاریخی (کتاب‌های تاریخی عهدعتیق و عهدجدید). مقداری از آن شریعت موسی است. مقداری نیایشهای انسان به خدا است. بخشی به حکمت اختصاص دارد. مقداری نبوت است (پیغامهای تسلی و هشدار، و نیز پیشگویی‌ها). مقداری نیز رسالاتی است به منظور رفع مشکلات کلیسای اولیه و پاسخ به سؤالات آن.
به عبارت دقیق‌تر، کتاب‌مقدس کتاب اصول اعتقادات نیست؛ اعتقادات در آن به صورت پراکنده آمده است، نه به شکلی نظام‌مند، مدون، و سیستماتیک. اگر قرار باشد از کتاب‌مقدس اصولی برای اعتقاد و عمل استخراج کنیم، لازم است تمام مطالب آن را از حفظ دانیم، از زبانهای اصلی آن و علم تفسیر آگاهی داشته باشیم، و تاریخ کلیسا را نیز بدانیم. این کار نیاز به یک دانشمند دارد. برای مثال، اگر بخواهیم تعلیم کتاب‌مقدس در باره زمان‌های آخر را بدانیم، باید تمام آیات یا بخشهایی را که در کتاب‌مقدس در این زمینه آمده گردآوری کنیم، آنها را با هم مقایسه نماییم، و بعد دست به نتیجه‌گیری بزنیم. با این حال، حتی این کار نیز ممکن است نتیجه‌بخش نباشد، به این معنی که هر دانشمندی ممکن است به نتیجه متفاوتی برسد. به همین دلیل است که میان فرقه‌های مختلف مذهب پروتستان در زمینه امور آخر اختلاف نظر وجود دارد. همین امر در مورد آموزه نجات، روش تعمید، مفهوم عشاء ربانی، و خصوصاً شیوه اداره کلیسا صدق می‌کند. همین مسائل است که باعث جدایی کلیساهای پروتستان از یکدیگر شده است. مارتین لوتر، پیشگام نهضت پروتستان، ژان کالون، بنیانگذاران کلیسای باپتیست، پایه‌گذاران کلیسای انگلیکن (اسقفی) و غیره، هر یک برداشت خاص خود را در خصوص این مسائل داشتند.
به همین دلیل است که در مذهب پروتستان پدیده‌ای داریم به نام ”الهیات سیستماتیک“. علما و بزرگان کلیساهای مختلف مذهب پروتستان، بر اساس برداشت خاص خود، اصول اعتقادی و عملی را به شکلی خاص تدوین و منظم می‌کنند و آن را در کتابی منتشر می‌کنند. تا کنون سه کتاب الهیات سیستماتیک به زبان فارسی ترجمه شده است: الهیات مسیحی به قلم تیسن، خلاصه اصول اعتقادات مسیحی به قلم لوئیس برکوف، و آموزه‌های مسیحیت به قلم میلارد اریکسون. کلیسای کاتولیک نیز کتابی دارد به نام     «تعلیمات دینی کلیسای کاتولیک[۴]» که تمامی اصول عقیدتی، آیینی، و عبادی این کلیسا در آن آمده است. امروزه، مسیحیان از هر فرقه‌ای که باشند، می‌توانند به کتاب الهیات سیسماتیک خود مراجعه کنند تا ببینند علمایشان نکات پراکنده کتاب‌مقدس را چگونه به شکل منظم و مدون (سیستماتیک) در کنار هم قرار داده‌اند تا یک اصل اعتقادی مشخص و معین ارائه دهند.
اما علت چنین برداشتهای متفاوت را باید در ماهیت کتاب‌مقدس جستجو کرد. کتاب‌مقدس کتاب اصول اعتقادات مدون و نظام‌مند نیست. اولاً تعلیم آن در خصوص موضوعی واحد به صورت پراکنده آمده است. ثانیاً گاه همین مطالب نیز جامع و مانع نیست. ثالثاً این مطالب در چارچوب خاصی و به منظور خاصی نوشته شده‌اند. برای مثال، همه این نکات در باره همین موضوع زمان‌های آخر صدق می‌کند. اگر ما امروز اشاره‌ای به ربودن شدن ایمانداران را در رساله اول تسالونیکیان داریم، علتش این نیست که پولس می‌خواست تعلیمی نظام‌مند و مدون به مؤمنین این کلیسا بدهد. هدفش این بود که با اشاره‌ای مختصر به بازگشت مسیح و ربودن شدن کلیسا، ایماندارانی را که در اثر مرگ عزیزانشان غمگین و دلسرد شده بودند تسلی بدهد و دلگرم سازد. امروزه، کسانی که کتاب الهیات سیستماتیک می‌نویسند بر اساس اصول تفسیری که به کار می‌برند، برداشت خاصی از این مطلب به دست می‌دهند. نمونه دیگر، روش تعمید است. دریافت تعمید یک حکم است، اما حکمی صریح در باره روش تعمید نیامده است. فقط گفته شده که در روزگار یحیی و مسیح، مؤمنین در آب فرو می‌رفتند. یعنی تنها یک الگو در زمینه روش تعمید داده شده است. بعضی از علما این الگو را واجب و لازم‌الاجرا می‌دانند (که این یکی از رویکردهای تفسیری است)، بعضی دیگر نیز آن را تنها یک الگو برای آن روزگار تلقی می‌کنند. از این رو، کلیساهای مختلف پروتستان تعمید را به روشهای گوناگون برگزار می‌کنند. نمونه دیگر، روش اداره کلیسا است. در عهدجدید، شیوه خاصی برای اداره کلیساها به صورت دستور نیامده است. کلیسای دوره رسولان شیوه‌ای ساده‌ای برای اداره خود داشت، زیرا ضرورت چنین ایجاب می‌کرد. اما وقتی به اواخر دوره عهدجدید می‌رسیم (رسالات تیموتائوس و تیطس)، به اصطلاحاتی نظیر اسقف (ناظر) یا شماس بر می‌خوریم و مشاهده می‌کنیم که شیوه خاصی برای اداره کلیسا وجود داشت، زیرا ضرورت چنین ایجاب می‌کرد. وقتی به اواخر قرن اول می‌رسیم، از رسالات ایگناتیوس به‌وضوح مشاهده می‌کنیم که نظام سلسله مراتبی اسقف، کشیش، و شماس جا افتاده بود، زیرا ضرورت چنین ایجاب می‌کرد. به طور کلی، شاید بتوان گفت عهدجدید دست ما را در این مورد باز گذاشته است تا بر اساس ضرورت عمل کنیم.
کلیساهای سنتی (کاتولیک و ارتودکس و غیره) این مشکل را حل کرده، هر جا که کتاب‌مقدس در خصوص موضوعی صریح نیست، به سنت مراجعه می‌کنند. و اگر سنت هم در زمینه آن روشن و صریح نباشد، به اِجماع مراجعه می‌کنند، یعنی به شوراهای بین‌الکلیسایی.
 آرمان رشدی 

۱۳۹۲ آذر ۴, دوشنبه

ستونهای مسیحیت اولیه

برای آنکه مطالب فوق را جمع‌بندی کنیم، باید بگوییم که مسیحیت در قرن اول بر پایه عهدعتیق و سنت رسولان بنا شده بود. از قرن دوم به بعد، عهدعتیق، سنت رسولان، سنت پدران کلیسا، و عهدجدید ستونهای مسیحیت را تشکیل دادند. هر جا نیز که نکته‌ای در این منابع یافت نمی‌شد، اسقفان کلیساها برای اتخاذ تصمیم، دست به تشکیل شوراهای بین‌الکلیسایی می‌زدند.
این توضیح به ما کمک می‌کند تا موضع کلیساهای سنتی را درک کنیم، یعنی کلیساهای کاتولیک، ارتودکس یونانی، ارتودکس روسی، کلیسای ارمنی، کلیسای آشوری (کلیسای ایران باستان)، کلیساهای قبطی، سوری، مارونی و غیره. این کلیساها بر سه ستون بنا شده‌اند: کتاب‌مقدس، سنت، و اِجماع اسقفان (شوراهای بین‌الکلیسایی). به این ترتیب، ملاحظه می‌شود که کتاب‌مقدس یگانه منبع اعتقاد و عمل این کلیساها نیست.
این امر ادامه داشت تا زمانی که نهضت پروتستان به رهبری مارتین لوتر با این شعار آغاز شد: «فقط کتاب‌مقدس[۲]». گرچه مذهب پروتستان به کلیساها و شاخه‌های متعددی تقسیم شده، اما تلاش همه آنها این است که اصول اعتقادی و آیینهای خود را مستقیماً از کتاب‌مقدس استخراج کنند، نه از منبع دیگری[۳]. مهم‌ترین تفاوت کلیساهای کاتولیک و پروتستان در همین امر است، یعنی در تعیین منبع استخراج اصول اعتقادی.
 آرمان رشدی 

‎معرفی اعتقادنامه نیقیه< سنت پدران>

تنها رسولان مسیح نبودند که دست به نگارش کتاب زدند. جانشینان آنان که به «پدران کلیسا» معروف‌اند نیز به نگارش رساله و کتاب مبادرت ورزیدند. نوشته‌های ایشان خوشبختانه امروزه در دسترس می‌باشد. این نوشته‌ها را «سنت پدران» می‌نامند که مجموعه‌ای ارزشمند از اعتقادات، آیینها، رسوم، و تاریخ کلیسای اولیه را به دست می‌دهند.
برای مثال، کلمنت[۱]، اسقف روم، در حدود سالهای ۷۰ میلادی، رساله‌ای به کلیسای قرنتس نوشت. ایگناتیوس، اسقف انطاکیه، در اواخر قرن اول، وقتی او را به روم می‌بردند تا اعدام کنند، هفت رساله به کلیساهای سر راه خود نوشت. کتابی نیز تحت عنوان «تعالیم دوازده رسول» در اواخر قرن اول (یعنی زمانی که احتمالاً هنوز یوحنای رسول زنده بود) نوشته شد که به‌اختصار به «دیداکه» (یعنی «تعلیمات») معروف است. رسالات دیگری نیز از اواخر قرن اول بر جای مانده است، نظیر «شبان هرماس». در این رسالات، به‌روشنی مشاهده می‌کنیم که آیینها و رسوم و اعتقادات کلیسای اولیه در اواخر قرن اول میلادی چگونه بوده است. مثلاً طبق کتاب دیداکه، رسم تعمید به روش ریختن آب از همان زمان متداول بوده است. نویسنده ناشناس کتاب دیداکه می‌گوید که تعمید طبق الگوی رسولان، باید با فرو رفتن در آب انجام شود. اما اگر در جایی آب فراوان وجود نداشته باشد، اشکالی ندارد که تعمید با ریختن آب در سه نوبت و با نام تثلیث اقدس صورت گیرد.
پدران قرون دوم به بعد نیز آثار مبسوطی از خود بر جای گذاشته‌اند که به منظور درک اصول اعتقادات مسیحی و آیینها و رسوم آن، و نیز اطلاع از تاریخ کلیسا بسیار حیاتی می‌باشند.
 آرمان رشدی 

‎معرفی اعتقادنامه نیقیه< قرون بعدی>

اما وقتی دوره رسولان به پایان رسید، زمانی که به قرن دوم میلادی می‌رسیم، به‌تدریج می‌بینیم که نوشته‌های رسولان دست اول مسیح اهمیت و مرجعیت می‌یابند، زیرا آنها نوشته‌های مستقیم دست رسولان بودند. آنها (انجیل‌ها و سایر کتب عهدجدید) به‌عنوان سند رسمی رسولان برای اثبات تعالیم شفاهی کلیسا به کار گرفته شدند. از این رو، وقتی نوشته‌های پدران کلیسا در قرن دوم را مطالعه می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که به‌کرّات به این کتب اشاره شده تا شاهد بیاورند که رسولان به‌راستی این تعالیم را داده‌اند. در سده سوم میلادی و بعد از آن، تمام کتب عهدجدید از سوی پدران کلیسا به فراوانی مورد نقل قول قرار گرفته‌اند، طوری که به گفته یکی از علما، اگر امروز عهدجدید را نمی‌داشتیم، می‌توانستیم بر اساس نقل قول پدران کلیسا در قرون دوم و سوم میلادی، آنها را از سر نو بازسازی کنیم.
در اینجا لازم به یادآوری است که به جز ۲۷ کتاب عهدجدید کتاب‌های دیگری نیز وجود داشت (نظیر انجیل‌های آپوکریفا- انجیل پطرس، انجیل توما، و انجیل کودکی عیسی) که هیچ گاه از سوی پدران سده‌های دوم و سوم مورد استفاده قرار نگرفتند و امروز نیز جزو عهدجدید به شمار نمی‌روند. این کتاب‌ها مورد استفاده گروههای بدعت‌گزار بود که جزو بدنه اصلی کلیسا به شمار نمی‌رفتند. به این شکل تا قرن چهارم میلادی، کتاب‌های عهدجدید جهانی و فراگیر شد.
 آرمان رشدی 

۱۳۹۲ آذر ۳, یکشنبه

معرفی اعتقادنامه نیقیه

اعتقادنامه سندی است که در آن اصول اعتقادات کلیسایی به شکلی کلی مطرح می‌شود. اعتقادنامه نیقیه نخستین سندی است در تاریخ کلیسا که در آن معتقدات مسیحی درج شده است.
سؤالی که مناسب است در اینجا مطرح کنیم این است که مسیحیت اصول اعتقادی خود را از کدام منبع اخذ می‌کنند. بسیاری با قاطعیت در پاسخ خواهند گفت: کتاب‌مقدس! این پاسخ گرچه اساساً درست است، اما دقیق و کامل نیست. کسی ممکن است بپرسد که اگر منبع اعتقادات مسیحی کتاب‌مقدس است، پس چرا میان فرقه‌های مختلف مسیحیت تا این حد اختلاف وجود دارد. برای آنکه دیدی روشنتر از موضوع داشته باشیم، ضروری است به عقب بر گردیم و ببینیم مسیحیان قرون اولیه معتقدات خود را بر چه پایه‌ای قرار داده بودند.
منبع اصول اعتقادی کلیسای اولیه
مسیحیان نخستین یهودیانی بودند که ایمان می‌آوردند عیسای ناصری همان مسیح موعود است. لذا آنان عقاید یهودی خود را حفظ می‌کردند، اما این عقیده را نیز به آنها می‌افزودند که مسیح موعود ظهور کرده است. به این ترتیب، اصول عقاید آنان بر پایه عهدعتیق و تلمود شفاهی (تفاسیر و احادیث ربّی‌های یهود) و تعالیم شفاهی رسولان قرار داشت.
در دهه‌های بعدی قرن اول وقتی غیر یهودیان نیز ایمان آوردند، رهبران کلیسا اصول اساسی ایمان یهودی-مسیحی را به ایشان تعلیم دادند. این امر به صورت شفاهی صورت می‌گرفت.
به طور کلی می‌توان گفت که در قرن اول، تعلیم مسیحیت به صورت شفاهی صورت می‌گرفت. عاملی که باعث حفظ اعتقادات مسیحی می‌شد، کلیسا بود.
ممکن است بپرسید نقش کتاب‌های عهدجدید در این میان چه بود. نخستین کتاب عهدجدید به زعم دانشمندان، در حول و حوش سال ۵۰ میلادی به نگارش در آمد و بقیه آنها اکثراً تا سال ۷۰ میلادی تکمیل شد، به استثنای انجیل یوحنا، رسالات او، و کتاب مکاشفه که گمان می‌رود در حدود سالهای ۹۰ میلادی به رشته تحریر در آمد. اما باید توجه داشت که هر کتابی از عهدجدید در نقطه خاصی از دنیای آن روزگار یافت می‌شد؛ یا به بیانی دیگر، در قرن اول میلادی، همه کتاب‌های عهدجدید در همه کلیساها یافت نمی‌شد. برای مثال، رسالات قرنتیان در شهر قرنتس بایگانی شده بود و کلیسای اورشلیم از آنها برخوردار نبود. رساله یعقوب نیز احتمالاً در شهر روم نبود.
از دیدگاه تاریخی، مسیحیت اولیه بر پایه ”کتاب“ بنا نشده بود، بلکه بر پایه سنت رسولان (یعنی تعالیم شفاهی ایشان)، زیرا یا هنوز کتاب‌های عهدجدید نوشته نشده بودند، یا این کتاب‌ها هنوز یکجا گردآوری نشده بودند. با این حال مسیحیت وجود داشت. حافظ مسیحیت و اعتقادات آن کلیسای واحد رسولی بود.
واقعیت انکارناپذیر تاریخی این است که کلیسا بر کتاب‌عهدجدید مقدم بوده است. اگر کتاب‌های عهدجدید نوشته شد، یا برای این بود که این تعالیم شفاهی ثبت و حفظ شود (انجیل‌های همدید)، یا اینکه مشکلاتی که در کلیساها پیش آمده بود حل و فصل شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود.
اشاره به سنت شفاهی رسولان را در بعضی از قسمت‌های عهدجدید می‌یابیم. پولس رسول در اول قرنتیان ۱۱:‏۲۳ می‌فرماید: «زیرا من از خداوند یافتم آنچه را به شما نیز سپردم…» (ترجمه هزاره نو). کلمه سپردم در اینجا به لاتین traditionمی‌باشد، همان کلمه‌ای که ما «سنت» می‌نامیم. این کلمه لاتین به معنی «سپردن» یا «تحویل دادن» است. پولس پیش از آنکه در این قسمت از رساله خود در باره شام خداوند تعلیم دهد، قبلاً شفاهاً به مسیحیان قرنتس تعالیمی داده بود. نمونه بارز دیگر از این «سنت» را در اول قرنتیان ۱۵:‏۱-‏۲ می‌یابیم که می‌فرماید: «ای برادران، اکنون می‌خواهم انجیلی را که به شما بشارت دادم به یادتان آورم، همان انجیل که پذیرفتید و بدان پایبندید و به‌وسیله آن نجات می‌یابید، به شرط آنکه کلامی را که به شما بشارت دادم استوار نگاه دارید. در غیر این صورت، بیهوده ایمان آورده‌اید.» (ترجمه هزاره نو). باز در اینجا می‌بینیم که پولس به تعلیمی اشاره می‌کند که به شفاهاً ایشان تعلیم داده بود («بشارت دادم»، یعنی موعظه کردم).
نمونه دیگر را در رساله دوم تسالونیکیان ۲:‏۵ می‌یابیم که می‌فرماید: «آیا به یاد ندارید هنگامی که با شما بودم اینها را به شما می‌گفتم؟» (ترجمه هزاره نو). پولس در این قسمت در باره رویدادهای مربوط به بازگشت مسیح و روزهای آخر سخن می‌گوید. اما او قبلاً در این زمینه حضوراً و شفاهاً به ایشان تعلیم داده بود.
به بیانی دیگر، اکثر کتاب‌های عهدجدید به این منظور نوشته شد تا آنچه را که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین تعلیم داده شده بود استحکام بخشد. مسیحیان قرن اول شفاهاً از نکات برجسته زندگی مسیح آگاهی داشتند، زیرا به‌هنگام ایمان آوردن، رسولان یا رهبران کلیسا آنها را به ایشان تعلیم داده بودند. نوشته شدن انجیل‌ها به این منظور بود که تعالیمی که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین داده شده بود برای نسل‌های بعدی، یعنی زمانی که شاهدان عینی دیگر در صحنه حاضر نمی‌بودند، حفظ شود. رسالات نیز عمدتاً برای آن نوشته شد تا یا مشکلات جدید کلیساها رتق و فتق شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود. یهودای رسول این نکته را به روشنی بیان می‌دارد: «ای عزیزان، گرچه اشتیاق بسیار داشتم تا در باره نجاتی که در آن سهیم هستیم به شما بنویسم، اما لازم دیدم با نوشتن این چند خط، شما را به ادامه مجاهده در راه ایمانی بر انگیزم که یک بار برای همیشه به مقدسان سپرده شده است.» (یهودا ۳، ترجمه هزاره نو). به عبارتی ساده‌تر، این ایمان (یعنی اعتقادات) به صورت شفاهی «به مقدسان سپرده شده است (traditio)»، و حال یهودا آن را در «چند خط» به یاد ایشان می‌آورد. به بیانی دیگر، سنت (تعلیم شفاهی) بر کتب عهدجدید تقدم داشته است.
 آرمان رشدی 

آیا "تکامل" از نظر علمی ثابت شده است؟

مطالعه کتاب مقدس Bible Study
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

نمی توان تصور کرد که یک کامپیوتر بدون سازنده ای هوشمند به وجود آمده است. غیر ممکن است تابلوی نقاشی، خود به خود طراحی و رنگ آمیزی شده باشد. چقدر شانس لازم است که طوفان سهمگین در قبرستانی که حاوی تمام اجزای بوئینگ 747 است، بوزد و به طور تصادفی همه قطعات را با دقت علمی مونتاژ کند تا هواپیمایی ساخته شود و آماده پرواز باشد؟
چقدر بیشتر باورنکردنی است که عالم هستی، با تمام پیچیدگی های نامحدودش، ماحصل یک تصادف یا شانس بوده است. حتی خود داروین در فصلی از کتاب"منشاء انواع" تحت عنوان "مشکلات نظریه" چنین می گوید:"این فرض که چشم و تمام اجزای آن با هم کار کنند که در اثر انتخاب طبیعی شکل گرفته است، باید اذعان کنیم که تا بالاترین درجه باطل است."
علم زیست شناسی نشان داده است که برای به وقوع پیوستن تکامل در اثر عوامل اتفاقی، زمان کافی وجود نداشته است. به عنوان مثال، برای این که اتم های مورد نظر در تشکیل یک مولکول پروتئین، به نحو صحیح به هم بپیوندند، در صورتی که این عمل به طور کاملا اتفاقی به وقوع بپیوندد، عدد احتمال آن قدر کوچک خواهد بود که وقوع چنین چیزی عملا محال است. یا امکان این که یک ظرف خاک بر اثر جهش های زیستی نهایتا به اسب تبدیل شود، ده به توان یک میلیون است. تعداد صفرهای چنین رقمی میلیون ها است. بدین ترتیب به وجود آمدن اسب در نتیجه فرایندی کاملا اتفاقی، یعنی از طریق انتخاب تصادقی محال است.
مثال دیگر: احتمال این که کسی بتواند ده سکه را که روی هر کدام از آن ها شماره ای نوشته شده است، به ترتیب صحیح از جیب خود خارج کند، یک در ده میلیارد است. جهان بی نهایت پیچیده تر از ده سکه شماره دار است و احتمال فراهم آمدن تمامی شرایط لازم برای ظهور و تحول حیات چنان فوق از تصور است که ظهور کاملا اتفاقی حیات بر صحنه گیتی به کلی باورنکردنی است.
طرفداران نظریه تکامل باید بدانند که برای به وقوع پیوستن تکامل توسط انتخاب طبیعی از طریق فرایندی اتفاقی، چیزی حدود پنجاه میلیارد سال زمان لازم است. در حالی که علم ثابت کرده است که پیدایش سیاره زمین، ده میلیون سال است. جهان نمی تواند خودش را آفریده باشد. به عبارت دیگر، طرح و نظم در جهان باید معلول وجودی خارج از جهان باشد که طرح ها و الگوهای مختلف وسایل را به جهان می بخشد. این وجود همان خدا است.
اگر شما به موزه های آثار طبیعی بروید و این سئوال را مطرح کنید که مراحل تکامل این حیوان و یا آن حیوان را به شما نشان دهند، با پاسخ منفی روبرو می شوید. اگر در محافل کارشناسان طرفدار تکامل همین سئوال را مطرح کنید به شما پاسخ خواهند داد:"نمی دانیم." شاید با نشان دادن تصاویر انیمیشن، شما را فریب دهند، ولی آثار تکامل کشف نشده است. طبق ادعای نظریه تکامل، عمر سیاره زمین ده ها میلیارد سال است، پس نشانه های تکامل کجاست؟ آیا تکامل در یک لحظه انجام شد؟
با اختراع روش تاریخ گذاری توسط تشعشعات رادیویی معین شد که سن زمین بر خلاف ادعای نظریه تکامل، ده میلیون سال است.
از طرفی، این نظریه ادعا می کند زمانی سلول های موجود زنده به وجود آمدند که اکسیژن وجود نداشت. هر شخصی کمی با علم آشنایی داشته باشد، می داند که یک سلول بدون وجود اکسیژن هرگز نمی تواند به حیات خود ادامه دهد، چه رسد به این که تکثیر شود. در حالی که در کتاب پیدایش (اولین کتاب کتاب مقدس) فصل اول آیه دوم به وجود آب اشاره شده. همان طور که می دانید، اکسیژن بخشی از فرمول آب را تشکیل می هد.
فرضیه تکامل اقتدارش را از دست داده است: هم از نظر علمی و هم از نظر فلسفه. چرا؟ با کنار گذاشتن خدا از خلقت، فرضیه تکامل به عنوان فلسفه شکست خورده است، زیرا از پاسخ به سئوالات مهمی عاجز است. سئوالاتی نظیر:
چگونه ماده به وجود آمد؟
منشاء زندگی کجاست؟مفهوم بشریت چیست؟
معنی و مقصد انسان چیست؟
اگر فرض کنیم که انسان جز حیوانی برتر مفهوم دیگری نداشته باشد و فقط فرآورده محیط خودش باشد، پس می تواند برای هر کاری که انجام می دهد، از زیر مسئولیت اخلاقی شانه خالی کند.
فرضیه تکامل اقتدار علمی بودن را از دست داده است. مثلا شکاف در اختلاف میان انسان و بوزینه آن قدر کوچک نیست که طرفداران این نظریه ادعا کرده اند: یک. اندازه مغز انسان سه برابر گوریل است. دو. قابلیت انسان برای ساخت ابزار آلات پیچیده با حیوانات قابل مقایسه نیست. سه. زبان انسان قادر است افکارش ررا تشریح نماید. این خصیصه در حیوانات مشاهده نمی شود.
دو مورد وجود دارد که با کمک علم نمی توان نظریه تکامل را توجیه کرد. اولین مورد، شروع واقعی حیات است. هیچکس نتوانسته است زندگی را آن طور که بوده دوباره بیافریند. دانشمندان توانسته‌اند با گرفتن بخش‌هایی از یک موجود زنده، بافت ها و ارگانیسم های دیگری تولید کنند، اما نتوانسته‌اند زندگی را از آغاز بیافرینند. دوم این که خداوند در یک مرحله ای از یک ارگانیسم ویژه استفاده کرد تا به انسان روح دهد و انسان را به شکل خودش (شخصیت) آفرید.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.

پاسخ مسیحیت به ادعاهای ریچارد داوکینز (بخش اول)

دفاعیات مسیحی
11/23/2013
دوم آذر 1392

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

ریچارد داوکینز از منتقدان بزرگ آفرینش گرایی و یک بی خدای مشهور است. او در کتاب پندار خدا (2006) ادعا کرد که به احتمال قریب به یقین خدا وجود ندارد و ایمان یک پندار و توهم غلط است. فروش این کتاب تنها به زبان انگلیسی به حدود دو میلیون نسخه رسید و به سی و دو زبان از جمله به فارسی ترجمه شده است.
ريچارد داوكينز در ۲۶ مارس ۱۹۴۱ در نايروبي كنيا زاده شد. پدرش يك سرباز بود كه در جنگ جهاني دوم از كنيا به انگليس بازگشت تا به نيروهاي متفقين بپيوندد.آنها در سال ۱۹۴۹ زماني كه ريچارد هشت ساله بود به انگلستان بازگشتند. هر دو والدين او به علوم طبيعي علاقه‌مند بودند و پاسخ پرسش‌هاي داوكينز را به شكل علمي مي‌داده‌اند.
او در ۹ سالگي شروع به شك كردن در وجود خدا كرد. او دريافت كه در جهان اديان گوناگون وجود دارند و مسيحي بودن او كاملا شانسي بوده و اگر در جاي ديگري به دنيا مي‌آمد دين ديگري داشت. او فهميد كه هزاران دين و آیین گوناگون وجود دارند که همگي با یکدیگر متضاد هستند و نمي‌توانند درست باشند. در ۱۶ سالگي با داروينيسم آشنا شد و دريافت كه پيچيدگي‌هاي جانداران نيازي به خالق و طراح ندارد و ايمان خود به خدا را از دست داد. داوکینز به دنبال علاقه ای که از کودکی به دنبالش بود یعنی زیست شناسی رفت در رشته جانورشناسي به تحصیل پرداخت. نخستين كتاب داوکینز با عنوان ژن خودخواه، كه در سال ۱۹۷۶ منتشر شده بسيار تأثيرگذار بود. در اين كتاب او نقش كليدي ژن ها را در فرگشت [تكامل] تشريح مي‌كند.
داوکینز در سال 1970 به عنوان استاد در دانشگاه آکسفورد مشغول به کار گردید. او عضو آکادمی سلطنتی ادبیات و علوم بریتانیا است. داوکینز به شدت با گنجاندن مباحث مربوط به آفرينش‌گرايي در تدريس علوم مخالف است، زيرا وي آفرينش‌گرايي رايك بحث ديني مي‌داند و معتقد است كه آفرينش‌گرايي يك بحث علمي نيست.
پس از واقعه ۱۱ سپتامبر سال ۲۰۰۱، داوکینز چنین گفت: "بسياري از ما دين و مذهب را تنها به شكل چرندياتي بي ضرر نگاه مي‌كرديم. یازدهم سپتامبر همه اين ديدگاه‌ها را زير و رو كرد. اين واقعه به ما نشان داد كه مذهب چرندياتي بي ضرر نيست، بلكه مي‌تواند به چرندياتي بسيار خطرناك و مرگبار تبديل شود. مذهب خطرناك است زيرا به افراد شجاعت كاذبي براي كشتن خود مي‌دهد. مذهب خطرناك است زيرا دشمني و كينه را نسبت به ديگران، تنها به دليل اين كه دیدگاه متفاوتي دارند، بر مي‌انگيزد".

پاسخ مسیحیت
یک. از دیدگاه داوکینز آفرینش غیر علمی است. اگر کسی حداقل آشنایی را با علم داشته باشد، می داند که فرایند آفرینش با علم در تضاد نیست. به عبارت دیگر، علم مراحل آفرینش را تایید کرده است. آفرینش شیوه ای منظم دارد. گیاهان قبل از روشنایی به وجود نیامدند و حیوانات بعد از انسان خلق نشدند. مراحل آفرینش با معلومات زیست شناسی و جانور شناسی (رشته تحصیلی داوکینز) هماهنگی شگفت انگیز دارد. دیدگاه کتاب مقدس با علم در تضاد نیست، بلکه با دیدگاه هایی در تضاد است که برای عالم هستی آفریننده ای قائل نیستند. توجه داشته باشید که کتاب آفرینش در زمانی نوشته شده که علوم پایه هنوز به طور جدی پا به عرصه وجود نگذاشته بود.
دو. باید در نظر داشت که علم نه فقط بر اساس تحقیقات و گزارش ها است، بلکه بر تئوری و فرضیه نیز استوار است. قانون اول ترمودینامیک ادعا می کند که انرژی نمی تواند نابود گردد، در حالی که قانون دوم ترمودینامیک می گوید انرژی در جهان هستی رو به کاهش است. طبق نظر قانون دوم، فعالیت عالم روزی خاتمه می یابد، زیرا انرژی از دوران گذشته فعالیتش کم تر شده است. به عبارت دیگر، اگرچه عالم هستی ازلی و پایان ناپذیر بوده، اما اکنون دارد به انتها نزدیک و نزدیک تر می شود. در حالی که همه می دانند که انرژی بی پایان، هرگز تمام نمی شود. قانون دوم ترمودینامیک نشان می دهد که جهان بدون آغاز نبوده است، بلکه مطابق اظهار نظر کتاب پیدایش فصل اول آیه اول، عالم آغازی داشته است.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.

۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

چگونه پولس از دین یهود به مسیحیت گروید؟

مطالعه کتاب مقدس Bible Study
پولس یک یهودی غیرتمند و از رهبران یهود بود. او در شهر طرسوس متولد شده بود و در آن شهر بهترین تعلیمات دین یهود و علوم آن روزگار را فرا گرفت. در طرسوس دانشگاه معروفی واقع بود که فلسفه و فرهنگ رواقیون(مکتب خوداری و پرهیزکاری) در آن نفوذ زیادی داشت.
پولس مانند پدرش شهروند روم بود که در آن دوره امتیاز بزرگی بود. پولس با فرهنگ و تفکر یونانی کاملا آشنایی داشت.
او به زبان یونانی تسلط داشت و بارها استادی خود را در مباحثه و مناظره نشان داده بود.
اگر کسی بخواهد تغییر زندگی پولس را بفهمد، لازم است درک کند چرا او به شدت با مسیحیت دشمنی داشت. دلیل آن دشمنی، اعتقاد کامل او به شریعت یهود بود که نارضایتی او را نسبت به مسیح و کلیسای قرن اول میلادی تحریک می کرد. رنجش پولس از پیام مسیحیت درباره مسیح به عنوان نجات دهنده بود. پولس معتقد بود که شریعت عامل نجات است. به عبارت دیگر، مسیحیت به قلب اعتقادات یهودی پولس حمله می کرد. بنابراین، نابودی مسیحیان هدف اصلی زندگی پولس گردید. او تعقیب و دستگیری مسیحیان را در دستور کار داشت. او در حالی عازم دمشق بود که مدارک لازم را برای دستگیری پیروان عیسی در اختیار داشت. او تصمیم داشت آن ها را به اورشلیم برگرداند و محاکمه کند.
در مسیر دمشق، رویدادی رخ داد. نوری از آُسمان در اطراف او تابید. او به زمین افتاد و صدایی شنید:"چرا بر من جفا می کنی؟" پولس پرسید:"تو کیستی؟" پاسخ آمد:"من عیسی هستم. همان کسی که تو بر او جفا می کنی..."
اگر کتاب مقدس کلام خداست، بنابراین خدا برای آن غیرت دارد. او با قدرت مطلق خود از آن محافظت می کند. ادعای تحریف کتاب مقدس ناشی ازعدم شناخت خدا است. دیدگاه تحریف کتاب مقدس، غیرت و قدرت مطلق خدا را زیر سئوال می برد و خدا را در دفاع و حمایت از کلام خود، ناتوان نشان می دهد. از طرف دیگر، خداوند قادر مطلق است و می تواند معجزه نماید. او قادر است دشمن خود را به دوست وفادار تبدیل کند.
شخصیت پولس قبل از رویداد جاده دمشق، فردی غیرقابل تحمل، تندخو، شکنجه گر، متعصب مذهبی و مغرور بود. او بعد از دگرگونی توسط خداوند به شخصی بردبار، مهربان و فداکار تبدیل شد. چیزی که زندگی پولس را تبدیل کرد، یک تجربه روحانی عمیق بود.
مخالفان مسیحیت پولس را ضد شریعت معرفی می کنند، در حالی که خود پولس شریعت را نیکو می داند. او در رساله های غلاطیان و رومیان نوشت که شریعت خدا می گوید خدا کیست؟ گناه چیست؟ اما قادر به نجات انسان نمی باشد. این خدا است که انسان را از قلمرو قدرتمند گناه نجات می بخشد. این خدا است که انسان را مانند پولس تغییر می دهد و این خدا است که قدرت اجرای شریعت را به انسان می دهد. کار خدا، تبدیل است.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.

ما چطور می توانیم به خاطر کاری که آدم و حوا هزاران سال پیش انجام داده اند، گناهکار محسوب شویم؟

دفاعیات مسیحی
بسیاری تصور می کنند که خدا عادل نیست که ما را به خاطر گناه آدم و حوا محکوم می کند. اما این اشخاص فراموش می کنند که گناهانی که با اراده آزاد خود مرتکب می شوند، ثابت می کند که چه تنگاتنگ با آدم و حوا و طبیعت آن دو همسان هستند. سرشت همه انسان ها یکی است و مستعد نافرمانی هستند. در نتیجه، خدا انسان ها را برای گناهانی که مرتکب می شوند، زیر حکم می برد. از آن جایی که گناهکاریم، به بخشش نیاز داریم و نه به جستجوی حکم عادلانه در خصوص وضعیت خودمان.
خدا قدوس است و نمی تواند گناه را تحمل کند. همه گناهکارند و هر گناهی مستحق مجازات است. اگرچه ما مستحق مجازات مرگ بودیم، اما مسیح گناهان ما را بر خود گرفت و با مرگ خود بر صلیب، تاوان گناهان ما را پرداخت. حال، راه دوستی با خدا باز شده است. با ایمان به عملکرد او، به جای دشمنی و سرگردانی، ما دوستان خدا می شویم.

آزار و اذیت یک دختر نوکیش مسیحی از سوی خانواده مسلمانش

"نادیا" که در یک خانواده مسلمان به مسیحیت گروید از سوی خانواده اش زیر فشارهای روحی و روانی بوده و بدفعات از سوی والدین مسلمانش مورد تنبیه بدنی قرار گرفته است آنان از وی خواسته اند تا توبه کرده و دوباره  به اسلام برگردد.
عکس آرشیوی - از کلیسای ارتودوکس  تاجیکستان
به گزارش سرویس ترجمه «محبت نیوز» ، نادیا دختر تاجیکی در سال 2011 از اسلام  به مسیحیت گروید و سپس توانست تعمید نیز بگیرد. پس از اینکه خانواده و بویژه مادر مسلمان وی از ماجرا خبردار شد، او را به شدت تنبیه بدنی کرده ، انجیلش را سوزاند و لباسهایش را پاره کرد.
به نقل از گزارش خبرگزاری صدای جفادیدگان مسیحی، نادیا سعی کرد از آنجا بگریزد ولی برادر وی توانست او را بیابد. آنان موهای سر او را تراشیدند و پس از اینکه اورا در ملع عام مورد ضرب و شتم قرار دادند، در خانه زندانی اش کردند. هنگامی که برای بار دوم او اقدام به فرار کرد ،آنها دوباره وی را به چنگ انداختند.
طی یک تماس تلفنی نافرجام نادیا با لحنی گریان  اعلام کرده که خانواده اش هر روز برای ساعت ها وی را کتک میزنند تا اعتراف کند که توبه کرده و به اسلام ایمان دارد. این تماس دردناک از سوی وی قطع شد و پس از آن دیگر خبری از وی در دست نیست. این در حالی است که وی به علت ایمان به عیسی مسیح و بردن نام مقدس او تحت فشار شدید از سوی خانواده اش قرار گرفته است .
پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال 1991 تا 6 سال بعد جنگهای داخلی بسیاری از سوی دیکتاتورهای مختلف مذهبی برای کسب قدرت در گرفت، که در این راستا نیروهای سکولار محلی با تغییر رویه سیاسی و باورهای مذهبی مردم شروع به تاثیر بر ممالک این منطقه کردند.
آزادی مذاهب به عنوان قانون، در تاجیکستان وجود دارد، اما بسیار محدود است تدریس مذهبی، انتشار کتب مربوط به مذهب و اعمال تبشیری با اینکه غیر قانونی نیستند ولی بسیار دشوارند. همچنین برای ثبت و احداث کلیسا نیز دشواری بسیاری وجود دارد.
در اوریل سال 2009 قانونی سختگیرانه ای در این مملکت تصویب شد. در کنار باقی مسائل، بر طبق این قانون محدودیت هایی نیز از سوی حکومت بر نشریات مذهبی و اجبار ارگان های ذی ربط برای کنترل محتوای مذهبی را باعث گردید.  درحالیکه حکومت اذعان دارد این محدودیت ها ربطی به محدودیت آزادی مذاهب و عقاید ندارد.
لذا جمعیت مسیحی در این میان به علت مهاجرت آنان به خارج از کشور در منطقه کاهش یافت. افرادی که در این میان باقی ماند ،تنها مسیحیان ارتدکس روسی الاصل میباشند. نبردهای داخلی و پس لرزه های آن اکثریت فعالان مسیحی را به بیرون راند و آنانی هم که باقی ماندند علاقه خاصی به معرفی روح القدس به باقی جمعیت ندارند.
جدا از تمامی مسایل، اکنون مسلمانان حدود 94 درصد از جمعیت کشورتاجیکستان را تشکیل میدهند، که بخش کوچکی از این جمعیت پیروان مخلص اسلام هستند. بسیاری از این جمعیت تحت تاثیر خرافه ها و عقاید مذهبی بی پایه هستند. پس از استقلال تاجیکستان، همه روزه بر تعداد مساجد افزوده شده است. تا جایی که حکومت اقدام به ایجاد محدودیت و کنترل در ساخت مساجد کرده است. و هدف حکومت کنترل مسائل اسلامی به شکلی فدرال و خارج از محدوده کنترل نیروهای ایالتی میباشد.


تاجیکستان را نیز همانند کشورهایی نظیر ایران و افغانستان میتوان کشوری اسلامی نامید.


۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

تفسیر مزمور اول: "مقایسه زندگی ایماندار و زندگی غیر ایماندار" (بخش اول)



مطالعه کتاب مقدس Bible Study
10/31/2013
9 آبان 1392

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

نویسنده مزمور: ناشناس
مقدمه: مزمور اول راهی است به درون کتاب مزامیر. کسی که به پرستش خدا می پردازد، بایستی شریعت را نیز اجرا کند.این مزمور مانند کتاب امثال سلیمان است که موضوع آن شامل حکمت می باشد که در قالب شعر سرائیده شده است. شخص خوشبخت توسط دستورات الهی هدایت می شود. مزمور اول نصیحتی است درباره دو روش زندگی با مثال های مثبت و منفی. اما فقط طریق ایمان توجه خدا را جلب می کند و او را خشنود می سازد. خدا انسان را بر اساس جنسیت یا ملیتش داوری نمی کند، بلکه بر اساس ایمان و واکنش مثبتی که به اراده او نشان می دهد. مزمور اول در نزد یهودیان، به مزمور شریعت و حکمت نیز معروف است.
آیه اول: خوشا به حال کسی که با بدکاران مشورت نمی کند و راه گناهکاران را در پیش نمی گیرد و با کسانی که خدا را مسخره می کنند، همنشین نمی شود.
آیه اول: خوشا به حال... شخص خوشبخت، شادمان است زیرا لطف و رحمت خداوند به فراوانی نصیب او گردیده است. مسیح نیز از همین واژه "خوشابه حال" در متی فصل پنجم آیات سوم تا یازدهم استفاده نمود که به معنای سعادت واقعی است.
شخصی که... اشاره به ایماندار و فرد خداشناس است. در این مزمور او الگویی است برای دیگران.
بدکاران...گناهکاران... نویسنده مزمور به یهودیان اشاره می کند. اما به طور کلی مقصود نویسنده کسانی می باشند که زندگی آن ها توسط خداوند تغییر نیافته و نحوه زندگی آن ها خدا را خشنود نمی سازد.
با بدکاران مشورت نمی کند و راه گناهکاران را در پیش نمی گیرد و با کسانی که خدا را مسخره می کنند، همنشین نمی شود...
عده ای علی رغم ایمان به خدا، همرنگ جماعت گناهکاران می شوند و تحت تاثیر اعمال و گفتار گناهکاران قرار می گیرند. در نتیجه خلق و خوی این افراد به تدریج عوض شده و شخصیت آن ها بازتاب همان گناهکاران و بدکاران می شود. آیه اول نصحیتی مثبت است که به یک نمونه منفی تبدیل می شود. این آیه مراحل تدریجی تبدیل شدن شخص مثبت به فرد منفی را گام به گام شرح می دهد. ابتدا شخص ایماندار با گناهکاران همراه می شود، سپس از ایمان به خدا دست می کشد (شاید هم دچار شک و تردید شود) و سرانجام با افراد شرور همنشین می شود.
کسانی که خدا را مسخره می کنند، در واقع شریعت او و عملکرد الهی را زیر سئوال می برند. آن ها متکبر و مغرور هستند (امثال سلیمان فصل بیست و یکم آیه 24). کسی که همه چیز را به باد تمسخر می گیرد، از تنبیه هم درس فرا نمی گیرد (امثال سلیمان فصل سیزدهم آیه اول). شخصی که کارش مسخره کردن است از نزدیک شدن به افراد دانا خودداری می کند، چون دوست ندارد سرزنش آن ها را بشنود (امثال سلیمان فصل پانزدهم آیه 12). تمسخر باعث نزاع، مجادله و فحاشی می شود. کلام خدا می فرماید که این شخص باید از محفل یا جامعه اخراج شود (امثال سلیمان فصل بیست و دوم آیه دهم). آدم احمقی که همه را مسخره می کند، می تواند شهری را به آشوب بکشاند، در حالی که شخص دانا می کوشد صلح و آرامش را برقرار نماید ( امثال سلیمان فصل بیست و نهم آیه هشتم). آن ها همواره طریق زندگی ایمانداران را تمسخر می کنند. سایه سنگین تاثیر تمسخرکنندگان ما را از تابش شادی بخش حضور خدا دور می کند.

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "تفسیر کتاب مقدس" محفوظ است. درج کامل مقالات "تفسیر کتاب مقدس" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.

فرضیه انفجار مهیب (بیگ بنگ) و کتاب مقدس

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ


فرضیه انفجار مهیب (بیگ بنگ) بر روی این فرض پی ریزی شده است که همه چیز در عالم، آغازی داشته است. در این فرضیه چنین عنوان می شود که تمامی مواد در عالم کنونی در نقطه متراکمی گرد آمده بودند. انفجار شدیدی به وقوع پیوست و تمامی مواد این منبع از نقطه مبدا به سمت خارج آن پرتاب شده اند. حرکت دور شونده کهکشان ها با سرعت فزاینده نتیجه انفجار مهیب است. به علاوه، تشعشع بسیار خفیف که توسط سفینه های فضایی اندازه گیری شد، مشخص می کند که در گذشته، انفجاری به وقوع پیوسته است که به دنبال آن تشعشع ساطع گردید.
عناصر اخترشناسی و شرح کتاب پیدایش در کتاب مقدس یکی است. زنجیره رویدادهایی که منتهی به انسان گردید، به طور ناگهانی و مشخص در لحظه معینی از زمان، آغاز شد، در یک درخشش نور و انرژی. با این توصیف، این سئوال مطرح می شود:"چه علتی این معلول را به وجود آورد؟ چه کسی یا چه چیزی ماده و انرژی را در عالم هستی قرار داد؟" و علم به این سئوالات پاسخ نمی دهد. کتاب مقدس می گوید:"در ابتدا، خدا آسمان و زمین را آفرید."


مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است