دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: آرمان رشدی
اعتقادنامه سندی است که در آن اصول اعتقادات کلیسایی به شکلی کلی مطرح میشود. اعتقادنامه نیقیه نخستین سندی است در تاریخ کلیسا که در آن معتقدات مسیحی درج شده است. اما قبل از آن، ضروری است به عقب بر گردیم و ببینیم مسیحیان قرون اولیه معتقدات خود را بر چه پایهای قرار داده بودند.
مسیحیان نخستین یهودیانی بودند که ایمان میآوردند عیسای ناصری همان مسیح موعود است. لذا آنان عقاید یهودی خود را حفظ میکردند، اما این عقیده را نیز به آنها میافزودند که مسیح موعود ظهور کرده است. به این ترتیب، اصول عقاید آنان بر پایه عهدعتیق و تلمود (تفاسیر و احادیث ربّیهای یهود) و تعالیم شفاهی رسولان قرار داشت.
در دهههای بعدی قرن اول وقتی غیر یهودیان نیز ایمان آوردند، رهبران کلیسا اصول اساسی ایمان یهودی/مسیحی را به ایشان تعلیم دادند. این امر به صورت شفاهی صورت میگرفت.
به طور کلی میتوان گفت که در قرن اول، تعلیم مسیحیت به صورت شفاهی صورت میگرفت. عاملی که باعث حفظ اعتقادات مسیحی میشد، کلیسا بود.
ممکن است بپرسید نقش کتابهای عهدجدید در این میان چه بود؟ نخستین کتاب عهدجدید به زعم دانشمندان، در حول و حوش سال ۵۰ میلادی به نگارش در آمد و بقیه آنها اکثراً تا قبل از ۷۰ میلادی تکمیل شد، به استثنای انجیل یوحنا، رسالات او، و کتاب مکاشفه که گمان میرود در حدود سالهای ۹۰ میلادی به رشته تحریر در آمد. اما باید توجه داشت که هر کتابی از عهدجدید در نقطه خاصی از دنیای آن روزگار یافت میشد؛ یا به بیانی دیگر، در قرن اول میلادی، همه کتابهای عهدجدید در همه کلیساها یافت نمیشد. برای مثال، رسالات قرنتیان در شهر قرنتس بایگانی شده بود و کلیسای اورشلیم از آنها برخوردار نبود. رساله یعقوب نیز احتمالاً در شهر روم نبود.
از دیدگاه تاریخی، مسیحیت اولیه بر پایه ”کتاب“ بنا نشده بود، بلکه بر پایه سنت رسولان (یعنی تعالیم شفاهی ایشان)، زیرا یا هنوز کتابهای عهدجدید نوشته نشده بودند، یا این کتابها هنوز یکجا گردآوری نشده بودند. با این حال مسیحیت وجود داشت. حافظ مسیحیت و اعتقادات آن کلیسای واحد رسولی بود. اگر کتابهای عهدجدید نوشته شد، یا برای این بود که این تعالیم شفاهی ثبت و حفظ شود (اناجیل)، یا این که مشکلاتی که در کلیساها پیش آمده بود حل و فصل شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود. به بیانی دیگر، اکثر کتابهای عهدجدید به این منظور نوشته شد تا آنچه را که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین تعلیم داده شده بود استحکام بخشد. مسیحیان قرن اول شفاهاً از نکات برجسته زندگی مسیح آگاهی داشتند، زیرا بههنگام ایمان آوردن، رسولان یا رهبران کلیسا آن ها را به ایشان تعلیم داده بودند. نوشته شدن انجیلها به این منظور بود که تعالیمی که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین داده شده بود برای نسلهای بعدی، یعنی زمانی که شاهدان عینی دیگر در صحنه حاضر نمیبودند، حفظ شود. رسالات نیز عمدتاً برای آن نوشته شد تا یا مشکلات جدید کلیساها رتق و فتق شود یا به سؤالات آن ها پاسخ داده شود. یهودای رسول این نکته را به روشنی بیان میدارد: «ای عزیزان، گرچه اشتیاق بسیار داشتم تا در باره نجاتی که در آن سهیم هستیم به شما بنویسم، اما لازم دیدم با نوشتن این چند خط، شما را به ادامه مجاهده در راه ایمانی بر انگیزم که یک بار برای همیشه به مقدسان سپرده شده است.» (یهودا آیه سوم).
اما وقتی دوره رسولان به پایان رسید، زمانی که به قرن دوم میلادی میرسیم، بهتدریج میبینیم که نوشتههای رسولان دست اول مسیح اهمیت و مرجعیت مییابند، زیرا آنها نوشتههای مستقیم دست رسولان بودند. آنها (انجیلها و سایر کتب عهدجدید) بهعنوان سند رسمی رسولان برای اثبات تعالیم شفاهی کلیسا به کار گرفته شدند. از این رو، وقتی نوشتههای پدران کلیسا در قرن دوم را مطالعه میکنیم، مشاهده میکنیم که بهکرّات به این کتب اشاره شده تا شاهد بیاورند که رسولان بهراستی این تعالیم را دادهاند. در سده سوم میلادی و بعد از آن، تمام کتب عهدجدید از سوی پدران کلیسا به فراوانی مورد نقل قول قرار گرفتهاند، طوری که به گفته یکی از علما، اگر امروز عهدجدید را نمیداشتیم، میتوانستیم بر اساس نقل قول پدران کلیسا در قرون دوم و سوم میلادی، آنها را از سر نو بازسازی کنیم.
تنها رسولان مسیح نبودند که دست به نگارش کتاب زدند. جانشینان آنان که به «پدران کلیسا» معروفاند نیز به نگارش رساله و کتاب مبادرت ورزیدند. نوشتههای ایشان خوشبختانه امروزه در دسترس میباشد. این نوشتهها را «سنت پدران» مینامند که مجموعهای ارزشمند از اعتقادات، آیینها، رسوم، و تاریخ کلیسای اولیه را به دست میدهند.
برای مثال، کلمنت، اسقف روم، در حدود سالهای ۷۰ میلادی، رسالهای به کلیسای قرنتس نوشت. ایگناتیوس، اسقف انطاکیه، در اواخر قرن اول، وقتی او را به روم میبردند تا اعدام کنند، هفت رساله به کلیساهای سر راه خود نوشت. کتابی نیز تحت عنوان «تعالیم دوازده رسول» در اواخر قرن اول (یعنی زمانی که احتمالاً هنوز یوحنای رسول زنده بود) نوشته شد که بهاختصار به «دیداکه» (یعنی «تعلیمات») معروف است. رسالات دیگری نیز از اواخر قرن اول بر جای مانده است، نظیر «شبان هرماس». در این رسالات، بهروشنی مشاهده میکنیم که آیین ها و رسوم و اعتقادات کلیسای اولیه در اواخر قرن اول میلادی چگونه بوده است.
پدران قرون دوم به بعد نیز آثار مبسوطی از خود بر جای گذاشتهاند که به منظور درک اصول اعتقادات مسیحی و آیینها و رسوم آن، و نیز اطلاع از تاریخ کلیسا بسیار حیاتی میباشند.
با توجه به توضیحات بالا، اکنون به اعتقادنامه نیقیه میرسیم. میخواهیم ببینیم چه ضرورتی ایجاب کرد که چنین اعتقادنامهای تدوین شود. همان گونه که از مطالب فوق میتوان نتیجهگیری کرد، کلیسای اولیه از الهیات سیستماتیک برخوردار نبود، یعنی اصول اعتقادیاش هنوز مدون و منظم نشده بود، زیرا اولاً اکثر تعالیم آن به شکل شفاهی منتقل شده بود، و ثانیاً کتابمقدس نیز این اصول را به صورت پراکنده ارائه میکرد. همچنین نباید از نظر دور داشت که کلیسا در بخش های عمدهای از سه قرن اول درگیر جفاها و آزارهای شدید بود و مجال این را نمییافت تا اصول اعتقادی خود را به صورت سیستماتیک تدوین کند.
شورای نیقیه به سال ۳۲۵ میلادی در شهر نیقیه (واقع در ترکیه امروزی) برگزار شد. در این شورا اعتقاد به تثلیث و الوهیت مسیح و برابری ذات او با پدر بهعنوان عقیده درست رسمیت یافت. متن این اعتقادنامه بر اساس اعتقادنامهای تنظیم شد که به رسولان نسبت داده میشد. در سال ۳۸۱ میلادی شورای دیگری در شهر قسطنطنیه (استانبول امروزی) تشکیل شد که دومین شورای بینالکلیسایی بود. در این شورا اعتقادنامه نیقیه بسط داده شد و در آن رابطه پسر با پدر و ذات الهی او بهصراحت تأیید شد. از آن زمان به بعد، این اعتقادنامه ملاک مسیحیت به شمار میآید. عنوان درست آن اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه میباشد که گاه به صورت مخفف، اعتقادنامه نیقیه خوانده میشود. متن آن در مقایسه آن با اعتقادنامه نیقیه میتوان بهروشنی مشاهده کرد که الوهیت مسیح با صراحت کامل مورد تأکید قرار گرفته است.
اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه شامل چهار بند است که با عبارت ”من ایمان دارم“ آغاز میشود. بند اول در باره خدای پدر است. بند دوم که طولانیترین بند اعتقادنامه است، به شخصیت و کار مسیح میپردازد. بند سوم نیز در باره الوهیت روحالقدس و کار او مربوط میشود. بند چهارم به چند اعتقاد مهم دیگر میپردازد. از ترکیب این اعتقادنامه نتیجه میشود که آن اعتقادنامهای است مبتنی بر تثلیث. میتوان گفت که اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه نخستین سند الهیات سیستماتیک مسیحی است.
اعتقادنامه سندی است که در آن اصول اعتقادات کلیسایی به شکلی کلی مطرح میشود. اعتقادنامه نیقیه نخستین سندی است در تاریخ کلیسا که در آن معتقدات مسیحی درج شده است. اما قبل از آن، ضروری است به عقب بر گردیم و ببینیم مسیحیان قرون اولیه معتقدات خود را بر چه پایهای قرار داده بودند.
مسیحیان نخستین یهودیانی بودند که ایمان میآوردند عیسای ناصری همان مسیح موعود است. لذا آنان عقاید یهودی خود را حفظ میکردند، اما این عقیده را نیز به آنها میافزودند که مسیح موعود ظهور کرده است. به این ترتیب، اصول عقاید آنان بر پایه عهدعتیق و تلمود (تفاسیر و احادیث ربّیهای یهود) و تعالیم شفاهی رسولان قرار داشت.
در دهههای بعدی قرن اول وقتی غیر یهودیان نیز ایمان آوردند، رهبران کلیسا اصول اساسی ایمان یهودی/مسیحی را به ایشان تعلیم دادند. این امر به صورت شفاهی صورت میگرفت.
به طور کلی میتوان گفت که در قرن اول، تعلیم مسیحیت به صورت شفاهی صورت میگرفت. عاملی که باعث حفظ اعتقادات مسیحی میشد، کلیسا بود.
ممکن است بپرسید نقش کتابهای عهدجدید در این میان چه بود؟ نخستین کتاب عهدجدید به زعم دانشمندان، در حول و حوش سال ۵۰ میلادی به نگارش در آمد و بقیه آنها اکثراً تا قبل از ۷۰ میلادی تکمیل شد، به استثنای انجیل یوحنا، رسالات او، و کتاب مکاشفه که گمان میرود در حدود سالهای ۹۰ میلادی به رشته تحریر در آمد. اما باید توجه داشت که هر کتابی از عهدجدید در نقطه خاصی از دنیای آن روزگار یافت میشد؛ یا به بیانی دیگر، در قرن اول میلادی، همه کتابهای عهدجدید در همه کلیساها یافت نمیشد. برای مثال، رسالات قرنتیان در شهر قرنتس بایگانی شده بود و کلیسای اورشلیم از آنها برخوردار نبود. رساله یعقوب نیز احتمالاً در شهر روم نبود.
از دیدگاه تاریخی، مسیحیت اولیه بر پایه ”کتاب“ بنا نشده بود، بلکه بر پایه سنت رسولان (یعنی تعالیم شفاهی ایشان)، زیرا یا هنوز کتابهای عهدجدید نوشته نشده بودند، یا این کتابها هنوز یکجا گردآوری نشده بودند. با این حال مسیحیت وجود داشت. حافظ مسیحیت و اعتقادات آن کلیسای واحد رسولی بود. اگر کتابهای عهدجدید نوشته شد، یا برای این بود که این تعالیم شفاهی ثبت و حفظ شود (اناجیل)، یا این که مشکلاتی که در کلیساها پیش آمده بود حل و فصل شود یا به سؤالات آنها پاسخ داده شود. به بیانی دیگر، اکثر کتابهای عهدجدید به این منظور نوشته شد تا آنچه را که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین تعلیم داده شده بود استحکام بخشد. مسیحیان قرن اول شفاهاً از نکات برجسته زندگی مسیح آگاهی داشتند، زیرا بههنگام ایمان آوردن، رسولان یا رهبران کلیسا آن ها را به ایشان تعلیم داده بودند. نوشته شدن انجیلها به این منظور بود که تعالیمی که قبلاً به صورت شفاهی به مؤمنین داده شده بود برای نسلهای بعدی، یعنی زمانی که شاهدان عینی دیگر در صحنه حاضر نمیبودند، حفظ شود. رسالات نیز عمدتاً برای آن نوشته شد تا یا مشکلات جدید کلیساها رتق و فتق شود یا به سؤالات آن ها پاسخ داده شود. یهودای رسول این نکته را به روشنی بیان میدارد: «ای عزیزان، گرچه اشتیاق بسیار داشتم تا در باره نجاتی که در آن سهیم هستیم به شما بنویسم، اما لازم دیدم با نوشتن این چند خط، شما را به ادامه مجاهده در راه ایمانی بر انگیزم که یک بار برای همیشه به مقدسان سپرده شده است.» (یهودا آیه سوم).
اما وقتی دوره رسولان به پایان رسید، زمانی که به قرن دوم میلادی میرسیم، بهتدریج میبینیم که نوشتههای رسولان دست اول مسیح اهمیت و مرجعیت مییابند، زیرا آنها نوشتههای مستقیم دست رسولان بودند. آنها (انجیلها و سایر کتب عهدجدید) بهعنوان سند رسمی رسولان برای اثبات تعالیم شفاهی کلیسا به کار گرفته شدند. از این رو، وقتی نوشتههای پدران کلیسا در قرن دوم را مطالعه میکنیم، مشاهده میکنیم که بهکرّات به این کتب اشاره شده تا شاهد بیاورند که رسولان بهراستی این تعالیم را دادهاند. در سده سوم میلادی و بعد از آن، تمام کتب عهدجدید از سوی پدران کلیسا به فراوانی مورد نقل قول قرار گرفتهاند، طوری که به گفته یکی از علما، اگر امروز عهدجدید را نمیداشتیم، میتوانستیم بر اساس نقل قول پدران کلیسا در قرون دوم و سوم میلادی، آنها را از سر نو بازسازی کنیم.
تنها رسولان مسیح نبودند که دست به نگارش کتاب زدند. جانشینان آنان که به «پدران کلیسا» معروفاند نیز به نگارش رساله و کتاب مبادرت ورزیدند. نوشتههای ایشان خوشبختانه امروزه در دسترس میباشد. این نوشتهها را «سنت پدران» مینامند که مجموعهای ارزشمند از اعتقادات، آیینها، رسوم، و تاریخ کلیسای اولیه را به دست میدهند.
برای مثال، کلمنت، اسقف روم، در حدود سالهای ۷۰ میلادی، رسالهای به کلیسای قرنتس نوشت. ایگناتیوس، اسقف انطاکیه، در اواخر قرن اول، وقتی او را به روم میبردند تا اعدام کنند، هفت رساله به کلیساهای سر راه خود نوشت. کتابی نیز تحت عنوان «تعالیم دوازده رسول» در اواخر قرن اول (یعنی زمانی که احتمالاً هنوز یوحنای رسول زنده بود) نوشته شد که بهاختصار به «دیداکه» (یعنی «تعلیمات») معروف است. رسالات دیگری نیز از اواخر قرن اول بر جای مانده است، نظیر «شبان هرماس». در این رسالات، بهروشنی مشاهده میکنیم که آیین ها و رسوم و اعتقادات کلیسای اولیه در اواخر قرن اول میلادی چگونه بوده است.
پدران قرون دوم به بعد نیز آثار مبسوطی از خود بر جای گذاشتهاند که به منظور درک اصول اعتقادات مسیحی و آیینها و رسوم آن، و نیز اطلاع از تاریخ کلیسا بسیار حیاتی میباشند.
با توجه به توضیحات بالا، اکنون به اعتقادنامه نیقیه میرسیم. میخواهیم ببینیم چه ضرورتی ایجاب کرد که چنین اعتقادنامهای تدوین شود. همان گونه که از مطالب فوق میتوان نتیجهگیری کرد، کلیسای اولیه از الهیات سیستماتیک برخوردار نبود، یعنی اصول اعتقادیاش هنوز مدون و منظم نشده بود، زیرا اولاً اکثر تعالیم آن به شکل شفاهی منتقل شده بود، و ثانیاً کتابمقدس نیز این اصول را به صورت پراکنده ارائه میکرد. همچنین نباید از نظر دور داشت که کلیسا در بخش های عمدهای از سه قرن اول درگیر جفاها و آزارهای شدید بود و مجال این را نمییافت تا اصول اعتقادی خود را به صورت سیستماتیک تدوین کند.
شورای نیقیه به سال ۳۲۵ میلادی در شهر نیقیه (واقع در ترکیه امروزی) برگزار شد. در این شورا اعتقاد به تثلیث و الوهیت مسیح و برابری ذات او با پدر بهعنوان عقیده درست رسمیت یافت. متن این اعتقادنامه بر اساس اعتقادنامهای تنظیم شد که به رسولان نسبت داده میشد. در سال ۳۸۱ میلادی شورای دیگری در شهر قسطنطنیه (استانبول امروزی) تشکیل شد که دومین شورای بینالکلیسایی بود. در این شورا اعتقادنامه نیقیه بسط داده شد و در آن رابطه پسر با پدر و ذات الهی او بهصراحت تأیید شد. از آن زمان به بعد، این اعتقادنامه ملاک مسیحیت به شمار میآید. عنوان درست آن اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه میباشد که گاه به صورت مخفف، اعتقادنامه نیقیه خوانده میشود. متن آن در مقایسه آن با اعتقادنامه نیقیه میتوان بهروشنی مشاهده کرد که الوهیت مسیح با صراحت کامل مورد تأکید قرار گرفته است.
اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه شامل چهار بند است که با عبارت ”من ایمان دارم“ آغاز میشود. بند اول در باره خدای پدر است. بند دوم که طولانیترین بند اعتقادنامه است، به شخصیت و کار مسیح میپردازد. بند سوم نیز در باره الوهیت روحالقدس و کار او مربوط میشود. بند چهارم به چند اعتقاد مهم دیگر میپردازد. از ترکیب این اعتقادنامه نتیجه میشود که آن اعتقادنامهای است مبتنی بر تثلیث. میتوان گفت که اعتقادنامه نیقیه/قسطنطنیه نخستین سند الهیات سیستماتیک مسیحی است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر