۱۳۹۳ شهریور ۹, یکشنبه

ادعای مخالفان مسیحیت: چگونه مسیح می تواند خدا باشد، در حالی که کتاب مقدس می فرماید که خدا نمی تواند انسان شود؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

عنوان این مقاله در واقع پرسش غلط و فریبنده منتقدان است. کسانی که متن کتاب مقدس را هرگز نخوانده اند. در هیچ جای کتاب مقدس نمی خوانیم که خداوند ادعا کرده که "خدا نمی تواند انسان شود"، بلکه بارها ذکر شده که "خدا مانند انسان نیست" که در این حالت، معنای کاملا متفاوتی را ارائه می دهد. در کتاب مقدس می خوانیم:
"خدا، انسان نیست که دروغ بگوید. او مثل انسان نیست که تغییر فکر دهد" (اعداد فصل 23 آیه 19).
"خدا دروغ نمی گوید و قصدش را عوض نمی کند. چون او انسان نیست که فکرش را تغییر دهد" (اول سموئیل فصل 15 آیه 29).
"من خدا هستم، نه انسان. من خدایی مقدس هستم و در میان شما ساکنم" (هوشع فصل 11 آیه 9).
اگر عهد عتیق (یا به اصطلاح غلط مردم: "تورات"/ پنج کتاب موسی تورات نامیده می شود و اسامی تقسیم بندی مابقی کتاب های عهد عتیق متفاوت است) را مطالعه کنیم، در می یابیم که قبل از تجسم مسیح و شروع خدمت او، موارد متعدد ظهور مسیح در عهد عتیق، ازلی بودن او را ثابت کرد. به عنوان مثال، آدم و حوا صدای خداوند را که در باغ عدن راه می رفت، شنیدند (پیدایش فصل 3 آیه 8). مسیح در زمان ساخت برج بابل بر روی زمین حضور یافت (پیدایش فصل 11 آیه 5)، خداوند به ابراهیم (پیدایش فصل 17 آیه اول و فصل 18 آیه اول) و هم چنین به یعقوب (پیدایش فصل 32 آیه اول) و موسی (خروج فصل 3 آیه 2) ظاهر شد. او به شباهت انسان درآمد و خود را به ابراهیم و یعقوب ظاهر نمود. به عبارت دیگر، خداوند به طور خاص در عیسی مسیح (شخصیت دوم تثلیث) خود را مکشوف کرد.
در پیدایش فصل 18 به وضوح می خوانیم:"هنگامی که ابراهیم در بلوطستان ممری سکونت داشت، خداوند بار دیگر بر او ظاهر شد. شرح واقعه چنین است: ابراهیم بر در خیمه خود نشسته بود که ناگهان متوجه شد سه مرد به طرف او می آیند... یکی از مهمانان گفت:"سال بعد در چنین زمانی همسرت ساره خواهد زایید". ساره در دل خود خندید. خداوند به ابراهیم گفت:"چرا ساره خندید؟ مگر کاری هست که برای خداوند مشکل باشد؟" آنگاه دو مرد برخاستند تا به شهر سدوم بروند و خداوند نزد ابراهیم ماند (پیدایش فصل 18 آیه 22).
مثال دیگر: قبل از رویارویی یعقوب با خدا، قاصدان به او خبر دادند که برادرت عیسو با چهارصد نفر به استقبال تو می آید. یعقوب بسیار ترسان و مضطرب شد. آخرین باری که یعقوب، عیسو را دید زمانی بود که عیسو می خواست او را به خاطر دزدیدن برکت خانوادگی (تصاحب نخست زادگی) بکشد (پیدایش فصل 25). عیسو به قدری از دست یعقوب عصبانی بود که قسم خورده بود به محض مردن پدرشان اسحاق، او را بکشد (پیدایش فصل 27 آیه 41). بنابراین، یعقوب از رویارویی مجدد با عیسو می ترسید. او تمام افکارش را متمرکز کرد و مشغول دعا شد (پیدایش فصل 32 آیات 9 تا 12).
بعد از دعا، اتفاق عجیبی رخ داد. مردی به سراغ یعقوب آمد. این مرد چه کسی بود؟
در کتاب پیدایش فصل 32 آیه 24 می خوانیم:"مردی به سراغ یعقوب آمده، تا سپیده دم صبح با او کشتی گرفت". یعقوب با آن مرد کشتی نگرفت، بلکه آن مرد بود که سراغ او آمد و کشتی گرفتن را شروع کرد. خداوند از یعقوب چیزی می خواست. خداوند تمام وجود یعقوب را می خواست (آرزوها، نقشه ها، توانایی ها و استعدادها و زیرکی که یعقوب به آن متکی بود). گاهی به انسان خودمحور این احساس دست می دهد که می تواند با خدا مبارزه کند. زن یا مردی که بر علیه خدا طغیان می کند، باید کارش را بدون نقص انجام دهد.
البته نبرد یعقوب و مسیح جنبه ظاهری داشت. خدا می توانست در کم تر از یک ثانیه بر یعقوب چیره شود و نبرد را به نفع خودش تمام کند. اما تصورش دور از ذهن نیست که یعقوب می کوشید در زندگی با زیرکی و کوشش انسانی به نتیجه دلخواهش برسد. با این توصیف، درمی یابیم که عاقبت آن مرد بود که بر یعقوب چیره شد.
خدا بر بالای ران یعقوب ضربه ای زد و پای او صدمه دید. مفهوم این بخش از کلام خدا چیست؟
خدا نقطه قوت یعقوب را لمس کرد (ماهیچه ران قوی ترین اندام بدن است) و آن را تبدیل به ضعف نمود. از آن روز به بعد، یعقوب می لنگید و دیگر نمی توانست فرار کند. این باعث شد که او خواسته یا ناخواسته ، به خدا تکیه کند. وقتی خدا بر زندگی ما تسلط دارد، آنگاه می تواند به ما اعتماد کند و قدرتش را به ما ببخشد. این رابطه جدید یعقوب با خداوند به او قدرت بخشید تا بتواند با هر مشکلی روبرو شود، با ایمان به خدا آن را حل کند. به یاد داشته باشید: خداوند نمی تواند به کسی برکات کامل عطا فرماید، مگر این که نخست بر او غلبه کند. برای مطالعه زندگی یعقوب لطفا پیدایش فصل 25 به بعد را مطالعه کنید.
درباره ظهور مرئی (تجسم) مسیح در دوران عهد جدید، خداوند چنین پیشگویی کرد:"من از نسل داود شخص عادلی را به پادشاهی منصوب خواهم کرد و نام او "خداوند، عدالت ما" خواهد بود" (ارمیاء فصل 23 آیات 5- 6).
موسی، خداوند را "مرد جنگی" می نامد (خروج فصل 15 آیه 3). اشعیاء نبی نیز خداوند را به "مرد جنگی" تشبیه می کند (اشعیاء فصل 42 آیه 13).
باید در نظر داشت که خدا دنیا را خلق نکرد تا آن را رها کند، خدا دنیا را آفرید تا با آن ارتباط برقرار کند. خدا می خواهد به گونه ای موثرتر با انسان ارتباط برقرار کند. ملحدها می گویند که خدا وجود ندارد، چون هرگز به جهان نیامده است و خود را نشان نداده. آن ها برای تایید ادعای خود می گویند حتی ادیان دیگر هم تصدیق می کنند که خدا به میان انسان ها نیامده است. در حالی که نگرش مسیحیت این است که خدا به شباهت انسان درآمد.
اگر به وجود خدا اعتقاد داشته باشید، تصور معجزه غیرممکن نیست. کسانی که فقط به خدا اعتقاد دارند می گویند:"دشوار است که باور کنیم انسانی بتواند خدا شود". پاسخ مسیحیان این است:"اما می توانیم باور کنیم که خدا می تواند انسان شود". خدا قادر مطلق است و می تواند معجزه کند. اما او هرگز نمی تواند مرتکب گناه گردد. برای خدا فرستادن انبیا بسیار بسیار آسان است. اما آمدنش به میان انسان ها، نشان می دهد که او عاشق انسان ها است. خدا در مسیح به جهان آمد که به ما بگوید چقدر به ما علاقه دارد. برخلاف ادعای ملحدها، خدا متکبر و مغرور نیست.
عبادت یهودیان همراه با ترس بود. خدا با ظاهر شدن به صورت یک طفل، همه را حیرت زده کرد. آیا می توان از یک طفل ترسید؟ خدا از طریق عیسی راهی برای ارتباط با انسان یافت که آمیخته به ترس نبود. به عبارت دیگر، خدا مانند یک نقاش، جزیی از نقاشی اش شد. یا مثل یک نمایشنامه نویس، خودش یکی از شخصیت های نمایشش شد.
اگر خدا در قالب انسان مجسم نمی شد و مثلا مانند روح ظاهر می گردید، نمی توانست به خاطر گناهان انسان جان خود را فدا کند و جریمه گناهان انسان ها را بپردازد، زیرا خون از بدنش جاری نمی شد.
اگر خدا انسان می شد، انتظار داشتیم که به گونه ای منحصر به فرد وارد جهان شود.همه پیامبران طبق روال طبیعت از یک پدر و مادر به وجود آمدند، اما در مورد عیسی چنین نبود. عیسی پدر بشری نداشت. تولد او از یک دختر باکره واقعه ای است منحصر به فرد در تاریخ بشر. نخستین پیشگویی درباره مسیح در پیدایش فصل سوم آیه پانزدهم یافت می شود که خدا وعده می دهد که کسی از "نسل زن" متولد خواهد شد و شیطان را شکست خواهد داد. مسیح از "نسل زن" یعنی مریم باکره بود، نه از نسل مرد.

عیسی از رهبران مذهبی یهود پرسید:"چرا داود پادشاه با الهام از خدا، مسیح را خداوند می خواند؟"(متی فصل 22 آیه 43). عیسی زمانی که کودک بود، ستاره شناسان امپراطوری پارس در برابر او سجده کردند و او را پرستیدند (متی فصل 2 آیه 11). او بارها مورد پرستش قرار گرفت (متی فصل 14 آیه 33 و فصل 28 آیه 9، انجیل یوحنا فصل 9 آیه38). فرشتگان، پیامبران و رسولان هرگز اجازه نمی دادند که مورد پرستش قرار بگیرند.
مسیح فرمود:"من و پدر یکی هستیم (یوحنا فصل 10 آیه 30). یهودیان بلافاصله خواستند او را سنگسار کنند. در موقعیت دیگر فرمود:"من قبل از ابراهیم وجود داشتم" رهبران مذهبی که طاقت شنیدن سخنان او را نداشتند، سنگ برداشتند تا او را بکشند (یوحنا فصل 8 آیات 58- 59).
سئوال ما از منتقدان این است چرا وقتی ایمانداران مسیحی، با ایمان و اعتقاد راسخ درخواست ها و دعاهای شان را به نام عیسی خداوند مطرح می کنند، شاهد معجزات و دگرگونی عمیق روحانی در زندگی خود می شوند؟ اگر مسیح خداوند نیست، چرا خدا به دعاهای ایمانداران پاسخ مثبت می دهد؟ چرا یک شخص منفی و غیر قابل تحمل در نام عیسی مسیح خداوند، به فرد مثبت و مفید تبدیل می شود؟ اگر این معجزات و رویدادهای شگفت انگیز به نام عیسی خداوند رخ نمی داد، بدون تردید هیچکس پیرو مسیح نمی شد. فرض کنید به شما دارویی معرفی کنند که هیچگونه تاثیر موثری در رفع بیماری نداشته باشد، آیا مبادرت به خرید مجدد آن دارو خواهید کرد؟
ذات خدا را باید به یاری و مدد خود او بشناسیم‌، نه با کمک عقلی که حتی قادر به شناخت عالم مخلوق نیست‌. از این رو است که کلام خدا می فرماید:" کسی که روحانی نیست‌، نمی‌تواند تعالیم روح خدا را بپذیرد، زیرا به عقیده او این تعالیم پوچ و بی‌معنی هستند. و در واقع‌، چون تشخیص این گونه تعالیم محتاج به بینش روحانی است‌، آنها نمی‌توانند آن را درک کنند" (اول قرنتیان فصل 2 آیه 14). اگر درباره الوهیت مسیح شک دارید، لطفا با خدا دوست و صمیمی شوید، تا ابهام برای همیشه رفع شود. این تجربه را ایمانداران مسیحی کسب کرده اند.

۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

ازدواج پسران خدا با دختران آدمیان (پیدایش فصل 6 آیات 1-2)

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد، پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند" (پیدایش فصل 6 آیات 1-2)

"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد"
در این دوران که جمعیت در حال افزایش بود، به خصوص که در دنیای قبل از طوفان، عمرها بسیار طولانی بود، مشکلی را پدید آورد: ازدواج خدا شناسان با خدانشناس ها.
" پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند"
در مورد این که "پسران خدا" که بودند که با "دختران آدمیان" ازدواج کردند، نظرات متفاوتی ارائه شده است:
یک. کتاب ایوب "پسران خدا" را فرشته می نامد (ایوب فصل اول آیه ششم، فصل دوم آیه اول). برخی بر این عقیده اند که فرشتگان با زنان ازدواج کردند. اما عیسی خاطر نشان کرد که فرشتگان فاقد جنسیت هستند:"انسان ها در روز قیامت دیگر ازدواج نمی کنند، بلکه مثل فرشتگان آسمانی خواهند بود"(متی فصل بیست و دوم آیه سی). مثال هایی وجود دارد که نشان می دهد که آن ها به هنگام ملاقات مردم، شکل انسانی به خود می گیرند و حتی اگر شکل انسانی داشته باشند، این بدین معنی نیست که می توانند با زنان روابط جنسی برقرار کرده یا پدر موجودی دورگه نیمه انسان/نیمه فرشته باشند. فرشتگانی که از خداوند نافرمانی کردند، تنبیه شدند و مطابق یهودا آیه ششم، در تاریکی مطلق حبس شده اند تا روز داوری برسد. بنابراین، قادر به خروج از زندان نیستند.
آیات 3 و 5 از شرارت انسان سخن می گوید. اگر این فرشتگان بودند که گناه کردند، پس چرا نسل انسان باید از بین می رفت؟
دو. کتاب مقدس ایمانداران را فرزندان یا پسران خدا می نامد. به عبارت دیگر، "پسران خدا" ایمانداران بوده اند که تنها بر اساس زیبایی زنان چه با تقوا و چه بی تقوا ازدواج می کردند. این امر در سراسر تاریخ، علت انحطاط روحانی بوده است. به نظر می رسد این دیدگاه با کتاب مقدس و واقعیت بیشتر انطباق دارد تا نظریه ازدواج فرشتگان با زنان.
سه. برخی معتقدند "پسران خدا" از نسل شیث (فرزند با تقوای آدم) و "دختران آدمیان" را از نسل قائن (فرزند غیر ایماندار آدم که برادرش هابیل را کشت) قلمداد می کنند. در این نظریه، ازدواج میان نسل با تقوای شیث و نسل شریر قائن، تباهی اخلاقی نژاد را به همراه می آورد. اما نقطه ضعف این نظریه این است که تقوا انتخابی فردی است و نه امری وراثتی. به علاوه کتاب مقدس هیچ گاه مطرح نکرده است که تمامی نسل قائن شریر و تمامی نسل شیث، با تقوا بوده اند.
یک چیز قطعی است و آن این است که انتخاب همسر توسط پسران خدا بر اساس جذابیت جسمانی قرار داشت. زنان زیبا بودند و این تنها چیزی بود که اهمیت داشت. در نتیجه این ازدواج ها، به فاجعه منتهی شد. خداپرستی تضعیف شد و فساد اخلاقی در دنیا بیداد کرد. از آن جا که مادران بی ایمان، نمی توانستند به فرزند خود راه صحیح را آموزش دهند، شالوده بی ایمانی به خدا ریخته شد و اخلاقیات فاسد گردید و خشونت به تعاقب آن فرا رسید. مردانی بی خدا بدل به مردان غیر اخلاقی شده و مردان غیر اخلاقی، مردانی بی رحم گردیدند و مردان بی رحم به خشونت پرداختند و بدین ترتیب، خشونت زمین را پر کرد. این مردان به واسطه اعمال خشونت بار و قدرت شان بر دیگران، به خاطر اشتهار دنیوی، لذت یا قدرت، درها را به سمت کوهی از گناه گشود (پیدایش فصل آیات 4-6).
هدف شیطان این بود تا نسل انسان را به شرارت و تباهی بکشاند و تا حدودی هم موفق شد. شیطان می دانست که مسیح نخواهد توانست از طریق نسل خدانشناس، ظهور کند. اما خدا نقشه شیطان را باطل کرد و با نابودی مردم شریر، از نوح نسل جدیدی به وجود آورد.
آیا درست است که یک مسیحی با یک غیر مسیحی ازدواج کند؟
داشتن هر نوع رابطه عاشقانه با یک غیرایماندار مسیحی می تواند خیلی زود تبدیل به چیزی شود که مانع راه رفتن با مسیح گردد. ما خوانده شده ایم که به گمشدگان بشارت بدهیم، نه این که با آنها رابطه نزدیک و عاشقانه داشته باشیم. اشکالی ندارد که رابطه دوستی خوبی با بی ایمانان داشته باشیم، اما فقط تا همین حد. اگر با بی ایمانی قرار ملاقات عاشقانه داشته باشید، صادقانه چه چیز ارجحیت شما خواهد بود: رابطة عاشقانه یا بشارت برای نجات شخص؟ اگر شما با یک بی ایمان ازدواج کرده بودید، شما دو نفر چطور یک رابطه نزدیک روحانی را در ازدواجتان رشد می دادید؟ یک ازدواج موفق چطور می تواند روی عدم توافق در مورد اساسی ترین مطلب در دنیا یعنی عیسی مسیح بنا شده و باقی بماند ؟ در ازدواج بین یک ایماندار و بی ایمان هماهنگی روحانی نمی تواند وجود داشته باشد. کلام خدا به ایمانداران یادآوری می کند که آنها مسکن روح القدس هستند که مالک قلب و نجات آنهاست (دوم قرنتیان فصل 6 آیات 15-17). به این دلیل، آنها باید خود را از دنیا جدا نگه دارند، در دنیا، اما نه از دنیا، و هیچ کجا مهم تر از رابطه نزدیک در ازدواج نیست.



۱۳۹۳ شهریور ۷, جمعه

نسخه های اصلی عهد جدید وجود ندارد. نسخه های کپی شده در طول تاریخ مسیحیت، تا چه اندازه قابل اعتماد می باشند؟

دفاعیات مسیحی

برای پاسخ به این سئوال، دو جنبه بررسی می گردد:
یک. تعداد نسخه های خطی 
دو. فاصله زمانی بین نگارش نسخه اصلی و رونویسی موجود.

مثلا از تاریخ تاسیدیدس (چهارصد قبل از میلاد) فقط هشت نسخه خطی موجود هستند که در حوالی نهصد میلادی یعنی تقریبا هزار و سیصد سال پس از نگارش نسخه اصلی، رونویسی شده اند. تاریخ هرودوت در سده چهارم قبل از میلاد نوشته شد، اما قدیمی ترین نسخه آن متعلق به نهصد میلادی است (یعنی هزار سیصد و پنجاه سال بعد از نگارش اصلی). نوشته های افلاطون در چهارصد قبل از میلاد به تحریر در آمد، اما در نهصد بعد از میلاد (هزار و سیصد و پنجاه سال بعد از نگارش اصلی) رونویسی شده است. سزار در قرن اول میلادی کتاب"جنگ با اقوام گل" را نوشت و حدود نهصد بعد از میلاد اولین نسخه آن رونویسی شد. با این حال، هیچ محقق آثار کلاسیک باستان حاضر نیست در خصوص اصالت و درستی نوشته های هرودوت یا افلاطون تردیدی به خود راه دهد، در حالی که هزار و سیصد سال از متن اصلی شان فاصله دارند. هیچکس درستی کتاب های تاریخی دوران باستان را به این علت که نسخه های اصلی شان را در دست نداریم، مورد سئوال قرار نمی دهد.

چنانچه نسخه های عهد جدید را با سایر آثار تاریخی دوران باستان مقایسه کنیم، شاید بهتر درک کنیم که عهد جدید از نظر گواهی نسخه های خطی تا چه حد غنی می باشد. تاکنون نسخه های یونانی عهد جدید، صد و نه پاپیروس، سیصد و هفت نسخه با حروف بزرگ، دو هزار و شصت نسخه با حروف کوچک و دو هزار و چهارصد و ده قرائت نامه که جمع این ها بالغ بر پنج هزار و ششصد و هشتاد و شش می گردد.

از حدود صدو ده میلادی از نسخه ها قطعات کوتاه باقی مانده است. حدود دویست میلادی برخی کتاب های عهد جدید موجود است. حدود دویست و پنجاه میلادی اکثر نسخه های کتاب های عهد جدید وجود دارد. حدود سیصد و پنجاه میلادی کتاب های عهد جدید به طور کامل وجود دارند.
بنابراین، فاصله زمانی بین سال های نگارش نسخه های اصلی و قدیمی ترین نسخه های رونوشت، آن قدر کوتاه است که هر گونه شک و تردید مبنی بر تفاوت نسخه اصلی با نسخه رونوشت را کاملا باطل می کند.
نقل قول های پدران کلیسا از کتاب های عهد جدید، نقش ثانوی بسیار مهم ایفا می کنند. این نقل قول ها چنان بی شمار و فراگیر می باشند که حتی اگر هیچ نسخه خطی از عهد جدید موجود نمی بود، می شد آن را فقط بر اساس نقل قول پدران کلیسا مجددا نگاشت. 

انجیل برنابا

دفاعیات مسیحی
یکی از ادعاهای های غیر مسیحیان این است که انجیل برنابا تنها انجیل شناخته شده ای است که توسط یکی از حواریون عیسی نوشته شده و تا به امروز باقی مانده است. اما شواهد تاریخی این ادعا را تایید نمی کند.
محققین و دانشمندان معتبر دنیا، انجیل برنابا را به دقت مورد بررسی و تجزیه و تحلیل قرار داده و مطلقا هیچ اساسی برای اعتبار و صحت آن پیدا نکرده اند، لذا اظهار چنین ادعایی عجیب به نظر می رسد.
قدیمی ترین نسخه از انجیل برنابا که به دست کارشناسان و محققین رسیده، مربوط به قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی است، یعنی حدود هزار و چهارصد سال بعد از دوران برنابا.
انجیل برنابا تا قبل از قرون پانزدهم یا شانزدهم میلادی هرگز مورد اشاره محققین و مورخین مسیحی و مسلمان قرار نگرفته و بدون شک اگر چنین کتابی در دوران قبل از قرن پانزدهم وجود داشت، حداقل اشاراتی به آن می کردند. ادعا می شود که این انجیل به زبان عربی موجود بوده، اما بسیاری از نویسندگان مسلمان نظیر ابن هیثم (قرن پنجم میلادی)، ابن تیمیا (قرن هشتم میلادی)، ابوالفضل سعودی (قرن دهم میلادی) و حاجی خلیفه ( قرن یازدهم میلادی) که آثارشان تا به امروز باقی مانده است، بدون شک اگر چنین کتابی وجود داشت، به آن اشاره می کردند. اما نه این نویسندگان مسلمان و نه هیچ شخص دیگری هرگز در قبل از قرن پانزدهم میلادی اشاره ای به انجیل برنابا نکرده اند.
از سوی دیگر، در آثار هیچ کدام از پدران یا معلم های کلیسا از قرن اول تا قرن پانزدهم میلادی، اشاره یا نقل قولی به چنین کتابی وجود ندارد. اگر انجیل برنابا وجود داشت و صحت و اعتبار آن مورد تایید قرار می گرفت، بدون تردید در این دوران هزار و پانصد سال، همانند دیگر کتاب های کتاب مقدس به دفعات زیاد مورد اشاره نویسندگان و مورخین مسیحی و هم چنین پدران کلیسا قرار می گرفت.
علاوه بر این، صرف نظر از اصالت و اعتبار انجیل برنابا، چنانچه این کتاب اصلا وجود داشت، قطعا مورد اشاره و نقل قول کسی و یا اشخاصی قرار می گرفت، ولی هیچ کدام از نویسندگان یا پدران کلیسا در طول این دوره هزار و پانصد ساله، هیچ اشاره ای به آن نکرده اند!
این کتاب حاوی اشتباهات تاریخی متعدد است و بیشتر بیانگر زندگی در اروپای غربی قرون وسطی است، خود نشان دهنده این واقعیت است که تاریخ نگارش آن به هیچ وجه نمی تواند به قبل از قرن پانزدهم میلادی برگردد. به عنوان مثال، در اشاره به سال یوبیل (یعنی هر پنجاه سال یک بار زمین ها کشت نمی شد، برده ها آزاد می شدند و ارث خانوادگی به کسانی که ارث خود را از بخت بد از دست داده بودند، بازگردانیده می شد)، انجیل برنابا می گوید که سال یوبیل هر صد سال یک بار می آید، در حالی که پیش از قرن چهاردهم میلادی، سال یوبیل هر پنجاه سال یک بار مرسوم بود. بیانیه پاپ وقت مبنی بر تغییر بزرگداشت سال یوبیل از پنجاه به صد سال در سال 1343 میلادی صادر شد و از آن تاریخ به بعد بود که کلیسای کاتولیک این مراسم را در دوره های صد ساله برگزار می کند.
نویسنده انجیل برنابا وقتی درباره "یوبیل صد ساله" سخن می گوید، تنها این فکر به ذهن انسان می رسد که او از بیانیه پاپ بونیفاس خبر داشته است. نویسنده انجیل برنابا چگونه می توانست از این بیانیه خبر داشته باشد، جز آن که در دوران پاپ بونیفاس یا بعد از آن زندگی کرده باشد؟
این اشتباه تاریخی واضحی است که ما را وامی دارد نتیجه بگیریم که ممکن نیست انجیل برنابا در قرن اول میلادی نوشته شده باشد.
از اشتباهات تاریخی انجیل برنابا می توان به موارد دیگری نیز اشاره کرد از جمله این که می گوید عیسی در زمان حکومت پیلاطس متولد شد، با این که شواهد تاریخی نشان می دهند پیلاطس تا سال 26 یا 27 میلادی به به حکومت نرسید. هم چنین به اشتباه فاحش جغرافیایی بر می خوریم: "عیسی سوار قایق شده و به ناصره رفت." هر کسی که حتی یک بار به فلسطین سفر کرده باشد، می داند که ناصره در ساحل هیچ دریا و دریاچه ای نیست. اشاره به بشکه های چوبی شراب (که در اروپای قرون وسطی استفاده می گردید) نیز از خطاهای نویسنده است. در فلسطین دوران عیسی به جای بشکه از مشک های شراب استفاده می کردند.
محتوا و تعالیم انجیل برنابا با کتاب مقدس کاملا متفاوت است و هرگز در طول تاریخ کلیسا مورد تایید قرار نگرفته است. تنها روایات معتبر مربوط به قرن اول که در مورد زندگی عیسی وجود دارد، همان است که در عهد جدید ذکر شده است. صحت و اصالت کتاب های عهد جدید با پشتوانه بی نظیر حدود شش هزار نسخه خطی به زبان یونانی است که مربوط به قرن دوم به بعد (قرون مختلف) می باشد و توسط کارشناسان و باستان شناسان مسیحی و غیر مسیحی تایید شده اند. این نسخه ها که در متن و محتوا هیچ گونه تفاوت و تناقضی ندارند، در موزه ها نگه داری می شوند و در معرض دیدگان عموم مردم و علاقمندان می باشند. 

از نو شروع کنید

زندگی هدفمند

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

شائول به عنوان اولین پادشاه اسرائیل انتخاب شد. او در ابتدا فروتن و خجالتی بود. سموئیل نبی تمام تلاشش را کرد تا شائول پادشاهی شود که خدا را خشنود کند. متاسفانه شائول به نااطاعتی و خودسری رو آورد. کتاب مقدس خودسری و نااطاعتی را با جادوگری و بت پرستی یکی می داند. بنابراین، تعجبی ندارد که خدا شائول را برکنار کرد و مقام پادشاهی را از او گرفت.
وقتی خدا فرمود که شائول را از مقام پادشاهی خلع خواهد کرد، سموئیل نبی دلشکسته و ناامید شد و برای او عزا گرفت. تصور کنید که سموئیل چه حالی داشته. او برای شائول یک عالم وقت و کوشش صرف نمود و نتیجه منفی از آب درآمد! شاید شما هم یک عالم وقت، کوشش و انرژی برای نقشه تان گذاشته اید، دعا کرده اید، شاید پول زیادی صرف کرده اید، اما اکنون می بینید که در بسته است و شما ناامیدید. از خدا می پرسید:"خدایا، چطور این نقشه را کنار بگذارم؟ همه چیز از دست می رود..." این باید همان احساس سموئیل نبی باشد: از پا افتاده، دل شکسته و نومید. وقتی او سرگرم قلب جریحه دارش بود، خدا سئوال مهمی از او پرسید:"سموئیل تا کی می خواهی برای شائول گریه و ناله کنی؟" (اول سموئیل فصل شانزدهم آیه اول).
وقتی به ناامیدی ادامه توجه نشان بدهیم، مانع می شویم که خدا برکات و کارهای جدیدش را به زندگی ما بیاورد.
خدا به سموئیل گفت:"به خانه یسی بیت لحمی برو، زیرا یکی از پسران او را برگزیده ام تا پادشاه اسرائیل بشود" (اول سموئیل فصل شانزدهم آیه اول). به عبارت دیگر، خدا به سموئیل گفت:"اگر دست از گریه و زاری برداری و به زندگی ات ادامه دهی، من به تو شروع جدید و بهتری را نشان خواهم داد".
به یاد داشته باشید که خدا همیشه نقشه دیگری دارد. این درست که شائول گزینه اول خدا بود. ولی وقتی نخواست از خدا اطاعت کند، خدا نگفت:"خوب سموئیل، خیلی متاسفم. شائول خرابکاری کرد و همه چیز نابود شد". نه، خدا همیشه می تواند با نقشه دیگری پیش بیاید. اگر دست از افسوس خوردن بردارید و در عوض به خدا اعتماد کنید، آینده تان از همیشه روشن تر خواهد شد.
وقتی می بینید علی رغم تلاش و کوشش، در بسته است، به جای نومیدی به خدا اعتماد کنید و بدانید که او نقشه دیگری دارد. نقشه ای بهتر. او می خواهد در زندگی شما کار جدیدی بکند. شما باید گذشته را رها کنید تا آماده دریافت نقشه جدید خدا باشید.
بیایید رو راست باشیم: گاهی به خاطر انتخاب نادرست، نافرمانی و ارتکاب به گناه، ما "نقشه الف" خدا را از دست می دهیم. خبر خوش این است که خدا یک "نقشه ب" و حتی "نقشه ج" هم دارد. او هر چه لازم باشد انجام می دهد تا ما را به سرمنزل نهایی برساند.
شاید این شما نباشید که انتخاب نادرست را کرده اید، بلکه تصمیم های احمقانه یک نفر دیگر سبب جریحه دار شدن قلب شما شده است. راه حل این است که با قدرت خداوند باید دست از فکر کردن بر آن بردارید. بگذارید گذشته در گذشته بماند. کسی را که سبب دردسر شما شده، با قدرت خدا (روح القدس) ببخشید و درست از همین جایی که امروز هستید، از نو شروع کنید. فکر کردن درباره ناامیدی های گذشته، مانع ظهور معجزات و برکات خدا می شود.
اگر سموئیل به خدا اعتماد نکرده بود و این جمله را بر زبان آورده بود:"خدایا، من اصلا نمی توانم این کار را بکنم. خیلی دلشکسته ام. خیلی از خودم مایه گذاشتم و حالا همش از دست رفته و تلف شده" ادامه کتاب اول سموئیل و تاریخ اسرائیل طوری دیگر رقم می خورد. به همین ترتیب اگر ما هم در ناامیدی های خود غرق شویم، خطر از دست دادن کارهای تازه ای را که خدا می خواهد در زندگی مان انجام دهد، پذیرفته ایم. به جای ناامیدی برخیزید و همپای زندگی پیش روید. خدا نقشه دیگری برای شما دارد. این نقشه از آنچه در تصورتان می گنجد، به مراتب بهتر است. 

۱۳۹۳ شهریور ۶, پنجشنبه

چرا پولس رسول برای محکوم کردن از جمله "خدا او را لعنت کند" استفاده کرد؟ (غلاطیان فصل اول آیات هشتم و نهم)

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

هر مطلب را باید در چارچوب خودش خواند. این مهم ترین کار در درک کتاب مقدس است. اکثر جملات (آیه ها) کتاب مقدس فقط در ارتباط با جملات قبلی و بعدی معنی پیدا می کنند. مهم ترین سئوال این است که موضوع بحث چیست؟ یا به عبارت ساده تر: نویسنده چه می گوید؟ این سئوالی است که باید در مورد هر جمله و هر پاراگراف بارها و بارها مطرح کرد. در واقع باید بکوشیم مسیر فکری نویسنده را دنبال کنیم. باید بپرسیم که نویسنده چه می گوید و چرا این مطلب را درست در این قسمت بیان می کند، و حالا که این را گفت، بعد چه می گوید؟
علت نگارش رساله غلاطیه این است که پولس شنیده بود عده ای به کلیسا (کلیساهای) منطقه غلاطیه (واقع در ترکیه امروزی) که به دست او تاسیس شده بود، رفته اند و می کوشند ایمانداران را از تعلیمی که او داده است، منحرف سازند. تصور بر این است که آن ها مسیحیان یهودی بوده اند که می خواستند انجیل مسیح را با شریعت موسی تلفیق کنند. این مسیحیان یهودی نژاد اعتقاد داشتند که مسیحیان غیر یهودی، برای آن که ایمانداران خوبی باشند، باید اول یهودیان خوبی گردند، یعنی مراسم شریعت یهود را نگاه دارند. این مراسم شامل ختنه مردان، رعایت روزها و خوردن خوراکی های خاصی می شد. مسیحیان یهودی نژاد تعلیم می دادند که نجات از طریق اعمال یعنی اجرای تشریفات شریعت حاصل می گردد. این تعلیم بر خلاف تعلیمات پولس بود که می گفت نجات از طریق ایمان به مسیح به دست می آید. شریعت گراها نه فقط پولس را قبول نداشتند، بلکه برای او حق تعلیم دادن نیز قائل نبودند. بنابراین، پولس به هنگام نوشتن رساله غلاطیان، دو هدف را در نظر داشت: نخست، او می بایست از اصالت رسالت خود یا از حق تعلیم دادن خود دفاع کند (فصل های اول و دوم رساله غلاطیان). دوم می بایست از پیام انجیلی که تعلیم می داد، دفاع کند (فصل های سوم و چهارم). لذا پولس می بایست به ایمانداران غلاطیه ثابت کند که اعمال شریعت برای نجات لازم نیست. به عنوان مثال، پولس سنت ختنه را محکوم نمی کند، بلکه تعلیم شریعت گراها را محکوم می کند که می خواستند ختنه را شرط نجات از قلمرو گناه بگردانند. پولس برای این منظور اظهار می دارد که ابراهیم سال ها قبل از حکم ختنه، توسط ایمانش به خدا، عادل شمرده شد. در نتیجه، ختنه چیزی جز علامت و نشان عدالت نبود. به عبارت دیگر، قبل از ختنه فیزیکی، قلب ابراهیم ختنه روحانی شد که تجربه ای است درونی بر قطع ریشه گناه از وجود انسان و جدایی از دنیا و آنچه که خلاف پیروی از خدا است. از آن جا که ابراهیم پیش از مختون شدن فیزیکی، عادل شمرده شده بود، او را می توان پدر همه نامختون ها (کسانی که سنت ختنه را انجام نداده اند) یعنی غیر یهودیان به حساب آورد که همان نوع ایمان را دارا هستند. اما چون ابراهیم سال ها بعد مختون شد، پدر روحانی همه مختونان یعنی یهودیانی است که ایمانی نظیر او دارند. در حالی که شریعت گراها که مدعی پیروی از مسیح بودند، منکر این حقیقت می شدند که کار مسیح روی صلیب برای نجات انسان ها کفایت می کند.
کاری که شریعت گراها می کردند، به قدری بد بود که پولس برای محکوم کردن عمل آن ها، از جمله شدیداللحنی استفاده می کند:"اگر کسی بخواهد راه دیگری برای نجات به شما معرفی کند، به غیر از آن راهی که ما به شما اعلام کردیم، خدا او را لعنت کند، حتی اگر این شخص من باشم. اگر فرشته ای نیز از آسمان فرود آید و شما را به سوی راه دیگری هدایت کند، لعنت خدا بر او باد" (غلاطیان فصل اول آیات هشتم و نهم).
پولس می گوید حتی اگر فرشته ای از آسمان هم بیاید و پیام دیگری را موعظه کند، لعنت ابدی بر او باد. قطعا چنین فرشته ای از جانب خدا نیست. این پاسخی است مناسب به پیک جهنم. جالب است که پولس لعنت را شامل حال خود هم می کند. حقیقت انجیل هرگز تغییر نمی کند. لحن پولس تند و قاطع است، چون این مساله مرگ روحانی و زندگی روحانی می باشد و با ابدیت انسان سرو کار دارد. 
عکس: ‏چرا پولس رسول برای محکوم کردن از جمله "خدا او را لعنت کند" استفاده کرد؟ (غلاطیان فصل اول آیات هشتم و نهم)

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

هر مطلب را باید در چارچوب خودش خواند. این مهم ترین کار در درک کتاب مقدس است. اکثر جملات (آیه ها) کتاب مقدس فقط در ارتباط با جملات قبلی و بعدی معنی پیدا می کنند. مهم ترین سئوال این است که موضوع بحث چیست؟ یا به عبارت ساده تر: نویسنده چه می گوید؟ این سئوالی است که باید در مورد هر جمله و هر پاراگراف بارها و بارها مطرح کرد. در واقع باید بکوشیم مسیر فکری نویسنده را دنبال کنیم. باید بپرسیم که نویسنده چه می گوید و چرا این مطلب را درست در این قسمت بیان می کند، و حالا که این را گفت، بعد چه می گوید؟
علت نگارش رساله غلاطیه این است که پولس شنیده بود عده ای به کلیسا (کلیساهای) منطقه غلاطیه (واقع در ترکیه امروزی) که به دست او تاسیس شده بود، رفته اند و می کوشند ایمانداران را از تعلیمی که او داده است، منحرف سازند. تصور بر این است که آن ها مسیحیان یهودی بوده اند که می خواستند انجیل مسیح را با شریعت موسی تلفیق کنند. این مسیحیان یهودی نژاد اعتقاد داشتند که مسیحیان غیر یهودی، برای آن که ایمانداران خوبی باشند، باید اول یهودیان خوبی گردند، یعنی مراسم شریعت یهود را نگاه دارند. این مراسم شامل ختنه مردان، رعایت روزها و خوردن خوراکی های خاصی می شد. مسیحیان یهودی نژاد تعلیم می دادند که نجات از طریق اعمال یعنی اجرای تشریفات شریعت حاصل می گردد. این تعلیم بر خلاف تعلیمات پولس بود که می گفت نجات از طریق ایمان به مسیح به دست می آید. شریعت گراها نه فقط پولس را قبول نداشتند، بلکه برای او حق تعلیم دادن نیز قائل نبودند. بنابراین، پولس به هنگام نوشتن رساله غلاطیان، دو هدف را در نظر داشت: نخست، او می بایست از اصالت رسالت خود یا از حق تعلیم دادن خود دفاع کند (فصل های اول و دوم رساله غلاطیان). دوم می بایست از پیام انجیلی که تعلیم می داد، دفاع کند (فصل های سوم و چهارم). لذا پولس می بایست به ایمانداران غلاطیه ثابت کند که اعمال شریعت برای نجات لازم نیست. به عنوان مثال، پولس سنت ختنه را محکوم نمی کند، بلکه تعلیم شریعت گراها را محکوم می کند که می خواستند ختنه را شرط نجات از قلمرو گناه بگردانند. پولس برای این منظور اظهار می دارد که ابراهیم سال ها قبل از حکم ختنه، توسط ایمانش به خدا، عادل شمرده شد. در نتیجه، ختنه چیزی جز علامت و نشان عدالت نبود. به عبارت دیگر، قبل از ختنه فیزیکی، قلب ابراهیم ختنه روحانی شد که تجربه ای است درونی بر قطع ریشه گناه از وجود انسان و جدایی از دنیا و آنچه که خلاف پیروی از خدا است. از آن جا که ابراهیم پیش از مختون شدن فیزیکی، عادل شمرده شده بود، او را می توان پدر همه نامختون ها (کسانی که سنت ختنه را انجام نداده اند) یعنی غیر یهودیان به حساب آورد که همان نوع ایمان را دارا هستند. اما چون ابراهیم سال ها بعد مختون شد، پدر روحانی همه مختونان یعنی یهودیانی است که ایمانی نظیر او دارند. در حالی که شریعت گراها که مدعی پیروی از مسیح بودند، منکر این حقیقت می شدند که کار مسیح روی صلیب برای نجات انسان ها کفایت می کند. 
کاری که شریعت گراها می کردند، به قدری بد بود که پولس برای محکوم کردن عمل آن ها، از جمله شدیداللحنی استفاده می کند:"اگر کسی بخواهد راه دیگری برای نجات به شما معرفی کند، به غیر از آن راهی که ما به شما اعلام کردیم، خدا او را لعنت کند، حتی اگر این شخص من باشم. اگر فرشته ای نیز از آسمان فرود آید و شما را به سوی راه دیگری هدایت کند، لعنت خدا بر او باد" (غلاطیان فصل اول آیات هشتم و نهم). 
پولس می گوید حتی اگر فرشته ای از آسمان هم بیاید و پیام دیگری را موعظه کند، لعنت ابدی بر او باد. قطعا چنین فرشته ای از جانب خدا نیست. این پاسخی است مناسب به پیک جهنم. جالب است که پولس لعنت را شامل حال خود هم می کند. حقیقت انجیل هرگز تغییر نمی کند. لحن پولس تند و قاطع است، چون این مساله  مرگ روحانی و زندگی روحانی می باشد و با ابدیت انسان سرو کار دارد.   

 مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏

وضعیت وخیم جسمی ۲ خادم کلیسای زندانی و ممانعت بازجویان وزارت اطلاعات از درمان آنها

وضعیت ۲ تن از خادمان کلیسا در زندانهای کارون اهواز و زندان مرکزی کرج حاد می باشد اما بازجویان وزارت اطلاعات مانع درمان این ۲ زندانی هستند.

خادم کلیسا آقای امین خاکی که از اسفند ۱۳۹۲ بصورت بلاتکلیف در زندان کارون اهواز بسر می برد در حال حاضر در اثر فشارها و شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات دچار عارضه جسمی به نام سندرم تونل کارپال و عارضه قلبی حاد شده است .او دچار تشنج های شدید میشود به طوریکه بدنش سیاه و دستهایش بی حس می شود و ۴ انگشت دست راستش از کار افتاده است . او همچنین از دردهای شدید کمر رنج می برد .
علیرغم وضعیت حاد جسمی حتی او را به بهداری زندان به منظور معاینه و درمان منتقل نکرده اند و او را به سوی مرگ تدریجی سوق می دهند.

از طرفی دیگر خادم دیگر کلیسا رضا ربانی که در حال حاضر در اتاق ۱۳ بند ۸ زندان مرکزی کرج زندانی است به طرز مشکوکی از زمانی که دستگیر و در سلولهای انفرادی تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی قرار گرفته دچار بیمار نارسایی شدید کبدی شده است.رنگ پوست سر، صورت و گردن وی در اثر نارسایی شدید کبدی شدیدا تیره شده است و در شرایط حاد جسمی قرار دارد اما بازجویان وزارت اطلاعات مانع انتقال وی به مراکز درمانی هستند و از این طریق فشارهای غیر انسانی را علیه این ۲ خادم کلیسا شدت بخشیده اند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران عدم درمان ۲ خادم کلیسا که جان آنها را در معرض خطر جدی قرار داده است را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدمات عاجل برای درمان و آزادی بی قید و شرط آنها است.

فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
۴ شهریور ۱۳۹۳ برابر با۲۶ اوت ۲۰۱۴

عکس: ‏وضعیت وخیم جسمی ۲ خادم کلیسای زندانی و ممانعت بازجویان وزارت اطلاعات از درمان آنها

 وضعیت ۲ تن از خادمان کلیسا در زندانهای کارون اهواز و زندان مرکزی کرج حاد می باشد اما بازجویان وزارت اطلاعات مانع درمان این ۲ زندانی هستند.

خادم کلیسا  آقای امین خاکی که از اسفند ۱۳۹۲ بصورت بلاتکلیف در زندان کارون اهواز بسر می برد  در حال حاضر در اثر فشارها و شکنجه های جسمی و روحی بازجویان وزارت اطلاعات دچار عارضه جسمی به نام سندرم تونل کارپال و عارضه قلبی حاد شده است .او دچار تشنج های شدید میشود  به طوریکه بدنش سیاه و دستهایش بی حس می شود و ۴ انگشت دست راستش از کار افتاده است . او همچنین از دردهای شدید کمر رنج می برد .
علیرغم وضعیت حاد جسمی  حتی او را به بهداری زندان به منظور معاینه و درمان منتقل نکرده اند و او را به سوی مرگ تدریجی سوق می دهند.
 
 از طرفی دیگر خادم دیگر کلیسا رضا ربانی که در حال حاضر در اتاق ۱۳ بند ۸ زندان مرکزی کرج زندانی است  به طرز مشکوکی از زمانی که دستگیر و در سلولهای انفرادی تحت شکنجه های وحشیانه جسمی و روحی قرار گرفته دچار بیمار نارسایی شدید کبدی شده است.رنگ پوست سر، صورت و گردن وی  در اثر نارسایی شدید کبدی شدیدا تیره شده است و در شرایط حاد جسمی قرار دارد اما بازجویان وزارت اطلاعات مانع انتقال وی به مراکز درمانی هستند و از این طریق فشارهای غیر انسانی را علیه این ۲ خادم کلیسا شدت بخشیده اند.
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران عدم درمان ۲ خادم کلیسا که جان آنها را در معرض خطر جدی قرار داده است را محکوم می کند و از کمیسر عالی حقوق بشر و سایر مراجع بین المللی خواستار اقدمات عاجل برای درمان و آزادی بی قید و شرط آنها است.
 
فعالین حقوق بشر و دمکراسی در ایران
۴ شهریور ۱۳۹۳ برابر با۲۶ اوت ۲۰۱۴‏
خبرگزاری هرانا- یوسف حسن‌زاده، شهروند تهرانی، روز چهارشنبه مورخ ۲۹ مردادماه، به اتهام ارتباط با سازمانهای مسیحی خارج از کشور بازداشت شده است.
به گزارش خبرگزاری هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، آقای یوسف حسن‌زاده روز چهارشنبه ۲۹ مرداد در حالیکه برای خرید داروهای مورد نیازش به داروخانه مراجعه کرده بود توسط نیروهای امنیتی در آن محل بازداشت و به محل نامعلومی منتقل شده است.
یکی از اعضای خانواده آقای یوسف حسن‌زاده در این رابطه به گزارشگر هرانا گفت: در طول این مدت پس از بازداشت، ایشان ۲ بار تماس تلفنی با منزل داشته‌اند و اعلام کرده‌اند که به علت ارتباط با اقوام مسیحیشان که در اروپا ساکن هستند، بازداشت شده‌اند. آقای حسن‌زاده در این تماس‌ها از محل نگهداری خود اظهار بی‌اطلاعی کرده است.
گفتنی است همسر وی تاکید می‌کند که آقای حسن‌زاده یک مسلمان است و تغییر مذهب نداده است.

 

۱۳۹۳ شهریور ۵, چهارشنبه

بعد از طوفان دوران نوح، چرا خداوند حکم اعدام را مقرر کرد؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ


خداوند مجازات اعدام را مقرر فرمود (پیدایش فصل 9 آیات 5- 7)
بعد از خروج نوح و خانواده اش به همراه حیوانات از کشتی، خداوند به نوح فرمود:"کشتن انسان جایز نیست، زیرا انسان شبیه خدا آفریده شده است. هر حیوانی که انسانی را بکشد، باید کشته شود. هر انسانی هم که انسان دیگری را به قتل برساند، باید به دست انسان کشته شود"

مجازات اعدام برای محدود کردن خشونت صادر شد. قبل از طوفان، حکم الهی مبنی بر مجازات اعدام وجود نداشت. در نتیجه قتل و خشونت به تدریج رواج یافت. به عبارت دقیق تر، خشونت یکی از دلایل نازل شدن طوفان بود. بدین ترتیب، خدا نظم نوینی را در حکومت انسانی مقرر فرمود.
این نکته در کتاب خروج فصل 20 آیه 13 مشاهده می شود:"قتل نکن". قتل نه فقط گناه محسوب می شود، بلکه ارتکاب به آن، جامعه را ناامن می سازد. اگر خدا فرمان داد که دزدی نکن، مقصود فقط ارتکاب گناه نبود، بلکه در جامعه هرج و مرج ایجاد می شود. اگر خدا فرمود که زنا نکن، یعنی نه فقط زنا گناه است، بلکه روابط زن و شوهر را نابود می کند و بچه های طلاق و یا بی سرپرست به جامعه تحویل داده می شوند. آسیب شناسی زنا (خیانت به همسر) بسیار عمیق و معمولا غیر قابل جبران است.
اما خدا قانونی را در شریعت وضع می کند که قاتل کشته شود (خروج فصل 21 آیه 12). فرمان "قتل نکن" محدود است به روابط شخصی و جلوگیری از ناامنی در سطح جامعه. در اجتماعی که نه نیروی پلیس و نه دستگاه قضایی وجود داشت، چنین قانونی از انتقام شخصی جلوگیری می نمود. اگر این قانون نبود، افراد قوی، ضعیفان را در مقابل کوچک ترین خطا، خرد می کردند. بدیهی است که قانون خروج فصل 21 آیه 12، صرفا رهنمودی بود برای قضات، نه این که به عنوان معیار روابط شخصی به کار برود. مجازات برای متخلفان خود متضمن برقراری سیستم قضایی بود. این قانون باعث می شد مجازات با نوع جرم متناسب باشد. بنابراین فقط سیستم قضایی می توانست حکم اعدام را اجرا کند. زمان جنگ نیز شرایط ویژه خود را دارد: دشمن کاملا بی رحم است و دفاع امری ضروری است.
از سوی دیگر، در دوران بعد از طوفان خدا مجازات اعدام را مقرر فرمود، زیرا این استنباط غلط می توانست شکل بگیرد که اگر خدا توسط طوفان سهمگین بشر را نابود کرد، پس می توان نتیجه گرفت که خدا ارزش اندکی برای حیات انسان قائل است. برای مقابله با چنین تفکر اشتباه، خدا می آموزد که انسان ارزش بسیاری دارد، زیرا شبیه خدا آفریده شده است و نماینده خدا بر روی زمین است. لذا از این مقام منحصر به فرد حیات بشری باید حفاظت کرد و دانست که کشتن هر انسانی جرم بزرگی است. در نسخه های قدیمی کتاب پیدایش عبارت "هر انسانی هم که انسان دیگری را به قتل برساند" (فصل 9 آیه 5)، چنین است:"هر انسانی هم که برادرش را به قتل برساند". از آن جا که همگی از یک خانواده هستیم، بنابراین قتل در حکم برادرکشی است.
قاتلین می بایست اعدام می شدند، چون نه فقط جامعه را ناامن می کردند، بلکه خشونت را ترویج می دادند. با این توصیف، حکم عیسی همه را حیرت زده کرد. او فرمود که حتی بی دلیل بر شخصی خشمگین شوی، گناهی است به بزرگی قتل (متی فصل 5 آیات 21- 22). قتل و خشم هر دو از یک ریشه اند. اگرچه خشم به ظاهر گناه کوچک تری است، اگر به حال خود رها شود و جلو آن گرفته نشود، به گناه بزرگ تر یعنی قتل منجر می شود. اگر تلخی و عصبانیت ادامه یابد، در ما افکار و انگیزه های پلید ایجاد کرده و به انتقام و حتی جنایت منجر خواهد شد. زندگی انسان از افکارش ساخته می شود.
حال این سئوال مطرح می شود که اگر قتل غیرعمد بود، شریعت یهود چه دستورالعملی داشت؟
در تثنیه فصل 19آیات 2- 7 می خوانیم:"باید سه شهر به عنوان پناهگاه تعیین کنید تا اگر کسی مرتکب قتل غیرعمد شود، بتواند به آن جا فرار کرده، در امان باشد. بدین ترتیب مدعی خون مقتول نمی تواند قاتل بی گناه را بکشد". خداوند با تعیین "شهرهای ملجا (پناهگاه)" باعث تحکیم عدالت در قوم اسرائیل شد. اگر به نقشه باستانی اسرائیل نگاه کنیم، درمی یابیم که شهرهای ملجا طوری قرار داشتند که به راحتی برای آنانی که نیاز به محافظت داشتند، قابل دسترس بود. راه هایی که به این شهرها منتهی می شد دارای تابلوهای راهنمایی بود تا کسی که به طور غیرعمد مرتکب قتل شده بود به راحتی بتواند از انتقام افراد خشمگین بگریزد. اگر آن شخص شهر ملجا را ترک می کرد، زندگی اش در معرض خطر قرار می گرفت و رهبران مذهبی نمی توانستند به او کمک کنند. 

۱۳۹۳ شهریور ۴, سه‌شنبه

حکم شریعت یهود: نوشیدن خون ممنوع است (تثنیه فصل 12 آیه 23). اما چرا مسیح فرمود:"خون مرا بنوشید" (یوحنا فصل 6 آیات 53- 56)؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

در عهد قدیم و دوران شریعت، خدا خوردن و نوشیدن خون را منع کرد. خون سمبل حیات است. جریمه گناه باید از طریق خون یک قربانی داده شود و نباید خورده شود (لاویان فصل 17 آیات 10، 11 و 14، تثنیه فصل 12 آیه 23 ). حتی در عهد جدید نیز این ممنوعیت هم چنان محترم قلمداد می شد، زیرا نشانه احترام ما نسبت به خون مسیح است که جریمه گناهان ما را پرداخت (اعمال رسولان فصل 15 آیات 28- 29).
در دوران موسی نیز خداوند به چند دلیل خوردن خون را ممنوع کرد:
یک. خوردن خون جزئی ضروری از رسوم بت پرستان سرزمین کنعان بود که قوم اسرائیل در شرف ورود به آن بودند. بت پرستان به این امید خون را می نوشیدند که خصایص حیوان ذبح شده را نظیر قدرت، سرعت و پرش به دست آورند.
دو. خون نشانه حیات بود.
سه. نماد قربانی ای بود که می بایست برای گناه تقدیم می شد. خون از یک طرف نمودی بود از زندگی شخص گناهکار که در نتیجه گناه آلوده شده و رو به فنا است. اما از طرف دیگر، این خون نمایان گر زندگی "حیوان بی گناهی" بود که به جای شخص گناهکار فدا می شد. مرگ حیوان (که خون گواه آن بود) گناه را کفاره می کرد و بدین ترتیب خدا فرد گناهکار را می بخشید. اما آشامیدن خون، مفهوم نمادین خون را که سمبل قربانی گناه بود، تغییر می داد، زیرا خون به جای این که ریخته شود، وارد بدن می شد. اگر کسی می خواست رابطه اش را با خدا تجدید کند، ریختن خون بهایی بود که می بایست می پرداخت. در حالی که نوشیدن خون، این مدرک قربانی را از بین می برد.
اهمیت مبحث خون در کتاب مقدس
خون نمادی از رحمت خداوند به قوم اسرائیل در برگزاری اولین فصح بود (خروج فصل 12 آیه 13)
خون، عهد و پیمانی را که خداوند با قوم اسرائیل بسته بود مهر و موم می کرد (خروج فصل 24 آیه 8)
خون در قربانگاه تقدیس می گردید (خروج فصل 29 آیه 12)
خون سبب تقدیس کاهن می گردید (خروج فصل 29 آیه 21)
خون، قوم خدا را کفاره می کرد (خروج فصل 30 آیه 10)
خون مسیح، عهد و پیمان جدید خداوند با مردم جهان را مهر و موم کرد (متی فصل 26 آیه 28)
خون مسیح، ما را نزد خدا بی گناه می سازد (رومیان فصل 5 آیه 9)
خون مسیح، سبب نجات انسان می شود (افسسیان فصل اول آیه 7)
خون مسیح سبب صلح با خدا می شود (کولسیان فصل اول آیه 20)
خون مسیح، ما را از گناهان مان پاک می سازد (عبرانیان فصل 10 آیه 14، اول یوحنا فصل اول آیه 7)
به سبب خون مسیح می توانیم مستقیم وارد حضور خدا شویم (عبرانیان فصل 10 آیه 19)
خون مسیح ما را تقدیس می کند (عبرانیان فصل 13 آیه 12)
توسط خون مسیح بر شیطان غلبه می کنیم (مکاشفه فصل 12 آیه 11)

قربانی مسیح و عشاء ربانی (شام خداوند)

عیسی مسیح فرمود:"تا بدن مسیح را نخورید و خون او را ننوشید، هرگز نمی توانید زندگی جاوید داشته باشید. ولی کسی که بدنم را بخورد و خونم را بنوشد، زندگی جاوید دارد و من در روز قیامت او را زنده خواهم ساخت. چون بدنم خوراک واقعی و خونم نوشیدنی واقعی است. به همین دلیل، هر که بدنم را بخورد و خونم را بنوشد، در من خواهد ماند و من در او" (یوحنا فصل 6 آیات 53- 56).
ادعاهای عیسی برای رهبران کنیسه یهود شوک آور و گیج کننده بود. آن ها به موضوع خوردن بدن و خون مسیح اعتراض شدیدی می کنند، زیرا نمی توانستند درک کنند که معنی سخنان مسیح از خوردن خون و بدن، جنبه روحانی دارد ونه مادی و فیزیکی. بعدها بعضی از دشمنان کلیسای اولیه هم این موضوع را درک نکردند و مسیحیان را به خوردن بدن واقعی و خون متهم کردند. حتی امروز هم مردمی که مفهوم تشبیهی آن را نمی فهمند، بدون شک با شنیدن آن لغزش می خورند.
یهودیان توسط خداوند از خوردن خون هر نوع موجودی منع شده بودند (لاویان فصل 17 آیات 10- 12). اما اشاره تشبیهی عیسی به خونش اشاره ای است به این که او منبع حیات ما است. یک ایماندار مسیحی می داند که مقصود عیسی، خوردن واقعی بدن و خون نیست، بلکه برعکس از ارتباط دو طرفه و این که ما در او ساکن هستیم و او در ما، صحبت می کند. بدن و خون اشاره به مسیح مصلوب دارد که بیانگر مرگ فدیه گونه او برای گناهان همه بشر است. وقتی نان (سمبل بدن مسیح) را می خوریم و شراب (نماد خون مسیح) را می نوشیم، فدیه مسیح و نجاتی را که برای ما آماده کرده است، قبول می کنیم. سخنرانی مسیح دارای سبک استعاری بود.
ممکن است شخصی بدنش نجس نباشد، ولی قلبش پر از اندوه، حسادت و اضطراب باشد. ممکن است چنین شخصی وارد معبد شود، ولی هنوز هم از حضور خدا خیلی دور است. شاید فکر کند که از نظر تشریفات و قوانین مربوطه کاملا پاک و طاهر است، ولی هنوز به حضور خدا نرسیده است. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم. بنابراین، قربانی عیسی باعث نجات ابدی گردید. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد. عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد.
قربانی مسیح به انسان قدرت می دهد که بتواند خادم خدای زنده شود. به عبارت دیگر، عیسی فقط گناهان گذشته انسان را نمی بخشد، بلکه به او قدرت می دهد که در زندگی احکام الهی را اجرا کند. کار عیسی باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد و عملکرد فعلی او باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد. مصلوب شدن مسیح باعث شد که محبت خدا آشکار شود و ترس انسان از خدا از بین برود. در عین حال حضور مسیح زنده به انسان قدرت الهی می بخشد تا انسان بتواند در زندگی روزمره بر گناه پیروز گردد.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود.
قربانی مسیح از روی محبت بود. قربانی کردن حیوانات به خاطر انجام مقررات و تشریفات شریعت بود. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد.
قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند.
عشاء ربانی یا شام خداوند یادآور مرگ مسیح برای گناهان ما است و هم چنین امید ما برای بازگشت پرجلال او. در شام خداوند، نان و شراب مظهر و نمادی است از بدن و خون مسیح. در پیمان قدیم و دوران شریعت، مردم فقط از طریق کاهنان و گذراندن قربانی می توانستند به خدا نزدیک شوند. مرگ مسیح بر روی صلیب بیانگر پیمان جدیدی است میان خدا و ما. اکنون همه مردم می توانند به تنهایی به خدا نزدیک شوند و با او ارتباط برقرار کنند (متی فصل 26 آیات 26- 28، اول قرنتیان فصل 11 آیات 23- 32). 
عکس: ‏حکم شریعت یهود: نوشیدن خون ممنوع است (تثنیه فصل 12 آیه 23). اما چرا مسیح فرمود:"خون مرا بنوشید" (یوحنا فصل 6 آیات 53- 56)؟

08/26/2014
چهارم شهریور 1393

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

در عهد قدیم  و دوران شریعت، خدا خوردن و نوشیدن خون را منع کرد. خون سمبل حیات است. جریمه گناه باید از طریق خون یک قربانی داده شود و نباید خورده شود (لاویان فصل 17 آیات 10، 11 و 14، تثنیه فصل 12 آیه 23 ). حتی در عهد جدید نیز این ممنوعیت هم چنان محترم قلمداد می شد، زیرا نشانه احترام ما نسبت به خون مسیح است که جریمه گناهان ما را پرداخت (اعمال رسولان فصل 15 آیات 28- 29). 
در دوران موسی نیز خداوند به چند دلیل خوردن خون را ممنوع کرد:
یک. خوردن خون جزئی ضروری از رسوم بت پرستان سرزمین کنعان بود که قوم اسرائیل در شرف ورود به آن بودند. بت پرستان به این امید خون را می نوشیدند که خصایص حیوان ذبح شده را نظیر قدرت، سرعت و پرش به دست آورند. 
دو. خون نشانه حیات بود. 
سه. نماد قربانی ای بود که می بایست برای گناه تقدیم می شد. خون از یک طرف نمودی بود از زندگی شخص گناهکار که در نتیجه گناه آلوده شده و رو به فنا است. اما از طرف دیگر، این خون نمایان گر زندگی "حیوان بی گناهی" بود که به جای شخص گناهکار فدا می شد. مرگ حیوان (که خون گواه آن بود) گناه را کفاره می کرد و بدین ترتیب خدا فرد گناهکار را می بخشید. اما آشامیدن خون، مفهوم نمادین خون را که سمبل قربانی گناه بود، تغییر می داد، زیرا خون به جای این که ریخته شود، وارد بدن می شد. اگر کسی می خواست رابطه اش را با خدا تجدید کند، ریختن خون بهایی بود که می بایست می پرداخت. در حالی که نوشیدن خون، این مدرک قربانی را از بین می برد. 
اهمیت مبحث خون در کتاب مقدس
خون نمادی از رحمت خداوند به قوم اسرائیل در برگزاری اولین فصح بود (خروج فصل 12 آیه 13)
خون، عهد و پیمانی را که خداوند با قوم اسرائیل بسته بود مهر و موم می کرد (خروج فصل 24 آیه 8)
خون در قربانگاه تقدیس می گردید (خروج فصل 29 آیه 12)
خون سبب تقدیس کاهن می گردید (خروج فصل 29 آیه 21)
خون، قوم خدا را کفاره می کرد (خروج فصل 30 آیه 10)
خون مسیح، عهد و پیمان جدید خداوند با مردم جهان را مهر و موم کرد (متی فصل 26 آیه 28)
خون مسیح، ما را نزد خدا بی گناه می سازد (رومیان فصل 5 آیه 9)
خون مسیح، سبب نجات انسان می شود (افسسیان فصل اول آیه 7)
خون مسیح سبب صلح با خدا می شود (کولسیان فصل اول آیه 20)
خون مسیح، ما را از گناهان مان پاک می سازد (عبرانیان فصل 10 آیه 14، اول یوحنا فصل اول آیه 7)
به سبب خون مسیح می توانیم مستقیم وارد حضور خدا شویم (عبرانیان فصل 10 آیه 19)
خون مسیح ما را تقدیس می کند (عبرانیان فصل 13 آیه 12)
توسط خون مسیح بر شیطان غلبه می کنیم (مکاشفه فصل 12 آیه 11)

قربانی مسیح و عشاء ربانی (شام خداوند)

عیسی مسیح فرمود:"تا بدن مسیح را نخورید و خون او را ننوشید، هرگز نمی توانید زندگی جاوید داشته باشید. ولی کسی که بدنم را بخورد و خونم را بنوشد، زندگی جاوید دارد و من در روز قیامت او را زنده خواهم ساخت. چون بدنم خوراک واقعی و خونم نوشیدنی واقعی است. به همین دلیل، هر که بدنم را بخورد و خونم را بنوشد، در من خواهد ماند و من در او" (یوحنا فصل 6 آیات 53- 56).
ادعاهای عیسی برای رهبران کنیسه یهود شوک آور و گیج کننده بود. آن ها به موضوع خوردن بدن و خون مسیح اعتراض شدیدی می کنند، زیرا نمی توانستند درک کنند که معنی سخنان مسیح از خوردن خون و بدن، جنبه روحانی دارد ونه مادی و فیزیکی. بعدها بعضی از دشمنان کلیسای اولیه هم این موضوع را درک نکردند و مسیحیان را به خوردن بدن واقعی و خون متهم کردند. حتی امروز هم مردمی که مفهوم تشبیهی آن را نمی فهمند، بدون شک با شنیدن آن لغزش می خورند. 
یهودیان توسط خداوند از خوردن خون هر نوع موجودی منع شده بودند (لاویان فصل 17 آیات 10- 12). اما اشاره تشبیهی عیسی به خونش اشاره ای است به این که او منبع حیات ما است. یک ایماندار مسیحی می داند که مقصود عیسی، خوردن واقعی بدن و خون نیست، بلکه برعکس از ارتباط دو طرفه و این که ما در او ساکن هستیم و او در ما، صحبت می کند. بدن و خون اشاره به مسیح مصلوب دارد که بیانگر مرگ فدیه گونه او برای گناهان همه بشر است. وقتی نان (سمبل بدن مسیح) را می خوریم و شراب (نماد خون مسیح) را می نوشیم، فدیه مسیح و نجاتی را که برای ما آماده کرده است، قبول می کنیم. سخنرانی مسیح دارای سبک استعاری بود. 
ممکن است شخصی بدنش نجس نباشد، ولی قلبش پر از اندوه، حسادت و اضطراب باشد. ممکن است چنین شخصی وارد معبد شود، ولی هنوز هم از حضور خدا خیلی دور است. شاید فکر کند که از نظر تشریفات و قوانین مربوطه کاملا پاک و طاهر است، ولی هنوز به حضور خدا نرسیده است. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم. بنابراین، قربانی عیسی باعث نجات ابدی گردید. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد. عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. 
 قربانی مسیح به انسان قدرت می دهد که بتواند خادم خدای زنده شود. به عبارت دیگر، عیسی فقط گناهان گذشته انسان را نمی بخشد، بلکه به او قدرت می دهد که در زندگی احکام الهی را اجرا کند. کار عیسی باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد و عملکرد فعلی او باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد. مصلوب شدن مسیح باعث شد که محبت خدا آشکار شود و ترس انسان از خدا از بین برود. در عین حال حضور مسیح زنده به انسان قدرت الهی می بخشد تا انسان بتواند در زندگی روزمره بر گناه پیروز گردد. 
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود. 
قربانی مسیح از روی محبت بود. قربانی کردن حیوانات به خاطر انجام مقررات و تشریفات شریعت بود. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد.
قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند. 
در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند.  
عشاء ربانی یا شام خداوند یادآور مرگ مسیح برای گناهان ما است و هم چنین امید ما برای بازگشت پرجلال او. در شام خداوند، نان و شراب مظهر و نمادی است از بدن و خون مسیح. در پیمان قدیم و دوران شریعت، مردم فقط از طریق کاهنان و گذراندن قربانی می توانستند به خدا نزدیک شوند. مرگ مسیح بر روی صلیب بیانگر پیمان جدیدی است میان خدا و ما. اکنون همه مردم می توانند به تنهایی به خدا نزدیک شوند و با او ارتباط برقرار کنند (متی فصل 26 آیات 26- 28، اول قرنتیان فصل 11 آیات 23- 32). 

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است‏

۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

به چه دلایلی تثلیث (پدر،پسر، روح القدس) می تواند وجود داشته باشد؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

مخالفان مسیحیت معتقدند که تثلیث واقعی نیست و ساخته ذهن مسیحیان می باشد. به این دلایل منطقی تثلیث وجود دارد:
یک. خدا هرگز اشتباه نمی کند. کتاب مقدس کلام خداست، بنابراین کتاب مقدس مصون از خطاست.
دو. خدا از کلام خود یعنی کتاب مقدس حمایت و دفاع کرده است، در نتیجه انسان ها هرگز موفق نشدند آن را تحریف کنند.
سه. شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی حمایت خدا را از کلامش تایید کرده اند.
چهار. اگر شاگردان مسیح به دروغگویی رو آورده بودند، چرا جان خود را به خاطر چیزی که می دانستند دروغ بوده، از دست دادند؟
پنج. تغییر و تحول اشخاص در طول تاریخ مسیحیت به نام عیسی خداوند انجام گرفت. اشخاص از وضعیت منفی به افراد مفید و مثبت تبدیل شدند. اگر مسیح خداوند نبود، هرگز اتفاقی رخ نمی داد.
شش. وقتی به نام عیسی خداوند دعا می کنیم، نتیجه مثبت و تحول عمیق روحانی را دریافت می کنیم. روح القدس به ایمانداران مسیحی قدرت می بخشد تا به دشمنان خود محبت کنند، در مقابل مشکلات کمرشکن روزمره مقاومت و صبر داشته باشند، از آرامش الهی برخوردار باشند. در امور مختلف زندگی، روح القدس آن ها را هدایت کند...


خدا کارهایش را بدون دلیل انجام نمی دهد

زندگی هدفمند

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

وقتی کتاب مقدس را مطالعه می کنیم، به نظر می آید که خدا به گونه ای با شخصیت های دوران باستان صحبت کرده است. برای مثال پطرس در زندان بود و ناگهان فرشته ای ظاهر شد و او را از زندان آزاد کرد. یا هرگاه ابراهیم با مشکل مواجه می شد، خدا به او کمک می کرد. وقتی پولس سئوالات الهیاتی داشت، به آسمان برده شد تا با خدا صحبت کند...بنابراین منصفانه نیست که وقتی من دچار مشکل می شوم، فرشته ای ظهور نکند تا به من بگوید چکار کنم. چرا زمانی که بیشتر از هر لحظه دیگر به خدا احتیاج داریم تا جواب سئوال مان را بدهد و از مشکلات خلاصی دهد، او ساکت است؟
شاید شما مجرد هستید و در جستجوی همسر مناسب. ولی زمان می گذرد و خبری از چنین شخصی نمی شود. یا شاید از شغل تان راضی نیستید. پس از مدت ها دعا کردن، هیچ گونه آرامشی به ماندن یا رها کردن این شغل احساس نمی کنید. شاید مصیبتی به طور ناگهانی دامنگیر شما شده و می خواهید بدانید که خدا در این واقعه چه هدفی دارد. ولی خدا ساکت است و پاسخی نمی دهد.
قبل از بررسی سکوت خدا به هنگام مشکلات، باید بگویم که وقتی کتاب مقدس در مورد زندگی اشخاص سخن می گوید،به نظر می رسد که مطالب و وقایع سریع اتفاق افتاده، ولی واقعیت آن است که میان وقایع، هفته ها، ماه ها و حتی سال ها فاصله زمانی وجود دارد. در کتاب مقدس هیچکس جز مسیح، صد در صد مقدس و کامل خلق نشده بود و تمام شخصیت ها بایستی ایمان و وفاداری خود را به خدا ثابت می کردند. مثلا داستان یوسف را در نظر بگیرید. زمانی که برادرانش او را به عنوان برده فروختند تا دورانی که نخست وزیر مصر شد در حدود بیست سال فاصله زمانی است. به عبارت دیگر، یوسف در یک دوران انتظار بیست ساله به سر برد! و سپس بیش از هفت سال هم طول کشید تا ابتدا با برادرانش و سپس پدرش را ملاقات کند. بنابراین از زمان آغاز مشکلات یوسف و جدایی اجباری او از خانواده تا ملاقات با پدر و برادرانش حدود سی سال زمان گذشت.
وقتی می بینید درها بسته می شوند، آن را اتفاق، تصادف یا بدشانسی تلقی نکنید. کاملا طبیعی است که نمی دانیم چرا خدا درها را بست. ما علت آن را الان درک نمی کنیم. ولی خدا با "گذشت زمان" نشان می دهد که چرا لازم بود آن دعا اجابت نشود. برای مثال اگر برای یوسف آن اتفاقات تلخ رخ نداده بود، نه فقط از لحاظ شخصیت رشد نمی کرد، بلکه به شغل چوپانی ادامه می داد و هرگز به مقام نخست وزیر ابرقدرت آن زمان ارتقا نمی یافت. اگر خدا دری را نبندد، ما هرگز رشد نمی کنیم و به آن شخصیت مورد نظر خداوند تبدیل نمی شویم. به عبارت دیگر، اگر خدا دری را نبندد، هرگز معجزات و کارهای شگفت انگیز خدا را در زندگی مان مشاهده نخواهیم کرد.
از سوی دیگر، وقتی خدا دری را می بندد دارد به ما یادآوری می کند که آینده ما را می بیند. او می داند که چه مشکلات و حتی فجایعی در انتظار ما و اطرافیان مان است. بنابراین وقتی دری بسته می شود به خدا بگویید:"خدایا، می دانم که زندگی ام در دست های توست". اگر درک کنیم که خدا با بستن در، هدفی نهفته دارد، آن وقت دلشکسته و ناامید نمی شویم. زیرا او با بستن در، می خواهد در دیگر را باز کند. ناامیدی و بدبینی به خدا، مانع از باز شدن در شگفت انگیز "برکت و معجزه" خواهد شد. وقتی مایوس و ناامید هستیم، داریم مانع از معجزات و عملکرد شگفت انگیز خدا می شویم.
وقتی خدا دری را می بندد، نگرش شما باید چنین باشد:"می دانم که این در به طور اتفاقی بسته نشد، بلکه خداوند هدفی را برای زندگی من تعیین کرده است. بنابراین دری را که خداوند ببندد، نه فقط من بلکه هیچکس قادر به باز کردن آن نیست. نمی خواهم به راه خودم بروم. می خواهم در مسیری که خدا تعیین کرده، گام بردارم. او می داند که عالی ترین هدف برای زندگی ام چه می باشد. او نقشه و هدفی را می بیند که من قادر به دیدنش نیستم. ای خداوند، من تسلیم خواست و اراده تو هستم".
وقتی ایمان داشته باشید که خداوند کنترل امور جهان را در اختیار دارد و نقشه عالی و بی نظیری را برای شما در نظر گرفته، جایی برای یاس، نومیدی و بدبینی به خدا باقی نمی گذارد.
خدا می داند که چه می کند. او هیچ کاری را بدون دلیل انجام نمی دهد. وقتی خدا بخواهد دری را برای شما باز کند، هیچکس قادر نیست آن در را ببندد. وقتی هم که دری را ببندد، این نشانه ای است از این که از دیدگاه خدا آن در، یک فرصت طلایی و بی نظیر برای شما نیست. او با بستن آن در، مانع از درد و رنج و عذاب بیشتر شما می شود.
آرزوها و اهداف خود را به حضور خداوند بیاورید و به او بگویید:"اگر این آرزو، در اراده تو می باشد. اگر این آرزو برای زندگی من بهترین است، اگر سبب موفقیت، شادی و جلال نام تو می شود، پس آن را اجابت کن. اگر هم در اراده نیکو و پسندیده تو نیست، من مایوس و ناامید نخواهم شد. ایمانم را به تو از دست نمی دهم، چرا که می دانم تو بهترین چیزها را برای من آماده کرده ای".
شاید بگویید:"این حرفا درست! ولی من یک عالم وقت و کوشش و انرژی برای نقشه ام گذاشتم. پول زیادی خرج کردم. چطور می توانم این نقشه را کنار بگذارم؟ همه چیز از دست می رود. من سر این نقشه خیلی وقت و انرژی گذاشتم و پول خرج کردم!"
درست همین جاست که باید به خدا اعتماد کنید و بدانید که او نقشه دیگری دارد. نقشه ای بهتر. او می خواهد در زندگی شما کار جدیدی بکند. شما باید گذشته را رها کنید و آماده دریافت نقشه جدید خدا باشید. خدا همه ناامیدی ها را تغییر خواهد داد. دشوار است که فرصت های طلایی و منحصر به فرد را که خداوند در اختیارم خواهد گذاشت، کنار بگذارم و بخواهم نقشه ام را که مورد تایید خالق عالم هستی نیست، اجرا کنم. اشکال کار این جاست که فکر می کنیم نقشه ای که خدا مقرر فرموده، محدود و کوچک تر از نقشه ما است. در حالی که نقشه خدا عالی و غیر قابل مقایسه با طرح و برنامه ما می باشد.
دوست عزیز، وضعیت کنونی شما هرچه باشد، مطمئن باشید که خدا کارهایش را بدون دلیل انجام نمی دهد. اگر اجازه داده دری در زندگی شما بسته باقی بماند، بدانید که برای شما و آینده تان نقشه مهمی در نظر گرفته است. 

داعش، اسلام را به كمك تكنولوژی اکران عمومی کرده است! جنگيدن و كشتن مردم بمنظور مسلمان كردنشان سنت كيست؟

سوره‌ی النساء، آیه‌ی ۰٨۹ :

با نامسلمانان دوستی نکنید تا ایمان بیاورند و اگر باز از ایمان برگشتند، آنها را بگیرید و بکشید، که آنها دوست و یار شما نیستند.

سوره‌ی البقره آیه‌ی ۱۹۰ :

بکشید در راه الله، مخالفان را, ولی بدون شورش، که الله شورش را دوست ندارد.

سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۲٨ :

ای مسلمانان مشرک ها نجس هستند و نباید از امسال به کعبه وارد شوند. اگرشما از کاهش درآمد خود در هراس هستید، الله از فضل خود شما را بی نیاز می سازد. (حج واجب همان فضل الله است)

سوره‌ی البقره آیه‌ی ۱۹۱ :

بکشید آنها را در هر کجا که بر خورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشید، بکشید اگر مقاومت نشان دادند، که این است مجازات کافران.

سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۰۵ :

همین که ماه حرام گذشت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیارید و بکشید مشرکان را با هر نیرنگی که می‌توانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خون آنها بگذرید که الله غفور و رحیم است.

سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۱۲٣ :

بکشید کافران را از پس هم، تا جد یت و خشم شما را احساس کنند.

سوره‌ی محمد، آیه‌ی ۰٣۵ :

سستی نکنید، به صلح تن در ندهید, چون الله شما را قویتر و بی نقص گردانده است.

سوره‌ی التوبه، آیه‌ی ۰۲۹ :

بکشید کسانی را که به الله و احکام (…) او ایمان ندارند، همچنین آن د سته که خود اهل کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفته‌اند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدست خود جزیه(جریمه‌ی دگراندیشی در اسلام) بپردازند.

سوره‌ی محمد، آیه‌ی ۰۰۴ :

کفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خون آنها رنگین شود. اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.

توبه آیه ۱۲۳

ای کسانیکه ایمان آورده اید، کافرانی که نزد شمایند را بکشید! تا در شما درشتی و شدت را بیابند. و بدانید که خداوند با پرهیزکاران است!

سورهُ توبه آیه ۵ صفحه ۱۸۸

پس چون ماههای حرام به سر آمد آنگاه مشرکان را هر جا یافتید به قتل رسانید. و آنها را دستگیر و محاصره کنید . و هر سو در کمین آنها باشید. چنانچه توبه کردند و نماز به پای داشتند و زکات دادند پس از آنها دست بدارید. که خدا آمرزنده و مهربان است.

التوبه ۲۸ صفحه ۱۹۲

ای کسانی که ایمان آورده اید، مشرکان نجسند و از سال بعد نباید به مسجد الحرام نزدیک شوند، و اگر از بینوایی میترسید، خدا اگر بخواهد به فضل خودش بی نیازتان خواهد کرد. زیرا خدا دانا و حکیم است.

التوبه ۲۹ صفحه ۱۹۲

کسانی را از اهل کتاب که به خدا و روز قیامت ایمان نمی آورند و چیزهایی را که خدا و پیامبرش حرام کرده است بر خود حرام نمیکنند و دین حق را نمیپذیرند بکشید، تا آنگاه که به دست خود در عین مذلت جزیه بدهند.

این آیه برای کافران ۳ راه میگذارد که باید یکی از آنها را انتخاب کنند.

سوره ۲ بقره، آیه ۱۷۸:

ای اهلِ ایمان برای شما حکمِ قصاصِ کشتگان چنین معین گشت که مردِ آزاد را در مقابلِ مردِ آزاد و بنده را بجای بنده و زن را به زن قصاص کنید….

سوره ۲ بقره، آیه۱۹۰:

بکشید در راهِ الله مخالفان را، ولی بدونِ شورش، که الله شورش را دوست ندارد

سوره ۲ بقره، آیه۱۹۱:

بکشید آنها را و در هر کجا که برخورد کردید، آنها را دنبال کنید و بیرون برانید، ولی در مسجدالحرام اگر مقاومت نکنند، آنها را نکشید، بکشید اگر مقاومت نشان دادند که اینست مجازاتِ کافران.

سوره ۲ بقره، آیه ۲۲۳:

زنانِ شما کشتزارِ شمایند، پس برای کشت به آنها از هر راهی که میخواهید نزدیک شوید.

سوره ۹ التوبه، آیه ۲۳:

ای اهلِ ایمان، شما پدران وبرادرانِ خود را نباید دوست بدارید اگر آنها کفر را بر ایمان برگزیدند و هرکس از شما آنها را دوست بدارد بی شک ستمکار است.

سوره ۹ التوبه، آیه ۲۸:

ای مومنان، مشرکان نجس هستند ونباید ازین پس به کعبه وارد شوند. اگر شما از کاهشِ درآمدِ خود در هراس هستید، الله از فضلِ خود، شما را بی نیاز میسازد. .

سوره ۹ التوبه، آیه ۵:

همینکه ماهِ حرام گذشت، در کمینشان باشید، بر آنها هجوم بیاورید وبکشید مشرکان را با هر نیرنگی که میتوانید، چنانچه نماز بگزارند و زکات بپردازند از خونِ آنها بگذرید که الله غفور و رحیم است.

سوره۹التوبه،آیه۱۲۳:

بکشید کافران را از پسِ هم، تا جدیت و خشمِ شما را احساس کنند.

سوره ۴۷ محمد، آیه ۳۵:

سستی نکنید، به صلح تن در ندهید، چون الله شما را قویتر و بی نقص گردانده است.

سوره۲۲الحج،آیه۳۹:

اجازه دارید بکشید هر که را که به شما ستم کرده است، الله پشتیبانِ شماست.

سوره ۹ التوبه، آیه ۲۹:

بکشید کسانیرا که به الله و احکامِ او ایمان ندارند، همچنین آن دسته که خود اهلِ کتاب هستند ولی اسلام را نپذیرفتند، مگر اینکه تعهد کنند که با خواری و خفت بدستِ خود جزیه بپردازند.

سوره ۴۷ محمد، آیه ۴:

کفار را در هر کجا یافتید گردن بزنید تا زمین از خونِ آنها رنگین شود و اسیران را محکم ببندید که قادر به گریز نباشند.

هجوم به یک کلیسای خانگی و بازداشت دو تن ازنوکیشان مسیحی در تهران

با تعطیلی کلیساها و منع ورود نوکیشان مسیحی فارسی زبان به آن مکان، ایماندران مسیحی خانه های یکدیگر را جهت پرستش ، دعا و تعلیم کتاب مقدس به کلیساهای خانگی تبدیل کرده اند، برهمین اساس چندی پیش ماموران امنیتی با هجوم به یک کلیسا ی خانگی در تهران، دو تن از نوکیشان مسیحی را بازداشت نمودند.

به گزارش آژانس خبری مسیحیان ایران « محبت نیوز» از تهران، هم زمان با موج جدید فشارهای تبلیغاتی بر مسیحیان ایرانی در هفته های گذشته، منابع خبری از بازداشت دوتن دیگر از نوکیشان مسیحی ساکن پایتخت به اسامی "مهدی وزیری" و "امیر کیان" خبر داده اند.
بنا بر اخبار تائید شده این دو نفر در مورخه سه شنبه 20 مرداد ماه (12 اگوست 2014) در ساعت 6 بعداز ظهر در حوالی خیابان آذربایجان در یک کلیسای خانگی توسط ماموران لباس شخصی وابسته به نیروهای اطلاعات و امنیت تهران دستگیر شده اند.
این منبع آگاه به محبت نیوز گفت: این کلیسای خانگی هنگامی مورد هجوم ماموران قرار گرفت که صاحب خانه برای راهنمائی چند تن از ایمانداران جدید نا آشنا به نشانی محل برای مدت کوتاهی از خانه خارج شد. وی پس از این رویداد چون خانه اش زیر نظر ماموران امنیتی بود نتوانست به آن محل برگردد و همچنان متواری است.
پس از این حادثه خانواده بازداشت شدگان علیرغم پیگیریها برای چندین روز از محل نگهداری عزیزان خود بی خبر بودند و نمی دانستند ماموران آنها را به کجا انتقال دادند .
بنا بر گزارشات رسیده گفته می شود که این دو نوکیش مسیحی بازداشتی به زندان " قزل حصار" منتقل شده اند. تاکنون از جزئیات دستگیری و اتهامات وارده به این دو نوکیش مسیحی اطلاعات بیشتری در دست نیست. اما حضور نوکیشان مسیحی در خانه هایی ایمانداران مسیحی که از آن بعنوان کلیسای خانگی یاد می شود می تواند برای این افراد اتهاماتی چون اقدام علیه امنیت ملی و جاسوسی برای بیگانگان را بهمراه داشته باشد.
"مهدی وزیری" 28 ساله گرافیست و "امیر کیان" 27 ساله هنرمند و فارغ التحصیل رشته موسیقی می باشد.
در ایران تحت قوانین جمهوری اسلامی، تغییر دین از اسلام به مسیحیت با عنوان"ارتداد" خوانده می شود و جرم محسوب می گردد. هرچند دادگاههای ایران چون تعریف واحد و مشخصی از ارتداد مجرمانه و شرایط احراز آن در فقه شیعه وجود ندارد و از طرف دیگر سیستم قضائی نمی خواهد به اجبار مردم در مسلمان ماندن متهم شود، به طور معمول درباره نوکیشان مسیحی دستگیر شده اتهامات دیگری نظیر اقدام علیه امنیت ملی ، ارتباط با بیگانگان و تبلیغ علیه نظام را عنوان می کنند.
مطابق آخرین گزارشات گزارشگران سازمان ملل، اکنون دست‌کم ۴۹ مسیحی به خاطر باور دینی خود در زندان‌های ایران محبوس هستند. این تعداد فقط آمار مسیحیان زندانی است که تحت پوشش خبری قرار گرفته اند. هر روز از زندانها و بازداشتگاههای کشور اخباری مبنی بر وجود نوکیشان مسیحی دربند می رسد که به خاطر تهدیدات بازجوها و ماموران اطلاعاتی و در خطر قرار گرفتن جان خود و خانواده شان اجازه انتشار نامشان و اطلاع رسانی را به رسانه ها و بازرسان بین المللی نمی دهند.
سنگینی فشارها علیه مسیحیان ایران در دو سال گذشته و بستن بزرگترین کلیسای پروتستان فارسی زبان ایران در تهران (کلیسای جماعت ربانی مرکز) طی کوران مبارزات انتخابات ریاست جمهوری سال قبل، منجر به موج جدیدی از مهاجرت نوکیشان مسیحی از ایران شده است. اکنون آنها در همه جای دنیا پراکنده شده اند.
چند روز قبل رئیس آژانس دولتی پناهجویان دولت بلغارستان، به فاکس‌نیوز گفته بود که جامعه مسیحیان ایرانی در صوفیه، پایتخت این کشورنیز رو به افزایش گذاشته است. وی افزود: «اکنون ۱۰۰ تا ۲۰۰ پناهجوی ایرانی در این کشور هستند. آنها به خاطر حکومت مذهبی موجود در ایران در حال فرارند، زیرا در ایران به خاطر دین‌شان تحت تعقیب قرار گرفته‌اند».
جنبش کلیساهای خانگی پس از استقرار دولت جمهوری اسلامی و به طور خاص از سوی مسیحیان نوکیش به راه افتاده است. بسیاری از آنان پس از تغییر دین خود از اسلام به مسیحیت، تحت تعقیب قضائی از سوی حکومت ایران هستند.

.

۱۳۹۳ شهریور ۲, یکشنبه

بررسی کتاب پیدایش (فصل 8 آیات 6- 22)

تفسیر کتاب مقدس

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

استفاده از پرندگان برای ارزیابی وضعیت زمین (پیدایش فصل 8 آیات 6-12)
"پس از گذشت چهل روز، نوح پنجره کشتی را گشود و کلاغی را رها کرد، ولی کلاغ به داخل کشتی بازنگشت، بلکه به این سو و آن سو پرواز کرد تا زمین خشک شد. پس از آن، کبوتری رها کرد تا ببیند آیا کبوتر می تواند زمین خشکی برای نشستن پیدا کند. اما کبوتر جایی را نیافت، زیرا هنوز آب بر سطح زمین بود. وقتی کبوتر برگشت، نوح دست خود را دراز کرد و کبوتر را گرفت و به داخل کشتی برد. نوح هفت روز دیگر صبر کرد و بار دیگر همان کبوتر را رها نمود. این بار هنگام غروب آفتاب، کبوتر در حالی که برگ زیتون تازه ای به منقار داشت، نزد نوح بازگشت. پس نوح فهمید که در بیشتر نقاط، آب فرو نشسته است. یک هفته بعد، نوح باز همان کبوتر را رها کرد، ولی این بار کبوتر بازنگشت".
در این آیات متوجه می شویم که رفتار نوح عجول و شتابزده نبود، بلکه به علت اعتماد به خداوند، آرام بود. او می دانست که همان خدایی که عمل نیکوی نجات او و خانواده اش را شروع کرد، آن را به کمال خواهد رساند (فیلیپیان فصل اول آیه 6). نوح صبورانه انتظار می کشید.
چهل روز بعد از ظاهر شدن قله کوه ها، نوح کلاغ و کبوتر را بیرون فرستاد تا موقعیت زمین را ارزیابی کند.
نوح ابتدا کلاغی را رها کرد. کلاغ به این سو و آن سو پرواز کرد و سرانجام به داخل کشتی نیامد. احتمالا از لاشه حیوانات بر روی آب تغدیه می کرد، اما از آن جا که آب بر سطح زمین بود شاید بر روی بام کشتی سکونت کرد. این نشانه ای بود از این که زمان برای خروج از کشتی مناسب نبود.
سپس نوح کبوتری را رها کرد. کبوتر به کشتی بازگشت و احتمالا خیس و گل آلود بود. زمین هنوز خشک نشده بود. بار دوم نوح کبوتر را فرستاد و این بار با برگ زیتونی به دهان بازگشت. این نشانه ای بود که به زودی از کشتی خارج خواهند شد. برگ زیتون، سمبول صلح است که امید و زندگی جدیدی را به ارمغان می آورد.
بار سوم، کبوتر بازنگشت. احتمالا در اطراف کشتی به این سو و آن سو پرواز می کرد و بر روی بام کشتی و نیز زمین که نسبتا خشک شده بود، به زندگی ادامه می داد.
کلاغ که حیوان حرام بود ترجیح داد به داخل کشتی وارد نشود و از لاشه حیوانات مرده بر روی آب تغذیه کند، بنابراین سمبل طبیعت خودسر و نافرمان گناه آلود انسان است. در عوض، کبوتر حیوان حلال بود که نشانه ای از طبیعت جدید انسان تلقی می شود و تحت هدایت روح القدس، آرام، صبور و فروتن و مطیع است. کبوتر دو بار به کشتی بازگشت و بار دوم همراه خود برگ زیتون (سمبل صلح) را آورد. طبیعت جدید، به زمان بندی خدا اهمیت می دهد و با صبر منتظر وقت مقرر می باشد.

نوح و خانواده اش به همراه حیوانات از کشتی خارج شدند (پیدایش فصل 8 آیات 13- 19)
"یک ماه پس از رها کردن کبوتر، نوح پوشش کشتی را برداشت و به بیرون نگریست و دید که سطح زمین خشک شده است. هشت هفته دیگر هم گذشت و سرانجام همه جا خشک شد. در این هنگام خدا به نوح گفت:"اینک زمان آن رسیده که همه از کشتی خارج شوید. تمام حیوانات، پرندگان و خزندگان را رها کن تا تولید مثل کنند و بر روی زمین زیاد شوند". پس نوح با همسر و پسرانش و عروسانش از کشتی بیرون آمد. تمام حیوانات و خزندگان و پرندگان نیز دسته دسته از کشتی خارج شدند".
نوح هر چند وقت یک بار وضعیت زمین را بررسی می کرد تا ببیند خشک شده است یا نه. با این حال تا وقتی خدا به او نگفت، قدم به خشکی نگذاشت و از کشتی خارج نشد. نوح منتظر زمان تعیین شده خدا بود. خدا می دانست که گرچه آب روی زمین تقریبا ناپدید شده، اما زمین هنوز آنقدر خشک نیست که نوح و خانواده اش بتوانند به خود جرات داده، از کشتی خارج شوند. نوح یک سال و ده روز در کشتی بود! از آن جا که خداوند در کشتی را بسته بود، نوح تا زمانی که خداوند او را از کشتی خارج کرد، صبر نمود. او راز راه رفتن با خدا را می دانست. ما نیز باید مانند نوح به خدا توکل کنیم تا بتوانیم در زمان تنگی و مشکلات انتظار بکشیم و صبور باشیم.
نوح آنقدر در کشتی ماند تا خدا به او بگوید که خارج شود. او به زمان بندی خدا اعتماد داشت. طبیعت بشر همه چیز را همین الان می خواهد. مثلا وقتی در دعا درخواست خود را مطرح می کنیم، می خواهیم خدا سریع پاسخ دهد. و وقتی جواب با تاخیر مواجه می شود، ناشکیبا می شویم. اما باید درک کنیم که خدا برای اجابت دعا، زمانی را تعیین کرده است. اما از آن جا که زمان بندی خدا را درک نمی کنیم، ناراحت و مایوس می شویم. واقعیت آن است که نه فقط چیزی زمان اجابت دعا را تغییر نمی دهد، بلکه وقایع طبق زمان بندی خدا رخ خواهند داد.
هر روز از خدا می پرسیم:"خدایا، کی می خواهی این شوهرم را عوض کنی؟ کی می خواهی یک شریک مناسب زندگی بیاوری؟ پس کی کار و بارم رونق می گیرد؟ کی میشه خانواده ام به مسیح ایمان بیاورند؟..."
اگر زمان بندی خدا را درک کنید، با آن همه فشار و تنش زندگی نخواهید کرد. خداوند درکتاب مقدس می فرماید:" اگر چه آنچه به تو نشان می دهم، در حال حاضر اتفاق نمی افتد، ولی مطمئن باش که سرانجام در وقت معین به وقوع خواهد پیوست. هر چند تا وقوع آن، مدت زیادی طول بکشد، ولی منتظر آن باش. زیرا وقوع آن حتمی و بدون تاخیر خواهد بود" (حبقوق فصل 2آیات 3- 4). بنابراین، خدا به همین جواب بسنده کرد و پاسخ دقیقی از نقشه اش برای حل مشکلات ارائه نداد. در واقع خداوند گفت:"توجه خودت را به جزئیات نقشه من معطوف نکن، بلکه به من توجه داشته باش و اعتماد کن، زیرا من می دانم که چه می کنم." به عبارت دیگر، مقصود خدا این است که ممکن است هفته بعد، سال بعد، یا ده سال بعد از این تاریخ باشد. اما خیال تان راحت که همه چیز با زمان بندی مناسب خدا رخ خواهد داد.
البته می توانم بگویم که اگر ایمان کافی داشته باشید، دعای شما ظرف بیست و چهار ساعت دیگر اجابت می شود. برای خدا هیچ چیز سخت نیست. اما در اکثر مواقع خدا ترجیح می دهد که ما صبورانه منتظر باشیم. این قسمتی از آموختن اعتماد به خداست. اما سئوال این است که چطور منتظر بمانیم؟ به عبارت دیگر، مشکل این نیست که نمی دانیم چه بکنیم. مشکل ما بیشتر این است که قدرت و توانایی انجام کارهایی را نداریم که می دانیم سودمند، اخلاقی، نیکو، عادلانه، درستکارانه و پر محبت هستند. عیسی مسیح نه فقط به ما تعلیم داد، بلکه قدرت انجام آن را توسط روح القدس به ما بخشید. با قدرت مافوق طبیعی و الهی روح القدس قادر هستیم تا صبر کنیم. دشمنان را محبت کنیم. مشکلات کمرشکن روزمره را تحمل کنیم. روح القدس به ما قدرت می دهد تا در مشکلات شاد باشیم و سرودهای پرستشی بخوانیم. در این هنگام است که خدا شرایط را عوض می کند و زنجیرها پاره می شوند.
انتظار کشیدن با توانایی انسانی دشوار و حتی غیرممکن است. انتظار دشوارترین کاری است که به انجام دادنش دعوت شده ایم. انتظار دشوارترین کار امید است. اما خدای قادر مطلق می فرماید:"در حضور خداوند سکوت نما و با صبر و شکیبایی منتظر عمل او باش" (مزمور 37 آیه 7).
خدا وقتی سراغ ابراهیم هفتاد و پنج ساله می رود و به او وعده می دهد که صاحب فرزندی خواهد شد. بیست و چهار سال گذشت تا وعده خدا تحقق یافت. خدا به قوم اسرائیل گفت که از اسارت در مصر خلاصی خواهد یافت. اما آن ها می بایست چهار صد سال برای تحقق این وعده صبر می کردند. در کتاب مقدس انتظار، رابطه تنگاتنگ با ایمان دارد. ایمان و انتظار را نمی توان تفکیک نمود. تنها در عهد عتیق چهل و سه مرتبه دستور داده شده که:"منتظر باشید. منتظر خداوند باشید". آخرین کلمات کتاب مقدس درباره انتظار است:"آن که بر این امور شهادت می دهد چنین می گوید:آری به زودی می آیم" (مکاشفه فصل22 آیه 20).
چرا خدا ما را به انتظار وامی دارد؟ چرا همین حالا به دادمان نمی رسد؟ به این سئوال می توان این جواب را داد که کاری که خدا در طول انتظارمان در ما انجام می دهد (رشد روحانی و بلوغ شخصیت)، به اندازه همان چیزی که منتظرش هستیم، مهم است.

"خدا به نوح گفت:"اینک زمان آن رسیده که همه از کشتی خارج شوید"
خدا برای نوح کار می کرد و نوح صبورانه به انتظار اجازه خدا برای ترک کشتی نشسته بود. راه رفتن با خدا در زندگی جدید، درست همانند زمان قبل از طوفان، مستلزم اعتماد به خدا، اطاعت از او و باور داشتن به وعده های او بود. راه رفتن با خدا، حتی در قرن حاضر مستلزم همان شرایط است. نوح دلیلی برای گله و شکایت نمی یافت. او از خطر طوفان سهمگین نجات یافته بود و اکنون آماده می گردید تا وارد دنیای جدید شود. این ایمان نوح بود که مقبول خدا گردید (عبرانیان فصل 11 آیه 7).
"پس نوح با همسر و پسرانش و عروسانش از کشتی بیرون آمد. تمام حیوانات و خزندگان و پرندگان نیز دسته دسته از کشتی خارج شدند"
خروج از کشتی به طور منظم انجام گرفت و خطری از سوی شیرها متوجه بره ها نبود. می توان تصور کرد که نوح، خانواده اش و مخلوقاتی که خدا سلطه بر آن ها را مقرر کرده بود، با شادی کشتی را ترک کردند. تمام حیوانات از کشتی خارج شدند به جز کبوتر و کلاغ که قبل از آنان در خارج از کشتی به سر می بردند و منتظر جفت خود بودند.

نوح قربانگاه ساخت و بر روی آن قربانی گذرانید (پیدایش فصل 8 آیه 20)
"آنگاه نوح قربانگاهی برای خداوند ساخت و از هر حیوان و پرنده حلال گوشت بر آن قربانی کرد".
بعد از ترک کشتی، اولین اقدام نوح ساختن قربانگاه بود تا با گذراندن قربانی ها، خداوند را پرستش کند. این نخستین باری است که کتاب مقدس به قربانگاه اشاره می کند، اگرچه قبل از آن از قربانگاه استفاده شده بود. نوح به دو دلیل قربانی ها را گذراند:
یک. برای شکرگذاری از نجات شان.
دو. نوح می خواست با شروع زندگی جدید، خود را وقف خدا کند.
شاید این سئوال مطرح شود که آیا نوح با قربانی کردن هفت حیوان و پرنده حلال گوشت، باعث انقراض نسل آن حیوانات گردید؟ اجرای مراسم قربانی از قبل از ورود حیوانات به کشتی، پیش بینی شده بود. در آن زمان، بعد از ساختن کشتی، خدا به نوح فرمود:" همراه خود و خانواده ات، هفت جفت از حیوانات حلال گوشت، هفت جفت از پرندگان و یک جفت از بقیه حیوانات را به درون کشتی ببر، تا بعد از طوفان، نسل آن ها روی زمین بماند" (پیدایش فصل 7 آیات 2-3). دو احتمال را می توان در نظر داشت: یک. تولید مثل حیوانات حلال گوشت در کشتی. دو. خداوند بعد از قربانی آن حیوانات، معجزه کرد و جفت پرندگان و حیوانات حلال گوشت را آفرید. در روایات نوح و پسرانش از واقعه بعد از طوفان، به آفرینش جفت حلال گوشت ها اشاره نشده و روح القدس هم در این مورد برای موسی توضیح نداده است. بنابراین ممکن است این حیوانات در کشتی تولید مثل کرده اند و یا حیوانات ماده که هنوز نزائیده بودند، قربانی نشدند.
سئوال دیگر این است که نوح چگونه با حیوانات حلال و غیر حلال آشنا بود؟
در دوران نوح و قبل از آن حیوانات نجس، حیواناتی بودند که به درد قربانی نمی خوردند یا قابل خوردن نبودند. بنابراین، ورود یک جفت از هر نوع حیوان نجس به کشتی برای بقاء کافی بود. اما نوح حیوانات حلال را چگونه می شناخت؟ طبق نظر کارشناسان کتاب مقدس، خدا بعد از تهیه لباس برای آدم و حوا (پیدایش فصل سوم)، درباره سیستم قربانی و این که چه نوع حیواناتی باید قربانی شوند، توضیحاتی را داده بود. هم چنین در فصل چهارم پیدایش می خوانیم که هابیل از گله خود، برای خداوند قربانی کرد. در زمان نوح، خدا فرمان می دهد که حیوانات طاهر که مخصوص قربانی و هم چنین خوردن بودند، هفت جفت وارد کشتی شوند تا برای قربانی کردن بعد از طوفان به کار روند، بدون آن که نسل شان منقطع شود.
در سال 2008 یک هیئت علمی کشتی نوح را در کوه های آرارات کشف کرد و در نزدیکی آن یک قربانگاه باستانی یافتند.

ما قربانی زنده خدا هستیم
خداوند از ما می خواهد که هر روز دست از امیال خود بکشیم و او را اطاعت کنیم. این کار را به خاطر قدردانی از او برای آمرزش گناهانمان انجام می دهیم (رومیان فصل 12 آیه اول). یونانیان معتقد بودند که فقط روح مهم است و بدن فقط زندانی است که باید آن را تحقیر کرد. مسیحیت با این عقیده مخالف است. ایماندار مسیحی معتقد است که بدن او به خدا تعلق دارد، همان طور که روح به خدا متعلق است. بدن محل سکونت روح القدس و وسیله ای برای کار با روح القدس است. به یاد داشته باشیم که مجسم شدن مسیح نشان می دهد که خدا بر خود بدن گرفت. بنابراین، بدن های ما و هم چنین کارهای روزانه مانند شغل، تحصیل، تفریح، برنامه ریزی و غیره را باید به عنوان پرستش به خدا تقدیم کنیم. هدایای ما به کلیسا و مردم همچون قربانی خوشبو، خدا را خشنود می سازد (فیلیپیان فصل 4 آیه 18). وقتی ما به کسانی که در احتیاج هستند هدیه می دهیم نه فقط گیرنده بهره مند می شود، بلکه برکات و رحمت های خداوند ما را تعقیب و غافلگیر می کنند. کلام خدا به هدایا به عنوان نوعی قربانی روحانی می نگرد که برای جلال خدا بر قربانگاه نهاده شده است. همان طور ستایش خداوند (عبرانیان فصل 13 آیه 15) و کارهای نیکوی ما، قربانی برای خداوند است (عبرانیان فصل 13 آیه 16). بشارت انجیل و هدایت جان های گمشده که نزد مسیح می آوریم (رومیان فصل 15 آیه 16) قربانی محسوب می شود. وقتی شما نیاز مردم را رفع می کنید، خدا هم نیاز شما را رفع می سازد. شما به نیاز یک نفر رسیدگی می کنید و خداوند تمامی احتیاجات شما را برآورده خواهد کرد. البته خدا قول نداده که زیاده خواهی های ما را تامین کند. وقتی فرزند خدا در اراده خدا زندگی کند و خدمتش برای جلال خدا باشد، آنگاه خدا نیازهایش را برآورده می کند. وقتی کار خدا به روش خدا و برای جلال خدا انجام شود، هیچ کمبودی در منابع خدا پیش نخواهد آمد. منابع ما اراده خدا، قدرت خدا و وعده های خدا هستند. این منابع کفایت تمام نیازهای ما را می کند.

وعده خدا به نوح و نژاد بشر (پیدایش فصل 8 آیات 21 و 22)
"خداوند از این عمل نوح خشنود گردید و با خود گفت:"من بار دیگر زمین را به خاطر انسان که دلش از کودکی به طرف گناه متمایل است، لعنت نخواهم کرد و این چنین تمام موجودات زنده را از بین نخواهم برد. تا زمانی که جهان باقی است، کشت و زرع، سرما و گرما، زمستان و تابستان و روز و شب برقرار خواهد بود".
در کتاب مقدس بارها و بارها می بینیم که چطور خدا به مردم محبت می کند و نسبت به آنان صبور است. خدا با این که می داند دل مردم به بدی تمایل دارد، اما سهم خود را در نجات آنان ایفاء می کند.
قربانی ارزشمند خدا را خشنود ساخت. او قول داد تا قبل از داوری نهایی، دیگر هیچ فاجعه عظیمی برای تنبیه انسان های غیر قابل اصلاح نازل نخواهد کرد. عبارت " تا زمانی که جهان باقی است" به این اشاره می کند که روزی جهان منهدم خواهد شد.
" سرما و گرما، زمستان و تابستان و روز و شب برقرار خواهد بود"
اشاره خداوند به فصول سال و کشت و زرع به نوح و خانواده اش فهماند که می توانند بار دیگر با اطمینان به این که فصول سال منظم خواهد بود، به کشاورزی بپردازند. البته برخی از کارشناسان کتاب مقدس معتقدند که تا قبل از طوفان زمستان و پاییز وجود نداشت و بهار و تابستان تنها فصول سال بودند، زیرا در فصل های اول تا هفتم پیدایش هیچ گونه اشاره ای به پاییز و زمستان نشده است.

از آدم تا نوح، میانگین عمر 800 سال بود. چرا انسان ها عمر طولانی داشتند؟
میانگین عمر در دنیای امروز 80 سال است. برخی از تحقیقات نشان داده که در دو قرن اخیر بیست تا سی سال به عمر انسان افزوده شد. علت افزایش عمر به دلیل پیشرفت علم در معالجه بیماری ها بوده است. اما زندگی کردن برای 800 تا 900 سال غیرممکن به نظر می رسد. پس چگونه انسان هایی که قبل از نوح زندگی می کردند، دارای عمر طولانی بوده اند؟
افزایش یا کاهش طول عمر به ترکیب عواملی نظیر زیست شیمیایی، فعالیت غدد داخلی، تغذیه، زیست محیطی و تاثیر اتمسفر زمین ارتباط دارد. انسان های اولیه از لحاظ جسمی، تغذیه و اتمسفر در شرایط عالی به سر می بردند. حتی بعد از جدایی از خدا و رخنه گناه، شرایط هم چنان برای آدم و حوا و نسل آنان، بسیار مطلوب و عالی بود.
به هنگام مطالعه کتاب مقدس، درمی یابیم که بعد از طوفان سهمگین دوران نوح، عمر انسان ها به طور ناگهانی کاهش یافت. در پیدایش فصل 8 آیه 22 می خوانیم:" سرما و گرما، زمستان و تابستان و روز و شب برقرار خواهد بود".
این عبارت به تغییرات اساسی آب و هوا و محیط زیست اشاره می کند. تا قبل از طوفان باران نبود، بلکه مه وجود داشت (پیدایش فصل 2 آیات 5- 6). به همین دلیل مردم به هشدار نوح توجهی نمی کردند، زیرا قبل از آن باران و سیل ندیده بودند. در دوران قبل از طوفان، زمین توسط مه سنگین سیراب می شد، اما تغییر آب و هوا به کاهش سریع عمر منجر گردید و نسل های بعدی عمرشان کم و کم تر شد. قبل از طوفان، عمر انسان ها به 900 سال هم می رسید، در حالی که در بعد از طوفان عمر انسان به 200 و سپس 100 سال محدود شد.
علم نجوم ثابت کرده که چگونه خداوند اجازه داد انسان در قبل از طوفان بزرگ، از عمر طولانی برخوردار باشد. در آن زمان لایه اوزون بسیار ضخیم بود، به طوری که مانع تابش اشعه ماورای بنفش به زمین می گردید. بعد از طوفان، این لایه به تدریج نازک شد و اشعه ماورای بنفش به زمین راه یافت. حضور این اشعه، سبب پیری زودرس سلول های بدن انسان شد. این اشعه در اثر انفجار ستارگان در فضا آزاد و منتشر گردید.
انسان های آن روزگار مانند امروز اطلاعات پزشکی نداشتند، با این حال عوامل زیست محیطی، تغذیه و فعالیت غدد درون و شیمیایی بدن در وضعیت عالی بودند. بعد از طوفان، این عوامل دستخوش تغییر و تحول شدند و بدین سان عمر انسان ها کاهش یافت.
عامل دیگری که به کاهش عمر انسان منتهی گردید، کدهای ژنتیکی بود. با گذشت چند نسل، کدهای ژنتیک دچار نقص شد. آدم و حوا در مقابل بیماری ها بسیار مقاوم بودند، اما نسل های بعدی این امتیاز برتر ژنتیکی را به تدریج از دست دادند. در نتیجه، بدن انسان به بیماری و مرگ جسمانی آسیب پذیر شد.
در کتیبه های قبل از طوفان بزرگ (دوران نوح) به عمر طولانی پادشاهان اشاره شده است. هم چنین پارسیان، مصریان، هندوها، یونانی ها و دیگر اقوام روایاتی از عمر طولانی ساکنان اولیه زمین داشته اند. چنین روایاتی چگونه می توانستند به وجود آیند، مگر آن که این واقعیت را بپذیریم که انسان های اولیه عمر طولانی داشتند. 



عکس: ‏بررسی کتاب پیدایش (فصل 8 آیات 6- 22)

08/22/2014
31 مرداد 1393

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

استفاده از پرندگان برای ارزیابی وضعیت زمین (پیدایش فصل 8 آیات 6-12)
"پس از گذشت چهل روز، نوح پنجره کشتی را گشود و کلاغی را رها کرد، ولی کلاغ به داخل کشتی بازنگشت، بلکه به این سو و آن سو پرواز کرد تا زمین خشک شد. پس از آن، کبوتری رها کرد تا ببیند آیا کبوتر می تواند زمین خشکی برای نشستن پیدا کند. اما کبوتر جایی را نیافت، زیرا هنوز آب بر سطح زمین بود. وقتی کبوتر برگشت، نوح دست خود را دراز کرد و کبوتر را گرفت و به داخل کشتی برد. نوح هفت روز دیگر صبر کرد و بار دیگر همان کبوتر را رها نمود. این بار هنگام غروب آفتاب، کبوتر در حالی که برگ زیتون تازه ای به منقار داشت، نزد نوح بازگشت. پس نوح فهمید که در بیشتر نقاط، آب فرو نشسته است. یک هفته بعد، نوح باز همان کبوتر را رها کرد، ولی این بار کبوتر بازنگشت". 
در این آیات متوجه می شویم که رفتار نوح عجول و شتابزده نبود، بلکه به علت اعتماد به خداوند، آرام بود. او می دانست که همان خدایی که عمل نیکوی نجات او و خانواده اش را شروع کرد، آن را به کمال خواهد رساند (فیلیپیان فصل اول آیه 6). نوح صبورانه انتظار می کشید. 
چهل روز بعد از ظاهر شدن قله کوه ها، نوح کلاغ و کبوتر را بیرون فرستاد تا موقعیت زمین را ارزیابی کند. 
نوح ابتدا کلاغی را رها کرد. کلاغ به این سو و آن سو پرواز کرد و سرانجام به داخل کشتی نیامد. احتمالا از لاشه حیوانات بر روی آب تغدیه می کرد، اما از آن جا که آب بر سطح زمین بود شاید بر روی بام کشتی سکونت کرد. این نشانه ای بود از این که زمان برای خروج از کشتی مناسب نبود. 
سپس نوح کبوتری را رها کرد. کبوتر به کشتی بازگشت و احتمالا خیس و گل آلود بود. زمین هنوز خشک نشده بود. بار دوم نوح کبوتر را فرستاد و این بار با برگ زیتونی به دهان بازگشت. این نشانه ای بود که به زودی از کشتی خارج خواهند شد. برگ زیتون، سمبول صلح است که امید و زندگی جدیدی را به ارمغان می آورد. 
بار سوم، کبوتر بازنگشت. احتمالا در اطراف کشتی به این سو و آن سو پرواز می کرد و بر روی بام کشتی و نیز زمین که نسبتا خشک شده بود، به زندگی ادامه می داد. 
کلاغ که حیوان حرام بود ترجیح داد به داخل کشتی وارد نشود و از لاشه حیوانات مرده بر روی آب تغذیه کند، بنابراین سمبل طبیعت خودسر و نافرمان گناه آلود انسان است. در عوض، کبوتر حیوان حلال بود که نشانه ای از طبیعت جدید انسان تلقی می شود و تحت هدایت روح القدس، آرام، صبور و فروتن و مطیع است. کبوتر دو بار به کشتی بازگشت و بار دوم همراه خود برگ زیتون (سمبل صلح) را آورد. طبیعت جدید، به زمان بندی خدا اهمیت می دهد و با صبر منتظر وقت مقرر می باشد.  

نوح و خانواده اش به همراه حیوانات از کشتی خارج شدند (پیدایش فصل 8 آیات 13- 19)
"یک ماه پس از رها کردن کبوتر، نوح پوشش کشتی را برداشت و به بیرون نگریست و دید که سطح زمین خشک شده است. هشت هفته دیگر هم گذشت و سرانجام همه جا خشک شد. در این هنگام خدا به نوح گفت:"اینک زمان آن رسیده که همه از کشتی خارج شوید. تمام حیوانات، پرندگان و خزندگان را رها کن تا تولید مثل کنند و بر روی زمین زیاد شوند". پس نوح با همسر و پسرانش و عروسانش از کشتی بیرون آمد. تمام حیوانات و خزندگان و پرندگان نیز دسته دسته از کشتی خارج شدند". 
نوح هر چند وقت یک بار وضعیت زمین را بررسی می کرد تا ببیند خشک شده است یا نه. با این حال تا وقتی خدا به او نگفت، قدم به خشکی نگذاشت و از کشتی خارج نشد. نوح منتظر زمان تعیین شده خدا بود. خدا می دانست که گرچه آب روی زمین تقریبا ناپدید شده، اما زمین هنوز آنقدر خشک نیست که نوح و خانواده اش بتوانند به خود جرات داده، از کشتی خارج شوند. نوح یک سال و ده روز در کشتی بود! از آن جا که خداوند در کشتی را بسته بود، نوح تا زمانی که خداوند او را از کشتی خارج کرد، صبر نمود. او راز راه رفتن با خدا را می دانست. ما نیز باید مانند نوح به خدا توکل کنیم تا بتوانیم در زمان تنگی و مشکلات انتظار بکشیم و صبور باشیم. 
نوح آنقدر در کشتی ماند تا خدا به او بگوید که خارج شود. او به زمان بندی خدا اعتماد داشت. طبیعت بشر همه چیز را همین الان می خواهد. مثلا وقتی در دعا درخواست خود را مطرح می کنیم، می خواهیم خدا سریع پاسخ دهد. و وقتی جواب با تاخیر مواجه می شود، ناشکیبا می شویم. اما باید درک کنیم که خدا برای اجابت دعا، زمانی را تعیین کرده است. اما از آن جا که زمان بندی خدا را درک نمی کنیم، ناراحت و مایوس می شویم. واقعیت آن است که نه فقط چیزی زمان اجابت دعا را تغییر نمی دهد، بلکه وقایع طبق زمان بندی خدا رخ خواهند داد. 
هر روز از خدا می پرسیم:"خدایا، کی می خواهی این شوهرم را عوض کنی؟ کی می خواهی یک شریک مناسب زندگی بیاوری؟ پس کی کار و بارم رونق می گیرد؟ کی میشه خانواده ام به مسیح ایمان بیاورند؟..."
اگر زمان بندی خدا را درک کنید، با آن همه فشار و تنش زندگی نخواهید کرد. خداوند درکتاب مقدس می فرماید:" اگر چه آنچه به تو نشان می دهم، در حال حاضر اتفاق نمی افتد، ولی مطمئن باش که سرانجام در وقت معین به وقوع خواهد پیوست. هر چند تا وقوع آن، مدت زیادی طول بکشد، ولی منتظر آن باش. زیرا وقوع آن حتمی و بدون تاخیر خواهد بود" (حبقوق فصل 2آیات 3- 4). بنابراین، خدا به همین جواب بسنده کرد و پاسخ دقیقی از نقشه اش برای حل مشکلات ارائه نداد. در واقع خداوند گفت:"توجه خودت را به جزئیات نقشه من معطوف نکن، بلکه به من توجه داشته باش و اعتماد کن، زیرا من می دانم که چه می کنم." به عبارت دیگر، مقصود خدا این است که ممکن است هفته بعد، سال بعد، یا ده سال بعد از این تاریخ باشد. اما خیال تان راحت که همه چیز با زمان بندی مناسب خدا رخ خواهد داد. 
البته می توانم بگویم که اگر ایمان کافی داشته باشید، دعای شما ظرف بیست و چهار ساعت دیگر اجابت می شود. برای خدا هیچ چیز سخت نیست. اما در اکثر مواقع خدا ترجیح می دهد که ما صبورانه منتظر باشیم. این قسمتی از آموختن اعتماد به خداست. اما سئوال این است که چطور منتظر بمانیم؟ به عبارت دیگر، مشکل این نیست که نمی دانیم چه بکنیم. مشکل ما بیشتر این است که قدرت و توانایی انجام کارهایی را نداریم که می دانیم سودمند، اخلاقی، نیکو، عادلانه، درستکارانه و پر محبت هستند. عیسی مسیح نه فقط به ما تعلیم داد، بلکه قدرت انجام آن را توسط روح القدس به ما بخشید. با قدرت مافوق طبیعی و الهی روح القدس قادر هستیم تا صبر کنیم. دشمنان را محبت کنیم. مشکلات کمرشکن روزمره را تحمل کنیم. روح القدس به ما قدرت می دهد تا در مشکلات شاد باشیم و سرودهای پرستشی بخوانیم. در این هنگام است که خدا شرایط را عوض می کند و زنجیرها پاره می شوند. 
انتظار کشیدن با توانایی انسانی دشوار و حتی غیرممکن است. انتظار دشوارترین کاری است که به انجام دادنش دعوت شده ایم. انتظار دشوارترین کار امید است. اما خدای قادر مطلق می فرماید:"در حضور خداوند سکوت نما و با صبر و شکیبایی منتظر عمل او باش" (مزمور 37 آیه 7). 
خدا وقتی سراغ ابراهیم هفتاد و پنج ساله می رود و به او وعده می دهد که صاحب فرزندی خواهد شد. بیست و چهار سال گذشت تا وعده خدا تحقق یافت. خدا به قوم اسرائیل گفت که از اسارت در مصر خلاصی خواهد یافت. اما آن ها می بایست چهار صد سال برای تحقق این وعده صبر می کردند. در کتاب مقدس انتظار، رابطه تنگاتنگ با ایمان دارد. ایمان و انتظار را نمی توان تفکیک نمود. تنها در عهد عتیق چهل و سه مرتبه دستور داده شده که:"منتظر باشید. منتظر خداوند باشید". آخرین کلمات کتاب مقدس درباره انتظار است:"آن که بر این امور شهادت می دهد چنین می گوید:آری به زودی می آیم" (مکاشفه فصل22 آیه 20). 
چرا خدا ما را به انتظار وامی دارد؟ چرا همین حالا به دادمان نمی رسد؟ به این سئوال می توان این جواب را داد که کاری که خدا در طول انتظارمان در ما انجام می دهد (رشد روحانی و بلوغ شخصیت)، به اندازه همان چیزی که منتظرش هستیم، مهم است. 

"خدا به نوح گفت:"اینک زمان آن رسیده که همه از کشتی خارج شوید"
خدا برای نوح کار می کرد و نوح صبورانه به انتظار اجازه خدا برای ترک کشتی نشسته بود. راه رفتن با خدا در زندگی جدید، درست همانند زمان قبل از طوفان، مستلزم اعتماد به خدا، اطاعت از او و باور داشتن به وعده های او بود. راه رفتن با خدا، حتی در قرن حاضر مستلزم همان شرایط است. نوح دلیلی برای گله و شکایت نمی یافت. او از خطر طوفان سهمگین نجات یافته بود و اکنون آماده می گردید تا وارد دنیای جدید شود. این ایمان نوح بود که مقبول خدا گردید (عبرانیان فصل 11 آیه 7).
"پس نوح با همسر و پسرانش و عروسانش از کشتی بیرون آمد. تمام حیوانات و خزندگان و پرندگان نیز دسته دسته از کشتی خارج شدند"
خروج از کشتی به طور منظم انجام گرفت و خطری از سوی شیرها متوجه بره ها نبود. می توان تصور کرد که نوح، خانواده اش و مخلوقاتی که خدا سلطه بر آن ها را مقرر کرده بود، با شادی کشتی را ترک کردند. تمام حیوانات از کشتی خارج شدند به جز کبوتر و کلاغ که قبل از آنان در خارج از کشتی به سر می بردند و منتظر جفت خود بودند. 

نوح قربانگاه ساخت و بر روی آن قربانی گذرانید (پیدایش فصل 8 آیه 20)
"آنگاه نوح قربانگاهی برای خداوند ساخت و از هر حیوان و پرنده حلال گوشت بر آن قربانی کرد". 
بعد از ترک کشتی، اولین اقدام نوح ساختن قربانگاه بود تا با گذراندن قربانی ها، خداوند را پرستش کند. این نخستین باری است که کتاب مقدس به قربانگاه اشاره می کند، اگرچه قبل از آن از قربانگاه استفاده شده بود. نوح به دو دلیل قربانی ها را گذراند: 
یک. برای شکرگذاری از نجات شان. 
دو. نوح می خواست با شروع زندگی جدید، خود را وقف خدا کند. 
شاید این سئوال مطرح شود که آیا نوح با قربانی کردن هفت حیوان و پرنده حلال گوشت، باعث انقراض نسل آن حیوانات گردید؟ اجرای مراسم قربانی از قبل از ورود حیوانات به کشتی، پیش بینی شده بود. در آن زمان،  بعد از ساختن کشتی، خدا به نوح فرمود:" همراه خود و خانواده ات، هفت جفت از حیوانات حلال گوشت، هفت جفت از پرندگان و یک جفت از بقیه حیوانات را به درون کشتی ببر، تا بعد از طوفان، نسل آن ها روی زمین بماند" (پیدایش فصل 7 آیات 2-3). دو احتمال را می توان در نظر داشت: یک. تولید مثل حیوانات حلال گوشت در کشتی. دو. خداوند بعد از قربانی آن حیوانات، معجزه کرد و جفت پرندگان و حیوانات حلال گوشت را آفرید. در روایات نوح و پسرانش از واقعه بعد از طوفان، به آفرینش جفت حلال گوشت ها اشاره نشده و روح القدس هم در این مورد برای موسی توضیح نداده است. بنابراین ممکن است این حیوانات در کشتی تولید مثل کرده اند و یا حیوانات ماده که هنوز نزائیده بودند، قربانی نشدند. 
سئوال دیگر این است که نوح چگونه با حیوانات حلال و غیر حلال آشنا بود؟ 
در دوران نوح و قبل از آن حیوانات نجس، حیواناتی بودند که به درد قربانی نمی خوردند یا قابل خوردن نبودند. بنابراین، ورود یک جفت از هر نوع حیوان نجس به کشتی برای بقاء کافی بود. اما نوح حیوانات حلال را چگونه می شناخت؟ طبق نظر کارشناسان کتاب مقدس، خدا بعد از تهیه لباس برای آدم و حوا (پیدایش فصل سوم)، درباره سیستم قربانی و این که چه نوع حیواناتی باید قربانی شوند، توضیحاتی را داده بود. هم چنین در فصل چهارم پیدایش می خوانیم که هابیل از گله خود، برای خداوند قربانی کرد. در زمان نوح، خدا فرمان می دهد که حیوانات طاهر که مخصوص قربانی و هم چنین خوردن بودند، هفت جفت وارد کشتی شوند تا برای قربانی کردن بعد از طوفان به کار روند، بدون آن که نسل شان منقطع شود. 
در سال 2008 یک هیئت علمی کشتی نوح را در کوه های آرارات کشف کرد و در نزدیکی آن یک قربانگاه باستانی یافتند. 

ما قربانی زنده خدا هستیم
خداوند از ما می خواهد که هر روز دست از امیال خود بکشیم و او را اطاعت کنیم. این کار را به خاطر قدردانی از او برای آمرزش گناهانمان انجام می دهیم (رومیان فصل 12 آیه اول). یونانیان معتقد بودند که فقط روح مهم است و بدن فقط زندانی است که باید آن را تحقیر کرد. مسیحیت با این عقیده مخالف است. ایماندار مسیحی معتقد است که بدن او به خدا تعلق دارد، همان طور که روح به خدا متعلق است. بدن محل سکونت روح القدس و وسیله ای برای کار با روح القدس است. به یاد داشته باشیم که مجسم شدن مسیح نشان می دهد که خدا بر خود بدن گرفت. بنابراین، بدن های ما و هم چنین کارهای روزانه مانند شغل، تحصیل، تفریح، برنامه ریزی و غیره را باید به عنوان پرستش به خدا تقدیم کنیم. هدایای ما به کلیسا و مردم همچون قربانی خوشبو، خدا را خشنود می سازد (فیلیپیان فصل 4 آیه 18). وقتی ما به کسانی که در احتیاج هستند هدیه می دهیم نه فقط گیرنده بهره مند می شود، بلکه برکات و رحمت های خداوند ما را تعقیب و غافلگیر می کنند. کلام خدا به هدایا به عنوان نوعی قربانی روحانی می نگرد که برای جلال خدا بر قربانگاه نهاده شده است. همان طور ستایش خداوند (عبرانیان فصل 13 آیه 15) و کارهای نیکوی ما، قربانی برای خداوند است (عبرانیان فصل 13 آیه 16). بشارت انجیل و هدایت جان های گمشده که نزد مسیح می آوریم (رومیان فصل 15 آیه 16) قربانی محسوب می شود. وقتی شما نیاز مردم را رفع می کنید، خدا هم نیاز شما را رفع می سازد. شما به نیاز یک نفر رسیدگی می کنید و خداوند تمامی احتیاجات شما را برآورده خواهد کرد. البته خدا قول نداده که زیاده خواهی های ما را تامین کند. وقتی فرزند خدا در اراده خدا زندگی کند و خدمتش برای جلال خدا باشد، آنگاه خدا نیازهایش را برآورده می کند. وقتی کار خدا به روش خدا و برای جلال خدا انجام شود، هیچ کمبودی در منابع خدا پیش نخواهد آمد. منابع ما اراده خدا، قدرت خدا و وعده های خدا هستند. این منابع کفایت تمام نیازهای ما را می کند. 

وعده خدا به نوح و نژاد بشر (پیدایش فصل 8 آیات 21 و 22)
"خداوند از این عمل نوح خشنود گردید و با خود گفت:"من بار دیگر زمین را به خاطر انسان که دلش از کودکی به طرف گناه متمایل است، لعنت نخواهم کرد و این چنین تمام موجودات زنده را از بین نخواهم برد. تا زمانی که جهان باقی است، کشت و زرع، سرما و گرما، زمستان و تابستان و روز و شب برقرار خواهد بود".
در کتاب مقدس بارها و بارها می بینیم که چطور خدا به مردم محبت می کند و نسبت به آنان صبور است. خدا با این که می داند دل مردم به بدی تمایل دارد، اما سهم خود را در نجات آنان ایفاء می کند. 
قربانی ارزشمند خدا را خشنود ساخت. او قول داد تا قبل از داوری نهایی، دیگر هیچ فاجعه عظیمی برای تنبیه انسان های غیر قابل اصلاح نازل نخواهد کرد. عبارت " تا زمانی که جهان باقی است" به این اشاره می کند که روزی جهان منهدم خواهد شد. 
" سرما و گرما، زمستان و تابستان و روز و شب برقرار خواهد بود"
اشاره خداوند به فصول سال و کشت و زرع به نوح و خانواده اش فهماند که می توانند بار دیگر با اطمینان به این که فصول سال منظم خواهد بود، به کشاورزی بپردازند. البته برخی از کارشناسان کتاب مقدس معتقدند که تا قبل از طوفان زمستان و پاییز وجود نداشت و بهار و تابستان تنها فصول سال بودند، زیرا در فصل های اول تا هفتم پیدایش هیچ گونه اشاره ای به پاییز و زمستان نشده است. 

از آدم تا نوح، میانگین عمر 800 سال بود. چرا انسان ها عمر طولانی داشتند؟
میانگین عمر در دنیای امروز 80 سال است. برخی از تحقیقات نشان داده که در دو قرن اخیر بیست تا سی سال به عمر انسان افزوده شد. علت افزایش عمر به دلیل پیشرفت علم در معالجه بیماری ها بوده است. اما زندگی کردن برای 800 تا 900 سال غیرممکن به نظر می رسد. پس چگونه انسان هایی که قبل از نوح زندگی می کردند، دارای عمر طولانی بوده اند؟
افزایش یا کاهش طول عمر به ترکیب عواملی نظیر زیست شیمیایی، فعالیت غدد داخلی، تغذیه، زیست محیطی و تاثیر اتمسفر زمین ارتباط دارد. انسان های اولیه از لحاظ جسمی، تغذیه و اتمسفر در شرایط عالی به سر می بردند. حتی بعد از جدایی از خدا و رخنه گناه، شرایط هم چنان برای آدم و حوا و نسل آنان، بسیار مطلوب و عالی بود. 
به هنگام مطالعه کتاب مقدس، درمی یابیم که بعد از طوفان سهمگین دوران نوح، عمر انسان ها به طور ناگهانی کاهش یافت. در پیدایش فصل 8 آیه 22 می خوانیم:" سرما و گرما، زمستان و تابستان و روز و شب برقرار خواهد بود". 
این عبارت به تغییرات اساسی آب و هوا و محیط زیست اشاره می کند. تا قبل از طوفان باران نبود، بلکه مه وجود داشت (پیدایش فصل 2 آیات 5- 6). به همین دلیل مردم به هشدار نوح توجهی نمی کردند، زیرا قبل از آن باران و سیل ندیده بودند. در دوران قبل از طوفان، زمین توسط مه سنگین سیراب می شد، اما تغییر آب و هوا به کاهش سریع عمر منجر گردید و نسل های بعدی عمرشان کم و کم تر شد. قبل از طوفان، عمر انسان ها به 900 سال هم می رسید، در حالی که در بعد از طوفان عمر انسان به 200 و سپس 100 سال محدود شد. 
علم نجوم ثابت کرده که چگونه خداوند اجازه داد انسان در قبل از طوفان بزرگ، از عمر طولانی برخوردار باشد. در آن زمان لایه اوزون بسیار ضخیم بود، به طوری که مانع تابش اشعه ماورای بنفش به زمین می گردید. بعد از طوفان، این لایه به تدریج نازک شد و اشعه ماورای بنفش به زمین راه یافت. حضور این اشعه، سبب پیری زودرس سلول های بدن انسان شد. این اشعه در اثر انفجار ستارگان در فضا آزاد و منتشر گردید. 
انسان های آن روزگار مانند امروز اطلاعات پزشکی نداشتند، با این حال عوامل زیست محیطی، تغذیه و فعالیت غدد درون و شیمیایی بدن در وضعیت عالی بودند. بعد از طوفان، این عوامل دستخوش تغییر و تحول شدند و بدین سان عمر انسان ها کاهش یافت. 
عامل دیگری که به کاهش عمر انسان منتهی گردید، کدهای ژنتیکی بود. با گذشت چند نسل، کدهای ژنتیک دچار نقص شد. آدم و حوا در مقابل بیماری ها بسیار مقاوم بودند، اما نسل های بعدی این امتیاز برتر ژنتیکی را به تدریج از دست دادند. در نتیجه، بدن انسان به بیماری و مرگ جسمانی آسیب پذیر شد. 
در کتیبه های قبل از طوفان بزرگ (دوران نوح) به عمر طولانی پادشاهان اشاره شده است. هم چنین پارسیان، مصریان، هندوها، یونانی ها و دیگر اقوام روایاتی از عمر طولانی ساکنان اولیه زمین داشته اند. چنین روایاتی چگونه می توانستند به وجود آیند، مگر آن که این واقعیت را بپذیریم که انسان های اولیه عمر طولانی داشتند. 

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "تفسیر کتاب مقدس" محفوظ است. درج کامل مقالات "تفسیر کتاب مقدس" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏