۱۳۹۳ شهریور ۳, دوشنبه

خدا کارهایش را بدون دلیل انجام نمی دهد

زندگی هدفمند

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

وقتی کتاب مقدس را مطالعه می کنیم، به نظر می آید که خدا به گونه ای با شخصیت های دوران باستان صحبت کرده است. برای مثال پطرس در زندان بود و ناگهان فرشته ای ظاهر شد و او را از زندان آزاد کرد. یا هرگاه ابراهیم با مشکل مواجه می شد، خدا به او کمک می کرد. وقتی پولس سئوالات الهیاتی داشت، به آسمان برده شد تا با خدا صحبت کند...بنابراین منصفانه نیست که وقتی من دچار مشکل می شوم، فرشته ای ظهور نکند تا به من بگوید چکار کنم. چرا زمانی که بیشتر از هر لحظه دیگر به خدا احتیاج داریم تا جواب سئوال مان را بدهد و از مشکلات خلاصی دهد، او ساکت است؟
شاید شما مجرد هستید و در جستجوی همسر مناسب. ولی زمان می گذرد و خبری از چنین شخصی نمی شود. یا شاید از شغل تان راضی نیستید. پس از مدت ها دعا کردن، هیچ گونه آرامشی به ماندن یا رها کردن این شغل احساس نمی کنید. شاید مصیبتی به طور ناگهانی دامنگیر شما شده و می خواهید بدانید که خدا در این واقعه چه هدفی دارد. ولی خدا ساکت است و پاسخی نمی دهد.
قبل از بررسی سکوت خدا به هنگام مشکلات، باید بگویم که وقتی کتاب مقدس در مورد زندگی اشخاص سخن می گوید،به نظر می رسد که مطالب و وقایع سریع اتفاق افتاده، ولی واقعیت آن است که میان وقایع، هفته ها، ماه ها و حتی سال ها فاصله زمانی وجود دارد. در کتاب مقدس هیچکس جز مسیح، صد در صد مقدس و کامل خلق نشده بود و تمام شخصیت ها بایستی ایمان و وفاداری خود را به خدا ثابت می کردند. مثلا داستان یوسف را در نظر بگیرید. زمانی که برادرانش او را به عنوان برده فروختند تا دورانی که نخست وزیر مصر شد در حدود بیست سال فاصله زمانی است. به عبارت دیگر، یوسف در یک دوران انتظار بیست ساله به سر برد! و سپس بیش از هفت سال هم طول کشید تا ابتدا با برادرانش و سپس پدرش را ملاقات کند. بنابراین از زمان آغاز مشکلات یوسف و جدایی اجباری او از خانواده تا ملاقات با پدر و برادرانش حدود سی سال زمان گذشت.
وقتی می بینید درها بسته می شوند، آن را اتفاق، تصادف یا بدشانسی تلقی نکنید. کاملا طبیعی است که نمی دانیم چرا خدا درها را بست. ما علت آن را الان درک نمی کنیم. ولی خدا با "گذشت زمان" نشان می دهد که چرا لازم بود آن دعا اجابت نشود. برای مثال اگر برای یوسف آن اتفاقات تلخ رخ نداده بود، نه فقط از لحاظ شخصیت رشد نمی کرد، بلکه به شغل چوپانی ادامه می داد و هرگز به مقام نخست وزیر ابرقدرت آن زمان ارتقا نمی یافت. اگر خدا دری را نبندد، ما هرگز رشد نمی کنیم و به آن شخصیت مورد نظر خداوند تبدیل نمی شویم. به عبارت دیگر، اگر خدا دری را نبندد، هرگز معجزات و کارهای شگفت انگیز خدا را در زندگی مان مشاهده نخواهیم کرد.
از سوی دیگر، وقتی خدا دری را می بندد دارد به ما یادآوری می کند که آینده ما را می بیند. او می داند که چه مشکلات و حتی فجایعی در انتظار ما و اطرافیان مان است. بنابراین وقتی دری بسته می شود به خدا بگویید:"خدایا، می دانم که زندگی ام در دست های توست". اگر درک کنیم که خدا با بستن در، هدفی نهفته دارد، آن وقت دلشکسته و ناامید نمی شویم. زیرا او با بستن در، می خواهد در دیگر را باز کند. ناامیدی و بدبینی به خدا، مانع از باز شدن در شگفت انگیز "برکت و معجزه" خواهد شد. وقتی مایوس و ناامید هستیم، داریم مانع از معجزات و عملکرد شگفت انگیز خدا می شویم.
وقتی خدا دری را می بندد، نگرش شما باید چنین باشد:"می دانم که این در به طور اتفاقی بسته نشد، بلکه خداوند هدفی را برای زندگی من تعیین کرده است. بنابراین دری را که خداوند ببندد، نه فقط من بلکه هیچکس قادر به باز کردن آن نیست. نمی خواهم به راه خودم بروم. می خواهم در مسیری که خدا تعیین کرده، گام بردارم. او می داند که عالی ترین هدف برای زندگی ام چه می باشد. او نقشه و هدفی را می بیند که من قادر به دیدنش نیستم. ای خداوند، من تسلیم خواست و اراده تو هستم".
وقتی ایمان داشته باشید که خداوند کنترل امور جهان را در اختیار دارد و نقشه عالی و بی نظیری را برای شما در نظر گرفته، جایی برای یاس، نومیدی و بدبینی به خدا باقی نمی گذارد.
خدا می داند که چه می کند. او هیچ کاری را بدون دلیل انجام نمی دهد. وقتی خدا بخواهد دری را برای شما باز کند، هیچکس قادر نیست آن در را ببندد. وقتی هم که دری را ببندد، این نشانه ای است از این که از دیدگاه خدا آن در، یک فرصت طلایی و بی نظیر برای شما نیست. او با بستن آن در، مانع از درد و رنج و عذاب بیشتر شما می شود.
آرزوها و اهداف خود را به حضور خداوند بیاورید و به او بگویید:"اگر این آرزو، در اراده تو می باشد. اگر این آرزو برای زندگی من بهترین است، اگر سبب موفقیت، شادی و جلال نام تو می شود، پس آن را اجابت کن. اگر هم در اراده نیکو و پسندیده تو نیست، من مایوس و ناامید نخواهم شد. ایمانم را به تو از دست نمی دهم، چرا که می دانم تو بهترین چیزها را برای من آماده کرده ای".
شاید بگویید:"این حرفا درست! ولی من یک عالم وقت و کوشش و انرژی برای نقشه ام گذاشتم. پول زیادی خرج کردم. چطور می توانم این نقشه را کنار بگذارم؟ همه چیز از دست می رود. من سر این نقشه خیلی وقت و انرژی گذاشتم و پول خرج کردم!"
درست همین جاست که باید به خدا اعتماد کنید و بدانید که او نقشه دیگری دارد. نقشه ای بهتر. او می خواهد در زندگی شما کار جدیدی بکند. شما باید گذشته را رها کنید و آماده دریافت نقشه جدید خدا باشید. خدا همه ناامیدی ها را تغییر خواهد داد. دشوار است که فرصت های طلایی و منحصر به فرد را که خداوند در اختیارم خواهد گذاشت، کنار بگذارم و بخواهم نقشه ام را که مورد تایید خالق عالم هستی نیست، اجرا کنم. اشکال کار این جاست که فکر می کنیم نقشه ای که خدا مقرر فرموده، محدود و کوچک تر از نقشه ما است. در حالی که نقشه خدا عالی و غیر قابل مقایسه با طرح و برنامه ما می باشد.
دوست عزیز، وضعیت کنونی شما هرچه باشد، مطمئن باشید که خدا کارهایش را بدون دلیل انجام نمی دهد. اگر اجازه داده دری در زندگی شما بسته باقی بماند، بدانید که برای شما و آینده تان نقشه مهمی در نظر گرفته است. 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر