۱۳۹۳ شهریور ۸, شنبه

ازدواج پسران خدا با دختران آدمیان (پیدایش فصل 6 آیات 1-2)

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد، پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند" (پیدایش فصل 6 آیات 1-2)

"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد"
در این دوران که جمعیت در حال افزایش بود، به خصوص که در دنیای قبل از طوفان، عمرها بسیار طولانی بود، مشکلی را پدید آورد: ازدواج خدا شناسان با خدانشناس ها.
" پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند"
در مورد این که "پسران خدا" که بودند که با "دختران آدمیان" ازدواج کردند، نظرات متفاوتی ارائه شده است:
یک. کتاب ایوب "پسران خدا" را فرشته می نامد (ایوب فصل اول آیه ششم، فصل دوم آیه اول). برخی بر این عقیده اند که فرشتگان با زنان ازدواج کردند. اما عیسی خاطر نشان کرد که فرشتگان فاقد جنسیت هستند:"انسان ها در روز قیامت دیگر ازدواج نمی کنند، بلکه مثل فرشتگان آسمانی خواهند بود"(متی فصل بیست و دوم آیه سی). مثال هایی وجود دارد که نشان می دهد که آن ها به هنگام ملاقات مردم، شکل انسانی به خود می گیرند و حتی اگر شکل انسانی داشته باشند، این بدین معنی نیست که می توانند با زنان روابط جنسی برقرار کرده یا پدر موجودی دورگه نیمه انسان/نیمه فرشته باشند. فرشتگانی که از خداوند نافرمانی کردند، تنبیه شدند و مطابق یهودا آیه ششم، در تاریکی مطلق حبس شده اند تا روز داوری برسد. بنابراین، قادر به خروج از زندان نیستند.
آیات 3 و 5 از شرارت انسان سخن می گوید. اگر این فرشتگان بودند که گناه کردند، پس چرا نسل انسان باید از بین می رفت؟
دو. کتاب مقدس ایمانداران را فرزندان یا پسران خدا می نامد. به عبارت دیگر، "پسران خدا" ایمانداران بوده اند که تنها بر اساس زیبایی زنان چه با تقوا و چه بی تقوا ازدواج می کردند. این امر در سراسر تاریخ، علت انحطاط روحانی بوده است. به نظر می رسد این دیدگاه با کتاب مقدس و واقعیت بیشتر انطباق دارد تا نظریه ازدواج فرشتگان با زنان.
سه. برخی معتقدند "پسران خدا" از نسل شیث (فرزند با تقوای آدم) و "دختران آدمیان" را از نسل قائن (فرزند غیر ایماندار آدم که برادرش هابیل را کشت) قلمداد می کنند. در این نظریه، ازدواج میان نسل با تقوای شیث و نسل شریر قائن، تباهی اخلاقی نژاد را به همراه می آورد. اما نقطه ضعف این نظریه این است که تقوا انتخابی فردی است و نه امری وراثتی. به علاوه کتاب مقدس هیچ گاه مطرح نکرده است که تمامی نسل قائن شریر و تمامی نسل شیث، با تقوا بوده اند.
یک چیز قطعی است و آن این است که انتخاب همسر توسط پسران خدا بر اساس جذابیت جسمانی قرار داشت. زنان زیبا بودند و این تنها چیزی بود که اهمیت داشت. در نتیجه این ازدواج ها، به فاجعه منتهی شد. خداپرستی تضعیف شد و فساد اخلاقی در دنیا بیداد کرد. از آن جا که مادران بی ایمان، نمی توانستند به فرزند خود راه صحیح را آموزش دهند، شالوده بی ایمانی به خدا ریخته شد و اخلاقیات فاسد گردید و خشونت به تعاقب آن فرا رسید. مردانی بی خدا بدل به مردان غیر اخلاقی شده و مردان غیر اخلاقی، مردانی بی رحم گردیدند و مردان بی رحم به خشونت پرداختند و بدین ترتیب، خشونت زمین را پر کرد. این مردان به واسطه اعمال خشونت بار و قدرت شان بر دیگران، به خاطر اشتهار دنیوی، لذت یا قدرت، درها را به سمت کوهی از گناه گشود (پیدایش فصل آیات 4-6).
هدف شیطان این بود تا نسل انسان را به شرارت و تباهی بکشاند و تا حدودی هم موفق شد. شیطان می دانست که مسیح نخواهد توانست از طریق نسل خدانشناس، ظهور کند. اما خدا نقشه شیطان را باطل کرد و با نابودی مردم شریر، از نوح نسل جدیدی به وجود آورد.
آیا درست است که یک مسیحی با یک غیر مسیحی ازدواج کند؟
داشتن هر نوع رابطه عاشقانه با یک غیرایماندار مسیحی می تواند خیلی زود تبدیل به چیزی شود که مانع راه رفتن با مسیح گردد. ما خوانده شده ایم که به گمشدگان بشارت بدهیم، نه این که با آنها رابطه نزدیک و عاشقانه داشته باشیم. اشکالی ندارد که رابطه دوستی خوبی با بی ایمانان داشته باشیم، اما فقط تا همین حد. اگر با بی ایمانی قرار ملاقات عاشقانه داشته باشید، صادقانه چه چیز ارجحیت شما خواهد بود: رابطة عاشقانه یا بشارت برای نجات شخص؟ اگر شما با یک بی ایمان ازدواج کرده بودید، شما دو نفر چطور یک رابطه نزدیک روحانی را در ازدواجتان رشد می دادید؟ یک ازدواج موفق چطور می تواند روی عدم توافق در مورد اساسی ترین مطلب در دنیا یعنی عیسی مسیح بنا شده و باقی بماند ؟ در ازدواج بین یک ایماندار و بی ایمان هماهنگی روحانی نمی تواند وجود داشته باشد. کلام خدا به ایمانداران یادآوری می کند که آنها مسکن روح القدس هستند که مالک قلب و نجات آنهاست (دوم قرنتیان فصل 6 آیات 15-17). به این دلیل، آنها باید خود را از دنیا جدا نگه دارند، در دنیا، اما نه از دنیا، و هیچ کجا مهم تر از رابطه نزدیک در ازدواج نیست.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر