تفسیر کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
نسب نامه آدم تا نوح (پیدایش فصل 5)
فصل پنجم پیدایش به نسب نامه آدم اختصاص دارد و تا پانصدمین سال زندگی نوح را در بر می گیرد (فصل 5 آیه 32). تردیدی نیست که بخشی از نسب نامه به روایت آدم است و سپس خنوخ و متوشالح آن را ادامه داده و سرانجام نوح آن را تکمیل کرده است. می توان حدس زد که روایت مستقیم آدم از پیدایش فصل 2 آیه 4 شروع می شود. با این توصیف، اگر منبع اطلاعات موسی، خداوند نبود، او چگونه می توانست مراحل آفرینش را به طور صحیح گزارش کند؟ موسی و حتی آدم، هیچکدام شاهد عینی آفرینش نبوده اند. کلام خدا می فرماید:"با ایمان به وجود خداست که می دانیم زمین و آسمان و در حقیقت همه چیز، به دستور خدا ساخته شده اند. همه این ها از چیزهای نادیدنی به وجود آمده اند" (عبرانیان فصل یازدهم آیه سوم).
آیا نسب نامه های کتاب مقدس، زمان آفرینش انسان را نشان می دهند؟ پاسخ این است که در تمام کتاب مقدس هیچ تاریخی در مورد ابتدای خلقت پیدا نمی شود. نویسندگان عبری کتاب مقدس، با اصطلاحات روزگار باستان نسب نامه ها را نوشته اند. مثلا اصطلاح "پدر" را به معنی "پدر" یا "جد" و "نسل"به کار برده اند. علاوه بر این در دوران باستان، افرادی که رتبه مهمی نداشته اند و کم اهمیت بوده اند، از شجره نامه حذف گردیده اند. طبق تحقیقات باستان شناسان، بر طبق عادت مردم خاورمیانه در زمان باستان در مورد نسب نامه ها، می توان با اطمینان گفت که فقط افراد مهم ذکر شده اند. این مثال را در انجیل متی فصل اول آیات اول تا هفدهم پیدا می کنیم. در این نسب نامه، سه تن از پادشاهان حذف شده اند (اخزیا، یوآش، امصیا) و یورام به عنوان پدر عزیا ذکر شده، در حالی که پدربزرگش بوده است. باستان شناسان معتقدند که شجره نامه های مندرج در کتاب پیدایش کامل نیست. در نتیجه، پیدایش بشریت به دوران دورتری بر می گردد. بنابراین، نسب نامه های خاور نزدیک در کتاب مقدس و دوران باستان، به منظور ارائه تاریخچه کامل خاندان، قبیله یا قوم خاص نوشته نشده اند، بلکه فقط حاوی اسامی افراد مشهور یا بزرگان هر خاندان بوده اند.
از آدم تا نوح، میانگین عمر 800 سال بود. چرا انسان ها عمر طولانی داشتند؟
میانگین عمر در دنیای امروز 80 سال است. برخی از تحقیقات نشان داده که در دو قرن اخیر بیست تا سی سال به عمر انسان افزوده شد. علت افزایش عمر به دلیل پیشرفت علم در معالجه بیماری ها بوده است. اما زندگی کردن برای 800 تا 900 سال غیرممکن به نظر می رسد. پس چگونه انسان هایی که قبل از نوح زندگی می کردند، دارای عمر طولانی بوده اند؟
افزایش یا کاهش طول عمر به ترکیب عواملی نظیر زیست شیمیایی، فعالیت غدد داخلی، تغذیه، زیست محیطی و تاثیر اتمسفر زمین ارتباط دارد. انسان های اولیه از لحاظ جسمی، تغذیه و اتمسفر در شرایط عالی به سر می بردند. حتی بعد از جدایی از خدا و رخنه گناه، شرایط هم چنان برای آدم و حوا و نسل آنان، بسیار مطلوب و عالی بود.
به هنگام مطالعه کتاب مقدس، درمی یابیم که بعد از طوفان سهمگین دوران نوح، عمر انسان ها به طور ناگهانی کاهش یافت. قبل از طوفان، عمر انسان ها به 900 سال هم می رسید، در حالی که در بعد از طوفان عمر انسان به 200 و سپس 100 سال محدود شد.
علم نجوم ثابت کرده که چگونه خداوند اجازه داد انسان در قبل از طوفان بزرگ، از عمر طولانی برخوردار باشد. در آن زمان لایه اوزون بسیار ضخیم بود، به طوری که مانع تابش اشعه ماورای بنفش به زمین می گردید. بعد از طوفان، این لایه به تدریج نازک شد و اشعه ماورای بنفش به زمین راه یافت. حضور این اشعه، سبب پیری زودرس سلول های بدن انسان شد. این اشعه در اثر انفجار ستارگان در فضا آزاد و منتشر گردید.
انسان های آن روزگار مانند امروز اطلاعات پزشکی نداشتند، با این حال عوامل زیست محیطی، تغذیه و فعالیت غدد درون و شیمیایی بدن در وضعیت عالی بودند. بعد از طوفان، این عوامل دستخوش تغییر و تحول شدند و بدین سان عمر انسان ها کاهش یافت.
عامل دیگری که به کاهش عمر انسان منتهی گردید، کدهای ژنتیکی بود. با گذشت چند نسل، کدهای ژنتیک دچار نقص شد. آدم و حوا در مقابل بیماری ها بسیار مقاوم بودند، اما نسل های بعدی این امتیاز برتر ژنتیکی را به تدریج از دست دادند. در نتیجه، بدن انسان به بیماری و مرگ جسمانی آسیب پذیر شد.
در کتیبه های قبل از طوفان بزرگ (دوران نوح) به عمر طولانی پادشاهان اشاره شده است. هم چنین پارسیان، مصریان، هندوها، یونانی ها و دیگر اقوام روایاتی از عمر طولانی ساکنان اولیه زمین داشته اند. چنین روایاتی چگونه می توانستند به وجود آیند، مگر آن که این واقعیت را بپذیریم که انسان های اولیه عمر طولانی داشتند.
ممکن است خدا منظور خاصی در اعطای عمری طولانی به ساکنان اولیه زمین داشته است. آن ها با عمر طولانی می توانستند حکم خدا را در پیدایش فصل اول آیه 28 یعنی کثیر شدن بر روی زمین و تحت سلطه خود درآوردن آن، به ثمر برسانند. با این توصیف، چه اتفاقی رخ می داد اگر قرار بود هر انسان در سراسر تاریخ بشر در حدود دو هزار سال عمر کند؟ در این صورت جمعیت زمین خیلی پیش از این، آنقدر زیاد می شد که دیگر جایی برای ساکنین آن یافت نمی شد. بنابراین، می توانیم مراقبت خدا را چه در بخشیدن عمر طولانی و چه در کوتاه کردن عمر مشاهده کنیم. وقت های ما در دست اوست (مزمور 31 آیه 15).
در این نسب نامه تنها از شیث و نسل او نام برده شده است. سکوت این قسمت درباره قائن و نسل او بسیار پر معنی است. خاندان قائن در تاریخ نجات از هیچ گونه اهمیتی برخوردار نیستند.
"این است شرح پیدایش آدم و نسل او. هنگامی که خدا خواست انسان را بیافریند، او را شبیه خود آفرید. او انسان را مرد و زن خلق فرموده، آن ها را برکت داد و از همان آغاز خلقت، ایشان را "آدم" نامید" (پیدایش فصل 5 آیات 1-2)
"از همان آغاز خلقت، ایشان را "آدم" نامید"
خداوند، بشر را "آدم" نامید. این واژه فاقد جنسیت است. همان طور که در زبان فارسی واژه "آدم" یا "آدم ها" را برای زن و مرد به کار می بریم. زن و مرد بیانگر معنی و مفهوم "بشر" در نظر خدا می باشند.
آدم (پیدایش فصل 5 آیات 3-5)
"وقتی آدم 130 ساله بود، پسرش شیث به دنیا آمد. او شبیه پدرش آدم بود. بعد از تولد شیث، آدم 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. آدم در سن 930 سالگی مرد."
آدم شبیه خدا آفریده شد. به عبارت دیگر انسان انعکاسی از جلال خدا است. بشر آزادی اراده و حق انتخاب دارد. ما هرگز کاملا مانند خدا نخواهیم شد، چون او خالق ما و از ما برتر است. ما می توانیم خصوصیات خداوند را نظیر محبت، صبر، بخشش، مهربانی و وفاداری منعکس سازیم. با این توصیف واقعه سقوط رخ داد و به دلیل گناه آدم و حوا، چهره خدا در انسان تیره و تار گردید.
شیث گرچه با قائن تفاوت داشت، اما به شباهت آدم (انسان سقوط کرده) متولد شد. آنچه مسلم است هر فرد شبیه "آدم" است. اما فقط یک استثناء وجود دارد و آن عیسی مسیح بود که به "آدم" سقوط کرده شباهت نداشت.
" آدم 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد"
اسامی پسران و دختران دیگر آدم در نسب نامه ذکر نشده است. پسران آدم با خواهران شان ازدواج کردند (مراجعه کنید به تفسیر پیدایش فصل 4 آیه 17). منشاء انسان ها به آدم و حوا بازمی گردد. در واقع ما انسان ها در جسم و خون مشترکیم. هر گاه تعصب و نفرت به ذهن تان راه یافت، این واقعیت را به خاطر بیاورید که هر فردی مثل خود شما مخلوق با ارزش و منحصر به فرد خدا است.
از شیث تا مهلل ئیل (پیدایش فصل 5 آیات 6-17)
"وقتی شیث 105 ساله بود، پسرش انوش به دنیا آمد. بعد از تولد انوش، شیث 807 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. شیث در سن 912 سالگی مرد.
وقتی انوش نود ساله بود، پسرش قینان به دنیا آمد. بعد از تولد قینان، انوش 815 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. انوش در سن 905 سالگی مرد.
وقتی قینان هفتاد ساله بود، پسرش مهلل ئیل به دنیا آمد. بعد از تولد مهلل ئیل، قینان 840 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 910 سالگی مرد.
وقتی مهلل ئیل شصت و پنج ساله بود، پسرش یارد به دنیا آمد. پس از تولد یارد، مهلل ئیل 830 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 895 سالگی مرد".
توصیف کوتاه مربوط به نسل شیث، از الگوی یکسانی پیروی می کند:
یک. سن آنان به هنگام صاحب فرزند شدن
دو. سال های باقیمانده حیات شان
سه. تولد فرزندان دیگر
چهار. کل سن
پنج. مرگ.
زندگی اکثر آنان حاوی نکته ارزشمندی نمی باشد. امروزه زندگی بسیاری از مردم شبیه این افراد است.
از یارد تا متوشالح (پیدایش فصل 5 آیه 18-27)
"وقتی یارد 162 ساله بود، پسرش خنوخ به دنیا آمد. بعد از تولد خنوخ، یارد 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. یارد در سن 962 سالگی مرد.
وقتی خنوخ شصت و پنج ساله بود، پسرش متوشالح به دنیا آمد. بعد از تولد متوشالح، خنوخ 300 سال دیگر با خدا زیست. او صاحب پسران و دخترانی شد و 365 سال زندگی کرد. خنوخ با خدا می زیست و خدا او را به حضور خود به بالا برد و دیگر کسی او را ندید.
وقتی متوشالح187 ساله بود، پسرش لمک به دنیا آمد. بعد از تولد لمک، متوشالح 782 سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد. متوشالح در سن 969 سالگی مرد".
خنوخ (آیات 21-24)
"وقتی خنوخ شصت و پنج ساله بود، پسرش متوشالح به دنیا آمد. بعد از تولد متوشالح، خنوخ سیصد سال دیگر با خدا زیست. او صاحب پسران و دخترانی شد و 365 سال زندگی کرد. خنوخ با خدا می زیست و خدا او را به حضور خود به بالا برد و دیگر کسی او را ندید"
خنوخ پسر یارد بود. او بهترین فرد در نسب نامه است. خنوخ که 622 سال پس از آفرینش آدم به دنیا آمده بود، 308 سال با آدم معاصر بود. 69 سال پیش از تولد نوح، یعنی هنگامی که خنوخ فقط 365 سال داشت، خداوند او را به آسمان منتقل کرد. درباره خنوخ افسانه های زیادی وجود دارد. می گویند اولین شخصی بوده که در خیاطی مهارت داشته است. روایت دیگر می گوید که او اولین کسی بوده که خط را اختراع کرد.
عبارت"با خدا می زیست" یا "با خدا راه می رفت" ناگهان مانع از تکرار و یکنواختی عبارت های قبلی می شود. خنوخ با خدا می زیست، بیانگر دوستی و صمیمیت او با خدا بود. به خاطر همین دوستی و صمیمیتش بود که نمرد، بلکه به آسمان منتقل شد. ایلیای نبی نیز چنین تجربه ای داشت (دوم پادشاهان فصل 2 آیات 11-12). عهد جدید به نبوتی از خنوخ اشاره می کند (یهودا آیه 14).
نویسنده رساله به عبرانیان درباره خنوخ چنین نوشت:"خنوخ نیز به خدا ایمان داشت. به همین جهت بدون این که طعم مرگ را بچشد، خدا او را به نزد خود برد. او ناگهان ناپدید شد، زیرا خدا او را از این جهان به عالم دیگر منتقل ساخت. پیش از آن، خدا فرموده بود که از خنوخ خشنود است". زندگی کردن (راه رفتن) با خدا به چه معنی است؟ راه رفتن با خدا تصویری است از دو شخصی که به اتفاق یکدیگر جاده ای را پشت سر می گذارند و از همراهی یکدیگر لذت می برند. راه رفتن با خدا متضمن آگاهی نسبت به حضور خدا و مشارکت دائمی در دوستی با اوست. راه رفتن با خدا مستلزم پذیرش روش ها و استانداردهای خداوند است. کلام خدا می فرماید:"آیا دو نفر بدون آن که با هم توافق کرده باشند، با هم سفر خواهند کرد؟" (عاموس فصل 3 آیه 3). در نتیجه، شخص ایماندار می تواند نسبت به کمک خدا، حتی اگر جاده ناهموار باشد، مطمئن باشد.
چرا خدا، خنوخ را زودتر نزد خود برد؟ یهودیان دوران باستان معتقد بودند که خدا، خنوخ را به قدری دوست داشت که نمی توانست ببیند که او گرفتار شرارت جهان می شود. به همین دلیل او را به آسمان منتقل کرد. اما آنچه مسلم است خنوخ در میان قوم فاسد، با خدا زندگی می کرد. وقتی سایرین از خدا دور بودند خنوخ با خدا راه می رفت. او هر روز به خدا نزدیک تر می شد. شاید هم خدمت او بر روی زمین خاتمه یافته بود. شاید هم خدا، خنوخ را به قدری دوست داشت که او را در اوایل زندگی نزد خود برد.
از راه رفتن خنوخ با خدا، درس هایی را می آموزیم:
یک. خنوخ در شرایط مختلف با خدا راه می رفت. او متاهل و صاحب فرزندان بود، اما علی رغم مسئولیت های خانوادگی، در دوستی و صمیمیتش با خدا وقفه ای ایجاد نشد.
دو. دوستی با خدا، تضمین کننده عمر طولانی نیست. عمر خنوخ کم تر از عمر کسانی است که اسامی شان در نسب نامه به چشم می خورد.
سه. در جهان سرشار از گناه و در هر محیطی می توانیم با خدا زندگی کنیم.
چهار. عبارت "خدا او را به آسمان منتقل کرد" بر این نسب نامه یکنواخت که مرگ انسان را مورد تاکید قرار می دهد، نور امید می تابد. انتقال خنوخ به آسمان، ربوده شدن کلیسا را در آینده مجسم می سازد (اول تسالونیکیان فصل 4 آیات 15-18).
یهودا در رساله کوتاه خود، گفتار خنوخ را نقل قول کرد. آنچه که برای یهودا ارزشمند بود، گفتار خنوخ است که به طور شفاهی بیان شده و بعدها توسط نویسنده ناشناس به کتاب خنوخ افزوده شده. مقصود یهودا از ذکر این نقل قول آن بود که به مخاطبان خود بفهماند که این عبارت از کتاب خنوخ، واقعی و موثق است:"خنوخ که هفت نسل بعد از آدم زندگی می کرد، از وضع این افراد آگاه بود و فرمود:"بنگرید، خداوند با هزاران هزار از مقدسین خود می آید و مردم دنیا را داوری می فرماید، تا مشخص شود چه اعمال وحشتناکی برخلاف خواست خدا انجام داده اند و چه سخنان زشتی علیه او گفته اند، آنگاه ایشان را به سزای اعمال شان خواهد رساند" (یهودا ایات 14-15).
" پسرش متوشالح به دنیا آمد"
زمانی که خنوخ با خدا صمیمیت داشت، صاحب پسر شد. او را متوشالح نام نهاد. متوشالح به معنای "وقتی بمیرد، او بازمی گردد" است.
"متوشالح در سن 969 سالگی مرد"
عمر طولانی متوشالح اتفاقی نبود، بلکه ناشی از فیض خداوند بود. او 243 سال با آدم و 98 سال با سام (پسر اول نوح) هم عصر بود و به این ترتیب رابطی بود میان باغ عدن و جهان پس از طوفان. متوشالح در سال وقوع طوفان در گذشت. خداوند به او عمر طولانی داد تا مردم فرصت توبه داشته باشند.
از لمک تا نوح (پیدایش فصل 5 آیات 28-32)
"وقتی لمک 182 ساله بود، پسرش نوح به دنیا آمد. لمک گفت:"این پسر، ما را از کار سخت زراعت که در اثر لعنت خداوند بر زمین، دامنگیر ما شده، آسوده خواهد کرد". پس لمک اسم او را نوح (یعنی "آسودگی") گذاشت. بعد از تولد نوح، لمک 595 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 777 سالگی مرد. نوح در سن 500 سالگی صاحب سه پسر به نام های سام، حام و یافث بود".
زمانی که نوح 9 ساله بود، شیث فوت کرد. بنابراین او پسر آدم را می شناخت.
لمک از وضعیت زندگی فلاکت بار بشر شاکی و ناراضی بود. رخنه گناه به جهان، تاثیر منفی و مخرب بر زندگی انسان ها و طبیعت گذاشته بود. دو نفری که اسم لمک به آن ها تعلق داشت، به خاطر حرف های شان در خاطره ها مانده اند. لمک از نسل قائن، به دلیل تکبر و گستاخی اش، و لمک از نسل شیث به خاطر آرزو و اشتیاقش. لمک به هنگام تولد نوح، پیشگویی کرد. او از وعده خدا به آدم و حوا (پیدایش فصل 3 آیه 15) آگاه بود و به آن ایمان داشت. تولد نوح، موقعیتی را برای نبوت فراهم نمود. با این توصیف، لمک نمی دانست که مسئولیت نوح چیست. پیشگویی لمک در پیدایش فصل 6 آیات 12-13 تحقق یافت.
نسب نامه آدم تا نوح (پیدایش فصل 5)
فصل پنجم پیدایش به نسب نامه آدم اختصاص دارد و تا پانصدمین سال زندگی نوح را در بر می گیرد (فصل 5 آیه 32). تردیدی نیست که بخشی از نسب نامه به روایت آدم است و سپس خنوخ و متوشالح آن را ادامه داده و سرانجام نوح آن را تکمیل کرده است. می توان حدس زد که روایت مستقیم آدم از پیدایش فصل 2 آیه 4 شروع می شود. با این توصیف، اگر منبع اطلاعات موسی، خداوند نبود، او چگونه می توانست مراحل آفرینش را به طور صحیح گزارش کند؟ موسی و حتی آدم، هیچکدام شاهد عینی آفرینش نبوده اند. کلام خدا می فرماید:"با ایمان به وجود خداست که می دانیم زمین و آسمان و در حقیقت همه چیز، به دستور خدا ساخته شده اند. همه این ها از چیزهای نادیدنی به وجود آمده اند" (عبرانیان فصل یازدهم آیه سوم).
آیا نسب نامه های کتاب مقدس، زمان آفرینش انسان را نشان می دهند؟ پاسخ این است که در تمام کتاب مقدس هیچ تاریخی در مورد ابتدای خلقت پیدا نمی شود. نویسندگان عبری کتاب مقدس، با اصطلاحات روزگار باستان نسب نامه ها را نوشته اند. مثلا اصطلاح "پدر" را به معنی "پدر" یا "جد" و "نسل"به کار برده اند. علاوه بر این در دوران باستان، افرادی که رتبه مهمی نداشته اند و کم اهمیت بوده اند، از شجره نامه حذف گردیده اند. طبق تحقیقات باستان شناسان، بر طبق عادت مردم خاورمیانه در زمان باستان در مورد نسب نامه ها، می توان با اطمینان گفت که فقط افراد مهم ذکر شده اند. این مثال را در انجیل متی فصل اول آیات اول تا هفدهم پیدا می کنیم. در این نسب نامه، سه تن از پادشاهان حذف شده اند (اخزیا، یوآش، امصیا) و یورام به عنوان پدر عزیا ذکر شده، در حالی که پدربزرگش بوده است. باستان شناسان معتقدند که شجره نامه های مندرج در کتاب پیدایش کامل نیست. در نتیجه، پیدایش بشریت به دوران دورتری بر می گردد. بنابراین، نسب نامه های خاور نزدیک در کتاب مقدس و دوران باستان، به منظور ارائه تاریخچه کامل خاندان، قبیله یا قوم خاص نوشته نشده اند، بلکه فقط حاوی اسامی افراد مشهور یا بزرگان هر خاندان بوده اند.
از آدم تا نوح، میانگین عمر 800 سال بود. چرا انسان ها عمر طولانی داشتند؟
میانگین عمر در دنیای امروز 80 سال است. برخی از تحقیقات نشان داده که در دو قرن اخیر بیست تا سی سال به عمر انسان افزوده شد. علت افزایش عمر به دلیل پیشرفت علم در معالجه بیماری ها بوده است. اما زندگی کردن برای 800 تا 900 سال غیرممکن به نظر می رسد. پس چگونه انسان هایی که قبل از نوح زندگی می کردند، دارای عمر طولانی بوده اند؟
افزایش یا کاهش طول عمر به ترکیب عواملی نظیر زیست شیمیایی، فعالیت غدد داخلی، تغذیه، زیست محیطی و تاثیر اتمسفر زمین ارتباط دارد. انسان های اولیه از لحاظ جسمی، تغذیه و اتمسفر در شرایط عالی به سر می بردند. حتی بعد از جدایی از خدا و رخنه گناه، شرایط هم چنان برای آدم و حوا و نسل آنان، بسیار مطلوب و عالی بود.
به هنگام مطالعه کتاب مقدس، درمی یابیم که بعد از طوفان سهمگین دوران نوح، عمر انسان ها به طور ناگهانی کاهش یافت. قبل از طوفان، عمر انسان ها به 900 سال هم می رسید، در حالی که در بعد از طوفان عمر انسان به 200 و سپس 100 سال محدود شد.
علم نجوم ثابت کرده که چگونه خداوند اجازه داد انسان در قبل از طوفان بزرگ، از عمر طولانی برخوردار باشد. در آن زمان لایه اوزون بسیار ضخیم بود، به طوری که مانع تابش اشعه ماورای بنفش به زمین می گردید. بعد از طوفان، این لایه به تدریج نازک شد و اشعه ماورای بنفش به زمین راه یافت. حضور این اشعه، سبب پیری زودرس سلول های بدن انسان شد. این اشعه در اثر انفجار ستارگان در فضا آزاد و منتشر گردید.
انسان های آن روزگار مانند امروز اطلاعات پزشکی نداشتند، با این حال عوامل زیست محیطی، تغذیه و فعالیت غدد درون و شیمیایی بدن در وضعیت عالی بودند. بعد از طوفان، این عوامل دستخوش تغییر و تحول شدند و بدین سان عمر انسان ها کاهش یافت.
عامل دیگری که به کاهش عمر انسان منتهی گردید، کدهای ژنتیکی بود. با گذشت چند نسل، کدهای ژنتیک دچار نقص شد. آدم و حوا در مقابل بیماری ها بسیار مقاوم بودند، اما نسل های بعدی این امتیاز برتر ژنتیکی را به تدریج از دست دادند. در نتیجه، بدن انسان به بیماری و مرگ جسمانی آسیب پذیر شد.
در کتیبه های قبل از طوفان بزرگ (دوران نوح) به عمر طولانی پادشاهان اشاره شده است. هم چنین پارسیان، مصریان، هندوها، یونانی ها و دیگر اقوام روایاتی از عمر طولانی ساکنان اولیه زمین داشته اند. چنین روایاتی چگونه می توانستند به وجود آیند، مگر آن که این واقعیت را بپذیریم که انسان های اولیه عمر طولانی داشتند.
ممکن است خدا منظور خاصی در اعطای عمری طولانی به ساکنان اولیه زمین داشته است. آن ها با عمر طولانی می توانستند حکم خدا را در پیدایش فصل اول آیه 28 یعنی کثیر شدن بر روی زمین و تحت سلطه خود درآوردن آن، به ثمر برسانند. با این توصیف، چه اتفاقی رخ می داد اگر قرار بود هر انسان در سراسر تاریخ بشر در حدود دو هزار سال عمر کند؟ در این صورت جمعیت زمین خیلی پیش از این، آنقدر زیاد می شد که دیگر جایی برای ساکنین آن یافت نمی شد. بنابراین، می توانیم مراقبت خدا را چه در بخشیدن عمر طولانی و چه در کوتاه کردن عمر مشاهده کنیم. وقت های ما در دست اوست (مزمور 31 آیه 15).
در این نسب نامه تنها از شیث و نسل او نام برده شده است. سکوت این قسمت درباره قائن و نسل او بسیار پر معنی است. خاندان قائن در تاریخ نجات از هیچ گونه اهمیتی برخوردار نیستند.
"این است شرح پیدایش آدم و نسل او. هنگامی که خدا خواست انسان را بیافریند، او را شبیه خود آفرید. او انسان را مرد و زن خلق فرموده، آن ها را برکت داد و از همان آغاز خلقت، ایشان را "آدم" نامید" (پیدایش فصل 5 آیات 1-2)
"از همان آغاز خلقت، ایشان را "آدم" نامید"
خداوند، بشر را "آدم" نامید. این واژه فاقد جنسیت است. همان طور که در زبان فارسی واژه "آدم" یا "آدم ها" را برای زن و مرد به کار می بریم. زن و مرد بیانگر معنی و مفهوم "بشر" در نظر خدا می باشند.
آدم (پیدایش فصل 5 آیات 3-5)
"وقتی آدم 130 ساله بود، پسرش شیث به دنیا آمد. او شبیه پدرش آدم بود. بعد از تولد شیث، آدم 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. آدم در سن 930 سالگی مرد."
آدم شبیه خدا آفریده شد. به عبارت دیگر انسان انعکاسی از جلال خدا است. بشر آزادی اراده و حق انتخاب دارد. ما هرگز کاملا مانند خدا نخواهیم شد، چون او خالق ما و از ما برتر است. ما می توانیم خصوصیات خداوند را نظیر محبت، صبر، بخشش، مهربانی و وفاداری منعکس سازیم. با این توصیف واقعه سقوط رخ داد و به دلیل گناه آدم و حوا، چهره خدا در انسان تیره و تار گردید.
شیث گرچه با قائن تفاوت داشت، اما به شباهت آدم (انسان سقوط کرده) متولد شد. آنچه مسلم است هر فرد شبیه "آدم" است. اما فقط یک استثناء وجود دارد و آن عیسی مسیح بود که به "آدم" سقوط کرده شباهت نداشت.
" آدم 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد"
اسامی پسران و دختران دیگر آدم در نسب نامه ذکر نشده است. پسران آدم با خواهران شان ازدواج کردند (مراجعه کنید به تفسیر پیدایش فصل 4 آیه 17). منشاء انسان ها به آدم و حوا بازمی گردد. در واقع ما انسان ها در جسم و خون مشترکیم. هر گاه تعصب و نفرت به ذهن تان راه یافت، این واقعیت را به خاطر بیاورید که هر فردی مثل خود شما مخلوق با ارزش و منحصر به فرد خدا است.
از شیث تا مهلل ئیل (پیدایش فصل 5 آیات 6-17)
"وقتی شیث 105 ساله بود، پسرش انوش به دنیا آمد. بعد از تولد انوش، شیث 807 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. شیث در سن 912 سالگی مرد.
وقتی انوش نود ساله بود، پسرش قینان به دنیا آمد. بعد از تولد قینان، انوش 815 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. انوش در سن 905 سالگی مرد.
وقتی قینان هفتاد ساله بود، پسرش مهلل ئیل به دنیا آمد. بعد از تولد مهلل ئیل، قینان 840 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 910 سالگی مرد.
وقتی مهلل ئیل شصت و پنج ساله بود، پسرش یارد به دنیا آمد. پس از تولد یارد، مهلل ئیل 830 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 895 سالگی مرد".
توصیف کوتاه مربوط به نسل شیث، از الگوی یکسانی پیروی می کند:
یک. سن آنان به هنگام صاحب فرزند شدن
دو. سال های باقیمانده حیات شان
سه. تولد فرزندان دیگر
چهار. کل سن
پنج. مرگ.
زندگی اکثر آنان حاوی نکته ارزشمندی نمی باشد. امروزه زندگی بسیاری از مردم شبیه این افراد است.
از یارد تا متوشالح (پیدایش فصل 5 آیه 18-27)
"وقتی یارد 162 ساله بود، پسرش خنوخ به دنیا آمد. بعد از تولد خنوخ، یارد 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. یارد در سن 962 سالگی مرد.
وقتی خنوخ شصت و پنج ساله بود، پسرش متوشالح به دنیا آمد. بعد از تولد متوشالح، خنوخ 300 سال دیگر با خدا زیست. او صاحب پسران و دخترانی شد و 365 سال زندگی کرد. خنوخ با خدا می زیست و خدا او را به حضور خود به بالا برد و دیگر کسی او را ندید.
وقتی متوشالح187 ساله بود، پسرش لمک به دنیا آمد. بعد از تولد لمک، متوشالح 782 سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد. متوشالح در سن 969 سالگی مرد".
خنوخ (آیات 21-24)
"وقتی خنوخ شصت و پنج ساله بود، پسرش متوشالح به دنیا آمد. بعد از تولد متوشالح، خنوخ سیصد سال دیگر با خدا زیست. او صاحب پسران و دخترانی شد و 365 سال زندگی کرد. خنوخ با خدا می زیست و خدا او را به حضور خود به بالا برد و دیگر کسی او را ندید"
خنوخ پسر یارد بود. او بهترین فرد در نسب نامه است. خنوخ که 622 سال پس از آفرینش آدم به دنیا آمده بود، 308 سال با آدم معاصر بود. 69 سال پیش از تولد نوح، یعنی هنگامی که خنوخ فقط 365 سال داشت، خداوند او را به آسمان منتقل کرد. درباره خنوخ افسانه های زیادی وجود دارد. می گویند اولین شخصی بوده که در خیاطی مهارت داشته است. روایت دیگر می گوید که او اولین کسی بوده که خط را اختراع کرد.
عبارت"با خدا می زیست" یا "با خدا راه می رفت" ناگهان مانع از تکرار و یکنواختی عبارت های قبلی می شود. خنوخ با خدا می زیست، بیانگر دوستی و صمیمیت او با خدا بود. به خاطر همین دوستی و صمیمیتش بود که نمرد، بلکه به آسمان منتقل شد. ایلیای نبی نیز چنین تجربه ای داشت (دوم پادشاهان فصل 2 آیات 11-12). عهد جدید به نبوتی از خنوخ اشاره می کند (یهودا آیه 14).
نویسنده رساله به عبرانیان درباره خنوخ چنین نوشت:"خنوخ نیز به خدا ایمان داشت. به همین جهت بدون این که طعم مرگ را بچشد، خدا او را به نزد خود برد. او ناگهان ناپدید شد، زیرا خدا او را از این جهان به عالم دیگر منتقل ساخت. پیش از آن، خدا فرموده بود که از خنوخ خشنود است". زندگی کردن (راه رفتن) با خدا به چه معنی است؟ راه رفتن با خدا تصویری است از دو شخصی که به اتفاق یکدیگر جاده ای را پشت سر می گذارند و از همراهی یکدیگر لذت می برند. راه رفتن با خدا متضمن آگاهی نسبت به حضور خدا و مشارکت دائمی در دوستی با اوست. راه رفتن با خدا مستلزم پذیرش روش ها و استانداردهای خداوند است. کلام خدا می فرماید:"آیا دو نفر بدون آن که با هم توافق کرده باشند، با هم سفر خواهند کرد؟" (عاموس فصل 3 آیه 3). در نتیجه، شخص ایماندار می تواند نسبت به کمک خدا، حتی اگر جاده ناهموار باشد، مطمئن باشد.
چرا خدا، خنوخ را زودتر نزد خود برد؟ یهودیان دوران باستان معتقد بودند که خدا، خنوخ را به قدری دوست داشت که نمی توانست ببیند که او گرفتار شرارت جهان می شود. به همین دلیل او را به آسمان منتقل کرد. اما آنچه مسلم است خنوخ در میان قوم فاسد، با خدا زندگی می کرد. وقتی سایرین از خدا دور بودند خنوخ با خدا راه می رفت. او هر روز به خدا نزدیک تر می شد. شاید هم خدمت او بر روی زمین خاتمه یافته بود. شاید هم خدا، خنوخ را به قدری دوست داشت که او را در اوایل زندگی نزد خود برد.
از راه رفتن خنوخ با خدا، درس هایی را می آموزیم:
یک. خنوخ در شرایط مختلف با خدا راه می رفت. او متاهل و صاحب فرزندان بود، اما علی رغم مسئولیت های خانوادگی، در دوستی و صمیمیتش با خدا وقفه ای ایجاد نشد.
دو. دوستی با خدا، تضمین کننده عمر طولانی نیست. عمر خنوخ کم تر از عمر کسانی است که اسامی شان در نسب نامه به چشم می خورد.
سه. در جهان سرشار از گناه و در هر محیطی می توانیم با خدا زندگی کنیم.
چهار. عبارت "خدا او را به آسمان منتقل کرد" بر این نسب نامه یکنواخت که مرگ انسان را مورد تاکید قرار می دهد، نور امید می تابد. انتقال خنوخ به آسمان، ربوده شدن کلیسا را در آینده مجسم می سازد (اول تسالونیکیان فصل 4 آیات 15-18).
یهودا در رساله کوتاه خود، گفتار خنوخ را نقل قول کرد. آنچه که برای یهودا ارزشمند بود، گفتار خنوخ است که به طور شفاهی بیان شده و بعدها توسط نویسنده ناشناس به کتاب خنوخ افزوده شده. مقصود یهودا از ذکر این نقل قول آن بود که به مخاطبان خود بفهماند که این عبارت از کتاب خنوخ، واقعی و موثق است:"خنوخ که هفت نسل بعد از آدم زندگی می کرد، از وضع این افراد آگاه بود و فرمود:"بنگرید، خداوند با هزاران هزار از مقدسین خود می آید و مردم دنیا را داوری می فرماید، تا مشخص شود چه اعمال وحشتناکی برخلاف خواست خدا انجام داده اند و چه سخنان زشتی علیه او گفته اند، آنگاه ایشان را به سزای اعمال شان خواهد رساند" (یهودا ایات 14-15).
" پسرش متوشالح به دنیا آمد"
زمانی که خنوخ با خدا صمیمیت داشت، صاحب پسر شد. او را متوشالح نام نهاد. متوشالح به معنای "وقتی بمیرد، او بازمی گردد" است.
"متوشالح در سن 969 سالگی مرد"
عمر طولانی متوشالح اتفاقی نبود، بلکه ناشی از فیض خداوند بود. او 243 سال با آدم و 98 سال با سام (پسر اول نوح) هم عصر بود و به این ترتیب رابطی بود میان باغ عدن و جهان پس از طوفان. متوشالح در سال وقوع طوفان در گذشت. خداوند به او عمر طولانی داد تا مردم فرصت توبه داشته باشند.
از لمک تا نوح (پیدایش فصل 5 آیات 28-32)
"وقتی لمک 182 ساله بود، پسرش نوح به دنیا آمد. لمک گفت:"این پسر، ما را از کار سخت زراعت که در اثر لعنت خداوند بر زمین، دامنگیر ما شده، آسوده خواهد کرد". پس لمک اسم او را نوح (یعنی "آسودگی") گذاشت. بعد از تولد نوح، لمک 595 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 777 سالگی مرد. نوح در سن 500 سالگی صاحب سه پسر به نام های سام، حام و یافث بود".
زمانی که نوح 9 ساله بود، شیث فوت کرد. بنابراین او پسر آدم را می شناخت.
لمک از وضعیت زندگی فلاکت بار بشر شاکی و ناراضی بود. رخنه گناه به جهان، تاثیر منفی و مخرب بر زندگی انسان ها و طبیعت گذاشته بود. دو نفری که اسم لمک به آن ها تعلق داشت، به خاطر حرف های شان در خاطره ها مانده اند. لمک از نسل قائن، به دلیل تکبر و گستاخی اش، و لمک از نسل شیث به خاطر آرزو و اشتیاقش. لمک به هنگام تولد نوح، پیشگویی کرد. او از وعده خدا به آدم و حوا (پیدایش فصل 3 آیه 15) آگاه بود و به آن ایمان داشت. تولد نوح، موقعیتی را برای نبوت فراهم نمود. با این توصیف، لمک نمی دانست که مسئولیت نوح چیست. پیشگویی لمک در پیدایش فصل 6 آیات 12-13 تحقق یافت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر