۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

وحدانیت و تثلیث‌:‌ یک تناقض‌؟

 نویسنده: آرمان رشدی
تعریف وحدانیت خدا در کتاب‌مقدس‌
 برای پاسخگویی بهتر به این سؤال‌، نخست باید تعریف «وحدانیت‌» خدا را در کتاب‌مقدس مشخص کرد.

 در کتاب‌مقدس‌، واحد بودنِ خدا در مقابل تعدد و کثرت خدایان بت‌پرستان و شیطان‌پرستان قرار داشت‌. ایشان قائل به خدایان متعددی بودند که هر یک بخشی از عالم هستی را آفریده بود و بر آن حاکمیت داشت‌. این خدایان به‌خاطر منافع خود اغلب با هم در تخاصم بودند و بشر و طبیعت نیز از نزاع میان آنها دچار مصائب می‌شد. این موضوع به‌تفصیل در مقاله A-1مورد بحث قرار گرفته است‌. اعتقاد به این حقیقت که تمامی عالم هستی با تمامی جزئیات آن را فقط یک خدا به‌تنهایی آفرید، برای نخستین بار در دین یهود مکشوف گشت‌؛ این ایمان فقط در میان قوم یهود حاکم بود و بس‌. با ظهور مسیحیت‌، این اعتقاد برای نخستین بار به نقاط مختلف جهان برده شد. جالب است بدانیم که وقتی مسیحیان اعتقاد به خدای یگانه را در امپراطوری روم ترویج می‌دادند، رومیها و یونانیهای چندگانه‌پرست ایشان را متهم به «الحاد» می‌کردند، چون منکر وجود خدایان متعدد بودند!
 بدینسان‌، وحدت خدا در کتاب‌مقدس‌، در نقطه مقابلِ تعدد خدایان متخاصم و بوالهوس بت‌پرستان قرار داشت‌. یعنی کتاب‌مقدس می‌گفت که منشأ و مقدراتِ عالم هستی در دست «یک نظام‌» یا «یک حکومت‌» یا «یک خدا و خالق‌» قرار دارد، نه چندین «حکومت‌» یا «خدا».

تعریف و توضیح ساده‌ تثلیث



 نویسنده: آرمان رشدی
به‌عبارتی ساده‌، مسیحیت به یک خدای واحد عقیده دارد. اما این خدای واحد در درون خود دارای سه «شخص‌» می‌باشد، یعنی پدر و پسر (عیسی مسیح‌) و روح‌القدس‌. این هر سه شخص به یک اندازه «خدا» هستند؛ هیچیک از دیگری «بیشتر» یا «کمتر» خدا نیست‌. اما این سه شخص‌، «سه خدا» را تشکیل نمی‌دهند، بلکه یک خدای واحد را.
 درضمن‌، هر یک از این سه شخص‌، برای خود وجودی مستقل است‌، یعنی اینکه «پدر» نه پسر است و نه روح‌القدس‌. «پسر» نیز نه پدر است و نه روح‌القدس‌. «روح‌القدس‌» نیز نه پدر است و نه پسر.
 همچنین باید تذکر داد که منظور از تثلیث این «نیست‌» که خدا گاه خود را به‌صورت «پدر» متجلی می‌ساخت‌، گاه به‌صورت «پسر» و گاه به‌صورت روح‌القدس‌.

آیا مسیحیان به «یک خدا» اعتقاد دارند؟

 نویسنده: آرمان رشدی
پیش از بحث در خصوص «تثلیث‌» و «پسر خدا بودنِ عیسی مسیح‌» لازم است بر اعتقاد مسیحیت به خدای واحد تأکید بگذاریم‌.

در عهدعتیق‌
در کتاب‌مقدس همه صفاتی که ادیان ابراهیمی برای خدا قائل شده‌اند، تأئید شده است که مهم‌ترین آنها، وحدانیت یا یگانگی خداست‌. آیه‌های متعددی‌، چه در عهدعتیق و چه در عهدجدید، وحدانیت خدا را با قاطعیت اعلام می‌دارد. یکی از این آیات‌، در تورات موسی یافت می‌شود که در واقع در حکم «شهادتین‌» یهودیان می‌باشد. در عصری که تمام ملل دنیا پرستش خدایان متعدد را امری بدیهی می‌پنداشتند، موسی به قوم اسرائیل چنین فرمود:‌ «ای اسرائیل‌، بشنو! یهوه خدای ما، یهوه واحد است‌. پس یهوه‌، خدای خود را به تمامی جان و تمامی قوت خود محبت نما» (تثنیه ۶:‌۴ و ۵) . در کتاب اشعیای نبی نیز که حدود ۷۰۰ سال پیش از مسیح نوشته شده‌، خداوند چنین می‌فرماید:‌ «خداوند، پادشاه اسرائیل‌… که ولی ایشان است چنین می‌گوید:‌ من اول هستم و من آخر هستم‌، و غیر از من خدایی نیست‌» (اشعیا ۴۴:‌6).

در عهدجدید
 اندیشه یکتا بودن خدا توسط عیسی مسیح و رسولان او در عهدجدید نیز مورد تأکید قرار گرفته است‌. عیسی مسیح در بحثی که با یکی از فقهای یهود داشت‌، این موضوع را تأکید کرد؛ ماجرا به این شکل بود:‌ «و یکی از کاتبان چون مباحثه ایشان را شنیده‌، دید که ایشان را جواب نیکو داد، پیش آمده‌، از او پرسید که "اول همه احکام کدام است‌؟" عیسی او را جواب داد که "اول همه احکام این است که بشنو ای اسرائیل‌، خداوند خدای ما خداوند واحد است‌. و خداوند خدای خود را به‌تمامی دل و تمامی جان و تمامی خاطر و تمامی قوت خود محبت نما که اول از احکام این است‌"…» (انجیل مرقس ۱۲:‌29-30).
 پولس‌، رسول برجسته مسیح نیر چنین فرموده است‌:‌ «ما را یک خدا است‌، یعنی پدر که همه چیز از اوست و ما برای او هستیم‌، و یک خداوند، یعنی عیسی مسیح که همه چیز از اوست و ما از او هستیم‌» (اول قرنتیان ۸:‌6). در این زمینه‌، در کتاب‌مقدس آیات بی‌شماری هست که به‌خاطر محدودیت زمان‌، از نقل آنها خودداری می‌کنیم‌.
 بنابراین‌، مطابق تعلیم صریح کتاب‌مقدس‌، بدون هیچگونه تردیدی‌، خدا یکی است و خدای دیگری جز او وجود ندارد. کسی را نیز در جلال خود شریک نمی‌سازد.

۱۳۹۳ خرداد ۹, جمعه


آنچه دریافت می کنید، به آنچه باور دارید مرتبط است

مطالعه کتاب مقدس 
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

مرد آمریکایی رویای این را می دید که روزی شرکت نرم افزار خودش را راه اندازی کند. اما او عاشق شد و با خانم جوانی ازدواج کرد. سپس نوزادی به میان آمد. در نتیجه او شغل پیش پا افتاده ای را گرفت تا بتواند صورت حساب هایش را بپردازد.
در ابتدا، کنار گذاشتن رویا و آرزو، مرد را آزار نداد. ولی طولی نکشید که او و همسرش متوجه شدند که از درون معذب هستند. دریافتند که دارند وقت و عمر خود را با شغل پیش پا افتاده تلف می کنند. تا این که برای مرد یک فرصت عالی شغلی پیدا شد تا برای یک شرکت معتبر و معروف، برنامه نویسی کند. اما او آن پیشنهاد شغلی را رد کرد! دلیل او این بود:"من این قدر با استعداد نیستم. خیلی وقت است که از دنیای این کار دور افتاده ام".
دوستش پرسید:"تو مطمئنی؟ این یک فرصت طلایی است". مرد پاسخ داد:"بله، مطمئنم. نمی توانم برای این شانس ریسک کنم. شغل من درآمد چندانی ندارد، ولی یک کار ثابت است. بهتر است به شغل فعلی ادامه دهم".
مردم بسیاری همچون این آقا، هر روز در زندگی فرصت های اساسی خود را از کف می دهند، به خاطر این که به وضع موجود عادت کرده اند. آن ها چیز بهتری را انتظار ندارند. خدا در جدیدی برای آن ها می گشاید، ولی متاسفانه از برکت و رحمت خدا روی برمی گردانند. چرا؟ آن ها از باز کردن ذهن شان برای فکر کردن به چیزهای جدیدی که خدا می خواهد آن ها در زندگی شان انجام دهند، سر باز می زنند. وقتی فرصت خوبی پیش می آید، بدون این که به آن بچسبند، می گویند:"خب، چنین چیزی هرگز برای من رخ نمی دهد. چنین چیزی از سر من زیاد است". غافل از این که آنچه انسان دریافت می کند، به طور مستقیم به آنچه اعتقاد دارد و انتظارش را می کشد، وابسته است. اگر می خواهید خدا کارهای فوق العاده ای برای تان انجام دهد، باید با ایمان شروع کنید به باور چیزهای بزرگ تر از جانب خدا.
ممکن است شما هم مثل آن آقای آمریکایی فکر کنید:"من برای تمام عمرم در همین شغل و با همین موقعیت کار می کنم. تمام کاری که بلدم انجام بدهم، همین است". این یعنی ایمان به خدایی که قادر به انجام کارهای بزرگ و برجسته نیست! لطفا از محدود کردن خدا در ذهن تان دست بردارید. خدا قادر است برای شما فرصت دیگری بگشاید و موقعیت بهتری فراهم کند. لطفا دید خود را گسترش دهید و باور کنید که خدا بیش از این برای تان تدارک دیده است. از آنچه قبلا رفته اید، کمی بیشتر پیش بروید. جسارت پرداختن به رویایی اندکی بزرگ تر را پیدا کنید.
بسیاری از اوقات ما می گوییم:"والدین من فقیر بودند. قبل از آن، مادر بزرگ و پدر بزرگم هم فقیر بودند. هیچکس در خانواده ما موفق نبوده. پس من هم نمی توانم!" این دروغ را باور نکنید. خدای ما، خدای پیشرفت و ترقی است. او می خواهد شما از آنچه پدر و مادرتان رفته اند، جلوتر بروید. خدا می خواهد شما کسی باشید که قالب ها را می شکند . شاید در محیط منفی رشد کرده اید. همه در اطراف شما منفی، عیبجو، افسرده، دل مرده و ناامید باشند. شکی نسیت که شما هم وسوسه می شوید که از تربیت منفی خود به عنوان عذری برای زندگی عقب مانده و فلاکت بار استفاده کنید. اما خدا می خواهد شما شجره نامه خانوادگی تان را دگرگون کنید. این آت و آشغال ها را برای فرزندان خود به میراث نگذارید. شما می توانید با قدرت خداوند این طلسم را در خانواده تان بشکنید. شما با کمک روح خدا می توانید کسی باشید این مانع را برمی دارد. شما می توانید با تصمیمی که امروز می گیرید، نسل های آینده را تحت تاثیر قرار دهید. به یاد داشته باشید: خدا با محیط، پیش زمینه خانوادگی و اوضاع و احوال فعلی، محدود نمی شود. خدا تنها با نبود ایمان ما محدود می شود.
کشیشی تعریف می کند که پدرش در یکی از فقیرترین خانواده ها متولد شد. مادر پدرش، روزی چهارده پانزده ساعت کار می کرد و لباس های مردم را می شست. بسیاری از شب ها، غذای کافی برای خوردن نداشتند. پدر اغلب گرسنه، با شلوار پاره و کفش های سوراخ به مدرسه می رفت.
کشیش ادامه می دهد که مادر بزرگ و پدر بزرگش مردمان خوبی بودند، ولی هرگز پیشرفت چندانی نکرده بودند. تا این که پدر کشیش در سن هفده سالگی، زندگی اش را به مسیح تقدیم کرد. در نتیجه، خدا رویای موعظه کردن را در ذهن او گذاشت. پدر پولی نداشت و تحصیلاتش بسیار کم بود. بنابراین از دیدگاه انسانی، او هیچ آینده و امیدی نداشت. اما خدا با محیط، سابقه خانوادگی و اوضاع و احوال، محدود نمی شود. پدر به جایی که در آن بود، قانع نشد. به آن زندگی یکنواخت و کسل کننده نچسبید. از محدود کردن خدا در ذهنش امتناع کرد. او باور داشت خدا بیش از آن برای او تدارک دیده است. کشیش اعتراف می کند که اکنون من و خواهر و برادرانم و بچه ها و نوه های ما چیزهای عالی از خدا دریافت کرده ایم و دریافت خواهیم کرد، آن هم فقط به خاطر تصمیم یک مرد. این کشیش اکنون یکی از بزرگ ترین و ثروتمندترین کلیساهای آمریکا را اداره می کند.
ما نسل های آتی را با تصمیم امروز خود تحت تاثیر قرار می دهیم. اگر شما لذت برکات روحانی و مادی الهی را نچشیده اید، از شما دعوت می کنم که با کمک خدا، ایمان خود را تقویت کنید. همین طور ننشینید و وضعیت موجود را نپذیرید. همین جاده را تا آخر عمر طی نکنید. از همان جایی که امروز شروع کرده اید، زندگی تان را تمام نکنید. تصمیم بگیرید که از این زندگی یکنواخت و بدون ثمر خارج شوید. خدا می خواهد که هر نسل از نسل پیشین جلوتر برود. به همین علت است که خدا اجازه داده علم و تکنولوژی پیشرفت کند و همچنان توسعه یابد. خدا نمی خواهد شما همین جایی که هستید، باقی بمانید.
دوست عزیز، هرگز به جایی که هستی، راضی نباش. خدای ما، خدای پیشرفت و ترقی است و نه خدای شکست و بدبختی. خدا چیزهای بیشتری برای شما تدارک دیده. بسیار بیشتر! دید خود را وسیع و گسترده تر کنید. خدا می خواهد برای جلال نامش کارهای بزرگ و شگفت انگیزی در زندگی شما انجام دهد. شاید شما آن شخصی باشید که با موعظه انجیل، عده زیادی را مجذوب خداوند کنید. شاید شما آن شخصی باشید که با اختراعات یا ابتکارات، تغییر و تحول مثبت و نیکویی بر دنیای امروز و آینده بگذارید. خدا چیزهای عالی و بیشتر برای شما تدارک دیده است. برای مشاهده آنچه خدا برای شما تدارک دیده، فقط یک کار انجام دهید:با کمک روح خدا (روح القدس) خود را از شر افکار شکست و سرخوردگی خلاص کنید و با پشتکار به جلو بروید. شما سهم خود را ادا کنید تا خدا شما را با معجزات و برکاتش شگفت زده کند. 

ازدواج پسران خدا با دختران آدمیان (پیدایش فصل 6 آیات 1-2)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد، پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند" (پیدایش فصل 6 آیات 1-2)

"در این زمان که تعداد انسان ها روی زمین زیاد می شد"
در این دوران که جمعیت در حال افزایش بود، به خصوص که در دنیای قبل از طوفان، عمرها بسیار طولانی بود، مشکلی را پدید آورد: ازدواج خدا شناسان با خدانشناس ها.
" پسران خدا مجذوب دختران زیباروی انسان ها شدند و هر کدام را که پسندیدند، برای خود به زنی گرفتند"
در مورد این که "پسران خدا" که بودند که با "دختران آدمیان" ازدواج کردند، نظرات متفاوتی ارائه شده است:
یک. کتاب ایوب "پسران خدا" را فرشته می نامد (ایوب فصل اول آیه ششم، فصل دوم آیه اول). برخی بر این عقیده اند که فرشتگان با زنان ازدواج کردند. اما عیسی خاطر نشان کرد که فرشتگان فاقد جنسیت هستند:"انسان ها در روز قیامت دیگر ازدواج نمی کنند، بلکه مثل فرشتگان آسمانی خواهند بود"(متی فصل بیست و دوم آیه سی). مثال هایی وجود دارد که نشان می دهد که آن ها به هنگام ملاقات مردم، شکل انسانی به خود می گیرند و حتی اگر شکل انسانی داشته باشند، این بدین معنی نیست که می توانند با زنان روابط جنسی برقرار کرده یا پدر موجودی دورگه نیمه انسان/نیمه فرشته باشند. فرشتگانی که از خداوند نافرمانی کردند، تنبیه شدند و مطابق یهودا آیه ششم، در تاریکی مطلق حبس شده اند تا روز داوری برسد. بنابراین، قادر به خروج از زندان نیستند.

دو. کتاب مقدس ایمانداران را فرزندان یا پسران خدا می نامد. به عبارت دیگر، "پسران خدا" ایمانداران بوده اند که تنها بر اساس زیبایی زنان چه با تقوا و چه بی تقوا ازدواج می کردند. این امر در سراسر تاریخ، علت انحطاط روحانی بوده است. به نظر می رسد این دیدگاه با کتاب مقدس و واقعیت بیشتر انطباق دارد تا نظریه ازدواج فرشتگان با زنان.

سه. برخی معتقدند "پسران خدا" از نسل شیث (فرزند با تقوای آدم) و "دختران آدمیان" را از نسل قائن (فرزند غیر ایماندار آدم که برادرش هابیل را کشت) قلمداد می کنند. در این نظریه، ازدواج میان نسل با تقوای شیث و نسل شریر قائن، تباهی اخلاقی نژاد را به همراه می آورد. اما نقطه ضعف این نظریه این است که تقوا انتخابی فردی است و نه امری وراثتی. به علاوه کتاب مقدس هیچ گاه مطرح نکرده است که تمامی نسل قائن شریر و تمامی نسل شیث، با تقوا بوده اند.
یک چیز قطعی است و آن این است که انتخاب همسر توسط پسران خدا بر اساس جذابیت جسمانی قرار داشت. زنان زیبا بودند و این تنها چیزی بود که اهمیت داشت. در نتیجه این ازدواج ها، به فاجعه منتهی شد. خداپرستی تضعیف شد و فساد اخلاقی در دنیا بیداد کرد. از آن جا که مادران بی ایمان، نمی توانستند به فرزند خود راه صحیح را آموزش دهند، شالوده بی ایمانی به خدا ریخته شد و اخلاقیات فاسد گردید و خشونت به تعاقب آن فرا رسید. مردانی بی خدا بدل به مردان غیر اخلاقی شده و مردان غیر اخلاقی، مردانی بی رحم گردیدند و مردان بی رحم به خشونت پرداختند و بدین ترتیب، خشونت زمین را پر کرد. این مردان به واسطه اعمال خشونت بار و قدرت شان بر دیگران، به خاطر اشتهار دنیوی، لذت یا قدرت، درها را به سمت کوهی از گناه گشود (پیدایش فصل آیات 4-6).

آیا درست است که یک مسیحی با یک غیر مسیحی ازدواج کند؟
داشتن هر نوع رابطه عاشقانه با یک غیرایماندار مسیحی می تواند خیلی زود تبدیل به چیزی شود که مانع راه رفتن با مسیح گردد. ما خوانده شده ایم که به گمشدگان بشارت بدهیم، نه این که با آنها رابطه نزدیک و عاشقانه داشته باشیم. اشکالی ندارد که رابطه دوستی خوبی با بی ایمانان داشته باشیم، اما فقط تا همین حد. اگر با بی ایمانی قرار ملاقات عاشقانه داشته باشید، صادقانه چه چیز ارجحیت شما خواهد بود: رابطة عاشقانه یا بشارت برای نجات شخص؟ اگر شما با یک بی ایمان ازدواج کرده بودید، شما دو نفر چطور یک رابطه نزدیک روحانی را در ازدواجتان رشد می دادید؟ یک ازدواج موفق چطور می تواند روی عدم توافق در مورد اساسی ترین مطلب در دنیا یعنی عیسی مسیح بنا شده و باقی بماند ؟ در ازدواج بین یک ایماندار و بی ایمان هماهنگی روحانی نمی تواند وجود داشته باشد. کلام خدا به ایمانداران یادآوری می کند که آنها مسکن روح القدس هستند که مالک قلب و نجات آنهاست (دوم قرنتیان فصل 6 آیات 15-17). به این دلیل، آنها باید خود را از دنیا جدا نگه دارند، در دنیا، اما نه از دنیا، و هیچ کجا مهم تر از رابطه نزدیک در ازدواج نیست.

۱۳۹۳ خرداد ۸, پنجشنبه



روح‌القدس‌ شخص‌ است‌

 نویسنده: آرمان رشدی
بر اساس‌ تعلیم‌ صریح‌ کتاب‌مقدس‌، روح‌القدس‌ از شخصیت‌ واقعی برخوردار است‌ یعنی دارای درک‌ و فکر و اراده‌ میباشد. او سخن‌ میگوید و ایمانداران‌ را تعلیم‌ میدهد. او هدایت‌ میکند و شهادت‌ میدهد. مسیح‌ گفت‌ که‌ روح‌القدس‌ او را جلال‌ میدهد. او باعث‌ میشود که‌ انسان‌ متوجه‌ گناهان‌ خود شود. این‌ ویژگیها را نمیتوان‌ به‌ یک‌ نیروی مجهول‌ و فاقد شخصیت‌ نسبت‌ داد، بلکه‌ فقط‌ متعلق‌ به‌ یک‌ شخص‌ هستند. ذیلاً به‌ ذکر چند مورد از کتابمقدس‌ اکتفا میکنیم‌ که‌ مشخص‌ میکند که‌ روح‌القدس‌ دارای شخصیت‌ میباشد. در بخشهای بعدی همین‌ مقاله‌، کلیه‌ مواردِ قید شده‌، حاکی از همین‌ امر خواهد بود.
                         روح‌القدس‌ صاحب‌ اراده‌ است‌. روح‌القدس‌ رسولان‌ مسیح‌ را در امر بشارت‌ بر حسب‌ اراده‌ وصلاحدید خود هدایت‌ میکرد (ر.ش‌. اعمال‌ 16:6 و ۷؛ اول‌ قرنتیان‌ 12:11).
                         روح‌القدس‌ سخن‌ میگوید و گفته‌ او به‌منزله‌ گفته‌ خداست‌ (ر.ش‌. عبرانیان‌ 10:16 و ۱۷).
                         روح‌القدس‌ صاحب‌ احساس‌ است‌. انسان‌ با گناهان‌ و خطاهای خود، میتواند باعث‌ رنجش‌ او گردد (ر.ش‌. افسسیان‌ 4:30).
                         انسانِ گمراه‌ ممکن‌ است‌ سعی کند او را فریب‌ دهد یا با اراده‌ او مخالفت‌ کند، درست‌ به‌ همان‌ شکل‌ که‌ ممکن‌ است‌ بکوشد خدا را بفریبد (ر.ش‌. اعمال‌ 5:3؛ ۷:۵۱).
                         انسان‌ گمراه‌ ممکن‌ است‌ به‌ او کفر بگوید (ر.ش‌. متی ۱۲:۳۱). کفر به‌روح‌القدس‌ تنها گناهی است‌ که‌ بخشوده‌ نمیشود. علت‌ آن‌ را در بخشهای بعدی مقاله‌ شرح‌ خواهیم‌ داد.


روح‌القدس‌ کیست‌

نویسنده: آرمان رشدی
روح‌القدس‌ مهم‌ترین‌ عامل‌ در حیات‌ و بقای هستی و زندگی بشر، خصوصاً زندگی روحانی انسان‌ میباشد. اما شاید شناخت‌ ما از او، در مقایسه‌ با اهمیت‌ او بسیار بسیار کم‌ باشد. از اینرو لازم‌ است‌ که‌ شناخت‌ صحیح‌ و کاملی درباره‌ این‌ روح‌ پاک‌ الهی بدست‌ آوریم‌ و از این‌ راه‌، اجازه‌ بدهیم‌ که‌ او وجود ما را دگرگون‌ کرده‌، اراده‌ خدا را بطور کامل‌ در زندگی ما تحقق‌ بخشد.

آیا مسیح زن غیر یهودی را تحقیر کرد؟ (مرقس فصل هفتم آیات بیست و یکم تا بیست و هشتم)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

در یکی از سفرهای بشارتی، عیسی ایالت جلیل را ترک کرد و به شهرهای صور و صیدون رفت. او هشتاد کیلومتر راه پیمود تا به شهر صور رسید. سپس از آن جا به صیدون رفت. این دو شهر، دو بندر در کنار دریای مدیترانه بودند. هر دو شهر، بازرگانی شکوفایی داشتند و از این رو بسیار ثروتمند بودند. صور به هنگام ویرانی اورشلیم در سال 586 قبل از میلاد، شادی کرد. رقیب بزرگ بازرگانی این شهر، اسرائیل بود. در نتیجه توانست در غیاب یهودیان به تجارت و منافع خود رونق بخشد. به چنین فرهنگ فاسد و مادی گرایانه ای بود که عیسی پیغام خود را آورد.
به محض این که مسیح وارد شهر شد، مانند همیشه خبر ورودش فوری در همه جا پیچید. زنی نزد مسیح آمد، زیرا دخترش گرفتار روح ناپاک شیطانی بود. او خبر معجزات عیسی را شنیده بود. از این رو آمد و بر پای های عیسی افتاد و التماس کرد تا عیسی فرزندش را شفا دهد.
این زن در انجیل مرقس اهل "فنیقیه اهل شهر صور" معرفی شده، در حالی که در انجیل متی، آن زن "کنعانی" گزارش شده است (متی فصل پانزدهم آیه بیست و دوم). مرقس به موقعیت سیاسی منطقه اشاره می کند تا خوانندگان رومی کتابش، بدانند که زادگاه این زن در کدام بخش امپراطوری روم واقع است. اما توضیح متی خطاب به خوانندگان یهودی بود که به یاد می آوردند کنعانی های بت پرست چقدر با قوم اسرائیل به هنگام استقرار در سرزمین موعود (سرزمین کنعان) دشمنی کردند. مخاطبین انجیل متی (یهودیان) فورا به اهمیت کمک عیسی به این زن پی بردند.
عیسی به زن غیر یهودی گفت:"من باید نخست قوم خود، یعنی یهودیان را یاری کنم". این سخن عیسی مغایرت با این حقیقت نداشت که پیغام خدا برای همه است. به یاد آوریم که عیسی خودش در قلمرو غیر یهودیان (شهرهای صور و صیدون) در حال انجام رسالتش نسبت به مردم غیر یهودی بود. عیسی صرفا داشت به آن زن می گفت که یهودیان باید قبل از دیگران، فرصت ایمان آوردن به او را داشته باشند، چون خدا از یهودیان خواسته بود تا پیغام نجات را به سایر ملل اعلام کنند.
شکی نیست که عیسی می خواست ایمان زن غیر یهودی را امتحان کند. او می خواست از این موقعیت به عنوان فرصتی برای تعلیم درسی در خصوص ایمان، استفاده کند (متی فصل پانزدهم آیه بیست و هشتم). عیسی در ادامه افزود:"درست نیست که نان را از دست فرزندان بگیریم و جلو سگ ها بیندازیم". "سگ" اصطلاحی بود که یهودیان به طور معمول برای اشاره به غیر یهودیان به کار می بردند. یهودیان این مردم بت پرست را هم ردیف سگ به حساب می آوردند، به همین دلیل از دیدگاه آنان، غیر یهودیان لیاقت دریافت برکات خدا را نداشتند، در حالی که خدا به ابراهیم فرمود:"تو مایه برکت تمام مردم جهان خواهی بود" (پیدایش فصل دوازدهم آیه سوم). اما عیسی با استفاده از این اصطلاح، نمی خواست آن زن را تحقیر کند. او در واقع می خواست نحوه برخورد یهودیان را بازگو می کند تا تضاد رفتاری یهودیان را با نحوه رفتار خودش نشان دهد.
زن غیر یهودی با استفاده از همان شیوه گفتار عیسی، پاسخ داد تا بتواند برکت خدا را برای دخترش به دست آورد. چقدر جای شگفتی دارد که بسیاری از یهودیان به خاطر رد کردن عیسی، برکت خدا و نجات را از دست دادند و بسیاری از غیر یهودیان به خاطر قبول عیسی نجات را دریافت کردند.
عیسی به زن غیر یهودی فرمود:"ای زن، ایمان تو عظیم است. برو که آرزویت برآورده شد". همان لحظه دختر او شفا یافت. این معجزه نشان داد که قدرت عیسی بر ارواح شریر و شیطانی چنان عظیم است که لازم نیست برای رهایی شخصی از چنگال آن ها، خودش شخصا حضور داشته باشد. قدرت مسیح به نقاط دور نیز می رسد.
عکس: ‏آیا مسیح زن غیر یهودی را تحقیر کرد؟ (مرقس فصل هفتم آیات بیست و یکم تا بیست و هشتم) 

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

در یکی از سفرهای بشارتی، عیسی ایالت جلیل را ترک کرد و به شهرهای صور و صیدون رفت. او هشتاد کیلومتر راه پیمود تا به شهر صور رسید. سپس از آن جا به صیدون رفت. این دو شهر، دو بندر در کنار دریای مدیترانه بودند. هر دو شهر، بازرگانی شکوفایی داشتند و از این رو بسیار ثروتمند بودند. صور به هنگام ویرانی اورشلیم در سال 586 قبل از میلاد، شادی کرد. رقیب بزرگ بازرگانی این شهر، اسرائیل بود. در نتیجه توانست در غیاب یهودیان به تجارت و منافع خود رونق بخشد. به چنین فرهنگ فاسد و مادی گرایانه ای بود که عیسی پیغام خود را آورد. 
به محض این که مسیح وارد شهر شد، مانند همیشه خبر ورودش فوری در همه جا پیچید. زنی نزد مسیح آمد، زیرا دخترش گرفتار روح ناپاک شیطانی بود. او خبر معجزات عیسی را شنیده بود. از این رو آمد و بر پای های عیسی افتاد و التماس کرد تا عیسی فرزندش را شفا دهد. 
این زن در انجیل مرقس اهل "فنیقیه اهل شهر صور" معرفی شده، در حالی که در انجیل متی، آن زن "کنعانی" گزارش شده است (متی فصل پانزدهم آیه بیست و دوم). مرقس به موقعیت سیاسی منطقه اشاره می کند تا خوانندگان رومی کتابش، بدانند که زادگاه این زن در کدام بخش امپراطوری روم واقع است. اما توضیح متی خطاب به خوانندگان یهودی بود که به یاد می آوردند کنعانی های بت پرست چقدر با قوم اسرائیل به هنگام استقرار در سرزمین موعود (سرزمین کنعان) دشمنی کردند. مخاطبین انجیل متی (یهودیان) فورا به اهمیت کمک عیسی به این زن پی بردند. 
عیسی به زن غیر یهودی گفت:"من باید نخست قوم خود، یعنی یهودیان را یاری کنم". این سخن عیسی مغایرت با این حقیقت نداشت که پیغام خدا برای همه است. به یاد آوریم که عیسی خودش در قلمرو غیر یهودیان (شهرهای صور و صیدون) در حال انجام رسالتش نسبت به مردم غیر یهودی بود. عیسی صرفا داشت به آن زن می گفت که یهودیان باید قبل از دیگران، فرصت ایمان آوردن به او را داشته باشند، چون خدا از یهودیان خواسته بود تا پیغام نجات را به سایر ملل اعلام کنند. 
شکی نیست که عیسی می خواست ایمان زن غیر یهودی را امتحان کند. او می خواست از این موقعیت به عنوان فرصتی برای تعلیم درسی در خصوص ایمان، استفاده کند (متی فصل پانزدهم آیه بیست و هشتم). عیسی در ادامه افزود:"درست نیست که نان را از دست فرزندان بگیریم و جلو سگ ها بیندازیم". "سگ" اصطلاحی بود که یهودیان به طور معمول برای اشاره به غیر یهودیان به کار می بردند. یهودیان این مردم بت پرست را هم ردیف سگ به حساب می آوردند، به همین دلیل از دیدگاه آنان، غیر یهودیان لیاقت دریافت برکات خدا را نداشتند، در حالی که خدا به ابراهیم فرمود:"تو مایه برکت تمام مردم جهان خواهی بود" (پیدایش فصل دوازدهم آیه سوم). اما عیسی با استفاده از این اصطلاح، نمی خواست آن زن را تحقیر کند. او در واقع می خواست نحوه برخورد یهودیان را بازگو می کند تا تضاد رفتاری یهودیان را با نحوه رفتار خودش نشان دهد. 
زن غیر یهودی با استفاده از همان شیوه گفتار عیسی، پاسخ داد تا بتواند برکت خدا را برای دخترش به دست آورد. چقدر جای شگفتی دارد که بسیاری از یهودیان به خاطر رد کردن عیسی، برکت خدا و نجات را از دست دادند و بسیاری از غیر یهودیان به خاطر قبول عیسی نجات را دریافت کردند. 
عیسی به زن غیر یهودی فرمود:"ای زن، ایمان تو عظیم است. برو که آرزویت برآورده شد". همان لحظه دختر او شفا یافت. این معجزه نشان داد که قدرت عیسی بر ارواح شریر و شیطانی چنان عظیم است که لازم نیست برای رهایی شخصی از چنگال آن ها، خودش شخصا حضور داشته باشد. قدرت مسیح به نقاط دور نیز می رسد.   

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏


۱۳۹۳ خرداد ۷, چهارشنبه


از تو برای نجات وتولد دوباره‌ام سپاسگذارم و دعا می‌کنم نور و ملکوتت پیوسته در زندگی من باشد. دعا می‌کنم برای آنانی که ملکوت تو را نشناخته‌اند و از تو می‌خواهم تا عیسی مسیح را وسیله نجات آنها قرار دهی.

چرا پولس فرمان داد که زنان به هنگام دعا و نیایش حجاب را رعایت کنند؟ (اول قرنتیان فصل یازدهم آیات دوم تا شانزدهم)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

امروزه برخی از ایمانداران با اعتقاد به اینکه می‌باید کلام خدا را همانگونه که هست جزء به جزء اطاعت کرد بر مسئلۀ پوشش سر برای زنان به هنگام پرستش خداوند تأکید می‌ورزند. این گروه بر این باورند که پولس در رساله اول قرنتیان فصل یازدهم فرمانی واضح و عاری از ابهام به کلیسا می‌دهد که قابل اطلاق به مسیحیان در همۀ اعصار می‌باشد.
باید اذعان داشت که چنین رویکرد تفسیری مشکلات عدیده‌ای را برای مسیحیان به‌بار آورده است، زیرا که کلام خدا در وهلۀ اول خطاب به مخاطبین اولیۀ آن است (کلیسای شهر قرنتس) که در شرایط خاص تاریخی، فرهنگی و اجتماعی خود می‌زیستند. از این رو، برای درک بهتر پیام پولس برای عصر خویش، نخست می‌باید به بازسازی وضعیتی بپردازیم که در آن پولس فرمان پوشش سر را به زنان کلیسای قرنتس اعلام می‌کند. بنابراین در ابتدا باید از خود بپرسیم چرا پولس چنین فرمانی را به ایمانداران شهر قرنتس می‌دهد؟ عدم پوشش سر از جانب زنان سبب بروز چه مشکلاتی برای کلیسای شهر قرنتس می‌شد؟
شهر قرنتس در جنوب غربی تنگه ای قرار دارد که دو قطعه از شبه جزیره بالکان را به هم مربوط می سازد. این منطقه، گرچه از نظر کشاورزی حاصلخیز نبود، اما از لحاظ بازرگانی نقطه مهمی قلمداد می شد، زیرا راه های تجاری از شمال به جنوب در خشکی و از شرق به غرب در دریا، به هم متصل می کرد. به همین دلیل، شهر قرنتس که در نقطه ای حساس از این چهار راه تجاری قرار گرفته بود، خیلی سریع از ثروتی بیکران برخوردار شد. در سال 146 قبل از میلاد، طی جنگ های یونان و روم، شهر قرنتس به تصرف روم درآمد و با خاک یکسان شد و اهالی آن کشته یا به عنوان برده فروخته شدند. بازسازی شهر نیز ممنوع شد. تا این که سرانجام، در سال 46 قبل از میلاد، ژولیوس سزار شهر را مجددا بنا کرد. اما ساکنین جدید شهر، از نظر فرهنگی و ترکیب نژادی، هیچ گونه وجه اشتراکی با ساکنین قبلی نداشتند.
هنگامی که پولس در سال 50 میلادی به قرنتس آمد، این شهر سومین شهر مهم و پرجمعیت امپراطوری روم (پس از روم و اسکندریه) محسوب می شد. چنین رشد و شکوفایی چشمگیر، علت دیگری نمی توانست داشته باشد، به جز ثروت. مردم از هر نژاد، ملیت، مذهب، طبقه و پیشه در این شهر گرد آمده بودند: یهودی، یونانی، رومی، بازرگان، دریانورد، هنرمند، فیلسوف... و شهر حالت بین المللی داشت. این حالت بین المللی، در کلیسا نیز به چشم می خورد. پولس به این نکته اشاره می کند که "بعضی از ما یهودی هستیم و بعضی غیر یهودی، بعضی غلام هستیم و بعضی آزاد" (اول قرنتیان فصل دوازدهم آیه سیزدهم).
این شهر در زمینه فساد اخلاق زبانزد دنیای آن روزگار بود، طوری که وقتی می خواستند بگویند فلان شخص از نظر اخلاقی منحرف و فاسد است، می گفتند "قرنتسی" است. در معبد الهه عشق که بر تپه مشرف به شهر واقع بود، صدها روسپی مذهبی به خدمت مشغول بودند. امروزه در موزه شهر قرنتس، تالاری را اختصاص داده اند به اشیایی که طی حفاری ها از معبد خدای شفا کشف شده است. مردم شهر از قسمت هایی از بدن که می خواستند شفا بیابند، شکلی درست می کردند و در معبد می گذاشتند. مثلا اشکال مربوط به آلات جنسی انسان به وفور یافت شده است که این امر، نشان دهنده بارز رواج گسترده بیماری های ناشی از گناهان جنسی است.
پولس در سال پنجاه میلادی به قرنتس آمد (اعمال رسولان فصل هجدهم). ابتدا طبق عادت پولس، در معبد یهودیان (کنیسه) درباره عیسی مسیح شهادت داد. در اثر خدمات بشارتی پولس، عده زیادی یهودیان و غیر یهودیان به خداوند عیسی ایمان آوردند و کلیسای قرنتس تاسیس شد. پس از هجده ماه اقامت، پولس قرنتس را ترک کرد و عازم شهر افسس شد.
اما برمی گردیم به موضوع مورد بحث: منظور پولس از پوشاندن سر یا پوشش سر زنان به هنگام دعا چیست؟ بر طبق نوشته ها و گزارش های باستانی یونان، زنان معمولا با سر پوشیده در ملاءعام ظاهر می شدند. مثلا یکی از این گزارش ها توسط پلوتارخ در قرن اول میلادی چنین نوشته:"رسم معمولا بر آن است که زنان با سر پوشیده در محافل عمومی ظاهر شوند و مردان با سر برهنه." از آن جا که قرنتس نیز یکی از شهرهای مستعمره روم بود، به احتمال قریب به یقین چنین پوششی در آن متداول بوده است. یکی از نویسندگان معاصر پلوتارخ، به نام دیوکریزوستوم با تاسف اظهار می دارد که این رسم رو به انحطاط است.
از سوی دیگر، در شهر قرنتس مجسمه‌هایی با موهایی بلند وجود داشت که سمبل خدایان و نه انسان بودند. در پرستش یکی از الهه‌های شهیر یونان به‌نام ایزیس (Isis)، زنان بدون پوشش سر دست به نیایش می‌زدند. چنین به نظر می‌آید که پولس درصدد بود تا هر تصویری را که تداعی‌کننده پرستش بت‌پرستان بود از کلیسا بزداید و از این رو بر حجاب زنان تأکید می‌ورزد. به‌علت فساد زبانزد شهر قرنتس و تعداد بی‌شمار روسپیان مذهبی، پولس در پی آن است تا با تأکید بر حجاب زنان در مکانهای عمومی بر تمایز قداست مسیحیان با این گونه زنان تأکید ورزد.
بنابراین، مسئلۀ حجاب زنان چه از نقطه نظر موارد مشابه آن در آداب و نیایش‌های بت‌پرستانۀ یونان باستان و همچنین فساد زبانزد شهر قرنتس، امر و عرفی رایج برای ایمانداران تلقی می‌شد. لازم به تذکرست که اکثر محققان معتقدند که روسری در آن زمان صورت را نمی‌پوشاند بلکه حجابی بود که تا روی شانه‌ها امتداد داشت.
دلیل نیرومند دیگر که فرمان پولس را به‌خوبی توجیه می‌کند مسئله پرستش و تمرکز آن بر خداست. کاملاً آشکار است که اگر کلیسا به سالن مُد تبدیل شود، توجه و تمرکز به جای خدا به دیگران معطوف می‌شود (اول تیموتائوس فصل دوم آیات نهم و دهم). پولس حتی از فرشتگان به‌عنوان حافظان نظام الهی سخن به‌میان می‌آورد، نظامی که در آن تمام نیایش و عبادت ما می‌باید معطوف به خدا باشد (اول قرنتیان فصل یازدهم آیه دهم). از این‌رو، پولس از زنان کلیسای قرنتس می‌خواهد که با نگذاشتن روسری کاری نکنند که کلیسا به‌جای وقف به خدا صحنۀ خودنمایی آنان گردد.
نتیجه گیری:
۱- فرمان پولس مبنی بر حجاب زنان را باید در چارچوب فرهنگی یونان باستان و تقابل آن با هنجارهای کلیسا در آن عصر درک کرد.
۲- این فرمان با توجه به فضای پرستشی اول قرنتیان فصل یازدهم معطوف به این نکته است که هیچ امر و شخصی نباید توجه ما را از خدا به هنگام عبادت بردارد. درواقع اصل پایدار تعلیم کلام خدا در این بخش نه مسئلۀ حجاب زنان، بلکه تمرکز کامل به خدا و عبادت اوست و کلیسا باید برای تحقق این امر تمام هم و غم خود را صرف کند.

تعمید نوزادان و خردسالان

نویسنده: آرمان رشدی
در عهدجدید مستقیماً به تعمید نوزادان و خردسالان اشاره‌ای نشده است. دلیل این امر واضح است. در دورۀ رسولان، این یهودیانِ بزرگسال بودند که ایمان می‌آوردند که عیسای ناصری همان مسیح موعود است. در نتیجه، فقط به تعمید بزرگسالان اشاره شده است. اما در این خصوص، باید به چند نکته توجه کرد.
اولاً عهدجدید در بستر جامعه‌ای مردسالار نوشته شده است. در چنین جوامعی، هرگاه پدر یک خانواده تغییر دین و مسلک می‌داد، تمام خانواده نیز می‌بایست از او تبعیت کنند. در چنین شرایطی، بعید نیست که در روز پنطیکاست آن سه هزار نفر به‌همراه همسران و فرزندان خود تعمید گرفته باشند. البته، این فقط یک حدس است.
دوم، در کتاب اعمال رسولان به دو نفر اشاره شده که همراه با اهل خانه‌شان تعمید گرفتند. یکی خانمی بود به نام لیدیه (اعمال ۱۶:‏۱۵)، و دیگری همان زندانبان فیلیپی (اعمال ۱۶:‏۳۳). از آنجا که در آن دوره، نه کسی به فکر جلوگیری از بارداری بود و نه وسیله‌ای برای این کار وجود داشت، آیا نمی‌توان تصور کرد که در میان این «اهل خانه»، فرزندان خردسال نیز وجود داشته است؟
سوم، فراموش نکنیم که تا همین صد سال قبل، پیش از آنکه بهداشت و درمان رواج یابد، فرزند زیاد نعمت به‌شمار می‌آمد. علت این بود که اولاً فرزندان به امور خانواده کمک می‌کردند، ثانیاً تعداد زیادی از کودکانی که به دنیا می‌آمدند، در همان سنین پایین، در اثر بیماریهای ساده، از میان می‌رفتند. در نتیجه، همیشه در هر خانواده‌ای، فرزند خردسال نیز وجود داشت. از آنجا که طبق اعتقاد سنتی، تعمید وسیلۀ انتقال فیض خدا به‌حساب می‌آید، خانواده‌ها سریعاً نوزادان را تعمید می‌دادند تا اگر فوت کردند، از فیض خدا محروم نمانند. ما امروز این امور ساده را از یاد می‌بریم و تصور می‌کنیم که در زمان پولس رسول نیز، اشخاصی مانند لیدیه یا زندانبان فیلیپی، صاحب دو یا حداکثر سه فرزند بودند!
ذکر این نکات باعث می‌شود درک کنیم چرا در کلیساهای سنتی، مانند کلیساهای ارتودکس، کاتولیک، لوتری، پرزبیتری، انگلیکن و متودیست، نوزادان و خردسالان را تعمید می‌دهند، گرچه به این امر به‌طور مستقیم در عهدجدید اشاره‌ای نشده است.

۱۳۹۳ خرداد ۶, سه‌شنبه


مسیحیان ریاکار، مانع از ایمان آوردن مردم

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

ممکن است خطاها یا گناهان بعضی از مسیحیان، مانع ایمان آوردن شخصی شوند که می کوشید به او بشارت دهید. واقعیت این است که همه آنانی که خود را مسیحی می نامند، واقعا نیستند. خدا در کتاب مقدس وعده داده که مسیحیان ریاکار را داوری و رد خواهد کرد. مسیح فرمود:"گمان نکنید هر که خود را مومن نشان دهد، به بهشت خواهد رفت. ممکن است عده ای حتی مرا "خداوند" خطاب کنند، اما به حضور خدا راه نیابند. فقط آنانی می توانند به حضور خدا برسند که اراده پدر آسمانی مرا به جا آورند" (متی فصل 7 آیه 21). مسیح بیشتر به انگیزه و عملکرد ما توجه دارد تا به ادعاهای مان. وقتی مطابق تعالیم مسیح زندگی کنیم، مردم با اعتقادات مسیحیت آشنا خواهند شد.
شیطان از ریاکاران مسیحی استفاده می کند تا مردم از کلیسا منزجر شوند و نسبت به مسیح و مسیحیت احساس خصومت کنند. در این مورد باید از مخالفان مسیحیت پرسید:"آیا درست است که به خاطر پول تقلبی، هیچ نوع پولی را قبول نکنیم؟" به همین ترتیب صحیح نیست که میلیون ها ایماندار حقیقی مسیحی را به حساب نیاوریم و به خاطر عده ای مسیحی ریاکار، مسیحیت را رد کنیم.
با این توصیف، ممکن است مردم در مورد شرارت ها و جنایاتی که کشورهای به اصطلاح مسیحی مرتکب شده اند، چیزهایی بگویند. به آنان بگویید چیزی تحت عنوان یک ملت مسیحی وجود ندارد. بسیاری از مردم عنوان مسیحیت را یدک می کشند، ولی مسیح را به عنوان منجی شخصی خود نپذیرفته اند و مطابق تعالیم مسیح زندگی نمی کنند. البته دلیل بر آن نیست که مسیحیت در کشورهای غربی کم رنگ شده. اگر مردم اروپا، آمریکا، استرالیا به مسیح اعتقاد نداشتند، تاریخ میلادی و هم چنین اعیاد کریسمس، سال نو و عید پاک (عید قیام مسیح از مردگان) را تغییر می دادند و مانند کشورهای اسلامی یا برخی از کشورهای جنوب شرق آسیا تقویم دیگری داشتند. تولد مسیح زمان را به دو بخش کرد: قبل از میلاد، بعد از میلاد. کسانی که به خدا اعتقاد ندارند، چک های خود را با سال میلادی تاریخ می زنند. مخالفان مسیحیت بر روی نامه ها، اسناد رسمی و دفتر قرار ملاقات های خود، تاریخ میلاد مسیح را می نویسد! تاریخ میلادی به عنوان تقویم اول یا دوم تمام کشورهای جهان پذیرفته شده است. کشیش ها در مراسم ازدواج و تدفین بسیاری از مردم یا مراسم آغاز به کار رئیس جمهورها حضور دارند. رادیو و تلویزیون های مسیحی فعال هستند و سالانه حداقل ده ها میلیون کتاب مقدس و ادبیات مسیحی چاپ و منتشر می شوند.
از مخالفان مسیحیت که ریاکاری مسیحیان را مانع ایمان آوردن خود می دانند باید پرسید که آیا توانسته اند در زندگی مسیح اشتباهی پیدا کنند؟ آیا با کسانی که زندگی شان توسط مسیح دگرگون شده، روبرو شده اند؟ این نکته را باید در نظر گرفت که نمی دانیم چه شرایطی بر مسیحی ریاکار حاکم است. در ضمن نمی دانیم که آیا از گناهش توبه کرده یا نه. بنابراین، داوری را به خداوند می سپاریم.
اگر آن شخص هم چنان به مخالفت ادامه می دهد دو سئوال ذیل را از او بپرسید:
یک. اگر خدای مسیحیان خونخوار و بی رحم است، چرا مسیح به پیروان خود دستور داد که دشمنان خود را ببخشند و به جای لعنت کردن آنان، برای شان برکت بطلبند؟ چرا در قرن اول میلادی، مسیح و شاگردانش از طریق توسل به زور و اسلحه، مسیحیت را گسترش ندادند؟
دو. در قرون گذشته، رهبران فرقه کاتولیک تصمیماتی اتخاذ کردند که بر خلاف تعالیم مسیح و شاگردانش بود (جنگ های صلیبی، خرید و فروش زمین های بهشت و جهنم، تفتیش عقاید، سوزاندان مخالفان از جمله ایمانداران مسیحی، محاکمه دانشمندان). از آن جا که معیار مسیحیان، عهد جدید (تعالیم مسیح و شاگردانش) است، چرا تصمیمات سیاسی/اقتصادی پاپ ها را به عنوان اصول اعتقادات مسیحیت قلمداد می کنید؟ 

بررسی کتاب پیدایش

تفسیر کتاب مقدس

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

نسب نامه آدم تا نوح (پیدایش فصل 5)
فصل پنجم پیدایش به نسب نامه آدم اختصاص دارد و تا پانصدمین سال زندگی نوح را در بر می گیرد (فصل 5 آیه 32). تردیدی نیست که بخشی از نسب نامه به روایت آدم است و سپس خنوخ و متوشالح آن را ادامه داده و سرانجام نوح آن را تکمیل کرده است. می توان حدس زد که روایت مستقیم آدم از پیدایش فصل 2 آیه 4 شروع می شود. با این توصیف، اگر منبع اطلاعات موسی، خداوند نبود، او چگونه می توانست مراحل آفرینش را به طور صحیح گزارش کند؟ موسی و حتی آدم، هیچکدام شاهد عینی آفرینش نبوده اند. کلام خدا می فرماید:"با ایمان به وجود خداست که می دانیم زمین و آسمان و در حقیقت همه چیز، به دستور خدا ساخته شده اند. همه این ها از چیزهای نادیدنی به وجود آمده اند" (عبرانیان فصل یازدهم آیه سوم).
آیا نسب نامه های کتاب مقدس، زمان آفرینش انسان را نشان می دهند؟ پاسخ این است که در تمام کتاب مقدس هیچ تاریخی در مورد ابتدای خلقت پیدا نمی شود. نویسندگان عبری کتاب مقدس، با اصطلاحات روزگار باستان نسب نامه ها را نوشته اند. مثلا اصطلاح "پدر" را به معنی "پدر" یا "جد" و "نسل"به کار برده اند. علاوه بر این در دوران باستان، افرادی که رتبه مهمی نداشته اند و کم اهمیت بوده اند، از شجره نامه حذف گردیده اند. طبق تحقیقات باستان شناسان، بر طبق عادت مردم خاورمیانه در زمان باستان در مورد نسب نامه ها، می توان با اطمینان گفت که فقط افراد مهم ذکر شده اند. این مثال را در انجیل متی فصل اول آیات اول تا هفدهم پیدا می کنیم. در این نسب نامه، سه تن از پادشاهان حذف شده اند (اخزیا، یوآش، امصیا) و یورام به عنوان پدر عزیا ذکر شده، در حالی که پدربزرگش بوده است. باستان شناسان معتقدند که شجره نامه های مندرج در کتاب پیدایش کامل نیست. در نتیجه، پیدایش بشریت به دوران دورتری بر می گردد. بنابراین، نسب نامه های خاور نزدیک در کتاب مقدس و دوران باستان، به منظور ارائه تاریخچه کامل خاندان، قبیله یا قوم خاص نوشته نشده اند، بلکه فقط حاوی اسامی افراد مشهور یا بزرگان هر خاندان بوده اند.
از آدم تا نوح، میانگین عمر 800 سال بود. چرا انسان ها عمر طولانی داشتند؟
میانگین عمر در دنیای امروز 80 سال است. برخی از تحقیقات نشان داده که در دو قرن اخیر بیست تا سی سال به عمر انسان افزوده شد. علت افزایش عمر به دلیل پیشرفت علم در معالجه بیماری ها بوده است. اما زندگی کردن برای 800 تا 900 سال غیرممکن به نظر می رسد. پس چگونه انسان هایی که قبل از نوح زندگی می کردند، دارای عمر طولانی بوده اند؟
افزایش یا کاهش طول عمر به ترکیب عواملی نظیر زیست شیمیایی، فعالیت غدد داخلی، تغذیه، زیست محیطی و تاثیر اتمسفر زمین ارتباط دارد. انسان های اولیه از لحاظ جسمی، تغذیه و اتمسفر در شرایط عالی به سر می بردند. حتی بعد از جدایی از خدا و رخنه گناه، شرایط هم چنان برای آدم و حوا و نسل آنان، بسیار مطلوب و عالی بود.
به هنگام مطالعه کتاب مقدس، درمی یابیم که بعد از طوفان سهمگین دوران نوح، عمر انسان ها به طور ناگهانی کاهش یافت. قبل از طوفان، عمر انسان ها به 900 سال هم می رسید، در حالی که در بعد از طوفان عمر انسان به 200 و سپس 100 سال محدود شد.
علم نجوم ثابت کرده که چگونه خداوند اجازه داد انسان در قبل از طوفان بزرگ، از عمر طولانی برخوردار باشد. در آن زمان لایه اوزون بسیار ضخیم بود، به طوری که مانع تابش اشعه ماورای بنفش به زمین می گردید. بعد از طوفان، این لایه به تدریج نازک شد و اشعه ماورای بنفش به زمین راه یافت. حضور این اشعه، سبب پیری زودرس سلول های بدن انسان شد. این اشعه در اثر انفجار ستارگان در فضا آزاد و منتشر گردید.
انسان های آن روزگار مانند امروز اطلاعات پزشکی نداشتند، با این حال عوامل زیست محیطی، تغذیه و فعالیت غدد درون و شیمیایی بدن در وضعیت عالی بودند. بعد از طوفان، این عوامل دستخوش تغییر و تحول شدند و بدین سان عمر انسان ها کاهش یافت.
عامل دیگری که به کاهش عمر انسان منتهی گردید، کدهای ژنتیکی بود. با گذشت چند نسل، کدهای ژنتیک دچار نقص شد. آدم و حوا در مقابل بیماری ها بسیار مقاوم بودند، اما نسل های بعدی این امتیاز برتر ژنتیکی را به تدریج از دست دادند. در نتیجه، بدن انسان به بیماری و مرگ جسمانی آسیب پذیر شد.
در کتیبه های قبل از طوفان بزرگ (دوران نوح) به عمر طولانی پادشاهان اشاره شده است. هم چنین پارسیان، مصریان، هندوها، یونانی ها و دیگر اقوام روایاتی از عمر طولانی ساکنان اولیه زمین داشته اند. چنین روایاتی چگونه می توانستند به وجود آیند، مگر آن که این واقعیت را بپذیریم که انسان های اولیه عمر طولانی داشتند.
ممکن است خدا منظور خاصی در اعطای عمری طولانی به ساکنان اولیه زمین داشته است. آن ها با عمر طولانی می توانستند حکم خدا را در پیدایش فصل اول آیه 28 یعنی کثیر شدن بر روی زمین و تحت سلطه خود درآوردن آن، به ثمر برسانند. با این توصیف، چه اتفاقی رخ می داد اگر قرار بود هر انسان در سراسر تاریخ بشر در حدود دو هزار سال عمر کند؟ در این صورت جمعیت زمین خیلی پیش از این، آنقدر زیاد می شد که دیگر جایی برای ساکنین آن یافت نمی شد. بنابراین، می توانیم مراقبت خدا را چه در بخشیدن عمر طولانی و چه در کوتاه کردن عمر مشاهده کنیم. وقت های ما در دست اوست (مزمور 31 آیه 15).
در این نسب نامه تنها از شیث و نسل او نام برده شده است. سکوت این قسمت درباره قائن و نسل او بسیار پر معنی است. خاندان قائن در تاریخ نجات از هیچ گونه اهمیتی برخوردار نیستند.

"این است شرح پیدایش آدم و نسل او. هنگامی که خدا خواست انسان را بیافریند، او را شبیه خود آفرید. او انسان را مرد و زن خلق فرموده، آن ها را برکت داد و از همان آغاز خلقت، ایشان را "آدم" نامید" (پیدایش فصل 5 آیات 1-2)

"از همان آغاز خلقت، ایشان را "آدم" نامید"
خداوند، بشر را "آدم" نامید. این واژه فاقد جنسیت است. همان طور که در زبان فارسی واژه "آدم" یا "آدم ها" را برای زن و مرد به کار می بریم. زن و مرد بیانگر معنی و مفهوم "بشر" در نظر خدا می باشند.

آدم (پیدایش فصل 5 آیات 3-5)
"وقتی آدم 130 ساله بود، پسرش شیث به دنیا آمد. او شبیه پدرش آدم بود. بعد از تولد شیث، آدم 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. آدم در سن 930 سالگی مرد."

آدم شبیه خدا آفریده شد. به عبارت دیگر انسان انعکاسی از جلال خدا است. بشر آزادی اراده و حق انتخاب دارد. ما هرگز کاملا مانند خدا نخواهیم شد، چون او خالق ما و از ما برتر است. ما می توانیم خصوصیات خداوند را نظیر محبت، صبر، بخشش، مهربانی و وفاداری منعکس سازیم. با این توصیف واقعه سقوط رخ داد و به دلیل گناه آدم و حوا، چهره خدا در انسان تیره و تار گردید.
شیث گرچه با قائن تفاوت داشت، اما به شباهت آدم (انسان سقوط کرده) متولد شد. آنچه مسلم است هر فرد شبیه "آدم" است. اما فقط یک استثناء وجود دارد و آن عیسی مسیح بود که به "آدم" سقوط کرده شباهت نداشت.
" آدم 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد"
اسامی پسران و دختران دیگر آدم در نسب نامه ذکر نشده است. پسران آدم با خواهران شان ازدواج کردند (مراجعه کنید به تفسیر پیدایش فصل 4 آیه 17). منشاء انسان ها به آدم و حوا بازمی گردد. در واقع ما انسان ها در جسم و خون مشترکیم. هر گاه تعصب و نفرت به ذهن تان راه یافت، این واقعیت را به خاطر بیاورید که هر فردی مثل خود شما مخلوق با ارزش و منحصر به فرد خدا است.

از شیث تا مهلل ئیل (پیدایش فصل 5 آیات 6-17)
"وقتی شیث 105 ساله بود، پسرش انوش به دنیا آمد. بعد از تولد انوش، شیث 807 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. شیث در سن 912 سالگی مرد.
وقتی انوش نود ساله بود، پسرش قینان به دنیا آمد. بعد از تولد قینان، انوش 815 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. انوش در سن 905 سالگی مرد.
وقتی قینان هفتاد ساله بود، پسرش مهلل ئیل به دنیا آمد. بعد از تولد مهلل ئیل، قینان 840 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 910 سالگی مرد.
وقتی مهلل ئیل شصت و پنج ساله بود، پسرش یارد به دنیا آمد. پس از تولد یارد، مهلل ئیل 830 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 895 سالگی مرد".

توصیف کوتاه مربوط به نسل شیث، از الگوی یکسانی پیروی می کند:
یک. سن آنان به هنگام صاحب فرزند شدن
دو. سال های باقیمانده حیات شان
سه. تولد فرزندان دیگر
چهار. کل سن
پنج. مرگ.
زندگی اکثر آنان حاوی نکته ارزشمندی نمی باشد. امروزه زندگی بسیاری از مردم شبیه این افراد است.

از یارد تا متوشالح (پیدایش فصل 5 آیه 18-27)
"وقتی یارد 162 ساله بود، پسرش خنوخ به دنیا آمد. بعد از تولد خنوخ، یارد 800 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. یارد در سن 962 سالگی مرد.
وقتی خنوخ شصت و پنج ساله بود، پسرش متوشالح به دنیا آمد. بعد از تولد متوشالح، خنوخ 300 سال دیگر با خدا زیست. او صاحب پسران و دخترانی شد و 365 سال زندگی کرد. خنوخ با خدا می زیست و خدا او را به حضور خود به بالا برد و دیگر کسی او را ندید.
وقتی متوشالح187 ساله بود، پسرش لمک به دنیا آمد. بعد از تولد لمک، متوشالح 782 سال دیگر زندگی کرد و صاحب پسران و دختران شد. متوشالح در سن 969 سالگی مرد".
خنوخ (آیات 21-24)
"وقتی خنوخ شصت و پنج ساله بود، پسرش متوشالح به دنیا آمد. بعد از تولد متوشالح، خنوخ سیصد سال دیگر با خدا زیست. او صاحب پسران و دخترانی شد و 365 سال زندگی کرد. خنوخ با خدا می زیست و خدا او را به حضور خود به بالا برد و دیگر کسی او را ندید"
خنوخ پسر یارد بود. او بهترین فرد در نسب نامه است. خنوخ که 622 سال پس از آفرینش آدم به دنیا آمده بود، 308 سال با آدم معاصر بود. 69 سال پیش از تولد نوح، یعنی هنگامی که خنوخ فقط 365 سال داشت، خداوند او را به آسمان منتقل کرد. درباره خنوخ افسانه های زیادی وجود دارد. می گویند اولین شخصی بوده که در خیاطی مهارت داشته است. روایت دیگر می گوید که او اولین کسی بوده که خط را اختراع کرد.
عبارت"با خدا می زیست" یا "با خدا راه می رفت" ناگهان مانع از تکرار و یکنواختی عبارت های قبلی می شود. خنوخ با خدا می زیست، بیانگر دوستی و صمیمیت او با خدا بود. به خاطر همین دوستی و صمیمیتش بود که نمرد، بلکه به آسمان منتقل شد. ایلیای نبی نیز چنین تجربه ای داشت (دوم پادشاهان فصل 2 آیات 11-12). عهد جدید به نبوتی از خنوخ اشاره می کند (یهودا آیه 14).
نویسنده رساله به عبرانیان درباره خنوخ چنین نوشت:"خنوخ نیز به خدا ایمان داشت. به همین جهت بدون این که طعم مرگ را بچشد، خدا او را به نزد خود برد. او ناگهان ناپدید شد، زیرا خدا او را از این جهان به عالم دیگر منتقل ساخت. پیش از آن، خدا فرموده بود که از خنوخ خشنود است". زندگی کردن (راه رفتن) با خدا به چه معنی است؟ راه رفتن با خدا تصویری است از دو شخصی که به اتفاق یکدیگر جاده ای را پشت سر می گذارند و از همراهی یکدیگر لذت می برند. راه رفتن با خدا متضمن آگاهی نسبت به حضور خدا و مشارکت دائمی در دوستی با اوست. راه رفتن با خدا مستلزم پذیرش روش ها و استانداردهای خداوند است. کلام خدا می فرماید:"آیا دو نفر بدون آن که با هم توافق کرده باشند، با هم سفر خواهند کرد؟" (عاموس فصل 3 آیه 3). در نتیجه، شخص ایماندار می تواند نسبت به کمک خدا، حتی اگر جاده ناهموار باشد، مطمئن باشد.
چرا خدا، خنوخ را زودتر نزد خود برد؟ یهودیان دوران باستان معتقد بودند که خدا، خنوخ را به قدری دوست داشت که نمی توانست ببیند که او گرفتار شرارت جهان می شود. به همین دلیل او را به آسمان منتقل کرد. اما آنچه مسلم است خنوخ در میان قوم فاسد، با خدا زندگی می کرد. وقتی سایرین از خدا دور بودند خنوخ با خدا راه می رفت. او هر روز به خدا نزدیک تر می شد. شاید هم خدمت او بر روی زمین خاتمه یافته بود. شاید هم خدا، خنوخ را به قدری دوست داشت که او را در اوایل زندگی نزد خود برد.

از راه رفتن خنوخ با خدا، درس هایی را می آموزیم:
یک. خنوخ در شرایط مختلف با خدا راه می رفت. او متاهل و صاحب فرزندان بود، اما علی رغم مسئولیت های خانوادگی، در دوستی و صمیمیتش با خدا وقفه ای ایجاد نشد.
دو. دوستی با خدا، تضمین کننده عمر طولانی نیست. عمر خنوخ کم تر از عمر کسانی است که اسامی شان در نسب نامه به چشم می خورد.
سه. در جهان سرشار از گناه و در هر محیطی می توانیم با خدا زندگی کنیم.
چهار. عبارت "خدا او را به آسمان منتقل کرد" بر این نسب نامه یکنواخت که مرگ انسان را مورد تاکید قرار می دهد، نور امید می تابد. انتقال خنوخ به آسمان، ربوده شدن کلیسا را در آینده مجسم می سازد (اول تسالونیکیان فصل 4 آیات 15-18).
یهودا در رساله کوتاه خود، گفتار خنوخ را نقل قول کرد. آنچه که برای یهودا ارزشمند بود، گفتار خنوخ است که به طور شفاهی بیان شده و بعدها توسط نویسنده ناشناس به کتاب خنوخ افزوده شده. مقصود یهودا از ذکر این نقل قول آن بود که به مخاطبان خود بفهماند که این عبارت از کتاب خنوخ، واقعی و موثق است:"خنوخ که هفت نسل بعد از آدم زندگی می کرد، از وضع این افراد آگاه بود و فرمود:"بنگرید، خداوند با هزاران هزار از مقدسین خود می آید و مردم دنیا را داوری می فرماید، تا مشخص شود چه اعمال وحشتناکی برخلاف خواست خدا انجام داده اند و چه سخنان زشتی علیه او گفته اند، آنگاه ایشان را به سزای اعمال شان خواهد رساند" (یهودا ایات 14-15).
" پسرش متوشالح به دنیا آمد"
زمانی که خنوخ با خدا صمیمیت داشت، صاحب پسر شد. او را متوشالح نام نهاد. متوشالح به معنای "وقتی بمیرد، او بازمی گردد" است.
"متوشالح در سن 969 سالگی مرد"
عمر طولانی متوشالح اتفاقی نبود، بلکه ناشی از فیض خداوند بود. او 243 سال با آدم و 98 سال با سام (پسر اول نوح) هم عصر بود و به این ترتیب رابطی بود میان باغ عدن و جهان پس از طوفان. متوشالح در سال وقوع طوفان در گذشت. خداوند به او عمر طولانی داد تا مردم فرصت توبه داشته باشند.

از لمک تا نوح (پیدایش فصل 5 آیات 28-32)
"وقتی لمک 182 ساله بود، پسرش نوح به دنیا آمد. لمک گفت:"این پسر، ما را از کار سخت زراعت که در اثر لعنت خداوند بر زمین، دامنگیر ما شده، آسوده خواهد کرد". پس لمک اسم او را نوح (یعنی "آسودگی") گذاشت. بعد از تولد نوح، لمک 595 سال دیگر عمر کرد و صاحب پسران و دختران شد. او در سن 777 سالگی مرد. نوح در سن 500 سالگی صاحب سه پسر به نام های سام، حام و یافث بود".
زمانی که نوح 9 ساله بود، شیث فوت کرد. بنابراین او پسر آدم را می شناخت.
لمک از وضعیت زندگی فلاکت بار بشر شاکی و ناراضی بود. رخنه گناه به جهان، تاثیر منفی و مخرب بر زندگی انسان ها و طبیعت گذاشته بود. دو نفری که اسم لمک به آن ها تعلق داشت، به خاطر حرف های شان در خاطره ها مانده اند. لمک از نسل قائن، به دلیل تکبر و گستاخی اش، و لمک از نسل شیث به خاطر آرزو و اشتیاقش. لمک به هنگام تولد نوح، پیشگویی کرد. او از وعده خدا به آدم و حوا (پیدایش فصل 3 آیه 15) آگاه بود و به آن ایمان داشت. تولد نوح، موقعیتی را برای نبوت فراهم نمود. با این توصیف، لمک نمی دانست که مسئولیت نوح چیست. پیشگویی لمک در پیدایش فصل 6 آیات 12-13 تحقق یافت. 

روش تعمید

نویسنده: آرمان رشدی
در خصوص روش تعمید، باید به دو نکته اشاره کنیم. نخست فرمولی است که به‌هنگام تعمید بیان می‌شود، و دوم، چگونگی اجرای عملی تعمید است، یعنی اینکه آیا شخص باید در آب غوطه‌ور شود یا ریختن آب بر سر او کافی است.
در خصوص فرمول تعمید، باید گفت که کلیسا از همان آغاز، از فرمول تثلیثی استفاده کرده است. یعنی اینکه تعمید «به نام پدر، پسر و روح‌القدس» صورت می‌گیرد. این امر به‌طور روشن در انجیل متی ۲۸:‏۱۹ از سوی خداوندگار ما، عیسی مسیح، مقرر شده است که فرمود: «پس بروید و همۀ قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر، پسر و روح‌القدس تعمید دهید.»
همانطور که گفتیم، کلیسا نیز از همان آغاز، از همین فرمول استفاده می‌کرده است. نوشته‌های پدران کلیسا نیز گواه بر این امر است. شاید یکی از قدیمی‌ترین آثار پدران کلیسا، کتابچه‌ای باشد به نام «دیداخه» یا «تعالیم دوازده رسول». این کتاب کوچک را شخصی ناشناس در اواخر قرن اول یا اوائل قرن دوم نوشته است و به فارسی نیز ترجمه شده است. در واقع، این کتابچه شاید در اواخر حیات یوحنای رسول نوشته شده باشد. وقتی در اواخر قرن چهارم، شورای پدران کلیسا اقدام به تثبیت کتب الهامی عهدجدید کرد، این کتابچه نیز نزدیک بود جزو کتب عهدجدید قرار گیرد، اما فقط به این دلیل که نویسنده‌اش ناشناس بود، این امر صورت نگرفت. همین امر گواه بر رواج این کتاب کوچک و اهمیت آن است. در این کتاب قدیمی نیز به‌روشنی ذکر شده که تعمید باید به نام تثلیث صورت گیرد.
اما در اواسط قرن بیستم، فرقۀ جدیدی به‌وجود آمد به نام «یگانه‌باوران» یا «فقط عیسی» که می‌گویند تعمید باید فقط «به نام عیسی» انجام شود، زیرا در کتاب اعمال رسولان آمده که رسولان، افراد را «به نام عیسی» تعمید می‌دادند. پاسخ به این ادعا را در مقالۀ دیگری در بارۀ شناخت این فرقه خواهیم داد، و خوانندگان عزیز را به مطالعۀ آن دعوت می‌کنیم. اما در اینجا کافی است بگوییم که منطور از «تعمید به نام عیسی» در کتاب اعمال رسولان، متمایز ساختن تعمید مسیحی از تعمید یحیی است، نه چیز دیگری.
اما در خصوص نکتۀ دوم، یعنی روش اجرای تعمید، باید بگوییم که در روزگار مسیح، افراد در آب فراوان فرو برده می‌شدند. این الگویی است که عهدجدید به ما ارائه می‌دهد. نکته‌ای که در اینجا باید متذکر شویم، این است که تعمید دادن و تعمید گرفتن یک «حکم صریح» است. تعمید امری اختیاری نیست. اما متأسفانه در عهدجدید، نحوۀ اجرای تعمید «حکم» نشده است، بلکه فقط الگویی داده شده است. سؤالی که پیش می‌آید، این است که اگر در جایی آبِ فراوان موجود نباشد، تکلیف چیست؟ برای مثال، آن سه هزار نفری که در روز پنطیکاست ایمان آوردند و به ایشان «حکم» شد که برای آمرزش گناهان تعمید بگیرند (اعمال ۲:‏۳۸)، در کجا تعمید گرفتند؟ آیا در حوض سیلوحا؟ نمی‌دانیم! فقط می‌دانیم که در اورشلیم و در حوالی آن، رودخانه‌ای وجود نداشت. نمونۀ دیگر، تعمید زندانبان فیلیپی و اعضای خانواده‌اش می‌باشد. کلام خدا می‌فرماید: «در همان ساعت از شب، زندانبان آنها را برداشته، زخمهایشان را شست، و بی‌درنگ او همۀ اهل خانه‌اش تعمید گرفتند.» (اعمال ۱۶:‏۳۳). آیا زندانبان فیلیپی آنقدر ثروتمند بود که در خانۀ خود استخر داشت؟ آیا در آن ساعت شب، پولس و سیلاس که زخمی بودند، ایشان را به رودخانه بردند و تعمید دادند؟ نمی‌دانیم!
اما یک چیز را با قطع و یقین می‌دانیم. آن اینکه از دیرباز در کلیسا مرسوم بود که اگر در جایی آب به‌اندازۀ کافی وجود نداشته باشد، سه بار بر سر داوطلب آب بریزند. این را باز از همان کتاب کوچک «دیداخه» می‌دانیم. در این کتابچه، در باب تعمید می‌گوید: «روش تعمید دادن این‌چنین است. پس از تکرار تمام آنچه گفته شد، ”به نام پسر و پسر و روح‌القدس“ در آب روان فرو ببرید. اگر آبِ روان در دسترس نبود، در آبِ معمولی فرو ببرید. این آب باید تا حد امکان سرد باشد؛ در غیر این صورت، گرم. اگر هیچ‌یک عملی نبود، آنگاه سه بار بر سر شخص آب بریزید، ”به نام پدر و پسر و روح‌القدس“. هم تعمیددهنده و هم تعمیدگیرنده باید پیش از تعمید، روزه بگیرند، همچنین بقیۀ افرادی که می‌توانند؛ اما باید به خودِ داوطلب گفته شود که یک یا دو روز قبل، روزه بگیرد.» به همین دلیل است که بسیاری از کلیساها، هنوز نیز داوطلب را با ریختن آب بر سر او تعمید می‌دهند.


۱۳۹۳ خرداد ۵, دوشنبه


خدا به آدم گفت که اگر از میوه درخت شناخت نیک و بد بخوری همان روز خواهی مرد. چرا آدم بعد از نااطاعتی نمرد و 930 سال زندگی کرد؟

مطالعه کتاب مقدس
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

عدن، باغی بود که خداوند آن را به وجود آورده بود تا مکان مناسبی باشد برای سکونت آدم و حوا. در این باغ، درمیان درختانی که خدا آفریده بود، دو درخت وجود داشتند: درخت حیات و درخت شناخت نیک و بد.
درخت حیات
درخت حیات که هدیه خداوند بود که زندگی ابدی را حفظ می کرد (فصل سوم آیه 22). آدم و حوا با خوردن میوه درخت حیات می توانستند صاحب زندگی جاودانی شوند و به عنوان فرزند خدا از ارتباط دائمی برخوردار گردند. درخت حیات بار دیگر در کتاب مکاشفه فصل 22 آیات اول و هفدهم نمایان می شود. در جایی که انسان از زندگی جاودانی در کنار خدا برخوردار خواهد شد. اگر انسان در برابر فریب و وسوسه شیطان، مقاومت می کرد، خدا اجازه می داد از درخت حیات خورده و صاحب حیات جاودان شود. اکنون وعده خداوند برای ما این است:"به هرکه پیروز شود، اجازه خواهم داد از میوه درخت حیات که در باغ خداست بخورد (مکاشفه فصل دوم آیه هفتم). پیروز شدن به معنای حفظ ایمان و وفاداری و پیروری از مسیح است. در باغ عدن خوردن از درخت حیات، زندگی جاودانی در حضور خداوند را به ارمغان می آورد. همه ساکنان بهشت (آسمان و زمین جدید)، درخت حیات را خواهند خورد و تا ابد زندگی خواهند کرد. مطابق گزارش یوحنا، در دو طرف رودخانه ای که از تخت خدا جاری می شد و از میان بهشت می گذشت، درختان حیات قرار دارند. وقتی آدم و حوا گناه کردند، از خوردن درخت حیات منع شدند، زیرا تا وقتی که آن ها تحت کنترل گناه بودند، نمی توانستند زندگی جاودانی را داشته باشند. اما توسط بخشش گناه از طریق خون مسیح، در بهشت شرارت و گناه نخواهد بود. بنابراین ما می توانیم آزادانه از درخت حیات بخوریم. یوحنا می گوید که درختان حیات سالی دوازده بار میوه می دادند و هر ماه یک نوع میوه تازه.
درخت شناخت نیک و بد
"درخت حیات" زندگی ابدی می بخشید و "درخت شناخت نیک و بد" حکمت. درخت شناخت نیک و بد برای مصرف انسان ممنوع بود، زیرا حکمتی که از خوردن آن حاصل می شد، به استقلال از خدا منجر می گردید. ماهیت این درخت عبارت بود از منتقل کردن کنترل زندگی شان از دست خدا به خودشان. در حالی که حکمت واقعی با "ترس خداوند" آغاز می شود (امثال سلیمان فصل اول آیه هفتم). مقصود از ترس از خداوند، احترام و توکل بر اوست. درخت شناخت نیک و بد اشاره بر این دارد که شرارت در آن موقع وجود داشته است. این شرارت به هنگام سقوط شیطان و فرشتگانی که از او پیروی کردند، پدید آمده بود. این درخت، "درخت وسوسه" نیز نامیده شده. انسان با خوردن میوه این درخت، شناخت زیادی از خوب و بد به دست نیاورد. این خداوند است که شناخت دقیق و کاملی از نیکی و بدی دارد.
آیا درخت حیات و درخت شناخت نیک و بد، درختان واقعی بوده اند؟ برخی از مفسرین معتقدند که این درختان واقعی، اما نمادین بوده اند. عده دیگر بر این باورند که این درختان واقعی بوده اند، ولی خواص ویژه ای داشته اند. آنچه مسلم است "درخت شناخت نیک و بد" صرفا آزمایش اراده آزاد انسان بود. نقش درخت نه در خصوصیاتی که دارا بود، بلکه در فرصتی که وفاداری یا عدم وفاداری به خدا را فراهم می کرد. درست مثل دری که اسمش تنها حاکی از چیزی است که پشت آن وجود دارد.
خدا به آدم گفت:" از همه میوه های درختان باغ بخور، به جز میوه درخت شناخت نیک و بد، زیرا اگر از میوه آن بخوری، مطمئن باش خواهی مرد" (پیدایش فصل 2 آیه 17).
به موقعیت ممتاز آدم توجه کنید: او فقط یک راه برای نااطاعتی از خدا داشت، در حالی که در زندگی ما وسوسه فراوان است. از سوی دیگر، خدا این فرمان را به آدم داد، زیرا در این زمان حوا آفریده نشده بود. خدا نه فقط فرمان را با قاطعیت صادر می کند، بلکه برای نااطاعتی از آن مجازات تعیین می نماید.
آدم بایستی علاقه و وفاداری خود را به خدا ثابت می کرد. به همین دلیل، خدا درخت شناخت خوب و بد را در وسط باغ قرار داد و اولین ممانعت را اعلام کرد. هدف او این بود که آدم از معصومیت رو به تقدس رشد کند. اطاعت از خدا منجر به رشد روحانی و بلوغ شخصیت می شود و عدم اطاعت به سقوط روحانی و مرگ جسمانی منجر می گردد. خدا به انسان اراده آزاد داد تا از نظر اخلاقی و روحانی رشد کند. آدم بدون حق انتخاب، به یک زندانی تبدیل می شد که مجبور به اطاعت کردن بود. این درخت، فرصتی بود برای انتخاب. انتخاب اطاعت، پاداش به همراه داشت و انتخاب نااطاعتی، مجازات.
در بعضی از ترجمه های کتاب مقدس می خوانیم:"روزی که از میوه درخت بخوری، خواهی مرد". اما آدم نااطاعتی کرد و 930 سال زندگی کرد (پیدایش فصل 5 آیه 5). در کتاب مقدس، واژه "روز" همواره به معنای 24 ساعت نیست. واژه روز در کتاب مقدس دارای معانی متعددی است. مثلا در پیدایش فصل اول آیه پنجم روز به جای نور به کار رفته است. در فصل دوم پیدایش آیه چهارم، روز به همه دوره آفرینش اشاره دارد. در متن هایی مثل کتاب یوئیل فصل سوم آیه هجدهم و اعمال رسولان فصل دوم آیه بیستم، "آن روز" به معنی همه دوره مسیحیت است. در مزمور نود آیه چهارم و دوم پطرس فصل سوم آیه هشتم، یک روز را در نظر خداوند چون هزار سال قلمداد کرده اند.
آدم در همان روز سرپیچی از فرمان خدا، نمرد. اما از نظر جسمی دچار زوال و فرسودگی شد (رومیان فصل پنجم آیه 12) و از لحاظ روحانی هم محکوم به مرگ ابدی گردید (افسسیان فصل 2 آیه اول). بنابراین، آدم به دو روش مرد و بدین ترتیب مجازات الهی تحقق یافت (پیدایش فصل 2 آیه 17). 



چرا پولس فرمان داد که زنان در جلسات کلیسایی ساکت باشند؟ آیا کتاب مقدس برای خدمات کلیسایی زنان، محدودیت قائل شده است؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

این روزها موضوع خدمت موعظه و شبانی زنان در کلیسا جنجالیترین و بحثانگیزترین موضوع روز میباشد. در نتیجه خیلی مهم است درک کنیم که این موضوع در مورد ضدیت مردان با زنان نیست. از یک طرف زنانی را میبینیم که معتقدند زنان نباید در مقام شبانی خدمت کنند، چرا که کتابمقدس محدودیت هائی در این باره قائل است. و از طرف دیگر مردانی هستند که معتقدند زنان میتوانند موعظه کنند و هیچ محدودیتی برای خدمت آنان وجود ندارد. پس، بحث این نیست که مردان برتری جنسی دارند و زنان باید مورد تبعیض واقع شوند. بلکه موضوع اصلی بحث، تفسیر کلام خدا است.
قبل از پرداختن به جزئیات فرمان پولس، ابتدا باید نکاتی را در نظر گرفت:
یک. زن و مرد، هر دو را خدا به صورت خود آفرید. نه مرد بیشتر شبیه خداست و نه زن. از همان ابتدای خلقت می بینیم که کتاب مقدس، هم مرد و هم زن را در اوج خلقت خدا قرار می دهد. در نتیجه، به هیچ یک ارزشی کم تر از دیگری داده نمی شود. ما شبیه خدا آفریده شده ایم، یعنی از بسیاری از خصوصیات و عواطف خدا برخورداریم. ما هرگز کاملا مانند خدا نخواهیم شد، چون او خالق ما و برتر از ما است. بزرگ ترین امید ما این است که بتوانیم خصوصیات او را منعکس سازیم. خصوصیاتی نظیر محبت، صبر، بخشش، مهربانی و وفاداری.
دو. آفرینش حوا از دنده آدم، به مفهوم تساوی و همبستگی زن و مرد است. هر دوی آن ها محتاج یکدیگرند و همدیگر را تکمیل می کنند و هر کدام از آن ها به صورت خدا آفریده شده اند (پیدایش فصل اول آیه بیست و هفتم).
سه. زن و مرد توسط یک خدا در مسیح نجات می یابند:"دیگر فرقی نمی کند که یهودی باشیم یا غیر یهودی، برده باشیم یا آزاد، مرد باشیم یا زن، زیرا همه ما مسیحیان در عیسی مسیح یکی هستیم و اکنون از آن مسیح شده ایم" (غلاطیان فصل سوم آیه بیست و هشتم). در دوران باستان، مردان یهودی هر روز در دعای صبحگاهی چنین دعا می کردند:"خداوندا، تو را شکر می کنم که غیر یهودی، برده و زن نیستم". البته چنین دعایی در کتاب مقدس تعلیم داده نشده است. این دعا محصول دیدگاه مردسالاری است. ایمان به مسیح، ورای این تمایزات است. همه ایمانداران مسیحی، در مسیح برابر هستند.
چهار. در کتاب مقدس، عطایای روحانی مانند معجزات، قدرت شفای بیماران، بیان حکمت، نبوت (یعنی اعلان پیغام های خداوند را به کلیسا)، ترجمه زبان های روح القدس، خدمت کردن به دیگران، تعلیم دادن، موعظه کلام خدا، مدیریت، تسلی و خدمت به افسردگان، کمک به دیگران از طریق دارایی شخصی... ویژگی جنسیتی ندارند. این عطایا برای زنان و مردان یکسان و مشابه است.
پنج. خداوند از طریق بخشیدن این عطایا به زنان، کلیسا را به فراوانی برکت می دهد.
شش. به فعالیت روحانی زنان در کتاب مقدس توجه کنید:
مریم، خواهر موسی، نبیه بود و خدمت موسیقی پرستشی را نیز شروع کرد (خروج فصل پانزدهم آیه بیستم). خداوند در کتاب میکاء فصل ششم آیه چهارم می فرماید:"موسی، هارون و مریم را فرستادم تا شما را هدایت کنند".
دبوره، داور بود (داوران فصل چهارم، آیه چهارم). به عبارت دیگر، او رهبری ملت یهود را به عهده داشت. خدا او را برگزید تا قوم اسرائیل را رهبری کند. خدا می تواند هر شخصی را برای رهبری کلیسا انتخاب کند: زن، مرد، پیر، جوان. نگذارید تعصبات شما مانع از این شود که کسانی شما را رهبری کنند که خدا برای این کار انتخاب کرده است.
حلده، نبیه بود (دوم تواریخ فصل سی و چهارم آیه بیست و دوم). یوشیا، پادشاه یهودا، مردانی را نزد حلده فرستاد تا نظر خداوند را بدانند.
آنا، نبیه بود (لوقا فصل دوم آیه سی و ششم).
پرسکلا، معلم کتاب مقدس بود (اعمال رسولان فصل هجدهم آیه بیست و ششم)
فیبی، خادم جدی و بسیار فعال کلیسا (رومیان فصل شانزدهم آیه اول). این گواه بر این امر است که زنان نقش مهمی در کلیسای اولیه داشتند.
فیلیپس، چهار دختر داشت و خدا به آن ها این عطا را داده بود که بتوانند نبوت و پیشگویی کنند (اعمال رسولان فصل بیست و یکم آیه نهم).
بنابراین، زنان می توانند در کلیسا فعال باشند. در اعمال فصل دوم آیات هفدهم و هجدهم می خوانیم که خدا فرمود:"مردم را از روح خود پر خواهم کرد تا پسران و دختران نبوت کنند. چه مرد و چه زن را از روح خود پر خواهم کرد و ایشان نبوت نموده، از جانب من سخن خواهند گفت."
هم چنین مسیح، بعد از قیام از مردگان، ابتدا به مریم مجدلیه ظاهر شد و به او ماموریت داد تا پیغام او را به شاگردان برساند. به عبارت دیگر، اولین مبشر بعد از رستاخیز عیسی، یک زن بود.
با این توصیف، چرا پولس گفت که زنان در کلیسا ساکت باشند؟ (اول تیموتاوس فصل دوم آیات یازدهم و دوازدهم)
برای درک این آیات، باید به موقعیتی که پولس و تیموتاوس در آن خدمت می کردند، پی ببریم.
در فرهنگ یهودی حاکم بر قرن اول میلادی، زنان اجازه تحصیل نداشتند. مذهب و در واقع خشکه ‌مقدسی در زمان عیسی و قرن اول میلادی، باعث شده بود که زنان دارای منزلتی پست و حقیر باشند، به‌ طوری که حتی از شرکت در پرستش عمومی نیز محروم بودند و آشکارا گفته می‌شد که زنان قادر به آموختن امور روحانی نیستند و شایسته نیست به آنها تعلیم داده شود. این نوع نگرش معلمین مذهبی یهود به‌خوبی در گفتۀ العاذر ابن ازریا نمایان است:"اگر مردی به دختر خود شریعت را تعلیم دهد، انگار به او هرزگی یاد داده است".
اما وقتی پولس به زنان می گوید که در سکوت و با اطاعت کامل تعلیم بگیرند، او فرصت جدیدی را در اختیار آن ها می گذارد. بعضیها گفتههای پولس را اینگونه تعبیر میکنند که پولس زنان را از تعلیم منع نموده زیرا در قرن اول، زنان عمدتا فاقد تحصیلات بودند. اما اول تیموتاوس فصل دوم آیات یازدهم تا چهاردهم، هرگز صحبت از شرایط تحصیلی نمیکند. اگر تحصیلات تنها معیار خدمت بود، اکثر شاگردان مسیح واجد شرایط برای خدمت نمیشدند! واقعیت چنین بود که کلیسای افسس (محل خدمت تیموتاوس) در مواجهه با معلمین دروغین دچار مشکل خاصی شده بود. ظاهرا، زنان خیلی در معرض تعالیم این معلمین قرار داشتند (دوم تیموتاوس فصل سوم آیات اول تا نهم). علت آن این بود که زنان هنوز دانش کافی از کتاب مقدس نداشتند تا بتوانند مدعیان دروغین را تشخیص دهند. در نتیجه پولس به تیموتاوس می گوید که زنانی را که هنوز در ایمان رشد کافی نکرده اند، به سمت رهبری هدایت نکند (دوم تیموتاوس فصل پنجم آیه بیست و دوم).
پولس اعتقاد نداشت که زنان هرگز به مردان تعلیم بدهند. همکار قابل تحسین پولس، پرسکلا، واعظ بزرگی همچون اپلس را تعلیم داد (اعمال رسولان فصل هجدهم آیات بیست و چهارم تا بیست و ششم). به علاوه پولس در نامه هایش از زنان دیگری نام می برد که مسئولیتی را در کلیسا عهده دار بودند. بنابراین، پولس فقط زنان "کلیسای افسس" را از تعلیم دادن منع می کند، و نه همه زنان را. به عبارت دیگر، مقصود پولس از سکوت زنان، منع خدمات کلیسایی زنان نیست. او زن سالاری و بی نظمی را در جلسات کلیسا محکوم می کند (فصل دوم آیه دوازدهم). به نظر می رسد که زنان به هنگام موعظه، از واعظ با صدای بلند انتقاد کرده و از تعالیم غلط معلمان دروغین حمایت می کردند. لذا، همان طور که پیشتر اشاره شد، پولس زنان "کلیسای افسس" را تشویق می کند که در سکوت و اطاعت کامل تعلیم صحیح را بیاموزند و بدین ترتیب، بتوانند از فرصت هایی که خداوند در آینده به آن ها می بخشد، به درستی استفاده کنند. 
عکس: ‏چرا پولس فرمان داد که زنان در جلسات کلیسایی ساکت باشند؟ آیا کتاب مقدس برای خدمات کلیسایی زنان، محدودیت قائل شده است؟

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ

این روزها موضوع خدمت موعظه و شبانی زنان در کلیسا جنجالیترین و بحثانگیزترین موضوع روز میباشد. در نتیجه خیلی مهم است درک کنیم که این موضوع در مورد ضدیت مردان با زنان نیست. از یک طرف زنانی را میبینیم که معتقدند زنان نباید در مقام شبانی خدمت کنند، چرا که کتابمقدس محدودیت هائی در این باره قائل است. و از طرف دیگر مردانی هستند که معتقدند زنان میتوانند موعظه کنند و هیچ محدودیتی برای خدمت آنان وجود ندارد. پس، بحث این نیست که مردان برتری جنسی دارند و زنان باید مورد تبعیض واقع شوند. بلکه موضوع اصلی بحث، تفسیر کلام خدا است.
قبل از پرداختن به جزئیات فرمان پولس، ابتدا باید نکاتی را در نظر گرفت:
یک. زن و مرد، هر دو را خدا به صورت خود آفرید. نه مرد بیشتر شبیه خداست و نه زن. از همان ابتدای خلقت می بینیم که کتاب مقدس، هم مرد و هم زن را در اوج خلقت خدا قرار می دهد. در نتیجه، به هیچ یک ارزشی کم تر از دیگری داده نمی شود. ما شبیه خدا آفریده شده ایم، یعنی از بسیاری از خصوصیات و عواطف خدا برخورداریم. ما هرگز کاملا مانند خدا نخواهیم شد، چون او خالق ما و برتر از ما است. بزرگ ترین امید ما این است که بتوانیم خصوصیات او را منعکس سازیم. خصوصیاتی نظیر محبت، صبر، بخشش، مهربانی و وفاداری. 
دو. آفرینش حوا از دنده آدم، به مفهوم تساوی و همبستگی زن و مرد است. هر دوی آن ها محتاج یکدیگرند و همدیگر را تکمیل می کنند و هر کدام از آن ها به صورت خدا آفریده شده اند (پیدایش فصل اول آیه بیست و هفتم).
سه. زن و مرد توسط یک خدا در مسیح نجات می یابند:"دیگر فرقی نمی کند که یهودی باشیم یا غیر یهودی، برده باشیم یا آزاد، مرد باشیم یا زن، زیرا همه ما مسیحیان در عیسی مسیح یکی هستیم و اکنون از آن مسیح شده ایم" (غلاطیان فصل سوم آیه بیست و هشتم). در دوران باستان، مردان یهودی هر روز در دعای صبحگاهی چنین دعا می کردند:"خداوندا، تو را شکر می کنم که غیر یهودی، برده و زن نیستم". البته چنین دعایی در کتاب مقدس تعلیم داده نشده است. این دعا محصول دیدگاه مردسالاری است. ایمان به مسیح، ورای این تمایزات است. همه ایمانداران مسیحی، در مسیح برابر هستند. 
چهار. در کتاب مقدس، عطایای روحانی مانند معجزات، قدرت شفای بیماران، بیان حکمت، نبوت (یعنی اعلان پیغام های خداوند را به کلیسا)، ترجمه زبان های روح القدس، خدمت کردن به دیگران، تعلیم دادن، موعظه کلام خدا، مدیریت، تسلی و خدمت به افسردگان، کمک به دیگران از طریق دارایی شخصی... ویژگی جنسیتی ندارند. این عطایا برای زنان و مردان یکسان و مشابه است.
پنج. خداوند از طریق بخشیدن این عطایا به زنان، کلیسا را به فراوانی برکت می دهد.
شش. به فعالیت روحانی زنان در کتاب مقدس توجه کنید: 
مریم، خواهر موسی، نبیه بود و خدمت موسیقی پرستشی را نیز شروع کرد (خروج فصل پانزدهم آیه بیستم). خداوند در کتاب میکاء فصل ششم آیه چهارم می فرماید:"موسی، هارون و مریم را فرستادم تا شما را هدایت کنند". 
 دبوره، داور بود (داوران فصل چهارم، آیه چهارم). به عبارت دیگر، او رهبری ملت یهود را به عهده داشت. خدا او را برگزید تا قوم اسرائیل را رهبری کند. خدا می تواند هر شخصی را برای رهبری کلیسا انتخاب کند: زن، مرد، پیر، جوان. نگذارید تعصبات شما مانع از این شود که کسانی شما را رهبری کنند که خدا برای این کار انتخاب کرده است. 
حلده، نبیه بود (دوم تواریخ فصل سی و چهارم آیه بیست و دوم). یوشیا، پادشاه یهودا، مردانی را نزد حلده فرستاد تا نظر خداوند را بدانند. 
آنا، نبیه بود (لوقا فصل دوم آیه سی و ششم). 
پرسکلا، معلم کتاب مقدس بود (اعمال رسولان فصل هجدهم آیه بیست و ششم)
فیبی، خادم جدی و بسیار فعال کلیسا (رومیان فصل شانزدهم آیه اول). این گواه بر این امر است که زنان نقش مهمی در کلیسای اولیه داشتند.
فیلیپس، چهار دختر داشت و خدا به آن ها این عطا را داده بود که بتوانند نبوت و پیشگویی کنند (اعمال رسولان فصل بیست و یکم آیه نهم).
بنابراین، زنان می توانند در کلیسا فعال باشند. در اعمال فصل دوم آیات هفدهم و هجدهم می خوانیم که خدا فرمود:"مردم را از روح خود پر خواهم کرد تا پسران و دختران نبوت کنند. چه مرد و چه زن را از روح خود پر خواهم کرد و ایشان نبوت نموده، از جانب من سخن خواهند گفت."
هم چنین مسیح، بعد از قیام از مردگان، ابتدا به مریم مجدلیه ظاهر شد و به او ماموریت داد تا پیغام او را به شاگردان برساند. به عبارت دیگر، اولین مبشر بعد از رستاخیز عیسی، یک زن بود.
با این توصیف، چرا پولس گفت که زنان در کلیسا ساکت باشند؟ (اول تیموتاوس فصل دوم آیات یازدهم و دوازدهم)
برای درک این آیات، باید به موقعیتی که پولس و تیموتاوس در آن خدمت می کردند، پی ببریم. 
در فرهنگ یهودی حاکم بر قرن اول میلادی، زنان اجازه تحصیل نداشتند.  مذهب و در واقع خشکه ‌مقدسی در زمان عیسی و قرن اول میلادی، باعث شده بود که زنان دارای منزلتی پست و حقیر باشند، به‌ طوری که حتی از شرکت در پرستش عمومی نیز محروم بودند و آشکارا گفته می‌شد که زنان قادر به آموختن امور روحانی نیستند و شایسته نیست به آنها تعلیم داده شود. این نوع نگرش معلمین مذهبی یهود به‌خوبی در گفتۀ العاذر ابن ازریا نمایان است:"اگر مردی به دختر خود شریعت را تعلیم دهد، انگار به او هرزگی یاد داده است".
اما وقتی پولس به زنان می گوید که در سکوت و با اطاعت کامل تعلیم بگیرند، او فرصت جدیدی را در اختیار آن ها می گذارد. بعضیها گفتههای پولس را اینگونه تعبیر میکنند که پولس زنان را از تعلیم منع نموده زیرا در قرن اول، زنان عمدتا فاقد تحصیلات بودند. اما اول تیموتاوس فصل دوم آیات یازدهم تا چهاردهم، هرگز صحبت از شرایط تحصیلی نمیکند. اگر تحصیلات تنها معیار خدمت بود، اکثر شاگردان مسیح واجد شرایط برای خدمت نمیشدند! واقعیت چنین بود که کلیسای افسس (محل خدمت تیموتاوس) در مواجهه با معلمین دروغین دچار مشکل خاصی شده بود. ظاهرا، زنان خیلی در معرض تعالیم این معلمین قرار داشتند (دوم تیموتاوس فصل سوم آیات اول تا نهم). علت آن این بود که زنان هنوز دانش کافی از کتاب مقدس نداشتند تا بتوانند مدعیان دروغین را تشخیص دهند. در نتیجه پولس به تیموتاوس می گوید که زنانی را که هنوز در ایمان رشد کافی نکرده اند، به سمت رهبری هدایت نکند (دوم تیموتاوس فصل پنجم آیه بیست و دوم).
پولس اعتقاد نداشت که زنان هرگز به مردان تعلیم بدهند. همکار قابل تحسین پولس، پرسکلا، واعظ بزرگی همچون اپلس را تعلیم داد (اعمال رسولان فصل هجدهم آیات بیست و چهارم تا بیست و ششم). به علاوه پولس در نامه هایش از زنان دیگری نام می برد که مسئولیتی را در کلیسا عهده دار بودند. بنابراین، پولس فقط زنان "کلیسای افسس" را از تعلیم دادن منع می کند، و نه همه زنان را. به عبارت دیگر، مقصود پولس از سکوت زنان، منع خدمات کلیسایی زنان نیست. او زن سالاری و بی نظمی را در جلسات کلیسا محکوم می کند (فصل دوم آیه دوازدهم). به نظر می رسد که زنان به هنگام موعظه، از واعظ با صدای بلند انتقاد کرده و از تعالیم غلط معلمان دروغین حمایت می کردند. لذا، همان طور که پیشتر اشاره شد، پولس زنان "کلیسای افسس" را تشویق می کند که در سکوت و اطاعت کامل تعلیم صحیح را بیاموزند و بدین ترتیب، بتوانند از فرصت هایی که خداوند در آینده به آن ها می بخشد، به درستی استفاده کنند.    

مطابق قوانین بین‌المللی تمامی حقوق مربوط به مطالب و محتویات "دفاعیات مسیحی" محفوظ است. درج کامل مقالات "دفاعیات مسیحی" در سایر صفحات فیس بوک و وب‌ سایت‌ها، بدون ذکر منبع و نام نویسنده یا مترجم، اکیداً ممنوع و غیرقانونی است.‏

مفهوم تعمید

نویسنده: آرمان رشدی
مفهوم تعمید را پولس رسول در رسالۀ خود به رومیان تشریح کرده، می‌فرماید: «آیا نمی‌دانید همۀ ما که در مسیحْ عیسی تعمید یافتیم، در مرگ او تعمید یافتیم؟ پس با تعمید یافتن در مرگ، با او دفن شدیم تا همان‌گونه که مسیح به‌وسیلۀ جلال پدر، از مردگان برخیزانیده شد، ما نیز در زندگی نوینی گام برداریم.» (رومیان ۶:‏۳-‏۴). طبق این آیات، تعمید به معنی مردن با مسیح، دفن شدن با او، و برخاستن با او برای زندگی نوین می‌باشد. مردن با مسیح و زنده شدن با او، در تعمید صورت می‌گیرد، نه در چیز دیگری.
پولس رسول همین مفهوم را در جای دیگر نیز مطرح ساخته، می‌فرماید: «و در تعمید، با او مدفون گشتید و با ایمان به قدرت خدا که مسیح را از مردگان برخیزانید، با او زنده شدید.» (کولسیان ۲:‏۱۲).
آیۀ دیگری نیز هست که نقش غسل تعمید را در نجات و تولد تازه نشان می‌دهد. می‌فرماید: «ما را نه به‌سبب کارهای نیکویی که کرده بودیم، بلکه از رحمت خویش نجات بخشید، به غسل تولد تازه و نو شدنی که از روح‌القدس است.» (تیتوس ۳:‏۵). طبق نظر پدران کلیسا، این غسل به همان تعمید اشاره دارد.
اما آیه‌ای که به شکلی بسیار روشن و مشخص، به نقش تعمید در نجات اشاره می‌کند، در رسالۀ اول پطرس یافت می‌شود. پطرس رسول به‌هنگام بحث در بارۀ طوفان نوح و با اشارۀ به آبهای این طوفان، می‌فرماید: «و آن آبْ نمونۀ تعمیدی است که اکنون نیز شما را نجات می‌بخشد، تعمیدی که نه زدودنِ آلودگی تن، بلکه تعهدِ وجدانی پاک است به خدا. این تعمید به‌واسطۀ رستاخیز عیسی مسیح شما را نجات می‌بخشد.» (اول پطرس ۳:‏۲۱). طبق این آیه، مشاهده می‌کنیم که تعمید در فرایند نجات عمل می‌کند و بسیار ضروری است.
آنچه در تمام آیات فوق مشخص است، این است که در هیچ‌یک گفته نشده که تعمید یک نماد یا سمبول ظاهری است، سمبولی بدون هیچ اثری. آنچه مشخص است، این است که تعمید یک نشانۀ «اثربخش» است. یعنی اینکه خدا چنین مقرر فرموده که فیض نجات‌بخش خود را از طریق این عمل ظاهری به نوایمان منتقل سازد. بهترین توضیح این امر را در شفای نعمان، سردار سوری، مشاهده می‌کنیم. نعمان مبتلا به بَرَص بود. چون نزد الیشع آمد، الیشع به او گفت که هفت بار در رود اردن غسل بگیرد که شفا خواهد یافت. ماجرا را از فصل پنجم کتاب دوم پادشاهان می‌توانید بخوانید. شرط شفای نعمان همانا غسل گرفتن در رود اردن بود، نه هیچ راه دیگری. خدا مقرر فرموده بود که شفا را از طریق این عمل سمبولیک یا نمادین به نعمان عطا فرماید. در مسیحیت نیز تعمید همین نقش را دارد. تعمید که عملی نمادین است، وسیلۀ انتقال فیض نجات‌بخش خدا می‌باشد. نظر پدران کلیسا همواره چنین بوده، و امروزه نیز نظر کلیساهای ارتودکس، کاتولیک، انگلیکن، پرزبیتری، لوتری و متودیست همین است.