۱۳۹۲ آذر ۱۳, چهارشنبه

«و کلمه جسم گردید…»

آیه آغازین و معروف انجیل یوحنا نیز به درک بهتر مطلب کمک شایانی می‌کند؛ می‌فرماید:‌ «در ابتدا کلمه بود، و کلمه نزد خدا بود، و کلمه خدا بود» (انجیل یوحنا ۱:‌1). و بعد در آیه ۱۴ همان فصل می‌فرماید:‌ «و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی‌. و جلال او را دیدیم‌، جلالی شایسته پسر یگانه پدر.»
 این «کلمه‌» کیست‌؟ از آیه ۱۴ پی می‌بریم که «کلمه‌» همان پسر یگانه خداست‌. اما چرا پسر یگانه خدا «کلمه‌» نامیده شده است‌؟ واژه لوگوس (Logos) در زبان یونانی‌، به معنی کلمه‌، سخن‌، و نیز معرفت و شناخت می‌باشد. لوگوس نزد یونانیان آن خرد کل بود که در پس جهان هستی وجود داشت و آن را ابقا و حفظ می‌کرد. یهودیان نیز «حکمت‌» یا خرد را آن بخش از وجود خدا می‌پنداشتند که عالم هستی را به‌وجود آورد.
 یوحنای رسول تحت الهام روح‌القدس از همین واژه استفاده می‌کند تا رابطه عیسی مسیح را با خدا توضیح دهد. «کلمه‌» از ازل وجود داشت‌؛ این «کلمه‌» از همان ازل نزد خدا بود؛ و این «کلمه‌» خدا بود. به‌عبارت دیگر، خدا همیشه وجود داشته است‌، و در بطن او «کلمه‌» بوده است‌. این «کلمه‌» گرچه جزئی از خدا بوده‌، اما در عین حال‌، به‌گونه‌ای از او متمایز است‌.
 شاید با یک تمثیل ساده‌، موضوع روشنتر شود. اگر من در مقابل شما بنشینم و به‌جای سخن گفتن با شما، فقط به شما نگاه کنم‌، آیا قادر خواهید بود بدانید من چه فکر می‌کنم یا چه می‌خواهم بگویم‌؟ قطعاً نه‌! پس چه باید کرد؟ طبیعی است‌! باید سخن گفت‌؛ باید «کلمه‌ای‌» از دهان من خارج شود تا فکر من به‌گونه‌ای قابل درک یا «قابل لمس‌» در آید. در غیر اینصورت‌، هیچکس نخواهد توانست به فکر من پی ببرد. فکر ما تا زمانی که به‌صورت «کلمه‌» در نیاید، برای دیگران قابل درک و دسترسی نخواهد بود.
 در اینجا نکته ظریفی وجود دارد. آیا در ذهن من‌، اول «فکر» به‌وجود می‌آید و بعد کلام‌؟ یا هر دو همزمان به‌وجود می‌آیند؟ اما سؤال مهم‌تر این است که آیا اساساً فکر کردن بدون کلمات امکان‌پذیر است‌؟ آیا کسی که هیچ زبانی نیاموخته‌، اصلاً قادر به فکر کردن می‌باشد؟ گویا نه‌! پس می‌توان گفت که فکر و کلمه گرچه از هم قابل تمایز و تشخیص می‌باشند، اما از یک ذات و جوهر برخوردارند. تفکر آن فرایندی است که طی آن فکر ما شکل می‌گیرد؛ کلمات وسایلی هستند که به‌واسطه آنها تفکر می‌کنیم‌. اما علاوه بر این‌، کلمات وسایلی هستند که فکر ما را به دیگران انتقال می‌دهند و آن را آشکار می‌سازند.
 خدا آن «فکر اعظم‌»، آن خرد کل می‌باشد. اما چگونه می‌توانیم او را بشناسیم اگر «کلمه‌ای‌» از او صادر نگردد؟ عیسی آن «کلمه‌ای‌» بود که از آن خردِ اعظم صادر شد، و به‌صورت قابل درک و قابل لمس‌، او را به ما شناسانید. او از آغاز وجود داشت‌، از همان زمانی که خرد اعظم وجود داشت‌. هر چه خرد اعظم بود، او نیز بود.
 این «کلمه‌» در مقطعی از زمان که آن «خرد اعظم‌» مقرر فرموده بود، از او صادر شد، و به‌گونه‌ای که برای بشر خاکی «قابل شنیدن‌»، «قابل درک‌»، و «قابل لمس‌» باشد، ظاهر گردید. همانطور که در یوحنا ۱:‌1۴ آمده‌، «کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد، پر از فیض و راستی‌…» بدینسان‌، هر که این «کلمه‌»، این «پسر یگانه‌» را دید، خدا، آن خرد اعظم را دیده است‌. به‌همین جهت بود که عیسی به شاگردانش فرمود:‌ «کسی که مرا دید، پدر را دیده است‌» (یوحنا ۱۴:‌9). و در جای دیگر فرمود:‌ «من و پدر یک هستیم‌» (یوحنا ۱۰:‌30).

 armanroshdi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر