در عهدعتیق گرچه موضوع «تثلیث» بهروشنی مکشوف نشده بود، اما رویدادهایی در آن قید شده که برای یهودیان سؤالبرانگیز بود، رویدادهایی که طی آنها انسانی بر انبیا یا افراد برگزیده ظاهر میشد و کاری میکرد که آنها یقین بیابند که آن انسان خدا است! علمای یهود برای توجیه این مطلب، آن وجود را «فرشته خاص» خدا میدانستند؛ نه فرشتهای بهسان فرشتگان دیگر، بلکه فرشتهای که مظهر ذات خدا بود و میشد او را خدا خواند.
بهعنوان مثال، زمانی که یعقوب، نوه ابراهیم، به سرزمین پدری خود باز میگردد، بهخاطر ترسی که از برادر خود در دل داشت، دچار اضطراب و تلاطم روحی میشود. در شب پیش از ملاقات دو برادر، مرد ناشناسی بدون مقدمه قبلی، به سراغ یعقوب میآید و تا پگاه با او کشتی میگیرد. پیش از طلوع آفتاب، آن مرد که هنوز هویتش آشکار نشده، قصد رفتن میکند. اما یعقوب به او میگوید: «تا مرا برکت ندهی، تو را رها نکنم!» آن مرد یعقوب را برکت میدهد و نام او را به اسرائیل تغییر میدهد. یعقوب که عمیقاً تحت تأثیر این رویداد قرار گرفته، میگوید: «خدا را روبرو دیدم و جانم رستگار شد!» (پیدایش ۳۲:2۴-۳۰).
سالها پس از این ماجرا، وقتی قوم اسرائیل در سرزمین کنعان سکنی گرفته بودند، زن نازایی با مردی مواجه میشود که به او نوید تولد پسری را داد، پسری که برگزیده خدا خواهد بود. شوهر آن زن، از آن مرد نامش را میپرسد. مرد در جواب میگوید: «چرا در باره اسم من سؤال میکنی چونکه آن عجیب است!» شوهر آن زن وقتی در مقام سپاسگزاری از خدا، در حضور آن مرد برای خدا قربانی تقدیم میکند، آن شخص ناگهان در میان آتش و دود قربانی به آسمان بالا میرود. آن زن و شوهر با دیدن این رویداد خارقالعاده، از وحشت بر زمین میافتند. در این لحظه، شوهر به زن خود میگوید: «البته خواهیم مرد زیرا خدا را دیدیم!» در واقع آنها، آن مرد یا آن فرشته را مظهر وجود خدا میدانستند و کتابمقدس نیز این تصور را نفی نمیکند. این ماجرا شباهت زیادی به ماجرای ملاقات یعقوب با آن مرد دارد. وقتی فرزندشان بهدنیا آمد، او را «سامسون» نامیدند، همان قهرمان معروف.
در قسمتهای دیگر کتابمقدس نیز آیاتی وجود دارد که به شخصی اشاره میکند که الوهیت دارد و مظهر وجود خدا شناخته شده است. بهعنوان مثال، در کتاب اشعیای نبی، در مورد مسیحای موعود چنین پیشگویی شده است: «برای ما ولدی زاییده و پسری به ما بخشیده شد و سلطنت بر دوش او خواهد بود؛ و اسم او عجیب و مشیر و خدای قدیر و پدر سرمدی و سَرور سلامتی خوانده خواهد شد» (اشعیا ۹:6). این یکی از عجیبترین آیههای عهدعتیق میباشد. توجه کنید که در این آیه آمده که این پسر، پادشاه بوده، نامش نیز «خدای قدرتمند» خوانده خواهد شد. عجیب است که یک پسر، «خدا» خوانده شود. بهعلاوه او «پدر سرمدی» نیز نامیده شده است، یعنی «سرمنشأ ابدیت». تمام این صفات و القاب، صفات خدا هستند که به یک موجود انسانی نسبت داده شده است.
جالب اینجاست که این مطالب در کتابی نوشته شده (یعنی عهدعتیق) که شدیداً مروج یکتاپرستی است و بارها مؤکداً اعلام داشته که هیچ موجود دیگری نباید در کنار خدا مورد پرستش واقع شود و خدا هیچگاه کس دیگری را در جلال خود شریک نمیسازد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر