۱۳۹۵ آبان ۱۳, پنجشنبه

اگرخدا مهربان است، چرا نخست زادگان مصر را کشت؟ (خروج فصل 12 آیه 29)

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
فرعون قصد نداشت دست از لجاجت بردارد و قوم اسرائیل را آزاد کند. او دستور داد تا هر نوزاد پسر اسرائیلی را در رود نیل بیندازند (خروج فصل اول آیه 22). قوم اسرائیل به مدت چهارصد سال در مصر برده بودند و مورد ظلم و ستم قرار گرفتند (پیدایش فصل 15 آیه 13). خداوند به ابرهیم وعده داده بود "آنانی که به تو بدی نمایند، لعنت می کنم" (پیدایش فصل 12 آیه 3). 
اگر خدا به وعده اش مبنی بر حمایت از قوم اسرائیل عمل نمی کرد، در واقع به عهدشکنی متهم می گردید. در نظر داشته باشید که فرعون هر پسر نوزاد اسرائیلی را محکوم به مرگ کرد تا رود نیل انداخته شوند، در حالی که داوری خدا فقط محدود به نخست زاده فرعون و همفکرانش بود. 
موسی دید که بوته ای شعله ور است، ولی نمی سوزد. در آن جا بود که برای اولین بار خداوند با موسی سخن گفت (خروج فصل 3 آیات 2- 3). بوته، سمبل قوم اسرائیل بود که آتش امپراطورهای فرعون تا هیتلر و دشمنان قسم خورده یهودیان قادر نیستند اسرائیل را نابود سازند. امپراطورهای مصر، بابل، آشور، روم و هیتلر سرنگون شدند و موفق نشدند نسل قوم اسرائیل را ریشه کن نمایند. آتش به شدت از درون بوته زبانه می کشید، ولی نمی توانست آن را تباه سازد! قوم اسرائیل فرزندان ابراهیم هستند و از طریق این قوم خدای حقیقی معرفی گردید و نجات بشر توسط عیسی مسیح تضمین شد. 
موسی درباره مرگ نخست زاده به فرعون هشدار داد و از قبل او را از این واقعه آگاه کرد. اما فرعون به هشدار موسی بی توجهی کرد (خروج فصل 11 آیات 4- 10).
در خروج فصل 12 آیه 38 می خوانیم که غیر یهودیان هم همراه قوم اسرائیل از مصر خارج شدند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که عده ای از مصری ها و اقوام دیگر نه فقط به خدای حقیقی ایمان آوردند، بلکه از دستور خداوند مبنی بر پاشیدن خون به روی درهای خانه ها اطاعت کردند تا نخست زادگان شان توسط فرشته کشته نشوند (خروج فصل 12 آیه 13).
به یاد داشته باشیم که مرگ نخست زادگان، آخرین بلای خداوند در مصر بود. خداوند نمی خواست بیشتر از این مردم مصر را به علت سختدلی فرعون تحت فشار بگذارد.
گاهی خدا اجازه می دهد که کودک در محیط فاسد و آلوده به گناه بزرگ نشود تا به روح او آسیبی نرسد. به عنوان مثال، این موضوع را می توان از شرح حال یربعام پادشاه و فرزندنش "ابیا" که مریض شد، فهمید (اول پادشاهان فصل 14).
یربعام به همسرش گفت که تغییر قیافه دهد و نزد اخیای نبی که پادشاه شدن او را پیشگویی کرده بود، برود و از او سئوال کند که فرزندش زنده خواهد ماند یا نه. ولی قبل از آن که همسر پادشاه نزد نبی برسد، خدا با نبی صحبت کرد و به او فرمود که خانواده شریر یربعام دچار غضب الهی شده است و هم چنین "ابیا" فرزند پادشاه خواهد مرد تا بلایایی را که بر آن خانواده عارض خواهد شد، نبیند. 
خداوند به همسر یربعام گفت:"تنها فرد خوبی که خداوند، خدای اسرائیل در تمام خانواده یربعام می بیند، همین بچه است" (اول پادشاهان فصل 14 آیه 13). 
در کتاب مقدس دلایل الهیاتی قانع کننده وجود دارند که اشاره می کنند کودکان در جهنم حضور ندارند. نخست، وقتی که کودکان می میرند و به حضور خدا می روند، سنت کتاب مقدسی معتقد است به "سن و سالی که بتواند مسئول و پاسخگوی اعمال و گفتار" باشد. در اشعیاء فصل 7 آیه 16 به دورانی اشاره می کند که یک کودک نمی تواند از نظر اخلاقی به خداوند پاسخگو باشد:"قبل از این که کودک خوب از بد را تشخیص دهد". 
داود پادشاه، بعد از مرگ نوزادش گفت:"من پیش او خواهم رفت، ولی او نزد من باز نخواهد گشت" (دوم سموئیل فصل 12 آیه 23). داود رابطه بسیار صمیمانه ای با خدا داشت. او بدون آن که شک و تردیدی به خود راه دهد، می دانست پس از مرگ نزد خدا خواهد رفت. آنچه درباره فرزندش گفت، ناشی از ناآگاهی نبود. او اذعان کرد که پسرش را در بهشت می بیند. اشاره داود به این نکته است که نوزادان و کودکان پس از مرگ، به بهشت می روند. 
خدا نیز عواقب دردناک اعمال فرعون را گریبانگیر او و همفکرانش کرد. فرعون نمی توانست باور کند که کسی بزرگ تر از او وجود دارد. این بی ایمانی لجوجانه سبب شد دلش سخت گردد. چنان سخت که حتی آن همه بلایای عظیم هم نتواند او را تغییر دهد. تا این که عاقبت وقوع بزرگ ترین بلا، یعنی مرگ پسرش، او را واداشت قدرت و اقتدار خدا را باور کند. قبل از آن، خدا به فرعون بارها فرصت داد تا نظرش را تغییر دهد.
این اتفاق دردناک سبب شد تا فرعون بدون هیچ شرطی اجازه دهد تا قوم اسرائیل از مصر خارج شوند. اگر این اتفاق رخ نمی داد، فرعون و شاید پسرش که جانشین او می گردید، به سختدلی خویش ادامه می دادند و مردم مصر رنج و درد بیشتری را متحمل می گردیدند. 
خداوند باید ضربه نهایی را می زد تا خروج قوم اسرائیل صدها سال به تاخیر نیانجامد. سی اس لوئیس در کتاب "مشکل رنج" چنین نوشت:"خدا در لذت های ما نجوا می کند، در وجدان ما صحبت می کند و در رنج های ما فریاد می کشد. این رنج ها در واقع بلندگوهای او برای بیدار کردن دنیای ناشنوا می باشند".
نکته دیگر این که اشتباه است که فرض کنیم از آن جا که مردم هیچگونه کنترلی بر تصمیمات فرعون نداشتند، صرفا قربانی تصمیمات فرعون بودند. قطعا هر مصری این فرصت را داشت تا از داوری هولناک خدا بگریزد و به موسی و قوم اسرائیل پناه آورد. تردیدی نیست که در نتیجه داوری خدا، عده زیادی از اهالی مصر به عبرانیان ملحق شده بودند. خروج فصل 12 آیه 38 می گوید که از قوم های دیگر نیز در میان عبرانیان بودند که همراه ایشان از مصر بیرون آمدند. 
از سوی دیگر، این تصور هم غلط است که چون فرعون بر تصمیم خود پافشاری می کرد و تغییرناپذیر بود، پس مردم مصر نیز نمی توانستند تغییر کنند! اگرچه مصریان زیر سلطه فرعون بودند، اما می توان تصور کرد که آن ها می توانستند علیه سیاست غلط فرعون، به مخالفت و اعتراض بپردازند و یا حکومت او را سرنگون کنند. 


در خروج فصل 12 آیه 33 می خوانیم که اهالی مصر به قوم اسرائیل اصرار کردند تا هر چه زودتر از مصر بیرون بروند. مصریان از هیچ کاری فروگذار نبودند تا اسرائیلی ها کشورشان را ترک کنند. خروج فصل دوازدهم نشان می دهد که مردم مصر آشکارا مایل بودند از مشکلی که فرعون به وجود آورده بود، رهایی یابند.
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر