۱۳۹۵ آذر ۱۰, چهارشنبه

چیزهای مخفی از آن یهُوَه خدای ماست و اما چیزهای مکشوف تا به ابد از آن ما و فرزندان ما میباشـد. تثنیه 29 : 29

ادعایی که تحقیقی نباشـد به عملی تقلیدی تبدیل خواهد شد .
.
درمان اینست که یک مکاشفه شخصی از هویت خداییکه میپرستیم بدست بیاوریم و برای باورهایمان توضیح بخواهیم . وگرنه همواره معیارهای الهی را ادعا کرده و معیارهای انسانی را عمل خواهیم کرد . درک ما از خدا به وسعت مکاشفه شخصی ما از اوست نه اطلاعاتیکه دیگران در مورد او بما میدهند . جلیل سپهر

۱۳۹۵ آذر ۶, شنبه

Advent شمع

حدود چهار هفته پیش از عید کریسمس، شمعها و ستاره‌های الکتریکی در شکلهای گوناگون پشت پنجره‌های خانه‌ها قرار می‌گیرد و روشنی آن در دل تاریکی زمستان شکوه خاصی دارد. علاوه بر این، از شمعهای واقعی نیز استفاده می شود. از چهار شمع که نماد چهار هفته انتظار و به استقبال کریسمس رفتن است، هر یکشنبه یکی از شمعها را روشن می‌کنند. هفته‌ی اول، یک شمع، هفته‌ی دوم، دو شمع، هفته‌ی سوم، سه شمع را و چهارمین هفته که تولد عيسي مسیح است چهارمین شمع نیز افزوده می‌شود.  واژه‌ی Advent از کلمه‌ی لاتین Adventus گرفته شده که به معنای رسیدن و یا فرارسیدن است. که به تعبیرهای گوناگون هم می‌تواند رسیدن نور و گرما و روشنایی باشد که در پیش است و هم اشاره به تولد مسیح و جشن کریسمس اطلاق گردد. اجرای این مراسم به زمان دوری برنمی‌گردد. این رسم که 24 روز قبل از فرارسیدن تولد عيسي مسیح آغاز می‌شود، مردم شمارش معکوس را شروع می‌کنند. برای این کار تقویم‌های مخصوصی به ویژه برای کودکان تهیه شده که با تصویرها و نقاشیهای زیبا تزیین می‌شود و دریچه‌هایی در آن تعبیه شده که کودک هر روز یکی از آنها را باز می‌کند تا به روز 24 دسامبر می‌رسد که «یول» هست و تولد مسیح. برای جلب توجه کودکان در درون هر دریچه شکلات یا چیز جالبی هم قرار می‌دهند که اشتیاق کودک را برای باز کردن آن بیشتر می‌کند. این تقویم‌ها اولین بار از آلمان به سوئد آمده‌است. شمع و ستاره‌ی Advent نیز دستاورد آلمانیهاست که نوع شمعهای الکتریکی آن از سال 1870 به بعد در سوئد مورد استفاده قرار گرفته‌است. ستاره‌های الکتریکی در آغاز از کاغذهای مخصوص تهیه می‌شده اما امروزه انواع پلاستیکی، چوبی، مسی و فلزی آن موجود است.  این چهر هفته‌ی هرکدام به مناسبتی برگزار می‌شود: هفته‌ی اول یا شمع اول را که روشن می‌کنند، در حقیقت به یاد و به همدردی با کسانی‌است که خانه و کاشانه‌ای ندارند. با روشن کردن اولین شمع، آرزو می‌کنند که همه دارای سرپناه و کاشانه‌ای باشند. دومین هفته و یا دومین شمع را که روشن می‌کنند، در همدردی با تهیدستان است و آرزو می‌کنند که فقر و تنگدستی از جهان رخت‌بربندد.  سومین شمع را در سومین هفته روشن می‌کنند که در همدردی با انسانهایی است که تنها هستند.و از تنهایی رنج می‌برند. و بالاخره چهارمین و آخرین شمع جهت رسیدن «یول» و تولد عیسی مسيح روشن می‌شود.

چنانکه آهو برای نهرهای آب شدت اشتیاق دارد، همچنان ای خدا جان من اشتیاق شدید برای تو دارد . جان من تشنة خداست تشنة خدای زنده که کی بیایم و به حضور خدا حاضر شوم. مزمور 42 : 1 و 2 اشتیاق باعث تشنگی شده و تشنگی ایجاد انگیزه میکند و انگیزه انــرژی جدیدی در ما بوجود میآورد و اعتماد بنفس را بالا میبرد و قادربه انجام کارهایی خواهیم بود که تا بحال برایماان محال بوده است . . بر اثر همین اشتیاق نویسنده این آیات توانست در تاریکترین و ناامید کننده ترین روزهای زندگی امید و آرامی خدا را تجربه کند و بگوید: ای جان من چرا در من خم شده ای و پریشانی ؟ برخدا امید داشته باش زیرا حضور خدا را باز هم خواهم دید . . شما و من فردا بجایی خواهیم رسید که امروز اشتیاقش را داریم زیرا اشتیاق و تشنگی ما نقشه و عامل تعیین کننده مقصد ماست . جلیل سپهر


۱۳۹۵ آذر ۵, جمعه

نوع رفتار ما با دیگران در جمعه سیاه رنگ معیارهای ما را مشخص میکند. جلیل سپهر


در تقویم امریکا دو جمعه مهم به ثبت رسیده است . یکی جمعه خوب و یکی جمعه سیاه 
هردو بنوعی به موضوع " پرداخت قیمت " در مورد آنچه بدست میآوریم مربوط میشوند.
.
در جمعه خوب عیسی مسیح بر روی صلیب میرود و قیمت گناهان بشر را پرداخت میکند تا بتوانیم فیض بلاعوض خدا را بطور رایگان دریافت کنیم .

در جمعه سیاه اکـثر مردم امریکا از شب قبل جلوی فروشگاهها به صف میاستند تا در حـراج سالیانه که جمعه سیاه نامیده میشود جنس ارزان قیمت بخرند .
.
در جمعه سیاه فروشندگان که سود خود را از ابتدای سال بدست آورده اند سعی میکنند جنسهای به فروش نرفته را با کمی تخفیف بفروشند و در انبار نگه ندارند را برای سال آینده.
.
در جمعه نیک عیسی مسیح جـان خودش را انکار میکند و به مرگ صلیب میسپارد تا دیگران فیض نجاتبخش را بدون نیاز به پایمال کردن حقوق دیگران و یا سبقت گرفتن از دیگران بطور مساوی بدست آورند .
.
دریافت جنس ارزان در جمعه سیاه و دریافت نجات رایگان در جمعه نیک هر دو عالی و وهر دو لازم است. اما نکته مهم نوع برخورد ما با این دو جمعه میباشد .
.
زیرا طرز برخورد ما در این دو روز معیار واقعی ما برای ارزشهای درونی مان را بخودمان نشان میدهد که اولویتها و مهمترینها در زندگی مان چیست ؟
.
در روز جمه سیاه با تمام قدرت و سرعتمان سعی میکنیم بر دیگران سبقت بگیریم تا ارزانترین را زودتر از دیگران بدست آوریم و تنها تمرکز برروی خودمان است . در روز جمعه نیک چطـور ؟ جلیل سپهر 






۱۳۹۵ آذر ۴, پنجشنبه

روز شــکر گــزاری بر شــما و خانواده محترم تان مبارک باد .

میباید همیشه بجهت شما خدا را شکر کنیم چنانکه سـزاوار است. دوم تسالونیکیان 1 : 3
حقیقتا شایسته و سـزاوارست که در روز شکرگزاری خدا را برای وجود شما و خانواده محترمتان صمیمانه شکرگزاری کنیم که درین عصر یخبندان عواطف و حاکمیت آهن پرستی وسیله ای در دست خدا برای اجرای نقشه و تحقق وعده های الهی اش میباشید . روز شکر گزاری بر شما و خانواده عزیزتان مبارک باد . جلیل و هما سپهر

۱۳۹۵ آذر ۱, دوشنبه

اگر مسیح خداست، چرا دعا می کرد؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مسلمانان این سوال را مطرح کرده اند که اگر مسیح خداست، چرا دعا می کرد؟ آیا در دعا خودش را مخاطب قرار می داد؟ اگر خدا واحد است، چرا به خودش دعا می کند؟ آنان ادعا می کنند خدا واحد است و نمی تواند مخاطب به خودش دعا کند.
قبل از پاسخ به این پرسش، ابتدا بایستی به اعتقادات مسلمانان درباره خدا و مسیح، نگرشی اجمالی داشته باشیم:
اگر مسلمانان به قرآن رجوع کنند، درمی یابند که خداوند و فرشتگان برای انبیا دعا می کردند (سوره احزاب آیات 43 و 56). واژه های عربی "یصلون"، "یصلی" و "صلاه" در ترجمه فارسی "درود" ترجمه شده، در حالی که در زبان عربی به معنای "نماز خواندن" است. در متن انگلیسی این آیات، ذکری از "درود" نشده است. واژه "صلاه" در سوره هود آیه 114، سوره اسرا آیه 78، سوره نور آیه 58 "نماز" ترجمه شده.
برخی از مسلمانان چنین تفسیر می کنند که خداوند برکاتش را فرستاد و نه دعا را. اما متن به زبان عربی است و کلمه "برکت" مشاهده نمی شود. واژه "برکت" در زبان عربی "برکت" (بركة) نوشته و خوانده می شود.
از سوی دیگر، مسلمانان تثلیث (پدر، پسر و روح القدس) را نمی پذیرند، زیرا معتقدند که خدا واحد است.
خدا در مقابل بت های بی شمار واحد است. اما این سوال برای مسیحیان مطرح می شود: اگر شما تثلیث را رد می کنید، چرا در قرآن روح خدا به طور مجزا فعال است:
" مسیح را با روح القدس تایید کردیم" (سوره بقره آیات 87 و 253).
"عیسی پسر مریم را با روح القدس تایید کردم" (سوره مائده آیه 110). در همین آیه ذکر شده عیسی حیات و زندگی می بخشد.
"خدا ایمان را در قلب مومنان گذاشته و با روح خود تایید کرده است" (سوره مجادله آیه 22).
روح خدا نه فقط به آدم جان داد (سوره حجر آیه 29، سوره سجده آیه 9)، بلکه به صورت شخصیت مستقل درآمد (سوره مریم آیه 17).
خدا روحش را بر مریم دمید (سوره تحریم آیه 12)
در سوره مائده آیه 110 ذکر شده که عیسی حیات و زندگی می بخشد: او از گل، پرنده ای درست کرد. در آن می دمد تا جان گرفته و پرواز کند. عیسی مردگان را زنده کرد و بیماران را شفا بخشید. در سوره نحل آیه 17 تفاوت خدا با بت ها ذکر شده: "آیا کسی که می آفریند، چون کسی است که نمی آفریند؟" به عبارت دیگر، خدا خالق است. او منبع حیات است و حیات می بخشد. مطابق تعلیم قرآن، خدا از "گل" انسان را آفرید (سوره انعام آیه 2). در آیه دیگر ذکر شده که بت ها نمی توانند خلق کنند و یا قادر نیستند چیزی را که از آن ها به سرقت برده شد، پس بگیرند (سوره حج آیه 73).
چرا خدا به مسیح عطایای مختلف بخشید؟ چرا خدا به مسیح اجازه داد تا شفا دهد، مردگان را زنده کند و از گل پرنده ای بسازد و به آن جان بخشد تا پرواز کند؟
مسیح در قرآن "کلمه خدا" و "روح خدا" نامیده می شود. هم چنین حکم شده که قبل از مرگ باید به مسیح ایمان آورد (سوره نساء آیه 159). اگر مسیح فقط انسان و پیامبر بود، چرا ذکر نشده که به خدا ایمان آورید؟
تعلیم کتاب مقدس
لغت عبری برای خدا نه فقط اسم جمع است، بلکه به هنگام مطالعه عهد عتیق درمی یابیم که خدای واحد به صورت جمع سخن می گوید و خود را بیش از "یک" معرفی می کند. او در قالب جمع صحبت می کند! برخی معتقدند که خدا با فرشتگان سخن می گفت، در حالی که در گزارش آفرینش جهان، ذکری از فرشتگان نشده و کتاب مقدس نیز تعلیم نمی دهد فرشتگان در آفرینش جهان دخالت داشته اند. به مثال های زیر توجه کنید:
"انسان را شبیه خود بسازیم، تا بر حیوانات زمین، ماهیان دریا و پرندگان آسمان فرمانروایی کند" (پیدایش فصل 1 آیه 26)
"حال که آدم مانند ما شده است و خوب و بد را می شناسد، نباید گذاشت از میوه درخت حیات نیز بخورد و تا ابد زنده بماند" (پیدایش فصل 3 آیه 22)
"پس زبان آن ها را تغییر خواهیم داد تا سخن یکدیگر را نفهمند" (پیدایش فصل 11 آیه 7)
"چه کسی را بفرستم تا پیغام ما را به این قوم برساند؟" (اشعیاء فصل 6 آیه 8)
یهودیان عادت داشتند که عنوان "پدر" را به جای کلمه "خدا" به کار ببرند. آنان بر این باور بودند که تنها خودشان رابطه فرزندی با خدا دارند و او تنها پدر یهودیان است. عهد جدید، این نگرش غلط را اصلاح کرد. همه یهودیان فرزند خدا نیستند. فرزند خدا بودن امتیاز و افتخاری است که منحصر به کسانی است که توبه می کنند و به مسیح ایمان می آورند. بنابراین، فقط این افراد می توانند خدا را "پدر" بنامند.
مسیح فقط خطاب به شاگردانش گفت:"پدر شما که در آسمان است" (متی فصل 5 آیه 45). مسیح فقط برای شاگردانش از خدا به عنوان "پدرشما" یا "پدر آسمانی شما" سخن گفت (متی فصل 6 آیه 6، 8، 14). عبارت "ما فرزندان خدا هستیم" (رومیان فصل 8 آیه 16) فقط در وصف کسانی نوشته شد که از طریق ایمان به خداوند عیسی مسیح، رابطه ای درست و شایسته با خدا دارند. یوحنا چنین نوشت:"ببینید خدا چه محبتی به ما ارزانی داشته است تا فرزندان خدا خوانده شویم" (اول یوحنا فصل 3 آیه 1).
خداوند عیسی مسیح
نباید فکر کنیم که چون خدای پدر را ندیده ایم، پس از این امتیاز محروم شده ایم. مسیح فرمود:"من و پدر یک هستیم" (یوحنا فصل 10 آیه 30). "کسی که مرا دیده، فرستنده من را دیده است" (یوحنا فصل 12 آیه 45). با مطالعه انجیل یوحنا درمی یابیم که الوهیت پدر و پسر متمایز است. یعنی خداوند مسیح، کاملا متمایز از خدای پدر است. یکی جسم گردید و دیگری خیر. در عین حال، جلال مسیح همان جلال پدر است:"مسیح چهره دیدنی خدای نادیدنی است" (کولسیان فصل 1 آیه 15).
پیامبر به معنی پیام آور خداوند محسوب می شود. مسیح به عنوان نماینده تثلیث به زمین آمد. مانند سفیر یا وزیر امور خارجه یک دولت به کشور دیگر سفر می کند و حامل پیام دولت خویش است. مسیح پیام خدای پدر و روح القدس را با ما در میان گذاشت.
با این توصیف، خودش مدعی بود خداوند است که حداقل دو بار یهودیان می خواستند او را برای چنین ادعایی سنگسار کنند. حتی کاهن اعظم ردای خود را درید. دریدن لباس به معنای مخالفت به کفرگویی است. هیچکدام از پیامبران خود را خدا معرفی نکردند و هرگز به هنگام موعظه نمی گفتند این را من می گویم. آن ها فقط حامل پیام خدا بودند.
واقعیت این است که در الوهیت، سه شخص وجود دارند: پدر، پسر و روح القدس. این سه شخص تشکیل خدا را می دهند که در ذات یکی و در قدرت و جلال برابر هستند. این تعریف آموزه تثلیث است.
مسیح دعا می کرد
عیسی وقتی متولد شد، به پسر خدا تبدیل نشد. مسیح قبل از ظهور خود بر زمین، رابطه ازلی با خدا داشت. مسیح در تثلیث حضور دارد، همان طور که روح القدس حضور دارد. او همواره با پدر و روح القدس در ارتباط است. بنابراین، گفتگوی مسیح و پدر غیر طبیعی نیست. گفتگوی او با پدر نشان می داد که تثلیث واقعی است. زمانی که مسیح در جهان بود، دعای او به خدای پدر، نه فقط خدا بودن مسیح را زیر سئوال نمی برد، بلکه نشانه رابطه اش در تثلیث بود. مسیح به شاگردانش یاد داد که چنین دعا کنند:"ای پدر ما که در آسمانی، نام تو مقدس باد..." (متی فصل 6 آیه 9). بنابراین مسیحیان بنده نیستد. فرزندان خدا هستند.
عیسی بر روی صلیب فریاد زد:"خدای من، خدای من، چرا من را ترک کردی؟" (متی فصل 27 آیه 46). عیسی از خدا سئوال نمی کرد. او آیه اول از مزمور22 را نقل قول می کرد. این جمله، بیان عمیقی بود که مسیح با گرفتن گناه جهان بر خود و در نتیجه جدایی از خدای پدر، احساس کرد. درد و رنج بشری وحشتناک بود، اما بدتر از آن لحظه ای بود که باید روحا از خدا جدا می شد.
عیسی عذاب مرگ دوم را کشید تا ما در صورت حصول ایمان، هرگز جدایی ابدی را از خدا تجربه نکنیم. اگر مسیح اجازه نمی داد مصلوب شود، برای همیشه اعتبار خود را به عنوان نجات دهنده و پسر خدا از دست می داد. وقتی مسیح می پرسد:" خدای من، خدای من، چرا مرا تنها گذارده ای؟" اشاره به عملکرد تثلیث دارد (پدر، پسر، روح القدس).
مرگ به معنای نیستی و نبود قدرت نیست. وقتی یک پیامبر فوت می کند یا شهید می شود، آیا روح او نیز می میرد؟ یا این که وقتی پیامبری فوت می کند، روح او زنده است و به بهشت می رود؟ روح مسیح با مرگ نابود نشد، بلکه فقط جسم او مرد.
خدا بودن مسیح حتی در لحظه مرگش محرز بود. این خدای پدر نبود که جان می داد و نه خدای روح القدس که می مرد، بلکه قربانی خدا بود و نه چیزی کم تر، یعنی خدای پسر. در ارتباط صمیمانه با خدا متوجه خواهیم شد که روح القدس کیست و مسیح نیز شخصیت الهی دارد. مسیح بر روی صلیب غضب و لعنت کامل خدا را بر انسان های گناهکار احساس کرد. طی زمانی که عیسی بر صلیب آویخته شده بود، خدای پدر او را به راستی واگذاشت. گناه ما بر عیسی افتاد و او برای ما گناه شد(دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21).
در باغ جتسیمانی، فرشته ای آمد و عیسی را تقویت کرد، اما بر روی صلیب هیچکس او را تسلی و تقویت نداد. این بود بهایی که عیسی برای رستگاری ما، برای رهایی ما از خشم و غضب خدا پرداخت. به خاطر قربانی شدن عیسی، خدا اکنون گناهان ایمانداران را بخشیده و آن ها را عادل قلمداد کرده است. اکنون می توانیم مستقیما به حضور خدا بیاییم. عیسی آخرین قربانی بود. قربانی دیگر، هرگز ضروری نخواهد بود.
کلام خدا تعلیم می دهد که مسیح پیوسته برای مومنان در حضور خدا وساطت (شفاعت) می کند (عبرانیان فصل 7 آیه 25).





۱۳۹۵ آبان ۲۵, سه‌شنبه

سوال یک مسلمان: آیا اعتقاد دارید که انجیل به علت منسوخ شدن تورات (عهد عتیق) عطا شد؟

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی

پاسخ: خیر. این ادعا حتی توسط قرآن نیز تایید نشده. طبق روایت قرآن، مسیح تورات را تایید کرد و آن را تعلیم داد (سوره مائده آیات 46- 48). اگر عهد عتیق (که بخشی از آن تورات نامیده می شود)، باطل و منسوخ شده بود، چرا مسیح محتوای آن را تعلیم داد؟ نکته دیگر آن که قرآن به پیامبر اسلام، مسیحیان و یهودیان توصیه کرد که کتاب مقدس را بخوانند (سوره یونس آیات 94- 95، سوره مائده آیه 15). این حکم در قرن ششم میلادی صادر شد.
تاریخ نشان داده، هر پیامبر جدیدی که ظهور کرده، بدون استثنا رسالت خود را بر پایه کتاب های آسمانی قبلی استوار کرده است. یعنی نه فقط به آن ها استناد و اشاره کرده، بلکه آن ها را مورد تایید قرار داده و رسالت خود را دنباله رسالت آن انبیا دانسته است. پس اگر پس از ظهور یک پیامبر جدید، قرار باشد کتاب های قبلی تحریف و باطل شوند، چه کسی می تواند ادعای این پیامبر جدید را به محک آزمایش بزند و آن را با کتاب های قبلی مقایسه کند؟
چرا اسناد و مدارک اثبات دین جدید، باید نابود شوند؟ چگونه متن نامعتبر می تواند سندی باشد برای دین جدید؟ شخصی را در نظر بگیرید که ادعا می کند وارث و صاحب خانه است، ولی سند و مدرک معتبر برای تایید ارث و مالکیت خانه، در اختیار ندارد! اگر هر کتاب دینی با ظهور پیامبری جدید از میان رفته باشد، در مقابل وجود ده ها هزار نسخه خطی قدیمی از عهد عتیق و عهد جدید، چه باید گفت؟ نسخه هایی که ثابت می کنند این کتاب ها تحریف نشده اند و خداوند از کلامش حمایت کرده است.
مسیح به جهان آمد تا تورات و نوشته‌های انبیای یهود را "تحقق" بخشد، یعنی به آنها جامۀ عمل بپوشاند و پیشگویی‌ها را متحقق سازد. او همین کار را در تمام طول زندگی‌اش و در رنج صلیب، مرگ و زنده شدن و صعودش به آسمان انجام داد (متی فصل 5 آیات 17- 18، لوقا فصل 24 آیات 25- 27).
مسیح بدون استثنا رسالت خود را بر پایه عهد عتیق (تورات و نوشته های انبیاء) استوار کرده است. یعنی نه فقط به آن ها استناد و اشاره کرد، بلکه آن ها را مورد تایید قرار داد و رسالت خود را دنباله رسالت عهد عتیق دانسته است. پس اگر پس از ظهور مسیح، قرار بود نوشته های انبیاء یهود تحریف و باطل شوند، چه کسی می توانست ادعای مسیح را به محک آزمایش بزند و آن را با عهد عتیق مقایسه کند؟


۱۳۹۵ آبان ۲۳, یکشنبه

الان دانستم که خدا برگزیدگان خود را میرهاند . مزمور 20 : 6 . در عهد عتیق 2348 آیه میگوید: بدانید که من یهوه خدا هستم و در عهد جدید 275 آیه در مورد اینکـه بدانیم خدا وجود دارد صحبت میکند . بنابراین تاکید کلام خدا بیشتر ازهرچیز بر روی این حقیقت مهم استوارست که بدانیم مافوق همه قدرتها خدایی وجود دارد که بعنوان آفریننده برهمه چیز قادر متعال است . . مرز بین نگرانی و آرامی " دانستن موجودیت خداست" زندگی داود بعد از این آگاهی شکل دیگری بخود میگیرد و قادرست در هر مشکلی با توکل بخدا پیروزمندانه قدم بردارد. . دانستن حضور خدا رمز موفقیت همه کسانیست که از دره تنگی ها و درماندگیها به قله پیروزمندیها صعود کردند . امروز هم خدا در نگرانیهایمان میگوید : باز ایستید و بدانید که من خدا هستم خداییکه تا بحال بر تمام قدرتها متعال بوده ام و بعد از این هم بر شرایط شما متعال خواهم شد . مزمور 46 : 10 . جلیل سپهر


۱۳۹۵ آبان ۲۲, شنبه

آیا شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
ادعای "شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد" فقط از سوی مسلمانان مطرح می شود. در انجیل برنابا ذکر شده که یهودا (یکی از شاگردان که به مسیح خیانت ورزید)، صورتش تغییر یافت و به شکل عیسی درآمد. در نتیجه او را به جای مسیح مصلوب کردند. انجیل برنابا در طول تاریخ هرگز مورد تایید کلیسا نبوده و حتی تا قرن ها بعد از ظهور اسلام (قرن پانزدهم میلادی) متفکران اسلامی و مسیحی به وجود این انجیل اشاره ای نکرده اند. در مواردی نیز تعالیم این کتاب با قرآن تناقض دارد. 
مسلمانان برای اثبات این ادعا، به دو آیه در قرآن رجوع می کنند (سوره نساء آیات 157- 158). در آیات مذکور شرح داده شده که مسیح توسط یهودیان کشته نشد، و گفتار آنان ناشی از تصور بود. آیا مقصود آن است که مسیح هرگز نمرد؟ 
قرآن حداقل در سه جا ذکر می کند که مسیح مرد:"روزی که زاده شدم و روزی که می میرم و روزی که زنده برانگیخته می شوم" (سوره مریم آیه 33). در سوره مریم آیه 15 همین ادعا در مورد یحیی تکرار می شود:" درود بر او (یحیی) روزی که زاده شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود." بنابراین مسلمانان تایید می کنند که یحیی مرد و دفن گردید. 
آیه دیگری که به مرگ مسیح اشاره می کند در سوره آل عمران آیه 55 ذکر شده:"خدا گفت ای عیسی من تو را برگرفته و به سوی خویش بالا می برم". در ترجمه عربی "انی متوفیک" (اجازه می دهم تا فوت کنی) به کار برده شده. 
هم چنین در آیه دیگر عیسی به خدا می گوید:"تا وقتی در میان شان (انسان ها) بودم، پس چون روح مرا گرفتی" (سوره مائده آیه 117). 
دکتر "محمد شلطوط" استاد اسلام شناسی دانشگاه الاهزر درباره این آیه چنین تفسیر می کند:" خدا حکم کرد تا عیسی بمیرد." او می افزاید:"پس نمی توان چنین اظهار نظر کرد که مسیح بعد از بازگشت مجدد، خواهد مرد" ( "عیسی در قرآن" نویسنده: جی. پریندر صفحات 115- 116، تاریخ انتشار 1977). 
امام رازی در کتابش "تفسیر رازی" صفحه 350 چنین اظهار نظر کرد:"شاید خدا شخصی را شبیه مسیح آفرید تا به جای او اعدام شود." رازی "حدس" می زند که "شاید" خدا چنین تصمیمی گرفته است. حتی اگر این تفسیر صحیح باشد، پس باید چنین نتیجه گیری کرد که آن شخص مانند مسیح، مردی عادل، خداپرست، نیکوکار و سرشار از محبت بوده است. 
رازی در تفسیر سوره ال عمران آیه 55 از احادیث اسلامی و تفاسیر قدیمی نقل قول می کند و می گوید "مسیح فقط سه ساعت یا هفت ساعت جان سپرد و سپس زنده شد" (تفسیر رازی صفحه 457).
مفسر دیگر مسلمان "ابن خطیر" نام دارد. او در کتابش "تفسیر قرآن" جلد اول صفحات 27- 28 می نویسد:"مسیح برای سه یا هفت ساعت فوت کرد و سپس زنده شد" سپس می افزاد:"برخی از مفسران قدیمی مسلمان معتقد بودند که مسیح بعد از سه روز زنده شد."
"جلال الدین سیوطی" در کتابش "الاتقان" صفحه 116 سوره ال عمران آیه 55 را چنین تفسیر کرده است:"مسیح جان سپرد."
قرآن درباره نحوه مرگ مسیح گزارشی ارائه نمی دهد. با این توصیف، تفاسیر ضد و نقیض است. برخی از کارشناسان مسلمان بر این باورند که مسیح نمرد. بنابراین نمی توان از این تفاسیر اطمینان حاصل کرد که آیا عیسی واقعا بر روی صلیب مرد یا نه. 
تنها مدرک نظریه "عیسی مصلوب نشد، بلکه شخص دیگری به جای او اعدام شد" قرآن است. اما تعلیم قرآن در این مورد کاملا روشن نیست. شاید مقصود قرآن آن بوده که یهودیان تصور کردند با مرگ عیسی، مسیحیت برای همیشه نابود گردید. در اناجیل می خوانیم که مسیح بعد از زنده شدن فقط به شاگردان و پیروانش ظاهر شد. 
از سوی دیگر، حتی در میان کسانی که معتقدند مسیح مصلوب نشد، اتفاق نظر وجود ندارد. در کتاب "صلیب در اناجیل و قرآن" (نویسنده: اسکندر جدید / صفحات 12- 13) روایت های مسلمانان گردآوری شده:
یک. وقتی دستگیرکنندگان وارد خانه عیسی شدند او را نیافتند، پس منتظر ماندند. شخصی که شبیه مسیح بود، به محض ورود به خانه دستگیر شد. 
دوم. مسیح دستگیر شد، ولی خدا با معجزه او را رهانید و شخص دیگری را که به مسیح بسیار شباهت داشت، در اختیار دشمنان گذاشت. با این توصیف، آن شخص گفت:"من مسیح نیستم." 
سوم. عیسی به یکی از پیروانش وعده بهشت داد و او داوطلب شد تا به جای مسیح بمیرد.
چهارم. یهودا (شاگرد خیانتکار) تصمیم داشت عیسی را به یهودیان تحویل دهد، اما ناگهان چهره اش عوض شد و او به جای مسیح دستگیر، محاکمه و مصلوب گردید. 
پنجم. وقتی یهودیان مسیح و شاگردانش را محاصره کردند، به ناگاه حواریون شبیه عیسی شدند. یهودیان که مات و متحیر بودند، پرسیدند:" کدامیک عیسی واقعی هستید؟" یکی از شاگردان خود را مسیح معرفی کرد. پس او را دستگیر کرده و مصلوب کردند. در این روایت، مسیح و شاگردانش افراد دروغگو معرفی می شوند. 
ششم. یهودیان، مسیح و حواریون را محاصره کردند. عیسی از شاگردانش پرسید: "چه کسی حاضر است به جای من کشته شود؟ شخصی که داوطلب شود، رهسپار بهشت خواهد شد!"
هفتم. رومی ها که مسیح را نمی شناختند، یکی از شاگردان را به جای مسیح را دستگیر کردند. اما نویسندگان اناجیل، یهودیان را به عنوان دستگیرکنندگان معرفی می کنند.
هشتم. به محض ورود یهودیان به باغ جتسیمانی، مسیح از تاریکی شب بهره جست و گریخت. در نتیجه یکی از شاگردانش دستگیر و مصلوب شد.
با خواندن این روایات، چند پرسش مطرح می شود: 
چرا قرآن واضح و روشن گزارش نداد که آیا مسیح بر روی صلیب مرد یا نه؟
آیا واقعا شخص دیگری به جای او کشته شد؟ اگر پاسخ مثبت است کدام شاگرد، داوطلب مرگ شد؟ چرا بعدها شاگردان مسیح نام آن شاگرد فداکار یا شخص ناشناس را ذکر نکردند؟ اگر شخص دیگری به جای مسیح کشته شد، جسد او در کجا دفن شد؟ 
چرا مسیح نباید کشته می شد؟ چرا یکی از شاگردان یا شخص ناشناس باید به جای او کشته می شد؟ چرا بسیاری از افراد خداترس شهید شدند، بدون آن که خدا مداخله کند؟
چرا در روایاتی، یهودیان و در روایات دیگر رومیان عامل دستگیری مسیح معرفی می شوند؟
اگر تعلیم مسیح محبت، راستی و صداقت است، بنابراین مرکز محبت ایثار و فداکاری است. چرا عیسی به دروغگویی و گریز از مرگ روی آورد؟ 
مطابق روایت قرآن، یهودیان تصور کردند که مسیح را کشتند، اما اناجیل گزارش دادند رومی ها او را مصلوب کردند. کتاب مقدس این نکته را قرن ها قبل از اسلام تایید کرد:"خدا مطابق اراده خود که از پیش تعیین فرموده بود، به شما اجازه داد تا به دست اجنبی های بی دین، عیسی را بر صلیب کشیده، بکشید" (اعمال رسولان فصل 2 آیه 23). همان طور که ذکر شد، شاید مقصود قرآن آن بوده که یهودیان تصور کردند با مرگ عیسی، مسیحیت برای همیشه نابود گردید. در اناجیل می خوانیم که مسیح بعد از زنده شدن فقط به شاگردان و پیروانش ظاهر شد.
نکته دیگر آن که شاهدان عینی مصلوب شدن مسیح 600 سال قبل از ظهور اسلام می زیستند و در زمان جمع آوری آیات قرآن حضور نداشتند. پولس گزارش می دهد که بیش از پانصد نفر مسیح را بعد از مرگ دیدند (اول قرنتیان فصل 15 آیات 3- 8). در زمانی که پولس به کلیسای قرنتس نامه می نوشت، بسیاری از شاهدان زنده بودند.
آیا می توان باور کرد 500 نفر پیرو حقیقی مسیح، در مکانی جمع شوند تا با هم تبانی کرده و دروغی را به جوامع یهود و غیر یهودی تعلیم دهند؟ بنابراین شاگردان و پیروان مسیح برای تعلیمی که می دانستند دروغ است، جان خود را از دست دادند. هم چنین خدا می بایست مسیحیت را که تعالیم آن بر دروغگویی استوار است، کاملا ریشه کن می کرد.
امروزه سال میلادی، تقویم اصلی جهان است و تعداد پیروان مسیح بیش از مسلمانان است. هم چنین کشورهای مسیحی از لحاظ صنعتی، علمی و نظامی در جهان برتر هستند. هرگاه کشورهای مسلمان در مقابله با دشمن ناتوان هستند، از کشورهای مسیحی نظیر روسیه، آمریکا و اروپا درخواست کمک نظامی می کنند. اخبار هجوم میلیون ها پناهنده مسلمان به کشورهای مسیحی، جهان را دچار بهت و حیرت کرده است.
حتی اگر بپذیریم شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد، عیسی و شاگردانش "دروغگو" قلمداد خواهند شد. 
مسیح بعد از زنده شدن، جای میخ ها را در دست ها و محل نیزه را در پهلوی خود به شاگردانش نشان داد (یوحنا فصل 20 آیه 27). آیا خدای مقدس می تواند با ایجاد زخم ها در بدن مسیح، پیروان وفادار خود را گمراه کند؟
به یاد آورید مسیحیت و تاسیس کلیسا از اورشلیم شروع شد. شهری که به محل مصلوب شدن مسیح (تپه جلجتا) و قبر خالی او نزدیک بود. 
مسلمانان می گویند راه نجات هر شخص تنها با ایمان و اعمال نیکو امکان پذیر است. بنابراین چرا حیوانات را برای رفع گناهان بشر قربانی می کنند؟ 
مرگ و زنده شدن مسیح در عهد عتیق پیشگویی شده بود (اشعیاء فصل 53 آیات 1- 11، مزمور 22 آیه 18، حزقیال فصل 12 آیه 10، مزمور 69 آیه 21). مسیح برای همین منظور به جهان آمد. او درباره مرگ و زنده شدنش پیشگویی کرد (متی فصل 16 آیه 21، فصل 17 آیات 22- 23، فصل 20 آیات 17- 19، مرقس فصل 8 آیه 31).
عده ای معتقدند که خدا محبت است، ولی هرگز خود را برای نجات انسان از قلمرو گناه فدیه نکرده است. این ادعا سوالاتی را مطرح می سازد:
چرا خدا اجازه داد در طول تاریخ عده بی شماری به علت ایمان و اعتقاد به او شکنجه و شهید شوند یا عزیران و اموال خود را از دست بدهند؟ اگر خدا محبت است و مرکز محبت، ایثار و فداکاری است، چرا خدا باید واعظ و سخنگو باشد و انسان ها فداکار و ایثارگر؟
داوکینز (ملحد انگلیسی) گفت:"اگر خدا وجود داشته باشد، آنقدر مغرور و متکبر است که هرگز به شباهت انسان ها درنمی آید، بنابراین فدیه شدن خدا افسانه ای بیش نیست. حتی ادیان دیگر هم تایید می کنند خدا به شباهت انسان درنیامده! اگر خدا وجود داشت و سرشار از محبت بود، حتما به شباهت انسان ها درمی آمد."
شواهد تاریخی
آیا مخالفان مسیحیت شواهد معتبرتاریخی از قرن اول میلادی دارند که ثابت می کند، مسیح مصلوب نشده است؟ 
حتی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود (روایات یهودیان) و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم:
یک. عیسی یک معلم یهودی بود. 
دو. بسیاری مشاهده کرده اند که مسیح معجزات شفا، زنده کردن مردگان و اخراج ارواح پلید را انجام داده است.
سه. او از سوی رهبران یهود رد شد.
چهار. در دوره پنطیوس پیلاطس یعنی زمانی که امپراطور روم طیبریوس بود، مسیح مصلوب شد. 
پنج. او از مردگان زنده شد. پیروان او در امپراطوری روم پراکنده شده اند.
شش. در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند. 
این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.
برای مثال، تاسیتوس در نزد مورخان امروزی از جایگاه ویژه ای برخوردار است. از دیدگاه تاریخ شناسان، او معتبرترین مورخ تاریخ در قرن اول میلادی می باشد. دقت و وسواس او در نگارش وقایع، سبب شده تا پژوهشگران و مورخان امروزی صداقت او را تحسین کنند.
تاسیتوس با دقت و وسواس گزارش هایش را می نوشت. او از منابع غیرموثق نقل قول نمی کرد، بلکه طبق ادعای خودش منابع او مورخان و اسناد رسمی دولتی بودند. اگر واقعه ای توسط اسناد دولتی و چند تن از مورخان مورد تایید قرار می گرفت، او آن رویداد را در گزارش هایش ثبت می کرد.
تاسیتوس اسناد و مدارک دولتی را به خوبی می شناخت. در مورد مرگ مسیح، منبع اطلاعاتی او یهودیان و مسیحیان نبودند، بلکه گزارش های روزانه پیلاطس را در اختیار داشت. بنابراین، آنچه پیلاطس برای دولت روم گزارش کرده بود، تاسیتوس به عنوان حقیقت تاریخی در سالنامه اش ثبت می کرد. 
شاید برخی از مخالفان ادعا کنند که ممکن است پیلاطس گزارش دروغ به دولت روم ارسال کرده بود. در پاسخ باید گفت که مجازات گزارش دروغ به امپراطور و دولت روم، خلع مقام و اعدام بود. اگر فرض کنیم پیلاطس گزارش دروغ ارائه داده، مقامات و کارمندان رومی که با پیلاطس همکار بودند، واقعیت را محرمانه با دولت روم درمیان می گذاشتند. باید در نظر داشت که پیلاطس در محل کار خود، رقبایی داشت که تشنه قدرت و مشتاق ارتقاء بودند. 
از سوی دیگر، پیلاطس با گزارش دروغ درباره مسیح، چه نفعی عایدش می شد؟ اگر پیلاطس در مورد مسیح گزارش کذب ارائه داده است، بنابراین تردیدی نیست که در موارد دیگر نیز به امپراطور و دولت روم خلاف واقعیت را گزارش می داد. در حالی که پیلاطس قبل از آن که فرماندار نظامی شود، وفاداری خود را به دولت روم ثابت کرده بود. بنابراین، پیلاطس می دانست که همکاران رومی اش او را تحت نظر دارند و تردیدی نداشت که دولت روم از آن ها درباره او تحقیق به عمل می آورد. 
نکته دیگر آن که رهبران مذهبی یهود مسیح را می شناختند. آن ها خواهان مرگ او بودند. اگر شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد، چگونه آنان تشخیص ندادند که محکوم به اعدام عیسی نیست؟ 
مردم نیز با مسیح آشنا بودند. اگر عیسی مصلوب نشد، چگونه آنان پی نبردند که شخصی که صلیب را حمل می کند و سپس مصلوب می شود، مسیح نیست؟
پیروان مسیح از جمله مریم (مادر او) و یوحنا (شاگرد وفادارش) هم در محل اعدام مسیح حضور داشتند و همگی شهادت دادند مسیح بر روی صلیب بود. 
اگر شخص دیگری به جای مسیح مصلوب شد، چرا در ساعاتی که بر روی صلیب آویزان بود، اعتراض نکرد که او مسیح نیست؟ می توانست بگوید که بشنوید که حتی صدای من، صدای مسیح نیست. ببینید: ظاهر و چهره و قد من با مسیح متفاوت است.
مخالفان مسیحیت مدعی اند که شخصی به جای مسیح مصلوب شد. چرا شخصی بی گناه به جای مسیح مصلوب شد؟ آیا خدا اجازه داد آن شخص به نمایندگی از مسیح برای گناهان بشر قربانی شود؟
تمام دلایل و شواهد این حقیقت را نشان می دهند که مسیح بر روی صلیب مرد و روز سوم زنده شد. اگرچه در طول تاریخ مخالفان مسیحیت سعی کردند این موضوع را انکار کنند، ولی تاکنون هیچکدام موفق نشدند دلایل و شواهد تاریخی برای تکذیب مصلوب شدن و قیام او از قبر پیدا کنند. دلیل اصلی مخالفت آنان این است که اگر بپذیرند مسیح مرد و زنده شد، در این صورت باید نتایج آن را هم بپذیرند.

۱۳۹۵ آبان ۱۸, سه‌شنبه

سوال مسیحیان: چرا در قرآن، مسیح "کلمه خدا" نامیده شده؟ چرا ذکر شده کتاب مقدس و مسیح، کلام خداست؟ چرا در میان پیامبران، فقط مسیح کلمه خدا است و به او "رسول خدا" اطلاق نشده؟ چرا مسیح توسط روح خدا تجسم یافت و روح خدا نامیده می شود؟ جهان با کلمه خدا خلق شد. آیا این بیانگر آن نیست که مسیح قبل از تولد وجود داشت؟ چرا مسلمانان معتقدند که مسیح دوباره بازمی گردد؟ مسیح تاریخ را آن گونه حرکت داد که تنها خدا می توانست چنین کند. او بدون پول و اسلحه، میلیون ها نفر را بیش از قیصر و ناپلئون تسخیر کرد. او بدون نوشتن یک خط، بیش از نویسندگان بزرگ باستان و دنیای امروز، قلم ها را به حرکت واداشت و موضوعاتی برای موعظه ها، مباحثات، کتاب ها، آثار هنری و سرودهای پرستشی ارائه داد. تولد مسیح، زمان را به دو نیمه تقسیم کرد. امروزه در تمام کشورها، سال میلادی تقویم اول یا دوم می باشد.

۱۳۹۵ آبان ۱۷, دوشنبه

چه دلایلی ثابت می کند که مسیح خداوند است؟ (بخش اول)

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مسیح فرمود:"من و پدر یکی هستیم (یوحنا فصل 10 آیه 30). یهودیان بلافاصله خواستند او را سنگسار کنند. در موقعیت دیگر فرمود:"من قبل از ابراهیم وجود داشتم" رهبران مذهبی که طاقت شنیدن سخنان او را نداشتند، سنگ برداشتند تا او را بکشند (یوحنا فصل 8 آیات 58- 59). 
در مورد ادعای مسیح، چهار احتمال وجود دارد:
یک. آیا مسیح مخاطبین خود را فریب می داد؟ 
اگر ادعای الوهیت مسیح نادرست باشد، دو راه بیشتر نمی ماند: یا خودش می دانست که ادعایش نادرست است، یا نمی دانست. وقتی عیسی ادعایش را عنوان می کرد، اگر خودش می دانست که خدا نیست، پس دروغ می گفت. اما اگر دروغگو بود، قطعا ریاکار نیز بود، زیرا به دیگران می گفت که به هر قیمتی صادق باشند، اما خودش در دروغ بزرگی زندگی می کرد و آن را تعلیم می داد. اگر می دانست که دروغ می گوید و قادر به اثبات ادعایش نبود، بی تردید فردی شیاد بود. 
کم تر کسی نظریه دروغگویی مسیح را باور می کند. حتی کسانی که منکر الوهیت مسیح هستند او را یک معلم بزرگ اخلاق می نامند. گزارش های مورخان غیر مسیحی قرن اول میلادی هم بر اخلاق گرا بودن مسیح و مسیحیان تاکید می ورزند. شخصی که فقط یک انسان باشد و ادعای خدایی کند، نمی تواند استاد اخلاقیات باشد. اگر او نمی توانست ادعاهایش را بر مبنای حقیقت ثابت کند، پس او واقعا دروغگو بود. و بالاخره چرا باید به علت ادعاهای غیر واقعی اش، جان خود را بر صلیب از دست بدهد؟
به خاطر همین ادعای مسیح، همه شاگردان مسیح با شکنجه روبرو شدند و همگی جز یوحنا، جان خود را از دست دادند. مردم به خاطر آنچه می دانند درست است، جان خود را از دست می دهند، حتی اگر آن عقیده نادرست باشد. اما هیچکس به خاطر عقیده ای که می داند دروغ است، زندگی خود را به خطر نمی اندازد.
عده ای از مخالفان مدعی اند که اناجیل توسط شاگردان مسیح که شاهد عینی بوده اند، نوشته نشده. این ادعا سئوالی را مطرح می سازد: اگر شاهدان عینی اناجیل را ننوشته اند، پس آیا انجیل واقعی توسط کسانی نوشته شده که زندگی و تعالیم مسیح را از نزدیک ندیده اند؟ اگر شاهدان اصلی دروغگو بوده اند، چگونه می توان به گزارش افرادی اعتماد کرد که حتی در موقعیت شاهدان هم نبوده اند؟ 
اگر عیسی دروغگو و فریبکار بود و در نتیجه فردی شیاد و دیوانه، در این صورت چگونه می توانست چنین تعالیم اخلاقی عمیق و چنین الگوی اخلاقی نیرومندی برای ما بر جای گذاشته باشد، طوری که هیچکس تاکنون نتوانسته نظیرش را ارائه دهد؟
دو. آیا مسیح دیوانه بود؟ 
اگر کسی فکر کند که ناپلئون است، جنون او جدی است. اگر همان شخص فکر کند که پروانه است، جنون او بسیار جدی است، اما اگر تصور کند خدا است، این دیگر فراتر از جنون است، زیرا اختلاف میان یک چیز محدود و خدای نامحدود و لایتناهی بسیار زیادتر از اختلاف میان دو چیز محدود است، مثلا یک انسان و یک پروانه. اگر مسیح دیوانه بود، پس نباید متعجب شویم که ادعای الوهیتش، او را به سوی صلیب کشاند. 
اما نسبت دادن دیوانگی به مسیح احمقانه خواهد بود. رفتار مسیح در اناجیل و گزارش های مورخان غیر مسیحی نشان می دهند که او از هوشیاری و عقل سالم برخوردار بوده است. کافی است بخش های مربوط به دستگیر و بازجویی، شکنجه و مصلوب شدن او را با دقت بخوانید، تا دریابید که او وقار و آرامش خود را در سخت ترین ساعات حفظ کرد. 
اگر ادعای عیسی مبنی بر برابر بودنش با خدا درست نباشد، قطعا جز کفر یا جنون چیز دیگری نیست. او چگونه می توانست مجنون و دیوانه باشد، در حالی که هیچ گاه تعادل فکری خود را از دست نداد و با صلابت، مافوق تمام مشکلات و جفاها حرکت می کرد و همیشه به سئوالات نیرنگ آمیز، حکیمانه پاسخ می داد و با آرامش و آگاهی، مرگ خود را بر صلیب و قیامش را بر صلیب در روز سوم و نزول روح القدس و تاسیس کلیسا و ویرانی اورشلیم در هفتاد میلادی را پیشگویی کرد، پیشگویی هایی که یک به یک تحقق یافت؟
سه. آیا مسیح افسانه بود؟ تاریخ به معنای "کسب اطلاعات بر اساس شهادت افراد می باشد". اگر کسی بگوید که من اعتقادی به این تعریف ندارم، باید از او سئوال کرد:"آیا ناپلئون شخصیت تاریخی بوده است؟" پاسخ او مثبت است. سئوال دوم:"آیا تا به حال او را از نزدیک دیده ای؟" آن شخص اعتراف می کند که هرگز ناپلئون را ندیده است. سئوال بعدی این است که "اگر ناپلئون را ندیده ای، چگونه او را می شناسی؟"
آن شخص ناگزیر است تا آن تعریف تاریخ را بپذیرد. مدارک و شواهد تاریخی، وجود ناپلئون را تایید کرده اند. این تعریف دقیق از تاریخ دارای یک نکته تفکیک ناپذیر است. شواهد و شهادت ها بایستی کاملا موثق باشند. آنچه مشاهده یا شنیده شده، بایستی صحیح و درست باشد. خوشبختانه شواهد تاریخی و کشفیات باستان شناسی، وقایع و رویدادهای کتاب مقدس را تایید کرده اند. مورخین امروزی شکی ندارند که مسیح در تاریخ ظهور کرده است. ح
تی اگر نوشته های عهد جدید را در دست نداشتیم، می توانستیم از آثار غیر مسیحی نظیر تلمود و نوشته های مورخین یهودی، یونانی و رومی مانند یوسفوس، تاسیتوس، پلینی، فلاویوس، تالوس، لوسیان، فلگون... نتیجه بگیریم که مسیح معجزات به عمل آورد، ادعا کرد که خداوند است، مصلوب شد، زنده شد و به آسمان صعود کرد. هم چنین در قرن اول میلادی، مردم از همه اقشار شهر و روستا، زن و مرد، برده و آزاد، مسیح را همچون خدا پرستش می کردند. این شواهد موجود در موزه ها، نشان می دهد عیسی واقعا در میان انسان ها زیست و کارهای خارق العاده به ظهور رساند.

۱۳۹۵ آبان ۱۳, پنجشنبه

اگرخدا مهربان است، چرا نخست زادگان مصر را کشت؟ (خروج فصل 12 آیه 29)

Christian Apologetics دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
فرعون قصد نداشت دست از لجاجت بردارد و قوم اسرائیل را آزاد کند. او دستور داد تا هر نوزاد پسر اسرائیلی را در رود نیل بیندازند (خروج فصل اول آیه 22). قوم اسرائیل به مدت چهارصد سال در مصر برده بودند و مورد ظلم و ستم قرار گرفتند (پیدایش فصل 15 آیه 13). خداوند به ابرهیم وعده داده بود "آنانی که به تو بدی نمایند، لعنت می کنم" (پیدایش فصل 12 آیه 3). 
اگر خدا به وعده اش مبنی بر حمایت از قوم اسرائیل عمل نمی کرد، در واقع به عهدشکنی متهم می گردید. در نظر داشته باشید که فرعون هر پسر نوزاد اسرائیلی را محکوم به مرگ کرد تا رود نیل انداخته شوند، در حالی که داوری خدا فقط محدود به نخست زاده فرعون و همفکرانش بود. 
موسی دید که بوته ای شعله ور است، ولی نمی سوزد. در آن جا بود که برای اولین بار خداوند با موسی سخن گفت (خروج فصل 3 آیات 2- 3). بوته، سمبل قوم اسرائیل بود که آتش امپراطورهای فرعون تا هیتلر و دشمنان قسم خورده یهودیان قادر نیستند اسرائیل را نابود سازند. امپراطورهای مصر، بابل، آشور، روم و هیتلر سرنگون شدند و موفق نشدند نسل قوم اسرائیل را ریشه کن نمایند. آتش به شدت از درون بوته زبانه می کشید، ولی نمی توانست آن را تباه سازد! قوم اسرائیل فرزندان ابراهیم هستند و از طریق این قوم خدای حقیقی معرفی گردید و نجات بشر توسط عیسی مسیح تضمین شد. 
موسی درباره مرگ نخست زاده به فرعون هشدار داد و از قبل او را از این واقعه آگاه کرد. اما فرعون به هشدار موسی بی توجهی کرد (خروج فصل 11 آیات 4- 10).
در خروج فصل 12 آیه 38 می خوانیم که غیر یهودیان هم همراه قوم اسرائیل از مصر خارج شدند. بنابراین می توان نتیجه گرفت که عده ای از مصری ها و اقوام دیگر نه فقط به خدای حقیقی ایمان آوردند، بلکه از دستور خداوند مبنی بر پاشیدن خون به روی درهای خانه ها اطاعت کردند تا نخست زادگان شان توسط فرشته کشته نشوند (خروج فصل 12 آیه 13).
به یاد داشته باشیم که مرگ نخست زادگان، آخرین بلای خداوند در مصر بود. خداوند نمی خواست بیشتر از این مردم مصر را به علت سختدلی فرعون تحت فشار بگذارد.
گاهی خدا اجازه می دهد که کودک در محیط فاسد و آلوده به گناه بزرگ نشود تا به روح او آسیبی نرسد. به عنوان مثال، این موضوع را می توان از شرح حال یربعام پادشاه و فرزندنش "ابیا" که مریض شد، فهمید (اول پادشاهان فصل 14).
یربعام به همسرش گفت که تغییر قیافه دهد و نزد اخیای نبی که پادشاه شدن او را پیشگویی کرده بود، برود و از او سئوال کند که فرزندش زنده خواهد ماند یا نه. ولی قبل از آن که همسر پادشاه نزد نبی برسد، خدا با نبی صحبت کرد و به او فرمود که خانواده شریر یربعام دچار غضب الهی شده است و هم چنین "ابیا" فرزند پادشاه خواهد مرد تا بلایایی را که بر آن خانواده عارض خواهد شد، نبیند. 
خداوند به همسر یربعام گفت:"تنها فرد خوبی که خداوند، خدای اسرائیل در تمام خانواده یربعام می بیند، همین بچه است" (اول پادشاهان فصل 14 آیه 13). 
در کتاب مقدس دلایل الهیاتی قانع کننده وجود دارند که اشاره می کنند کودکان در جهنم حضور ندارند. نخست، وقتی که کودکان می میرند و به حضور خدا می روند، سنت کتاب مقدسی معتقد است به "سن و سالی که بتواند مسئول و پاسخگوی اعمال و گفتار" باشد. در اشعیاء فصل 7 آیه 16 به دورانی اشاره می کند که یک کودک نمی تواند از نظر اخلاقی به خداوند پاسخگو باشد:"قبل از این که کودک خوب از بد را تشخیص دهد". 
داود پادشاه، بعد از مرگ نوزادش گفت:"من پیش او خواهم رفت، ولی او نزد من باز نخواهد گشت" (دوم سموئیل فصل 12 آیه 23). داود رابطه بسیار صمیمانه ای با خدا داشت. او بدون آن که شک و تردیدی به خود راه دهد، می دانست پس از مرگ نزد خدا خواهد رفت. آنچه درباره فرزندش گفت، ناشی از ناآگاهی نبود. او اذعان کرد که پسرش را در بهشت می بیند. اشاره داود به این نکته است که نوزادان و کودکان پس از مرگ، به بهشت می روند. 
خدا نیز عواقب دردناک اعمال فرعون را گریبانگیر او و همفکرانش کرد. فرعون نمی توانست باور کند که کسی بزرگ تر از او وجود دارد. این بی ایمانی لجوجانه سبب شد دلش سخت گردد. چنان سخت که حتی آن همه بلایای عظیم هم نتواند او را تغییر دهد. تا این که عاقبت وقوع بزرگ ترین بلا، یعنی مرگ پسرش، او را واداشت قدرت و اقتدار خدا را باور کند. قبل از آن، خدا به فرعون بارها فرصت داد تا نظرش را تغییر دهد.
این اتفاق دردناک سبب شد تا فرعون بدون هیچ شرطی اجازه دهد تا قوم اسرائیل از مصر خارج شوند. اگر این اتفاق رخ نمی داد، فرعون و شاید پسرش که جانشین او می گردید، به سختدلی خویش ادامه می دادند و مردم مصر رنج و درد بیشتری را متحمل می گردیدند. 
خداوند باید ضربه نهایی را می زد تا خروج قوم اسرائیل صدها سال به تاخیر نیانجامد. سی اس لوئیس در کتاب "مشکل رنج" چنین نوشت:"خدا در لذت های ما نجوا می کند، در وجدان ما صحبت می کند و در رنج های ما فریاد می کشد. این رنج ها در واقع بلندگوهای او برای بیدار کردن دنیای ناشنوا می باشند".
نکته دیگر این که اشتباه است که فرض کنیم از آن جا که مردم هیچگونه کنترلی بر تصمیمات فرعون نداشتند، صرفا قربانی تصمیمات فرعون بودند. قطعا هر مصری این فرصت را داشت تا از داوری هولناک خدا بگریزد و به موسی و قوم اسرائیل پناه آورد. تردیدی نیست که در نتیجه داوری خدا، عده زیادی از اهالی مصر به عبرانیان ملحق شده بودند. خروج فصل 12 آیه 38 می گوید که از قوم های دیگر نیز در میان عبرانیان بودند که همراه ایشان از مصر بیرون آمدند. 
از سوی دیگر، این تصور هم غلط است که چون فرعون بر تصمیم خود پافشاری می کرد و تغییرناپذیر بود، پس مردم مصر نیز نمی توانستند تغییر کنند! اگرچه مصریان زیر سلطه فرعون بودند، اما می توان تصور کرد که آن ها می توانستند علیه سیاست غلط فرعون، به مخالفت و اعتراض بپردازند و یا حکومت او را سرنگون کنند. 


در خروج فصل 12 آیه 33 می خوانیم که اهالی مصر به قوم اسرائیل اصرار کردند تا هر چه زودتر از مصر بیرون بروند. مصریان از هیچ کاری فروگذار نبودند تا اسرائیلی ها کشورشان را ترک کنند. خروج فصل دوازدهم نشان می دهد که مردم مصر آشکارا مایل بودند از مشکلی که فرعون به وجود آورده بود، رهایی یابند.