۱۳۹۵ فروردین ۱۱, چهارشنبه

چرا عیسی حکم کرد که باید در خلوت و دور از جماعت دعا کرد، در حالی که کتاب مقدس دعا در میان جماعت را قدغن نکرده است؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
در انجیل متی، عیسی فرمود:"هرگاه دعا می کنی، در تنهایی و در خلوت دل، پدر آسمانی را عبادت نما. او کارهای نهان تو را می بیند و به تو پاداش خواهد داد" (فصل 6 آیه 6).
این در حالی است که سلیمان پادشاه در حضور جماعت اسرائیل، دست های خود را به سوی آسمان دراز کرد و دعا نمود (اول پادشاهان فصل 8 آیه 22).
پولس نیز گفت:"مردان در هر جا با صدای بلند دعا کنند" (اول تیموتاوس فصل 2 آیه 8).
آیا میان حکم مسیح و روایت عهد عتیق و توصیه پولس تناقض وجود دارد؟
در انجیل متی فصل 6 آیه 5 مسیح شرح می دهد که رهبران مذهبی یهود دوست داشتند خود را مقدس نشان دهند. بنابراین عمل آن ها ریاکارانه بود. در واقع رهبران مذهبی در مکان های عمومی عبادت می کردند تا دیگران آنان را ببینند و تحت تاثیر قرار گرفته و بگویند چه آدم های عادل و دینداری هستند.
مسیح می افزاید:"اجری را که باید از خدا بگیرند، همین جا از مردم گرفته اند." مقصود مسیح آن بود که افراد ریاکار نه در این زندگی و نه در ابدیت چیزی از خدا دریافت نخوااهند کرد. مخاطب دعا خداوند است و نه انسان ها. اگر انگیزه واقعی ما از دعا کردن، رسیدن به خداست، او مطابق اراده اش پاسخ خواهد داد.
حکم مسیح برای دعا در خلوت به معنای رد دعا در میان جماعت نیست. مثلا کلیسای اولیه برای دعای دستجمعی گرد هم می آمدند (اعمال رسولان فصل 2 آیه 2، فصل 4 آیه 30، فصل 12 آیه 12، فصل 13 آیه 3، فصل 14 آیه 23، فصل 20 آیه 36).
نکته مهم این نیست که در چه مکانی دعا می کنیم. موضوع مهم آن است که چرا دعا می کنیم: مردم ما را ببینند یا خدا دعای ما را بشنود!
چگونه می توانیم ادعا کنیم که خدا را تمجید می کنیم، در حالی که تمام توجه مان به این است که مردم ما را تمجید و تحسین کنند؟
توجه به تماشاچیان، سطح دعا را تنزل داده و آن را ضایع می سازد، اما توجه به خدا، حضور الهی را غنا می بخشد:"روی تو را ای خداوند خواهم طلبید" (مزمور 27 آیه 8).

۱۳۹۵ فروردین ۱۰, سه‌شنبه

اگر هدایت و پیشگویی از طریق ستارگان گناه است، چرا خدا توسط ستاره ای مجوسیان را به محل تولد مسیح هدایت کرد؟

دفاعیات مسیحی

نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
گاهی از خود سوال می کنیم که آیا ستارگان دارای پیام هستند؟ آیا می توان روال زندگی را از طریق ستارگان پیش بینی کرد؟
طی قرون متمادی، "طالع بینی" به عنوان بخشی از علم نجوم استفاده می گردید. اما واقعیت آن است که علم نجوم متفاوت از طالع بینی است. علم نجوم مطالعه علمی اجرام آسمان و ارتباط زمین با آن ها است. اما طالع بینی بررسی ستارگان برای پیشگویی است.
احتمالا طالع بینی از بین النهرین (عراق کنونی) آغاز شد. در دوران عهد عتیق طالع بینی رواج داشته است و بعدها در فرهنگ های یونانی و رومی مورد استفاده قرار گرفت. حتی امروزه نیز بسیاری پیشگویی های طالع بینی را باور می کنند.
از سوی دیگر، دانشمندان تاثیر ستارگان را بر روی حیات زمین نفی نمی کنند. اما شواهد علمی برای پیشگویی آینده از طریق ستارگان وجود ندارد. حتی کتاب مقدس این نکته را تایید کرده است:
"نباید به جادوگری بپردازید، یا غیبگویی و رمالی و فالگیری کنید و یا ارواح مردگان را احضار نمایید" (تثنیه فصل 18 آیات 10- 11).
خداوند درباره سقوط بابل پیشگویی کرد:"تو مشاوران زیادی داری، طالع بینان و ستاره شناسانی که می کوشند تو را از رویدادهای آینده آگاه سازند. اما آنان قادر نخواهند بود" (اشعیاء فصل 47 آیات 13- 14)
کتاب مقدس تعلیم می دهد که روح القدس (روح خدا) ما را هدایت می کند و درباره امور آینده خبر خواهد داد (یوحنا فصل 16 آیه 13).
با این توصیف، این سوال مطرح می شود که اگر طالع بینی و پیشگویی از طریق ستارگان گناه است، چرا خدا توسط ستاره ای مجوسیان را به محل تولد مسیح هدایت کرد؟
گاهی خدا از ستارگان برای آگاه ساختن نقشه هایش استفاده می کند، اما این به معنای طالع بینی نیست. کلام خدا می فرماید:" روز و شب حکمت خدا را اعلام می نمایند و بی آن که سخنی بگویند، ساکت و خاموش پیام خود را به سراسر جهان می رسانند" (مزمور 19 آیات 2- 4).
مسیح فرمود ماه، خورشید و ستارگان بازگشت او و وقایع آینده را نشان خواهند داد:"خورشید تیره و تار شده و ماه دیگر نور نخواهد داد. ستارگان فرو خواهند ریخت" (متی فصل 24 آیه 26).
خداوند پیشگویی کرد:"علامت های عجیب در آسمان و زمین ظاهر خواهم ساخت. آفتاب تاریک و ماه به خون مبدل خواهد شد" (یوئیل فصل 2 آیات 30- 31).
ستاره ای که مجوسیان را به محل تولد مسیح هدایت کرد "پیشگو" نبود، بلکه "اعلان" کرد که عیسی متولد شده است. عالم هستی متعلق به خداوند است. او می تواند به شباهت انسان ها درآید یا از ستارگان برای هدایت استفاده کند.

۱۳۹۵ فروردین ۸, یکشنبه

قـیــام عیسی مسیح بر شما مــبارک باد



سلیمان فهرستی از تمام موفقیتهایش مینویسد و میگوید به آنها نگاه کردم دیدم همه اش باطل است و در پی باد زحمت کشیده ام کتاب جامعه 2 : 1 تا 11

اولین بار که این آیات را خواندم دلم شکست و گفتم دیگر چه امیدی برای من است؟ تا اینکه رسیدم به کتاب اول قرنتیان فصل پانزده که نوشته بود :
.
اگر مسیح از مردگان برنخاسته باطل است موعظه ما و ایمان شما.
اول قرنتیان 15: 14
.
در واقع اگر باورها و تواناییهای ما بدون هیچ حرکتی درجـا زده و خوابیده باشند برای زندگی ما باطل اند و منفعتی ندارند اما پولس ادامه داد و نوشت :
لیکن بالفعل مسیح از مردگان برخاسته و نوبر خوابیدگان شده است.
اول قرنتیان 15 : 20
.
نوبر خوابیدگان یعنی بعد از قیام او امیدی برای تبدیل همه خوابیدگان وجود دارد زیرا برخاستن مسیح از مردگان نـوبـر برخاستن دنیای خوابیده درارزشهای الهی و اجتماعی اش میباشد .
امروز مسیح زنده است وبا حرکت تاریخ و تغییر تمدن و تبدیل نسل ها بطورهمگام و همزمان قدم میزند و زبانش برای هر ملیتی زبان مادری و تعلیمش برای هرقومی درهر مکان وزمانی قابل اجراست زیرا که او برخاسته و در بخش خاصی از تاریخ متوقف نشده است .
.
دعا میکنم قوت قیام عیسی مسیح قبــر رویاهای دفـن شده ساکنان دنیاییکه برای صلح جهانی آه میکشـند را بشکافـد و صلح مـدفـون شـده دنیای ما را با فیض خود برخیزاند. صبح قیام مسیح برشما و خانواده ارجمندتان مبارک باد. جلیل سپهر


۱۳۹۵ فروردین ۶, جمعه

خدا و فرمان قتل عام





در دهه‌های اخیر، با اوج‌گیری نهضت‌های تندروِ اسلامی که به نام این دین، دست به قتل عامل مردم و تجاوز به ناموس ایشان و غیره می‌زنند، این موضوع برای هموطنان مسیحی و غیرمسیحی ما مطرح می‌شود که مگر در عهدعتیق (تورات موسی)، خدا همین دستور را به موسی و قوم اسرائیل نداد. پس چه تفاوتی هست میان کتاب‌مقدس مسیحیان و دین اسلام؟ مگر خدا به قوم اسرائیل دستور نداد که ساکنان کنعان (همان فلسطین امروزی) را قتل عام کنند، از طفل شیرخواره گرفته تا حتی حیوانات؟ پس چطور می‌توانیم بگوییم که خدای کتاب‌مقدس، خدای «محبت» است؟ این سؤال در ظاهر درست و موجه به نظر می‌رسد، اما اگر آن را دقیق بررسی کنیم و به دستوری که خدا به موسی داد، خوب توجه کنیم، پی خواهیم برد که این دو دستور (در تورات و در اسلام) به‌کلی با هم تفاوت دارند. بنده در این مقالۀ کوتاه می‌کوشم نکات مهمی را در این زمینه یادآوری کنم.

چرا دستور قتل عام کنعانیان؟
مسیحیانی که کتاب‌مقدس را به شکلی سطحی خوانده‌اند، به یک نکتۀ بسیار مهم توجه نکرده‌اند. قتل عام کنعانیان باز می‌گردد به روزگار ابراهیم. در فصل پانزدهم کتاب پیدایش، خدا به ابراهیم آشکار می‌سازد که نسل او، یعنی همان قوم اسرائیل، چهارصد سال در مصر بندگی خواهند کرد. اما بعد نکتۀ بسیار مهمی را می‌فرماید که به‌واقع، کلید درک این دستور قتل عام است. در آیۀ ۱۶، خدا می‌افزاید: «سپس در پشت چهارم به اینجا باز خواهند گشت (یعنی قوم اسرائیل)، زیرا تقصرات اَموریان هنوز به کمال نرسیده است.» به عبارت آخرِ این آیه خوب توجه بفرمایید. اولاً منظور از «اموریان»، همان ساکنان سرزمین کنعان است. دوم اینکه ایشان دارای «تقصیراتی» بودند. و سوم اینکه این تقصیرات هنوز «به کمال نرسیده است». در خصوص صبر و بردباری خدا برای توبۀ کنعانیان، به کتاب تثنیه ۹:‏ ۴- ۶ نیز مراجعه بفرمایید. خوب، منظور چیست؟
مردمان سرزمین کنعان، مانند سایر اقوام روزگار باستان، بت‌پرست بودند. اما کمتر کسی هست که بداند منظور از این «بت‌پرستی» چیست. کودکانه است که تصور کنیم افرادی که بتی را به دست خود می‌ساختند، آن را «خدا» تلقی کنند. طبق شواهد بسیار، همۀ جوامع بت‌پرست، بتِ خود را صرفاً «مظهر فیزیکی» قدرتی می‌دانستند که در پس آن قرار داشت، همان چیزی که پولس رسول آن را «قدرتها، ریاستها، خداوندگاران این دنیای تاریک و فوجهای ارواح شریر در جایهای آسمانی» می‌نامد (افسسیان ۶:‏ ۱۲). بله، بت‌پرستان بسیار خوب می‌دانستند که آنچه خودشان ساخته‌اند، «خدا» نیست، بلکه مظهر قابل دیدن اوست. مردمان آن روزگار، برخلاف تصور ما، ابله نبودند. در ضمن، کاهنان این بتها و بتکده‌ها، با کمک «ارواح شریری» که در پس آنها بودند، کارهای خارق‌العاده انجام می‌دادند که باعث حیرت افراد و استحکام اعتقاد ایشان می‌شد. نمونۀ بارز این امر را در دربار فرعون مشاهده می‌کنیم. وقتی موسی عصای خود را به مار تبدیل کرد، جادوگران مصری نیز به کمک همان «ارواح شریر» درست همان کار را انجام دادند. اما در این موقعیت، خدای موسی ثابت کرد که از این «ارواح شریر» نیرومندتر است، چرا که مار موسی، مارهای آن جادوگران را بلعید. از این امر، نمونه‌های دیگری نیز هست که در این مقاله، مجال ذکر آنها نیست. پس بت‌پرستان کنعان آنقدر ابله نبودند که فقط ساختۀ دست خود را بپرستند، بلکه ایشان آن روح یا ارواح شریری را می‌پرستیدند که در پس آن بتها قرار داشتند.
اما این انتهای ماجرا نیست. طبق رسوم بت‌پرستان کنعانی که خوشبختانه توسط باستان‌شناسان در قرن بیستم کشف شده، یکی از روشهای جلب رضایت این به‌اصطلاح «خدا» (همان ارواح شریر)، قربانی کردن اطفال بود. ایشان کودکان خود را برای این «خدا» قربانی می‌کردند تا بلکه او به ایشان رحم کند و برایشان باران بفرستد. نام این خدای کنعانیان، «بَعل» بود.
واقعیت دیگری که کشف شده، این است که در این بتخانه‌ها، امری رایج بود که به «روسپیگری مذهبی» معروف است. زنانی به‌عنوان کاهن در این بتکده‌ها بودند که به‌عنوان مظهر باروری، با مردانی که برای عبادت به آنجا می‌رفتند، همبستر می‌شدند. خوانندگان کتاب‌مقدس اگر دقت کرده باشند، در نوشته‌های انبیا، بت‌پرستی قوم اسرائیل «زنا» نامیده می‌شود. چرا؟ چون وقتی اسرائیلیان فریب این بتخانه‌ها را می‌خوردند، مرتکب زنا نیز می‌شدند. این کار، قرن‌ها میان اسرائیلیانی که در کنعان که بعداً سرزمین اسرائیل نامیده شد، رواج داشت. گرچه خدا قرن‌ها انبیای خود را می‌فرستاد تا علیه این کار هشدار دهد، اما ایشان به «زنا کردن در عقب خدایان غیر» ادامه می‌دادند.
حال، باز بر می‌گردیم به پیدایش ۱۵: ۱۶. «اموریان» یعنی ساکنان کنعان، در روزگار ابراهیم نیز همۀ این رسوم فجیع را به‌عمل می‌آوردند. اما خدا می‌فرماید که «تقصیرات ایشان هنوز به کمال نرسیده است». یعنی چه؟ یعنی اینکه خدا آنقدر بردبار است که به ایشان فرصت می‌داد تا توبه کنند. اما سرانجام، زمانی فرا می‌رسد که ایشان می‌بایست مجازات می‌شدند. همین حقیقت را در عهدجدید نیز می‌یابیم. اگر کسی از فرصت‌های الاهی برای توبه کردن استفاده نکند، سرانجام مجازات خواهد شد. مگر یحیی همین را نفرمود: «ای افعی‌زادگان! چه کسی به شما هشدار داد تا از غضبی که در پیش است، بگریزید؟ پس ثمری شایستۀ توبه بیاورید… هم‌اکنون تیشه بر ریشۀ درختان نهاده شده است. هر درختی که میوۀ خوب ندهد، بریده و در آتش افکنده خواهد شد.» (متی ۳:‏ ۷- ۸ و ۱۰). صبر خدا زمانی دارد. در روزگار ابراهیم، خدا هنوز منتظر بود تا بلکه اموریان توبه کنند.
اما بالاخره، صبر خدا به سر رسید. چهارصد سال از روزگار ابراهیم می‌گذشت و اموریان هنوز به فجایع خود ادامه می‌دادند. اکنون زمان مجازات اموریان فرا رسیده بود. این مجازات می‌بایست به دست یکی از اقوام صورت می‌گرفت. در اینجا، این قوم همان بنی اسرائیل بود. اموریان می‌بایست یکبار برای همیشه از میان می‌رفتند. علت دستور قتل عام کنعانیان این بود.
در اینجا مناسب است پرانتزی باز کنیم و به یک نکتۀ جالب اشاره نماییم. آیا تا به حال از خود پرسیده بودید که چرا خدا از ابراهیم خواست تا پسر عزیز و موعود خود، یعنی اسحاق را قربانی کند؟ شاید الآن ماجرا کمی روشن شده باشد. گفتیم که کنعانیان این رسم را انجام می‌دادند و کودکان خود را برای خدایانشان قربانی می‌کردند. خدا گویی می‌خواست ابراهیم را آزمایش کند و ببیند که آیا او خدای واحد و متعال را همانقدر دوست دارد که کنعانیان خدایان دروغین خود را؟
تا اینجا شاید عده‌ای از خوانندگان این مقاله با نظر بنده موافق باشند، جز در یک مورد! و آن مورد این است که قتل عام بزرگسالان ممکن است قابل درک باشد، اما چرا شیرخوارگان نیز می‌بایست قتل عام گردند. اگر بخواهم صادق باشم، باید عرض کنم که جوابی ندارم که حتی خودم را قانع کند، چه برسد شما را! اما به یک نکته توجه کنیم. در آن روزگار، یتیم‌خانه و پرورشگاه وجود نداشت (طبیعتاً!). کسی هم در میان قوم اسرائیل حاضر نمی‌شد کودکان قومی بیگانه را به فرزندی بپذیرد. علت این امر بسیار واضح است. در میان قوم اسرائیل، طبق شریعت موسی، هر کسی از این قوم می‌بایست بتواند اصل و نسب خود را به حضرت یعقوب، یعنی همان اسرائیل، برساند. این یک امر حیاتی بود. حتی زمینهای سرزمین فلسطین می‌بایست طبق قاعده‌ای مشخص، میان قبیله‌های مشخص از نسل یعقوب تقسیم می‌شد. هیچ پسری که نمی‌توانست اصل و نسب اسرائیلی خود را ثابت کند، قادر نبود زمینی را از پدر خود به ارث ببرد. در این شرایط، خانواده‌های اسرائیلی مطلقاً حاضر نبودند کودکی از یک قوم بیگانه را وارد ارث و میراث خاندان خود سازند. پس شاید (و متأسفانه) مرگ برای این کودکان، صرفاً انتخابی میان بد و بدتر بود. اما همانطور که عرض کردم، شاید این جواب‌ها چندان قانع‌کننده نباشند. به هر حال، باید بپذیریم که ما در ۳۴۰۰ سال پیش زندگی نمی‌کنیم و از بسیاری از واقعیت‌های اجتماعی و فرهنگی آن زمان آگاهی نداریم.
اما اساساً چرا مجازات؟
بسیاری فکر می‌کنند که چرا خدا کنعانیان بت‌پرست را به راه راست هدایت نکرد. از کجا می‌دانید که نکرد؟ مگر در همان زمان ابراهیم، شخصی به نام مِلکیصِدِق، پادشاه اورشلیم، کاهن خدای متعال نیز نبود (ر.ک. پیدایش ۱۴: ۱۷- ۲۰). خدا قرن‌ها منتظر توبۀ ایشان بود. اما همانطور که یحیای تعمیددهنده فرمود، «تیشه بر ریشۀ درختان نهاده شده است». اما اجازه بدهید یک نکتۀ بسیار مهم را خدمتتان عرض کنم. تصور نکنید که مجازات کنعانیان تنها باری بود که خدا قومی را مجازات می‌کرد. مگر سرنوشت مردم شهرهای فاسد سدوم و عموره را در همان زمان حضرت ابراهیم فراموش کرده‌اید؟ مردمان این شهر بی‌نهایت فاسد بودند. مردان آنها همگی لواط‌کار بودند. ایشان هم فرصت توبه داشتند، اما از آن استفاده نکردند. تا اینکه خدا با باراندن آتش و گوگرد، تمام این منطقه را از میان برد، طوری که دیگر زمینهای اطراف آن، دیگر هرگز قابل کشت و زرع نبودند. باستان‌شناسان هنوز هم متحیر هستند که چه فاجعه‌ای بر سر این دو شهر فرو آمد.
چرا راه دور برویم؟ مگر خدا قرن‌ها شکیبایی پیشه نکرد که یهودیان از بت‌پرستی دست بکشند؟ آیا دست کشیدند؟ نه! سرانجام، خدا ایشان را به دست بابلی‌های گناهکار مجازات کرد. و بعد هم، بابلی‌ها را به دست کوروش کبیر! کسانی که با تاریخ جهان آشنایی دارند، با این برخاستن و افتادن‌های ملت‌ها به‌خوبی آشنا هستند. به همین ایران خودمان اشاره کنیم. کمتر کسی از ما ایرانیان هست که بداند سلسلۀ فاسد و ظالم ساسانیان، چهارصد سال خون مردمان فقیر و دهقان این سرزمین شریف را در شیشه کردند. ذکر فجایع این سلسله و کاهنان زرتشتی رعشه بر اندام انسان می‌اندازد. قتل عام‌های مسیحیان و مزدکیان را از یاد نبریم. انوشیروان به «دادگر» معروف است. اما می‌دانید به چه دلیل؟ به دلیل اینکه او به تحریک موبدان زرتشتی، هزاران هزار مزدکی را قتل عام کرد. بله، انوشیروان «دادگر» بود، اما فقط از نظر موبدان زرتشتی. ایشان هم فرصت توبه داشتند. قرن‌ها پیام مسیحیت را شنیده بودند، اما توبه نکردند. سرانجام، وقتی اعراب مسلمان، با پیام برابری و برادری به ایران حمله کردند، اکثریت مردم شریف این مملکت که دهقان بودند، و طبق نظام طبقاتی زرتشتیان (نظام «کاستی»، مانند آنچه هنوز هم در هندوستان رواح دارد)، قادر نبودند به طبقۀ بالاتر برسند، ایشان را با آغوش باز پذیرفتند. (البته، دیری نپایید که پی بردند اگر مسلمان نشوند، نه فقط باید جزیه بپردازند، بلکه تبدیل به شهروندانی فاقد حقوق اجتماعی شده‌اند.) اینها فقط چند نمونه بود. این مجازات باز هم اتفاق خواهد افتاد. همان کشورهایی که امروزه دم از حقوق بشر و دموکراسی می‌زنند، اما گروههایی را تا دندان مسلح می‌کنند تا به جان مردم بی‌گناه افغانستان و عراق و سوریه و فلسطین بیفتند، اینها هم روزی مجازات خواهند شد، اما شاید چند قرن دیگر! مگر همین دو-سه دهۀ پیش، همین اتفاق برای اتحاد شوروی نیفتاد؟ چه کسی فکر می‌کرد چنین هیولای شکست‌ناپذیری، یک روز اینطور از هم فرو بپاشد؟ نوبت بقیه هم خواهد رسید! البته، در خصوص اینها، هنوز خدا با شکیبایی منتظر توبۀ آنها است.
اما بنی اسرائیل اطاعت نکرد!
بله، زمان مقرر برای مجازات کنعانیان فرا رسیده بود. در ضمن، خدا می‌دانست که اگر کنعانیان قلع و قمع نشوند، بنی اسرائیل همیشه در وسوسۀ روی آوردن به بتخانه‌های آنان و شرکت در مراسم شهوانی ایشان قرار خواهند داشت. اما واقعیت تلخ این است که قوم اسرائیل، به‌جز چند مورد (نظیر نابودی کامل شهرهای اریحا و عای، و بعدها قوم عمالیقیان)، کنعانیان را «قتل عام» نکردند، بلکه در کنار ایشان به زندگی پرداختند. این دو قوم با دو مذهب مختلف، تا قرن‌های متمادی در کنار هم قرار داشتند. بارزترین نمونۀ این امر، شهر اورشلیم است. تا چهارصد سال پس از روزگار موسی و تصرف کنعان به رهبری یوشع، این شهر کماکان در دست کنعانیان بود. تا اینکه در دورۀ سلطنت داوود، یوآب که یکی از برجسته‌ترین سرداران او بود، با یک ترفند بسیار حیرت‌انگیز، توانست این شهر را به تصرف در آوَرَد. داوود نیز آن را پایتخت اسرائیل و محل قرارگیری خیمۀ اجتماع ساخت. پسر او نیز، یعنی سلیمان، «معبد بزرگ» را در آنجا بنا کرد.
به همین دلیل است که از زمان یوشع تا تبعید یهودیان به بابل، این قوم پیوسته بین پرستش خدای واحد و عبادتِ خدایان بت‌پرستان در نوسان بودند. و باز به همین دلیل است که خدا دائماً انبیایی می‌فرستاد تا ایشان را از این عمل منع کند. اما این کار فایده‌ای نداشت. قوم اسرائیل از دستور «قتل عام» کنعانیان اطاعت نکردند. سرانجامِ ایشان نیز بر همه روشن است. حدود ۶۰۰ سال پیش از میلاد، بابلی‌ها ایشان را به سرزمین خود (عراق امروزی) به اسارت بردند. در اینجا بود که یهودیان یکبار برای همیشه از بت‌پرستی توبه کردند و تبدیل شدند به یکتاپرست‌.
یک تفاوت عظیم!
دوستانی که می‌پرسند چه تفاوتی میان خدا در عهدعتیق و خدا در دین اسلام هست، به یک نکتۀ بسیار مهم و عظیم توجه نمی‌کنند، نکته‌ای که تفاوت اساسی را روشن می‌سازد. اگر خدا به موسی دستور داد که کنعانیان را «قتل عام» کنند، این دستور فقط و فقط برای «یک بار» بود، آن هم در آن موقعیت خاص، یعنی تصرف کنعان، و با هدفی خاص، یعنی مجازات کنعانیان و زدودن بت‌پرستی برای همیشه. دوستان ما توجه ندارند که در شریعت موسی، «هیچ‌وقت» دستور به کشورگشایی و انتشار دین یهود از طریق شمشیر داده نشده است. این دستور برای «قتل عام»، سیاست و خط مشی مذهب موسی نبود. آن فقط می‌بایست «یک بار» انجام می‌شد (که آن هم نشد، همانطور که دیدیم). برجسته‌ترین نشانۀ این امر، دورۀ طلایی سلطنت داوود و پسرش، سلیمان است. در این دوره، کشور اسرائیل در اوج قدرت به سر می‌بُرد، اما قوم اسرائیل هرگز به کشور دیگری تجاوز نکردند، هیچ‌گاه قومی را قتل عام نکردند، و هرگز برای اشاعۀ مذهب موسی، دست به شمشیر نبردند. آیا تا به حال به این نکته توجه کرده بودید؟ برخلاف برداشت بسیار سطحیِ بسیاری از ایمانداران، خدای عهدعتیق، خدای «قتل عام» نبود؛ خدایی «خشن» نبود. این امر با سیاست و خط مشی سایر ادیان که دین خود را با شمشیر اشاعه می‌دادند و گاه نیز دست به قتل عام می‌زدند، تفاوت فاحشی دارد. این امر با روش برخی از گروههای تندروِ اسلامی در چند دهۀ اخیر، از ریشه و بُن تفاوت دارد، و مطلقاً قابل مقایسه نیست. هر نوع تشبیهی میان این دو، واقعاً دور از انصاف و نیز دور از درک درست عهدعتیق است.
خدای عهدعتیق و خدای عهدجدید!
باز متأسفانه، بعضی از دوستان مسیحی ما تصور می‌کنند که خدا در عهدعتیق، خدایی «خشن» بوده، اما در عهدجدید ناگهان تبدیل به خدایی می‌شود که «همه چیز» و «همه کس» را می‌بخشد و مجازاتی هم در کار نیست. این تصور نیز به‌خاطر مطالعۀ سطحی کلام خدا است. بنده در این زمینه، مقالۀ دیگری نوشته‌ام که خوانندگان را به مطالعۀ آن در وبلاگ شخصی‌ام دعوت می‌کنم. نام این مقاله هست: «خدای عهدعتیق و خدای عهدجدید». در آنجا، با ذکر نمونه‌های فراوان، نشان داده‌ام که خدا در عهدعتیق همانقدر رحیم بوده که در عهدجدید است، و در عهدجدید نیز همانقدر سختگیر است که در عهدعتیق بود.
امیدوارم این مقالۀ کوتاه کمکی باشد برای درک درست مسألۀ «قتل عام» در عهدعتیق.

armanroshdi




" تــمـام شــــد " آخرین جمله مسیح بر روی صلیب اولین جمله حیاتی برای انسانها شد زیرا که او آمد تا قانون شریعت را انجام دهد و برروی صلیب گفت " تمام شد "بعبارتی تمام کردم . با صلیب او میتوانیم به تمام ترسهای امروز و فردایمان بگوییم" دیگر تمـام شد" چون مسیح قیمت یک زندگی بدون حس گناه و ترس از جهنم را پرداخت کرده تـا : . در صورت ایمان آوردن به عمل پـر جلالش بر روی صلیب قـادر باشیم همین حالا به ملکوت آسمانی داخل شویم و امروز فرصتهای بهشتی زیستن با یکدیگر را قـربانی طمع بهشت فردا نسازیم . ایمان به صلیب یعنی بتوانی به اقتدار تاریکی اطراف زندگی ات با اطمینان و با اعتماد بنـفــس فــریاد بـزنـی " دیگـــر تمام شد" . جلیل سپهر


۱۳۹۵ فروردین ۵, پنجشنبه

* امشب شام اخر است. امشب نقشه خداوند برای نجات بشر درحال کامل شدن است امشب بره خداوند برای گناهان بشر اماده ذبح میشود امشب اخرین پیشگویها درباره خداوندمان مسیح عیسی محقق میشود. امشب یهودا اسخریوطی پسرانسان را بابوسه تسلیم میکند امشب نان وشراب به نشانه جسم وخون مسیح و عهد جدید برای ما به یادگار گذاشته میشود. امشب تا سپیده دم حتی پطرس هم سه بار خداوند را انکار میکند.تا پس از بارش روح القدس پطرس که روح ترس داشت با شجاعت به معرفی خداوندمان بپردازد. امشب شام اخر است. امشب را مطابق کلام در دعا باشید تا در آزمایش نیافتید. هللویا

نگاهی متفاوت در جمـعه صلیب :



در روز جمعه عیسی مسیح در حینی که صلیب خود را بردوش کشیده بطرف تپه جلجتا میرفت چندین بار بخاطر جراحت شلاقهای سربازان رومی به زمین افتاد. آنها شخصی بنام شمعون قیروانی را مجبور کردند تا صلیب او را بردارد . شمعون یا باید اطاعت میکرد و صلیب مسیح را برمیداشت و یا گرفتار شمشیر سربازان میشد . این سخت ترین ولی مهمترین انتخاب زندگی اش بود .
.
رهگذری شمعون نام از اهل قیروان که پدر اسکندر و روفــس بود را مجبور ساختند که صلیب عیسی مسیح را بردارد. مرقس 15 : 21
 
.
شمعون خـم شـده صلیب مسیح را برداشت و تا بـه تپه جلجتا آنرا برد و از این فرصت یک صحنه افتخار آمیزی ساخت که در خود و نسل آینده اش تاثیر ابـدی گذاشت .
.
تاثیر اول :
در حالیکه همه از دور به صلیب مسیح نگاه میکردند او توانست از زیر صلیب به مردم نگاه کند یعنی دقـیقـا ازهمان زاویه ای که مسیح به دیگران نگاه میکرد. و این زاویه جدید باعث شد طرز تفکرش برای همیشه نسبت به زندگی و افراد عوض شود و بتواند به همه چیز از زاویه چشمان مسیح نگاه کند. چقدر زیباست اگر بتوانیم از نگاه مسیحی که به قیمت صلیب شدنش دیگران را میبخشد به دنیا نگاه کنیم.
.
تاثیر دوم :
او پدر اسکندر و روفـس بود و مادرشان آنها را تشویق میکرد مثل پدرشان به دنیا نگاه کنند. سالها بعد پسرش روفـس بهمراه پولس مسیح را خدمت میکند و مانند پدرش دنیا را از زیر سایه صلیب مسیح مینگرد. پولس درنامه ای به روم او را برگزیده خدا و مادر او را مادر خودش خطاب میکند : به روفـس برگزیده در خداوند و مـادر او که مـادر من است سـلام بگویـیـد. رومیان 16 : 13
.
امروز ماهم مانند شمعون قیروانی در برابر یک حق انتخاب قرار گرفته ایم و باید تصمیم بگیریم که از زوایه صلیب پراز رحمت عیسی مسیح به دنیا و شرایط آن نگاه کنیم یا از زاویه شمشیر بیرحمانه سربازان رومی ؟؟؟ یقین بدانید ازهر زاویه ای که به زندگی نگاه کنیم در صحنه های همان زاویه زندگی خواهیم کرد. جلیل سپهر




۱۳۹۵ فروردین ۴, چهارشنبه

* در رساله یعقوب، فصل دوم ،ایمان را به سه بخش تقسیم نموده ۱- ایمان مرده( فرد خوب حرف میزند ولی عمل ندارد). ۲- ایمان شیطانی ،شیطان هم ایمان دارد که مسیح ،قدوس خداوند است.ولی اطاعت ندارد. ۳- ایمان زنده،شخص در زبان و عمب یکنواخت است ،بگونه ای که ببیننده میتواند تشخیص دهد که این فرد پیرو واقعی مسیح است.و در او حیات و محبت وجود دارد. مسیح در باره ایمان زنده میگه ،شما میتونید بیماران را شفا بدین و کوه ها را جابجا کنید. و این ایمان ایمان نجات بخش خواهد بود. در کتاب پیدایش باب ۲۲ وقتی خدا به ابراهیم گفت فرزندت را قربانی کن، ابراهیم شک نکرد و ایمان همراه با عمل داشت. خداوندمان عیسی اینگونه ایمانی را از ما میخواهد ،پرستندگانی در روح و راستی.


* امروز یهودا وسوسه شد تا ۳۰ سکه نقره را در قبال تسلیم مسیح دریافت نماید و با آن پول بتواند قطعه زمینی را که سالها حصرتش را میکشید را بخرد و مال خود سازد. اما نمیدانست که وقتی مسیح را نداشته باشد هیچ‌چیزی دیگر برایش لذت بخش نخواهد بود. آیا امروز ما نیز مسیح را به خواب و خوراک و پوشاک و اینترنت و کشور سوم و اقامت و خیلی چیزهای دیگه میتونیم بفروشیم و دلمان به داشتن آنها خوش باشد؟؟؟؟؟؟؟

۱۳۹۵ فروردین ۳, سه‌شنبه

آیا قربانی حیوانات گناهان بشر را پاک می سازد؟



نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مخالفان کتاب مقدس می گویند که در عهد عتیق ذکر شده قربانی حیوانات گناه را پاک می سازد (لاویان فصل 4 آیات 20- 35)، در حالی که در عهد جدید تعلیم داده شده که گناه با قربانی حیوانات پاک نمی شود (عبرانیان فصل 10 آیات 4- 11). مخالفان می پرسند: آیا این نشانه تناقض در کتاب مقدس نیست؟
ابتدا به مطالعه آیات می پردازیم:
"کاهن اعظم با انجام قربانی گناه، برای قوم کفاره خواهد کرد و خطای آنان بخشیده خواهد شد" (لاویان فصل 4 آیه 20).
"محال است که خون گاوها و بزها واقعا لکه های گناه را پاک سازد" (عبرانیان فصل 10 آیه 4).
اگر به متن آیه ها دقت کنیم، درمی یابیم تناقضی وجود ندارد. در زبان عبری واژه کفاره (عبری: کفار) به معنای "پوشش" است. بنابراین به معنی پاک کردن نیست.
به عبارت دیگر، خون حیوانات نمی توانست گناه را پاک سازد، بلکه فقط آن را می پوشاند. اما وقتی مسیح بر روی صلیب برای نجات بشر از گناه فدیه شد و قادر است گناه انسان را پاک نماید. قربانی مسیح بی نهایت بزر گتر از قربانی حیوان در عهد عتیق بود.
انسان با قربانی حیوان، از آرامش الهی برخوردار نمی شود. در حالی که وقتی شخص توسط مسیح آمرزیده می شود، آرامش و شادی مافوق طبیعی او را فرا می گیرد.
در دوران عهد عتیق، مراسم مذهبی مردم را برای ظهور مسیح آماده می کرد. اما با مرگ و زنده شدن مسیح دیگر نیازی به آن مراسم نیست.
شخصی را مجسم کنید که قلبش پر از اندوه، حسادت و اضطراب باشد. ممکن است چنین شخصی وارد معبد شود، ولی هنوز هم از حضور خدا خیلی دور است. شاید فکر کند که از نظر تشریفات و قوانین مربوطه کاملا پاک و طاهر است، ولی هنوز به حضور خدا نرسیده است. محال بود که قربانی حیوان، شخصیت این فرد کاملا را دگرگون سازد.
حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود.
قربانی عیسی از روی عقل بود.او می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود.
انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم. قربانی عیسی باعث می شود که وجدان انسان از احساس گناه و خطاکاری آسوده شود. قربانی عیسی، روح انسان را پاک می سازد.
قربانی مسیح سبب دوستی و صمیمیت بشر با خدا شد. در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند.





۱۳۹۵ فروردین ۲, دوشنبه

در دوران مسیح مردمان اورشلیم دو مرتبه بطور جدی به آشوب افتادند .

باراول هنگام تولد مسیح بود که تمام اورشلیم مضطرب شدند متی 2 : 3
بار دوم هنگام ورود به اورشلیم بود که تمام شهر به آشوب افتاد متی 21 : 10
آشوب اول را هیرودیس پادشاه بوسیله قتل عام کردن بچه های زیر دوساله اورشلیم آرام کرد
آشوب دوم را عیسی بوسیله شفاعت برای اورشلیم و مرگ بر روی صلیب آرام کرد
.
شما میخواهید آشوبهای زندگی تان را چه کسی و چطور آرام کند ؟
هیرودیس بدگویی و غیبت کردن ؟
هیرودیس کینه و انتقام گرفتن ؟
هیرودیس مشروب واعتیاد ؟
هیرودیس قرصهای توهم زا ؟
هیرودیس نوحه گری و گریه کردن ؟
هیرودیس منزوی شدن و ازرابطه با همه دست کشیدن ؟
.
یا بوسیله پادشاه صلح و سلامتی و محبت عیسی مسیح که فرمود؟
بیایید نزد من ای تمام زحمتکشان و گرانباران من بشما آرامی میدهم متی11 : 28
.
درهرنوع مشکلات یا درهر سطحی ازگرفتاری که هستید. وهر نوع شکستی که درزندگی خورده اید .عامل آشوبهای درونی شما هرچه هست با کار بینظیر مسیح بعنوان پادشاه صلح بهتر و سالم تر از روش هیرودیسهای قتل عام کننده این جهان آرام خواهــد شـد . انتخاب با من و شماست . جلیل سپهر



۱۳۹۵ فروردین ۱, یکشنبه

امروز یکشنبه نخل است روزیکه عیسی مسیح رسما وارد اورشلیم شد ومردم شاخه های درخت خرما را به علامت پیروزی بدست گرفتند و با خوشحالی او را استقبال کردند امارفتن عیسی به اورشلیم و استقبال مردم از او برخورد دو نوع طرز تفکر کاملا متضاد الهی و انسانی در مورد بدست آوردن صلح بود. و درین روز این دو طرز تفکربا هم روبرو شدند . مردم معتقد بودند ابتدا باید جنگ کنیم - در جنگ پیروزشویم - بعد امنیت بدست آوریم وبعد آرامش خواهیم گرفت و این طرز تفکر تا به امروز هم در همه ملت ها باقی ست . عیسی گفت دقیقا برعکس انسان باید ابتدا آرامش درونی پیدا کند بعد احساس امنیت خواهد کرد بعد در خودش انسان پیروزی خواهد بود و بعد پیروزمندانه جنگ روحانی خواهد کرد .. یکشنبه نخل یعنی رویارویی شمشیر جنگ های انسانی بــا صلیب صلح الهی . انتخاب با ماست که با کدام نوع طرز تفکر وارد سال نــو بشویم با شمشیر انتقام جویی هایمان یا با صلیب صلح و فروتنی؟ اما نتیجه آن در انتخاب ما نیست بلکه در ماهیت شمشیر و صلیب است . تاریخ گواه است با وجودیکه خون هیچ شمشیری خشک نشده ولی صلح بوسیله شمشیر هنوزهم که هنوز است یک آرزوی محال و یک ایدال دست نیافتنی ست زیــــرا : پدر کشـتی و تخـم کیـن کاشـتی - پـدر کشـته را کی بود آشــتی . جلیل سپهر

۱۳۹۴ اسفند ۲۹, شنبه

هموطن عزیز پناهنده ام: برای یک غواص مهم نیست که درعمق یک سانتیمتری آب وان شـیک حمامش باشد یا درعمق صد و پنجاه متری اقیانوس. برای او مهم ست که به کپسول اکسیژن حتما وصل باشد .غیرازین در نیم سانتیمتری وان حمامش همانقدرغرق میشود که دراعماق صد و پنجاه متری اقیانوس غرق خواهد شد. . برای خدا خیلی مهم است که شما بعنوان پناهنده درچه وضعیتی هستید ولی مهمتراینست که در چه رابطه ای با او بعنوان عامل حرکت و حیات و رهـایی میباشید؟ غواص با قطع کردن کپسول اکسیژن در کف دریا هیچ امیدی به شانس و استعداد و پول وتوانایی و وعده های دیگران نمیتواند داشته باشد. . به یقین در اعتماد و ارتباط با خدای زنده درعیسی مسیح مانند یوسف از چاه کنعان و مانند دانیال از چاه شیران و مانند قوم از میان دریای سرخ و مانند شدرک و میشک و عبد نغو ازمیان کوره آتش نبوکدنصر های این روزگار، زنده و سربلند بیرون خواهید آمد. این فقط یک حرف مثبت نیست بلکه تجربه شخصی همه آنانیست که با کپسول اکسیژن ایمان به اعماق دریای مشکلات رفتند و با مرواریدهای کف اقیانوس برگشتنتد. در توکل بخدا هیچکس هیچوقت شکست خورده صحنه را ترک نکرده است... جلیل سپهر

* دانه تا دفن نشوید و نمیرد، روئیده نیز نخواهد شد! ما نیز تا در انسانیت کهنه خود نمیریم، شخصیت تازه در روح را تجربه نخواهیم کرد. مسیح خداوند نیز ابتدا مرد و دفن شد، سپس در روز سوم قیام نمود... آمین

۱۳۹۴ اسفند ۲۶, چهارشنبه

چرا خدا اجازه داد تا شیطان در باغ عدن ظاهر شود، در حالی که می دانست چه اتفاقی رخ خواهد داد؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
پرسش بسیاری از مردم آن است که اگر خدا از همه چیز آگاه است و قادر است آینده را پیشگویی کند و حتی ببیند، چرا اجازه داد تا شیطان وارد باغ عدن شود و آدم و حوا را به گناه ورزیدن متقاعد کند؟
یک. آدم و حوا کودک خردسال نبودند، بلکه هر دو بالغ بودند. آن ها به علت دوستی و صمیمیت با خدا، شناخت کافی و صحیح از او داشتند. قبل از ورود شیطان به باغ عدن، خداوند برای آدم شرح داد که از میوه درخت معرفت نیک و بد نخورد، زیرا با مرگ روحانی و سپس جسمانی مواجه می گردید. او هم این نکته را برای حوا نقل قول کرد. پولس فرمود:"از ترفندهای شیطان بی خبر نیستیم" (دوم قرنتیان فصل 11 آیه 2).
با این توصیف، هر دو اراده آزاد داشتند که از خدا اطاعت کنند یا روش دیگری را برای ادامه زندگی انتخاب کنند.
دو. آدم و زن که افراد بالغی بودند، اما به جای اعتماد به خدا و درخواست کمک، ادعای دروغ شیطان را پذیرفتند! فرض کنید کودکی که رشد فکری نداشت، با شیطان روبرو می شد و به آسانی فریب می خورد. بدین ترتیب گناه به جهان رخنه می کرد. آیا مردم اعتراض نمی کردند که چرا خدا اجازه داد یک موجود وحشتناک، کودکی را فریب دهد؟ چرا خدا اجازه نداد که شیطان، افراد بالغ را وسوسه کند، در آن صورت گناه هرگز وارد جهان نمی گردید!
سه. خدا در جستجوی افراد وفادار است. انسان در هر وقام و موقعیتی باشد، بایستی وفاداری خود را ثابت کند:"خداوند به تمام جهان چشم دوخته است تا کسانی را که از دل و جان به او وفادارند، بیابد و به آنان قوت بخشد" (دوم تواریخ فصل 16 آیه 9). ریک وارن در کتاب "زندگی هدفمند" درباره وفاداری به خدا چنین نوشته است:
"اگر وسوسه نشده اید که آدم بدی باشید، نمی توانید ادعا کنید که آدم خوبی هستید. هنگامی می توانید ادعای وفاداری کنید که قبل از آن فرصت بی وفا بودن را داشته اید، ولی خودتان برگزیده اید که وفادار بمانید. صداقت شما زمانی شکل می گیرد که بی صداقتی را شکست داده باشید. فروتنی نتیجه پیروزی بر غرور است. پایداری زمانی در شما قوت می یابد که وسوسه تسلیم شدن را نپذیرید. هر بار وسوسه ای را شکست دهید، بیشتر شبیه مسیح می شوید."
آدم و حوا با آگاهی و شناخت مرتکب گناه شدند. آنان هشدار خدا را نادیده گرفتند و در مسیر اشتباه گام برداشتند. آن دو عروسک کوکی و بی اراده نبودند. انتخاب آنان، گناه را وارد جهان کرد.
ما چطور می توانیم به خاطر کاری که آدم و حوا هزاران سال پیش انجام داده اند، گناهکار محسوب شویم؟
بسیاری تصور می کنند که خدا عادل نیست که ما را به خاطر گناه آدم و حوا محکوم می کند. بنابراین، ادعا می کنند که خدا زائیده ذهن بشر است. این ادعا سبب سئوالاتی می شود: آیا شما در زندگی تان هرگز دروغ نگفته اید؟ آیا در طول زندگی تان، تمام موارد اخلاقی را یکی پس از دیگری انجام داده اید؟ اگر پاسخ مخالفان به سئوال اول منفی است و جواب سئوال دوم مثبت است، پس کاملا حق با منتقدان است: این خدا زائیده ذهن مسیحیان است.
اما این اشخاص فراموش می کنند که گناهانی که با اراده آزاد خود مرتکب می شوند، ثابت می کند که چه تنگاتنگ با آدم و حوا و طبیعت آن دو همسان هستند. سرشت همه انسان ها یکی است و مستعد نافرمانی هستند. در نتیجه، خدا انسان ها را برای گناهانی که مرتکب می شوند، زیر حکم می برد. از آن جایی که گناهکاریم، به بخشش نیاز داریم و نه به جستجوی حکم عادلانه در خصوص وضعیت خودمان.
خدا قدوس است و نمی تواند گناه را تحمل کند. همه گناهکارند و هر گناهی مستحق مجازات است. اگرچه ما مستحق مجازات مرگ بودیم، اما مسیح گناهان ما را بر خود گرفت و با مرگ خود بر صلیب، تاوان گناهان ما را پرداخت. حال، راه دوستی با خدا باز شده است. با ایمان به عملکرد او، به جای دشمنی و سرگردانی، ما دوستان خدا می شویم.

۱۳۹۴ اسفند ۲۵, سه‌شنبه

پدر یوسف در نسب نامه های مسیح چه کسی بود؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
قبل از تاسیس کلیسا، مردم عیسی را پسر یوسف می دانستند. چرا نام پدر یوسف در نسب نامه های مسیح متفاوت است؟
"پدر یوسف، هالی بود" (لوقا فصل 3 آیه 33).
"یعقوب، پدر یوسف بود" (متی فصل 1 آیه 16).
یک. مخاطبان متی و لوقا متفاوت بودند. متی انجیلش را برای یهودیان نوشت، در حالی که مخاطبان لوقا، یونانیان بودند. هدف لوقا از ارائه نسب نامه عیسی آن بود که مسیح و مسیحیت متعلق به همه انسان ها اعم از یهودی و غیر یهودی است. به عبارت دیگر، مسیح، نجات دهنده جهان است.
اما متی، عیسی را "مسیح موعود" و از "نسل داود" معرفی می کند. همان کسی که یهودیان قرن ها در انتظار او بودند تا از نسل داود ظهور کند.
انجیل متی، عهد عتیق را به عهد جدید پیوند می زند و نشان می دهد که پیشگویی های عهد عتیق تحقق یافت.
دوم. مطابق شریعت موسی اگر زن و شوهر از یک نسل بودند، پدر زن، پدر شوهر نیز محسوب می گردید (اعداد فصل 27 آیات 1- 11، فصل 36 آیات 1- 12). هم مریم و هم یوسف مستقیما از نسل داود پادشاه بودند. هنگامی که یوسف با مریم ازدواج کرد، طبق شریعت موسی، او پسر هالی ( پدر مریم) شد.
نسب نامه عیسی در انجیل لوقا، در واقع نسب نامه مریم می باشد که لوقا احتمالا شخصا از مریم گرفته است. به خاطر اهمیتی که لوقا در انجیلش به زنان می دهد، به جاست که او نسب نامه مریم را ارائه دهد.
اما متی نسب نامه یوسف را ارائه داد و تاکید او بر والدین عیسی است. با این توصیف، از آن جا که مریم به هنگام باردار شدن باکره بود، متی یوسف را پدر عیسی نمی نامد، بلکه او را فقط به عنوان شوهر مریم معرفی می کند. به عبارت دیگر، عیسی پسر مریم بود و نه یوسف.

۱۳۹۴ اسفند ۲۳, یکشنبه

پخش زنده جلسه عبادتی کلیسای فیض

* بر طبق انجیل یوحنا۱۵:۱۴ کسی میتواند بگوید مسیح را دوست دارد که احکامش را نگه میدارد، نه اینکه فقط به حرف بگوید که مسیحی است!!! آمین

* بچه که بودیم همش پدر و مادر ها بچه ها رو نصیحت کرده و به اعمال مذهبی ترغیب و تشویق و بعضا تادیب و تنبیه نیز میکردند تا آنها با اینگونه اعمال بتوانند پاک شوند و به بهشت وارد شوند! اما بر طبق کلام خداوند در عهد عتیق، یکی از نشانه های آخر الزمان این خواهد بود که فرزندان عاملی میگردند تا والدین و بزرگترها با فیض و محبت و نجات ابدی خداوند آشنا شوند و عادل شمرده گردند و وارد ملکوت جاودانی پدر آسمانی شوند... آمین


۱۳۹۴ اسفند ۲۲, شنبه

آیا اسرائیل باید محو و نابود شود؟

 نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یکی از سوالات مخالفان از مسیحیان آن است که آیا شما از عملکرد اسرائیل بر علیه اعراب حمایت می کنید؟
برای پاسخ به این سوال به نکات زیر توجه کنید:
یک. اعراب و یهودیان فرزندان ابراهیم هستند. در کتاب مقدس 312 بار نام ابراهیم ذکر شده است. شاید او معروف ترین شخصیت در عهد عتیق باشد و بی تردید تاثیرگذار ترین شخص در تاریخ.
ابراهیم در کتاب مقدس، "دوست خدا" لقب گرفته (یعقوب فصل 2 آیه 23). هم چنین "دوست جاودانی" (دوم تواریخ فصل 20 آیه 7) و "دوست من، ابراهیم" (اشعیاء فصل 41 آیه 8) و پدر ملل (رومیان فصل 4 آیات 16- 17).
ابراهیم از لحاظ تاریخی به عنوان جد یهودیان و اعراب دارای اهمیت است. خدا، ابراهیم و نسل او را برای خداپرستی به کار برد. در زمان مسیح، یهودیان افتخار می کردند که از جد ابراهیم هستند. امروزه نیز همین ادعا را یهودیان و حتی مسلمانان تکرار می کنند. یهودیت، مسیحیت و اسلام، همگی ابراهیم را به عنوان نبی خدا محترم می شمارند. در سوره بقره آیه 47 به برگزیدگی قوم اسرائیل اشاره شده:"ای فرزندان اسرائیل، از نعمت هایم که بر شما ارزانی داشتم و از این که من شما را بر جهانیان برتری دادم، یاد کنید."
خداوند به ابراهیم وعده داد:"تو را پدر امت بزرگی می گردانم. تو را برکت می دهم و نامت را بزرگ می سازم و تو مایه برکت خواهی بود. آنانی که به تو خوبی کنند، برکت می دهم و آنانی که به تو بدی نمایند، لعنت می کنم. همه مردم دنیا از تو برکت خواهند یافت" (پیدایش فصل 12 آیات 2- 3)
" نامت را بزرگ می سازم"(آیه 2)
به نظر می رسد که هیچکس در طول تاریخ مانند ابراهیم نیکنام و سرشناس نبوده است. در زمان مسیح، یهودیان افتخار می کردند که از جد ابراهیم هستند. امروزه نیز همین ادعا را یهودیان و حتی مسلمانان تکرار می کنند. یهودیت، مسیحیت و اسلام، همگی ابراهیم را به عنوان نبی خدا محترم می شمارند.
"آنانی را که به تو بدی نمایند، لعنت می کنم" (آیه 3)
موسی دید که بوته ای شعله ور است، ولی نمی سوزد. در آن جا بود که برای اولین بار خداوند با موسی سخن گفت (خروج فصل 3 آیات 2- 3). بوته، سمبل قوم اسرائیل بود که آتش امپراطورهای فرعون تا هیتلر و دشمنان قسم خورده یهودیان قادر نیستند اسرائیل را نابود سازند. امپراطورهای مصر، بابل، آشور، روم و هیتلر سرنگون شدند و موفق نشدند نسل قوم اسرائیل ریشه کن نمایند. آتش به شدت از درون بوته زبانه می کشید، ولی نمی توانست آن را تباه سازد! اگر خدا به وعده اش مبنی بر حمایت از قوم اسرائیل عمل نمی کرد، در واقع به عهدشکنی متهم می گردید. قوم اسرائیل فرزندان ابراهیم هستند و از طریق این قوم خدای حقیقی معرفی گردید و نجات بشر توسط عیسی مسیح تضمین شد.
وقتی خدا کسی را برکت می دهد، آن شخص تحت حفاظت الهی و لطف و رحمت خداوند قرار می گیرد. قبل از آن که کسی بتواند شما را لعنت و نفرین نماید، خداوند شما را به عنوان ایماندار مسیحی برکت داده است. این برکت الهی همواره بر لعنت دشمن در زندگی تان غلبه کرده و آن را محو و نابود می سازد.
دو. ابراهیم دو پسر داشت: اسحاق و اسماعیل. وقتی ابراهیم از خداوند درخواست کرد که کاش اسماعیل در حضور تو زیست کند (پیدایش فصل 17 آیه 18)، خدا در جواب او با تاکید فرمود:"در خصوص اسماعیل، تو را اجابت فرمودم. اینک او را برکت داده، امتی عظیم از اسماعیل به وجود می آورم" (فصل 17 آیه 20).
به تایید مسلمانان، پیامبر اسلام از نسل اسماعیل است، در حالی که تمامی یهودیان از جمله انبیای عهد عتیق از نسل اسحاق هستند. حتی قرآن هم اذعان دارد که سلسله نبوت از اسحاق می آید:"و ما اسحاق و یعقوب را به او عطا کردیم و در خانه اش مقام نبوت را و کتاب آسمانی را برقرار کردیم" (سوره عنکبوت آیه 27). خداوند به ابراهیم گفت :"اما عهد خود را با اسحاق استوار خواهم ساخت" (پیدایش فصل 17 آیه 21).
سوم. طبق تعلیم کتاب مقدس و قرآن خدا سرزمین کنعان را به قوم اسرائیل بخشید:"ای قوم من به سرزمین مقدسی که خداوند برای شما مقرر داشته است درآیید" (سوره مائده آیه 21).
هم چنین در سوره اسرا آیه 104 ذکر شده:"به فرزندان اسرائیل گفتیم در این سرزمین ساکن شوید. پس چون وعده آخرت فرا رسد شما را همه با هم محشور (گرد هم آمدن/ دورهم جمع شدن) می کنیم."
خدا و قوم اسرائیل پیمانی با هم بسته بودند (پیدایش فصل های 15 و 17 و خروج فصل های 19 و 20). خدا وعده داد که به آن ها وفادار باشد و آن ها وعده دادند که از او اطاعت کنند.
فرزندان ابراهیم (اعراب و اسرائیل) باید به جای دشمنی و نبرد خونین، با یکدیگر مذاکره کنند. برخی از مسلمانان می گویند:"اسرائیل باید محو و نابود شود." آنان باید ابتدا از خود سوال کنند آیا قرآن به مسلمانان حکم کرده که نسل یهودیان را ریشه کن نمایند؟ آیا قرآن پیشگویی کرده که قوم اسرائیل برای همیشه نابود خواهد شد؟
از آن جا که پاسخ سوالات منفی است، آنان باید توجه خود را به نکته دیگر معطوف کنند: قوم اسرائیل به خدای حقیقی ایمان دارد و دارای شریعت الهی است. از بت ها بیزار است و به روز داوری، فرشتگان و شیطان اعتقاد دارد. بنابراین جنگیدن با قومی که پیامبران زیادی در میان آنان بودند و مسیحیت و دین یهود را به دنیا معرفی کرد، منطقی به نظر نمی رسد. در سوره مائده آیه 20 ذکر شده:"ای قوم من نعمت خودا را بر خود یاد کنید که در میان شما پیامبرانی قرار داد که به هیچکس از جهانیان نداده بود."
جنگ بی حاصل میان فرزندان ابراهیم، مردم فلسطین را با فقر، گرسنگی و ویرانی شهرها مواجه کرده است. در جنگ جهانی دوم، بمب های اتمی شهرهای هیروشیما و ناکازاکی را کاملا ویران کرد. اگر ژاپن هم چنان تلخ و منفی باقی می ماند و به نبرد ادامه می داد، هرگز به عنوان کشور صنعتی در جهان مطرح نمی گردید و محصولات ژاپن نظیر تویوتا، هاندا، سونی... در بازار وجود نداشتند. صلح و برنامه ریزی، برکت و نعمت را برای هر کشور به ارمغان می آورد

۱۳۹۴ اسفند ۱۷, دوشنبه

چرا کتاب مقدس به فصل ها و آیات تقسیم گردید؟

به دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
فرض کنید شما یکی از مسیحیان در قرن اول میلادی هستید و کلیسای تان نامه ای از پولس دریافت کرده است. وقتی نامه برای جماعت خوانده می شود، درمی یابید که پولس از آیاتی را از عهد عتیق نقل قول کرده است. اگر می خواستید در آن زمان همان آیات را در متن عبری پیدا کنید، کار آسانی نبود.
چرا؟ زیرا در آن روزگار، کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) فصل بندی و شماره گذاری نشده بودند و نوشته ها پیوسته بود. نویسندگان کتاب مقدس، متن خود را کامل و بدون شماره گذاری می نوشتند.
با این توصیف همان طور که ذکر شد، یافتن آیه مورد نظر اصلا کار آسانی نبود. به خصوص برای کسانی که به متون عهد عتیق آشنایی یا تسلط نداشتند، پیدا کردن آیه بسیار دشوار بود. قرن ها به همین منوال گذاشت.
در اوایل قرن سیزدهم، یک کشیش انگلیسی به نام "استیون لنگتین" کتاب مقدس را به فصل ها تقسیم بندی کرد. او در آن زمان استاد دانشگاه پاریس در فرانسه بود. بعدها به مقام اسقف اعظم شهر "کنتربری" انگلیس منصوب شد.
اما قبل از این اقدام "لنگتین"، محققان به روش های مختلف کتاب مقدس را به فصل ها یا بخش های کوچک تر تقسیم کرده بودند. اما تقسیمات آن ها بایکدیگر هماهنگی نداشت. مثلا "لنگتین" انجیل مرقس را به 16 فصل تقسیم کرد، در حالی که قبل از او محقق دیگری آن را به حدود 60 فصل تقسیم نموده بود!
فصل بندی "لنگتین" نظر خوانندگان و محققان را به خود جلب کرد و به سرعت در اروپا رواج یافت. امروزه کتاب مقدس مطابق با سیستم فصل بندی "لنگتین" است.
تقسیم بندی آیات
در حدود 300 سال بعد (اواسط قرن شانزدهم)، یک متخصص سرشناس در صنعت چاپ به نام "رابرت استین" سیستم شماره گذاری آیات کتاب مقدس را پایه گذاری کرد. در نتیجه مطالعه کتاب مقدس آسان تر شد.
البته تقسیم بندی آیات قرن ها قبل از دوران "استین" آغاز گردیده بود. برای مثال، کاتبان (نویسندگان) یهودی، آیات عهد عتیق را شماره گذاری کرده بودند. اما سیستم یکپارچه ای برای شماره گذاری آیات وجود نداشت. ابتکار "استین" کل کتاب مقدس (عهد عتیق/عهد جدید) را در برگرفت. جالب است بدانید "استین" شماره گذاری کاتبان را با سیستم خودش هماهنگ کرد.
"استین" در سال 1553 اولین کتاب مقدس را شامل عهد عتیق و عهد جدید بود، به زبان فرانسوی منتشر کرد. امروزه کتاب مقدس هم چنان مطابق سیستم شماره گذاری "استین" می باشد. با استفاده از شماره فصل و آیه، می توانید به راحتی آیات مورد نظرتان را در کلام خدا بیابید. برای مثال امثال سلیمان فصل 20 آیه 22
امثال سلیمان در عهد عتیق است
فصل 20 را پیدا کنید
آیه 22 را بخوانید:"بدی را با بدی تلافی نکن، بلکه منتظر باش تا خداوند عمل نماید."

۱۳۹۴ اسفند ۱۴, جمعه

بررسی انجیل برنابا (بخش اول)

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
یکی از پر فروش ترین کتاب ها در کشورهای اسلامی "انجیل برنابا" است. مسلمانان معتقدند که "انجیل برنابا" تنها انجیل اصلی و واقعی است که از تحریف و دستکاری مصون مانده است. ایده اصلی این کتاب آن است که مسیح خدا نیست و بر صلیب نمرد. به جای او یهودای اسخریوطی مصلوب شد.
"سوزان حنیف" در کتاب "آنچه همه باید درباره اسلام و مسلمانان بدانند" می گوید:" مطالعه انجیل برنابا برای هر جوینده حقیقت ضروری است." حنیف و هم چنین مسلمانان مدعی اند که حقایق مهمی درباره خدا و مسیح در این انجیل وجود دارد.
آیا "انجیل برنابا" انجیلی متعلق به قرن اول و نویسنده آن یکی از شاگردان مسیح بوده است؟
پیشینه کتاب
"انجیل برنابا" نخستین بار در سال 1709 در هلند یافت شد. این نسخه به زبان ایتالیایی بود با زیر نویس ضعیف عربی. منبع این انجیل ناشناخته است. نسخه مذکور پس از آن که میان پادشاهان و شاهزاده های اروپایی دست به دست شد به وین رسید. هم اکنون این نسخه در موزه امپریال وین (پایتخت اتریش) نگه داری می شود.
در سال 1734 "جرج سیل" قرآن را از عربی به انگلیسی ترجمه کرد. او در مقدمه اش به نسخه اسپانیولی انجیل برنابا اشاره نمود. اگرچه نسخه اسپانیولی آن یافت نشده، اما آنچه درباره این نسخه می دانیم، همان اطلاعاتی است که "جرج سیل" نوشته است. او می گوید که انجیل برنابا از زبان ایتالیایی به زبان اسپانیولی توسط یک مسلمان به نام "مصطفی آراندا" (یا اهل "آراند") ترجمه شد ("آراندا" نام شهری در اسپانیا است).
او می افزاید مسلمانان ادعا می کنند هنگامی که پاپ سیکتوس پنجم (1585- 1590 میلادی) چرت می زد، نسخه ایتالیایی انجیل برنابا توسط یک راهب به نام "مارینو" از کتابخانه سرقت شد. راهب بعد از خواندن این انجیل به دین اسلام گروید. از آن زمان به بعد مسلمانان بر این باورند که تنها نسخه اصلی انجیل همان است که راهب مسیحی سرقت کرد!
در سال 1907 "لورا و لانسیدل رگ" برای اولین بار انجیل برنابا را به انگلیسی ترجمه کردند و با 70 صفحه مقدمه به چاپ رساندند. مترجم های انگلیسی در مقدمه شرح دادند که کارشناسان به چه دلایلی این اثر را جعلی و متعلق به قرون وسطی می دانند. بعدها که انجیل برنابا به عربی، اردو و سایر زبان ها ترجمه گردید، مقدمه مترجم های انگلیسی حذف شد.
در سال 1973 ترجمه انگلیسی لورا و لانسیدل رگ در پاکستان تجدید چاپ شد که فاقد آن مقدمه 70 صفحه ای بود.
شواهد تاریخی
مسیحیان و کارشناسان می گویند که "انجیل برنابا" در زمان رسولان و پدران کلیسا و شاگردان آنان وجود نداشته و هیچ گونه اشاره ای به این انجیل نشده است. اما مسلمانان مدعی اند که در دوران ایرنیوس (از پدران کلیسا- 130- 200 میلادی) نسخه خطی این انجیل وجود داشته است.
حتی می گویند که ایرنیوس در تایید نظرات خود، نقل قول هایی از انجیل برنابا به عمل آورده است. اما وقتی کارشناسان و محققان این ادعا را بررسی کردند، متوجه شدند که ایرنیوس در نوشته های خود از "رساله برنابا" نقل قول می کند و نه "انجیل برنابا" (رساله یعنی نامه ای که به تشریح تعالیم می پردازد، در حالی که انجیل شرح زندگی عیسی است).
انجیل برنابا تا قبل از قرون پانزدهم و شانزدهم میلادی هر گز مورد اشاره محققان و مورخان مسیحی و مسلمان قرار نگرفته و بدون شک اگر چنین کتابی در دوران قبل از قرن پانزدهم وجود داشت، حداقل اشاراتی به آن می کردند.
شواهد تاریخ اسلام
احادیث اسلامی شرح می دهند که هیئت های مسیحی برای بحث و گفتگو نزد پیامبر اسلام می آمدند. یک بار گروهی متشکل از شصت نفر به رهبری اسقف نجران در مسجد مدینه با پیامبر دیدار کردند. این ملاقات بهترین فرصتی بود تا به انجیل برنابا اشاره شود، اما احادیث اسلامی به نام انجیل اشاره ای نمی کنند.
در قرآن نیز هیچ گونه اشاره ای به انجیل برنابا نشده است. قرآن هرگز به مسیحیان توصیه نکرد که به جای چهار انجیل (متی، مرقس، لوقا و یوحنا)، انجیل برنابا را مطالعه کنند.
اسقف تیموتاوس (وفات 823 میلادی) که دوران خدمت کلیسایی اش هم زمان با حکومت عباسیان در بغداد بود، در جلسات بحث و مناظره با مسلمانان، فقط به چهار انجیل اشاره کرد. در طی این دوران، مسلمانان نیز از انجیل برنابا سخنی به میان نیاوردند.
در کتاب "الفهرست" اثر "ابوالفرج محمد ابن اسحاق الندیم" (935- 990 میلادی)، لیست طولانی از کتاب ها و نویسندگان آن دوران ارائه داده، ازجمله تمام کتاب هایی که کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید) را تشکیل می دهند، اما به انجیل برنابا اشاره نشده است.
جالب است بدانید که مسلمانان قرن ها بر اسپانیا حکومت کردند (756- 1492 میلادی). آنان مناظره و بحث های فراوانی با مسیحیان انجام می دادند. در طی این دوران، مسلمانان هرگز از انجیل برنابا به عنوان مدرک و سند تاریخی بر علیه اعتقادات مسیحی استفاده نکردند.
در این دوران نویسندگان، مورخان و فلاسفه مسلمان بسیاری زندگی می کردند. به عنوان مثال، فارابی (وفات 950 میلادی)، مسعودی (وفات 956 میلادی)، قندی (وفات 961)، ابن حزم (وفات 1063 میلادی – او اولین مسلمانی بود که ادعا کرد کتاب مقدس تحریف شده).
ابن تیمیا (وفات 1328 میلادی)، حاجی خلیفه (وفات 1657 میلادی)، غزالی (وفات 1111 میلادی)، ابوالعباس عارف (وفات 1141 میلادی)، ابن رشد (وفات 1198 میلادی)، محی الدین ابن عربی (وفات 1240 میلادی)، ابن خلدون (وفات 1406 میلادی). هیچکدام از افراد مذکور به انجیل برنابا اشاره نکرده اند.
علاوه بر این، صرفنظر از اصالت و اعتبار انجیل برنابا، چنانچه این کتاب وجود داشت، قطعا مورد اشاره و نقل قول کسی یا اشخاصی قرار می گرفت. ولی هیچکس تا قبل از قرن پانزدهم ذکری از این انجیل به میان نیاورده است. آیا می توان به آسانی باور کرد که انجیل برنابا تا قبل از قرن چهاردهم یا پانزدهم وجود داشته است؟
زمان نگارش
قدیمی ترین نسخه از انجیل برنابا که به دست کارشناسان و محققان رسیده، مربوط به قرن پانزدهم و شانزدهم میلادی است، یعنی حدود 1400 بعد از دوران برنابا. ظاهر فیزیکی نسخه خطی انجیل برنابا که امروز در دسترس است، با توجه به نحوه صحافی و سبک نگارش و واژگان، حاکی از آن است که بین سال های 1500- 1590 نوشته شده است.
اما مستندترین سندی که زمان تقریبی نگارش را آشکار می سازد، در فصل های 82- 83 این انجیل یافت می شود. خدا در عهد عتیق به قوم اسرائیل امر کرد که سال یوبیل را نگاه دارند (لاویان فصل 25 آیات 8- 55). در اشاره به سال یوبیل (هر پنجاه سال یک بار زمین ها کشت نمی شدند، برده ها آزاد می شدند و ارث خانوادگی به کسانی که ارث خود را از بخت بد از دست داده بودند، بازگردانیده می شد)، انجیل برنابا می گوید که سال یوبیل هر صد سال یک بار انجام می شود. در حالی که پیش از قرن چهاردهم میلادی، سال یوبیل هر پنجاه سال مرسوم بود. بیانیه پاپ وقت مبنی بر تغییر بزرگداشت سال یوبیل از پنجاه سال به صد سال در سال 1343 میلادی صادر شد.
نویسنده انجیل برنابا وقتی درباره "یوبیل صد ساله" سخن می گوید، فورا این فکر به ذهن می رسد که او از بیانیه پاپ بونیفاس کاملا آگاهی داشته است. نویسنده تصور کرده بود که سال یوبیل را عیسی مقرر کرده است. در حالی که این حکم فقط در عهد عتیق یافت می شود.
هم چنین در این کتاب، چندین نقل قول از دانته (شاعر و نویسنده ایتالیایی- 1265- 1321 میلادی) وجود دارد. برای مثال نویسنده از اصطلاحات معروف دانته یعنی "خدایان دروغین و دروغگو" در فصل های 23، 78 و 217 استفاده کرده که نه در کتاب مقدس یافت می شود و نه در قرآن.
جالب است بدانید توصیف جهنم در انجیل برنابا بسیار شبیه به اثر معروف دانته، "کمدی الهی" است. در فصل های 52، 57 و 178 این انجیل ذکر شده که 9 آسمان و 10 جهنم وجود دارد. ادعایی که دانته در کمدی الهی مطرح کرده است. این تعلیم در کتاب مقدس و قرآن یافت نمی شود. قرآن تعلیم می دهد که فقط هفت آسمان وجود دارد (سوره بقره آیه 29). در کتاب مقدس به سه آسمان اشاره شده: اتمسفر (پیدایش فصل 7 آیه 11)، فضای خارج از سیاره زمین (پیدایش فصل 15 آیه 5) و آسمان سوم که بهشت و جایگاه خداوند است (دوم قرنتیان فصل 12 آیات 1- 4).
دانته در دوران پاپ بونیفاس زندگی می کرد. او نوشتن "کمدی الهی" را از سال 1300 آغاز نمود.
در این انجیل عناصر دیگری متعلق به قرون وسطی یافت می شود. در فصل 194 روایت شده که خانواده ایلعاذر ارباب یا حاکم دو شهرک بودند: مجدلیه و بیت عنیا. در قرن اول میلادی، سرزمین اسرائیل را رومی ها تحت اشغال داشتند، لذا سیستمی تحت عنوان "حاکم" وجود نداشت. این اشاره حاکی از نظام فئودالی است که در قرون وسطی متداول بود.
اشاره به بشکه های چوبی شراب (که در قرون وسطی متداول بود) نیز از خطاهای نویسنده است. در قرن اول میلادی شراب در مشک ها (پوست حیوانات) و خمره های سنگی نگه داری می شدند.

۱۳۹۴ اسفند ۱۳, پنجشنبه

آیا ایمانداران مسیحی می توانند کارهای بزرگ تر از مسیح انجام دهند؟

دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
مسیح ساعاتی قبل از دستگیری، به شاگردانش چنین گفت:"هر که به من ایمان بیاورد، می تواند همان کارهایی را بکند که من کرده ام و حتی بزرگ تر از این ها بکند" (یوحنا فصل 14 آیه 12). عده ای می پرسند: آیا چنین چیزی ممکن است؟
هدف مسیح فقط محدود به آزادی بشر از قلمرو گناه نیست، بلکه می خواهد از طریق ایمانداران مسیحی کارهای برجسته ای انجام دهد. برخی بر این باورند که انجام کارهای بزرگ محدود است به مسیح، انبیا و احتمالا کشیش ها! ولی مسیح چنین تعلیم نداد و محدودیت قائل نشد.
آن ها معتقدند کارهای بزرگ تر به معنای انجام معجزات عظیم است، ولی مسیح چنین تعلیم نداد و محدودیت قائل نشد. پولس این سئوالات را پرسید:"آیا در کلیسا همه رسول هستند؟ آیا همه نبی هستند؟ آیا همه معلم هستند؟ آیا همه می توانند معجزه کنند؟ آیا همه عطای شفا دارند؟ (اول قرنتیان فصل 12 آیات 29- 30). پاسخ سئوالات منفی است.
آیا همه می توانند مانند مسیح به پنج هزار نفر غذا بدهند؟ آیا همه می توانند مانند مسیح، طوفان دریا را آرام سازند؟ آیا همه می توانند مانند مسیح از راه دور مردم را شفا دهند؟
در متن یوحنا از کلمه "ارگون" برای "کارها" کار رفته، که به معنای "عمل و خدمت" است و نه معجزات. این واژه برای فعالیت کارگران استفاده می گردید. به عبارت دیگر، مقصود مسیح معجزات بزرگ تر نبود، بلکه فعالیت و خدمات بزرگ تر بود که معجزات هم شامل آن می گردید.
مسیح می بایست نزد پدر برود. از این به بعد، روح القدس (روح خدا) باید اداره امور را در اختیار می گرفت. شاگردان با قدرت روح القدس موفق شدند در یک روز به هزاران نفر بشارت دهند (اعمال رسولان فصل 2). این تعداد بیش از کسانی بودند که در دوران خدمت مسیح، ایمان آوردند. آن ها معجزاتی مانند مسیح انجام دادند. مثلا پطرس، زنی را زنده کرد (اعمال رسولان فصل 9 آیات 36- 42). در انجیل یوحنا فصل های 14- 16 مسیح روح القدس و مزایای آن را شرح می دهد.
رسولان با قدرت روح القدس خبر خوش ملکوت خدا را به خارج از مرزهای اسرائیل و به قاره های اروپا، آفریقا و آسیا رساندند. کلیساهای زیادی تاسیس شد و اناجیل و رسالات به رشته تحریر درآمد. گسترش مسیحیت، زنگ خطر را برای امپراطوری روم به صدا درآورد. دولت روم تصمیم راسخ گرفت تا مسیحیت را کاملا ریشه کن سازد (اعمال رسولان فصل 28 آیه 22). اما نقشه سران روم به شکست منجر شد و بیش از 18 قرن است که اروپا به عنوان "قاره مسیحی" شناخته می شود.
پایه های الهیات و دفاعیات مسیحی توسط رسولان شکل گرفت، رشد کرد و تا امروز به عنوان اصول خلل ناپذیر باقی مانده است.
بنابراین، مقصود مسیح از کارهای بزرگ تر، جهان شمول شدن انجیل، نجات جان های بسیار از قلمرو گناه و تاسیس کلیساهای بسیار در سراسر جهان است. امروزه نیز شاگردان عیسی به واسطۀ قدرت روح‌القدس هم چنان کارهایی بزرگ تر از کارهای مسیح انجام می‌دهند. این وعدۀ عیسی برای ما نیز هست:
از طریق کتاب، تلویزیون و شبکه های اجتماعی و وب سایت ها و بنیادها و سازمان های مسیحی پیام انجیل موعظه می شود. در قرون گذشته، کتاب مقدس به هزاران زبان ترجمه شد.