دفاعیات مسیحی
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
پولس مدعی شد که خدا مسیح را بی گناه نشناخت (دوم قرنتیان فصل 5 آیه 21)، در حالی که در کتاب مقدس به وضوح و روشنی می گوید که مسیح بی گناه بود (عبرانیان فصل 4 آیه 15 و اول پطرس فصل 3 آیه 18). منظور پولس از بیان این جمله چه بود؟
آنچه در ابتدا باید در نظر داشته باشیم، این حقیت است که مسیح واقعا بی گناه بود. او وسوسه شد، اما حتی یک بار هم به زانو در نیامد و گناه نکرد. در واقع مبارزه او با وسوسه ها نه فقط آسان تر از ما نبود، بلکه بسیار مشکل تر بوده است. چرا؟ علت این امر آن است که ما قبل از آن که وسوسه کننده تمام نیروی خود را برای فریب ما به کار ببرد، در مقابل وسوسه تسلیم می شویم. در نتیجه با شدیدترین نوع وسوسه روبرو نمی شویم. ولی عیسی مثل ما و خیلی بیشتر از ما وسوسه شد، زیرا شیطان در مورد او تمام قدرت خود را به کار برد، ولی عیسی در برابر او مقاومت کرد. او در همه چیز مثل ما آزموده شد. هیچ انسانی تا به حد عیسی آزموده نشد. یونانیان دوران باستان معتقد بودند که خدا احساس ندارد، بنابراین هیچکس نمی تواند خدا را تحت تاثیر قرار دهد. دنیا پیرو این افکار بود که مسیحیت ظهور کرد و خدایی را بشارت داد که در تمام تجارب و وسوسه های بشری شریک بوده است. به عبارت دیگر، مسیحیت در مورد رابطه انسان با خدا، انقلاب عظیمی ایجاد کرد. قرن ها بود که بشر فکر می کرد خدا با او خیلی فاصله دارد، ولی حالا متوجه شده بود که خدا در تمام رنج های بشری شریک است.
در زمان جنگ دوم جهانی، دختری آمریکایی وقتی از رادیو شنید که ارتش ژاپن وارد شهر کانتن در چین شدند، به قدری ناراحت شد که زد زیر گریه. علت این بود که او در کانتن متولد و بزرگ شده بود. کانتن مثل وطن او بود و خاطرات زیادی از آن جا داشت و به آن عشق می ورزید. او در آن جا زندگی کرده بود. خدا هم در تمام قسمت های زندگی بشر در روی زمین حضور داشت. به همین دلیل است که وقتی در زندگی ما واقعه غم انگیزی رخ می دهد و ما گرفتار غم و غصه می شویم، می توانیم نزد خدایی درد و دل کنیم که این چیزها را درک می کند. به همین دلیل است که خدا می تواند ما را ببخشد و برای حل مشکل، ما را راهنمایی و کمک کند.
مسیح از رهبران مذهبی یهود پرسید:"کدامیک از شما می تواند حتی یک گناه به من نسبت دهد؟ هیچکدام" (یوحنا فصل 8 آیه 46). عیسی با زندگی بدون گناهش ثابت کرد که خدای در جسم است. او تنها الگوی کامل برای پیروی است. هیچکس نمی تواند گناهی به عیسی نسبت دهد. پولس با الهام از روح القدس (روح خدا) چنین نوشت:"مسیح کاملا بی گناه بود، ولی خدا به خاطر ما او را بی گناه نشناخت تا ما به وسیله اتحاد با او مانند خدا نیک و عادل شویم" (دوم قرنتیان فصل 5 ایه 21). پولس ننوشت که مسیح گناهکار است. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد بر اساس عشق و محبت به انسان بود و نه ارتکاب گناه. از دیدگاه روحانی، گناهان انسان ها بر او قرار گرفت، اما آن گناهان در او نبودند. آنچه رخ داد، خدا مسیح را به خاطر ما قربانی گناه ساخت. این نکته ای شگفت انگیز است. او که بی گناه بود، محکوم به گناه شد. به عبارت دیگر، ما با اعتماد کردن به مسیح، معامله ای می کنیم: گناهان خود را به او می دهیم و او نیکویی خود را به ما می دهد. در دنیا، مبادله زمانی صورت می گیرد که دو نفر اجناسی با ارزش تقریبا یکسان را با هم معاوضه می کنند. اما خدا نیکی را با گناه معامله می کند، یعنی چیزی با ارزش بی اندازه زیاد را در قبال چیزی بی ارزش. ما باید به خاطر لطفی که خدا در حق ما کرده است، شکرگزار باشیم.
قربانی های دوران عهد قدیم بدن انسان را از ناپاکی پاک می کرد، ولی قربانی عیسی، روح انسان را پاک می سازد. عیسی توسط زندگی و مرگ خود، محبت و فروتنی خدا را برای بشر مجسم ساخت. قربانی عیسی مسیح به ما خدایی را نشان می دهد که آغوش پر محبت او برای پذیرفتن ما باز است. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد، عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
عیسی فقط گناهان گذشته انسان را نمی بخشد، بلکه به او قدرت می دهد که در زندگی احکام الهی را اجرا کند. کار عیسی باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد و عملکرد فعلی او باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد. مصلوب شدن مسیح باعث شد که محبت خدا آشکار شود و ترس انسان از خدا از بین برود. در عین حال حضور مسیح زنده به انسان قدرت الهی می بخشد تا انسان بتواند در زندگی روزمره بر گناه پیروز گردد.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد.
در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند. این دعا را در طول روز با خود تکرار نمایید:"عیسی عزیز، بیشتر از هر چیز دیگری دوستت دارم و می خواهم صمیمانه تو را بشناسم". خداوند فرمود:"مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو کنید، مرا خواهید یافت" (ارمیا فصل بیست و نهم آیه سیزدهم).
آنچه در ابتدا باید در نظر داشته باشیم، این حقیت است که مسیح واقعا بی گناه بود. او وسوسه شد، اما حتی یک بار هم به زانو در نیامد و گناه نکرد. در واقع مبارزه او با وسوسه ها نه فقط آسان تر از ما نبود، بلکه بسیار مشکل تر بوده است. چرا؟ علت این امر آن است که ما قبل از آن که وسوسه کننده تمام نیروی خود را برای فریب ما به کار ببرد، در مقابل وسوسه تسلیم می شویم. در نتیجه با شدیدترین نوع وسوسه روبرو نمی شویم. ولی عیسی مثل ما و خیلی بیشتر از ما وسوسه شد، زیرا شیطان در مورد او تمام قدرت خود را به کار برد، ولی عیسی در برابر او مقاومت کرد. او در همه چیز مثل ما آزموده شد. هیچ انسانی تا به حد عیسی آزموده نشد. یونانیان دوران باستان معتقد بودند که خدا احساس ندارد، بنابراین هیچکس نمی تواند خدا را تحت تاثیر قرار دهد. دنیا پیرو این افکار بود که مسیحیت ظهور کرد و خدایی را بشارت داد که در تمام تجارب و وسوسه های بشری شریک بوده است. به عبارت دیگر، مسیحیت در مورد رابطه انسان با خدا، انقلاب عظیمی ایجاد کرد. قرن ها بود که بشر فکر می کرد خدا با او خیلی فاصله دارد، ولی حالا متوجه شده بود که خدا در تمام رنج های بشری شریک است.
در زمان جنگ دوم جهانی، دختری آمریکایی وقتی از رادیو شنید که ارتش ژاپن وارد شهر کانتن در چین شدند، به قدری ناراحت شد که زد زیر گریه. علت این بود که او در کانتن متولد و بزرگ شده بود. کانتن مثل وطن او بود و خاطرات زیادی از آن جا داشت و به آن عشق می ورزید. او در آن جا زندگی کرده بود. خدا هم در تمام قسمت های زندگی بشر در روی زمین حضور داشت. به همین دلیل است که وقتی در زندگی ما واقعه غم انگیزی رخ می دهد و ما گرفتار غم و غصه می شویم، می توانیم نزد خدایی درد و دل کنیم که این چیزها را درک می کند. به همین دلیل است که خدا می تواند ما را ببخشد و برای حل مشکل، ما را راهنمایی و کمک کند.
مسیح از رهبران مذهبی یهود پرسید:"کدامیک از شما می تواند حتی یک گناه به من نسبت دهد؟ هیچکدام" (یوحنا فصل 8 آیه 46). عیسی با زندگی بدون گناهش ثابت کرد که خدای در جسم است. او تنها الگوی کامل برای پیروی است. هیچکس نمی تواند گناهی به عیسی نسبت دهد. پولس با الهام از روح القدس (روح خدا) چنین نوشت:"مسیح کاملا بی گناه بود، ولی خدا به خاطر ما او را بی گناه نشناخت تا ما به وسیله اتحاد با او مانند خدا نیک و عادل شویم" (دوم قرنتیان فصل 5 ایه 21). پولس ننوشت که مسیح گناهکار است. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد بر اساس عشق و محبت به انسان بود و نه ارتکاب گناه. از دیدگاه روحانی، گناهان انسان ها بر او قرار گرفت، اما آن گناهان در او نبودند. آنچه رخ داد، خدا مسیح را به خاطر ما قربانی گناه ساخت. این نکته ای شگفت انگیز است. او که بی گناه بود، محکوم به گناه شد. به عبارت دیگر، ما با اعتماد کردن به مسیح، معامله ای می کنیم: گناهان خود را به او می دهیم و او نیکویی خود را به ما می دهد. در دنیا، مبادله زمانی صورت می گیرد که دو نفر اجناسی با ارزش تقریبا یکسان را با هم معاوضه می کنند. اما خدا نیکی را با گناه معامله می کند، یعنی چیزی با ارزش بی اندازه زیاد را در قبال چیزی بی ارزش. ما باید به خاطر لطفی که خدا در حق ما کرده است، شکرگزار باشیم.
قربانی های دوران عهد قدیم بدن انسان را از ناپاکی پاک می کرد، ولی قربانی عیسی، روح انسان را پاک می سازد. عیسی توسط زندگی و مرگ خود، محبت و فروتنی خدا را برای بشر مجسم ساخت. قربانی عیسی مسیح به ما خدایی را نشان می دهد که آغوش پر محبت او برای پذیرفتن ما باز است. مردم در زیر تسلط گناه بودند و در اسارت گناه به سر می بردند. درست مثل شخصی که قیمت یک برده را بپردازد و او را آزاد سازد، عیسی هم آنچه لازم بود برای خلاصی ما از گناه پرداخت کرد. انسان به قدری گرفتار گناه است که نمی تواند توسط کارهای نیکو، زیارت، روزه و انجام امور مذهبی، خود را خلاص کند. ما برای آزادی از گناه احتیاج به قدرت مافوق طبیعی مسیح داریم.
عیسی فقط گناهان گذشته انسان را نمی بخشد، بلکه به او قدرت می دهد که در زندگی احکام الهی را اجرا کند. کار عیسی باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد و عملکرد فعلی او باعث می شود که رابطه ما با خدا اصلاح گردد. مصلوب شدن مسیح باعث شد که محبت خدا آشکار شود و ترس انسان از خدا از بین برود. در عین حال حضور مسیح زنده به انسان قدرت الهی می بخشد تا انسان بتواند در زندگی روزمره بر گناه پیروز گردد.
قربانی عیسی داوطلبانه بود. حیوانی که قربانی می شود از خود اراده ای ندارد، ولی عیسی خودش تصمیم گرفت که قربانی شود. قربانی عیسی از روی عقل بود. حیوانی که قربانی می شد، نمی دانست چه اتفاقی برایش می افتد و منظور از این کار چیست. حیوان دارای عقل و منطق انسانی نبود. ولی عیسی می دانست چه می کند. او مانند یک قربانی بی خبر نبود که بر اثر شرایط غیر قابل پیش بینی کشته شد، بلکه کاملا با خبر بود چه می کند. قربانی عیسی ثمره محبت خدا بود و نه بر اثر شریعت. قربانی مسیح وظیفه نبود، بلکه به خاطر محبتی بود که به انسان ها داشت. کاری که مسیح بر روی صلیب انجام داد برای اجرای مقررات نبود، بلکه او می خواست به وسیله این کار نقشه خدا را برای نجات مردم انجام دهد.
در گذشته بر اثر گناه نسبت به خدا بیگانه بودیم، ولی بر اثر قربانی مسیح با او دوست و صمیمی شدیم. حالا می توانیم هر روز در مصاحبت و دوستی خدا به سر ببریم. هیچ چیزی، مطلقا هیچ چیزی، از داشتن دوستی با خدا مهم تر نیست. این رابطه ای است که تا ابدیت ادامه پیدا می کند. این دعا را در طول روز با خود تکرار نمایید:"عیسی عزیز، بیشتر از هر چیز دیگری دوستت دارم و می خواهم صمیمانه تو را بشناسم". خداوند فرمود:"مرا خواهید طلبید و چون مرا به تمامی دل خود جستجو کنید، مرا خواهید یافت" (ارمیا فصل بیست و نهم آیه سیزدهم).
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر