زندگی هدفمند
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
نعومی، پیرزنی بود که تازه شوهرش را از دست داده بود. از طرفی، شوهران دو عروس او هم فوت کرده بودند. نعومی به دو زن جوان گفت:" من به سرزمین پدری ام برمی گردم. شما هم به دنبال زندگی خود بروید" (روت فصل اول). یکی از عروس هایش نصیحت نعومی را پذیرفت و به راه خود رفت. اما عروس دیگر او که روت نام داشت، این کار را نکرد.
روت گفت:"من تو را رها نمی کنم. تو به کسی احتیاج داری که از تو مراقبت کند. من از تو نگه داری می کنم. من پیش تو می مانم". بنابراین، نعومی و روت به سرزمین اسرائیل (وطن نعومی) حرکت کردند، نه پولی داشتند و نه چیزی برای خوردن. روت به عنوان کارگر در مزرعه استخدام شد. خداوند از طریق صاحب مزرعه به او محبت کرد و او به روت اجازه داد شاخه های گندم و دانه هایی را که به زمین می افتاد، برای خود جمع کند. یک کم این جا و یک ذره آن جا پیدا می کرد. شب ها، روت خسته به همراه نعومی از خوشه های گندم غذایی درست می کردند. زیاد نبود، اما آن دو زن را زنده نگاه می داشت.
خدا روت را دید که سخت در مزرعه کار می کند تا از نعومی پرستاری کند. خدا می دانست که روت می تواند از خودش مراقبت کند و خودخواهانه به زندگی خودش بپردازد. خدا می دانست که روت از نگرانی و دلواپسی برای پیرزن نفعی نمی برد. بنابراین، خدا صاحب مزرعه بوعز را برانگیخت تا به روت کمک کند. بوعز به کارگرانش گفت:"بگذارید روت هرجا می خواهد خوشه جمع کند، حتی در میان بافه ها. مزاحم او نشوید. در ضمن، عمدا خوشه هایی از بافه ها بیرون کشیده، بر زمین بریزید تا او آن ها را جمع کند".
گرچه روت همیشه احساس نمی کرد که خدا زندگی او را هدایت می کند، اما خدا در هر قدم با او بود. روت از طریق نعومی با خدای حقیقی آشنا شد. در نتیجه، او وقتی برای خوشه چینی رفت، "از قضا" خود را در کشتزار بوعز یافت. و او "از قضا" با بوعز ازدواج کرد.ثمره ازدواج آنان، پدر بزرگ داود پادشاه بود. و همان طور که می دانید مسیح از دختری که از نسل داود بود، متولد شد. هیچیک از این رویدادها مرگ شوهران نعومی و روت و هم چنین کار در مزرعه بوعز و آشنایی روت با او، اتفاقی نبود. برای بیوه زنانی مانند روت و نعومی، چشم اندازی جز رنج و سختی وجود نداشت. اما خدا در زندگی آنان معجزه کرد.
در همان حال که ما مشغول کارهای روزانه خود هستیم، خدا به روش هایی در زندگی ما عمل می کند که حتی نمی توانیم متوجه آن شویم. ما نباید دری را که خدا می بندد، به زور باز کنیم. بدانید که برای ایمانداران هیچ اتفاقی بر حسب تصادف یا شانس رخ نمی دهد. خدا زندگی ما را در مسیر اهداف خود هدایت می کند. خدا از مصیبت های زندگی نعومی و روت، برکات عظیمی پدید آورد.
به هنگام مصیبت ها از خدا روی گردان نشوید، نگویید:"چرا خدا اجازه داد که این اتفاق برای من بیفتد؟" برعکس، به او اعتماد کنید. او حتی در سختی ها با شما می باشد. زندگی و میراثی که روت به خاطر وفاداری و اطاعتش از خدا بر جای گذاشت، اهمیتی غیر قابل وصف دارد. زندگی خود را در وفاداری به خدا سپری کنید و بدانید که اهمیت زندگی شما تا به آن عالم نیز ادامه خواهد یافت.
خدا محبت های شما را می بیند. وقتی با مردم مهربانید، وقتی همه جا می روید و به مردم خوبی می کنید، خدا هم برکت هایی در این جا و برکت هایی در آن جا برای شما فراهم می کند. هر جا بروید، برکت های مافوق طبیعی خدا را سر راه تان منتظر می یابید که خدا برای شما آن جا گذاشته است.
نعومی، پیرزنی بود که تازه شوهرش را از دست داده بود. از طرفی، شوهران دو عروس او هم فوت کرده بودند. نعومی به دو زن جوان گفت:" من به سرزمین پدری ام برمی گردم. شما هم به دنبال زندگی خود بروید" (روت فصل اول). یکی از عروس هایش نصیحت نعومی را پذیرفت و به راه خود رفت. اما عروس دیگر او که روت نام داشت، این کار را نکرد.
روت گفت:"من تو را رها نمی کنم. تو به کسی احتیاج داری که از تو مراقبت کند. من از تو نگه داری می کنم. من پیش تو می مانم". بنابراین، نعومی و روت به سرزمین اسرائیل (وطن نعومی) حرکت کردند، نه پولی داشتند و نه چیزی برای خوردن. روت به عنوان کارگر در مزرعه استخدام شد. خداوند از طریق صاحب مزرعه به او محبت کرد و او به روت اجازه داد شاخه های گندم و دانه هایی را که به زمین می افتاد، برای خود جمع کند. یک کم این جا و یک ذره آن جا پیدا می کرد. شب ها، روت خسته به همراه نعومی از خوشه های گندم غذایی درست می کردند. زیاد نبود، اما آن دو زن را زنده نگاه می داشت.
خدا روت را دید که سخت در مزرعه کار می کند تا از نعومی پرستاری کند. خدا می دانست که روت می تواند از خودش مراقبت کند و خودخواهانه به زندگی خودش بپردازد. خدا می دانست که روت از نگرانی و دلواپسی برای پیرزن نفعی نمی برد. بنابراین، خدا صاحب مزرعه بوعز را برانگیخت تا به روت کمک کند. بوعز به کارگرانش گفت:"بگذارید روت هرجا می خواهد خوشه جمع کند، حتی در میان بافه ها. مزاحم او نشوید. در ضمن، عمدا خوشه هایی از بافه ها بیرون کشیده، بر زمین بریزید تا او آن ها را جمع کند".
گرچه روت همیشه احساس نمی کرد که خدا زندگی او را هدایت می کند، اما خدا در هر قدم با او بود. روت از طریق نعومی با خدای حقیقی آشنا شد. در نتیجه، او وقتی برای خوشه چینی رفت، "از قضا" خود را در کشتزار بوعز یافت. و او "از قضا" با بوعز ازدواج کرد.ثمره ازدواج آنان، پدر بزرگ داود پادشاه بود. و همان طور که می دانید مسیح از دختری که از نسل داود بود، متولد شد. هیچیک از این رویدادها مرگ شوهران نعومی و روت و هم چنین کار در مزرعه بوعز و آشنایی روت با او، اتفاقی نبود. برای بیوه زنانی مانند روت و نعومی، چشم اندازی جز رنج و سختی وجود نداشت. اما خدا در زندگی آنان معجزه کرد.
در همان حال که ما مشغول کارهای روزانه خود هستیم، خدا به روش هایی در زندگی ما عمل می کند که حتی نمی توانیم متوجه آن شویم. ما نباید دری را که خدا می بندد، به زور باز کنیم. بدانید که برای ایمانداران هیچ اتفاقی بر حسب تصادف یا شانس رخ نمی دهد. خدا زندگی ما را در مسیر اهداف خود هدایت می کند. خدا از مصیبت های زندگی نعومی و روت، برکات عظیمی پدید آورد.
به هنگام مصیبت ها از خدا روی گردان نشوید، نگویید:"چرا خدا اجازه داد که این اتفاق برای من بیفتد؟" برعکس، به او اعتماد کنید. او حتی در سختی ها با شما می باشد. زندگی و میراثی که روت به خاطر وفاداری و اطاعتش از خدا بر جای گذاشت، اهمیتی غیر قابل وصف دارد. زندگی خود را در وفاداری به خدا سپری کنید و بدانید که اهمیت زندگی شما تا به آن عالم نیز ادامه خواهد یافت.
خدا محبت های شما را می بیند. وقتی با مردم مهربانید، وقتی همه جا می روید و به مردم خوبی می کنید، خدا هم برکت هایی در این جا و برکت هایی در آن جا برای شما فراهم می کند. هر جا بروید، برکت های مافوق طبیعی خدا را سر راه تان منتظر می یابید که خدا برای شما آن جا گذاشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر