نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
صدها سال قبل از میلاد مسیح، اسرائیل به دو بخش تقسیم شده بود: حکومت شمالی که اسرائیل نام داشت و حکومت جنوبی، یهودا نامیده می شد. پایتخت یهودا، اورشلیم بود و پادشاه آن که به خدا بسیار وفادار بود، یهوشافاط نام داشت. او بتکده های روی تپه ها را خراب کرد و برنامه همگانی آموزش مذهبی را به اجرا درآورد و در یهودیان حکومت جنوبی حس وفاداری و مسئولیت به خدا به وجود آورد. تا این که ناگهان دشمنان یهودا یعنی موآبی ها، عمونی ها و معونی ها برای جنگ با یهوشافاط بسیج شدند.
به یهوشافاط خبر رسید که لشکر بزرگ به جنگ او می آید. او از این خبر بسیار ترسید. ترس واکنش طبیعی و اخطار درونی است مبنی بر این که خطر نزدیک است و باید کاری کرد. تردیدی نیست که ترس در گوش یهوشافاط چنین نجوا کرد:"خدا چندان بزرگ نیست که بتواند از تو محافظت کند". در کتاب مقدس 366 بار گفته شده است:"نترسید". یعنی روزی یک بار برای کل ایام سال با احتساب سال کبیسه! علت آن که خداوند به ما می گوید نترسید، این است که می خواهد ما را به کارهایی وادارد که با ترس بزرگ تر از ترس امروز مواجه شویم. وقتی با ترس مواجه می شویم در واقع خداوند دارد به ما می گوید:"قوی و دلیر باش. می توانی به من اعتماد کنی. نترس". یکی از آخرین سخنان مسیح چنین بود که من برای همیشه با شما خواهم بود. خداوند در همه جا حضور دارد. جایی نمی توانیم برویم و کاری نمی توانیم بکنیم که از چشمان خداوند پنهان باشد. اما ترس ما را قانع می کند که چنین نیست. ترس سبب می شود طوری زندگی کنیم که انگار به خدایی محدود، کوچک، نیمه حاضر و نیمچه توانا خدمت می کنیم. ترس باعث می شود که بهترین برکات و معجزات خداوند را از دست بدهیم. از خودتان بپرسید:"اگر در گذشته به خدا اعتماد کرده بودید، چه اتفاقاتی رخ می داد؟ چه کارهایی می توانستید بکنید؟ چه تغییراتی در شما حاصل می شد؟ چه تاثیر مثبتی بر اطرافیان و جامعه می گذاشتید؟ اعتماد نکردن به خدا به بهایی گران تمام می شود.
یهوشافاط دو کار انجام داد:
یک. یهوشافاط اقداماتی مانند درخواست کمک نظامی از کشورهای مصر یا حکومت بت پرست شمالی (اسرائیل) انجام نداد، زیرا می دانست نقشه خدا برای زندگی انسان بزرگ تر و عالی تر از آنی است که حتی تصورش را کرد. خداوند نگاه نمی کند که ما چه هستیم، بلکه به این می نگرد که چه می توانیم بشویم، اگر در دست های او قرار بگیریم. بنابراین، یهوشافاط از خدا کمک خواست. او به جای توجه به مشکل، متمرکز خداوند شد. کتاب مقدس می فرماید:"آنچه نزد مردم غیر ممکن است، نزد خدا ممکن است" (انجیل لوقا فصل هجدهم آیه 27). خدای ما خداوند فرصت های دوباره است. وقتی به سوی او بازگشت می کنید، به شما هرگز پشت نمی کند. هنگامی که شکست می خورید، خداوند آماده است تا به شما کمک نماید تا زندگی جدیدی را شروع کنید.
جملاتی مانند "من مشکلات مالی دارم، هرگز موفق نمی شوم، چنین چیزی غیرممکن است، به بن بست رسیدم، دیگه امیدی نیست..." نزد خدای معجزه، کارایی ندارد. خدا کوچک و محدود نیست. وقتی با مشکلات مواجه می شوید، دست از حرف زدن درباره آنچه نمی توانید انجام دهید بردارید و شروع کنید به حرف زدن درباره آنچه خدا می تواند انجام دهد. کتاب مقدس می فرماید:"آنچه نزد مردم غیر ممکن است، نزد خدا ممکن است" (انجیل لوقا فصل 18 آیه 27). خدا می داند که چه می کند. خدا می داند که صلاح ما چیست. خدا همیشه نقشه دیگری دارد. اگر از اندیشیدن به ناامیدی های تان دست بردارید، خدا به شما نشان می دهد چه نقشه ای دارد. کلام خدا می فرماید:"فکرهای من، فکرهای شما نیست و راه های من، راه های شما نیست. راه های من از راه های شما و فکرهای من از فکرهای شما بلندتر و برتر است" (اشعیاء فصل 55 آیات 8-9).
اگر چیز دردناکی برای شما پیش آمد، نگذارید آن تجربه، نقطه عطف زندگی تان شود. از حرف زدن درباره آن دست بردارید. از بازگو کردن آن پیش دوستان تان خوداری کنید. شما باید فراتر بروید. تا گذشته را کنار نگذارید، خدا چیزهای بهتر برای تان پیش نمی آورد. بسیاری از مواقع، ما خاطرات دردناک گذشته را مرور می کنیم و با این کار تمایل خدا را برای شفا بی اثر می کنیم.
دو. سپس یهوشافاط دستور داد تمام مردم یهودا روزه بگیرند و از خداوند کمک بخواهند. وقتی یهودیان با مصیبت روبرو شدند، یهوشافاط از آن ها خواست که به طور جدی در مورد رابطه خود با خدا فکر کنند و برای مدتی روزه بگیرند. پولس رسول چنین نوشت:"ما ضعیف هستیم، لیکن با قوت خدا زیست خواهیم کرد" (دوم قرنتیان فصل 13 آیه 5). هرگاه احساس ضعف می کنیم، خدا دارد به ما یادآوری می کند که به او متکی باشیم و توکل نماییم. شکست ها و قصورات ما، به ما یادآوری می کند که ما به خدا نیاز داریم که بر زندگی مان کنترل داشته باشد.
یهوشافاط در میان مردم ایستاد و در دعایش به سه مورد اشاره کرد:
یک. "خداوند تو قدرتمند و عظیم هستی. کیست که بتواند در برابر تو بایستد؟" (دوم تواریخ فصل 20 آیه 7). باید به خودمان یادآوری کنیم که چه خدای بزرگ و قدرتمندی داریم. خدا هنوز در راس امور زندگی ماست، حتی وقتی اوضاع آن طور که ما قصد داشتیم یا امید بسته ایم، پیش نمی رود. ممکن است امروز در موقعیتی باشید که مشکل شما غیر قابل حل باشد، اما لطف خدا را نادیده نگیرید. در تیره ترین ساعت های زندگی تان با جسارت به لطف خدا اذغان کنید. یک سر انگشت لطف خدا می تواند همه چیز را در زندگی تان زیرورو کند. خدا حتی در غم ها و مصائب ما می تواند برکات عظیمی پدید آورد. در این دنیای منفی و ترسناک، تمرکز خود را بر خداوند معطوف کن. به او اعتماد کن، زیرا او همان گونه که تاکنون به وعده هایش با وفاداری عمل کرده است، اکنون نیز عمل خواهد کرد.
وقتی داود جوان با جلیات فلسطینی روبرو شد، به این حقیقت فکر نکرد که جلیات سه برابر هیکل او را دارد، یا این که جلیات جنگجوی ماهری است و او فقط یک بچه چوپان. نه، او به بزرگی مانع سر راهش توجه نکرد. او در عوض این طور برگزید که به بزرگی خدایش توجه کند.
دو. "ای خداوند، تو در این جا حضور داری" (آیه 9). یهوشافاط بر حاکمیت خدا بر وضع موجود اذعان کرد. او می دانست که خدا در همه جا حضور دارد، بنابراین دعا را می شنود و قادر به رهانیدن می باشد. یکی از صفات خدا حاضر مطلق است، بدین معنا که خدا همیشه و در همه جا حضور دارد، حتی مواقعی که ما از آن حضور اطلاع نداریم. حاضرمطلق را نمی توان با احساسات سنجید. برای خدا مهم تر از احساس، اعتماد ما می باشد. این احساسات نیست که خدا را خشنود می سازد، بلکه ایمان ماست. این ایمان ماست که قدرت خدا را به جنب و جوش می اندازد. بنابراین، خدا همیشه در کنار ماست و آماده انجام کارهای برجسته و تازه در زندگی مان است، در نتیجه وقتی خدا با ماست، آینده مانند گذشته نیست.
سه. "ای خدا، ما برای مقابله با این لشکر بزرگ قدرتی نداریم. کاری از دست ما بر نمی آید، جز این که منتظر کمک تو باشیم" (آیه 12). یهوشافاط اعتراف کرد که برای رهایی کاملا به خدا متکی است و نه به خودش. از الگوی یهوشافاط پیروی کنید: به جای متمرکز شدن بر خود، کاملا بر خدا متمرکز شوید". اگر موقعیت خود را به خدا واگذارید، در نهایت بهتر بیرون خواهید آمد. شما بسیار جلوتر از آن جایی خواهید بود که اگر خودتان با قدرت خود سعی در رفع مشکل می کردید.
واکنش خدا
وقتی یهوشافاط به ناتوانی اش در مقابله با دشمن اعتراف کرد، قدرت خدا ظاهر شد. خداوند فرمود:"نترسید! از این سپاه نیرومند دشمن وحشت نکنید! زیرا شما نمی جنگید، بلکه من به جای شما با آن ها می جنگم. فقط بایستید و ببینید خداوند چگونه شما را نجات می دهد، زیرا خداوند با شما است" (آیات 15- 17).
ما چطور به خدا اجازه می دهیم که برای ما بجنگد؟ با پذیرفتن این حقیقت که خداوند فرمود که این جنگ من است و نه جنگ شما. این من هستم که باید بجنگم و نه شما. بنابراین، همه چیزهای منفی را، هر فکری که ترس، نگرانی، تردید یا ناباوری می آورد، زمین بیاندازید. دیدگاه تان باید این گونه باشد:"من از عقب رفتن امتناع می کنم. من با خدا جلو می روم. من همان کسی خواهم شد که او می خواهد". اگر این کار را بکنید، خدا پیوسته در زندگی شما کار می کند. او برای شما می جنگد. در وسط طوفان به شما آرامش می بخشد و کمک تان می کند که زندگی توام با پیروزی را داشته باشید. خدا برای مشکل شما می جنگد. در نتیجه، هیچ حربه ای علیه شما کارگر نخواهد بود و اهمیتی هم ندارد که چه چیز در زندگی شما علیه شماست. این خداوند است که مشکل را مدیریت و اداره می کند. خداوند متخصص حل مشکلات است. هر چه مصیبت و سختی بزرگ تر باشد، قدرت و قوت پیروزی خداوند بیشتر می باشد. تخصص خدا در این است که مشکلات و مصیبت های بزرگ را تبدیل به فتح و ظفر می کند.
پس از پیام خداوند، همگی سرود خواندند و خدا را پرستش کردند (آیه 19). ستایش مایه شادی خدا است. اراده خداوند این است که او را ستایش کنیم (مکاشفه فصل 4 آیه 11). نتایج ستایش، آرامش، قوت و برکات و معجزات الهی است. از خداوند تشکر کنید که درخواست شما را شنید و مطابق با اراده اش پاسخ می دهد.
شاید بگویید:"چه می شود اگر علی رغم ایمان و امیدم، اتفاقی نیفتد؟ بعد از نومیدی دیگر، دلسرد به رختخواب می روم". نه، شما می توانید به رختخواب بروید و چنین دعا کنید:"خدایا، اگرچه امروز اتفاقی نیفتاد، ولی من هنوز به تو اعتماد دارم. من هنوز هیجان زده ام. می دانم که خدای هدفمندی هستی و من بی هدف آفریده نشدم. می دانم یک روز به معجزه نزدیک تر شدم. من یک روز به تغییر اوضاع زندگی ام نزدیک شدم". این است معنای ایمان.
وقتی به جای توجه به افکار منفی، متمرکز خدا می شوید، اتفاقات مثبت و شگفت انگیزی رخ می دهند. یهوشافاط و مردم هم چنان به شکرگزاری ادامه می دادند و می گفتند:"خداوند را حمد و ستایش کنید، زیرا محبت او ابدی است" (آیه 21). همین که آن ها مشغول سراییدن و حمد گفتن شدند، خداوند سپاهیان موآب، عمون و ادوم را به جان هم انداخت و یکدیگر را کشتند (آیه 22- 23). سربازان یهودا دیدند که اجساد دشمنان تا جایی که چشم کار می کرد بر زمین افتاده و همه از بین رفته بودند (آیه 25). یهوشافاط و سربازانش به سراغ جنازه ها رفتند و پول و جواهرات فراوان یافتند. غنیمت به قدری زیاد بود که جمع آوری آن سه روز طول کشید. آن ها خداوند را برای برکاتش ستایش کردند.
وقتی شما با عملکرد محدود انسانی سهم خود را می گذارید، خدا هم با عملکرد مافوق طبیعی و شگفت انگیز سهم خود را انجام می دهد.
نویسنده مقاله: مهران پورپشنگ
صدها سال قبل از میلاد مسیح، اسرائیل به دو بخش تقسیم شده بود: حکومت شمالی که اسرائیل نام داشت و حکومت جنوبی، یهودا نامیده می شد. پایتخت یهودا، اورشلیم بود و پادشاه آن که به خدا بسیار وفادار بود، یهوشافاط نام داشت. او بتکده های روی تپه ها را خراب کرد و برنامه همگانی آموزش مذهبی را به اجرا درآورد و در یهودیان حکومت جنوبی حس وفاداری و مسئولیت به خدا به وجود آورد. تا این که ناگهان دشمنان یهودا یعنی موآبی ها، عمونی ها و معونی ها برای جنگ با یهوشافاط بسیج شدند.
به یهوشافاط خبر رسید که لشکر بزرگ به جنگ او می آید. او از این خبر بسیار ترسید. ترس واکنش طبیعی و اخطار درونی است مبنی بر این که خطر نزدیک است و باید کاری کرد. تردیدی نیست که ترس در گوش یهوشافاط چنین نجوا کرد:"خدا چندان بزرگ نیست که بتواند از تو محافظت کند". در کتاب مقدس 366 بار گفته شده است:"نترسید". یعنی روزی یک بار برای کل ایام سال با احتساب سال کبیسه! علت آن که خداوند به ما می گوید نترسید، این است که می خواهد ما را به کارهایی وادارد که با ترس بزرگ تر از ترس امروز مواجه شویم. وقتی با ترس مواجه می شویم در واقع خداوند دارد به ما می گوید:"قوی و دلیر باش. می توانی به من اعتماد کنی. نترس". یکی از آخرین سخنان مسیح چنین بود که من برای همیشه با شما خواهم بود. خداوند در همه جا حضور دارد. جایی نمی توانیم برویم و کاری نمی توانیم بکنیم که از چشمان خداوند پنهان باشد. اما ترس ما را قانع می کند که چنین نیست. ترس سبب می شود طوری زندگی کنیم که انگار به خدایی محدود، کوچک، نیمه حاضر و نیمچه توانا خدمت می کنیم. ترس باعث می شود که بهترین برکات و معجزات خداوند را از دست بدهیم. از خودتان بپرسید:"اگر در گذشته به خدا اعتماد کرده بودید، چه اتفاقاتی رخ می داد؟ چه کارهایی می توانستید بکنید؟ چه تغییراتی در شما حاصل می شد؟ چه تاثیر مثبتی بر اطرافیان و جامعه می گذاشتید؟ اعتماد نکردن به خدا به بهایی گران تمام می شود.
به یهوشافاط خبر رسید که لشکر بزرگ به جنگ او می آید. او از این خبر بسیار ترسید. ترس واکنش طبیعی و اخطار درونی است مبنی بر این که خطر نزدیک است و باید کاری کرد. تردیدی نیست که ترس در گوش یهوشافاط چنین نجوا کرد:"خدا چندان بزرگ نیست که بتواند از تو محافظت کند". در کتاب مقدس 366 بار گفته شده است:"نترسید". یعنی روزی یک بار برای کل ایام سال با احتساب سال کبیسه! علت آن که خداوند به ما می گوید نترسید، این است که می خواهد ما را به کارهایی وادارد که با ترس بزرگ تر از ترس امروز مواجه شویم. وقتی با ترس مواجه می شویم در واقع خداوند دارد به ما می گوید:"قوی و دلیر باش. می توانی به من اعتماد کنی. نترس". یکی از آخرین سخنان مسیح چنین بود که من برای همیشه با شما خواهم بود. خداوند در همه جا حضور دارد. جایی نمی توانیم برویم و کاری نمی توانیم بکنیم که از چشمان خداوند پنهان باشد. اما ترس ما را قانع می کند که چنین نیست. ترس سبب می شود طوری زندگی کنیم که انگار به خدایی محدود، کوچک، نیمه حاضر و نیمچه توانا خدمت می کنیم. ترس باعث می شود که بهترین برکات و معجزات خداوند را از دست بدهیم. از خودتان بپرسید:"اگر در گذشته به خدا اعتماد کرده بودید، چه اتفاقاتی رخ می داد؟ چه کارهایی می توانستید بکنید؟ چه تغییراتی در شما حاصل می شد؟ چه تاثیر مثبتی بر اطرافیان و جامعه می گذاشتید؟ اعتماد نکردن به خدا به بهایی گران تمام می شود.
یهوشافاط دو کار انجام داد:
یک. یهوشافاط اقداماتی مانند درخواست کمک نظامی از کشورهای مصر یا حکومت بت پرست شمالی (اسرائیل) انجام نداد، زیرا می دانست نقشه خدا برای زندگی انسان بزرگ تر و عالی تر از آنی است که حتی تصورش را کرد. خداوند نگاه نمی کند که ما چه هستیم، بلکه به این می نگرد که چه می توانیم بشویم، اگر در دست های او قرار بگیریم. بنابراین، یهوشافاط از خدا کمک خواست. او به جای توجه به مشکل، متمرکز خداوند شد. کتاب مقدس می فرماید:"آنچه نزد مردم غیر ممکن است، نزد خدا ممکن است" (انجیل لوقا فصل هجدهم آیه 27). خدای ما خداوند فرصت های دوباره است. وقتی به سوی او بازگشت می کنید، به شما هرگز پشت نمی کند. هنگامی که شکست می خورید، خداوند آماده است تا به شما کمک نماید تا زندگی جدیدی را شروع کنید.
جملاتی مانند "من مشکلات مالی دارم، هرگز موفق نمی شوم، چنین چیزی غیرممکن است، به بن بست رسیدم، دیگه امیدی نیست..." نزد خدای معجزه، کارایی ندارد. خدا کوچک و محدود نیست. وقتی با مشکلات مواجه می شوید، دست از حرف زدن درباره آنچه نمی توانید انجام دهید بردارید و شروع کنید به حرف زدن درباره آنچه خدا می تواند انجام دهد. کتاب مقدس می فرماید:"آنچه نزد مردم غیر ممکن است، نزد خدا ممکن است" (انجیل لوقا فصل 18 آیه 27). خدا می داند که چه می کند. خدا می داند که صلاح ما چیست. خدا همیشه نقشه دیگری دارد. اگر از اندیشیدن به ناامیدی های تان دست بردارید، خدا به شما نشان می دهد چه نقشه ای دارد. کلام خدا می فرماید:"فکرهای من، فکرهای شما نیست و راه های من، راه های شما نیست. راه های من از راه های شما و فکرهای من از فکرهای شما بلندتر و برتر است" (اشعیاء فصل 55 آیات 8-9).
اگر چیز دردناکی برای شما پیش آمد، نگذارید آن تجربه، نقطه عطف زندگی تان شود. از حرف زدن درباره آن دست بردارید. از بازگو کردن آن پیش دوستان تان خوداری کنید. شما باید فراتر بروید. تا گذشته را کنار نگذارید، خدا چیزهای بهتر برای تان پیش نمی آورد. بسیاری از مواقع، ما خاطرات دردناک گذشته را مرور می کنیم و با این کار تمایل خدا را برای شفا بی اثر می کنیم.
جملاتی مانند "من مشکلات مالی دارم، هرگز موفق نمی شوم، چنین چیزی غیرممکن است، به بن بست رسیدم، دیگه امیدی نیست..." نزد خدای معجزه، کارایی ندارد. خدا کوچک و محدود نیست. وقتی با مشکلات مواجه می شوید، دست از حرف زدن درباره آنچه نمی توانید انجام دهید بردارید و شروع کنید به حرف زدن درباره آنچه خدا می تواند انجام دهد. کتاب مقدس می فرماید:"آنچه نزد مردم غیر ممکن است، نزد خدا ممکن است" (انجیل لوقا فصل 18 آیه 27). خدا می داند که چه می کند. خدا می داند که صلاح ما چیست. خدا همیشه نقشه دیگری دارد. اگر از اندیشیدن به ناامیدی های تان دست بردارید، خدا به شما نشان می دهد چه نقشه ای دارد. کلام خدا می فرماید:"فکرهای من، فکرهای شما نیست و راه های من، راه های شما نیست. راه های من از راه های شما و فکرهای من از فکرهای شما بلندتر و برتر است" (اشعیاء فصل 55 آیات 8-9).
اگر چیز دردناکی برای شما پیش آمد، نگذارید آن تجربه، نقطه عطف زندگی تان شود. از حرف زدن درباره آن دست بردارید. از بازگو کردن آن پیش دوستان تان خوداری کنید. شما باید فراتر بروید. تا گذشته را کنار نگذارید، خدا چیزهای بهتر برای تان پیش نمی آورد. بسیاری از مواقع، ما خاطرات دردناک گذشته را مرور می کنیم و با این کار تمایل خدا را برای شفا بی اثر می کنیم.
دو. سپس یهوشافاط دستور داد تمام مردم یهودا روزه بگیرند و از خداوند کمک بخواهند. وقتی یهودیان با مصیبت روبرو شدند، یهوشافاط از آن ها خواست که به طور جدی در مورد رابطه خود با خدا فکر کنند و برای مدتی روزه بگیرند. پولس رسول چنین نوشت:"ما ضعیف هستیم، لیکن با قوت خدا زیست خواهیم کرد" (دوم قرنتیان فصل 13 آیه 5). هرگاه احساس ضعف می کنیم، خدا دارد به ما یادآوری می کند که به او متکی باشیم و توکل نماییم. شکست ها و قصورات ما، به ما یادآوری می کند که ما به خدا نیاز داریم که بر زندگی مان کنترل داشته باشد.
یهوشافاط در میان مردم ایستاد و در دعایش به سه مورد اشاره کرد:
یک. "خداوند تو قدرتمند و عظیم هستی. کیست که بتواند در برابر تو بایستد؟" (دوم تواریخ فصل 20 آیه 7). باید به خودمان یادآوری کنیم که چه خدای بزرگ و قدرتمندی داریم. خدا هنوز در راس امور زندگی ماست، حتی وقتی اوضاع آن طور که ما قصد داشتیم یا امید بسته ایم، پیش نمی رود. ممکن است امروز در موقعیتی باشید که مشکل شما غیر قابل حل باشد، اما لطف خدا را نادیده نگیرید. در تیره ترین ساعت های زندگی تان با جسارت به لطف خدا اذغان کنید. یک سر انگشت لطف خدا می تواند همه چیز را در زندگی تان زیرورو کند. خدا حتی در غم ها و مصائب ما می تواند برکات عظیمی پدید آورد. در این دنیای منفی و ترسناک، تمرکز خود را بر خداوند معطوف کن. به او اعتماد کن، زیرا او همان گونه که تاکنون به وعده هایش با وفاداری عمل کرده است، اکنون نیز عمل خواهد کرد.
وقتی داود جوان با جلیات فلسطینی روبرو شد، به این حقیقت فکر نکرد که جلیات سه برابر هیکل او را دارد، یا این که جلیات جنگجوی ماهری است و او فقط یک بچه چوپان. نه، او به بزرگی مانع سر راهش توجه نکرد. او در عوض این طور برگزید که به بزرگی خدایش توجه کند.
وقتی داود جوان با جلیات فلسطینی روبرو شد، به این حقیقت فکر نکرد که جلیات سه برابر هیکل او را دارد، یا این که جلیات جنگجوی ماهری است و او فقط یک بچه چوپان. نه، او به بزرگی مانع سر راهش توجه نکرد. او در عوض این طور برگزید که به بزرگی خدایش توجه کند.
دو. "ای خداوند، تو در این جا حضور داری" (آیه 9). یهوشافاط بر حاکمیت خدا بر وضع موجود اذعان کرد. او می دانست که خدا در همه جا حضور دارد، بنابراین دعا را می شنود و قادر به رهانیدن می باشد. یکی از صفات خدا حاضر مطلق است، بدین معنا که خدا همیشه و در همه جا حضور دارد، حتی مواقعی که ما از آن حضور اطلاع نداریم. حاضرمطلق را نمی توان با احساسات سنجید. برای خدا مهم تر از احساس، اعتماد ما می باشد. این احساسات نیست که خدا را خشنود می سازد، بلکه ایمان ماست. این ایمان ماست که قدرت خدا را به جنب و جوش می اندازد. بنابراین، خدا همیشه در کنار ماست و آماده انجام کارهای برجسته و تازه در زندگی مان است، در نتیجه وقتی خدا با ماست، آینده مانند گذشته نیست.
سه. "ای خدا، ما برای مقابله با این لشکر بزرگ قدرتی نداریم. کاری از دست ما بر نمی آید، جز این که منتظر کمک تو باشیم" (آیه 12). یهوشافاط اعتراف کرد که برای رهایی کاملا به خدا متکی است و نه به خودش. از الگوی یهوشافاط پیروی کنید: به جای متمرکز شدن بر خود، کاملا بر خدا متمرکز شوید". اگر موقعیت خود را به خدا واگذارید، در نهایت بهتر بیرون خواهید آمد. شما بسیار جلوتر از آن جایی خواهید بود که اگر خودتان با قدرت خود سعی در رفع مشکل می کردید.
واکنش خدا
وقتی یهوشافاط به ناتوانی اش در مقابله با دشمن اعتراف کرد، قدرت خدا ظاهر شد. خداوند فرمود:"نترسید! از این سپاه نیرومند دشمن وحشت نکنید! زیرا شما نمی جنگید، بلکه من به جای شما با آن ها می جنگم. فقط بایستید و ببینید خداوند چگونه شما را نجات می دهد، زیرا خداوند با شما است" (آیات 15- 17).
ما چطور به خدا اجازه می دهیم که برای ما بجنگد؟ با پذیرفتن این حقیقت که خداوند فرمود که این جنگ من است و نه جنگ شما. این من هستم که باید بجنگم و نه شما. بنابراین، همه چیزهای منفی را، هر فکری که ترس، نگرانی، تردید یا ناباوری می آورد، زمین بیاندازید. دیدگاه تان باید این گونه باشد:"من از عقب رفتن امتناع می کنم. من با خدا جلو می روم. من همان کسی خواهم شد که او می خواهد". اگر این کار را بکنید، خدا پیوسته در زندگی شما کار می کند. او برای شما می جنگد. در وسط طوفان به شما آرامش می بخشد و کمک تان می کند که زندگی توام با پیروزی را داشته باشید. خدا برای مشکل شما می جنگد. در نتیجه، هیچ حربه ای علیه شما کارگر نخواهد بود و اهمیتی هم ندارد که چه چیز در زندگی شما علیه شماست. این خداوند است که مشکل را مدیریت و اداره می کند. خداوند متخصص حل مشکلات است. هر چه مصیبت و سختی بزرگ تر باشد، قدرت و قوت پیروزی خداوند بیشتر می باشد. تخصص خدا در این است که مشکلات و مصیبت های بزرگ را تبدیل به فتح و ظفر می کند.
ما چطور به خدا اجازه می دهیم که برای ما بجنگد؟ با پذیرفتن این حقیقت که خداوند فرمود که این جنگ من است و نه جنگ شما. این من هستم که باید بجنگم و نه شما. بنابراین، همه چیزهای منفی را، هر فکری که ترس، نگرانی، تردید یا ناباوری می آورد، زمین بیاندازید. دیدگاه تان باید این گونه باشد:"من از عقب رفتن امتناع می کنم. من با خدا جلو می روم. من همان کسی خواهم شد که او می خواهد". اگر این کار را بکنید، خدا پیوسته در زندگی شما کار می کند. او برای شما می جنگد. در وسط طوفان به شما آرامش می بخشد و کمک تان می کند که زندگی توام با پیروزی را داشته باشید. خدا برای مشکل شما می جنگد. در نتیجه، هیچ حربه ای علیه شما کارگر نخواهد بود و اهمیتی هم ندارد که چه چیز در زندگی شما علیه شماست. این خداوند است که مشکل را مدیریت و اداره می کند. خداوند متخصص حل مشکلات است. هر چه مصیبت و سختی بزرگ تر باشد، قدرت و قوت پیروزی خداوند بیشتر می باشد. تخصص خدا در این است که مشکلات و مصیبت های بزرگ را تبدیل به فتح و ظفر می کند.
پس از پیام خداوند، همگی سرود خواندند و خدا را پرستش کردند (آیه 19). ستایش مایه شادی خدا است. اراده خداوند این است که او را ستایش کنیم (مکاشفه فصل 4 آیه 11). نتایج ستایش، آرامش، قوت و برکات و معجزات الهی است. از خداوند تشکر کنید که درخواست شما را شنید و مطابق با اراده اش پاسخ می دهد.
شاید بگویید:"چه می شود اگر علی رغم ایمان و امیدم، اتفاقی نیفتد؟ بعد از نومیدی دیگر، دلسرد به رختخواب می روم". نه، شما می توانید به رختخواب بروید و چنین دعا کنید:"خدایا، اگرچه امروز اتفاقی نیفتاد، ولی من هنوز به تو اعتماد دارم. من هنوز هیجان زده ام. می دانم که خدای هدفمندی هستی و من بی هدف آفریده نشدم. می دانم یک روز به معجزه نزدیک تر شدم. من یک روز به تغییر اوضاع زندگی ام نزدیک شدم". این است معنای ایمان.
وقتی به جای توجه به افکار منفی، متمرکز خدا می شوید، اتفاقات مثبت و شگفت انگیزی رخ می دهند. یهوشافاط و مردم هم چنان به شکرگزاری ادامه می دادند و می گفتند:"خداوند را حمد و ستایش کنید، زیرا محبت او ابدی است" (آیه 21). همین که آن ها مشغول سراییدن و حمد گفتن شدند، خداوند سپاهیان موآب، عمون و ادوم را به جان هم انداخت و یکدیگر را کشتند (آیه 22- 23). سربازان یهودا دیدند که اجساد دشمنان تا جایی که چشم کار می کرد بر زمین افتاده و همه از بین رفته بودند (آیه 25). یهوشافاط و سربازانش به سراغ جنازه ها رفتند و پول و جواهرات فراوان یافتند. غنیمت به قدری زیاد بود که جمع آوری آن سه روز طول کشید. آن ها خداوند را برای برکاتش ستایش کردند.
وقتی شما با عملکرد محدود انسانی سهم خود را می گذارید، خدا هم با عملکرد مافوق طبیعی و شگفت انگیز سهم خود را انجام می دهد.
شاید بگویید:"چه می شود اگر علی رغم ایمان و امیدم، اتفاقی نیفتد؟ بعد از نومیدی دیگر، دلسرد به رختخواب می روم". نه، شما می توانید به رختخواب بروید و چنین دعا کنید:"خدایا، اگرچه امروز اتفاقی نیفتاد، ولی من هنوز به تو اعتماد دارم. من هنوز هیجان زده ام. می دانم که خدای هدفمندی هستی و من بی هدف آفریده نشدم. می دانم یک روز به معجزه نزدیک تر شدم. من یک روز به تغییر اوضاع زندگی ام نزدیک شدم". این است معنای ایمان.
وقتی به جای توجه به افکار منفی، متمرکز خدا می شوید، اتفاقات مثبت و شگفت انگیزی رخ می دهند. یهوشافاط و مردم هم چنان به شکرگزاری ادامه می دادند و می گفتند:"خداوند را حمد و ستایش کنید، زیرا محبت او ابدی است" (آیه 21). همین که آن ها مشغول سراییدن و حمد گفتن شدند، خداوند سپاهیان موآب، عمون و ادوم را به جان هم انداخت و یکدیگر را کشتند (آیه 22- 23). سربازان یهودا دیدند که اجساد دشمنان تا جایی که چشم کار می کرد بر زمین افتاده و همه از بین رفته بودند (آیه 25). یهوشافاط و سربازانش به سراغ جنازه ها رفتند و پول و جواهرات فراوان یافتند. غنیمت به قدری زیاد بود که جمع آوری آن سه روز طول کشید. آن ها خداوند را برای برکاتش ستایش کردند.
وقتی شما با عملکرد محدود انسانی سهم خود را می گذارید، خدا هم با عملکرد مافوق طبیعی و شگفت انگیز سهم خود را انجام می دهد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر