۱۳۹۳ مرداد ۳۰, پنجشنبه

آیا مطالب چهار انجیل (متی، مرقس، لوقا و یوحنا) متناقض است؟

دفاعیات مسیحی

مهران پورپشنگ

مخالفان کتاب مقدس این ادعا را مطرح کرده اند که متن چهار انجیل دارای تناقضات فراوان است. در پاسخ باید گفت که منظور ایشان از تناقض چیست؟ آیا یک انجیل می گوید مسیح مصلوب شد و انجیل دیگر انکار و تکذیب می کند. آیا یک انجیل می گوید که مسیح بعد از مرگ زنده شد و انجیل دیگر این نکته را رد می کند. آیا یک انجیل می گوید مسیح در اورشلیم مصلوب شد و انجیل دیگر شهر دیگری را برای مصلوب شدن مسیح معرفی می کند؟ آیا در یک انجیل می خوانیم که مسیح فرمان محبت را صادر می کند اما در انجیل دیگر دستور می دهد با شورش و جنگ مسلحانه، قلمرو مسیحیت را گسترش دهید؟
در واقع خود منتقدان هم به سئوالات مذکور، پاسخ منفی می دهند. حتی منتقدان با این دلیل که تناقض در تعالیم، جغرافیا و زمان وقایع و نوع واقعه وجود ندارد، کاملا موافق هستند. تنها اشاره آن ها به برخی از روایت هایی است که مثلا در یک انجیل ذکر شده که دو نفر هم زمان شفا یافتند، در حالی که در انجیل دیگر می خوانیم در آن واقعه یک نفر شفا یافت. باید در نظر داشت که اناجیل در همان روز واقعه نوشته نشدند، بلکه مثلا نگارش اولین انجیل (مرقس) بیست یا سی سال بعد از صعود مسیح انجام شد. بنابراین، حافظه یک نویسنده دو نفر را به خاطر داشته و نویسنده دیگر فقط یک نفر را به یاد می آورده است. اما در همان واقعه، تضاد جغرافیایی و تعلیمی وجود ندارد. آنچه مسلم است مخالفان کتاب مقدس با طرح چنین سئوالاتی، در واقع چشمان خود را بر حقیقت نجاتبخش پیام خدا می بندند. اگر دروغ یا تحریف واقعیت توسط یکی از اناجیل ارائه می شد، بدون تردید شاهدان عینی که تا آن زمان هم چنان در قید حیات بوده اند، به شدت اعتراض می کردند و مطالعه آن انجیل ممنوع می گردید.

خدا به جای کنار گذاشتن شخصیت نویسندگان کتاب مقدس، به آن ها تعلیم می داد، آن ها را از تجربیات روحانی عبور می داد تا ایمان آن ها را بنا کند. خدا به آن ها بصیرت و شناخت مافوق طبیعی عطا می کرد. به عبارت دیگر، خدا از آن ها به عنوان ماشین صرف استفاده نمی کرد. سهم و نقش آن ها تنها انتقال کلامی که خدا در ذهن آن ها می گذاشت و یا به آن ها می گفت، نبود. البته در اغلب مواقع آن ها کلمات را واقعا آن طور که از خدا می شنیدند، ثبت می کردند. اما در ضمن این موضوع روشن است که خدا از گنجینه لغات، سبک و تجربیات خود نویسندگان در انتقال و بیان واقعیات مورد استفاده قرار می داد. تناقض در تعلیم، مکان وقوع و تعلیم وجود ندارد. یک نویسنده صرفا به گزارش اتفاق بسنده کرده و دیگری جزئیات را افزوده. اگر جزئیات بر خلاف آن واقعه، تعلیم و مکان جغرافیایی بود، آن را تناقض می نامیدیم. مثلا اگر می خواندیم که "مسیح از قایق پیاده شد و قدم به ساحل اورشلیم گذاشت، جایی که محل تولد او بود" فورا درمی یافتیم که اشتباهات جغرافیایی در متن وجود دارد. بدون تردید، شاگردان مسیح و یهودیان نیز در همان قرن اول میلادی از این آیه انتقاد می کردند و انجیل مشکوک و جعلی معرفی می گردید. مرقس به تولد مسیح اشاره نکرده، در حالی که متی تولد مسیح تشریح کرده است. لوقا جزئیات بیشتری را در مورد تولد مسیح ارائه داده. اگر چهار انجیل وقایع و تعالیم مربوط به زندگی مسیح دقیقا تکرار و کپی می کردند، چه نیازی به سه انجیل دیگر بود؟

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر