دکتر جان استات
ترجمه و تلخیص:آرمان رشدی
سایت کلمه
تأملی در زمینه موعظه بالای کوه
روابط شخص مسیحی با برادرانش (متی ۷:۱-۱۲)
فصل هفتم متی ظاهراً از چندین پاراگراف مستقل تشکیل یافته است. رشته ارتباطی که در طول این فصل دیده میشود، رشته روابط است. منطقی به نظر میرسد که عیسی پس از توصیف خصائل فرد مسیحی، و نفوذ و عدالت و دینداری و هدف و جاهطلبی او، سرانجام توجه خود را بر روابط او معطوف دارد. چرا که ضد فرهنگ مسیحی نه امری فردگرایانه، بلکه امری مربوط به جامعه است. بدینسان در فصل هفتم متی شرحی ارائه شده از شبکۀ روابطی که ما در مقام پیروان عیسی به آن سوق داده میشویم. اینها را میتوان بهشرح زیر برشمرد:
۱- رابطه با برادرمان که در چشمش ممکن است خسی را تشخیص دهیم، و مسئولیم که به او کمک کنیم، نه اینکه محکومش سازیم (۱-۵)
۲- رابطه با گروهی که به گونهای تکاندهنده "سگ" و "گراز" خوانده شدهاند. درست است که آنان انسان هستند، اما خوی حیوانی ایشان چنان است که به ما امر شده که انجیل خدا را با ایشان در میان نگذاریم (۶).
۳- رابطه با پدر آسمانیمان که در دعا نزد او میآییم، با این اطمینان که به ما جز "چیزهای نیکو" نخواهد داد (۷-۱۱).
۴- رابطه بطور کلی با همه کس:" قانون طلائی" باید راهنمای طرز برخورد و رفتار ما با آنان باشد (۱۲).
۵- با همسفران خود در این سفر روحانی که همراه ما در این راه باریک سلوک مینمایند (۱۳-۱۴).
۶- رابطه با انبیای دروغین که ایشان را باید تشخیص دهیم و از آنان برحذر باشیم (۱۵-۲۰).
۷- رابطه با خداوندمان عیسی که متعهدیم که به تعالیمش توجه کنیم و از آنها اطاعت نماییم (۲۱-۲۷).
۱- برخورد ما با برادرمان (۱-۵)
"حکم مکنید تا بر شما حکم نشود. زیرا بدان طریقی که حکم خواهد شد و بدان پیمانهای که پیمایید برای شما خواهند پیمود و چون است که خس را در چشم برادر خود میبینی و چوبی را که در چشم خود داری نمییابی؟ یا چگونه به برادر خود میگویی:"اجازت ده تا خس را از چشمت بیرون کنم" و اینک چوب در چشم تو است؟ ای ریاکار، اول چوب را از چشم خود بیرون کن، آنگاه نیک خواهی دید تا خس را از چشم برادرت بیرون کنی!"
یک فرد مسیحی چگونه باید با عضوی که رفتار نادرستی داشته است، برخورد کند؟ آیا عیسی دستورالعملی در خصوص اعمال انضباط در درون جامعه خود دارد؟ آری، در چنین موقعیتی او دو راه را منع میکند و سپس راه سومی را توصیه میکند، راهی بهتر و "مسیحیتر".
الف) فرد مسیحی نباید داور باشد (۲،۱)
این فرمایش عیسی که "حکم نکنید تا بر شما حکم نشود"، بسیار مشهور است اما بسیار هم مورد سوتفاهم واقع شده است. حکم خداوند ما مبتنی بر "داوری نکردن" را نمیتوان همچون حکمی تلقی کرد در خصوص به تعلق درآوردن قوه نقادانه خود در ارتباطمان با سایرین و بستن چشمانمان بر روی خطاهای ایشان (گویی متوجه آنها نمیشویم)، و اجتناب از هرگونه انتقاد و تشخیص میان راست و ناراست، و نیکی و بدی.
پس منظور عیسی از حکم مکنید چه بود؟ پاسخش در یک کلمه این است:"عیبجویی". عیبجویی گناهی است مرکب، شامل چندین جز ناخوشایند. عیبجو بودن بدین معنی است که شخص خود را در مقام ایرادگیر قرار میدهد و به این ترتیب مدعی صلاحیت و اختیار قضاوت کردن بر همنوعان خود میباشد. نکته ساده اما حیاتی این است که انسان خدا نیست. هیچ بشری صلاحیت ندارد داور و قاضی همنوعان خود باشد، چرا که به دلهای یکدیگر دسترسی نداریم و قادر به ارزیابی انگیزههای یکدیگر نمیباشیم. عیبجو بودن یعنی اینکه با گستاخی بر روز داوری سبقت جستن و غصب کردن حق و امتیاز "داور الهی"، و در واقع تلاش برای بازی کردن نقش خدا.
ما نه فقط داور و قاضی نیستیم، بلکه خودمان در میان داوری شوندگان میباشیم و اگر این جسارت را به خود بدهیم که دیگران را داوری کنیم، خودمان با سختگیری بیشتری داوری خواهیم شد. اگر در مسند قاضی بنشینیم، نمیتوانیم بهانه بیاوریم که از قاضی که مدعی اعمالش هستیم، بیخبریم. اگر از نشستن بر مسند قضاوت لذت میبریم، نباید تعجب کنیم که در جایگاه متهمین نیز قرار بگیریم. بطور خلاصه، دستور مبنی بر حکم نکردن مستلزم نابینا شدن نیست، بلکه حکمی است برای بزرگواری. عیسی نمیگوید که دیگر انسان نباشیم (با متوقف کردن قوای نقادانهمان که کمک میکند تا از حیوانات متمایز باشیم)، بلکه میخواهد از جاهطلبی گستاخانه برای خدا بودن دست بشوییم (با قرار دادن خودمان در مقام داور و قاضی).
ب) شخص مسیحی نباید ریاکار باشد (۳و۴)
پیشتر عیسی ریاکاری ما را در ارتباطمان با خدا مطرح ساخت، یعنی به جا آوردن دینداریمان در مقابل مردم تا ما را ببینند؛ اینک او ریاکاریمان را در رابطهمان با دیگران مطرح میسازد، یعنی دخالت در اشتباهات ایشان و در همان حال، کوتاهی در رسیدگی به خطاهای بسیار جدیتر خودمان. این نیز دلیل دیگری است برای اجتناب از داوری کردن دیگران، زیرا ما نه فقط انسانهای خطاکاری هستیم (و نه خدا)، بلکه انسانهای سقوط کرده نیز میباشیم. سقوط سبب شده که همه ما گناهکار باشیم. لذا مطلقاً در موقعیتی نیستیم که به داوری و قضاوت بر همنوعان گناهکار خود بنشینیم؛ ما صلاحیت مسند قضاوت را نداریم.
تصویر کسی که در تلاش است که با یک عمل جراحی ظریف، ذره خاکی را از چشم دوستش بیرون آورد، در حالیکه الوار بزرگی در چشم خودش دیدش را کاملاً مسدود میسازد، تا حد نهایت مضحک است. این گرایش زیانبار در ما هست که اشتباهات دیگران را بزرگ بنماییم و جدیت اشتباهات خود را کوچک. در مورد خودمان نگرشی مثبت داریم و در مورد دیگری نگرشی بدبینانه. لذا عبارت "ای ریاکار" (۵) در اینجا عبارتی است کلیدی. به علاوه، این نوع ریاکاری ناخوشایندترین نوع آن است زیرا عملی به ظاهر مهرآمیز (بیرون آوردن ذرهای آشغال از چشم کسی) وسیلهای میشود برای مباهات کردن به خویشتن.
به جای آن، آنچه که باید انجام دهیم این است که در مورد خودمان معیاری دست کم به همان اندازه سخت و نقادانه را به کار ببریم که برای دیگران به کار میبریم. اگر نخست الوار را از چشم خودمان بیرون بیاوریم، واضحتر خواهیم دید تا ذره چوب را از چشم برادرمان بیرون کنیم.
ج) شخص مسیحی باید یک برادر باشد (۵)
بعضی تصور میکنند که در این گفته، عیسی ما را از عمل کردن همچون چشمپزشک اخلاقی یا روحانی و نیز از دخالت در امور مربوط به چشمان دیگران منع میکند، و میگوید که به جای آن به فکر کارهای خود باشیم، چنین نیست. این واقعیت که عیبجویی و ریاکاری برای ما منع شده، ما را از مسئولیت برادری نسبت به دیگران مبرا نمیسازد. برعکس، عیسی بعداً در جایی دیگر تعلیم میدهد که اگر برادرمان در حق ما خطایی کند، نخستین وظیفه ما (گرچه اغلب نادیده گرفته میشود) این است: "برو و او را میان خود و او در خلوت الزام کن" (متی ۱۸:۱۵).
همان وظیفه در اینجا نیز بر دوش ما گذارده شده است. درست است که در برخی شرایط، ما از دخالت کردن منع شدهایم، یعنی زمانی که جسم خارجی بزرگتری در چشم خودمان میباشد که هنوز بیرونش نیاوردهایم. اما در سایر شرایط عیسی واقعاً به ما حکم میکند که برادر خود را توبیخ و اصلاح کنیم. وقتی مشکل خود را حل کردیم، آنگاه به روشنی قادر به دیدن خواهیم بود تا مشکل چشم او را نیز برطرف سازیم. هرچه نباشد، ذرهای آشغال در چشم او به درستی جسمی "خارجی" خوانده شده است. جای آن در آنجا نیست. آن جسم همیشه بیگانه است و معمولاً دردناک، گاه نیز خطرناک. وا گذاشتن آن در آنجا و عدم تلاش برای بیرون آوردنش، نمیتواند با محبت برادرانه سازگار باشد.
۲- برخورد ما با "سگان" و "گرازان" (۶)
"آنچه مقدس است به سگان مدهید و نه مرواریدهای خود را پیش گرازان اندازید، مبادا آنها را پایمال کنند و برگشته، شما را بدرند."
در وهله اول چنین کلماتی از سوی عیسی تکاندهنده مینماید، خاصه در موعظه بالای کوه، و آن هم بلافاصله پس از دعوت او به برخورداری از رفتاری برادرانه و سازنده. اما عیسی به صراحت گفتار مشهور بود (لوقا ۱۳:۳۲؛ متی ۲۳:۲۷، ۳۳). در اینجا او تأکید میکند که بعضی از انسانها هستند که مانند حیوانات عمل میکنند، بنابراین میتوان آنان را به درستی "سگ" و "گراز" نامید.
حال این "سگان" و "گرازان" چه کسانی هستند؟ عیسی با اطلاق چنین نامهایی به ایشان، مشخص میسازد که آنان نه فقط بیشتر حیوانند تا انسان، بلکه حیواناتی هستند با عادات کثیف. یک یهودی هرگز خوراک "مقدس" را به سگهای نجس نمیداد (شاید خوراکی که قبلاً برای خدا قربانی کرده بود). همچنین هیچگاه به این فکر نمیافتاد که مروارید را پیش گرازها بیندازد. آنها نه فقط نجس بودند، بلکه ممکن بود که مروارید را با فندق و یا نخود اشتباه بگیرند و بکوشند آن را بخورند و بعد، وقتی دیدند که خوردنی نیست، آن را لگدمال کنند و به کسی که آن را داده است حملهور شوند.
اما اگر تصویر یا مثل روشن است، معنایش چیست؟ چیز "مقدس" چیست و " مرواریدها" چه میباشند؟ به جاست که آن را مربوط بدانیم به "مرواریدهای گرانبها" در مثلی که در متی ۱۳:۴۵-۴۶ بیان فرموده است؛ در آنجا، مروارید گرانبها اشاره دارد به ملکوت خدا یا نجات، و در حالت کلیتر، به انجیل. اما با اینحال نمیتوانیم از این نکته این نتیجه احتمالی را بگیریم که عیسی ما را از بشارت انجیل به بیایمانان منع میکند. چنین فرضی در حکم معکوس کردن تمامی عهدجدید میشود و نقض فرمان "مأموریت بزرگ" مبنی بر اینکه برویم و همه امتها را شاگرد سازیم (فرمانی که انجیل متی را به پایان میبرد).
لذا "سگان" و "گرازان" باید کسانی باشند که فرصتی وافر برای شنیدن و دریافت مژده انجیل داشتهاند، اما با قاطعیت، و حتی با گستاخی، آن را رد کردهاند.
واقعیت این است که اصرار بیش از حد در ارائه انجیل به چنین افراد، دعوت آنان به رد آن با اهانت و حتی کفر میباشد. عیسی پیش از فرستادن آن دوازده شاگرد به نخستین مأموریتشان، در توصیههایی که به ایشان میداد، همین اصل را در مورد خدمت آنان به کار برد (متی ۱۰:۱۴ و لوقا ۱۰:۱۰، ۱۱). پولس رسول نیز از همین اصل در خدمتش پیروی کرد (اعمال ۱۳:۴۴-۵۱؛ ۵:۱۸،۶؛ ۲۸:۱۷-۲۸).
بنابراین، شهادت مسیحی و موعظه بشارتی ما نباید کاملاً بدون تشخیص انجام شود. اگر کسانی فرصت بسیار برای شنیدن حقیقت داشتهاند ولی به آن واکنش مثبت نشان نمیدهند، اگر با لجاجت به مسیح پشت میکنند، و اگر (به عبارتی دیگر) خود را در نقش "سگان" و "گرازان" قرار میدهند، نباید بیوقفه به بشارت خود ادامه دهیم، زیرا این چنین اجازه میدهیم که انجیل خدا زیر پایشان لگدمال شود و ارزشش را از دست بدهد. اما در عین حال رها کردن مردم نیز اقدامی است بسیار جدی.
من شخصاً در تجربه خودم فقط یک یا دو مورد را به یاد دارم که احساس کردهام که برداشتن چنین گامی درست است. این تعلیم عیسی فقط برای موقعیتهای استثنایی است؛ وظیفه عادی مسیحی ما این است که با مردم شکیبایی و پشتکار داشته باشیم، همانگونه که خدا نیز با ما شکیبایی و پشتکار داشته است.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر